بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مامون بر انكار عثمان، البته نه به صورت آشكار، و اثبات موقعيت امام على(ع) اصرار داشت. اين اقدام او همزمان با سختگيرى بر اهلحديث، موجى از مخالفت را بر ضد او برانگيخت و بلافاصله پس از معتصم (م 227) و غلبه اهلحديث، بار ديگر نگرش عثمانى به طور جدى مطرح شد. البته روشن بود كه عثمانىها يا سنيان جديد، تنها گروهى نبودند كه در بغداد ياعراق يا ساير شهرهاى ايران و شام و مصر زندگى مىكردند. در كنار آنها معتزله، مرجئه يا اصحاب ابوحنيفه و نيز شيعيان بودند كه جمعيت زيادى داشتند. آنچه بناى اصلى اعتقاديههاى اهلسنت را ساخت، جريان اهلحديثبود كه از آغاز دهه سوم قرن سوم به بعد، به آرامى رو به تعديل پيش رفت تا راحتتر بتواند در برابر مخالفان ايستادگى كند. يكى از مهمترين فصول اين تعديل، پذيرش امام على(ع) به عنوان چهارمين خليفه بود; يعنى در اين زمان عقيده اهلحديث درباره خلافت، تغيير كرد و كسى كه از ابتدا با او دشمنى شده، و حتى مىتوان گفت عقيده عثمانى دقيقا در ضديتبا او شكل گرفته بود، در ميان عقيده اهلحديثبه عنوان خليفه پذيرفته شد; درست همانطور كه در دوره معاصر ما نيز خوارج، در عمان و شمال الجزاير، امام على(ع) را تقديس مىكنند و آنچه را در گذشته بدان معتقد بودند كه اساسا در ضديتبا امام على(ع) شكل گرفته بود، انكار مىكنند. «السنة» ابوبكر خلال و عقيده صحيح درباره خلافتمطالبى كه خلال در فصول مربوط به خلافت آورده، نقلهاى كوتاه و بلند از افراد مختلف، به صورت روايت از حضرت رسول يا نقل قول از صحابه و تابعين است كه هر كدام نكته خاصى را نشان مىدهد. بسيارى از روايات اين باب، بدون ترديد، از ساختههاى دوران بعدى است. در اينجا به ترتيب گزيده اين نقلها را كه هر كدام گوشهاى از اعتقاد صحيح اهلحديث درباره خلافتخلفاى نخست را نشان مىدهد، مىآوريم. نخستين نقل، روايتيوم الخميس، يعنى خبر درخواست كاغذ و قلم براى رسول خدا(ص) است كه نياوردند و پيامبر را متهم به هذيانگويى كردند. اين روايت، بنا به تصريح مصحح در پاورقى، بىترديد روايتى صحيح است (ص 271). (10) در نقل ديگرى، عايشه استخلاف از طرف رسول خدا(ص) را انكار مىكند و مىگويد اگر قرار بود جانشينى تعيين كند، ابوبكر و عمر را بر مىگزيد (ص 272). نقل ديگرى از امام على(ع) آمده است كه چون ديديم پيغمبر(ص) در بيمارى ابوبكر را براى نماز تعيين كرد، او را به خلافتبرگزيديم (ص 274). اين نقل با توجه به مواضع امام على در آغاز خلافت ابوبكر واضح البطلان و ساختگى است. نقلى ديگر از ابوحازم است كه مىگويد در روزهاى آخر خلافت ابوبكر، عمر را باچوبدستى ديده كه مردم را آرام مىكرده و به آنها مىگفته است: «اسمعوا لقول خليفة رسول الله(ص); آنچه از طرف ابوبكر، جانشين و خليفه رسول خدا(ص)، خوانده مىشود بشنويد». اين همان فرمان ولايتعهدى عمر از سوى ابوبكر بوده است (ص 277). پس از آن از شوراى عمر صحبتشده و نقلهايى در فضيلت ابوعبيده جراح آمده كه عمر گفت: «اگر زنده بود او را جانشين خود مىكردم» (ص 279). سخنى هم از كعب الاحبار است كه شايع كرده بود كه معاويه خليفه مىشود (ص 281); و اين مطلب را به عنوان آن كه در كتابهاى كهن يافته مطرح مىكرد. جملات زيادى در ستايش دو خليفه اول از قول امام على(ع) نقل شده تا شائبهاى از اختلاف ميان آنها نباشد. از ايشان نقل شده است كه بهترين امت پس از پيامبر(ص) ابوبكر و بعد عمر است (ص 289، 293); يعنى همان اعتقاد اهلحديث. محارب بن دثار هم گفته است كه بغض ابوبكر و عمر نفاق است (ص 290). اين مضمون روايت پيامبر(ص) درباره امام على(ع) است كه به تواتر نقل شده و در اينجا معكوس شده است. محمد حنفيه هم گفته بهترين امت ابوبكر و عمرند. وقتى درباره پدرش سؤال شده، گفته است: «رجل من المسلمين» (ص 291). روايت مفصلى هم عبدالله پسر عمر درباره مرگ پدرش و جانشينى او آورده است (ص 294 - 297). در آغاز جزء دوم كتاب، باز نقلها از خلافت ابوبكر آغاز شده است. در نخستين عبارت، تعيين ابوبكر براى نماز در حيات پيامبر(ص) به معناى تعيين وى براى خلافت دانسته شده است (ص 301 و 302). در اين باره نقلهاى متعددى از قول اطرافيان وى، كه از اين جهت همه در معرض تهمتند، آمده است. گاهى براى اين كه اين تاييد جدىتر شود، از قول امام على(ع)، كه عدم بيعت وى با ابوبكر تا زمان رحلتحضرت فاطمه(س) مسلم است، نقلهايى آمده است. ستايشهاى معصومگرايانه نسبتبه ابوبكر و عمر نيز در اين نقلها فراوان ديده مىشود: «ابوبكر و عمر خير اهلالسماء و خير اهلالارض و خير الاولين و خيرالاخرين الا النبيين و المرسلين» (ص 307). در ادامه فصلى در خلافت عمر آمده و در آنجا نيز ستايشها غوغا مىكند (ص 311 به بعد). قسمتبعد درباره خلافت عثمان است (ص 319). در اينجا نيز فضايل عثمان نقل شده و نقلى بر اين كه اجماع امتبر خلافت عثمان حاصل شده آمده است (ص 320). درباره كسى هم كه على را بر عثمان مقدم مىداشته اعتراض شده است كه بيعتى صحيحتر و محكمتر از بيعتبا عثمان نبوده است (ص 321); چرا كه خلافت او با نظر و مشورت شش نفر از اهلبدر تاييد شده است (ص 322). درباره درخواستخلع از خلافت از سوى مخالفان، نقل شده است كه لباس خلافت را خدا پوشانده و نمىشود آن را كند (ص 321، 329). طبعا به دليل ترديدهايى كه شيعيان كوفى درباره خلافت عثمان داشتند، اهلحديث كوشش كردهاند تا براى عثمان، فضايل بيشترى روايت كنند و از آن مهمتر، براى توجيه شورش مردم، توجيهاتى دست و پا كنند. در اين توجيهات، قتل عثمان نخستين «فتنه» دانسته شده كه آخرين فتنه هم فتنه مسيح است (ص 335). تا اينجا، عقيده اهلسنت درباره خلافت صحيح، جدى است، چيزى كه در برخى از نقلها در همين كتاب، از آن با تعبير «خلافة النبوة» ياد مىكنند (ص 284، 334). (11)
اهلحديث و ترتيب تفضيل خلفا
گذشت كه در مرام عثمانيه، كه سلف اهلحديثند، خلافت امام على(ع) به رسمتشناخته نمىشد. زمينه تاريخى آن، نقش امويان در شكلدهى مذهب عثمانيه بود كه در بصره و شام استقرار داشت، در كوفه با آن دشمنى مىشد و مردم مدينه در مورد آن توقف مىكردند. در ساير بلاد، مانند شهرهاى ايران نيز، بر اساس الحق لمن غلب، در تمام دوره اموى، همين مرام شايع بود. شواهد زيادى وجود دارد كه اهلحديث، در زمينه اصل اعتقادى خود درباره خلافت، تاكيد داشتند كه تنها اعتقاد به صحتخلافتسه نفر نخست كافى است. اين در حالى است كه شيعيان كوفى - كه البته بيشتر آنها نه امامى بودند و نه زيدى، و تنها از ديد اهلحديث عثمانى مذهب، به دليل مقدم دانستن امام على(ع) بر عثمان، شيعه شناخته مىشدند - در عين پذيرش چهار خليفه در قرن دوم، امام على را از نظر رتبه مقدم بر عثمان مىداشتند. اصحاب حديثبصرى كه در اواخر قرن دوم اندكى تعديل يافته بودند، چهار خليفه را قبول داشتند، اما اهلحديثبغداد، در اوج دوره افراط خود، تنها سه خليفه را مىپذيرفتند. اين تقسيم بندى در كتاب مسائل الامامه كه در قرن سوم تاليف شده، چنين آمده است: اهلحديث كوفه نظير وكيع بن جراح و فضل بن دكين چنين مىپندارند كه: «ان افضل الناس بعد النبى(ص) -صلىاللهعليهوآله- ابوبكر، ثم عمر، ثم على، ثم عثمان، يقدمون عليا على عثمان و هذا تشيع اصحاب الحديث من الكوفيين و يثبتون امامة على». در برابر اين نگرش، اصحاب حديثبصرى بر اين باورند كه: «افضل الامة بعد النبى(ص) ابوبكر ثم عمر ثم عثمان ثم على، ثم يسوون بين بقية الشورى». اين در حالى است كه مشايخ اهلحديث در بغداد اساسا خلافت امام على(ع) را قبول ندارند: «و اما مشايخ اصحاب الحديث من البغداديين، فانهم لايثبتون امامة على، منهم ابن معين و ابوخيثمه و احمد بن حنبل كانوا يحذفون عليا من الامامة و يزعمون ان ولايته كانت فتنة!» (12) عنوانى كه در كتاب السنة خلال در اين باره آمده، «السنة فى التفضيل» است; به اين معنا كه اعتقاد صحيح در باب تفضيل خلفا بر يكديگر چيست. اينجاست كه شواهد فراوانى مىيابيم كه اهلحديث نخست، كه سلف جريان تسنن در دنياى اسلام است، تا اوايل قرن دوم و حتى در بسيارى از موارد تا اواسط آن، اعتقادى به خلافت امام على(ع) نداشته است.