نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در اين بخش، نقل‏هاى فراوانى آمده كه چندان نظم منطقى ندارد; اما به هر حال، گوياى نوعى نگرش اعتقادى اهل‏حديث‏به مسئله تفضيل ميان خلفاست.

در نخستين نقل، صالح بن احمد بن حنبل از پدرش درباره گروهى سؤال مى‏كند كه شيخين را بر ديگران تفضيل نمى‏دهند. احمد مى‏گويد: «ما در باب تفضيل به سخن عبدالله بن عمر معتقديم كه مى‏گفت: زمانى كه رسول خدا زنده بود، ما در [تفضيل] معتقد بوديم كه اول ابوبكر دوم عمر و سوم عثمان به ترتيب بر يكديگر تفضيل دارند; اما در مورد شخص يا اشخاص بعد سكوت مى‏كرديم‏» (ص 371).

از نقل بعدى روشن مى‏شود كه عقيده كوفى‏ها برخلاف اين بوده، چون به امام على(ع) اعتقاد داشتند. ديگر آن كه اهل‏مدينه هم اعتقادى به تفضيل نداشته‏اند و هيچ‏كس را بر ديگرى تفضيل نمى‏داده‏اند (ص 371).

در باب تفضيل، كسانى يافت مى‏شدند كه تنها درباره ابوبكر و عمر اظهار نظر مى‏كردند و ساكت مى‏شدند. احمد بن حنبل بر اين باور بود كه اين نگرش، يك سنت تمام نيست، يعنى بايد نام بعدى‏ها نيز افزوده شود (ص 372). احمد معتقد بود كه اگر كسى پس از نام اين دو نفر توقف كند از اهل‏السنة نيست (ص 373). يحيى بن سعيد قطان، از تابعين برجسته، به پيروى از سفيان الثورى، تا نام عمر توقف مى‏كرد. در اين باره به او اعتراض شد كه مذهب مردم بصره چنين نيست (ص 372 و 373). (13) سفيان بن عيينه نيز در اعتقادات خود، تنها نام ابوبكر و عمر را مطرح مى‏كرد و بس. (14) شافعى، كه متهم به تشيع بود، ترتيب تفضيل را در قرن دوم، كه هنوز اهل‏حديث اعتقادى به امام على(ع) نداشتند، به ترتيب خلافت، از ابوبكر تا على(ع) مى‏دانست. (15) بسيارى از كسانى كه از عامه مسلمانان بودند و نه از وابستگان به نحله اهل‏حديث، از همان قرن اول و دوم، امام على(ع) را در شمار سه نفر ديگر مى‏آوردند.

يك مانع عمده بر سر راه تفكر اهل‏حديث، عقيده كوفيان بود كه نه تنها امام على(ع) را مى‏پذيرفتند، بلكه او را بر عثمان، و حتى شيعه‏ترها بر ابوبكر، مقدم مى‏داشتند. (16) به همين دليل، ابوبكر خلال، در ادامه عنوانى آورده است كه «الانكار على من قدم عليا على ابى‏بكر و من بعده‏». (17)

نخستين نقل از ابن حنبل است كه مى‏گويد: هر كس على را بر ابوبكر مقدم بدارد، بر ابوبكر طعنه زده است; چنين است اگر كسى او را بر عمر مقدم بردارد. اگر كسى وى را بر عثمان مقدم بدارد، بر ابوبكر و عمر و اصحاب شورا و مهاجر و انصار طعنه زده است (ص 374). سفيان الثورى هم گفته است كه اگر كسى على را بر ابوبكر و عمر مقدم بدارد، به دوازده هزار نفر از صحابه جسارت كرده است (ص 375).

شايد در برابر همين نگرش بوده است كه در منابع حديثى اهل‏حديث، به طور گسترده اين نقل را از امام على(ع) آورده‏اند كه خود فرموده است كه ابوبكر و عمر بهترين امت هستند. (18)

احمد بن حنبل هم گفته است كه اگر كسى على را بر شيخين مقدم بدارد مرد بدى است كه ما با او آميزش نخواهيم كرد (ص 377). ميمون بن مهران نيز درباره اين كه كسى على را بر شيخين مقدم بدارد، سخت‏خشمگين شد و گفت: شيخين «راس الاسلام و راس الجماعه‏» هستند (ص 379).

عنوان باب بعدى در كتاب خلال، «الانكار على من قدم عليا على عثمان‏» است. ابن حنبل، صاحب اين اعتقاد را نيز فردى بد وصف كرده است (ص 378). كسى از احمد بن حنبل مى‏پرسد: «اگر كسى على را بر عثمان مقدم بدارد، مبتدع است؟» احمد مى‏گويد: «گويى سزاوار آن هست كه بدعت گذار باشد; چرا كه اصحاب پيامبر(ص) عثمان را مقدم داشتند» (ص 380).

خلال، به نقل دلايل تقديم عثمان بر امام على(ع) پرداخته است و در اين زمينه، جملاتى از ابن‏مسعود و عبدالله بن عمر آورده است. اين نقل از عبدالله بن عمر، كه بدون شك كذب محض است، فراوان مورد استناد قرار گرفته است: «ما در حيات پيامبر(ص) ترتيب تفضيل را چنين مى‏دانستيم: ابوبكر، عمر، عثمان; و بعد ساكت مى‏شديم و كسى را بر كسى تفضيل نمى‏داديم‏» (ص 384، 396، 398 و 399). (19)

يزيد بن هارون مى‏گفت: براى ما فرقى نمى‏كند كه على را بر عثمان مقدم بداريم يا به عكس. ابن حنبل در اين باره مى‏گويد: نمى‏دانم يزيد بن هارون براين عقيده هست‏يا نه; اما «عامة اهل‏واسط يتشيعون‏» (ص 394); يعنى على را بر عثمان ترجيح مى‏دهند.

در نقلى ديگر از احمد آمده است: «اهل‏الكوفة كلهم يفضلون [عليا على عثمان رضى الله عنه و على جميع الصحابة]» (ص 395). همو مى‏گفت: اگر در ميان اهل‏كوفه سنى پيدا كنى، كاملا مشخص است: «كان يفوق الناس‏» (ص 395); چون همه كوفى‏ها على را بر عثمان، و حتى ساير صحابه، مقدم مى‏دارند و يك مورد خلاف كاملا سرشناس است. در نقلى ديگر به جاى تعبير كوفى سنى، از كوفى عاقل ديندار ياد شده كه «قد فاق الناس‏» و به نظر احمد از اصحاب قرآن است (ص 396). به اين ترتيب، در نگاه احمد حنبل، سنى واقعى كسى است كه به هيچ روى على را بر خلفا، و حتى عثمان، ترجيح ندهد.

اصل در تسنن، انكار خلافت امام على(ع) بود. ابوبكر خلال بابى در اين عنوان آورده و نقل‏هاى فراوانى را ارائه كرده است. از ابن عمر نقل شده كه مى‏گفت: «در زمان حيات پيامبر(ص) ما ابوبكر و عمر و عثمان را به ترتيب ياد مى‏كرديم و پس از آن ساكت مى‏شديم‏» (ص 396). اين حديث، كه اهل‏حديث آن را مسلم مى‏دانستند، مبناى اعتقاد صحيح آنان به عنوان يك سنى بوده كه مكرر به آن استناد مى‏كنند. خود احمد حنبل مى‏گفت: «نحن نقول ابوبكر و عمر و عثمان و نسكت على حديث ابن عمر» (ص 397).

احمد بن حنبل، برخلاف ساير اهل‏حديث، در كنار نام سه خليفه نخست، نام امام على(ع) را نيز مى‏افزود; گرچه تصريح مى‏كرد كه اگر كسى سه خليفه را نيز بپذيرد، اشكالى در اعتقاد سنى او نيست. وقتى از وى درباره «تفضيل‏» پرسيدند، گفت: «سنت آن است كه ابوبكر، عمر، عثمان و على را از خلفا بر ديگران تفضيل دهيم‏» (ص 372).

در نقلى ديگر آمده است كه كسى از وى درباره اين اعتقاد پرسيد كه ترتيب ابوبكر، عمر، على و عثمان درست است‏يا نه. گفت: از اين راى خشنود نيستم. سائل پرسيد: مى‏گويند اگر فردى چنين اعتقادى داشته باشد «مبتدع‏» است. احمد گفت: اين بدعت تندى نيست. سائل پرسيد اگر كسى بگويد: ابوبكر، عمر و على; و ساكت‏شود. احمد گفت: از اين سخن خشنود نيستم. سائل پرسيد: معتقد به آن مبتدع است؟ گفت از نسبت دادن اين سخن نيز خشنود نيستم. احمد ادامه داد: برخى از اصحاب پيامبر(ص) عثمان را مقدم مى‏داشتند. ابن مسعود درباره عثمان مى‏گفت: «خير من بقى‏». [وى اين سخن را در وقتى كه تازه خبر بيعت‏باعثمان به كوفه رسيده ابراز كرده است (ص 391)]. عايشه هم مى‏گفت: «اصبح عثمان خير من على‏» (ص 378 و 379). آگاهيم كه از هر دوى اين‏ها، چه اندازه بدگويى از عثمان نقل شده است; گرچه عايشه بعد از قتل عثمان، از گفته‏هايش پشيمان شد.

اين نقل نشان مى‏دهد كه احمد چندان درباره ترتيب پس از شيخين سخت‏گير نبوده است. البته نقل‏هايى برخلاف آن نيز هست كه به آن اشاره خواهيم كرد. در عين حال خواهيم ديد كه احمد كوشش مى‏كند به هر نحو شده، نام على را بر فهرست‏خلفا بيفزايد و سنى واقعى را كسى بداند كه به اين چهار نفر به ترتيب تفضيل اعتقاد دارد. شگفت آن كه احمد، با اين حال، حذف نام على(ع) را نيز بدون اشكال دانسته است. هارون الديك مى‏گويد: از احمد شنيدم كه مى‏گفت: ترتيب ابوبكر، عمر، عثمان «سنت‏» است. و اگر كسى بگويد: ابوبكر، عمر، على و عثمان، اين «رافضى‏» (يا گفت:) مبتدع است (ص 381).

احمد بن حنبل در روزگارى كه هنوز نفوذ چندانى نداشت، همان عقيده پيشين اهل‏حديث را ترويج مى‏كرد كه اعتقاد به سه خليفه كافى است و حتى تا به آخر نيز معتقد بود كه اگر كسى همين عقيده را داشته باشد كافى است، اما اشكالى ندارد كه نام امام على(ع) را نيز بر آن بيفزاييم. به همين دليل گاه اقوالى به ظاهر مخالف يك ديگر از او نقل شده است. مثلا يحيى بن معين هنوز نام همان سه نفر را كافى مى‏دانست و گويا چندان اعتقادى به افزودن نام امام نداشت. شخصى به او گفت از احمد شنيده است كه اگر كسى بگويد: ابوبكر، عمر عثمان و على، من آن را اعتقاد نادرست نمى‏دانم. يحيى گفت: من در خلوت احمد را ديدم و در اين باره از وى پرسش كردم، او گفت: «اقول ابوبكر و عمر و عثمان لا اقول على‏» (ص 397). (20) خلال بلافاصله پس از اين نقل آورده است كه يحيى بن معين مى‏گفت: «انا اقول ابوبكر، ثم عمر، ثم عثمان‏» (ص 398، 404). شگفت آن كه در كتاب ديگرى از يحيى بن معين نقل شده است كه مى‏گفت «خير الامة بعد نبيها ابوبكر ثم عمر ثم عثمان ثم على. هذا قولنا و مذهبنا». راوى تاكيد كرده است كه بارها اين مطلب را از وى شنيده است. (21)

/ 11