مبانی فقهی حکم رقص نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی فقهی حکم رقص - نسخه متنی

سید مهدی موسوی کاشمری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبانى فقهى حكم رقص‏

سيدمهدى موسوى كاشمرى‏

پرسش: آيا رقصيدن زن و يا مرد، بين افراد مَحرم يعنى زنان در مجلس زنان و مردان هم در مجلس زنان حرام است؟ س.م.م‏

پاسخ: چون اين پرسش، صورت استفتايى دارد و از فتواى مرجعى خاص سؤال نشده است، ما در اين پاسخنامه، صرفاً به مبانى فقهى اين موضوع، به طور اختصار مى‏پردازيم و پرسشگر محترم را براى عمل به وظيفه خويش به فتواى مرجع تقليد خود ارجاع مى‏دهيم.

مفهوم رقص‏

در تعريف رقص گفته شده است: «رقص ... تَنَقَّلَ و حَرَّكَ جِسْمَه على ايقاعٍ موسيقىّ او على الغناء؛

رقص، به حركت در آوردن اندام، مطابق با آواى موسيقى و يا خوانندگى و آوازه‏خوانى است.»(1)

البته روشن است كه همراهى موسيقى و يا غنا در مفهوم رقص دخالتى ندارد بلكه تنها موزون بودن حركات اندام در قالب صداها و آهنگ‏هاى مطرب مورد نظر است؛ خواه نوازندگى همراه آن باشد و يا نباشد.

اقسام رقص‏

در خصوص رقص، صورت‏هاى مختلفى وجود دارد كه ممكن است هر يك داراى حكمى غير از ديگرى باشد:

1- رقص انسان براى خود؛

2- رقص مرد در جمع مردان؛

3- رقص زن در جمع زنان؛

4- رقص زن نزد مرد يا مردان نامحرم؛

5- رقص مرد نزد زن يا زنان نامحرم؛

6- رقص زن نزد مرد يا مردان محرم غير شوهر؛

7- رقص مرد نزد زن يا زنان محرم غير همسر؛

8- رقص زن نزد شوهر؛

9- رقص مرد نزد همسر خود.

شيوه استنباط احكام‏

فقهاى بزرگوار براى يافتن حكم عملى كه پيشينه آن معلوم نيست، در جستجوى قواعد و عناوين عامّى‏اند كه ممكن است آن را بر آن عمل معيّن منطبق كنند و آن را مصداقى از آن عنوان و يا عناوين به حساب آورند - عناوينى كه در جاى خود با استفاده از آيات و روايات و مدارك معتبر شرعى اثبات و مستدل شده‏اند - آنگاه به سراغ ادلّه‏اى از آيات، روايات، اجماع و يا حكم عقل مى‏روند كه به طور خاصّ متعرّض حكم آن عمل گشته است. اگر در اين بررسى، حكم مسئله از طريق دليل خاصّ قابل اثبات نبود و عنوان عام مورد قبولى هم بر آن بار نشد، حكم به برائت و اباحه مى‏دهند. و لذا ما نخست به مبانى عام اين موضوع مى‏پردازيم و آنگاه به دليل خاص آن اشاره خواهيم داشت.

مبانى عام حكم رقص‏

عناوين عامّى كه در صورت ثبوت، ممكن است بر عمل رقص منطبق شوند از اين قرارند:

1- لهو؛

2- باطل؛

3- لغو؛

4- لعب؛

5- پرده‏درى و زمينه‏سازى براى وقوع در حرام.

1- لهو

راغب اصفهانى در معناى لهو مى‏گويد: «اللهو ما يشغل الانسان عمّا يعنيه و يهمّه؛

لهو آن چيزى است كه انسان را از آنچه مقصود و مهمّ اوست باز دارد.»(2)

فيروزآبادى، آن را به لعب و بازى معنا كرده و جوهرى هم به همين طريق رفته است.(3) به نظر مى‏رسد مفهوم اصلى لهو همان گفته راغب باشد، و بازى، مصداقى از آن به حساب آيد. بنابراين لهو، هر كارى است كه اشتغال بدان، او را از توجه به خداوند متعال و ياد او باز دارد.

اين بازدارندگى در برخى مصاديق آن موجب دورى از ساحت الهى است مانند غنا و آهنگ‏هاى مطرب و مبتذل و در برخى موجب سرور و نشاط زيادى است و در ديگرى تنها مايه مشغوليت ساده انسان است بى‏آنكه در مراتب ايمان او خلل و صدمه‏اى وارد آورد.

در اينكه لهو در مصاديق نوع سوم خود محكوم به حرمت نيست به فرموده مرحوم شيخ انصارى(ره)، ظاهراً خلافى بين فقها نيست.(4) ولى لهو در مصاديق نوع اول و دوم آن با توجه به مراتب فسادى كه بر آن بار است، در اينكه به طور مطلق محكوم به حرمت است و يا تنها برخى مصداق‏هاى آن اين چنين‏اند بين آنان اختلاف است.

برخى از بزرگان فقها همچون مرحوم شيخ انصارى(5) نظريه نخست را پذيرفته‏اند و بر آن استدلال‏هاى متعدد آورده‏اند و از ظاهر كلام شيخ انصارى به دست مى‏آيد كه ايشان رقص را به عنوان مصداقى از لهو و حرام مى‏دانند.(6) در حالى كه برخى ديگر از آنان(7) همچون امام خمينى(ره)(8) آن ادلّه را سنداً يا دلالةً يا به هر دو جهت كافى ندانسته و به حرمت هر لهوى حكم نكرده‏اند. ولى اينكه چه مصداقى از آن، اين گونه است بايد از زبان معصوم بيان شود. بر اساس روايتى از امام صادق(ع)، هر لهوى كه همچون غنا انسان را از ياد خداوند باز داشته و دور كند محكوم به حرمت است.(9) اين موضوع گرچه خود، بحثى است دامنه‏دار، ولى در اين مقال به همين اشاره بسنده مى‏شود.

2 - لغو و لعب‏

فيروزآبادى در معناى «لغو» مى‏نويسد: «اللّغو ...: السّقط و ما لا يعتدّ به من كلام و غيره؛

لغو هر سخن و غير سخنى كه ساقط شده و غير قابل اعتنا باشد.»(10)

و همو در معناى «لعب» مى‏گويد: «لعب ...: ضدّ جدّ؛

لعب ضدّ جدّيت است.»(11)

راغب اصفهانى در معناى لعب مى‏نويسد: «لَعِبَ فلان: اذا كان فعله غير قاصد به مقصداً صحيحاً؛

وقتى كار به صورتى باشد كه فاعل آن هدف و غرض صحيحى از آن نداشته باشد به آن لعب مى‏گويند.»(12)

اگر لغو و لعب به همين معنايى باشد كه ذكر شد، همچنان كه شيخ انصارى فرموده است؛ دليل روشنى كه سنداً و دلالةً قابل اعتماد باشد بر حرمت آن در دست نيست، مگر اينكه كسى ادعا كند اين دو به عنوان «لهو» باز مى‏گردند و مرادف با آنند، در اين صورت حكم همان - حرمت - بر آن بار مى‏شود.(13) ولى دو اشكال بر سر راه آن وجود دارد: نخست، اثبات اصل اين مدّعى، و ديگرى، اثبات حرمت لهو، كه گفتيم محل اشكال و كلام است.

3- باطل‏

فيروزآبادى در معناى باطل مى‏گويد: «بطل ...: ذهب ضياعاً و خسراً ...؛

باطل، هر امر ضايع‏شده و زيان‏بار را گويند.»(14) و لغت‏نامه‏هاى فارسى آن را به: ناچيز، بيهوده، ياوه، بى‏اثر، ضد حقّ و ... معنا كرده‏اند.(15)

براى استفاده حرمت هر كار باطلى به وجوهى استدلال شده است(16) كه به نظر مى‏رسد مهم‏ترين آنها كه هم به لحاظ سند و هم از جهت دلالت قوى‏ترند، دو روايتند.

1- صحيحه ريان بن‏صلت؛ «قال: سألت الرضا - عليه‏السلام - يوماً بخراسان، و قلت: انّ العباسى ذكر عنك انّك ترخّص فى الغناء فقال: كذب الزّنديق ما هكذا قلت له، سألنى عن الغناء فقلت: انّ رجلاً أتى‏ اباجعفر - عليه‏السلام - فسأله عن الغناء فقال: يا فلان، اذا ميّز اللَّه بين الحقّ و الباطل فأين يكون الغناء؟ قال: مع الباطل، فقال: قد حكمت؛

ريان بن‏صلت مى‏گويد: روزى در خراسان به حضرت رضا گفتم: مأمون عباسى از قول شما نقل كرده كه در غنا ترخيص داده‏ايد. حضرت فرمود: آن بى‏دين دروغ گفته است. من اين گونه به او نگفتم. او از من در باره غنا پرسيد. پاسخ دادم كه مردى بر امام باقر - عليه‏السلام - وارد شد و از حكم غنا از او سؤال كرد، آن حضرت فرمود: وقتى خداوند بين حق و باطل جدا كند، غنا در كدام قسمت قرار خواهد گرفت؟ گفت: در صف باطل. فرمود: تو خود حكم آن را بيان كردى.»(17)

امام راحل در بيان صورت دلالت روايت بر حرمت باطل مى‏فرمايد: «قسمت پايانى روايت نشان مى‏دهد كه حرام بودن كار باطل، از امور مسلّم و روشن، ميان مسلمانان بوده است و لذا امام باقر(ع) از باب الزام، از خود او بر حرمت غنا اقرار گرفته است ...».(18)

سپس در جواب از اين استدلال مى‏نويسد:

«... اين روايت را بايد بر نوع خاصى از باطل حمل كرد و گرنه حرام بودن هر باطلى معروف و معهود نبوده بلكه بسيارى از مصاديق آن بى‏ترديد، بين مسلمانان محكوم به حليّت بوده است.»(19)

مرحوم محقق نراقى فرموده است:

«باطل در اين روايت بيش از كراهت را افاده نمى‏كند.»(20)

به نظر مى‏رسد در اين حديث شريف اجمال است و از اساس، قابل استدلال نيست.

توضيح اينكه: امام رضا(ع) كه مى‏فرمايد: «آن زنديق دروغ گفته و من اين گونه به او نگفته‏ام»، دو احتمال مساوى را در كلام مأمون كه امام رضا(ع) غنا را ترخيص كرده‏اند، پيش مى‏آورد؛ يكى آنكه اين سخن عبّاسى (مأمون) بدون توجه و استفاده از بيان امام و ساخته خود او بوده و به دروغ آن را به آن حضرت نسبت داده باشد. و ديگر آنكه مأمون بخواهد بگويد من از كلام خودِ آن حضرت اين موضوع را به دست آوردم - كه امام راحل اين احتمال را برگزيده‏اند(21) - آنگاه اگر واقع قضيه به گونه احتمال نخست باشد، ظاهر امر اين است كه مقصود مأمون از ترخيص، جايز بودن و حليّت به معناى خاصّ آن است، چون حمل آن بر كراهت مؤنه زايد مى‏طلبد؛ در اين صورت نمى‏توان گفت كه حضرت رضا(ع) از نقل اين جريان، اراده حرمت داشته‏اند بلكه ممكن است مقصود افاده كراهت باشد، زيرا باطل تنها منحصر به امور حرام نيست، و اگر واقع جريان به گونه دوم باشد، احتمال اينكه مراد مأمون ترخيص به معناى خاصّ باشد بعيد است و كلام او حمل بر كراهت و جواز به معناى عام مى‏شود. بدين جهت كه حداقل، استفاده كراهت از سخن امام(ع) قابل اغماض نيست. با اين احتمال، سخن حضرت رضا(ع) در نقل آن جريان دلالت بر حرمت باطل دارد، چون امام رضا(ع) مى‏خواهند بفرمايند كلامى كه از من صادر شده است مفيد تحريم است و مأمون آنچه از گفته من استفاده نمى‏شود، به ناروا و به دروغ به من نسبت داده است.

البته با عنايت به اين فرموده حضرت كه: «من آن گونه نگفتم بلكه به او چنين گفتم» به نظر مى‏رسد احتمال نخست قوى‏تر باشد و بر فرض تساوى دو احتمال، باز روايت مجمل مى‏شود و از گردونه قابليت استدلال خارج مى‏گردد.

2- موثقه زراره؛ عن ابى‏عبداللَّه(ع) انّه سئل عن الشّطرنج و عن لعبة شبيب الّتى يقال لها: لعبة الأمير و عن لعبة الثلاث، فقال: أرأيتك إذا ميّز اللَّه بين الحق و الباطل مع أيّها تكون؟ قال: مع الباطل، قال «فلاخير فيه»؛

زراره مى‏گويد از حضرت صادق(ع) در باره شطرنج و برخى ديگر از آلات قمار سؤال شد: حضرت در اين باره فرمودند: به من بگو وقتى خداوند بين حق و باطل جدا كند، اين امور با كدام يك خواهد بود؟ گفت: همراه باطل. حضرت فرمودند: «در آن خيرى نيست.»(22)

چگونگى استدلال به اين روايت مانند روايات پيشين است كه حرمت باطل، امرى واضح و بديهى به حساب آمده است و لذا براى حرمت شطرنج استدلال بر باطل بودن آن شده است.

البته جمله «لا خير فيه» دلالتى بر حرمت ندارد ولى امام راحل مى‏فرمايد: «شكى نيست كه مقصود از آن تحريم است. به قرينه اينكه شطرنج و اقسام ديگر قمار كه مورد پرسش است حرمت آن از ضروريات دينى است.»(23)

سپس آن بزرگوار در مقام پاسخ از استدلال به اين روايت بر حرمت باطل مى‏فرمايد:

«اولاً: واضح بودن حرمت در مورد برخى اقسام باطل بوده است نه همه آنها؛

و ثانياً: احتمال دارد كه اين گونه روايات كه حكم شطرنج و انواع ديگر قمار را بيان مى‏كنند اشاره به مصداق بودن آن براى آيه كريمه‏اى دارد كه مى‏فرمايد: «لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل ...؛ در اموال يكديگر از راه باطل تصرف نكنيد.»(24) و برخى روايات هم كه اين آيه را تفسير كرده‏اند به همين طريق رفته‏اند.»(25)

مفاد نظريه ايشان اين است كه روايت، حكم باطل را بيان نكرده بلكه مصداقى براى موضوع آيه معرفى كرده است.

البته احتمال هم مى‏رود كه جمله «تكون» به صورت خطاب باشد، يعنى هر گاه خداوند بين حق و باطل جدا كند تو با كدام خواهى بود؟ كه در اين صورت براى استفاده حرمت از جمله «لا خير فيه»، نيازى به تكيه بر امرى خارج از روايت - ضرورت حرمت شطرنج - نيست، زيرا انسان به طور يقين بر اثر ارتكاب يك عمل مكروه، در صف باطل قرار نمى‏گيرد، گرچه خود آن عمل مكروه عنوان باطل داشته باشد. ولى در عين حال اين روايت بنا بر فرض مزبور هيچ دلالتى بر حرمت باطل ندارد و اساساً متعرّض آن نشده است زيرا مى‏فرمايد تو با اين عمل در زمره باطل خواهى بود و اما اينكه اين كار به جهت باطل بودن آن، حرام است دلالتى ندارد.

دليل‏هاى ديگرى هم كه در اين خصوص اقامه شده، يا از جهت سند و يا به لحاظ دلالت مخدوش و غير قابل استدلال‏اند.

4- تحريك جنسى و قُرقگاه زنا

از مجموعه احكام اسلام به دست مى‏آيد كه برخى از محرّمات، به عنوان حريم و پيشگيرى‏كننده نسبت به برخى ديگر كه از اهميت بسيارى برخوردارند در نظر گرفته شده است. مثلاً از مسلّمات فقه اسلامى، حرمت قمار است ولى در كنار آن بازى با آلات قمار گرچه بى‏برد و باخت هم باشد ممنوع اعلام گرديده است.

و يا نوشيدن شراب از محرّمات قطعى دين است و در جنب آن فروش انگور به كسى كه شراب مى‏سازد و مى‏نوشد و يا مى‏فروشد نيز جايز نيست. و نيز فروش چوب و غير آن به كسى كه براى ساختن بت از آن استفاده مى‏كند غير مجاز شمرده شده است. و همچنين حفظ و نگهدارى كتاب‏هاى گمراه‏كننده براى كسى كه با خواندن آنها به گمراهى مى‏افتد، حرام شناخته شده است. زنا هم از حرام‏هاى مسلّم اسلام است كه برخى از امور ديگر، در واقع به عنوان حريم آن مورد منع واقع شده‏اند مانند چشم‏چرانى و نگاه شهوت‏آلود، آوازخوانى‏هاى مطرب و آهنگ‏هاى شهوت‏انگيز، هر گونه تماس جسمى با نامحرم و موارد ديگر، كه در منابع فقهى مطرح شده است.(26)

آنچه تاكنون گفتيم عناوين عامى‏اند كه ممكن است فقيه، رقص را با استفاده از اين عناوين محكوم به حرمت بداند كه البته در اين راه دو مرحله بايد طى شود. اول، اثبات قرار گرفتن رقص در يك يا چند تا از اين عنوان‏ها، و دوم اثبات حرمت اصل عنوان. كه اگر فقيهى به اصطلاح منطقى، صغرا و يا كبراى اين قضيه را نپذيرفت و نتوانست آن را حجّت بين خدا و خود بداند، طبعاً نظر ديگرى ارائه خواهد داد، مگر اينكه دليل ديگرى غير آنچه گفتيم بر آن اقامه شود كه به موضوع رقص به طور خاص پرداخته و از آن نهى كرده باشد.

دليل خاص‏

روايتى از حضرت صادق(ع) نقل شده است كه در آن عنوان «زفن» آمده و از آن نهى شده است و اين واژه به گزارش اهل لغت،(27) هم‏معنا و مرادف «رقص» است. و روايت اين است:

محمد بن‏يعقوب كلينى از على بن‏ابراهيم از پدرش ابراهيم بن‏هاشم از نوفلى از سكونى از حضرت صادق(ع) نقل مى‏كند كه پيامبر گرامى(ص) فرمودند:

«أنها كم عن الزّفن و المزمار و الكوبات و الكبرات؛ شما را از رقص و ناى و طبل كوچك و بزرگ نهى مى‏كنم.»(28)

استدلال به اين حديث بر حرمت مطلق رقص به اين صورت است كه اولاً: سند اين روايت، معتبر و مورد اعتماد بيشتر فقها به ويژه متأخرين است. و ثانياً: آن گونه كه در دانش «اصول فقه» ثابت شده است، نهى چه به صورت هيئت و چه به گونه ماده، ظهور در حرمت دارد مگر اينكه دليلى مانع انعقاد اين ظهور گردد و آن را به كراهت برگرداند، كه در اين مورد چنين دليل معتبرى وجود ندارد. و ثالثاً: در اين حديث «زفن» به صورت مطلق بى‏آنكه به نوع خاصى از آن مقيد شده باشد مورد نهى واقع شده است كه بر حرمت همه اقسام رقص‏ها دلالت دارد.

اين حديث با اين سند و دلالت به نظر عده‏اى از فقها مورد قبول و اعتبار است.(29) گرچه ممكن است از نظر برخى ديگر در مقام فتوا مورد ترديد باشد.

نتيجه بحث تاكنون‏

اكنون كه تا حدودى مبانى موضوع رقص را به طور فشرده توضيح داديم روشن مى‏شود كه اگر فقيهى اين روايت خاص را پذيرفت طبعاً فتوا به حرمت تمام صورت‏هاى رقص ياد شده در آغاز اين نوشتار خواهد داد، حتى رقص شخص براى خود، بى‏هيچ بيننده و نيز رقص همسر را براى همسر. و اگر در اعتبار اين روايت ترديد داشت و لهو را به صورتى كه در آغاز گفتيم حرام دانست، باز هم فتوا به حرمت هر صورت آن مى‏دهد گرچه ممكن است رقص زن براى همسر خود را به جهت روايتى كه لهو را در چند مورد از جمله لهو زن براى همسر خود تجويز كرده است، جايز بداند.(30) البته اگر حجيّت آن روايت را به لحاظ سند و دلالت پذيرفته باشد. و اگر در حرمت مطلق لهو و باطل ترديد داشت ولى آن را تحت عنوان تحريك جنسى دانست و از قرقگاههاى زنا به حساب آورد، به ناچار رقص زن نزد مرد - چه محرم و چه نامحرم و بخصوص نامحرم - و بالعكس را حرام مى‏داند گرچه ممكن است به حلال بودن اقسام ديگر آن فتوا دهد.

در هر صورت در اين مورد همچون موارد ديگر، شخص غير مجتهد بايد حكم آن را از مجتهدى كه از او تقليد مى‏كند جويا شود.

اخلاق مؤمن و رقص‏

از آنچه گفتيم روشن شد كه ممكن است يك فقيه نتواند براى اثبات حرمت رقص، دليل قابل اعتمادى پيدا كند تا فتوا به حرمت دهد، چون نسبت دادن يك حكم - هر چه باشد - به خداوند كار بزرگى است و مجتهد بايد در اين راه نهايت كوشش را به عمل آورد تا حكم او در نظر شارع افتراى بر خداوند محسوب نگردد، ولى نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه برخى از اعمال با اينكه ممكن است حرام نباشند ولى به شدت، خلاف احتياطاند و از اخلاق مؤمن به‏دورند. در روايت آمده است: «وقتى حضرت موسى(ع) از كوه طور برگشت و به قوم خود نزديك شد آواز و سر و صداى آنان را كه بر گرد گوساله پايكوبى و رقص مى‏كردند شنيد. حضرت موسى(ع) كه از طريق وحى الهى از ارتداد آنها خبر داشت تا آن زمان به همراهان مؤمن خود از عقب‏گردى و رجوع به گوساله‏پرستى آن قوم سخنى نگفته بود. آنان گفتند اين فريادها علامت دعوا و كشت و كشتار بين مردم است. آن حضرت فرمود: اين عربده‏ها صداى مستانه عاشقان گوساله و پرستش آن است كه پس از خروج ما بدين فتنه گرفتار آمده‏اند ...»(31)

در حديث ديگرى حضرت صادق(ع) فرمودند:

«... انّ المؤمن لمشغول عن اللّعب؛ انسان مؤمن از بازيگرى و سرگرمى‏هاى كودكانه و غفلت‏آور بركنار است.»(32)

مؤمن آن چنان با لحظه لحظه زندگى و به ويژه دوران جوانى‏اش جدّى است و آن گونه با مسائل حيات درگير است كه فرصتى براى خوشگذرانى‏هاى بى‏بند و بارانه و غفلت‏زا ندارد.

و به فرموده على(ع): «شغل من الجنّة و النّار امامه. ساع سريع نجا و طالب بطى‏ءٍ رجا و مقصّر فى النّار هوى؛

آن كس كه بهشت و جهنم خداوند را پيش روى خود دارد - از امور بازدارنده و كارهايى كه او را از آن امر مهم غافل كند - مشغول است. شخص، با تلاش پيگير و پرشتاب به سوى هدف حركت مى‏كند كه اهل نجات و پيروز است و ديگرى جوينده است ولى حركتى كند دارد كه اميدوار است و شخصى هم كوتاهى كرده - و آن را به فراموشى سپرده است - كه در آتش قهر الهى در خواهد افتاد ...».(33)



1) المنجد، ص‏275.

2) المفردات فى غريب القرآن، ص‏455.

3) قاموس المحيط، صحاح‏اللّغة.

4) مكاتب شيخ انصارى، ص‏54، مسئله 20.

5) همان، ص‏54 - 53.

6) همان، ص‏54.

7) حاشيه المكاسب، ميرزا محمدتقى شيرازى، ص‏136 - 134 و غير آن.

8) المكاسب المحرّمة، ج‏1، ص‏370 - 356.

9) وسائل‏الشيعه، ج‏11، ابواب جهادالنفس، باب 46، ح‏36.

10) قاموس‏المحيط، ج‏4، ص‏88.

11) همان، ج‏1، ص‏133.

12) المفردات فى غريب القرآن، ص‏450.

13) مكاسب، شيخ انصارى، ص‏54.

14) قاموس‏المحيط، ج‏3، ص‏345.

15) فرهنگ عميد، ج‏1، ص‏306 و غير آن.

16) مكاسب شيخ انصارى، چاپ قديم، ص‏2 و 36 و 54.

17) وسائل‏الشيعه، ج‏12، ابواب ما يكتب به، باب 99، ح‏14.

18) مكاسب‏المحرمة، ج‏1، ص‏362.

19) همان، ص‏365.

20) مستندالشيعة، ج‏2، ص‏342.

21) مكاسب‏المحرّمة، ج‏1، ص‏321.

22) وسائل‏الشيعه، ج‏12، ابواب ما يكتب به، باب 102، ح‏5.

23) مكاسب‏المحرمة، ج‏1، ص‏362.

24) سوره نساء، آيه 29.

25) مكاسب‏المحرمة، ج‏1، ص‏368 - 367.

26) مكاسب شيخ انصارى، المكاسب‏المحرّمة، امام خمينى، تحريرالوسيله، امام خمينى، حاشيةالمكاسب، ميرزا محمدتقى شيرازى و غير آن.

27) ن.ك: قاموس‏المحيط، ج‏4، ص‏233؛ مجمع‏البحرين، ماده زفن.

28) فروع كافى، ج‏6، كتاب‏الاشرية، باب الغناء، ص‏432؛ وسائل‏الشيعه، ج‏12، ص‏233، ابواب ما يكتب به، باب 100، ح‏6.

29) در گفتگو با برخى از فقهاى بزرگوار از جمله حضرت آيت‏اللَّه موسى شبيرى زنجانى نظرشان را در اين موضوع پرسيدم و ايشان در پاسخ به همين روايت بر حرمت مطلق رقص استدلال كردند.

30) وسائل‏الشيعه، ج‏13، كتاب سبق و رماية، باب‏1، ح‏5، ص‏347.

31) بحارالانوار، ج‏13، ص‏245.

32) وسائل‏الشيعه، ج‏12، ابواب ما يكتب به، باب 102،ح‏11.

33) نهج‏البلاغه، تحقيق صبحى‏الصالح، ص‏58، خ‏16، قسمت پايانى.

ماهنامه پيام زن ـ شماره 145ـ فروردين 1383

/ 1