لزوم بازسازي نهاد روحانيت براساس آموزه هاي اسلام ناب(2)
پژوهشگر: محسن لب خندق چکيده: نفوذ ادبيات سرمايهداري غرب در درجهي اول و اقتصاد اشتراكي شرق در مرتبهي دوم بار معنايي واژگان انقلاب اسلامي را تغيير داده و پس از آن ادبيات اصيل انقلاب اسلامي را منقلب مينمود. تغيير و تبديل صوري الفاظي مانند مستضعفان به قشر آسيبپذير، مستكبران به قدرتهاي بزرگ و از اين قبيل موارد كه در سالهاي پس از رحلت حضرت امام (ره) اتفاق افتاد از آثار نفوذ همين طرز تفكر بود. مهمترين ثمرهي اين تغيير نيز فروكش كردن روحيهي انقلابي و مبارزهگرانهي امت اسلامي بود كه طبق آرمان «جنگ فقر و غنا» قرار بود با هر آنچه ظلم و بيعدالتي در داخل و خارج مرزهاي كشور مشاهده ميكند مبارزه نمايد. انحرافات پيشآمده در نهاد روحانيت پس از پيروزي انقلاب اسلامي: گسترش اسلام ناب محمّدي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آرمان جهاني حضرت امام (ره) است كه در يك كلام در بستر تئوري «جنگ فقر و غنا» به دنيا عرضه ميشود. لذا ملزومات اين تئوري در ادبيات حضرت امام (ره) به خصوص در اواخر عمر ايشان در جاي جاي سخنان آن حضرت يافت ميشود. مستضعفين جهان، پابرهنگان، محرومان، سرمايهداران، مستكبران و... واژگاني است كه در سطور مختلف بيانات ايشان موج ميزند:«تا قطع تمام وابستگيها به تمام ابرقدرتهاي شرق و غرب، مبارزات آشتيناپذيرانهي ملت ما عليه مستكبرين ادامه دارد. همه ميدانيم كه جهان اسلام در انتظار به ثمر رسيدن كامل انقلاب ماست، ما از تمام كشورهاي زير سلطه براي به دست آوردن آزادي و استقلال كاملاً پشتيباني مينمائيم و به آنان صريحاً ميگوئيم كه حق گرفتني است، قيام كنيد و ابرقدرتها را از صحنهي تاريخ و روزگار براندازيد.» «امروز جهان تشنهي فرهنگ اسلام ناب محمّدي است و مسلمانان در يك تشكيلات بزرگ اسلامي رونق و زرق و برق كارخهاي سفيد و سرخ را از بين خواهند برد، امروز خميني آغوش و سينهي خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت و برابر همهي توپها و موشكهاي دشمنان باز كرده است و همچون همهي عاشقان شهادت، براي درك شهادت روزشماري ميكند.»«جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمامشدني نيست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد.»جنگ فقر و غنا، بابي است كه تا ظهور منجي بشريت ادامه دارد و اين طرف تفكر عصارهي حركت انقلابي و نهضت حضرت امام (ره) را تشكيل ميدهد و تمامي حركات و رفتارهاي سياسي- اجتماعي او را در دوران مبارزه از سال 41 تا آخر عمر تعريف مينمايد.بزرگترين انحرافات پيش آمده در ميان مسئولين و روحانيت پس از پيروزي انقلاب نشأتگرفته از عدم فهم اين ادبيات و تن ندادن به ملزومات آن است و يا از تقابل با اين طرز تفكر منشأ ميگيرد. اگر بخواهيم انحرافات پيشآمده در نهاد روحانيت و به تَبَع ارتباط تنگاتنگ اين نهاد با حكومت، پس از پيروزي انقلاب، انحرافات ايجادشده در مسئولين را بررسي كنيم، به اين نكته خواهيم رسيد كه شدت و عمق نگراني حضرت امام (ره) به خاطر پيش آمدن انحرافات جديدي است كه علاوه بر انحرافات مزمن گذشته در نهاد روحانيت به وجود آمده و در گذشته كمتر سابقه داشته است. عصارهي اين انحرافات را ميتوان در يك جمله خلاصه نمود: «وادادگي فكري و عملي در مقابل تفكرات ليبراليستي و عدم التزام به آرمانهاي تئوري جنگ فقر و غنا». پيروزي انقلاب اسلامي از دو منظر بستر اشتباه و انحراف را در ميان نهاد روحانيت آمادهتر مينمود. از منظر اول آنكه قدرت حكومتداري در اختيار انقلابيوني ميافتاد كه بخش اعظمي از آنها را روحانيون تشكيل ميدادند و اين قدرت، خطرات عظيمي مانند بيتقوايي پس از رسيدن به قدرت، آلوده شدن به مظاهر دنيا، اشرافيت و... را به همراه داشت. از طرف ديگر فقر تئوريك موجود براي ادارهي كشور و خلأ «فقه حكومتي» به عنوان فلسفهي عملي و اجرايي حكومت اسلامي زمينه را براي نفوذ مكاتب التقاطي و تئوريهاي حكومتداري غيراسلامي فراهم مينمود. اگر بخواهيم جريان مبارزات حضرت امام (ره) در مقابل انحرافات ايجادشده در نهاد روحانيت را پس از پيروزي انقلاب اسلامي بررسي كنيم ميتوان به موارد زير به عنوان سرفصلهاي انحرافات ايجادشده در نهاد روحانيت اشاره نمود:
1) جريانهاي انحرافي مزمن در بدنهي روحانيت:
ريشهي جريانهاي چندگانهاي كه پيش از انقلاب در مقابل نهضت حضرت امام (ره) ايستاده و مقابله مينمودند به طور كامل خشكانده نشده بود و باب حضور اين جريان در عرصهي فعاليتهاي علمي و عملي در نهاد روحانيت همچنان باز بوده و هست. جريانهاي متحجّر، مقدسنمايان، افراد غيرمهذب و عناصر دستنشاندهي دشمنان نهضت در بدنهي روحانيت وجود داشته و همچنان ايفاي نقش مينمودند. اگرچه زمينهي فعاليت آزادانه براي بسياري از آنها از بين رفته بود و تغيير فضاي حاكم بر جامعه آنها را مجبور ميساخت در پوششي تازه از نفاق و تزوير به ايفاي نقش بپردازند:«طلاب جوان بدانند كه پروندهي تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوهي مقدسمآبي و دينفروشي عوض شده است. شكستخوردگان ديروز، سياستبازان امروز شدهاند. آنها كه به خود اجازهي ورود در امور سياست را نميدادند، پشتيبان كساني شدند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو نرفته بودند... دستهاي ديگر از روحانينماهايي كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا ميدانستند و سر به آستانهي دربار ميساييدند، يكمرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفي كه براي اسلام آنهمه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد كشدند تهمت وهّابيت و بدتر از وهّابيت زدند. ديروز مقدسنماهاي بيشعور ميگفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز ميگويند مسئولين نظام كمونيست شدهاند! تا ديروز مشروبفروشي و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفيد و راهگشا ميدانستند، امروز از اينكه در گوشهاي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسئولين نيست رخ ميدهد، فرياد «وا اسلاما» سر ميدهند.»
2) ايجاد جريان اشرافيت و دنيازدگي در طبقهي خاصي از روحانيون:
ارتباط با حكومت و امكان دستيابي به منابع قدرت و ثروت زمينهساز فسادي شد كه تجلّي آن در نهاد روحانيت نيز قابل مشاهده بود. تذكرات مداوم و پيدر پي حضرت امام (ره) به روحانيون و توصيه و تأكيد بر احتراز از مظاهر دنيا در سخنان پايان عمر ايشان به شدت موج ميزند كه نشاندهندهي ايجاد جرياني انحرافي در اين زمينه است:«ملت انتظار دارند كه شما روحاني و مؤدب با آداب اسلامي باشيد، حزب اللهباشيد، از زرق و برق و زندگي و جلوههاي ساختگي آن بپرهيزيد،... اما اگر برخلاف انتظار ديدند به جاي توجه به ماوراء الطبيعه تمام همّ شما دنياست و همانند ديگران براي جلب منافع دنيوي و شخصي كوشش ميكنيد، با يكديگر بر سر دنيا و منافع پست آن دعوا داريد، اسلام و قرآن را العياذ بالله بازيچهي خود قرار دادهايد و براي رسيدن به مقاصد شوم و اغراض كثيف و ننگين دنيايي خود، دين را به صورت دكاني درآوردهايد، منحرف ميگردند، بدبين ميشوند و شما مسئول خواهيد بود.
3) تسليم روحانيت در مقابل مكاتب و تئوريهاي حكومتداري شرق و غرب:
فقر تئوريك، بستر نفوذ مكاتب التقاطي حكومتداري شرق و غرب را براي ادارهي كشور فراهم مينمود و بيم آن بود كه روحانيون سستبنياد در قبال اين هجوم همهجانبه تسليم شوند. اين مورد كه در سالهاي پس از وفات حضرت امام (ره) نمود بيشتري يافت شايد بزرگترين خطري بود كه آثار آن تمامي عرصههاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي نظام را تحت تأثير قرار ميداد و به خاطر تضاد مبنايي با انديشههاي حضرت امام (ره) و در يك كلام تضاد با «اسلام ناب محمدي» خطر انحراف كل آرمانهاي انقلاب را در پي داشت. تضاد تئوريهاي وارداتي و ملزومات آن با فلسفهي قيام حضرت امام (ره) يعني «جنگ فقر و غنا» بزرگترين چالش آيندهي انقلاب بود:«اين به عهدهي علماي اسلام و محققين و كارشناسان اسلامي است كه براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرحها و برنامههاي سازنده و دربرگيرندهي منافع محرومين و پابرهنهها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت به درآورند.» تبعات نفوذ اين طرز تفكر در ميان مسئولين حكومتي و نهاد روحانيت در سه حوزه، ثمرات ويرانگري به جاي ميگذاشت كه يكباره آرمانهاي انقلاب را ز??او رو مينمود:
الف) حوزهي فرهنگ اجتماعي:
نفوذ ادبيات سرمايهداري غرب در درجهي اول و اقتصاد اشتراكي شرق در مرتبهي دوم بار معنايي واژگان انقلاب اسلامي را تغيير داده و پس از آن ادبيات اصيل انقلاب اسلامي را منقلب مينمود. تغيير و تبديل صوري الفاظي مانند مستضعفان به قشر آسيبپذير، مستكبران به قدرتهاي بزرگ و از اين قبيل موارد كه در سالهاي پس از رحلت حضرت امام (ره) اتفاق افتاد از آثار نفوذ همين طرز تفكر بود. مهمترين ثمرهي اين تغيير نيز فروكش كردن روحيهي انقلابي و مبارزهگرانهي امت اسلامي بود كه طبق آرمان «جنگ فقر و غنا» قرار بود با هر آنچه ظلم و بيعدالتي در داخل و خارج مرزهاي كشور مشاهده ميكند مبارزه نمايد.پائين آمدن ارزش پابرهنگاني كه صاحبان اصلي انقلاب و ولينعمتان مسئولين نظام و روحانيت بودند در حد قشري آسيبپذير و تغييرمنش مسئوليني كه بخش قابل توجهي از آنها را روحانيت تشكيل ميداد نسبت به مستضعفان داخل و خارج از كشور از تبعات اجتماعي نفود تفكرهاي التقاطي غرب و شرق بود. فريادهاي مكرر حضرت امام (ره) در انواع سخنرانيها و پيامها در اواخر عمر خود نشان از به راه افتادن اين جريان در بدنهي مسئولين نظام و نهاد روحانيت دارد:«در حكومت اسلامي بهاي بيشتر و فزونتر از آن كسي است كه تقوا داشته باشد، نه ثروت و مال و قدرت و همهي مديران و كارگزاران و رهبران و روحانيون نظام و حكومت عدل موظفند كه با فقرا و مستمندان و پابرهنهها بيشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمكّنين و مرفّهين، و در كنار مستمندان و پابرهنهها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگي است كه نصيب اولياء شده و عملاً به شبهات و القائات خاتمه ميدهد.»
ب) حوزهي اقتصاد:
نفوذ انديشههاي سرمايهداري، در دل خود توجه بيشتر به قشر متموّل و پولدار جامعه و در پي آن تمكّن بيشتر آنها را به همراه داشت. در اين باره حضرت امام (ره) اين تهديد را چنين گوشزد ميكند:«خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشورما پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايهدارها گردد و اغنياء و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار بشوند.»
ج) حوزهي سياست:
مستضعفين جهان كه ياوران و همراهان انقلاب اسلامي در سراسر دنيا بودند بر اثر نفود تفكرات سرمايهداري فداي مصلحتها و روابط ديپلماتيكي ميشدند كه سياستهاي آن را دنياي سرمايهداري ديكته مينمود، سازش با دنياي غرب و كوتاه آمدن بر سر آرمانهاي جهاني انقلاب از تبعات نفوذ اين تفكّر ميبود:«من مجدّداً تأكيد ميكنم كه دنيا امروز تشنهي حقايق و احكام نوراني اسلام است و حجّت الهي بر همهي علما و روحانيون تمام گرديده است، چرا كه وقتي جوانان كشورهاياسلامي براي دفاع از مقدّسات ديني خود تا سرحدّ شهادت پيش رفتهاند و براي بيرون كردن متجاوزان خود را به درياي حوادث و با زدهاند... چه حجّتي بالاتر از اين، چه بهانهاي براي سكوت و مماشات و در خانه نشستن و تقيه كردنهاي بيمورد مانده است؟ علما و روحانيت متعهد اسلام اگر دير عمل كنند، كار از كار ميگذرد.»
اقدمات حضرت امام (ره) براي جلوگيري از انحرافات پديد آمده در بدنهي نظام و نهاد روحانيت:
1) تلاش بيوقفه براي ايجاد وحدت و انسجام در نهاد روحانيت:
از آنجا كه حضرت امام (ره) قدم اول در مبارزه را وحدت ميدانستند تلاش ميكردند روحانيت اصيل را در تمام عرصهها و حوادث تاريخي كشور وحدت و انسجام بخشند. انواع اختلافات پديد آمده در نهاد روحانيت چه در عرصهي نظرات فقهي و چه خطكشيهاي سياسي عاملي بود تا حضرت امام (ره) بر اين موضوع تأكيد و تكيه داشته باشند:«امروز مقابله و تجزيهي روحانيت انقلابي به سود كيست؟ دشمنان از ديرباز براي اختلافافكني ميان روحانيون آماده شدهاند. غفلت از آن، همه چيز را بر باد ميدهد. حال اختلاف به هر شكلي باشد، بدبيني شديد نسبت به مسئولين بالا باشد يا مرزبندي فقه سنّتي و پويا.»
2) تنوير افكار عمومي براي شناخت و تميز ميان جريانهاي اصيل و انحرافي در نهاد روحانيت:
انواع پيامها و سخنرانيهاي حضرت امام (ره) براي افشاگري عليه جريانهاي انحرافي مختلف موجود در نهاد روحانيت نشان از تلاش ايشان براي شناساندن چهرهي واقعي اين افراد و طرز تفكّر آنها به حوزههاي علميه و عامهي مردم دارد:«خطر تحجّرگرايان و مقدسنمايان احمق در حوزههاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظهاي از فكر اين مارهاي خوشخطّ و خال كوتاهي نكنند، اينها مروّج اسلام آمريكايياند و دشمن رسول ا...»حضرت امام (ره) در مورد ساير جريانهاي انحرافي نهاد روحانيت نيز در موقعيتهاي گوناگون و لازم به افشاگري ميپردازد.
3) تعيين شاخصهاي گزينش مسئولين نظام اسلامي و خودداري از قداست بخشيدن به افرادي كه ممكن بود در آينده به سهمخواهي بپردازند.
به علت شروع تغيير در شاخصها و ارزشهاي مورد توجه در گزينش مسئولين، حضرت امام (ره) با تذكر و بيان ويژگيهاي مسئولين نظام اسلامي با روند آغاز شده به شدت مبارزه نمود:«به همهي مسئولان كشورمان تذكّر ميدهم كه در تقدّم ملاكها، هيچ ارزش و ملاكي مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نيت سو همين تقدّم ارزشي و الهي بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امكانات و تصدّي مسئوليتها و ادارهي كشور و بالاخره جايگزين همهي سنتها و امتيازات غلط مادي و نفساني بشود، چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح، چه امروز و چه فردا.» در اين ميان حضرت امام (ره) با تيزبيني در وصيتنامهي خويش هر نوع تجليل و تعريف خود را از هر شخص و حزب و گروهي مربوط به زماني برشمرد كه آن سخنان را گفته است و قداست و امتيازبخشي به افراد را نفي و ملاك سنجش افراد را وضعيت حال آنها معرفي نمود.
ترغيب و سفارش به حوزههاي علميه براي حركت در راستاي تدوين فقه حكومتي و بيان خصوصيات مجتهد جامع الشرائط كه منادي آشنايي با مسائل روز و آگاهي به زمان و مقتضيات روزگار بود از حركتهاي اصلاحي حضرت امام (ره) در جهت اصلاح ساختار اجتهاد و مكانيزم فقاهت در حوزههاي علميه ميباشد:«حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفهي عملي تمام فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است، حكومت نشاندهندهي جنبهي عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است، فقه تئوري واقعي و كامل ادارهي انسان از گهواره تا گور است.»
دوران پس از رحت حضرت امام (ره):
با پايان جنگ تحميلي و پذيرش قطعنامهي 598 سازمان ملل، دوران كوتاه زندگاني حضرت امام (ره) پس از جنگ آغاز شد و در مدت كمتر از يك سال پس از آن حضرت امام (ره) دار فاني را وداع گفت.تراژدي انحراف كه در بستر غفلت و يا حركتهاي آگاهانه درنهاد روحانيت وجود داشت همچنان ادامه يافت. با اتمام جنگ فضاي كشور براي بازسازي كشور و جبران خرابيهاي ناشي از هشت سال جنگ تحميلي آماده شد و در اين ميان تئوري منتخب براي بازسازي كشور در يك نهضت به اصطلاح «سازندگي» همان تفكر سرمايهداري غرب شد.تبعات اين تئوري در سه حوزهي فرهنگي - اجتماعي، روابط اقتصادي و روابط سياسي را پيش از اين بررسي نموديم. خطراتي كه حضرت امام(ره) بارها در اواخر عمر خويش بدانها پرداخته بود و از آنها ابراز نگراني ميكرد آهسته آهسته جلوهگر ميشد.در اين ميان رهبر معظم انقلاب فريادهاي حضرت امام (ره) را تداوم ميبخشيد. يكي از موضوعات مورد بررسي در بيانات رهبر انقلاب در دوران رهبري ايشان پرداختن به واژگاني چون عدالت، محرومين، مستضعفين، فقر، فساد، تبعيض و... است كه همگي تحت تأثير فضاي حاكم بر دستگاههاي اجرايي كشورحساسيت خاصي پيدا كرده بود. در اين ميان كنار گذاشتن انقلابيون و رنجكشيدههاي انقلاب اسلامي از بسياري از عرصههاي اجرايي و تصميمگيري آهسته آهسته به روندي تبديل ميشد كه غربت و مظلوميت حاميان اصلي انقلاب را دوچندان ميكرد. پس از اين، گفتمان ديگري جايگزين گفتمان «سازندگي» شد. گفتمان «آزادي و جامعهي مدني» كه تداوم سياستهاي سابق و داراي مشابهتي بيبديل با گفتمان قبلي در عرصهي اقتصاد و سياست بود روي كار آمد. تنها تفاوت اين گفتمان با گفتمان «سازندگي» نگاهي تهاجممحور در عرصهي فرهنگ بود كه بازماندهي ارزشهاي انقلابي را نيز در ميان امت اسلامي مورد هدف قرار داد.
موضع نهاد روحانيت در دوران پس از رحلت امام:
وضعيت روحانيت در قبال حوادث و اتفاقاتي كه پس از رحلت حضرت امام (ره) افتاد، نشان از آن دارد كه هنوز بيداري لازم و بصيرت مورد نظر در نهاد روحانيت ايجاد نشده بود. چرا كه سياستي كه اين نهاد در قبال طيف عظيمي از انحرافات در بخشي از مسئولين و به تبع بخشي از روحانيون اتخاذ ميكرد سياست سكوت يا تأئيد بود و جريان بسيار محدودي از نهاد روحانيت به مبارزه با انحرافات پديد آمده پرداخت.فريادهاي رهبر معظم انقلاب پيرامون مسائل اجتماعي مختلفي همچون شكاف طبقاتي، اشرافيت دولتمردان، فقر و فساد و تبعيض و... در اين دوران شايد غريبترين و مظلومترين فريادها در ميان حوزههاي علميه بوده است. كافي است مواضع سياسي نهاد روحانيت در اين دوران را بررسي كنيم، خواهيم ديد كه بسياري از سخنرانيها، تحصنها، خطابهها و تجمعها يا تعطيل كردن دروس حوزه به نشانهي اعتراض، در پي حوادثي مانند كشيدن كاريكاتور در يك روزنامه يا جسارت به اماكن مقدّسه و... بوده است، لكن هيچگاه نهاد روحانيت از خود اين پرسش را ننمود كه آيا قلب امام زمان (عليه السّلام) تنها با كشيدن كاريكاتور به درد ميآيد و بيعنايتي به سخنان و فريادهاي چندين سالهي نايب او و له شدن قشر عظيمي از انسانهاي امت اسلامي در زير چرخدندههاي اقتصاد سرمايهداري و خدشهدار شدن حيثيت انقلابي انسانهاي مخلص به وسيلهي رفتارهاي سرشار از بيمهري و بيتوجهي نسبت به آرمانها و ارزشهاي انقلاب موجب آزردن قلب نازين حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) نميگردد؟ سكوت و تأئيد اين نهاد در قبال انحرافات عظيم فكري و عملي در بدنهي مسئولين و به تبع برخي از روحانيون نشان از چند حقيقت داشت:
1) انقطاع از مسائل جامعه:
اگر روحانيت در ارتباط مستقيم و بيپرده در ميان اقشار مختلف جامعه زندگي مينمود و مشكلات و الام و دردهاي آنها را درك ميكرد هيچگاه با سكوت خود مهر تأئيد بر انحرافاتي كه عامل دردها و رنجهاي اقتصادي و فرهنگي امت اسلامي بود، نميزد. و اين همان معناي آشنايي به زمان و امور جامعه است كه علت تأكيد زياد آن از جانب حضرت امام (ره) و رهبر انقلاب به روحانيت در چنين مواضعي روشن ميشود:«خداي نكرده اگر عالمي باتقوا هم باشد، اما آشناي به زمان نباشد، نداند كه در دنيا چه ميگذرد و نداند كه دوست و دشمن ما كيست، يك وقت ميبينيد همين كوه علم و تقوا، به وزنهاي در ترازوي باطل تبديل ميشود. البته، كارش نه از روي عمد و اين كه خداي نكرده ميخواهد كار بد بكند، بلكه بر اثر ندانستن وضعيت... و ندانستن اينكه دشمن كيست و از ما چه ميخواهد است. «العالم بزماني لاتهجم عليه اللّوابس».
2) عدم فهم صحيح مباني تفكّر حاكم و تحليل آن:
شايد اگر بخش عظيمي از روحانيت عمق فاجعه و پيامدهاي تفكّر سرمايهداري را ميشناخت و توان تحليل آن را داشت هيچگاه در مقابل بسط و گسترش آن سكوت نميكرد. اگر چه حضرت امام (ره) پيش از اين، به اين نهاد تذكر داده بود كه وظيفهي روحانيت است كه تفكرهاي التقاطي غربي و شرقي را بشناسد و با آن مبارزه كند، لكن تصور تاريخي نهاد روحانيت در شناخت وظيفهي خود منجر به عجز بخش عظيمي از اين نهاد در تحليل تئوريهاي غيراسلامي شد:«و يكي از مسائل بسيار مهمي كه به عهدهي علما و فقها و روحانيت است، مقابلهي جدّي با دو فرهنگ ظالمان و منحط اقتصادي شرق و غرب و مبارزه با سياستهاي اقتصاد سرمايهداري و اشتراكي در جامعه است.»
3) فدا كردن اصول و ارزشها در برابر افراد و شخصيتها:
اگر چه امام خميني (ره) در اوج آزادانديشي و صلابت به همگان ياد داده بود كه هيچ كس از انقلاب طلبكار نيست و همه به آن بدهكارند و هيچگاه نبايد اصول و ارزشها را فداي افراد كرد و اقداماتي كه خود او در مسألهي قائم مقامي رهبري و عزل و نصبهايي كه انجام داد مؤيّد همين طرز تفكر بود، لكن نهاد روحانيت نتوانست بت شخصيتها را بشكند و با توجيهات مصلحتگرايانه و به بهانههاي گوناگون در صدد حمايت و حفظ قدرت برخي از افرادي برآمد كه شايد در صورت نظارت و كنترل بر آنها بسياري از اين اتفاقات تلخ نميافتاد. وصيتنامهي حضرت امام (ره) و تأكيد بر قضاوت در مورد افراد بر اساس وضعيت حال آنها و نه سابقه و يا تعاريفي كه حضرت امام (ره) از افراد نموده، شاهدي بر اين مدّعاست.
4) در خطر بودن منافع شخصي و گروهي:
پيش از پيروزي انقلاب احزاب و گروهها چندان شكل نگرفته و قدرت نيافته بودند لذا منافع گروهي و جناحي نيز مطرح نبود، اما با شكلگيري جريانهاي مختلف فكري و سياسي پس از انقلاب علاوه بر منافع شخصي، منافع گروهي و حزبي هم پيش آمد، لذا احزاب و گروهها در مواقفي از برهههاي تاريخي پس از پيروزي انقلاب، اصول اسلام ناب محمّدي (صلّي اللهعليه و آله و سلّم) و ارزشهاي انقلاب را فداي منافع گروهي و حزبي نمودند كه در اين ميان نهاد روحانيت نيز از اين قاعده مستثني نماند.
نهمين انتخابات رياست جمهوري و مواضع نهاد روحانيت:
پس از پايان 16 سال حاكميت تفكري كه لااقل بخش قابل توجهي از آن آلوده به انديشههاي التقاطي غربي و شرقي بود، عواملي مانند تلاشهاي بيوقفهي رهبر معظم انقلاب براي فرهنگسازي و ايجاد جريانهاي انقلابي، آگاهي و بصيرت نيروهاي مخلص انقلابي و... باعث شد تا بازگشت به مباني فكري «اسلام ناب محمّدي» كه همان اسلام پابرهنگان و محرومين است به يك خواست عمومي تبديل گردد. تقابل دو جريان فكري يعني «اسلام سرمايهداري» با «اسلام پابرهنگان» كه به تعبير خود حضرت امام (ره) «جنگ فقر و غنا» بود در عرصهي انتخابات نهم رياست جمهوري كاملاً بيپرده و آشكار شد.حافظهي تاريخي ما هيچگاه فراموش نخواهد كرد كه در اين ميان مواضع اكثريت علما و روحانيون به هر دليلي به تقابل با جريان منادي اسلام پابرهنگان برخواست و در اين ميان مواضع جريانها و احزابي با يكديگر و با بسياري از روحانيون مشترك شد كه شايد تاريخ سياسي انقلاب چنين طيف عظيمي از افراد متفاوت را در يك جبههي مشترك نديده و نخواهد ديد. مسلّماً همان دلايلي كه باعث عدم اعتراض به روند 16 سالهي پس از رحلت امام شده بود، علت اصلي چنين مواضعي از جانب نهاد روحانيت درانتخابات بود. گرچه حضرت امام (ره) سكوت در مقابل ظلمها و انحرافات و بدعتها را در جامعه از جانب نهاد روحانيت حرام شرعي برشمرده بود لكن اين بار نه تنها سكوت كه فريادهاي تأئيدآميز اين نهاد پشتيبان سردمداران تفكّر 16 ساله بود:«اگر در اسلام بدعتي واقع شود و سكوت علماي دين و رؤساي مذهب (أعلي اللهكلمتهم) موجب هتك اسلام و تضعيف اعتقادات مسلمين شود بر آنان واجب است به هر وسيلهاي كه ممكن است، انكار نمايند، چه انكار آنها در ريشهكن ساختن فساد، مؤثر باشد يا نه...اگر در سكوت علماي دين و رؤساي مذهب (أعلي اللهكلمتهم) ترس اين باشد كه منكر، معروف يا معروف، منكر شود، واجب است بر آنان كه علمشان را ظاهر نمايند و سكوت جايز نيست و لو اينكه بدانند كه انكارشان در ترك كار فاعل، مؤثّر نيست.» و چه منكر و انحرافي بالاتر از ارائهي تفسيرهاي التقاطي از اسلام و مسلّط ساختن انديشههاي غيراسلامي بر كيان امت اسلامي و عدول از اصول اسلام ناب محمّدي (صلّي اللهعليه و آله و سلّم) در عرصههاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي وجود داشت كه نهاد روحانيت در مقابل آن عكسالعملي نشان نداد.در اين ميان جرياني از دل حوزههاي علميه جوشيد كه اكثريت آن را فضلا و طلاب جوان تشكيل ميدادند و تنها چهرههاي معدودي از سرشناسان و بزرگان نهاد روحانيت در آن ديده ميشد. اين جريان به نقد دوران 16 ساله و دفاع از جريان مخالف تفكّر سرمايهداري پرداخت و توانست در عرصهي انتخالات تأثير قابل توجهي در تنوير افكار عمومي بگذارد.
انتخاب احمدينژاد و مواضع روحانيت پس از پيروزي او در انتخابات
محمود احمدينژاد كه با شعارهاي انقلابي و با ادبيات حاكم در زمان پيروزي انقلاب وارد صحنهي انتخابات شده بود تمامي معادلات و محاسبات را بر هم زد و توانست در كمال ناباوري نيروهاي داخل و خارج، با اكثريت قاطع به سِمَت رياست جمهوري دست يابد. پيروزي او در عرصهي انتخابات بسياري ازمسائل پشت پرده را روشن نمود و معادلات و خطكشيهاي سياسي را برهم زد. اگر چه در اين ميان از احزاب و گروهها كه در بسياري مواقع منافع شخصي آنها فلسفهي حركتهاي اجتماعي و موضعگيريهاي سياسي شان را تعريف ميكند انتظاري نميرفت، لكن نهاد روحانيت كه مركز علم و دانش و پشتوانهي انقلاب بوده و هست، رسالت تاريخي خود را در قبال دولت جديد چگونه انجام داد؟سيل مخالفتها، طعنهها، تذكرها و نصايح عالمانه ازجانب بزرگان و برخي از روحانيون در كنار انتقادها و مطالبات صد در صد سياسي و سلطهي رسانهاي و خبري مخالفان جريان دولت جديد چنان فضا را مسموم و عرصه را بر دولتمردان تنگ كرد كه رهبر معظم انقلاب را مجبور ساخت بيپرده وارد ميدان شود و به دفاع مستقيم و غيرمستقيم از دولت بپردازد.تأكيد رهبر معظم انقلاب به لزوم حمايت و پشتيباني از دولت و بيان محسّنات و ويژگيهاي انقلابي دولت جديد در كنار انتقاداز جوسازيها و مطالبات صرفاً سياسي و زودرس از دولت چندين بار شنيده شد. به خصوص كه اين بيانات در جمع جريانهاي مختلف نهاد روحانيت نيز تكرار شد تأكيد بر همدلي و همياري با دولت، كنار گذاشتن دلخوريها و اختلافات گذشته در ديدار با اعضاء خبرگان رهبري ازجمله اين بيانات است.پس از اوج گرفتن مجدد حملات به دولت جديد رهبر معظم انقلاب بار ديگر يك بار در ميان عموم مردم و در خطبههاي نماز جمعه به دفاع صريح از دولت پرداختند و در مرحلهي بعد در ديدار را ائمّهي جمعهي سراسر كشور به شكل بيپرده و قابل توجّهي از دولت حمايت كردند:«امروز بحمدالله رئيس جمهور محترم و دولت با شعارهاي انقلاب اسلامي و براي انقلاب به طور جدي حركت و تلاش ميكنند و همه بايد از دولت و رئيس جمهور حمايت و به آنان كمك نمايند... بايد ضمن تأكيد بر مشتركات و محكمات نظام اسلامي، از هرگونه اقدام و سخني كه باعث عميقتر شدن كدورتهاي دوران انتخابات ميشود جدّاً پرهيز كرد.»«موج اقبال جوانان به سوي دين و معنويت يك واقعيت است كه دليل آن نيز انتخابات اخير رياست جمهوري ميباشد زيرا در اين انتخابات، اكثر رأيدهندگان كه جوانان بودند، به رغم وجود برخي شعارهاي جذّاب مادّي و شعارهاي آميخته با مفاهيم سياسي رايج غربيها، به شعارهاي عدالتخواهانه، اصولگرايانه و ارزشهاي انقلاب گرايش پيدا كردند.»«بايد براي هرگونه ارزيابي به رئيس جمهور و اعضاي دولت امكان و فرصت كار داده شود اما متأسفانه به رغم گذشت دو ماه و نيم از آغاز به كار دولت جديد، برخيتوقعات و انتظاراتي مطرح ميشود كه 6 ماه و يا يك سال بعد از آغاز بكار دولتهاي قبلي آنها مطرح نميشد.» (دوشنبه، 23 ابان 84) رهبر معظم انقلاب در ادامهي همين سخنان، دولت احمدينژاد را دولتي بابركت و كاري دانستند و دولت او را برخاسته از گرايش مردم به شعارهاي انقلابي برشمردند.اگر چه رهبر معظم انقلاب در مدت زمان يكي دو ماههي پس از انتخابات تلويحاً با نقد دورانهاي گذشته به عدمتلاش جدي براي تحقق آرمانهاي انقلاب اشاره نمودند لكن بخشي از اعضاء نهاد روحانيت همچنان بر نظرات اجتهادي خويش در قبال مسائل جاري كشوراصرار ورزيده و با تداوم اين روند، احساس خطر خروج از خط ولايت و فرامين رهبري را در دلها ايجاد كردند:«همين زيرساختهاي عظمي كه براي استفادهي عموم است، همهي اينها كمك به عدالت است، در اين ترديدي نيست، منتها نبايد ارزش عدالت به عنوان يك ارزش درجهي دو كم كم در مقابل ارزشهاي ديگر به فراموشي سپرده شود، در نظام ما اين خطر وجود داشته است، ارزشهاي ديگر هم خيلي مهم است، مثلاً ارزش پيشرفت و توسعه، ارزش سازندگي، ارزش آزادي و مردمسالاري، مطرح كردن ارزش عدالت مطلقاً به معناي نفي اينها نيست، اما وقتي ما اين ارزشها را عمده ميكنيم و مسألهي عدالت و نفي تبعيض و توجه به نيازهاي طبقات محروم در جامعه كمرنگ ميشود خطر بزرگي است، اما با عدالتمحور بودن يك دولت، اين خطر از بين ميرود يا ضعيف ميشود.» در جايي ديگر رهبر انقلاب تن دادن به جريانهاي عمومي سياسي و اقتصادي دنيا را خطر بزرگ جامعه برميشمرد و تلاش براي خروج از اين وضع را - كه دستاورد دولتهاي قبلي است - ضروري ميداند.«حالت خوابرفتگي و تن دادن به آنچه در جريان عمومي سياسي و اقتصادي دنيا دارد ميگذرد و تسليم شدن به آن خطر بزرگ جامعهي ماست و اگر كسي درست بفهمد و بينديشد، ميفهمد كه بايد با يك تحرّك وتحوّل، اين وضع را دگرگون كرد هم در مسائل اقتصادي، هم در مسائل سياسي.» از اين دست نقدهاي تلويحي نسبت به دروانهاي گذشته حتي پس از انتخابات نهم توسط رهبر انقلاب باز هم به چشم ميخورد. ارمان دولت اسلامي كه در سلسله ردهبندي مراحل جهاني شدن تفكّر حضرت امام (ره) يعني «گسترش اسلام ناب محمّدي (صلّي اللهعليه و آله و سلّم) به تمام جهان» در مرحلهي دوم و پس از تشكيل نظام اسلامي قرار دارد سرلوحهي شعار دولت نهم بود كه عليرغم عمق و تناسب آن با شعارهاي انقلابي حضرت امام (ره) در مورد بيمهري نهاد روحانيت قرار گرفت، چه آنكه ارمان مورد غفلت سالهاي متوالي دورانهاي قبل و سرلوحهي فريادهاي رهبري انقلاب در سالهاي گذشته - يعني عدالت - عمود خيمهي اين شعار يعني دولت اسلامي بود:«يكي از شعارهاي اين دولت عدالت است، عدالت يقيناً محور انقلاب بود، در اين شكّي نيست. هيچ دولتي هم از اوّل نيامده صريحاً بگويد من نميخواهم طبق عدالت رفتار كنم، ليكن من بايد از آقاي احمدينژاد تشكّر كنم كه ايشان كار جديدي كردند، عدالتمحوري را به عنوان يك شعار گذاشتند وسط، اين كارخيلي بزرگي بود. وقتي كه ايشان تبليغات انتخاباتي ميكردند، به افراد خانوادهي خودم ميگفتم كه اگر آقاي احمدينژاد رأي هم نياورد اين خدمت بزرگ را به انقلاب كرد كه شعار عدالت محوري را مطرح كرد، نگذاشت به فراموشي سپردن اين شعار بشود يك سنّت.» مجموع اين حركتها، موضعگيريها و روندها از جانب نهاد روحانيت نشان از آن دارد كه يك نهضت عظيم ديگر، براي اصلاح جدّي اين نهاد به تناسب آرمانهاي «اسلام ناب محمّدي (صلّي الله عليه و آله و سلّم)» مورد نياز است. اگر چه جريانهاي آگاه و خودجوش و با بصير از دل اين نهاد جوشيده و همين جوششها بوده كه طي هزار و چند صد سال تاريخ روحانيت موجب قوام اين نهاد و كيان اسلام شده است، لكن وجود جريانهاي ديگر كه تعداد آنها كم هم نيست اين جملهي رهبر معظم انقلاب را براي انسان بيشتر قابل درك ميكند كه:«من گاهي كه راجع به مسايل حوزهي علميه فكر ميكنم، حقيقتاً يك حال سراسيمگي پيدا ميكنم».