ابن خلدون و احادیث مهدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابن خلدون و احادیث مهدی - نسخه متنی

غلام حسین تاجری نسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ابن خلدون و احاديث «مهدي»

تحقيقات اسلامي ـ شماره1و2، سال سيزدهم، 1378

غلامحسين تاجري نسب




  • صبح اميّد که بد معتکف پرده غيب
    گو برون آي که کار شب تار آخر شد



  • گو برون آي که کار شب تار آخر شد
    گو برون آي که کار شب تار آخر شد



حافظ

کاراترين شبهه و کوبنده­ترين اسلحه­اي که برخي مسلمانان يا پاره اي از خاورشناسان در مخالفت با اعتقاد مهدويّت به ميان آورده­اند، ردّ و نفي اسلاميّت اين عقيده است. آنان مي­کوشند تا بر آنچه در متون اسلامي، بويژه در احاديث نبوي، بر ظهور پر شکوه مهدي (عج) دلالت مي­کند خدشه و ايراد وارد آوردند و غير قابل اعتماد و استناد به شمار آوردند.

ميان پيروان اسلام، در گذشته ايّام، فقط نفراتي انگشت شمار يافت مي‌شوند که مي‌پنداشتند «اعتقاد مهدويّت پايه و مايه اصيل اسلامي ندارد وه جز چند حديث ضعيف و خبر مجعول، سند ديگري برايش نيست». از آن افراد، تنها يک دانشمند نامدار را مي‌توان نام برد که به عنوان آغازگر اين نظر، در برابر اعتقاد به قيام مهدي (عج)، موضع منفي گرفته است. وي که عبدالرحمان بن محمّد‏ بن خلدون الحضرمي (732ـ808ق) ناميده مي­شد مدّرس، مؤرّخ، صدر اعظم، قاضي القضات، جامعه شناس و سياستمداري سرشناش بود که گسترده تلاش­ها و کوشش­هاي علمي و اجتماعي او سر تا سر شمال آفريقا و نيز سرزمين اروپايي اندلس را در برگرفت.

ابن خلدون در مقدّمه تاريخ العبر که در دانش تاريخ، بويژه جامعه شناسي تاريخي، شهرتي بيش از متن اثر به دست آورده است پس از تعريف و وصف عقيده «مهدويّت»، از ديد مسلمانان، عباراتي دارد که ترجمه آن چنين است: در اين مقام (يعني: نويد ظهور مهدي) به احاديثي استناد مي­کنند که پيشگامان (در جمع و تدوين روايات) آنها را (از مشايخ و منابع پيشين خود) نقل نموده­اند؛ در حالي که منکران (مهدويّت) درباره آن اخبار، زبان (به نقد و ايراد) گشوده، چه بسا با پاره اي و روايات ديگر به ستيز آنها آمده­اند... و ما اکنون احاديث اين موضوع را، به همراه اشکالات مخالفان و مستند سخن ايشان، ياد آور مي‌شويم...تا به خواست خدا (عقيده) درست بر تو آشکار گردد ؛ پس مي­گوييم: همانا گروهي از پيشوايان (علم حديث)، روايات مهدي را ثبت و ضبط کرده­اند... و آنها را به گروهي از اصحاب (پيامبر) نسبت داده اند... با اسنادي که چه بسا منکران، در آنها ايراد مي‌کنند... پس چنانچه در برخي از اشخاصّ مذکور در سند (احاديث)، عيوبي چون: حواس پرتي، بد حافظگي، ناتواني (در انتقال کلام معصوم)، يا کژي اعتقادي بيابيم، اين ايراد به درستي حديث نيز سرايت کرده آن را سست و بنياد مي‌سازد. ه

اين دانشمند تونسي، سپس به نقل 28 حديث که در جوامع روائي اهل سنّت آمده است مي‌پردازد و به زعم خويش، بر درستي سند آنها، بويژه از جهت حفظ و ضبط يا عدالت و عقيدت برخي از روايان، اشکال مي‌گيرد تا بي پايگي و نادرستي اعتقاد مهدويّت را ثابت نمايد. آنگاه مي‌نويسد:

اينها بود تمامي رواياتي که پيشتازان (دانش حديث)، درباره مهدي و ظهورش در فرجام روزگاران، نقل و ثبت کرده­اند و همان گونه که ديدي، جز مقداري اندک يا اندک تر، هيچ يک از(صافي) بررسي و ارزيابي گذر ننمودند.

مخالفت ابن خلدون با مهدويّت نه تنها در روزگار خود او، بلکه تا قرن­ها بعد، موجي علمي در جامعه اسلامي نيافريد. اما از آنجا که اثر مشهور او، يعني مقدّمه العبر، در ميان اروپائيان شناخته بود، آنگاه که خاورشناسان غربي، به هر انگيزه و دليل، در مقام مبارزه با روح انتظار در ميان اهل اسلام بر آمدند، ايرادات وي را خمير مايه مباحث خويش ساختند و زوائدي از خود، به عنوان چاشني، بدان آميختند.

از آن پس، در مراکز علمي و دانشگاهي مغرب زمين، گفتارها و نوشتارهاي اين مستشرقان، دستمايه برخي نويسندگان مسلمان، بويژه اهل سنّت و خاصّه روشنفکران ايشان، در عصر حاضر شد. مؤلفّان مزبور، راه را نزديک کردند و يک راست به سراغ کتاب مقدّمه ابن خلدون رفتند و بر اشکالات وي شاخ و برگ­ها افزودند.

اکنون ترجمه چند مورد از نوشته­هاي اسلام شناسان و نويسندگان مسلمان را که با الهام از ابن خلدون نگاشته اند، ياد­آوري مي­نمايد.ه

از خاورشناسان

جيمس دارمستتر (1849ـ1894م):

ظهور مهدي (عج) را از نخستين ايّام پيدايش اسلام انتظار داشته اند... ظاهراً مسلم‏ است که پيغمبر اسلام صلّي‏ الله عليه و آله و سلّم‏ آمدن او را خبر داده بود، ولي نمي توان گفت که در واقع چه عقيده اي در خصوص مهدي (عج) داشته است... شکّ مي‌توان داشت که خود محمّد‏ صلّي‏ الله عليه و آله و سلّم‏ در اين خصوص، بدين وضوح، بياناتي داشته باشد.

اين مستشرق شهير در زير نويس همين عبارات، خواننده را به کتاب مقدّمه ابن خلدون ارجاع مي­دهد.

2. فان فلوتن (1866ـ1903م) اسلام شناس آلماني:

ديگر مطلب قابل گفتن وجود ندارد مگر بحث در عوامل تحريک بر ضدّ بني اميّه و قيام بر آنها، ... اين انگيزه چيز ديگري جز اعتقاد به ظهور مهدي (عج) نبود... ابن خلدون، در مقدّمه خود، دو فصل را به اين موضوع اختصاص داده است و مهم­ترين فصول اين کتاب به شمار مي­رود. مي­توان گفت ابن خلدون، يگانه مؤرّخ شرقي است که اهميت اين نوع غيبگويي را در تاريخ مشرق دانسته است. همان طور که نخستين نويسنده در اين موضوع بود و شهرت به بطلان آن داد. عقيده به مهدي (عج) ـ بويژه مهدي منتظر ـ از نظر تأثير زيادي که تا امروز در سياست شرق دارد، جلب توجه عموم ما غربي­ها مخصوصاٌ مستشرقين ما را کرده است . ه

3ـ ايگناز گلدزيهر (1850ـ1921م)از مجارستان:

... همانا اهل سنّت، خود، آمدن مصلحي براي جهان، در پايان زمان را باور دارند که خدا وي را بر خواهد انگيخت. آنان نيز او را مهدي مي­نامند.

.. و به پيامبر صلّي‏ الله عليه و اله و سلّم‏ احاديثي نسبت داده شده است که در آنها، بدقّت، نشانه­هاي شخصي نجات دهنده جهان صلّي‏ الله عليه و آله و سلّم‏ که در آخر الزمان مژده داده­اند ترسيم گرديده است. اگر چه آن روايات، رخنه­اي براي نفوذ پنهاني به درون کتابهاي حاوي احاديث صحيح که در ثبت خبر سختگيرند، نيافته است ولي نوشته­هاي ديگري که در درستي نگارش روايات، شدّت عمل کم تري دارند، آنها را نگاشته اند... در کتاب تاريخ ادب عرب نوشته بروکلمان... سنجش و ارزيابي احاديث ويژه ظهور مهدي (عج)، که در کتاب مقدّمه ابن خلدون انجام شد، موجود است.

4. دکتر دوايت دونالدسن (معاصر):

مهدي (عج)، نزد سنّيان، شخصي است که پيامبر صلّي‏ الله عليه و آله و سلّم‏ به آمدن او مژده داده؛ بدين معني که در پايان زمان به پا خواهد خاست.... همانا ابن خلدون، در مقدّمه خود، همه احاديث ويژه اين عقيده را تکذيب و تضعيف نموده است... بنابراين، با توجه به اينکه... روايات راجع به او همگي مشکوک و ضعيف اند، اعتقاد به مهدي (عج) در ميان عقايد اهل سنّت و جماعت قرار ندارد. ه

شبيه اين تعابير شبهه­آميز که گاه با استناد به مقدّمه ابن خلدون، همراه است، در نوشته­هاي مستشرقان و اسلام شناسان ديگر غربي نظير لوتروپ استو دارد [Lothrop Stoddard] خاورشناسان امريکايي، و مادلونگ[W.Madelung] استاد مطالعات شرقي دانشگاه آکسفورد و دوگلاس س.کراو[Douglass.Crow] مستشرق معاصر نيز ديده مي‌شود.

از نويسندگان مسلمان

شيخ محمّد‏ رشيد رضا (م 1354ق)، مؤلّف تفسير المنار، در يکي از مقالات خود، همين پندار را با چنين عباراتي بيان مي‌کند: درباره مهدي (عج) احاديثي رسيده است، که ديگران سند برخي از آنها را «قوي» دانسته اند. اما ابن خلدون به همه آن روايات، عنوان «ضعيف» و «معلّّل» داده است. کسي که همه اخبار و آثار وارد در موضوع مهدي (عج) را خبر مهدويّت با منابع و مصادر آنها، تمام و کمال، وارسي کند مي­فهمد که همگي از شيعه نقل شده اند.

سعد محمّد‏ حسن (متوفي ربع سوم قرن حاضر) در المهديّة في الاسلام: شيعه، با شدّت، به روشنگري نسبت به اساس ديني مهدويّت وه پاسداري از آن کوشا بود.... و چيزي نگذشت که احاديث بسياري را براي تأييد ديدگاه خود ساخت و پرداخت و به پيامبر صلّي‏ الله عليه و آله و سلّم‏ نسبت داد تا اين اعتقاد را به رنگ رسمي اسلامي درآورد.... همانا دانشوران و حديث شناسان، اين اخبار را به طور گسترده نقد و تکذيب کرده­اند؛ چنانکه علّامه ابن خلدون در مقدّمه خود آنها را به شدّت رد کرده است.

شيخ عبد الله بن زيد آل محمود (معاصر)، رئيس محاکم شرعي کشور قطر، در رساله لامهدي يُنتظَر بعد الرّسول خير البشر:

همانا دروغگويان و حديث تراشان، روايات ساختگي بسياري در احکام و عقايد مسلمانان وارد کرده اند­... از آن ميان، احاديث ظهور مهدي منتظر است و اينکه زمين را از عدل و داد آکنده سازد، بعد از آن که از ستم و بيداد پر شده باشد.... ابن خلدون در کتاب مقدّمه خود، به تحقيق دقيق در اين احاديث پرداخته و به «ضعيف» آنها حکم کرده است....

نقل شواهد ديگري نظير نوشته محمّد‏ فريد وجدي (م 1954 م)در دائرة المعارف القرن العشرين، احمد امين (م 1373ق) در ضحيه الإسلام، محمّد‏ محيي الدين الحميد (م 1383ق) در حاشيه عرف الوردي قي أخبار المهديّ و دکتر محسن عبد الحميد (معاصر) در حقيقة البابيّة و البهائيّة جز تکرار مکرّرات، ثمري نخواهد داشت.

ديدگاه ابن خلدون، الهام بخش اغلب اين مخالفان مسلمان و يا غيرمسلمان شده است. پس به جا خواهد بود اگر محور اصلّي‏ اين نقد و بررسي، مباحث فصل پنجاه و دوم از کتاب مقدّمه، قرار گيرد و با بيان برخي نقاط ضعف يا نکات اشکال آنها در قالب نقد علمي يا نقيض منطقي، نه فقط سستي آراء اين مدّرس سر شناس در علوم حديث و معارف اعتقادي آشکار شود، بلکه بي پايگي اقوال مقلّدان وي از مستشرقان يا معاصران نيز پديدار گردد.

اولين نکته: نگرش تک‌سويه

بيقين، مکتب اماميّه در سراسر تاريخ اسلام، بويژه در عصر حيات صاحب مقدّمه، مذهبي سرشناس با آثار ديني بسيار بوده که پيروان فراوان در ميان مسلمانان داشته است. اما ابن خلدون، در عين آشنايي با اين مکتب و مکاتيب فرزانگان آن، به دور از هر گونه اصول و قواعد کاوش و پژوهش علمي، به مجاميع روائي اماميّه که در اين باب منبعي سرشار است رجوعه ننموده و حتّي يک حديث از مصادر ايشان نقل و نقد نکرده است. اين بررسي يک طرفه از ارزش تحقيق وي بسيار مي­کاهد. بويژه که در همين کتاب چون از معتقدات شيعيان در موضوع مهدي (عج) ياد مي‌کند همان بافته هاي پوسيده سنّيان متعصّب، از قبيل افسانه دروغين «سرداب حلّه»، را مي‌نويسد.

اين تنها نقيصه صاحب مقدّمه نيست، بلکه در ميان نويسندگان اهل سنّت که آثار و مقالاتي، له يا عليه اعتقاد مهدويّت نگاشته­اند، کسي از آنان را آنهم بندرت نمي­توان يافت که در اين باب، متون و منابع شيعه اماميّه را نيز مراجعه و مطالعه کرده و منصفانه و بي طرفانه با نصوص و مصادر مرام و مذهب خويش مطابقه و مقايسه نموده باشد. تني چند هم که در گوشه و کنار آثار خويش چند حديثي را از کتب شيعي آورده اند، مع الأسف انگ «متشيّع» و بلکه «رافضي» خورده­اند.

نکته اسف بارتر اينکه ابن خلدون نه فقط مصادر گسترده حديث شيعه را نکاويده، بلکه به تقليد از اغلب هم کيشان خود، برخي از روايان احاديث مهدوي را نيز، نه تنها به جرم انتساب به تشيّع، مردود شمرده است ؛ نظير عاصم بن أبي النّجود، عبد الرّزّاق بن همّام، عمّار بن معاوية الدّهني، فطر بن خليفة الحنّاط، هارون بن المغيرة البجلي و يزيد بن أبي زياد الهاشمي. در حالي که نخستين فرد نامبرده، مشهورترين قرّاء از قاريان هفتگانه بوده و صحيح­ترين و متدوال­ترين قرائت، بدو منسوب است. دومين نفر نيز از حديث نگاران سرشناس، جامع کتاب مبسوط المنصنّف، و از شيوخ مشايخه صاحبان «صحاح ستّة» شناخته مي­شود.

نکته دوم: دو گونه گويي

در آغاز همين قسمت از مقدّمه، ابن خلدون در تعريف عقيده مهدويّت چنين نگاشته است:

إعلم أنَّ المشهورَ بين الکافّة من أهل الإسلام علي ممِّر الأعصار، أنّه لابّد في آخر الزّمان من ظهور رجلٍ من «إهل البيت»، يؤيّد الدّين و يظهر العدل و يتّبعُهُ المسلمون و يستولي علي الممالک الإسلاميّة و يسمّي ب «المهديّ» ويکون خروج الدّجّال و ما بَعدَه من أشراط السّاعة و الثابتَةِ في الصّحيح، علي أثره؛ وأنّ عيسي ينزل من بعده فيقتل الدّجّال، أو ينزل معه فيساعده علي قتله و يأتّم بالمهديّ في صلاته. [بدان که در گذر روزگاران، ميان تمامي پيروان اسلام، مشهور گشته که ناگزير، در پايان دوران، مردي از «خاندان نبوي» سر برافرازد که به دين استواري بخشد و دادگري پديدار سازد و مسلمانان وي را پيروي کنند و بر سرزمين هاي اسلامي فرمانروا گردد و «مهدي» ناميده شود، و قيام دجّال و پي­آمدهايش از نشانه­هاي رستاخيز، که در حديث صحيح به ثبوت رسيده، پس از آن خواهد بود، و «مسيح» به دنبال او فرود مي­آيد و دجّال را مي­کشد يا همراه او فرود مي­آيد و در کشتن دجّال، وي را ياري مي‌دهد و «مسيح» به هنگام نماز «مهدي»، پشت سر او مي‌ايستد.]

عين اين نوشته ايشان را بسياري از مؤلفان سني، با ذکر نام صاحب کلام يا بدون آن، اما همگي به عنوان تأييد موضوع و نه تکذيب آن آورده‌اند که در فصل دوم از باب اول رساله، نمونه داده شد.

اکنون بجاست از اين مورّخ نامي پرسيده شود که آيا تنها همين بيست و چند حديث را که شما، به گمان خود، اغلب آنها را ضعيف و مردود ياه سخيف و مجعول مي‌شماريد، توانسته‌اند تمامي امّت اسلام را در سراسر قرون و اعصار به ظهور مهدي موعود (عج) معتقد يا مشتهر سازند؟ اگر تعبيرات ياد شده درست باشد ـ که چنين نيز هست ـ بايد بپذيرد که از دو حال بيرون نمي شود ؛ يا ايرادات شما نسبت به آن احاديث ناوارد است و يا مستندات ديگري، علاوه بر منقولات شما، در اين باره وجود دارد که از قلم مبارک افتاده است. اما به هر تقدير بايد گفت که در حقيقت هر دو شقّ ياد شده صحيح است.

سومين نکته: کثرت و تواتر

بنابر آنچه حديث نگاران معتبر اهل سنّت از قبيل شيخ يوسف مقدسي در عقد الدُّرَر فَي أخبار المنتظر، جلال الدين عبد الرّحمان سيوطي در العرف الورديّ في أخبار المهديّ و علاء الدين متّقي هندي در البرهان في علامات مهديّ آخر الزّمان گرد آورده اند، و در باب ششم اين رساله بتفصيل خواهيد ديد، روايات اهل سنّت در موضوع مهدويّت، چند برابر موارد ياد شده در مقدّمه ابن خلدون است. اين واقعيت، با کمال تأسف، تنها مي‌تواند بر يکي از اين دو نکته دلالت نمايد:

الف) بي خبري و نا آشنايي اين مورّخ شهير، حتّي نسبت به مجاميع حديث اهل سنّت، که صلاحيت وي براي قضا در چنين موضوع مهمّي را خدشه­دار مي­سازد بويژه که ايشان مدّعي شده که تمام توان خويش را در گرد­آوري اين روايات به کار گرفته است.

ب) برخورد جهت­دار و گزينشي صاحب مقدّمه، نسبت به مستنداته مبحث که با موازين بي طرفي علمي، مغايرت اساسي دارد. زيرا به فرض که ايراد ايشان بر اسناد پاره اي از آن اخبار درست باشد، تعميم نتيجه اين گزينش ناقص، بر همه آن انبوه حديث، با ضوابط داوري صحيح و منطقي، ناسازگار و موجب تنزّل شأن علمي ابن خلدون خواهد بود.

در فصل پنجم از همين باب خواهيد ديد که از نظر حديث شناسان اهل سنّت، روايات مهدوي در حد «تواتر» بلکه فوق آن است. به طوري که دانشوري چون قاضي شوکاني يمني، در اثبات اين نکته، کتاب التّوضيح في تواتر ما جاء في المهديّ و الدّجّال و المسيح را نگاشته است. در چنين حالتي، بنابر الصول علم الحديث اهل سنّت، در سند آن اخبار، گفت و گو نمي­شود ؛ زيرا به فرض اگر روات برخي از آنها عادل، ثقه يا ضبوط شناخته نشوند و رواياتشان به عنوان «صحيح» ارزيابي نگردد، باز هم آسيبي به نتيجه مثبت بحث نمي‌زند چون رسيدن به حدّ «تواتر»، لفظي يا معنوي، ثابت مي­کند که بيقين، محتواي آن احاديث، از معصوم رسيده است. مدارک آينده، از همين حقيقت، در ديدگاه مکتب خلافت حکايت مي‌کند:

الف) الشيخ محمّد‏ جمال­الدّين القاسمي الّدمشقي:

بدان که: حديث «متواتر» آن است که جمعي روايتش کنند و به صداقت آنان، علم ضروري حاصل شود. يعني: نفراتي باشند که همدستي آنان بر دروغگويي، در همه طبقات روات، احتمال نرود.... واجب است بدين احاديث عمل کنند بدون آنکه درباره راويان آن گفت و گو نمايند.

ب) ابوعبد الله محمّد‏ بن جعفر الادريسي الکتاني:

خبر «متواتر» آن است که راويان آن، در درجات آغازين، ميانه و فرجامين، ه چنان پرشمار باشند که همسازي آنان بر دروغ، بنابر عادت، محال شمرده شود.... حديث شناسان، عدالت و بلکه اسلام را نسبت به رجال روايت متواتر، شرط نمي­دانند.... و لازم نيست بالغ، عادل و مسلمان به شمار آيند و در يک شهر به سر نبرند، بلکه جايز است که کافر، فاسق، نابالغ و همشهري باشند و نيز هيچ حدّ خاصّ يا صفت ويژه اي براي آنان شرط نشده است.

پ) دکتر أبوالسّادات، محمّد‏ بن محمّد‏ أبوشهبه:

در اخبار «متواتر»، عدالت و بلکه اسلام را وي نيز شرط نمي شود. زيرا تکيه گاه پذيرش آن، کثرت ناقلان با شرايط خاصّ خود است. چنانچه اهالي شهري به وقوع رويدادي خبر دهند، به گفته آنان علم حتمي حاصل مي‌گردد؛ حتّي اگر از کافران به شمار آيند.

اين تأکيد و تطويل، بدين دليل است که روشن شود راه ايراد گيري و اشکال تراشي درباره راويان و محدّثان احاديث مهدوي مسدود است و آنها که چون ابن خلدون، در اين زمينه، خود را به رنج و تلاش افکنده­اند آب در هاون کوبيده­­اند. زيرا چنانچه نقل گرديد لازم نيست روات اخبار متواتر، شرايط ناقلان اخبار صحيح آحاد را داشته باشند، نيز همانگونه که بزودي، در همين باب، خواهيد ديد به اجماع و اتفّاق حديث نگاران اماميّه و اهل سنّت روايات ظهور موعود، در حدّ «تواتر» و بلکه فوق آن شناخته شده است.

نکته چهارم: روات صحيحين و اخبار مهدي (عج)

جامعه شناس نامدار ما که در همين مقدّمه، ضمن تشريح و تعريف «علمه الحديث»، وصف و تمجيد شديدي از صحيح مسلم‏، صحيح بخاري و ديگر کتب صحاح و سنن مي‌کند و آنها را «امّهات کتب حديث» مي‌نامد و شروط پذيرش راوي را، بويژه در «صحيحين»، مقبول و معتبر نزد همه عالمان اهل سنّت مي‌شمرد گويا خبر ندارد که تعدادي از راويان احاديث مهدي (عج) که در اين بخش کتاب او جرح و تضعيف شده‌اند خود از رجال يکي از «صحيحين» يا هر دو «صحيح»، بلکه از رجال «صحاح ستّه»­اند، همانند:

سفيان بن سعيد الثّوري الکوفي (خ ـ م ـ د ـ ت ـ ن ـ ج)

عبد الرزّاق بن همّام الصَّنعاني (خ ـ م ـ د ـ ت ـ ن ـ ج)

عاصم بن أبي النّجود بهدلة الکوفي (خ ـ م ـ د ـ ت ـ ن ـ ج)

أبو إسحاق عمرو بن عبد الله السّبيعي (خ ـ م ـ د ـ ت ـ ن ـ ج)

عکرمة بن عمّار العجلي البصري (خ «تع» ـ م ـ د ـ ت ـ ن ـ ج)

محمّد‏ بن اسحاق بن يسار المطّلبي (خ «تع» ـ م ـ د ـ ت ـ ن ـ ج)

يزيد بن أبي زياد الهاشمي الکوفي (خ«تع» ـ م ـ د ـ ت ـ ن ـ ج)

فطر بن خليفة الحنّاط القرشي (خ ـ د ـ ت ـ ن ـ ج)

عمران بن حطّان السّدوسي البصري (خ ـ د ـ ن)

عمّار بن معاوية الدّهني البجلي (م ـ دـ ت ـ ن ـ ج)

أبو عبدالرّحمان عبد الله بن لهيعة الغافقي (م ـ د ـ ت ـ ج)

عمرو بن أبي قيس الأزرق الرّازي (خ «تع» ـ د ـ ت ـ ن ـ ج) ه

أسد بن موسي بن إبراهيم الأموي (خ «تع» ـ د ـ ن)

مرجّي بن رجاء اليشکري البصري (خ «تع»).

بيش تر رواياني که ابن خلدون، در اين مقاله، بدانها تاخته و به بهانه­هاي گوناگون رواياتشان را شايسته اسناد و اعتماد ندانسته است همين چهارده نفرند که اگر تفصيل آراء رجال شناسان را، درباره ايشان، در منابع مبسوط رجالي بنگريد، خواهيد ديد که مؤرّخ بزرگ مغربي، بسياري از حقايق را نديده يا ناديده انگاشته است.

به تعبير ديگر، اگر قرار باشد با همين شيوه که ايشان، نامبردگان را تضعيف و تکذيب نموده (يعني عطف نظر بر يک دو جرح و صرف نظر از چندين مدح)، با همه روات مجموعه هاي حديثي اهل سنّت برخورد شود، عمده ميراث روائي ايشان به دور افکنده خواهد شد.

ابن خلدون با زيرکي و هوشمندي به منظور گريز، بلکه پيشگيري نسبت به پاسخي نظير جواب پيشين، عباراتي بدين معنا مي‌نگارد:

مگوي که مانند اين (عيوب)، چه بسا، در راويان دو صحيح (بخاري و مسلم‏) نيز، راه يافته است. زيرا در ميان امّت، به اجماع، اخبار اين دو کتاب مقبول و معمول است و اجماع، خود، به نيکو ترين دفاع و بزرگ ترين حمايت (از يک حقيقت) به شمار مي‌آيد.

بايد به اين قاضي شهير گفته شود که عالمان هر دو فريق، در موضوعه مهدوّيت نيز «اجماع» کرده­اند. چنانچه شواهد اين سخن در پنجمين فصل از باب حاضر عرضه خواهد شد. چگونه است که شما درباره «صحيحين»، اجماع را نيکوترين و بزرگ­ترين حامي و مدافع مي‌دانيد، امّا در اعتقاد به ظهور منجي، همين اجماع بي اثر و بدون ثمر مي‌شود؟! با اينکه درباره کتب بخاري و مسلم‏، فقط سنّيان اجماع کرده‌اند­ و نه شيعيان. آيا اين شيوه عمل، مصداق «باءک يجّر و باءي لن يجّر» نيست؟

پنجمين نکته: صحّت در احاديث ظهور

اگر چه احاديث نويد بخش قيام مهدي (عج) از ديد فرهيختگان سنّي، بيش از حدّ تواتر شناخته شده و مورد اجماع صاحب نظران قلمداد گرديده است، با اين حال در اين بخش براي اتمام حجّت و برهان، حقيقت را ناديده انگاشته و کم ترين مطلب را که نويسنده مقدّمه نيز بدان اعتراف دارد، پايه استدلال و مايه استنباط قرار مي‌دهد. باشد که از لجاج و اصرار مخالفان بکاهد و بر ايمان و اعتقاد موافقان بيفزايد.

ابن خلدون در پايان تشکيکات خود، ضمن عباراتي که پيش تر از کتاب وي ترجمه شد، ناچار مي‌شود به اين واقعيت مسلم‏ اقرار کند که:فهذه جملة الأحاديث الّتي خرّجها الأئمّة في شأن المهديّ و خروجه آخر الزّمان و هي کما رأيت لم يخلص منها من النّقد إلّا القليل و الأقّل منه.

در حالي که همين روايات «اندک» يا«اندک تر»، که به اقرار ايشان «صحيح» شناخته شده و صدور آنها از زبان رسول معصوم صلّي‏ الله عليه و آلهه و سلّم‏، در موضوع مهدويّت، ثابت گرديده است بايد مورد قبول و اعتقاد جنابشان قرار گيرد. زيرا عموم دانشوران سنّي بر اين باورند که اگر «صحّت»، بلکه «حسن» يک خبر واحد اثبات شود، پذيرش و عمل بدان لازم و واجب خواهد بود. به عنوان نمونه به اين چند عبارت که ترجمه کلمات استادان و بزرگان اهل سنّت است بنگريد:

الف ابو عمرو يوسف بن عبدالبر الأندلسي:

پايه هاي دانش دين، کتاب و سنّت است. سنّت، خود دو بخش مي‌شود: يکي اجماعي که از همه امّت، بدون خلاف، نقل شود.... ديگر خبر واحدي که از روايان ثابت قدم و مورد اعتماد، به سند پيوسته، رسيده باشد. نزد عموم دانشمندان امّت که پيشوايان مردم و حجّت بر آنان اند، واجب است به اين دسته روايات عمل شود.

ب) شمس الدين محمّد‏ ابن قيّم الجوزيّة:

آنچه خداي را بدان فرمان بريم و جز آن در توان ما نگنجد اين است که حديث چون از پيامبر خدا صلّي‏ الله عليه و اله و سلّم‏، به حدّ «صحّت» رسد و خبر صحيح ديگري آن را نسخ نکرده باشد بر ما و همه امّت واجب است که بدان حديث پايبند شويم و آنچه با آن روايت سازگار نگردد ترک نماييم.

چنان حديثي را، به دليل مخالفت يک شخصّيت ـ هر کس که باشد ـ هرگز رها نخواهيم کرد.

پ)شهاب الدين ابن حجر، احمد بن عليّ العسقلاني:

دانشمندان بر اين عقيده اتفاق نظر دارند که عمل به هر حديث کهه«صحيح» شناخته شود واجب است ؛ اگر چه بخاري و مسلم‏؛ آن را نقل نکرده باشند.

ت) دکتر ابو السّادات، محمّد‏ بن محمّد‏ ابوشهبه:

حديثي که از رسول خدا صلّي‏ الله عليه و اله و سلّم‏ به عنوان «صحيح» يا «حسن» ثابت شده، حجّت و به اتفاق نظر همه عالمان، عمل بدان واجب است. و اما روايت اصحاب، اگر «صحيح» يا «حسن» باشد و صحابه برآن اجماع نمايند، حجّت خواهد بود و اگر اجماع اصحاب بر آن نباشد، بيشتر اهل نظر بر آنند که قول نزديک­تر به قرآن و سنّت حجّت شمرده خواهد شد.

ث) دکتر نور الدّين عتر:

حديث شناسان، فقيهان و دانشمندان علم اصول، بر اينکه حديث «صحيح»، حجّت و عمل به آن واجب است اجماع نموده­اند ؛ خواه راوي آن يک تن باشد و غير او کسي آن را روايت نکند، يا راوي ديگري نيز آن را نقل نمايد.

دامنه سخن بدين سبب به درازا کشيد که محتواي اين بخش، دانش پژوهان را از پرداختن به بسياري از شبهات خرد و اشکالات پراکنده، آسوده خواهد ساخت. ان شاء اللهه



1-. ابن خلدون، مقدّمه، ب 3، فصل 52، ص 356.
2-.James Darmsteter .
3-. جميز دارمستتر، مهدي، از صدر اسلام تا قرن سيزدهم هجري، صص 4-9.
4-van fluaton ..
5-. فان فلوتن، تاريخ شيعه و علل سقوط بني اميّه، صص 132-135.
6-.Ignaz Goldziher .
7-. ايگناز گلدزيهر، العقيدة و الشريعة في الإسلام، صص 217-219، 380.
8-.Dwight Donaldson .
9- دوايت دو نالدسن، عقيدة الشيعة، صص 230 -232.
10-. لوتروپ استودارد، حاضر العالم الإسلامي، ج1،ص293 .
11-. encyclopedia od Islam, vol.5, pp. 1230-1231, 1234-1235.
12-. the encyclopedia of religion, vol. 9, pp.. 477-481.
13- عبد المحسن العبّاد، الردّ علي من کذب بالأحاديث الصحيحة الواردة في المهدي، به نقل از: شيخ عبد الله بن زيد آل محمود، ((لا مهدي ينتظر بعد الرّسول خير البشر))، مجلّة الجامعة الاسلامية، شماره 45، سال 12 (1400ق)، ص 312.
14- سعد محمّد حسن، المهديّة في الإسلام، صص 44، 69-70..
15-عبد المحسن العبّاد، الردّ علي من کذّب بالأحاديث الصحيحة الواردة في المهديّ»، مجلّة الجامعة الاسلامية، سال 12 (1400ق) شماره 45، صص 300- 302، 306- 307 و شماره 46، صص 361، 368، 378 به نقل از:عبد الله بن زيد آل محمود، لا مهديّ ينتظر بعد الرّسول خير البشر صص 3،-5-7-25-34-69.
16- محمّد فريد وجدي، دائرة المعارف القرن العشرين، ج 10، صص 480 -481.
17-. عبد المحسن العبّاد، الردّ علي من کذّب بالأحاديث الصحيحة الواردة في المهدي، مجلة الجامعة الإسلامية، شماره 45، سال 12 (1400 ق) صص 316 -317، به نقل از: ضحي الاسلام، ج 3 صص 241-244.
18- جاسم مهلهل الياسين، البرهان في علامات مهديّ آخر الزّمان، ج 1 (الدرّاسة)، ص 364، به نقل از: ضحي الإسلام.
19-. جلال الدين السيوطي، عرف الوردي (ضميمه الحاوي للفتاوي ج 2)، زير نويس ص 166.
20-. در زير نويس ابن بند، نويسنده، به کتاب مقدّمه ابن خلدون ارجاع داده و تبليغ گزافي نيز از ايشان نموده است.
21-. ابن خلدون، مقدّمه ب3، فصل 27، صص 219-220، در باب پنجم اين رساله برخي از شواهد ساختگي بودن قصّه سرداب سامراء که ابن خلدون آن را حلّه پنداشته، آمده است.
22- ابن خلدون، مقدّمه، ب3، فصل 52، ص 344.
23- ابن خلدون، مقدّمه، ب3، فصل 52، ص 362.
24- قواعد التّحديث، من فنون مصطلح الحديث، ص 151.
25- نظم المُتناثر من الحديث المتواتر، صص 5- 6- 9.
26- الوسيط في علوم و مصطلح الحديث، ص 190.
27-. ابن خلدون، مقدّمه، ب 6، فصل 6، صص 388-493.
28-. حروف داخل پرانتز، علامت اختصاري کتابهايي از «صحاح ستّه» هستند که در آنها از راوي نامبرده، نقل حديث شده است؛ بدين شرح: خ(صحيح بخاري)، خ «تع» (تعليقات صحيح بخاري)، م (صحيح مسلم)، د (سنن ابوداوود)، ت(سنن ترمذي)، ن(سنن نسائي)، ج(سنن ابن ماجة).
29- ابن حجر العسقلاني، تهذيب التّهذيب، همه موارد ياد شده را، به ترتيب شماره، در اين مجلّدات و صفحات بيايد: 1. ج 4، ص 99؛ ج 6، ص 278؛ 3.ج5 157؛ 4.ج8، ص 56؛ 5.ج 7. ص 232؛6. ج9، ص 34؛ 7.ج 11، 287؛ 8.ج 8، ص 270 ؛ 9.ج 8؛ ص 113؛ 10.ج7، ص 355؛ 11. ج5، ص 327؛ 12. ج 8، ص 82؛ 13. ج1، ص 228؛ 14ج 10، ص 75.
30- ابن خلدون، مقدّمه، ب 3، فصل 52، ص 345.
31- ابن خلدون، مقدّمه، ب 3، فصل 52، ص 356.
32- احمد بن عمر المحمصاني، مختصر جامع بيان العلم و فضله، نوشته ابن عبد البرّ، ص 203.
33- شيخ محمّد، جمال الدين القاسمي، قواعد التحديث، ص 90‏، به نقل از: إعلام الموقّعين.
34- شيخ محمّد، جمال الدين القاسمي، قواعد التحديث، ص 90‏، به نقل از: نزهة النّظر في توضيح نخبة الفکر.
35-الوسيط في علوم و مصطلح الحديث، ص 190.
36- منهج النّقد في علوم الحديث، ص 244.


/ 1