قناعت
محمود فتحعلي خاني پيشتر گفتيم كه مال و تلاش براى تحصيل آن به خودى خود مذموم و يا ممدوح نيست، بلكه نحوه بهره بردارى از مال و راه كسب آن قابل نكوهش يا ستودن است از لحاظ اخلاقى روشن است كه صرف مال در مسير عمل صالح و جلب رضايت پروردگار ستوده است و كسب مال بدون اشتغال قلب و ابتلاء به حرص و آزمندى، ارزش اخلاقى مثبت دارد. حكم اخلاقى مربوط به بهرهبردارى كسب و گردآورى مالى نيز همين است ولى از لحاظ تربيتى اين پرسش باقى است كه آيا انسانها نوعا در برابر خطرات مال اندوزى مقاوم هستند؟ آيا انسانها نوعا مىتوانند در عين كوشش براى كسب ثروت بيشتر از تعلق قلبى به آن بپرهيزند؟ آيا انسانهاى ثروتمند مىتوانند به راحتى اموال خود را انفاق كنند و يا به آسانى از آنها جدا شوند، به مرگ انديشه كنند و از فراغ مال خود اندوهگين نشوند؟ با مشاهده احوال مردم، پاسخ اين سؤالات منفى خواهد بود. تجارب گواه آن است كه مال و مال اندوزى راهزن طريق كمال است و انسانهايى كه حق مال خود را ادا كنند و شكر آن را به جاى آورند اندك هستند. گويا ائمه اطهار نيز به سبب اين ويژگى نوعى انسانها، آنان را از گرايش بهمال پرهيز دادهاند و به ميانهروى و قناعت توصيه فرمودهاند از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است: منهومان لا يشبعان: منهوم العلم و منهوم المال؛ (185) دو آزمند سير نمىشوند حريص در علم و حريص در مال. و نيز حرص آدمى به جمع مال پايانناپذير است، چنان كه اگر آدميزاد سرزمينى از طلا داشته باشد خوش دارد سرزمين دومى نيز داشته باشد و اگر دومى را به او دهند، سرزمين سوم را خواهد و شكم آدمى را جز خاك پر نمىكند (186) انسان حريص تا هنگامى كه به خاك سپرده مىشود در آرزوى جمع مال است. از همين روست كه معصومين به ميانه روى در مصرف و قناعت در زندگى بسيار توصيه كردهاند: از امام صادق(ع) روايت شده است: اترى اللَّه اعطى من اعطى من كرامته عليه و منع من منع من هوان به عليه؟ لا و لكن المال مال اللَّه يضعه عند الرجل ودايع و جوز لهم ان يأكلوا قصدا و يلبسوا قصداً و ينكحوا قصد و يركبوا قصدا و يعودوا بما سوى ذلك على فقراء المؤمنين؛ (187) آيا گمان مىكنى خداوند كسى را كه موهبتى بخشيد از كرامت اوست و يا آن راكه از موهبتى باز داشت از خوارى اوست؟ نه ولى مال از آن خداوند است كه در نزد بنده امانت مىنهد و اجازه داده تا به ميانهروى بخورند و بپوشند و نكاح كنند و مركب گزينند و بيش از آن را به مستمندان با ايمان باز گردانند. اگر برنامه زندگى را مطابق چنين توصيههايى بر ميانه روى استوار كنيم نيازمندى انسان به اموال و دارايىها اندك مىشود و بىنيازى چيزى جز اين نيست. بىنياز كسى نيست كه قادر است در هر لحظه و هر جا خواستههاى خود را تأمين كند؛ بىنياز كسى است كه چنان بزرگى و كمال يافته كه خواستههايش اندك شود. بىنياز حقيقى خداست، زيرا وجودى است كه فقر و نيازمندى در آن راه ندارد؛ او صمد است و كاستىاى در او نيست كه بخواهد آن را پر كند هر كه به خداى خويش نزديكتر مىشود در درون او احساس بىنيازى افزون مىشود؛ يعنى خواستههاى او از خوراك و پوشاك و... كمتر مىگردد. غناى انسان اين گونه است. همان طور كه از پيامبر نقل كردهاند: انما الغنى غنى النفس. (188) گويند حضرت موسى از پروردگار پرسيد بى نيازترين (داراترين) بندگان تو كيست؟ فرمود: قانعترين آنها به آن چه كه او را عطا كردم. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اشرف الغنى ترك المنى؛ (189) برترين توانگرى، ترك آرزوست. ايشان درباره قلب انسان نيز سخنانى دارند كه از آنها مىتوان لزوم ميانه روى و قناعت را همراه با علت آن دريافت: القلب و ان عضته الفاقه شغله البلاء و ان جهده الجوع قعد به الضعف و ان افرط به الشبع كظته البطنة فكل تقصير به مضر و كل افراط له مفسد؛ (190) و اگر به درويشى گرفتار شود به بلا دچار شود و اگر گرسنگى بىطاقتش گرداند، ناتوانى وى را از پاى بنشاند و اگر پر سير گردد پرى شكم زيانش رساند. پس هر تقصير آن را زيان آور است و هر زياده روى او را موجب تباهى است. بنابراين بايد راه ميانه را جست و در آن گام زد. ميانه روى و قناعت سرشارترين گنج است: و لا كنز اغنى من القناعة (191) و مالى است كه پايان ندارد، القناعة مال لا ينفد (192) اگر انسان شناخت درستى از خداوند داشته باشد و بداند كه خداوند روزى بندگان را تضمين كرده است از حرص و زياده روى در جمع مال نجات مىيابد و اگر باور كند كه لاحول و لا قوة الا بالله هيچ گاه توانگرى خود را به اموالى كه گرد مىآورد منسوب نمىسازد و فقط از خداوند طلب توانگرى مىكند و در حد كفاف به كار و تلاش مىپردازد. پيامبر اكرم(ص) فرمود: طوبى لمن هدى للاسلام و كان عيشه كفافا و قنع به؛ (193) خوشا به حال كسى كه به اسلام راه يافت و زندگىاش در حد كفاف بود و به آن قانع شد. كسى كه به اسلام و معارف آن راه يابد، تلاش براى معاش را با قناعت و ميانه روى جمع مىكند؛ زيرا مىداند كه خداوند روزى بندگان را بر عهده گرفته است: قد تكفل لكم بالرزق و امرتم بالعمل، فلا يكونن المضمون لكم طلبه اولى بكم من المفروض عليكم عمله؛ (194) روزى شما را ضمانت كرده است و شما مأمور به عمل هستيد. پس مبادا خواستن آن چه برايتان ضمانت شده مهمتر از كارى باشد كه انجامش بر شماست. زهد
قناعت و ميانه روى در مصرف نوعى مواجهه با اموال و اشياء است كه از حرص بر جمع مال جلوگيرى مىكند. قناعت اگر با احساس بى نيازى درونى توام باشد و كسى كه قناع مىورزد رغبتى به مصرف و جمع مال نداشته باشد به زهد بدل مىشود. قناعت رفتارى پيشگيرانه است كه از نيازمندى گسترده عادتهاى بىفايده غفلت از لذتهاى معنوى و مصرف كردن نيرو براى تحصيل مال و لذت پيشگيرى مىكند و اين آثار سوء را به حداقل مىرساند. بنابراين ممكن است كسى در عمل قناعت پيشه باشد ولى قلب او قانع نباشد. اگر كسى در عين قناعت عملى در زندگى، قلبش نيز از دنيا روى گردان باشد و به آن وابسته نباشد زاهد است. بنابراين زهد يك حالت درونى است كه به صورت قناعت ظاهر مىشود. ممكن است كسى اين حالت درونى را نداشته باشد و قناعت بورزد. ولى اگر كسى اين حالت درونى را داشته باشد قانع نيز خواهد بود قناعت مىتواند روشى تربيتى براى رسيدن به زهد باشد. زهد بى رغبتى به دنياست و اختصاص به مال ندارد. زهد مقاومتى در برابر همه گرايشهايى است كه افراط در ارضاء آن مزاحم كمال است و يا سرعت حركت تكاملى انسان را كاهش مىدهد. بنابراين زهد فقط روگردانى از امور حرام نيست، بلكه ترك مباحات نيز جزء مفهوم اصطلاحى زهد است و از اين جهت همانند قناعت است زهد همچنين به انگيزه رسيدن به كمالاتى بالاتر از كمالات مادى صورت مىگيرد. بنابراين با هر انديشهاى نمىتوان زاهد بود. رغبت زاهد به آخرت، ناشى از آن است كه آخرت را از دنيا برتر مىداند و رسيدن به آن عالم برتر را ممكن مىشمارد و راه وصول به كمالات آن عالم برتر را بهره كمتر از طبيعت و لذات آن مىداند. به طور خلاصه مىتوان گفت: زهد حالتى روحى است كه ناشى از اعتقاد به عالمى برتر از عالم مادى است و با ترك محرمات و مباحات با انگيزه رسيدن به كمالات اخروى همراه است. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: الزهد كله بين كلمتين من القرآن قال اللَّه سبحانه: لكيلا تأسوا على مافاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و من لم يأس على الماضى و لم يفرح بالاتى فقد اخذ الزهد بطرفيه؛ (195) همه زهد در دو كلمه از قرآن فراهم است: خداى سبحان فرمايد: تا بر آن چه از دستتان رفته افسوس نخوريد و بدان چه به شما رسيده شادمان مباشيد. و آن كه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده شادمان نباشد از دو سوى زهد پيشه كرده است. افسوس و شادمانى حالتهايى روحى هستند كه اميرمؤمنان على(ع) حالت روحى زهد را توسط آنها تعريف فرمودهاند. به اين ترتيب نمىتوان صرف ترك لذات دنياى را زهد خواند، مگر آن كه با حالتى درونى همراه باشد. امام على همچنين فرمودهاند: طوبى للزاهدين فى الدنيا و الراغبين فى الاخرة؛ (196) خوشا آنان كه دل از اين جهان گسستند و بدان جهان بستند. زهد و رو گردانى از يك چيز با روى آورى به چيز ديگرى همراه است؛ زيرا انسان هيچ گاه از يك امر خواستنى صرف نظر نمىكند، مگر آن كه امرى خواستنىتر را دريافته باشد و رسيدن به ان چيز خواستنىتر به رو گردانى از چيز خواستنى متوقف باشد. در اين سخن اميرالمؤمنين(ع) نيز زهد از دنيا با رغبت به آخرت همراه آمده است و مقصود اين است كه اعتقاد به آخرتى برتر و خواستىتر از دنيا موجب زهد و روگردانى از دنياست. سوال ديگرى كه در اين جا مطرح مىشود اين است كه آيا زهد مستلزم گريختن از اجتماع و ترك مسئوليت اجتماعى است؟ پاسخ منفى است. زيرا رغبت به آخرت براى درك كمالات اخروى است و كمالات اخروى بدون عمل كردن به تكاليف و وظايف دينى امكانپذير نيست. تكاليف دينى اعم از عبادات و معاملات شخصى و مسئوليتهاى اجتماعى است. بنابراين ترك وظايف اجتماعىاى كه از نظر دين وظيفهاند مانع رسيدن به كمالات اخروى است و با معنا و هدف زهد منافات دارد؛ چرا كه زهد خواستار كمالات اخروى است و روگردانى او از دنيا به مقصدى است كه ترك وظايف اجتماعى با آن منافات دارد. مراتب زهد
گفتيم قناعت و اقتصاد به معناى خوددارى از لذات دنيا و اكتفاء به مقدار اعتدال است و نيز دانستيم كه قناعت نوعى رفتار است كه اگر با قناعت و بىميلى درونى همراه گردد زهد خواهد بود. ولى اگر قلب به آن چه از او روگردان است تمايلى داشته باشد آن را تزهد مىنامند كه با تحميل به خود همراه است. اين مرتبه را مقدمه زهد مىدانند و به منزله تمرينى است كه متزهد را به زاهد بدل مىكند. مرتبه پس از تزهد مرتبه اول زهد است كه زاهد قلبا از دنيا رو گردان است ولى طمع نجات از عذاب آخرت را دارد. مرتبه دوم زهد رو گردانى قلبى از لذت دنيا براى درك لذت آخرت است. زهد در اين مرتبه همچون معاملهاى پرسود است و با نوعى حسابگرى همراه است؛ ولى زهد مرتبه سوم از آن كسى است كه نمىخواهد باطن وجودش به غير حق مشغول باشد و هر چيز جز خدا را كوچكتر از آن مىداند كه خود را به آن مشغول سازد. آثار زهد
1 - محبوب خدا شدن
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: ازهد فى الدنيا يحبك اللَّه و ازهد فيما فى ايدى الناس يحبك الناس؛ (197) از دنيا روى گردان! خداوند تو را دوست خواهد داشت و از آن چه در دست مردم است روى گردان، مردم دوستت خواهند داشت. 2 - علم و هدايت
پيامبر اكرم(ص) فرمودهاند: من اراد أن يؤتيه اللَّه علما بغير تعلم، و هدى بغير هداية، فليزهد فى الدنيا؛ (198) كسى كه خواهد خداوند او را علم بدون تعلم و هدايت بدون راهنمايى دهد پس بايد در دنيا زهد كند. 3 - آسانى مصيبتها
و نيز فرمودهاند: و من زهد فى الدنيا هانت عليه المصيبات؛ (199) كسى كه در دنيا زهد پيشه كند مصيبتها بر او آسان مىشوند. 4 - بصيرت و آگاهى
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: ازهد فى الدنيا يبصرك اللَّه عوراتها؛ (200) خواهان دنيا مباش خدا زشتىهاى آن را به تو خواهد نمود. 5 - آمادگى قلب
امام على فرمود: ان الزاهدين فى الدنيا تبكى قلوبهم و ان ضحكوا و يشتد حزنهم و ان فرحوا؛ (201) آنان كه خواهان دنيا نيستند دلهاشان گريان است هر چند بخندند و اندوهشان فراوان است هر چند شادمان گردند. و نيز از ايشان در حالى كه لباسى كهنه و وصله دار پوشيده بود، سبب اين كار را پرسيدند، ايشان فرمودند: يخشع له القلب تذل به النفس (202) 6 - فراغت دل
امام صادق(ع) فرمود: و كل قلب فيه شك او شرك فهو ساقط و انما ارادوا الزهد لتفرغ قلوبهم للاخرة؛ (203) هر دلى كه در آن شك يا شرك باشد سرنگون است. از آن رو زهد را برگزيدند كه دلهاشان براى آخرت فارغ باشد. 7 - آرامش فقيران
يكى از آثار زهد آن است كه تنگدستان جامعه، بر تنگدستى خود صبور مىشوند؛ چون براى خود همدردى مىبينند. 8 - راحتى وجدان
انسان به طور طبيعى نمىتواند وقتى ديگران را در رنج و تنگدستى مىبيند با وجدان آسوده از دارايىهايش لذت برد. پس اگر زهد پيشه كند وجدان او در برابر جامعه احساس آسودگى مىكند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: هيهات ان يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمه، و لعل بالحجاز او اليمامه من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع، أو ابيت مبطانا و حولى بطون غرثى و اكباد حرى؛ (204) هرگز هواى من بر من چيره نخواهد گرديد و حرص مرا به گزيدن خوراكها نخواهد كشيد. شايد كه در حجاز يا يمامه كسى حسرت گرده نانى برد يا هرگز شكمى سير نخورد و من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايى باشد از گرسنگى به پشت دوخته و جگرهايى سوخته. پرسشها
1 - در چه صورت كسب مال مىتواند ارزش اخلاقى مثبت داشته باشد؟ 2 - قناعت يعنى چه و انسان قانع و غنى به چه كسى گويند؟ 3 - چرا در اين روايت: و لا كنز اغنى من القناعة از قناعت به عنوان سرشارترين گنج ياد شده است؟ 4 - چه شناخت و معرفتى انسان را به زهد و قناعت سوق مىدهد؟ 5 - زهد به چه معنى است؟ 6 - آيا هر فقيرى زاهد است و يا هر صاحب مال و ثروتى حريص و غير زاهد است؟ چرا؟ 7 - آيا هر فردى با هر نوع انديشهاى اگر ترك دنيا كند زاهد است؟ چرا؟ توضيح دهيد. 8 - آيه معروف قرآن كه در مورد تعريف زهد بيان شده ذكر نماييد؟ 9 - آيا زهد مستلزم كناره گرفتن از اجتماع مسلمين و ترك مسئوليت اجتماعى است؟ 10 - چه فرقى بين زهد وتزهد مىباشد؟ 11 - مراتب زهد را بيان نماييد؟ 12 - آثار زهد را نام ببريد و دو آيه يا روايت درباره آنها بنويسيد؟ (185) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 50. (186) - همان. (187) - سفينة البحار، ج 1، ص 615، ماده سرف. (188) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 51. (189) - نهجالبلاغه، قصار الحكم، 34. (190) - همان، قصار الحكم، 108. (191) - همان، 371. (192) - همان، 57. (193) - المحجة البيضاء، ج 6، ص 51. (194) - نهجالبلاغه، الخطبه 114. (195) - نهجالبلاغه، قصار الحكم، 439. (196) - همان، قصار الحكم، 104. (197) - المحجة البيضاء، ج 7، ص 356. (198) - همان. (199) - همان. (200) - نهجالبلاغه، قصارالحكم، 391. (201) - همان، الخطبه 113. (202) - همان، قصار الحكم، 103. (203) - اصول كافى، ج 2، ص 16، حديث 5. (204) - نهجالبلاغه، الكتاب، 45. آموزه هاي بنيادين علم اخلاق جلد 2- صفحه 127