پژوهشگر: روح الله حسينيان چکيده: اين نوشتار به در ادامه مقالات قبلي به بررسي مفاسد دربار پهلوي مي پردازد. در اين بخش فساد فرح، اشرف،علم، ساير درباريان، اعمال شيطاني دربار و ... مورد بررسي قرار گرفته است.
فرح:
فرح نيز در يک خانواده بي بند و بار تربيت شده بود. پدرش يک استوار ارتش بود که به علت سرطان درگذشت و به زودي با مادرش راهي تهران شد. دايي فرح، محمد علي قطبي، سرپرستي هر دو را به عهده گرفت. در اين خانواده هيچيک از امور شرعي مراعات نميشد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارک تحت نظر راهبههاي فرانسوي، دبستان و دبيرستان را طي کرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسر دايياش رضا قطبي« در زير يک سقف زندگي ميکردند.»محمد علي قطبي تصميم گرفت فرزندش رضا را براي تحصيل به فرانسه بفرستد. فرح که اينک يک دختر 18 ساله شده بود« اصرار ورزيد او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با يکديگر براي تحصيل به فرانسه رفتند.(122)فرح در فرانسه سه دوست جديد به نام« ليلي امير ارجمند» و « کريم پاشا بهادري» و« فريدون جوادي » براي خود يافت. ليلي امير ارجمند بعده ها در کاخ پهلوي به جرگه دوستان دربار، و سپس همه کاره فرح در کانون پرورش کودکان در آمد. ليلي اميرارجمند از مبتذلترين زناني بود که مظهر فساد دربار بود. ملکه مادر در توصيف خانم امير ارجمند ميگويد:« اين خانم يک زن بي بند و بار و آزاد از هر نوع قيد و بند بود... گاهي اوقات ده، پانزده، بيست زن از کارکنان دربار و نديمه ها و خدمه و دوستانش را لخت،لخت مادرزاد ميکرد و در استخر کاخ بدون هيچ پوششي شنا ميکردند.»(123)يک مرتبه آقاي صاحب اختيار سرپرست خدمههاي کاخ در مورد اين عمل به ليلي اعتراض کرد و گفت:« اين کار در جلوي کارگران کاخ خوب نيست. ليلي گفت:« بگذار نگاه کنند براي سوي چشمشان خوب است.»(124)ليلي امير ارجمند ميگفت:« اگر آدمها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشويي کنند، لذتش دو چندان ميشود و خودش هميشه مجالس چند نفره راه ميانداخت و گاهي که مرد کم ميآوردند از همين خدمه دربار صدا ميکردند و ميبردند به داخل محفل خودشان.»(125) شوهر ليلي امير ارجمند حسين علي امير ارجمند از او بي غيرتتر بود، «هر وقت مردي زنش را ميبوسيد او مؤدبانه تشکر ميکرد.»(126)مادر فرح نيز از فساد اين دوست شبانهروزي فرح تعجب ميکند و مينويسد:« البته من از بي پروايي جنسي ليلي ناراضي بودم، به ويژه در مسافرتهاي نوشهر و کيش عادت داشت بدون هيچ پوششي وارد دريا شود و برايش اهميتي نداشت که دهها نفر نگهبان و گاردي ها دارند او را تماشا ميکنند.»(127)خوشبختانه خانم امير ارجمند در همان دوران تحصيل در فرانسه «تغيير دين داده و به کاتوليک گرويده بود.»(128) ليلي امير ارجمند با اين همه فساد شب و روز در کنار فرح بود، هرگاه در تهران بودند، در کاخ بود و هرگاه مسافرت ميرفتند ملتزم رکاب بود. امير ارجمند چنان به فرح علاقه نشان ميداد که «سعي ميکرد در طرز لباش پوشيدن و آرايش شبيه فرح باشد.»(129) و فرح نيز سعي مي کرد در بي بندو باري شبيه امير ارجمند باشد. به گفته محافظ شاه« اين خانم از دوستان ملکه فرح ديبا بود، خيلي از کارهاي آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بي شرمي کاملاً شبيه هم بودند. از اين که جلوي مردم لخت قدم بزنند لذت ميبردند. البته گاهي فرح در اثر فشار مادرش کمي رعايت ميکرد.»(130)البته يک ليلي ديگري نيز به نام «ليلي دفتري» دختر سرتيپ دفتري که در وقاحت دست کمي از امير ارجمند نداشت، جزء حلقه دوستان فرح بود. اين دو نفر نيز «وقتي که در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبيهي روي ماسهها ميخوابيدند و در مقابل سربازان گارد حرکات شنيعي ميکردند. خود فرح هم دست کمي از آنها نداشت و حتي به يک عکاس اجازه داده بودند که ...»(131)يکي ديگر از دوستان پاريسي فرح «کريم پاشا بهادري» بود. آنها «از اوايل ورود به پاريس با هم آشنا شدند و بيشتر اوقات خود را با هم سپري ميکردند . کريم از فرح خواستگاري کرد و با اين که رضا قطبي پسر دايي فرح مخالفت کرد ، اين خواستگاري مورد موافقت قرار گرفت و بدون اجازه خانواده «در يک جشن کوچک با حضور دوستان و تني چند از دانشجويان ايراني مقيم پاريس رسماً نامزدي خود را اعلام کردند.»(132)به محض خواستگاري شاه، فرح نسبت به اين نامزدي بي وفايي کرد و او را در خماري گذاشت. ولي بي وفايي فرح طولي نکشيد« هنگامي که ملکه ايران شد، اين دوست قديمي را به کاخ آورد و محفل انس سابق را با ساير دوستان راهاندازي کرد. به گفته ملکه مادر« اين دختر(فرح) آن قدر وقيح بود که کريم پاشا بهادري را آورده بود کنار دست محمدرضا به عنوان رئيس دفتر ملکه.»معروفترين فساد جنسي فرح کشف رابطه او با فريدون جوادي بود. « فريدون جوادي از قديميترين دوستان ايام تحصيل فرح در پاريس و در واقع اولين دوست او در فرانسه بود.«(133) به دنبال فرح، جوادي نيز به دربار راه يافت. جوادي دوست سفر و حضر فرح بود. در مسافرتي که فرح و دوستانش به خجير در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادي مشغول معاشقه بودند که يکي از سربازان گارد آنها را مشاهده ميکند. سرباز چون جرات اعتراض به فرح را نداشته(134) به فريدون جوادي اعتراض ميکند. اين سرباز از لرهاي خرمآباد بود و چون متعصب بود نزد فرماندهاش سرهنگ بيگلري ميآيد و ميگويد:« ما خيال ميکرديم از يک زن عفيفه نگهباني ميکنيم و نميدانستيم که اين طور مسايلي هم در ميان است.» سرانجام سرباز را با تهديد و تحبيب و خريدن يک باب مغازه مرخص ميکنند.(135)رابطه فرح و جوادي در يک دربار فاسد امر غير منظرهاي جلوه نميکرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلي ميکرد. فرح نه تنها از فاش شدن اين ماجرا واهمهاي نداشت بلکه دستور داد تا اتاق يکي از ماموران گارد را در اختيار جوادي قرار دهند تا نزديک او باشد.(136) ملكه مادر در اين رابطه معتقد است فرح، عمدا و عالماً کاري ميکرد که به محمدرضا لطمه بخورد.» ملکه مادر در عکس العمل به اين ماجراي عشقي مينويسد:« خوب چه کار ميتوانستم بکنم؟ اگر ميخواستم به محمدرضا بگويم درست نبود و پسرم ناراحت ميشد. اين بود که خودم فرح را خواستم و به او نهيب زدم که زنيکه گدا زاده خجالت نميکشي اين قبيل کارها را در جلوي چشم کارکنان دربار انجام ميدهي ؟»البته ملکه پهلوي در مورد غيرت محمدرضا گزافه گويي ميکند. چطور ممکن است شاهي که خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پيش چشمش به هرزگي ميپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شايد پاسخ فرح به ملکه پهلوي تاييدي بر استنباط ما باشد. « فرح گفت: درست گفتهاند شاه ميبخشد، شيخ علي خان نميبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختيار پايين تنهام را دارم!»(137)اختيار پايين تنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. يک بار ديگر که فرح به خاطر خوابيدن با فريدون جوادي در يک اتاق در بيمارستان قاهره مورد اعتراض احمد علي انصاري قرار ميگيرد، همين پاسخ را ميدهد که همه اختيار پايين تنه خودشان را دارند.»(138)فرح گاهي اوقات رعايت شان جايگاه ملکه را نميکرد و با هر بي سر و پايي طرح مراوده ميريخت. از جمله با مربي سوئيسي اسکياش که يک نجار بود در حال معاشقه ديده شد.(139)رفتار جلف فرح در کاخ يک مرتبه شاه را نيز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح که از شاه ميخواست استراحت بيشتري بکند با لحني« پرخاش کنان گفت: تنها يک راه براي استراحت کردن من وجود دارد و آن هم اين است که از دعوت کردن اين بچه خوشگلها که دور و برتان ول ميگردند دست برداريد. وقتي اين جور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار داريد استراحت کنم؟»(140)درباريان شاه چنان در فساد غوطه ور بودند که گاه دست به اعمالي جنونآميز ميزدند. با توجه به فرهنگ مذهبي مردم ايران در آغوش مردي رفتن و با هم رقصيدن چقدر ميتوانست به حيثيت يک خانواده لطمه بزند. حتي فريده ديبا از اين که در يک ميهماني کاخ سفيد مردان، زنان يکديگر را در حضور هم ميبوسند و خيلي صميمانه با زنان يکديگر در حضور هم ميرقصند»، سخت تعجب ميکند ولي هنوز با شگفتي به ياد ميآورد که« کندي هم چند دور با فرح رقصيد و محمدرضا هم در حالي که دستهايش را دور کمر ژاکلين حلقه کرده بود با او رقصيد.»(141) چند سال بعد در آستانه انقلاب همين موضوع تکرار شد. فرح با کارتر در شب ژانويه(11 ديماه 1356) در کاخ نياوران رقصيد و همين مسئله يکي از شعارهاي مردم ايران در تظاهرات روزانه آنها گرديد.
اشرف:
اشرف در فساد جنسي گوي سبقت را از تمام درباريان ربوده بود. اشرف بسيار بيپرده به بيمبالاتي خود اعتراف ميکند و از مهدي بوشهري به اين علت که «در پاريس اين فرصت را به او داد که جوان و شاد و بيبند و بار باشد»، اظهار رضايت ميکند.(142)معروف بود که اشرف از همان دوران قبل از ازدواج با «علي شاه مهتر و مربي اسبهاي سلطنتي» مراوده برقرار کرد. رضا شاه به موضوع پي برد و «علي شاه جوان را در زير ضربات سهمگين شلاق سياه کرد.»(143) بعد از آن اشرف به دستور پدرش با علي قوام ازدواج کرد، ولي اين ازدواج دوام نياورد و از او جدا شد. اشرف در مصر با يک رانندهي تاکسي به نام احمد شفيق آشنا شد و عاشق او شد و سپس با وي ازدواج کرد و از او صاحب يک دختر و يک پسر به نام شهريار و آزاده شد. اشرف هنوز در عقد رسمي شفيق بود که در پاريس عاشق مهدي بوشهري شد و با مهدي بوشهري از پاريس به ايران آمدند. اشرف اين بازگشت را چنين ياد ميکند:تهران با پاريس بسيار تفاوت داشت ما مجبور بوديم خيلي محتاطانه رفتار کنيم و فقط در ميهمانيهاي بزرگ و اجتماعات خانوادگي که شوهرم حضور نداشت يکديگر را ملاقات کنيم و با هم درد دل کنيم.(144)اشرف بعد از مدتي از شفيق طلاق گرفت و با مهدي بوشهري ازدواج کرد. اين ازدواج هم بيش از يک سال به طول نينجاميد. از هم متارکه کردند و بوشهري براي ادامهي زندگي به پاريس رفت. اشرف گرچه اسماً در عقد رسمي بوشهري باقي ماند، ولي چون عاشقپبشه بود هر لحظه دل به دامن کسي ميبست. به گفتهي ارتشبد فردوست «اگر قرار شود ليست مرداني که در دوران 37 سالهي سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهيه شود عليرغم دشواري و غيرممکن بودن کار، چون حتي خود او نيز ممکن است همه را به ياد نياورد، مسلماً ليست طويلي خواهد شد.» وي معروفترين مرداني را که اشرف دل به آنها بست چنين نام ميبرد: تقي امامي، ملک فاروق، دکتر غلامحسين جهانشاهي، وزير بازرگاني کابينه علم؛ ذوالفقار علي بوتو، نخستوزير پاکستان؛ و پرويز راجي رئيس دفتر هويدا.(145)فساد جنسي اشرف از ديد سازمانهاي جاسوسي نيز قابل چشمپوشي نبود:«يکي از گزارشهاي سيا در سال 1976 (1355) اعلام داشت که والاحضرت شهرتي افسانهاي در فساد مالي و به تور زدن مردان جوان دارد.»(146)يکي از اين مردان جوان که قرباني آتش عشق اشرف شد، جواني ارمني به نام «لئون پالانچيان» بود. اشرف که سخت شيفتهي او شده بود، «بخشي از زمينهاي مزروعي خود در رامسر را به پالانچيان بخشيد.»(147) پالانچيان هر چه به نان و نواي بيشتري از الطاف اشراف ميرسيد، خيره سرتر ميشد و از اشرفت دوري ميکرد تا جايي که اشرف متوسل به نصيري، رئيس ساواک شد و وي را دستگير کردند. اشرف دستور آزادي وي را صادر کرد، ولي باز هم پالانچيان به اشرف جواب منفي داد، اشرف عصباني شد و انتقامي سخت از او ستاند. وي دستور داد در نوشهر هواپيماي کوچک اختصاصي او را دستکاري کردند. پالانچيان پس از برخواستن به قعر دريا فرو رفت.(148)غلامحسين بيگدلي يکي از افسران بازنشستهي ارتشي که در دههي بيست محافظ اشرف بود، ميگويد: اشرف «با اينکه زن احمد شفيق مصري بود ... هر کس که گيرش ميآمد مورد استفادهي شهواني قرار ميداد، زن ناپاکي بود، انصافاً زن ناپاکي بود.» او ميگويد وقتي از دانشکدهي افسري فارغالتحصيل شدم محافظ اشرف شدم «در آنجا اخلاق و کثافتکاريهاي او را ديدم، به او خيلي بدبين شدم که اين چه مملکتي است که ما کساني را که نعوذبالله مثل خدا ميدانستيم، پرستش ميکرديم، چه فرمان شاه و چه فرمان يزدان (ميگفتيم) شاه اين است؟ خواهرش اين است؟ بسيار زن فاسدي بود. يک نوع مرض جنسي داشت، با يک مرد، دو مرد کفايت نميکرد ...»(149)
علم:
بيشک علم، بعد از شاه فاسدترين عنصر دربار بود. وي بعد از اين که به عنوان وزير دربار منسوب شد (1342-1356) در توسعهي فساد دربار نقش مهمي ايفا کرد. خاطرات علم سرتاسر از فساد جنسي خود و شاه خبر ميدهد. همهي نزديکان دربار بر دلالي علم شهادت دادهاند تا جايي که بسياري از آنها فساد شاه را به گردن علم گذاشتهاند. ملکهي مادر در خاطرات خود مينويسد: «خدا لعنت کند اسدالله علم را که بساط شيطنت براي محمدرضا درست ميکرد و باعث تحليل رفتن قوهي پسرم ميشد.» فريدهي ديبا مادر زن محمدرضا خيلي مؤدبانه ميگويد: «علم از مشاوران جنسي محمدرضا بود.»(150)علم نيز در خاطراتش به اطلاع فريدهي ديبا اشاره ميکند و داستاني را نقل ميکند که فريده از آن مطلع ميشود، ولي علم به وي اخطار ميکند اگر ميخواهد زندگي دخترش به خطر نيفتد، صدايش را درنياورد.(151) فردوست دوست نزديک شاه هم تأييد ميکند که «علم محرم محمدرضا بود و سالها به عنوان وزير دربار کنترل کامل محمدرضا را به دست داشت. او هرگاه محمدرضا ميخواست براي او از خارج و يا داخل زن پيدا ميکرد و با هزينههاي گزاف ترتيب مجالس همخوابگي محمدرضا را ميداد.»(152) به همين جهت، کساني چون علي شهبازي در خاطرات خود سعي دارند فساد شاه را عادي جلوه بدهند و همهي گناهانش را به گردن علم و تشکيلات فسادي که براي شاه درست کرده بود بيندازند.(153)علم حتي براي شاه خانهاي را در بيرون از کاخ تهيه کرده بود و شاه را براي فساد به آنجا ميبرد. يک روز مادر زن شاه به طور اتفاقي آنها را هنگام بيرون آمدن از خانه ديد.(154) ظاهراً همين موضوع بود که علم به فريده اخطار کرد زندگي دخترش را به خطر نيندازد.علم در جاي جاي خاطراتش سخن از ملاقات با معشوقههايش ميراند.(155) با اينکه با دهها فاسقه ارتباط داشت، چشمش هميشه به دنبال نواميس مردم بود. تا چشمش به يک زن ريبا ميافتاد عنان از دست ميداد. شبي سفارت دانمارک او را به يک ميهماني دعوت کرد. او «زيبارويي را که ظاهراً دوست سفير بود» مشاهده کرد، بياعتنا به ميزبان و ميهمانان تا ساعت 1 نيمهشب با او مشغول صحبت شد. بيچاره ميهمانان به او احترام گذاشتند و آنقدر نشسته بودند تا صحبتش تمام شود و بعد با او خداحافظي کنند.(156) علم چنان به بيماري جنسي مبتلا شده بود که حتي در مناسبات بينالمللي آن را دخالت ميداد. رئيس جمهور فيليپين از شاه درخواست نفت داشت، همسرش را به ملاقات شاه فرستاد، شاه موضوع را با علم درميان گذاشت، علم پاسخ داد: «خانم مارکوس بسيار زيباست و بنابراين تقاضايش درخور توجه است. شاه پاسخ داد بله، ولي دارد پير ميشود.»(157)او هميشه همسرش را به چشم يک مزاحم ميديد به اين جهت سعي ميکرد در مسافرتها بدون او سفر کند و به جاي آن با يکي از معشوقههايش به مسافرت برود.(158) در سفري که با خانوادهاش به شمال رفت، آن سفر را نوعي محروميت تلقي ميکرد و به شاه گفت: از اينکه در کنار دريا «دختران زيبا احاطهام کرده بودند، ولي با حضور همسر و دخترانم کاري نميتوانستم بکنم» احساس محروميت ميکردم.(159) جالب اين است که بدانيم علم در آن زمان پنجاه سالگي را پشت سر گذاشته بود.نکتهاي که بيش از هر چيز تأسفبار است اين است که علم دربار شاهنشاهي ايران را به صورت فاحشهخانهاي بينالمللي درآورده بود. هرگاه سران فاسد رژيمهاي ديگر هوس عياشي ميکردند به دربار ايران ميآمدند. سلطان قابوس براي عياشي به ايران آمد. شاه براي ضيافت رسمي وي برنامهريزي ميکرد، علم به او تذکر داد: «او بدون همسرش يه اينجا آمده فقط به اين منظور که کمي به خودش برسد.» بعد از دو روز شاه از احوال سلطان پرسيد. علم گزارش داد: «هر دو شب با تعداد چهار تا پنج خانم بيرون اقامتگاه ملاقات کرده بود. نميتوانم شهادت دهم بعداً چه اتفاقي افتاده بود، اما به هر صورت سلطان راضي به نظر ميرسيد.»(160)
ساير درباريان:
ساير درباريان نيز در فساد جنسي تابع فرهنگ غالب دربار بودند. ملکه مادر با اينکه سالهايي از عمرش گذشته بود، دست از رابطه با مردان برنميداشت. او بعد از مرگ رضا شاه «تعدادي زياد دوست پسر» داشت؛ اما معروفترين دوستان وي ذبيحالله ملک پور و رحيمعلي خرم بودند.(161) ذبيحالله ملکپور با اينکه مسلمان نبود در کاخ شهرت داشت به اينکه ملکه مادر را صيغه کرده است. روزهاي تابستان هر دو در استخر کاخ به شنا ميپرداختند «و محمدرضا گاهي اوقات که آنها را ميديد برايشان دست تکان ميداد.» ملکه مادر به اين موضوع اعتراف ميکند و مينويسد: «مردم ايران گاهي که بيوه ميشوند چند بار شوهر ميکنند، ولي من را به همين علت که با ملکپور ازدواج کرده بودم لعن و نفرين ميکردند.»(162)پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در بين مردم شايع شده بود که خرم به عنوان کارگر آسفالت کار به کاخ راه مييابد، ملکه مادر از او خوشش ميآيد. بعد از استحمام و پوشيدن لباس نو همنشين ملکه مادر ميگردد. بعد از آن خرم از يک کارگر ساده به يک سرمايهدار بزرگ تبديل شد. البته خود ملکه مادر به رابطهي خود با خرم اشاره ميکند و در مورد نصيري مينويسد: «گاهي هم من در مجالس خودم دعوتش ميکردم که به اتفاق خرم (رجبعلي) ميآمد.»(163) ناگفته نماند ملکه مادر به همجنسبازي متهم شده است.(164)شمس پهلوي گرچه از لحاظ جنسي به بيپروايي اشرف نبود؛ ولي وي نيز از فريدون جم طلاق گرفت و عاشق يک ويلونزن کابارههاي تهران به نام مهرداد مينباشيان شد. شمس با وي ازدواج کرد و شوهرش با تغيير اسم به نام مهرداد پهلبد وزير مادامالعمر شد. شمس چون از مناعت طبع بيشتري برخوردار بود «فقط به مردان تنومند و خوشاندام و زيبا روي گرايش داشت» و تنها «با چهرههاي سرشناس و مشهور رفاقت» ميکرد به همين جهت وقتي پروفسور بارنارد اولين پيوندزن قلب به ايران آمد «شمس پروفسور را به کاخ خود برده و چند روزي پيش خود نگه داشت.»(165) فاطمه پهلوي نيز به دليل ارتباط با رضا قطبي موجب به هم خوردن زندگي رضا قطبي شد.(166)شهناز دختر بزرگ شاه هم که ازدواجهاي متعددي انجام داد در مسائل جنسي خيلي بيتکلف بود. عليرغم اينکه شاه از خسرو جهانباني بدش ميآمد به شدت عاشق و شيفتهي او شده بود. شبي که تنها از خارج به ايران آمد، فرماندهي گارد«چند دقيقهي بعد تلفن کرد و خبر داد دوست پسر والاحضرت شهناز در داخل کاخ و نزد شاهدخت است.» علم که حساسيت شاه را ميدانست تصميم گرفت خسرو را از کاخ بيرون کند. «شهناز پاسخ داد در اين صورت او هم فوراً کاخ را ترک خواهد کرد.»(167) شهناز با معشوقههاي خود بسيار زودرنج بود، يک بار به خاطر دعوا با دوست پسرش دست به خودکشي زد.(168) فرحناز دختر ديگر شاه که تازه به سن جواني پا نهاده بود، همين خصلت را از پدرش به ارث برده بود. مادر بزرگش تاجالمولک او را چنين توصيف ميکند: «فرحناز در آن موقع هفده_ هجده سال داشت و به خاطر موقعيت سني که داشت، يک روز در ميان عاشق اين و آن ميشد. يک روز عاشق يک خواننده تلويزيون ميشد و فردا عاشق يک فوتباليست.» فرحناز در عاشق شدن قايل به اشرافيت نبود. او يک بار عاشق يک خبرنگار شد و پاي او را به کاخ گشود، ولي وقتي «محمدرضا فهميد، دستور داد او را ديگر به کاخ راه ندهند.»(169)رضا، وليعهد ايران نيز با اين که تازه به سن بلوغ رسيده بود، ولي از همان ابتدا به فساد روي آورد. بعد از رونق کيش، يک هواپيماي کنکورد اجاره شده بود و «از فرانسه چند نفر خانم براي خوشگذراني رضا پهلوي و همکلاسيهايش ميآورد.»(170) نگارنده در اول انقلاب وقتي از کاخ وليعهد در کيش ديدن کردم دهها آلبوم از عکسهاي دختران فرانسوي و اروپايي را ديدم که مسئول کاخ توضيح ميداد که مؤسسات مختلف اين آلبومها را ميفرستادند تا رضا دختران مورد نظرش را انتخاب و سفارش دهد. رضا پهلوي بعد از سقوط رژيم نيز به زنبارگي خود ادامه ميدهد.(171)اردشير زاهدي داماد شاه نيز در فساد جنسي شهرهي آفاق بود. او بيشرمي را چنان به اوج رسانده بود که گاه در محل کار و در حضور جمع، دختري را روي زانو مينشاند و به مغازله مشغول ميشد.(172) او چون يکي از دلالهاي شاه بود از اطلاع ديگران هيچ وحشتي به خود راه نميداد و ميگفت: «من حتي خلافکاريها و خوشگذرانيهايم را همه به عرض اعليحضرت ميرسانم و باکي ندارم.»(173)از ديگر عناصر فاسد دربار رژيم شاه يکي عبدالکريم ايادي بهايي پزشک مخصوص شاه بود و ديگري هوشنگ دولو قاجار. ايادي در مسائل جنسي هيچ چيز را مراعات نميکرد. حتي از تجاوز به عنف ابايي نداشت. دولو در تجريش باغي داشت که مرکز فساد دربار بود. صدها دختر تلفني با او در تماس بودند و هر کدام از درباريان که ميل به فساد پيدا ميکردند، دولو در آن باغ وسايل را فراهم ميکرد.(174)عناصر هر رژيمي ممکن است به فساد جنسي مبتلا شوند و بدين علت نميشود رژيمي را سرزنش کرد، امام هنگامي که فساد در رأس هرم قدرت راه يافت نه تنها هيچ انگيزهاي براي جلوگيري و مجازات فساد در رأس بدنه آن به وجود نميآيد، بلکه فساد تا اعماق نظام، حکومت و جامعه سرايت ميکند. فراموش نميکنم در اول انقلاب که از طرف دادستاني براي مطالعه پرونده به ستاد مشترک ارتش ميرفتيم در پرونده ژنرالهاي ارتش گزارشهاي زيادي از گرايشهاي همجنسبازي آنان درج شده بود. خاطرهنويسهاي رژيم پهلوي نيز از انحراف جنسي در سران ارتش خبر دادهاند. فريده ديبا عباس قرهباغي رئيس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهي را متهم کرده که او «هم مانند هويدا تمايلات بيمار گونه جنسي داشت و گزارشهاي بسيار از رکن دو ارتش و ضد اطلاعات در مورد ارتباط نامشروع و زنندهي او با نظاميان واصل ميشد.»(175) ناگفته نماند يکي از اتهامات شخص شاه نيز همجنس بازي بود.(176) دوست صميمي شاه که حتي تا اتاق خواب همسران شاه ميآمد ارنست پرون بود. اکثر کساني که از پرون ياد کردهاند به همجنس بازي او اشاره دارند.(177) حتي پس از انقلاب «کتابي به نام ارنست پرون شوهر شاه ايران» منتشر شد که «مدعي وجود رابطهي همجنسبازانه پرشوري ميان اين دو در تمام عمرشان بوده است.»(178) اگر دليل کافي براي رابطه جنسي بين شاه و پرون نباشد، در اين شکي نيست که پرون در دربار نيز به همجنس بازي شهرت داشته، با اين حال در استحکام رفاقت او با شاه هيچ خللي به وجود نيامده، بلکه به گفته فردوست «پس از به قدرت رسيدن محمدرضا بود که پرون به طور صريح خود را به عنوان يک همجنس باز تمام عيار که رل زن را بازي ميکرد علني ساخت. او هر روز صبح آنچه را که در شب برايش اتفاق افتاده بود براي محمدرضا تعريف ميکرد.»(179)نخستوزير شاه، هويدا متهم به همجنس بازي بود. به اعتقاد فريده ديبا «شاه در مورد همجنس بازي هويدا حساسيتي نشان نميداد. ما اطلاع داشتيم که علاوه بر هويدا بسياري ار وزراي دولت و مقامات دولتي به ويژه مقامات بلندپايه لشکري به اين فساد اخلاقي آلوده بودند.»(180) اينجا بود که اوج فساد در بين خانوادههاي وابسته به دربار در يک جامعه شيعي خود را نشان داد. در سال 1968 (اواخر 1356) دو پسر از درباريان معروف با يکديگر ازدواج کردند. «اين ازدواج غيرعادي در هتل کمودور تهران صورت گرفت»(181) يکي پسر تيمسار صفاري از دوستان فريده ديبا و از ژنرالهاي ارتش به نام بيژن صفاري بود و ديگري به نام سهراب محوي پسر ابوالفتح محوي پاي قمار شاه بود.يکي از زنان مرتبط با دربار پري اباصلتي نام داشت. اين زن با استفاده از موقعيتش مبتکر «کليد پارتي» در ايران بود. وي ميهمانيهاي بزرگي در ميهمانسراهاي معروف تهران برقرار ميکرد که «هواخواهان فراوان داشت. در آخر شب که همه به حد افراط مشروبات الکلي نوشيده بودند، هر يک از خانمها به يکي از اتاقهاي مهمانسرا ميرفتند. بعد مردان کليد اين اتاقها را روي هم ريخته و آنها را به هم ميزدند. سپس با چشماني که به چشمبند، خوب بسته شده بود هر يک کليدي را انتخاب ميکردند و از روي کليدي که برنده شده بودند به اتاقي که خانم شخص ديگري منتطر بود ميرفتند.»(182)شما خود قضاوت کنيد وقتي مردم مذهبي از چنين مفاسدي آگاهي پيدا ميکردند چه عکسالعملي نسبت به رژيم از خود بروز ميدادند؟!
اعمال شيطاني دربار
دربار شاه از هيچ گناهي رويگردان نبود. دربار بياعتنا به ارزشهاي ديني مردم ايران، بيمهابا دست به هر پلشتي و پليدي ميزد. مشروبخواري، قماربازي، سگ بازي، استعمال مواد مخدر، عياشي و خوشگذرانيهاي غير شرعي جزئي از رفتار دربار شده بود. بديهي است که اين گونه اعمال دربار را در نزد مردم در حد يک گروه بيمقدار پست و فاسد جلوه ميداد و مشروعيت آنها را به شدت زير سؤال ميبرد.مشروبخواري: با اين که خوردن مشروب به صراحت در اسلام تحريم شده است و قرآن به صراحت آن را با عمل شيطاني ميداند، دربار پهلوي هيچ پنهانکاري روا نميداشت. شاه در ميهمانيهاي سران کشورهاي بيگانه، در جشنها و جشن 2500 ساله جام شراب را به سلامتي ميهمانان سر ميکشيد و تلويزيون آن را پخش ميکرد. در ميهمانيهاي خصوصي دربار خانواده سلطنتي چنان در مشروبخواري افراط ميکردند که مست و لايعقل دست به اعمال و گفتار ناهنجار ميزدند.(183)ملکه مادر با اين که زن مسني بود مثل رضاشاه به کنياک معتاد شده بود. به اعتراف او «رضا عادت داشت بعد از ناهار و شام يک گيلاس کنياک بنوشد. من هم اين عات را از رضا گرفتم». ظاهراً اين مسئله در خانواده پهلوي به وراثت گذاشته شد. زيرا «محمدرضا هم از بين مشروبات کنياک را ارجح ميدانست. البته کنياک مورد علاقهاش «کنياک هنسي» (184) بود.ملکه مادر از اين که جرايد ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي از مشروبخواري وي انتقاد ميکردهاند، سخت عصباني است و مينويسد: «خوش به حال اين اروپاييها و اين آمريکاييها، ملاحظه ميکنيد چقدر آزاد هستند زنهايشان ... لخت و عور در کنار دريا و استخر و پلاژ تفريح ميکنند و از مشروبات هر چه بخواهند ميخورند... آن وقت در اين روزنامهها و مجلهها که از تهران ميآيد مينويسند ملکه مادر يک گيلاس کنياک ميخورده است! آيا خوردن يک گيلاس کنياک جرم است.»(185) ملاحظه ميفرماييد که ملکه مادر چنين اعمالي را نه تنها جرم نميداند، بلکه از اين که در مطبوعات ايران نسبت به آن حساسيت نشان ميدهند ابراز تعجب ميکند.شاه و ملکه نه تنها خود به مشروبخواري معتاد بودند، بلکه فرزندان کوچک و غيربالغشان را نيز به اين گناه آلوده ميکردند. در جشني که به مناسبت سيزدهمين سال ازداوج شاه و ملکه در کاخ ملکه مادر برقرار شد «فرزندان شاه هم حضور داشتند و اجازه يافتند لبي تر کنند!» هويدا، نخستوزير معمولاً در جلسات عياشي چنان در خوردن مشروبات زيادهروي ميکرد که گاه بدمستيهايش او را ملعبه ديگران قرار ميداد و گاه بدمستيهاي او شأن کشور را نيز پايين ميآورد. در ضيافتي که به افتخار وليعهد بحرين برقرار شد، هويدا چنان بدمستي کرد که چند بار در مقابل سفير آمريکا دست به چاپلوسي زد: «چاپلوسي احمقانهاي که چون در برابر آن همه مقامات خارجي صورت گرفت صورت خوشي نداشت.»(186)طبق يک سند از وزارت دربار از تاريخ 21/6/1338 تا 21/6/1339 يک سال، در زماني که وضع اقتصادي ايران به شدت خراب بود، دربار از شرکت لينج 204 صندوق، 3610 بطري مشروب خارجي خريداري نموده است.(187) حال از شرکتها ديگر چقدر خريداري شده است معلوم نيست. مطابق همين اسناد از تاريخ 5/2/1346 تا 2/12/1346 با هزينه دربار 253 صندوق انواع مشروبات، از طريق گمرک به کاخ اختصاصي اشرف در تهران وارد شده است.(188)ورود مشروبات الکلي از خارج براي دربار از گمرک در سالهاي پاياني رژيم چنان شدت گرفت و چنان تنفري در مردم ايجاد کرد که شهريور 1357 دفتر امور مالي و گمرکي دربار شاهنشاهي متوجه موضوع شد و به کامبيز آتاباي مديرکل دربار نوشت «ترخيص مشروبات الکلي با استفاده از معافيت گمرکي دربار شاهنشاهي در حاي حاضر دور از مصلحت است.»(189)قماربازي: انواع قمار در دربار پهلوي به شکل يک تفريح روزمره درآمده بود. اما در دربار هيچ کس در قماربازي به پاي اشرف و شاه نميرسيد. «از مشکلات اخلاقي اشرف قماربازي مفرط او بود... اشرف بيشتر شبهاي تابستان در رستوران دربند، بساط قمار راه ميانداخت و زمستانها هم اين بساط در کاخ اختصاصي به راه بود.»(190)اشرف چنان در قماربازي خود را صاحب انحصار ميديد که به گزارش ساواک «جلسات قمار دربار شاهنشاهي که قبلاً در کاخ اختصاصي برقرار ميشد به کاخ والاحضرت اشرف پهلوي منتقل گرديده و روزهاي چهارشنبه هر هفته اعضاء خاندان جليل سلطنتي پس از صرف ناهار تا پاسي از شب به بازي مشغول ميگردند.» در اين جلسات، قمار نه به عنوان يک بازي و تفريح، بلکه به عنوان برد و باخت جدي صورت ميگرفت. طبق همين گزارش «والاحضرت شاهپور محمودرضا مبلغ 5/2 ميليون ريال باختهاند.»نقش اشرف در قماربازي دربار، نقش يک تشويق کننده بود و حتي «محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت ميکرد و سپس او را تشويق و تحريک ميکرد.»(191)اشرف وقتي به خارج از کشور ميرفت نيز يک مشتري دائم قمارخانههاي اروپا بود. در سال، 1331 که هنوز فساد دربار به اوج خود نرسيده بود، به گزارش ساواک اشرف در تعطيلات عيد نوروز «در يکي از قمارخانههاي پاريس مبلغي در حدود سيصد و پنجاه هزار ريال باخته بود.» در اواخر عمر رژيم اشرف بيشتر اوقات خود را در قمارخانههاي اروپايي ميگذراند. اشرف خود به مناسبتي در خاطراتش مينويسد: «در تابستان 1355 با عدهاي از دوستان در منزلم در ژوئن دپن به سر ميبردم ... پس از شام به کازينوي پام پيچ در انتهاي ديگر بولوار رفتيم، نزديک ساعت سه بامداد از کازينو خارج شديم.»(192) اين زندگي شخصيت دوم دربار شاهنشاهي ايران بود.شاه نيز به شدت به قمار معتاد شده بود. او هميشه بعد از نهار به قمار ميپرداخت.(193) البته شبهايي که به فسادهاي ديگر مشغول نبود رو به قمار ميآورد. «ميهمانيهاي آخر شب بيشتر به پوکر ميانجاميد».(194) زيرا «محمدرضا پهلوي تمام عمر عاشق بازي پوکر بوده است» و تنها وقتي که «در يک شب حدود 700000 پوند باخت اين بازي را کنار گذاشت» و بعدها فقط به بازي بريج اکتفا ميکرد.(195) طبق گزارشات نزديکان شاه، محمدرضا در قماربازي هم شانس چنداني نداشت. «در مجموع در يک شب حتماً محمدرضا40-50 ميليون تومان ميباخت.» البته اين نيز از شيطنتهاي اشرف ذکر شده است. اشرف باندي از قماربازان حرفهاي مانند اسکندري و محمود حاجبي را درست کرده بود و محمدرضا را تشويق به قمار با آنها ميکرد و سپس با تقلب و کمک کردن به آنها مبالغي را از محمدرضا ميبردند و اشرف «قسمت عمده را خودش برميداشت و به حاجبي و اسکندري هم چند ميليوني ميداد.»(196)شاه در قمار، همبازي مخصوصي داشت که تا آخر با شاه بودند. محمود حاجبي، پروفسور يحيي عدل، سناتور و جراح معروف و ابوالحسن ابتهاج از همبازيهاي حرفهاي شاه بودند.قماربازي دربار شاهنشاهي تا اعماق ارکان نظام نفوذ کرده بود. علم وزير دربار چندين کازينو در ايران تأسيس کرد (197) که مهمترين آنها کازينوي بزرگ کيش بود. هويدا نيز به اين موضوع اذعان کرده و گفته است: «هم اکنون در کنار درياي خزر سه کازينو به مقياس وسيع مشغول کار است که يکي به خواهر شاه، ديگري به برادرش و سومي هم به بنياد پهلوي تعلق دارد.»(198) قماربازي حتي در بين محافظين شاه و دانشجويان دانشکده افسري نيز که مهمترين رکن محافظت از رژيم بودند به نحو فزايندهاي نفوذ کرده بود.(199) رسوايي بزرگي که در سال 1355 براي رژيم به بار آمد، باخت بزرگ امير تيمور سفير شاهنشاه در انگليس بود. در روزنامههاي انگليس اعلام شد که سفير ايران يک ميليون پوند باخته است. وي بعداً خودکشي کرد و لاونس رئيس يکي از قمارخانهها 170000 پوند به عنوان بدهکاري سفير از سفارت ايران درخواست کرد.(200) قماربازي دربار علاوه بر اين که ذهنيت بسيار منفي در بين مردم ايجاد کرده بود، اين سؤال را به ذهن ميآورد که شاهي که اجازه تصميمگيري را از دولت، نخستوزير و وزراء سلب کرده بود، با اين اعتياد به قمار، کي وقت فکر کردن در حل مشکلات کشور را دارد؟