قانون گرايى در سيره معصومان(ع)
عليرضا انصارى سنت پيامبر(ص) و ائمه(عليهم السلام) از اهميت ويژهاى بر خوردار است. برنامههاى قرآن، سيره و گفتار معصومان(ع) به صورتمجموعه قوانين حيات بخش، دستور العمل زندگى شيعيان را تشكيلمىدهند. با توجه به نقش كليدى كه سنت پيامبر(ص) در شكلگيرىزندگى فردى، سياسى و... همه مسلمانان دارد، جمع آورى روايات وسيره نگارى آن حضرت از صدر اسلام توسط نخبگان مسلمان آغاز شد.اولين كسى كه دوران رسالت را تدوين نمود، عروه فرزند زبير بنعوام (م 92-96) بود. از اوائل نيمه دوم قرن اسلامى تدوين سيرهبه صورت دلپذير انجام گرفت. در اين ميان دانشمندان بزرگمسلمان محمد بن اسحاق (م 151) وقايع اسلامى را با بهرهگيرى ازكتب گذشتگان تدوين كرد. اولين فردى كه جنگهاى پيامبر(ص) را بهصورت گسترده صبط نمود، محمد بن عمر واقدى (م207) صاحبكتابهاى مغازى و فتوح شام بود. (1) عالمان شيعى در تبيين وجمعآورى معارف اهل بيت(عليهم السلام) زحمات طاقت فرسايى رامتحمل شدند. تدوين كتابهايى مانند اصول كافى، بحار و... شاهدبر مدعا است. فرهيختگان شيعه با توجه به مقتضيات زمان، وظيفهجمعآورى و حفظ معارف اهل بيت(ع) را بر عهده داشتند كه درانجام اين مسووليتخطير نيز موفق بودند. فعاليتهاى فرهنگىدانشمندان شيعى در حفظ و اشاعه فرهنگ معصومان(ع) سبب شد كهمعارف اهل بيت(ع) به صورت مجموعه گرانسنگ در اختيار ما قرارگيرد. واقعيت اين است كه اقيانوس بيكران معارف اهلبيت(ع)، درهمه زمانها و مكانها، پاسخگوى نيازهاى جامعه دينى بوده و هست.چنان كه فقيهان شيعه در طول تاريخ بابهرهگيرى از قرآن، سنت وعقل در پاسخگويى به مسايل مورد نياز مردم، احساس عجز نكرده وفقه شيعه هميشه پويا و يا در تمام صحنههاى سياسى، اجتماعىو... ظهور پيدا كرد. يكى از كارهايى كه لازم است در اين مقطع زمانى صورت گيرد، سادهسازى و كاربردى نمودن معارف اهلبيت(عليهم السلام) مىباشد.طيفوسيع از مردم نمىتوانند مسايل مورد نياز خود را از كتابهاىدينى استفاده كنند; از اين رو در جامعه خلاء فرهنگى احساس شدهو زمينه تهاجم فرهنگى دشمن فراهم مىشود. بى ترديد شبيخونفرهنگى، تغذيه فرهنگى مىطلبد; كه يكى از راههاى تغذيه فرهنگىهمين كاربردى نمودن معارف اهلبيت(عليهم السلام) مىباشد. امروزهدر غرب منش و گفتار بزرگان خود را بازنگرى و باز نويسى مىكنندتا براى همه مردم قابل بهرهگيرى باشد. در جامعه اسلامى نيزساده نگارى سنتبزرگان دين ضرورى است. البته ساده سازى معارفاسلامى به معناى تحريف و تطبيق دادن آن به مسايل روز نيست،بلكه تطبيق دادن حوادث روز با معارف اسلامى مهم است كه مسووليتساده سازى معارف اهلبيت(عليهم السلام) به عهده سربازان جبههفرهنگ، يعنى روحانيت اسلام است كه در معارف بلند و عميقاهلبيت(عليهم السلام) تخصص دارند. يكى از شرايط مهم ساده سازىمعارف اسلامى، تبيين صحيح سيره و تشخيص روايات صحيح از غير آنمىباشد، كه اين وظيفه نيز بر عهده حوزههاى علميه و روحانيتگذاشته شده است. نوشتارى كه پيش رو داريد در راستاى ضرورتفوق، تحت عنوان «قانون گرايى در سيره و گفتار پيامبر(ص) وعلى(ع») تدوين شده است. بيان قانونگرايى معصومان(عليهمالسلام) به يك اعتبار از دو جهت اهميت دارد. يك الگوپذيرى:براى ايحاد جامعه ضابطهمند، بايد رهبران آن قانون پذيرترينافراد باشند. زيرا قانون گرايى آنان نقش اساسى در قانون پذيرىمردم دارد. دو: اصل قانون گرايى پديدهاى است كه اديان الهى ورهبران دينى پيام آور اصلى آن مىباشند.يكى از اهداف همه انبياء بر قرارى قسط و عدالتبيان شده است. (2) بار ورى شجره طيبه عدالت در سايه حاكميت قوانين الهى امكانپذير است كه انبياء در صدد تشكيل جامعهاى قانونمند مبتنى براحكام الهى بودند. پيامبر اسلام(ص) اولين جامعه قانونمند را كهمىتوان از آن به عنوان جامعه مدنى اسلامى تعبير كرد; درمدينهالنبى ايجاد نمود كه خود قانونمند ترين انسان در آنجامعه بود. متاسفانه بعد از رحلت پيامبر(ص) و با كنار گذاشتنائمه(عليهم السلام) از صحنه سياست، جامعه ايدهآل الهى به دستفراموشى سپرده شد. در اين نوشتار قانون گرايى در سيره و گفتارپيامبر(ص) و اميرمومنان(ع) كه موفق به تشكيل حكومت نبوى وعلوى شدند مورد تحليل قرار مىگيرد. ما اين بحث را با محورهاىزير مورد تحليل قرار مىدهيم: مقصود از قانون گرايى
گرچه برخى از مفاهيم و واژهها احتياج به توضيح ندارد وليكنگاهى بهرهگيرى از مفاهيم چند پهلو منشا برخى از شبهات مىشودكه توضيح آن ضرورى مىباشد. يكى از اين واژهها، واژه «قانونگرايى» است. قانون گرايى، يعنى حفظ و اجراى قوانين به طورعادلانه و رعايتحقوق همه افراد. بر اين اساس جامعهاى قانونگرااست كه در آن قوانين رعايتشده و همه مردم در برابر اجراىقوانين مساوى بوده و رهبران آن قانون پذيرترين انسانها باشند.وليكن گاهى بهرهگيرى از واژه «قانون گرايى» مفهوم جامعهمدنى غربى را تداعى مىكند. يكى از ويژگيهاى جامعه اسلامى،حاكميت قانون در آن است. البته قانون الهى كه تشخيص آن باعالمان دين و در كشور ما با ولى فقه و شوراى نگهبان است.البته جامعه مدنى اسلامى كه ريشه در مدينهالنبى دارد با جامعهمدنى غربى كه ريشه در يونان و روم دارد; تفاوت ماهوى دارد. (3) براساس همين تفاوت ماهوى است كه رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيتالله خامنهاى در پاسخ به سوال دانشجويى كه در خصوص جامعه مدنىكرده بود; فرمود: «اگر جامعه مدنى همان جامعه مدينهالنبى استما جان مان را فدايى آن خواهيم كرد.» (4) رئيس جمهورى محترمايران در اجلاس سران كشورهاى اسلامى گفت: «جامعه مدنى كه ماخواستار استقرار و تكامل آن در درون كشور هستيم و آن را بهساير كشورها توصيه مىكنيم، به طور ريشهاى و اساسى با جامعهمدنى كه از تفكرات يونان و روم سرچشمه گرفته اختلاف ماهوىدارد. (5) جامعه ايدهآل الهى با جامعه مدنى غربى تفاوتهاى اساسىدارد كه به بيان دو تفاوت اكتفا مىشود: 1- ساختار قانونگذارى:
در جوامع غير دينى معمولا قانونگذارخردمندان آن جوامع هستند، در حالى كه در جامعه اسلامىقانونگذار خداوند است. «لا حكم الا لله» (6) طبيعى است، جامعهاىكه قانونگذار او خداوند است، با جامعهاى كه قوانين آن ساخته وپرداخته شده فكر بشرى باشد، تفاوت بنيادى دارد. از اين رو استكه اسلام تنها دين پذيرفته و مقبول را، دين اسلام مىداند: «ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه» (7)2-ارزشهاي ديني:
در جامعه اسلامى اصولى به عنوان ارزشهاى دينى مطرح است كهاين عناصر در جامعه مدنى غربى يا اصلا وجود ندارد و يا فراموششده است. در جامعه الهى معنويتيكى از محورى ترين ارزشهااست.چنان كه در معارف اسلامى به عنصر معنويت توجه خاص شده است.امام عارفان على(ع) در مناجات ماه شعبان گفت: «... الهى هبلى كمال الانقطاع اليك...» (8) امام حسين(ع) در دعاى عرفه گفت:«... ماذا وجد من فقدك؟! و ماالذى فقد من و جدك؟!» (9) اولينشعار جامعه اسلامى، حاكميت معنويتبود. پيامبر(ص) مردم را بهعبوديتخدا و آزادى معنوى فرا خواند. پيامبر اكرم(ص) با اجراىقوانين الهى و با بهرهگيرى از اصل معنويت توانست از انسانهاىوحشى انسانهاى قانونمند و متمدن بسازد. چنان كه ويل دورانتمىنويسد: «اسلام تا آنجا پيش رفت كه توانست انسانهاى وحشى راكه به هيچ قانونى پايبند نبودند، به انسانهاى متمدن وقانونمند و صالح، تبديل كند و دلهايى را كه از جاهليت وگمراهى، مرده بود به دلهاى زنده و مشحون از نور اميد و شجاعتمبدل سازد و عقلهاى متين و محكم پديد آورد و سپس چنان آزادىدر جامعه به وجود آورد كه موجب تكامل افكار بشر در همه زمانهاشد.» (10) يكى از مشكلات عمده جامعه مدنى غرب بحران معنوى و فقدانارزشهاى انسانى است. استاد شهيد مطهرى به نقل از يكى ازنويسندگان مىنويسد: «... دنياى غرب كارى كرد كه همه ارزشهاىبشرى را متزلزل نمود و زير پاى آنها را خالى كرد، و حالا كهخود به نتايج كار خود رسيده مىخواهد به يك صورت ديگرى آنارزشها را احياء كند، ولى خيلى دير شده است...» (11) قانونمندى درسيره و گفتار معصومان(عليهم السلام) بدين معنا است كه آنانقوانين الهى را عادلانه اجرا نموده و حقوق همگان را در سايهحاكميت قانون خدا رعايت كرده و خود قانونمندترين انسانهابودند. استاد جعفر سبحانى در خصوص قانون گرايى بزرگان دينمىنويسد: «رجال آسمانى قوانين الهى را بىپروا و بدون واهمهاجرا مىكردند و هرگز عواطف انسانى و يا پيوند خويشاوندى ومنافع زود گذر مادى آنان را تحت تاثير قرار نمىداد.پيامبر اسلام خود پيشگامترين فرد در اجراى قوانين اسلام بود.» (12) در سيره و گفتار پيامبر اسلام به قانونمندى آن حضرت توجه خاصشده است. به نمونه زير توجه فرماييد: «روزى پيامبر اسلام(ص)در باره زنى كه از قبيلهاى سرشناس قبيله بنى مخزوم بوددستور اجراى حد داد. يكى از ياران حضرت (اسامهبن زيد) نزدايشان آمد و تقاضاى بخشش نمود. پيامبر اسلام فرمود: «والله لوان ابنتى سرقت لفطعتيدها و لا فرق عندى بين الناس فى اجراءحدود الله» به خدا سوگند، اگر دخترم دزدى كند; دست او را قطعمىكنم و در اجراى حدود الهى هيچ فرقى ميان مردم قائل نمىشوم.پيامبر(ص) سياست امتهاى گذشته را به خاطر عدم رعايت قانونمورد انتقاد قرار داده فرمود: «بدبختيهاى امتهاى پيشين دراين بود كه اگر فرد بلند پايهاى از آنان دزدى مىكرد او رامىبخشيدند و...ولى اگر فرد گمنامى دزدى مىكرد فورا حكم خدا را در باره اواجرا مىكردند.» (14) در گفتار و رفتار امام على(ع) نيز به قانونگرايى آن حضرت اشاره شده است. امام على(ع) قبل از بيعت مردمبا او فرمود: «واعلموا انى ان اجبتكم ركبتبكم ما اعلم و لماصغ الى قول القائل و عتب العاتب» (15) بدانيد كه اگر من در خواستشما را پذيرفتم با شما چنان كار مىكنم كه خودم مىدانم و بهگفته گوينده و ملامتسرزنش كننده گوش نمىدارم. على(ع) با اينجملات به مردم اعلام نمود كه او در صدد ايجاد جامعه ضابطهمندىاست كه بر اساس قانون خدا، سنت پيامبر(ص) اداره خواهد كرد كهتحمل چنين جامعهاى براى برخى از مردم مشكل مىباشد. زيرا بعضىبا بىعدالتى و قانون شكنى حاكمان قبل عادت كرده بودند كه تحملحكومت قانونمند علوى براى آنان مشكل بود. قيام مردم عليهعثمان بن عفان به خاطر تعطيل احكام و قانون شكنىهاى او شكلگرفت. (16) امام على(ع) در بستر مرگ خويشاوندان خود را توصيه نمودكه در برخورد با دشمن او، حريم و قداست قانون خدا را حفظكنند:«پسران عبدالمطلب! نبينم در خون مسلمانان فرو رفته ايد وگوييد اميرمومنان را كشتهاند! بدانيد جز كشنده من نبايد كسىبه خون من كشته شود. بنگريد! اگر من از اين ضربت او مردم، اورا تنها يك ضربتبزنيد و دست و پاى و ديگر اندام او رامبريد...» (17)جامعه ضابطهمند و عوامل آن
همه خردمندان بر ايجاد جامعه ضابطهمند اتفاق نظر دارند، گرچه در خصوص عوامل شكلگيرى و موانع آن متفق نيستند. برخى از نظر پردازان مانند افلاطون (427-347 ق. م) و ابونصر فارابى (م 339/340) مدينه فاضله را به عنوان جامعه آرمانى و ايدهآل مطرح كردهاند; كه شايد اشاره به همان جامعه قانونمند باشد. عدهاى از بزرگان به قوانين احترام خاص قايل بودند. چنان كه در هنگام صدور حكم اعدام سقراط (470-399 ق. م) به او گفتند: فرار كند. او گفت: فرار كردن قانونشكنى است. اصولا جعل قانون براى ايجاد جامعه ضابطهپذير و هدفمند مىباشد. با رعايت قانون حقوق همه مردم رعايتشده، نظم و عدالت ظهور پيدا مىكنند. از اين رو همه انبياء و رهبران دينى در صدد ايجاد جامعه ايدهآل الهى مبتنى بر احكام شرع بودند. از ديدگاه اسلام قوانين الهى بر نظام هستى حاكميت داشته و جهان ضابطه پذير مىباشد. برخى از حيوانات مانند زنبور عسل و مورچهها... بر اساس قانون الهى زندگى قانونمندى دارند. رابطه همه موجودات بر اساس دو عنصر علت و معلول مىباشد كه نشان دهنده حاكميت قانون در روابط پديدههاست; كه اين قانونگرايى را خداوند در نظام هستى نهادينه كرده است. امام على (ع) نيز در خصوص قانونمندى طبيعت فرمود: (اما بعد فان الامر ينزل من السماء الى الارض كقطرات المطر الى كل نفس بما قسم لها من زيادة او نقصان) اما بعد، بىگمان امر الهى به سوى هر كسى چونان قطرههاى باران فرود مىآيد و جهتيافته و سنجيده، هركه، سهمى را بهره مىبرد كه بيش يا كم آن پيشاپيش رقم خورده است. نتيجه قانونمندى در نظام هستى، حاكميت عدالت مىباشد. چنان كه رسول خدا (ص) فرمود: (بالعدل قامت السموات و الارض) ضرورت قانونگرايى در جامعه بشرى مىتواند از همان قانونمندى جهان هستى منشا گرفته باشد; با اين تفاوت كه در نظام هستى قانونپذيرى جبرى است. ولى قانونگرايى در جامعه بشرى اختيارى و تخلفپذير مىباشد. اگر در جامعه قانون حاكميت نداشته باشد آن جامعه آرمانى نبوده و با قانونگرايى نظام هستى هماهنگى ندارد. بعد از بيان ضرورت ايجاد جامعه ضابطهمند، حال اين پرسش مطرح مىشود: چه عوامل و راهكارهايى براى ايجاد جامعه قانونمند وجود دارد؟ در جواب بايد گفت: صاحبان انديشه تئوريها و عواملى را بيان كردهاند، كه اين نوشتار در صدد بيان آنها نيست. آنچه كه در اين نوشتار مورد تحليل قرار مىگيرد عناصرى هستند كه در منش و گفتار معصومان (عليهم السلام) به آنها اشاره شده است كه به چند مورد آن اشاره مىشود: 1- قانونگرايى مسؤولان
يكى از عوامل ايجاد جامعه قانونمند، قانونگرايى رهبران و مسؤولان مىباشد. قانون پذيرى رهبران نقش محورى در گرايش مردم به قانون دارد. على (ع) نيز فرمود: (الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم) در جامعه دينى كه رهبرى آن را رهبران دينى بر عهده دارند و مردم از آنان الگو مىپذيرند، قانونمندى آنان از اهميت ويژهاى برخوردار است. از اين رو معصومين (عليهم السلام) براى فراخوانى مردم به قانونپذيرى، خود خاضعترين انسانها در برابر قوانين الهى بودند. چنان كه امام راحل (ره) به آن اشاره نموده است. معصومان (عليهم السلام) به قوانين ديگران نيز احترام مىگذاشتند. چنان كه در خصوص احترام امام صادق (ع) به قوانين ديگران آمده است: «در روايتى از امام صادق (ع) آمده است كه حضرت به يكى از ياران خود فرمود: «آن بستانكار تو چه كرد؟» مرد گفت: «آن حرامزاده!» حضرت نگاه تندى به او كرد. مرد در اين هنگام عرض كرد: فدايت گردم او پيرو آيين زردشتى است و با خواهر خود از دواج كرده است.امام فرمود: «آيا اين در دين او نكاح نيست.» پيامبر اسلام (ص) و حضرت على (ع) كه موفق به تشكيل جامعه قانونمند شدند، خود بيشتر از ديگران به قوانين احترام مىگذاشتند. بىترديد يكى از علل موفقيت پيامبر (ص) در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامى، قانون پذيرى او بود. تعبد به قوانين الهى از محورىترين اصول در سنت پيامبر (ص) مىباشد. خداوند پيامبرش را به خاطر رعايت قوانين ستايش كرد. انديشوران جهان نيز به قانون گرايى پيامبر (ص) اعتراف نموده و آن را در تاريخ ثبت كردهاند. گوستاولوبون مورخ فرانسوى مىنويسد: «پيامبر در آخرين وداع تمام صحابه را جمع كرد... فرمود: ايها الناس، هركس را كه من زده باشم بايد برخيزد و مرا قصاص كند و اگر ستم نموده و قصورى به عرض وى رسانده باشم اينك به عرض من بايد قصاص كند و اگر مال وى برده باشم، اينك حق خود را باز ستاند... در اين ميان يك نفر برخاسته سه درهم از پيامبر مطالبه كرد و او فورا آن را ادا كرد.» ائمه (عليهم السلام) نيز به قانونگرايى پيامبر (ص) اشاره كردهاند. محمد بن قيس از امام باقر (ع) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: براى ام سلمه همسر پيامبر كنيزكى بود، وى از اموال قبيلهاى دزدى كرد. او را براى قصاص نزد پيامبر (ص) آوردند; ام سلمه براى شفاعت از وى به آن حضرت سخن گفت: پيامبر فرمود: «اى ام سلمه اين حدى از حدود خداوند است كه ضايع نمىگردد، پس دست كنيز را قطع كرد.» پيامبر (ص) به عنوان رهبر قانونگرا عملا اثبات نمود كه براى ايجاد جامعه ضابطهپذير، بايد رهبران آن قانونمندترين انسانها باشند. متاسفانه جوامع بشرى شاهد قانونشكنى دولت مردان خود بوده و هستند. قانونگريزى دولت مردان بزرگترين ستم است كه جوامع انسانى را تهديد نموده و از بزرگترين موانع ايجاد جامعه ضابطهمند مىباشد. در غرب كه رهبران آن مدعى قانونگرايى هستند، خود قانونشكنترين افراد مىباشند و قانون را براى تسليم ديگران مىخواهند. شعارى است كه دولت مردان غرب از آن به عنوان اهرم سياسى بهره مىگيرند.
مگر در جامعه مدنى غرب نيست كه سياه پوستان به جرم سياه بودن و فقيران به جرم فقر ... از حقوق طبيعى و اوليه خود محروم بوده و توزيع قدرت و بيت المال بر اساس بىعدالتى و قانونشكنى صورت مىگيرد؟ بشر امروزه اگر در صدد ايجاد جامعه قانونمند است، بايد جامعه قانونمند مدينهالنبى را الگو قرار دهند. در جامعه آرمانى و الهى پيامبر (ص) همه مردم در برابر قانون يكسان بوده، تبعيض نژادى، قومى و قانونشكنى وجود نداشت چنان كه رسول خدا (ص) فرمود: «اى مردم آگاه باشيد كه پروردگارتان يكى است و پدرتان يكى است. بنابراين بدانيد كه نه عربى بر عجم و نه عجمى بر عرب و نه سياهى بر سفيد... برترى نيست مگر به تقوا» به قول اقبال لاهورى كه گفت: «پيش قرآن بنده و مولى يكى است بوريا و مسند ديبا يكى است.» بعد از رحلت رسول اكرم (ص) جامعه ضابطهمند نبوى به دست فراموشى سپرده شده و رهبرانى روى كار آمدند كه حرمت و قداست قوانين الهى را از بين بردند. بعد از پيامبر (ص) امام على (ع) موفق به ايجاد جامعه ضابطهمند شد كه خود قانونمندترين فرد در آن جامعه بود. نحوه برخورد على (ع) با برادرش عقيل كه سهم بيشترى از بيت المال را، درخواست كرده بود، نشاندهنده پايبندى او به قداست و حرمت قانون الهى است. همچنين آن حضرت به يكى از مديران خود كه در بهرهگيرى از بيت المال قانون را رعايت نكرده بود نوشت: (و الله لو ان الحسن و الحسين فعلا مثل الذي فعلت ما كانت لهما عندي هواة و لا ظفرا مني بارادة حتى آخذ الحق منهما و ازيح الباطل عن مظلمتهما) خداى را سوگند كه اگر حسن و حسين كارى همانند تو مىكردند، با آنان كمتر سازشى نمىكردم و با هيچ تصميمى بر من چيره نمىشدند، تا اين كه حق را از آنان باز مىستاندم و باطلى را كه از ستم آنان پديد آمده بود، ناپديد مىكردم. متاسفانه قانونشكنى قدرتمندان سبب شد كه برخى از مسلمانان به قانونگريزى عادت كرده و تحمل جامعه قانونمندى علوى بر آنها مشكل باشد. جامعهاى كه دولت مردان آن قانونگريز باشند، نمىتوان از مردم، انتظار قانونگرايى داشت. قانونشكنى رهبرانى مانند يزيد بود كه جامعه اسلامى را از مسير الهى آن خارج نموده و قوانين الهى را از بين ببرد، از اين رو امام حسين (ع) يكى از اهداف قيام خود عليه يزيد را قانونشكنى او و اصلاح امت اسلامى بيان كرده است. و رهبرى يزيد جائر را مساوى با از بين رفتن اسلام دانست: (و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد...) امام حسين (ع) همه مردم را فراخواند تا عليه رهبران قانونشكن و ستمگر قيام كنند.
1- قسمت تاريخ سيرهنگارى اين نوشتار از كتاب فروغ ابديت، ج 2، ص 7 اقتباس شده است. 2- سوره حديد، آيه 24، سيرى در نهج البلاغه، ص 102. 3- تحقق جامعه مدنى در انقلاب اسلامى ايران، ص 212. 4- مجل كوثر، شماره 20، ص 29. 5- تحقق جامعه مدنى در انقلاب اسلامى ايران، ص 212. 6- سيرى در نهج البلاغه، ص 105. 7-آل عمران، آيه 58. 8- مفاتيح الجنان، مناجات ماه شعبان. 9- همان، دعاى عرفه. 10- تعليم و تربيت در اسلام شهيد مطهرى، ص 255. 11- قصه الحضارة، ج 13، ص 53. 12- تعليم و تربيت، ص 240. 13- فروغ ولايت، ص 328. 14- صحيح بخارى، ج 8، ص 16، مسند احمد بن حنبل، ج 9، ص 510، الاستيعاب، ج 4، ص 374، صحيح مسلم، ص 1062. 15- شرح شهيدى، ص 85، تاريخ طبرى، ج 4، ص 527، بيست گفتار، ص 13. 16- فروغ ولايت، ص 325- 326. 17- شرح نهج البلاغه شهيدى، ص 321، شرح ابن ابى الحديد، ج 17، ص 7. ماهنامه كوثر شماره 28و25