مسيح(عليه السلام) در عهد عتيق
محسن پور محمد
اشاره
مقاله حاضر گذرى است بر بشارت به حضرت عيسى مسيح(عليه السلام) در عهد عتيق كه به مناسبت سالروز تولد آن حضرت تقديم مىگردد.
مقدمه
اصل نبوت براى معتقدان به تورات و تلمود 1 امرى مسلّم است. اساس ايمان دانشمندان يهود اين است كه خداوند اراده و خواست خود را به وسيله سخنگويانى از ميان خود مردم، كه پيامبر خوانده مىشوند، به انسانها اطلاع داده است. در مقابل، انسانها موظف و مكلّف به انجام خواست و اراده او هستند. كلمه «نبوت» در كتاب مقدس داراى معانى متفاوتى است. در قاموس كتاب مقدس چنين آمده است: «نبوت لفظى است كه مقصور از آن اخبار از خدا و امورات دينيه به تخصيص اخبار از امور آينده است.» 2 اين كلمه به معناى سخنگو و بازگوينده سخن هم به كار رفته است. 3 علاوه بر آن، در مورد جادوگران و مزدبگيرانى كه مىتوانستند آينده افراد را حدس بزنند نيز استعمال شده است. 4 در متون قديمىتر عهد عتيق، 5 «نبوت» بيشتر به معناى برانگيختن، الهام گرفتن و انذار دادن است، 6 ولى در متون بعدى به معناى فرمان دادن و بيش از همه، به معناى پيشگويى و اخبار از آينده است، به گونهاى كه نبوت و پيشگويى با هم آميخته شدهاند. اين پيشگويىها سبب جلب اعتماد مردم به نبى مىشد و نبى نيز از همين عامل براى جلب مردم به خداشناسى و ايجاد ترس از ارتكاب گناه و تقويت روحيه مؤمنان بهره مىگرفت. 7 بعضى از پيشگويىها آميختهاى از وعد و وعيد و يا به صورت تفسير عباراتى بود كه بر توى و نيكوكارى دلالت مىكرد. 8 آنچه در طول تاريخ نبوّت انبياى بنىاسرائيل فوق العاده داراى اهميت بوده تأكيد بر دو مطلب است:
1ـ يكتاپرستى
از مهمترين وظايف انبياى الهى اعلام توحيد، ترويج يكتاپرستى و مبارزه با بت و بتپرستى بوده است. انبياى بنى اسرائيل از همان ابتدا و پس از آن، در طول تاريخ، به اين وظيفه خطير خود جامه عمل پوشاندهاند. 9 در عصرى كه فراعنه مصر به پرستش ربة النوعها مشغول بودند، در يونان، خدايان المپ سلطه مطلق داشتند; در بابل، مردوخ در رأس خدايان ديگر حكومت مىكرد; در سرزمين كنعان فينيقى، بعل پرستش مىشد و بت و بتپرستى با اشكال متنوع در همه جا رواج داشت، حضرت ابراهيم(عليه السلام) صلاى يكتاپرستى در داد و خداى يگانه را به عنوان سلطان زمين و آسمان مطرح كرد. 10 ظاهر شدن يهوه بر حضرت ابراهيم(عليه السلام) و پيمان يكتاپرستى او اجتماع دينى جديدى را بنيان نهاد، ولى البته كارها به سادگى پيش نرفت. پس از حضرت ابراهيم،(عليه السلام) قوم يهود به مصر مهاجرت كردند و در دوران حضرت موسى(عليه السلام) به فلسطين بازگشتند. بدآموزىهاى همسايگان و خرافات زمان اقامت در مصر، تغييرات بسيارى در اعتقادات آنها به وجود آورد. لذا، لازم بود يك بار ديگر تصفيه شوند. از اينرو، حضرت موسى(عليه السلام)شارع و بانى مذهب، در كوه طور ده فرمان دريافت داشت. نخستين فرمان اين بود: «تو را خدايان ديگر غير از من نباشد.» 11 اين پايه و اساس اجتماع جديدى بود كه تنها بر پايه فكرى «وجود خداى يكتا» بنا نهاده مىشد. دعوت به يكتاپرستى در فرازهاى بعدى صراحت بيشترى به خود گرفت: «اى اسرائيل، بشنو! يهوه خداى ما، يهوه واحد است. پس يهوه، خداى خود، را به تمامى جان و تمامى قوت خود محبت نما.» 12 اين سخنان به منزله شهادت نزد آن قوم است و همه روزه غالباً آن را تكرار مىكنند و در هنگام مرگ ميّت تلقين مىنمايند. 13 دعوت به توحيد و يكتاپرستى در سراسر دوران نبوّت اسرائيل ادامه يافت، به خصوص توسط اشعياى نبى(عليه السلام) مورد تأكيد قرار گرفت: «خداوند به مسيح خود، كورش، چنين مىگويد: ... من يهوه هستم و ديگرى نيست و غير از من خدايى نيست. من كمر تو را بستم، هنگامى كه مرا نشناختى تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند كه سواى من احدى نيست. من يهوه هستم و ديگرى نى; پديد آورنده نور و آفريننده ظلمت; صانع سلامتى و آفريننده بدى. من، يهوه، صانع همه اين چيزها هستم، ديگرى نيست.» 14 همچنين در اشعياء مىخوانيم: «زيرا من قادر مطلق هستم و ديگرى نيست، خدا هستم و نظير من نى. آخر را از ابتدا و آنچه را كه واقع نشده از قديم بيان مىكنم و مىگويم كه اراده من برقرار خواهد ماند.» 15 و «بدانيد تنها من خدا هستم و خداى ديگرى غير از من نيست. مىميرانم و زنده مىسازم، مجروح مىكنم و شفا مىدهم و كسى نمىتواند از دست من رهايى بخشد; من كه تا ابد زنده هستم.» 16 «من اول هستم و من آخر هستم و غير من خدايى نيست.» 17 2
ـ بشارت به منجى
پس از توحيد و يكتاپرستى و شايد در حدّ آن، آنچه در طول تاريخ انبياى بنىاسرائيل فوقالعاده مورد تأكيد بوده بشارت به «منجى» است. يهوديان معتقدند كه او براى بنى اسرائيل آينده فرحبخش ايجاد خواهد كرد. تلمود صدها بار به ماشيح 18 و مأموريت او اشاره كرده است. 19 اين امر تا بدان حد مورد عنايت بوده است كه هدف بعثت انبياى بنىاسرائيل را منحصر در بشارت به منجى و آينده مطلوبى كه او فراهم خواهد كرد، مىداند: «كليه پيامبران فقط درباره خوشىهاى دوران ماشيح و سعادت توبهكاران نبوّت كردهاند.» 20 اعتقاد يهود بر اين است كه ظهور حضرت مسيح(عليه السلام) و فعاليتهاى او درباره بهبود وضع جهان و تأمين سعادت بشر قسمتى از نقشه خداوند در آغاز آفرينش جهان بوده است: «پيش از آنكه عالم هستى به وجود آيد، هفت چيز آفريده شد: تورات، توبه، باغ عدن، جهنم، اورنگ جلال الهى، بيت هميقداش و نام "ماشيح".» 21 آنان همچنين معتقدند: «از آغاز خلقت عالم، پادشان "ماشيح" به دنيا آمد; زيرا (لزوم وجود او) حتى پيش از آنكه جهان آفريده شود، به ذهن (خداوند) خطور كرد.» 22 بنابراين، با آنكه پيوسته منتظر ظهور «ماشيح» بودهاند، لكن اميد به ظهور او هنگام بدبختىهاى ملى شدت مىيافته است. وقتى ظلم و تعدّى يك دولت فاتح، كه ملت اسرائيل را زير سلطه خود داشت، غيرقابل تحمل مىشد، يهوديان از روى غريزه به پيشگويىهاى كتاب مقدس درباره ظهور حضرت مسيح(عليه السلام) توجه مىكردند. يوسفوس، مورخ مشهور يهود، در تاريخ خود شرح داده است كه چگونه در سالهاى پيش از خرابى بيتالمقدس افرادى ادعا مىكردند كه همان نجاتدهندهاى هستند كه انبيا ظهور او را از پيش خبر دادهاند. يكى از اين افراد، بركوخوا ( Barkokhva ) است كه بعضى او را بركوزيوا ( Barkoziva )ناميدهاند. وى رهبر شورش يهوديان عليه روميان بود. ربى عقيوا او را ماشيح خوانده است. 23
اوضاع دشوار پيش از ظهور حضرت مسيح(عليه السلام)
براى تسلّى خاطر افراد در روزهاى پر از رنج و مشقت و براى تشويق و تشجيع آنها به اينكه در برابر شديدترين سختىها تاب مقاومت بياورند و نگذارند يأس و حرمان بر آنها چيره گردد، دانشمندان يهود اين حقيقت را گوشزد مىكردند كه «دردهاى زايمان دوره ماشيح» سخت و شديد خواهند بود; يعنى همانطور كه پيش از تولد طفل، مادر بايد درد و رنج بسيارى تحمل كند، همانگونه ظهور ماشيح نيز با سختىها و مشقات طاقت فرسا همراه خواهد بود. با توجه به اين تمثيل، كه تاريكى و سياهى شب پيش از دميدن سپيده فزونى مىيابد، دانشمندان يهود اين نكته را به مردم يادآور مىشدند كه پيش از ظهور ماشيح آشفتگى و فساد در جهان به حدّ اعلى خواهد رسيد و مشكلات و سختىهاى زندگى تقريباً غيرقابل تحمل خواهد بود.» 24 در اين باره در تلمود آمده است: «در دورهاى كه ماشيح، فرزند داود، ظهور مىكند جوانان به پيران بىاحترامى كرده و آنها را خجالت خواهند داد و پيران در جلوى جوانان به پا خواهند ايستاد. دختر با مادر خود و عروس با مادر هور مخالفت خواهد كرد. روى مردم دوره، چون روى سگ خواهد بود (از بى حيايى) و فرزند از پدر خود خجالت نخواهد كشيد.» 25 علاوه بر آن، «محل تحصيل و مطالعه به اماكن فساد مبدل شده، دانش دبيران فاسد خواهند گشت و كسانى كه از خطا بترسند منفور خواهند بود.» 26 در بعضى از متون گفته شده است كه ماشيح، فرزند داود، فقط در دورهاى ظهور خواهد كرد كه همه مردم آن يا معصوم باشند يا مجرم، چنان كه نوشته شده است: «و قوم تو همگى عادل و نيكوكار خواهند بود و براى هميشه زمين را به ميراث خواهند برد.» 27 در جاى ديگر نوشته است: «و او ديد كسى نيست و حيران ماند از اينكه شفاعتكنندهاى وجود ندارد و از اينرو، بازويش او را نجات داد.» 28 در طى روايتى دوران هفت ساله پيش از ظهور ماشيح چنين توصيف مىشود: «در سال اول آن، مفاد اين آيه به وقوع خواهد پيوست: "بر يك شهر بارانيدم و بر شهر ديگر نبارانيدم." (قاموس 4:7) در سال دوم، تيرهاى قحطى رها خواهند شد. در سال سوم، قحطى شديدى حكمفرما خواهد شد، مردان و زنان و كودكان و اشخاص متّقى و پارسا و قديمى خواهند مرد و آموزگاران تورات آن را فراموش خواهند كرد. رد سال چهارم، سرى و وفور نعمت خواهد بود، ولى نه به طور كامل. در سال پنجم، سيرى و فراوانى عظيمى حكمفرما خواهد شد و مردم خواهند خورد و خواهند نوشيد و شاد خواهند بود. تورات به سوى آموزندگانش باز خواهد گشت. در سال ششم، صداهايش از آسمان به گوش خواهد رسيد. در سال هفتم، جنگها درخواهند گرفت و در پايان اين دوران هفت ساله، فرزند داود ظهور خواهد كرد.» 29
زمان ظهور حضرت مسيح(عليه السلام)
در مورد زمان ظهور حضرت مسيح(عليه السلام) دو نظر عمده در ميان علماى يهود مطرح بود. بر اساس يك نظريه، زمان مشخصى براى آغاز دوران حضرت مسيح(عليه السلام) در نظر گفته شده است. در اين زمينه، كوششهايى از سوى بعضى از علماى يهود، براى تعيين تاريخ ظهور حضرت مسيح(عليه السلام) صورت گرفته كه از سوى بيشتر علماى هود به شدت تقبيح شده است. 30 تلمود كسانى را كه چنين محاسباتى انجام دهند لعنت كرده است: «لعنت بر كسانى باد كه تاريخ پايان ذلت اسرائيل و ظهور ماشيح را محاسبه مىكنند.» 31 نظريه ديگر اين است كه زمان ظهور حضرت مسيح(عليه السلام) از پيش معين نشده است، بلكه بنا بر كردار مردم تغيير خواهد يافت. اين نظريه از اين بخش استنباط شده است: «من، خداوند در وقت خودش آن را تسريع خواهم كرد.» 32 اين سخن را اينچنين تفسير كردهاند: «اگر ملت اسرائيل استحقاق آن را داشته باشد نجات ايشان را تسريع خواهم كرد و اگر استحقاق نداشته باشد در وقت خودش آنها را نجات خواهم داد.» 33 اما به طور كلى، زمان ظهور حضرت مسيح به دليل بروز ناراحتىهاى سياسى، كه به جنگهاى سخت منجر خواهد گرديد، مشخص شده است: «هر وقت بينى كه دولتها با هم به جنگ مىپردازند، منتظر قدوم ماشيح باش. بدان كه همينطور است; چون در دوره ابراهيم نيز چنين شده و هنگامى كه دولتها با هم به جنگ پرداختند براى ابراهيم نجات حاصل گرديد.» 34 در هر حال، به انتظار امر شده است: «اگرچه تأخير نمايد برايش منتظر باش.» 35
جهان در عصر ظهور حضرت مسيح(عليه السلام)
درباره اينكه جهان در عصر ظهور حضرت مسيح(عليه السلام) چگونه خواهد بود، علماى بنى اسرائيل مطالبى رؤياى عنوان كردهاند برخى از اين موارد عبارتند از: «نيروى بارورى طبيعيت به ميزان شگفتانگيز و معجزهآسايى فزونى خواهد يافت. اوضاع جهان آينده (عصر مسيح) مانند اوضاع جهان كنونى نخواهد بود. در جان كنونى، بايد براى چيدن انگور و پايمال كردن و گرفتن آب آن زحمت كشيد، اما در دوران ماشيح انسان يك حبه انگور را با گارى يا با قايق مىآورد و آن را گوشه خانه خود مىگذارد و از آن به قدر يك خم بزرگ آب انگور مىگيرد و بقاياى آن را در آشپزخانه مىسوزاند ... و يك حبّه انگور، كه سى پيمانه شراب ندهد، يافت نخواهد شد.» 36 در جاى ديگر آمده است: «در جهان كنونى، غلات ظرف شش ماه به عمل مىآيند، درختان دوازده ماه ميوه مىدهند. ولى در جهان آينده، غلات در مدت يك ماه رشد مىكنند، درختان ظرف دو ماه ميوه خواهند داد، ربى يوسه گفت در زمان ماشيح غلات ظرف پانزده روز به عمل خواهند آمد و درختان در مدت يك ماه ميوه خواهند داد.» 37 از اينها عجيبتر، فرازهاى بعدى اين عبارت است: «در جهان ماشيح، در سرزمين اسرائيل، گردههايى از عالىترين آرد و پارچههايى از نفيسترين پشم از زمين خواهد روييد ... يك دانه گندم به اندازه دو قلوه يك گاو بزرگ خواهد بود.» 38 «در جهان ماشيح، زنان هر روز خواهند زاييد و درختان در هر روز ميوه خواهند داد». 39 خلاصه اينكه صلح جاويدان در سراسر عالم حكمفرما خواهد شد: «گرگ با برّه سكونت خواهد داشت، پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و گاو پروارى با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چريد و بچههاى آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد كرد و طفل از شير بازداشته شده، دست خود را بر خانه افعى خواهد گذاشت و در تمامى كوه مقدس من ضرر و فسادى نخواهند كرد; زيرا كه جهان از معرفت خدا پر خواهد بود.» 40
مسيح كيست؟
در عهد عتيق به رهبر موعود به شكلهاى گوناگون اشاره شده است. در مواردى از او به عنوان «پادشاه موعود» ياد شده 41 و در موارد ديگرى به عنوان «چوپان خوب» 42 و در بعضى موارد، به عنوان «بنده عاقل و عادل يهوه» از او ياد گرديده است. 43 از كتابهاى نبوّت چنين به دست مىآيد كه آرزوى آمدن حضرت مسيح(عليه السلام) در سه محور اساسى مىچرخيد كه البته اين محورهاى سهگانه به گونهاى مشخص از يكديگر جدا نشدهاند: الف ـ مسيح پسر داود: برخى از انبيا(عليهم السلام) مانند حزقيال و ملاكى اعلام داشتهاند كه خداوند به زودى يك مسيح از نسل حضرت داود(عليه السلام) براى بازگرداندن شكوه بنى اسرائيل خواهد فرستاد. انتظار مىرود كه مسيح ياد شده قوم را از دست حاكمان مشرك رهايى بخشد و قدرت شريعت خدا را براى گروه كوچكى كه در زمان تنگى وفادار و مطيع فرمان خدا باقى خواهد ماند بسط و اعتلا بخشد. در اين سلطنت (يا ملكوت) جديد، عدالت، نيكى به مستمندان و پرستش درست و خالصانه خدا حكمفرما خواهد بود. خدا نيز از طريق مسيح خود بر قوم خود حكومت خواهد كرد. ب ـ بنده خدا: اشعياى نبى(عليه السلام) از «بنده خدا»، كه برخواهد خواست، سخن گفته است. وى به دور از هر قدرت نظامى و اقتصادى و هر شكوه ظاهرى و نفوذ كلمه، خواهد آمد. همچنين او از روى ايمان و تسليم به اراده خدا، مخالف هرگونه شدت عمل، داراى صبر و بردبارى براى تحمل دردها و ستمها خواهد بود. ج ـ پسر انسان: از اين شخصيت پيچيده در كتاب دانيال(عليه السلام) سخن به ميان آمده است. ادبيات مكاشفه به دورهاى از تاريخ يهود تعلق دارد كه قوم زير ستم بود و به اين دليل آنان و آرزوهاى خود را در قالب اشارات و رموز بيان مىكرد. نوشتههاى مكاشفه از «روز خداوند» سخن مىگويد و اينكه خدا براى اصلاح مفاسد و محكوم كردن اشرار و رهايى بخشيدن به كسانى كه بر ايمان خود استوار ماندهاند در جهان وارد عمل مىشود. به گفته ادبيات مكاشفه، به نشانه فرارسيدن روز خداوند، پسر انسان از آسمان فرود خواهد آدم و ملكوت الهى را بر پا خواهد ساخت. 44 تحقيقات فراوانى درباره اينكه مسيح چه كسى است در ميان خود يهود به عمل آمده و براى روشن شدن اين مطلب، آيههاى كتاب مقدس به دقت مطالعه و موشكافى شده است. ولى آنچه بسيار مهم است اينكه جملگى علماى هود درباره اين نكته متفق الرأى بودهاند كه «مسيح موعود» يك انسان خواهد ود كه از سوى خداوند مأمور انجام وظيفه خاصى خواهد شد. تلمود در هيچ جا به اين اعتقاد كه مسيح ممكن است يك ناجى و موجود فوق انسانى باشد، اشاره نمىكند. 45
مسيح، هم خدا و هم انسان!
مسيحيان ماشيح مورد انتظار يهود را همان حضرت عيسى مسيح(عليه السلام)، فرزند مريم عذرا(عليهما السلام) مىدانند. در گفتوگوى بين حضرت عيسى(عليه السلام) و زن سمرى، در انجيل يوحنا چنين آمده است: «زن بدو گفت: مىدانم كه مسيح ـ يعنى كرستُس ـ مىآيد. پس هنگامى كه او آيد از همه چيز به ما خبر خواهد داد. عيسى بدو گفت: من كه با تو سخن مىگويم: همانم.» 46 اما علاوه بر اين، مسيحيان به الوهيت حضرت عيسى(عليه السلام) اعتقاد دارند. عنوان كتاب مقدس آنها چنين است: «كتاب عهد جديد يعنى انجيل مقدس خداوند و نجات دهنده ما عيسى مسيح». كتابهايى نيز تحت اين عنوان ـ «خداوند ما، عيسى مسيح» ـ نوشتهاند. 47 ريشهيابى تاريخى اين مسأله موضوع ديگرى است كه بايد در فرصت مقتضى بدان پرداخت، اما آنچه در اينجا قابل ذكر است اين كه اولين بار پولس رسول اين نظريه را مطرح و سپس بر آن تأكيد كرد. او يك يهودى متعصّب بود كه مسيحيان را شكنجه مىداد. لوقا در كتاب اعمال رسولان، از كتابهاى عهد جديد، چنين مىنويسد: «اما سولس كليسا را معذّب مىساخت و خانه به خانه گشته مردان و زنان را بركشيده به زندان مىافكند.» 48 در ميان راهى كه مىرفت تا اهل طريقت، خواه مرد و خواه زن، را بيابد و بر آنها بند نهاده به اورشليم بياورد، مدعى شد كه عيسى مسيح(عليه السلام) را در هيئت نورى ديده است و پس از آن نه تنها ايمان آورد، بلكه براى او مقام الوهيت قايل شد. 49 پولس را دومين مؤسس مسيحيت لقب دادهاند. 50 اهميت او بدان جهت است كه وى «اصول لاهوت و مبادى الوهى ـ تئولوژيك خاصى به وجود آورد كه آثار روحانى مبادى عيسى را در ضمير و روح پيروان او ثابت و مستقر ساخت و همين اصول سبب شد كه نصرانيت عالمگير شود و در ممالك جهان انتشار يابد.» 51 نظريه الوهيت حضرت عيسى(عليه السلام) بعدها مورد توجه و عنايت ارباب كليسا واقع شد و در سال 325 م. در شوراى نيقيه به طور رسمى، پذيرفته شد. 52 امروزه مسيحيت به شكل تجزيهناپذير و لاينفكى معتقد است كه حضرت عيسى(عليه السلام) هم خدا و هم انسان است. 53 پولس علاوه بر الهويت حضرت عيسى(عليه السلام) اين نظريه را مطرح كرد كه حضرت عيسى(عليه السلام) همان مسيح، منجى و پادشاه موعود يهوديان است، آمده تا ملكوت الهى را در زمين برقرار سازد و بين اخيار و اشرار داورى نمايد. 54 اين نظريه هم عرض نظريه الوهيت حضرت مسيح(عليه السلام) مورد توجه مسيحيان قرار گرفت، تا آنجا كه مدعى شدند «مخصوصاً قصد عمده و كلى انبيا اخبار از آمدن مسيح و خلاصى عالم بوده است.» 55 بنابراين، پيشگويىهاى عهد عتيق از سفر پيدايش تا مكاشفهها را در مورد ظهور منجى اسرائيل درست مىدانند و معتقدند كه «نبوّتهاى متعددى در مورد تولد، زندگى، مرگ و قيام بعد از مرگ مسيح وجود دارد كه در عهد جديد تحقق يافته است». 56 مسيحيان اين پيشگويىها را دليل بر الوهيت و مافوق طبيعى بودن حضرت عيسى(عليه السلام) نيز مىدانند: «چنين نبوّتى به خودى خود، يك معجزه است و بر شخصيتى مافوق طبيعى شهادت مىدهد; شخصيتى كه ادعاهاى او ما را به پرستش و اطاعت از او فرا مىخواند.» 57 مسيحيت معتقد است كه هم در مورد «انسانيت» و هم در مورد «الوهيت» حضرت عيسى(عليه السلام) شواهد كافى و وافى در عهد عتيق وجود دارد. بنابراين، مىگويند: «مسيح موعود وقتى بيايد در يك شخصيت واحد، هم خدا و هم انسان خواهد بود.» 58 از سفر پيدايش (3:15)، كه در آن حضرت مسيح(عليه السلام) به عنوان ذرّيه زن معرفى شده تا پيشگوىهاى انبياى متأخر عهد عتيق، در همه جا، به انسان بودن حضرت مسيح(عليه السلام) اذعان گرديده است. شهادت مربوط به تبار او، پيوندش با اسرائيل، تولد پيشگويى شدهاش در بيت اللحم و برخورداريش از عنوان «پسر انسان»، در مورد اينكه حضرت عيسى(عليه السلام)انسان بوده است جاى هيچ ترديدى باقى نمىگذارد. مسيحيان از اين مطلب به مكاشفه انسانى حضرت عيسى(عليه السلام) تعبير مىكنند. انتظار همگانى يهود هم بر اين بود كه رهاننده موعود بايد يك انسان باشد كه از اين مادر يهودى، زاده شده است. 59 اما جنبه الوهيت حضرت مسيح(عليه السلام) مورد اختلاف است; اولاً، بين مسيحيان و يهوديان و ثانياً، بين خود مسيحيان. 60 اثباتكنندگان الوهيت حضرت عيسى(عليه السلام) به آياتى از عهد عتيق استناد مىكنند كه خود اذعان دارند «زبان و طرز بيان نبوّتهاى مسيحيايى غالباً مبهم مىباشد. 61 در اينجا به مواردى از آنها، كه مهمترند، اشاره مىگردد: 1ـ «خداوند به شما آيتى خواهد داد; اينك با كره حامله شده پسرى خواهد زايد و نام او را عمّانوئيل خواهيد خواند.» 62 2ـ «يهوه، خدايت، نبى اى را از ميان تو، از برادرانت، مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد. او را بشنويد.» و «نبىاى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت.» 63 3ـ «اينك رسول خود را خواهم فرستاد و او طريق را پيش روى من مهيّا خواهد ساخت و خداوندى كه شما طالب او مىباشيد ناگهان به هيكل خود خواهد آمد; يعنى آن رسول عهدى كه شما از او مسرور مىباشيد او مىآيد. قول يهوه، صبايوت، اين است.» 64 4ـ «با برگزيده خود عهد بستهام براى بنده خويش، داود، قسم خوردهام كه ذريّت تو را پايدار خواهم ساخت تا ابد الآباد و تخت تو را نسلاً بعد نسل بنا خواهم نمود.» 65 5ـ «يهوه به خداوند من گفت: بر دست راست من منشين تا دشمنانت را پاىانداز تو سازم.» 66 6ـ «متبارك باد او كه به نام خداوند مىآيد.» 67 7ـ «نهالى از تنه يسىء بيرون آمده، شاخه از ريشههايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت.» 68 8ـ «روح خداوند، يهوه، بر من است; زيرا خداوند مرا مسح كرده است تا مسكينان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شكسته دلان را التيام بخشم و اسيران را به رستگارى و محبوسان را ندا كنم ... و جميع ماتميان را تسلّى بخشم.» 69 9ـ «خداوند مىگويد كه نجات دهنده براى صهيون و براى آنان كه در يعقوب از معصيت بازگشت نمايند، خواهد آمد.» 70 10ـ «زيرا كه براى ما ولدى زاييده و پسرى به ما بخشيده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداى قدير و پدر سرمدى و سرور سلامتى خوانده خواهد شد.» 71 11ـ «و در آن روز خواهند گفت: اينك اين خداى ماست كه منتظر او بودهايم و ما را نجات خواهد داد. اين خداوند است كه منتظر او بودهايم. پس از نجات او مسرور و شادمان خواهيم شد.» 72 12ـ «دستهاى سست را قوى سازيد و زانوهاى لرزنده را محكم گردانيد، به دلهاى خائف بگوييد: قوى شويد و مترسيد، اينك خداى شما با انتقام مىآيد، او با عقوبت الهى مىآيد و شما را نجات خواهد داد. آنگاه چشمان كوران باز خواهد شد و گوشهاى كران مفتوح خواهد گرديد، آنگاه لنگان مثل غزال جست و خيز خواهند نمود و زبان گنگ خواهد سراييد; زيرا كه آبها در بيابان و نهرها در صحرا خواهد جوشيد.» 73 13ـ «در ايام وى، يهودا نجات خواهد يافت و اسرائيل با امنيت ساكن خواهد شد و اسمى كه به آن ناميده مىشود اين است: يهوه صدقينو (يهوه عدالت ما). 74 14ـ «و بر من كه نيزه زدهاند خواهند گريست و براى من مثل نوحهگرى براى پسر يگانه خود نوحهگرى خواهند نمود.» 75 «و آنانى كه او را نيزه زدهاند و تمامى امتهاى جهان براى وى خواهند ناليد.» 76 بررسى آيات مزبور
در مورد شماره (1) بايد گفت كه علماى مسيحى خواستهاند از خلقت خارقالعاده حضرت عيسى(عليه السلام)نتيجه بگيرند كه وى موجودى فوق بشرى است، رد حالى كه اين مطلب بر الهويت حضرت عيسى(عليه السلام)دلالت ندارد; زيرا خلقت خارقالعاده يك موجود دليل بر الوهيت او نيست. علاوه بر آن، خلقت خارقالعاده منحصر به حضرت عيسى(عليه السلام) نيست. حضرت آدم(عليه السلام) نيز خلقتى خارق العاده داشته، ولى كسى براى او الوهيت قايل نشده است. در آيات شماره (2) و (3) بشارت داده شده است كه پيامبرى خواهد آمد. مسيحيان اين بشارت را تولد حضرت عيسى(عليه السلام) مىدانند. در اين آيات، تصريح شده است كه شخص موعود «نبى» يا «رسول» خواهد بود و بر همين اساس، يهوديان منتظر يك شخص «انسانى» موعود بودند. چنان كه قبلاً هم گذشت، تلمود در هيچ جا اشاره نمىكند كه شخص موعود موجودى فوق بشرى خواهد بود. بنابراين، آيات مزبور نيز بر الوهيت حضرت عيسى(عليه السلام) دلالت ندارند و در نهايت، تنها نبوّت ايشان را اثبات مىكنند. آيه (4) نيز نمىتواند مستمسك خوبى بر الوهيت حضرت عيسى(عليه السلام) باشد; زيرا در آن آمده است كه «خداوند ذرّيه داود را پايدار خواهد ساخت» و اين، مطلب خاصى را اثبات نمىكند. آيه (5) در بردارنده عبارت «به خداوند من» و در آيه (6) عبارت «به نام خداوند» و در آيه (7) عبارت «روح خداوند بر او قرار گرفت» ممكن است دستاويز لرزانى براى اثبات الوهيت حضرت عيسى(عليه السلام)باشد. هر چند ممكن است تصور شود كه عبارتهاى «اسم او عجيب و مشير و خداى قدير و پدر سرمدى» در آيه (10) و عبارت «اين خداوند ماست» در شماره (11) و عبارت «اينك خداى شما با انتقام مىآيد» در شماره (12) و عبارت «يهوه عدالت ما» در شماره (13) دلالتى بر الوهيت حضرت عيسى(عليه السلام) دارند، اما بايد توجه داشت كه استعمال واژه «خدا» در دين مبين اسلام اهميت و محدوديتى دارد كه در اديان ديگر يافت نمىشود. در عهد عتيق درباره دعوت حضرت موسى(عليه السلام) از فرعون چنين آمده است: «و خداوند به موسى گفت: ببين تو را بر فرعون خدا ساختهام و برادرت، هارون، نبى تو خواهد بود.» 77 در اينجا، كلمه «خدا» بر حضرت موسى(عليه السلام) اطلاق شده و هيچ كس به الوهيت او قايل نشده است. استعمال كلمه «كدخدا» و «ناخدا» به معناى «خداى ناو» و «خداوندگار» در زبان فارسى نيز از اين قبيل است. عهد عتيق به زبان عبرى است. كلمه «خداى قدير» در فراز «اسم او عجيب و مشير و خداى قدير»، در واقع، ترجمه واژه عبرى eza «ايل» به معناى «قدير و توانا» است كه در مورد حضرت جبرئيل هم استعمال مىشده است. اين كلمه هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال گرديده است; مانند سفر خروج (7:1) كه بحث آن گذشت. كلمهاى كه در زبان عبرى فقط در مورد «خدا» استعمال مىشده و در مورد مخلوقات به كار نمىرفته كلمه heza «الوه» است. كلمات ديگرى نظير «خداوند»، معادل «رَب» در زبان عربى، Lord در زبان انگليسى و «پروردگار» در زبان فارسى در مورد خالق و مخلوق هر دو، استعمال مىشود. در قرآن كريم نيز كلمه «رَب» هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال شده است. حضرت يوسف(عليه السلام) كلمه «رَب» را در مورد پادشاه مصر به كار برده است: «يَا صَاحِبَىِ السِّجن اَما احَدُكُما فيسقى رَبَّهُ خمرا...» (يوسف: 41)، «قال للذى ظنَّ انَّهُ ناج منهما اذكُرنى عِندَ ربِّك فانساه الشيطان ذكر ربِّه» (يوسف: 42)، «قال ارْجِع الى ربِّكَ ...» (يوسف: 50) بنابراين، كلمه «رَب» در قرآن كريم بارها براى غيرخدا استعمال شده است و كسى الوهيت را از آن استنباط نمىكند. به علاوه در عهد جديد يونانى نيز براى خدا از واژه «وثيوس» استفاده مىشود كه به معناى خداى ازلى، خالق زنده كننده و مولاى توانا است اين كلمه به خداى ابراهيم، اسحاق، يعقوب، موسى و پيامبران ديگر اشاره مىكند. عهد جديد هرگز عيسى و روحالقدوس را «هوثيوس» نخوانده است. 78 عبارت آيه (3) «خداوند ناگهان به هيكل خود خواهد آمد»، كلمه «هيكل» يعنى معبد و منظور از آن بيت المقدس است. كلمه خداوند نيز چنان كه بيان شد، هم بر خالق و هم بر مخلوق اطلاق مىشود. بنابراين، معناى عبارت چنين است: «پيامبر موعود به معبد خود خواهد آمد.» همانگونه كه ملاحظه مىشود، هيچ كدام از اين موارد بر الوهيت حضرت عيسى(عليه السلام) دلالت ندارد.
عيسى مسيح(عليه السلام)، پسر انسان و پيامبر الهى
آنچه قابل تأمل توجه است اينكه حضرت عيسى مسيح(عليه السلام) خود را «پسر انسان» خطاب كرده است. در اناجيل كنونى، 83 مرتبه كلمه «پسر انسان» به عنوان لقبى براى حضرت مسيح(عليه السلام) استعمال شده است. گويا آن حضرت بر اين لقب اصرار داشتهاند تا امتى به گمراهى دچار نشوند. با وجود اين، مسيحيان كنونى اين لقب را به فراموشى سپردهاند و حضرت عيسى(عليه السلام) را مساوى و متحد با خدا دانسته و به شكل لاينفكى، قايل به يگانگى او با خدا هستند، 79 در حالى كه بر اساس اناجيل موجود، در حالى كه بر اساس اناجيل موجود، حضرت عيسى(عليه السلام) خدا را عبادت مىنموده و به درگاه او دعا مىكرده است، 80 خود آن حضرت هم فرموده است كه «خداوند از او بزرگتر است.» 81 آيا بايد سخنان حضرت عيسى(عليه السلام) را پذيرفت يا سخنان ارباب كليسا را؟! 1 ـ كلمه «تَلمُود» به معناى «آموزش» از كلمه عبرى «لامد» به معناى «ياد داد» با واژه عبرى «تَلمَذَ، يُتَلْمِذ، تلْمَذَةً» همريشه است. در اصطلاح، «تَلْمُود» به كتابى بسيار بزرگ كه احاديث يهود را در بر دارد، اطلاق مىشود. 2 ـ هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص 873 3 ـ سفر خروج، 7:1 و 4:16 (باب 7، آيه 1 و باب 4، آيه 16) 4 ـ ميكاى نبى، 3:11 5 ـ كتاب مقدس مسيحيان داراى دو بخش است: عهد عتيق و عهد جديد. عهد عتيق در حقيقت، كتاب آسمانى يهوديان است كه مسيحيان براى آن احترام قائل شده و آن را در آغاز كتاب خود قرار دادهاند. يهوديان، كه عهد جديد را انكار مىكنند، بخش مورد اعتقاد خود را «عهد» مىنامند. عهد عتيق مشتمل بر 39 كتاب و عهد جديد مشتمل بر 27 كتاب است. 6 ـ قاموس نبى، 3:8 و شمارههاى بعد 7 ـ تواريخ ايام، كاب دوم، 15:8 8 ـ اشعياء: 10:16، 17 9 ـ برخى از مورخان اديان در اينكه يهوديان از ابتدا موحّد بودهاند، ترديد كرده و گفتهاند كه يهوديت از بدو تكوّن، قايل به وحدت خداوند نبوده است، بلكه در طول قرون متوالى در اين دين كثرت به وحدت تبديل شده و از قرن ششم پيش از ميلاد، كه اشعياى نبى بر وحدت خداوند تأكيد كرده، در دين يهود بر آن پافشارى شده است. علاوه بر آن، كتاب ديگرى كه نشان دهد يهوديان از ابتدا قايل به وحدت خداوند بودهاند، نداريم. ولكن كلام آقاى او دست نيست. (ر. ك. به: of Deity Owen, Concepts ) 10 ـ پيدايش، 24:3 11 ـ خروج، 20:3 12 ـ خروج، 4:6 13 ـ محمود راميار، بخشى از نبوت اسرائيلى و مسيحى، ص 65 14 ـ اشعياء، 45:1 ـ 8 و 18 15 ـ اشعياء، 46: 9، 10 16 ـ تثنيه، 32:4 17 ـ اشعياء، 44:6 18 ـ واژه عبرى «ماشيح» به معناى «مسح شده» مىباشد. اين كلمه لقب پادشاهان بنى اسرائيل بود. بر اساس يك سنّت پيامبران در حضور جمع اندكى روغن بر سر پادشاهان مىماليدند و بدين شيوه، نوعى قداست براى آنها پديد مىآمد. معادل يونانى «ماشيح»، كريستوس، به همين معناست. يهوديان به جاى واژه مسيح همان تعبير «ماشيح» را به كار مىبرند تا انكار خود را از حضرت عيسى مسيح(عليه السلام) نشان دهند. 19 ـ ر.ك.به: 1. كهن، گنجينهاى از تلمود، ترجمه فريدون گرگانى، تطبيق با متن عبرى يهوشوع، نتن الى (تهران: يهودا حى، 1350)، ص 352 20 ـ گنجينهاى از تلمود، ص 142 و 370 21 ـ گنجينهاى از تلمود، ص 352; منظور از بيت هميقداش، بيتالمقدس است. 22 23 24 25 26 ـ گنجينهاى از تلمود، ص 352; ص 354; 354 به بعد; ص 354; ص 355 27 ـ اشعياء، 60:21 28 ـ اشعياء، 59:16 و شمارههاى 12 ـ 15 29 ـ گنجينه تلمود، ص 354 30 ـ گنجينهاى از تلمود، ص 356 31 ـ گنجينهاى از تلمود، ص 356 32 ـ اشعياء، 6:22 33 ـ گنجينهاى از تلمود، ص 357 34 ـ پيدايش، باب 14 / گنجينهاى از تلمود، ص 355 35 ـ حبقوق، 2:3 36 37 38 39 ـ گنجينهاى از تلمود 40 ـ اشعياء، نبى 11:6 ـ 9 41 ـ ارمياء، 32:5 و 30:9 42 ـ ميكاى بنى، 5:2 ـ 5 و حزقيال، 34:23 و 37:24 43 ـ اشعياء، 52:13ـ15 و 53:11 / حزقيال، 34:24 44 ـ الاب توماس ميثال اليسوعى، المدخل الى العقيدة المسيحية، بيروت، 1992، ص 28 45 ـ گنجينهاى از تلمود، ص 352 46 ـ يوحنا، 4:25 و 26 47 ـ ر. ك. به: John Walwoord, Our lord Jesus Christ 48 ـ اعمال رسولان، 8:3 49 ـ اعمال رسولان، 9:1 ـ 6 و بابهاى بعدى 50 ـ جان بى. ناس، تاريخ جامع اديان ص 613 51 ـ جان بى. ناس، همان، ص 614 / شلبى، مقارنة الاديان، ج 2، ص 102 و 103 52 ـ جان ناس، همان، ص 635 53 ـ ر. ك. به: Cotechism of The Catholic Church, p. 118; اين كتاب نزد مسيحيان همانند رساله عمليه نزد مسلمانان است. 54 ـ جان ناس، همان، ص 874 55 ـ هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص 874 56 ـ جان والوورد، خداوند ما، عيسى مسيح، ص 58 57 ـ جان والوورد، همان، ص 58 58 ـ جان والوورد، همان، ص 64 / همچنين ر. ك. به: Robert Cummings Neville, A Theology primer, p 143 (Incarnation And The Two Natures of Chirst) 59 ـ جان والوورد، همان، ص 64 60 ـ ر. ك. به: Emety H. Bancrof, Chrisian Theobgy, p. 97 / همچنين ر. ك. به: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص 708 61 ـ جان والوورد، همان، ص 64 62 ـ اشعياء، 7:14 63 ـ تثنيه، 18:15، 18 64 ـ ملاكى، 3:1 65 66 ـ مزامير، 89:3 و 4; 110:1; 118:26 67 68 69 70 71 72 73 ـ اشعياء، 11:1 و 2; 61:1 و 2; 59:20; 9:6; 25:9; 35:3 و 6 74 ـ ارمياء، 23:5 ـ 6 75 ـ زكريا، 12:10 76 ـ مكاشفه، 1:7 77 ـ خرد، ج 7:1 78 ـ الاب توماس ميشال اليسوعى، المدخل الى العقيدة المسيحيه، ص 63، بيروت 1992 79 ـ متأسفانه حتى برخى از الهيون مسحى در كتاب خود آوردهاند كه حضرت عيسى7 خودش خبر نداشت كه خداست. ر. ك. به: Thomamas, V. Morrise, The Logic of God Incarnate, (Newyork: Cornell, University Press, 1986) P. 99-104. 80 ـ مرقس، 14:32 81 ـ يوحنا، 14:28