زندگىنامه فريتيوف شوان×
فروزان راسخى فريتيوف شوان (1) امروزه بزرگترين عرضهكننده آموزههاى سنتى يا آن چيزى است كه حكمتخالده يا كليه نيز خوانده مىشود. آثارش، كه بيشتر در اصل به زبان فرانسه نوشته شده است، به اكثر زبانهاى اروپايى بويژه انگليسى، و نيز به اكثر زبانهاى كشورهاى اسلامى، مثل عربى، فارسى، مالايايى و اردو برگردانده شده و يكى از كتابهايش اصلا در هند منتشر شده است. تفكر او نه تنها در هر دو طرف اقيانوس اطلس بلكه در سرتاسر جهان، از مالزى تا مراكش، از جنوب آفريقا تا برزيل، از جمله اروپا و امريكاى شمالى شناخته شده است. با اين حال، درباره زندگى اين برجستهترين معلم معنوى و عالم مابعدالطبيعه چيز چندانى نمىدانيم. او ترجيح داده كه دور از چشم مردمان باشد، در عين حال كه بيش از نيم قرن است كه آن حكمتسرمدى يا خالده را، كه در قلب هر دين معتبرى نهفته است و انسانها در طول قرنها و ميليونها سال كه از حيات انسان مىگذرد با آن زندگى كرده و مردهاند، با روشى بىنظير روشن كرده است. گرچه با گذر سالها آثارش مخاطبان بيشتر و خوشفهمترى پيدا كرده است، اما شوان شخصا بركنار و دور از دسترس مداقه عامه قرار گرفته و ترجيح داده تا چيزى درباره خويش ننويسد و همواره آنان را كه علاقمند به زندگىاش بودهاند به پيامش آن گونه كه در دستاورد غنىاش به صورت كتاب و مقالات آمده ارجاع داده است. بنابراين فراهم آوردن زندگىنامهاى مفصل از اين حكيم آسان نيست. فريتيوف شوان در 1907 در شهر بازل (2) سوئيس در خانوادهاى آلمانى زاده شد. پدرش موسيقيدان بود و او در حال و هوايى هنرى پرورش يافت. در محيط خانه علاوه بر موسيقى، هنرهاى ديگر بويژه ادبيات مورد توجه بود و در اين مرحله از زندگىاش بود كه اين استاد آينده مابعدالطبيعه و مطالعات تطبيقى اديان، نه تنها با ادبيات اروپايى، بلكه با ادبيات شرقىاى كه در آن زمان به صورت ترجمه در دسترس بود آشنا گشت. اولين سالهاى زندگى شوان در بازل سپرى شد و همانجا به مدرسه ابتدايى رفت. پس از مرگ پدرش همراه مادرش كه اهل آلزاس (3) بود به فرانسه رفت و به تابعيت آنجا درآمد. از اين رو توانستبر زبان فرانسه و آلمانى مسلط شود و به همين دليل است كه او در عين حال كه زبانمادرىاش آلمانى بود و اولين كتابش، ( Leitgedanken zur Urbesinnung) و نيز دو جلد كتاب شعر روز و شب و سولاميت (4) به زبان آلمانى نوشته شد، همه كتابهاى بعدىاش را به زبان فرانسه نوشت. دستاورد ادبىاش در واقع يادآور هموطنش مايستر اكهارت (5) است كه هم به آلمانى و هم به لاتين، كتاب مىنوشت. انسان مىتواند در شيوه نوشتن و تفكر شوان، ويژگى مابعدالطبيعى زبان آلمانى و وضوح زبان لاتين را ببيند كه به خوبى در زبان فرانسه منعكس شده است. زبان فرانسه مهمترين عامل انتقال ميراث لاتين به تمدن اروپايى بوده است. شوان به نحو شاخصى، شاگردى پيشرس بود; چرا كه در اوان جوانى آثار عمده فلسفه آلمان را خوانده و درك كرده بود. بعلاوه، در خردسالى با آثار كلاسيك فلسفه غربى، بويژه گفتگوهاى افلاطون و نيز برخى از آثار كلاسيك مابعدالطبيعه و معنويتشرقى آنگونه كه در بهگودگيتا (6) و اوپانيشادها (7) آمده است آشنا گشت. نيز در همين سنين جوانى بود كه آثار رنه گنون (8) را كشف كرد; همان كسى كه مقدر بود كه بعدها در هنگام حياتش با او ملاقات كند و بيانش از معرفتسنتى را به صورتى بىسابقه ادامه و گسترش دهد. برخلاف آنچه از طريق اين منابع مىآموخت، دوره تحصيلات آموزشى سخت و خشك در مدرسه كه هم درذات و هم در روش ضد سنتى بود، چيز بيشترى براى عرضه به شوان نداشت و به همين دليل وى در شانزده سالگى مدرسه را ترك كرد و طبع خود را در طراحى آزمود. او به هنر بازگشت كه از كودكى بدان عشق مىورزيد، اما هنوز در آن به مهارتى دست نيافته بود. اين فعاليت نمايانگر آغاز زندگى هنرى اوست كه سالها به موازات فعاليت عقلى ادامه يافت. زيرا شوان در عين حال كه عالمى مابعدالطبيعى است، نقاش و شاعرى برجسته نيز هست. كمى پس از اين دوره فعاليت هنرى، شوان به ارتش فرانسه پيوست و يك سال و نيم در آنجا خدمت كرد. با پايان يافتن خدمتش، در پاريس رحل اقامت افكند و كارش را در طراحى ادامه داد. در عين حال شروع به آموختن زبان عربى در مسجد پاريس كرد و توانستبه تجربه دست اول هنر اسلامى و ديگر صورتهاى غير غربى هنر، كه هميشه بدانها عشق مىورزيد و آن همه صفحات درخشان را در سالهاى بعد درباره آنها نوشت، دستيابد. موزههاى غنى پاريس اين امكان را فراهم آوردند تا او از صورتهاى گوناگون هنر سنتى، از جمله هنر ژاپن كه عميقا آن را مىستود، مطلع شود. پاريس اين امكان را هم برايش فراهم كرد كه بيشتر با جنبه عقلى جهانهاى سنتى گوناگون آشنا شود، پيش از آن كه در 1932 عازم اولين سفرش به چنان جهانى شود. در آن سال او از الجزاير ديدن كرد كه مانند مراكش، در آن زمان هنوز شاهدى بر حضور پوياى زندگى سنتى بود. در آنجا، شوان اولين مواجهه مستقيمش را با جهان اسلامى تجربه كرد و توانستبه معرفتى عميق از سنت اسلامى، از درون دستيابد. اين معرفت نه تنها شامل هنر و تفكر اسلام بود، بلكه بويژه شامل بعد باطنى سنت اسلامى يا عرفان اسلامى مىشد. شوان بعدا حقايق عرفان اسلامى را به روشى خيرهكننده، بر جهان غرب آشكار كرد. در آنجا توانستبرخى از نمايندگان مهم زنده عرفان اسلامى، از جمله يكى از بزرگترين چهرههاى عرفان اسلامى معاصر، شيخ احمد العلوى، را هم ملاقات كند. برخى از زيباترين اشعار آلمانى شوان منعكسكننده تاثيرات عميق اين سفر بر اوست كه نه تنها سفرى ظاهرى، كه سفرى معنوى نيز بود. شوان به اروپا برگشت; همان جا كه تواناييهاى معنوى و عقلىاش در اولين مقالاتش آشكار شدند. در 1935 به شمال آفريقا بازگشت و اين بار نه تنها از الجزاير، بلكه از مراكش نيز ديدن كرد. در 1938 براى سومين بار به شمال آفريقا سفر كرد. اين بار به مصر رفت و با رنه گنون ملاقات كرد و سالها با او مكاتبه داشت. يك سال بعد شوان تصميم گرفت از هند ديدن كند; كشورى كه سنتهاى حكمىاش از جوانى او را مجذوب كرده بود. يك بار ديگر در مصر توقف كرد و دوباره اوقاتى را با رنهگنون گذراند. آنگاه به هند رفت; هرچند كه به خاطر بروز جنگ جهانى دوم نتوانست زياد در آنجا بماند. در نتيجه مجبور به بازگشتبه فرانسه شد تا به ارتش فرانسه بپيوندد و در جنگ شركت كند. سربازان آلمان او را دستگير و زندانى كردند. اندكى بعد آلمانها تصميم گرفتند زندانيهاى آلزاسىالاصل را داخل ارتش آلمان كنند. شوان كه فهميد به زودى بايد در خط مقدم، به نفع آلمان بجنگد فرار كرد و به سوئيس رفت و در نهايت در همان جا ساكن شد و حتى تابعيتسوئيس را پذيرفت. چهل سال بعدى زندگى شوان در سوئيس اكثرا در لوزان سپرى گشت. در آنجا بود كه در 1949 با يك خانم سوئيسىآلمانى ازدواج كرد كه تربيتى فرانسوى داشت. اين خانم عميقا علاقمند به مابعدالطبيعه و دين و نيز نقاشى بود. آنان همراه با هم گاه به گاه به مناطق دست نخورده آلپ سفر مىكردند; همان جا كه شوان بيش از هر زمان ديگرى در زندگىاش شكوه و زيبايى طبيعتبكر را تجربه كرد. آنان به ديگر كشورهاى اروپايى و نيز به مراكش سفر كردند. بعلاوه، در 1968 از خانه باكره مقدس نزديك افسوس (9) در تركيه ديدن كردند. در لوزان بود كه شوان مهمترين آثار عمده خود را به رشته تحرير درآورد. اولين كتابش به زبان فرانسه، وحدت (10) متعالى اديان بود. اين اثر بىدرنگ او را يك حكيم و عالم مابعدالطبيعى بىنظير و معنوىترين شارح آموزههاى سنتى معرفى كرد. شوان با اينكه از منظر عامه دور بود، كسانى كه مجذوب زندگى باطنى و حكمتخالده بودند او را تا حد بسيار زيادى شناختند. بسيارى از چهرههاى فكرى برجسته شرق و غرب براى ديدار با او به خانهاش كه مشرف به درياچه ژنو (11) بود مىآمدند; در عين حال كه او مكاتبات وسيعى با مراجع معتبر و سالكان معنوى قسمتهاى مختلف جهان داشت. شوان همواره عشق زيادى به سرخپوستان شمال آمريكا، بويژه آنان كه ساكن دشتها بودند، احساس مىكرد. چرا كه اصالت و شكوه سنت ازلى را در آنان مىديد. در 1959 به اتفاق همسرش براى اولين بار به آمريكا رفت و با سرخپوستان قبيله سو (12) و كرو (13) در داكوتاى جنوبى و فونتانا ملاقات كرد. ملاقات دوم در 1963 بود. او و همسرش به عنوان اعضاى قبيله سو پذيرفته شدند و با برخى از مراجع معتبر و مهم سنتى، كه علىرغم همه حوادث غمبارى كه بر آنان گذشته بود در ميان سرخپوستان آمريكا باقى مانده بودند، تماس پيدا كردند. عشق ويژه شوان به جهان سرخپوستان سنتى آمريكا نه تنها در بيان نافذش از تعاليم مابعدالطبيعى و جهانشناسانه آنان منعكس است، بلكه در نقاشىهايش كه زيبايى بىنظيرى دارد و اكثر آنها درباره سرخپوستان آمريكاست هم ديده مىشود. به نظر مىرسد كه اين ديدارها از امريكا پيشدرآمد آخرين مرحله زندگى شوان بوده است. زيرا در 1981 به آمريكا مهاجرت كرد. شوان در آمريكا به فعاليتهايش در زمينه فكرى و هنرى ادامه داد. از هنگامى كه ساكن آمريكا شد آثار عمده متعددى از قلمش تراويد، در عين حال كه فعاليتش را به عنوان نقاش ادامه داد. او علاوه بر زبان آلمانى كه زبان مادرى اوستبا زبانهاى فرانسه، انگليسى، عربى و سانسكريت آشنايى كامل داشت و آثار خود را به سه زبان آلمانى، فرانسه و انگليسى نگاشته است. اولين اثر شوان، كتاب «وحدت متعالى اديان» آغازگر مسير مشخص او در حكمت الهى است كه در 1948 در پاريس و در 1953 در لندن و سپس به شش زبان ديگر در مناطق مختلف جهان منتشر شد. اين كتاب در واقعنمايانگر اصول تفكر وى در باب اديان و شاهكارى بىنظير در اين باب است. مهمترين آثار او پس از كتاب وحدت متعالى اديان، عبارتند از: چشم دل (14) (1950) عرصههاى روحانى و امور انسانى (15) (1953) طبقات و نژادها (16) (1957) راههاى معرفتيا عرفان: حكمت الهى (17) (1957) مواقف حكمت (18) (1958) (1959) فهم اسلام (20) (1961) تصاوير روح (21) (1961) نظرى بر جهانهاى قديم (22) (1965) به دنبال آيين بودا (23) (1968) ابعاد اسلام (24) (1969) منطق و تعالى (25) (1970) اسلام و حكمتخالده (26) (1976) صدف و گوهر تصوف (27) (1980). شوان علاوه بر اين كتابها، همكارى منظمى با دو نشريه «مطالعات سنتى (28) » و «مطالعاتى در مقايسه اديان (29) » داشته است و متجاوز از بيستسال مقالات او در اين نشريات چاپ مىشدهاند. فريتيوف شوان، كه پس از درآمدن به دين اسلام نام شيخ عيسى نورالدين احمد را براى خود برگزيد، در اولين ساعات صبح پنجم ماه مى 1998 در خانهاش در بلومينگتون (30) در ايالت ايندياناى امريكا درگذشت و در جنگلى نزديك محل اقامتش به خاك سپرده شد. 1. Schuon Frithjof.
2. Basle.
3. Alsas.
4. Sulamith.
5. Eckhart Meister.
6. Bhagavad- Gita.
8. Rene Guenon.
9. Ephesus.
11. Geneva.
12. Sioux.
13. Crow.
14. L|oeil du coeur.
15. Spiritual Perspectives and Human Facts.
16. Casts and Races.
17. Gnosis, Divine Wisdom.
18. Stations of Wisdom.
19. Language, of the Self.
20. Understanding Islam.
21. Images de L| esprit.
22. Light on the Ancient Worlds.
23. In Tracks of Buddhism.
24. Dimensions of Islam.
25. Logic andTranscendence
26. Islam and the perennial Philosophy.
27. Sufism, Veil and Quintessence.
28. Etudes Traditionells
29. Studies in Comparative Religion.
30. Bloomington.