ريشهيابي تعارض علم و ديـن
دكتر احمد احمدي قرنها اين بحثِ رابطه علم و دين در حوزه علم و در حوزه دين مطرح است. آيا اصولاً دين و علم با هم سازگار هستند يا نيستند؟ اين دعوا به حوزه علم و دين منحصر نشده است و اين پرسش درباره رابطه دين و فلسفه نيز مطرح است. فيلسوف متأله مرحوم ملاصدرا و بوعلي سينا و شيخاشراق از كساني بودند كه اعتقاد داشتند، بين فلسفه و دين سازگاري وجود دارد، خودشان هم متأله بودند.شيخ اشراق در اواخر كتاب مطارحات ميگويد: حكيم، حكيم نخواهد بود مگر اين كه موت اختياري داشته باشد. و در جاي جاي آثارش نيز مسأله تعبد و زهد و قرائت قرآن و تمسك به عبادات آشكار است. در غرب هم مسأله تعارض علم و دين مطرح بوده است، به ويژه از زماني كه فلسفههاي جديد پديد آمد و اَصالت تجربه محور علوم شد و به خصوص پس از تأثير اصالت تجربه به شيوه هيوم در آثار كانت و بعد از كانت هم، هگل و پس از او نيز پوزيتيويستهاي دهه سوم قرن بيستم (بين سالهاي 1920 تا 1932) و ظاهرا از سال 1926 كه حلقه وين تشكيل شد، و گرچه اين حلقه پنج، شش سال بيشتر طول نكشيد، امّا در همه اين دورانها بذر نامطلوبي كه كاشته شده بود، رشد كرد و اثرش در حوزه علم نمودار شد. بعدها هم اصل ايندترمينيسم «هايزم برگ» كه مولود همان اصالت تجربه بود، در فيزيك راه پيدا كرد و زمينه را گستردهتر نمود.آن آراء و تفكرات فلسفي از يك سو و پيشرفتهايي كه در حوزه علوم از بركت اصالت تجربه حاصل شده بود از سوي ديگر وسيلهاي شد تا اين كه عدهاي از الحاد سرمايه بگذارند، جنبه هاي سياسي و پيشرفت اقتصادي و گسترش بازار و رواج فساد و فحشاء نيز زمينه را هموارتر كرد، و ملحمهاي پديد آمد كه دعواي علم و دين بود. يادآور ميشوم بررسي هر كدام از اين زمينهها و تبيين آن، نياز به تحقيقات عميق و گستردهاي دارد كه جايش در حوزههاي علميه خالي است.به هر حال اجمال مسأله اين است كه از دعواي عقل و دين شروع شده و پس از آن مبدّل به دعواي علوم پوزيتيويسم -كه بخشي از آن، از فلسفه است- با دين گرديد و بعدها هم اين دعوا وارد حوزه علوم تجربي و پس از آن علوم كاربردي شد. امّا حرف ارزشمندي را محييالدين در اين باره در آغاز فتوحات دارد كه بسيار راهگشاست و بايد در اين مباحث كاملاً مورد توجه و دقّت باشد. محييالدين بعد از فهرست مفصل پانصد و شصت، هفتاد بابي كه براي فتوحات ميآورد و علوم را تقسيم ميكند، اشاراتي دارد كه اسماعيليه چنين ميگويند و لاادريه اين چنان ميگويند و گذرا از اين مطالب ردّ ميشود و ميگويد من با آنها هيچ كاري ندارم، در حقيقت آنها سرجاي خودشان هستند. من ميخواهم شما را از اين مرحله فراتر ببرم و حقايقي را كه يافتهام به شما بگويم، اين جايگاه عرفان است.او ميگويد: بين فلسفه و عرفان، بين رياضيات و عرفان و بين علوم تجربي و عرفان اصلاً اصطكاكي وجود ندارد. جايگاه اينها در حوزه نازل و پاييني است.ابن عربي ميگويد: من سخني فراتر از اينها دارم آن را بشنويد، اگر دليلي داشتم، بپذيريد و اگر نداشتم حداقل انكار نكنيد.فراتر از عرفان، وحي است، دين به ما هو وحيٌ، آنچه كه منشأش وحي است، آيا با اين علوم تعارض دارد يا ندارد، يعني در عرض است يا در طول اينها است.از تجربه آغاز ميكنيم و بعد رياضيات كه يك نوع فراورده ذهني است، و از اين فراتر فلسفه و پس از آن عرفان و در نهايت وحي، آيا اينها با هم اصطكاك مبنايي دارند؟اگر وحي فراتر از عرفان هست و دستاورد خاصي است كه نبي به ما ميگويد و ما صدق گفتار نبي را پذيرفتهايم ديگر جايي براي ادعاي تعارض نميماند. اساسا اين چهار، پنج مرحله در طول همديگر قرار دارند. بوعلي و محييالدين هم اين سخن را مي گويند.پس از اين بحث مبنايي به سراغ مصاديق ميرويم. آيا آن چه را كه در عرفان گفتهاند با آن چه در فلسفه آمده اصطكاك دارد يا ندارد؟ كتاب تمهيدالقواعد «ابن تركه» در حقيقت تلاشي است براي اينكه بگويد بين آنچه در فلسفه آمده و آنچه در عرفان آمده اصطكاك وجود ندارد.مرحوم علامه طباطبايي رحمهالله بارها ميفرمودند: قرآن و برهان با همديگر هماهنگاند. استاد بزرگوار حضرت آيةالله جوادي نيز «تحرير تمهيدالقواعد» را براي همين نوشتهاند. اگر در مبنا، بين عقل و عرفان اصطكاكي وجود ندارد، طبيعي است كه بين اينها و بين وحي هم اصطكاك ذاتي و ماهوي وجود ندارد، حقيقتي لايه لايه است. علوم تجربي و فلسفه يك بخشاش را ميگويد و عرفان يك بخش فراتر را و پيغمبر بخشي فراتر از آن را مييابد و ميگويد و هيچ كس حق ندارد انكار كند، فقط حق دارد بگويد من نمي فهمم.به گفته ويتگنشتاين، كسي كه ميخواهد مرز را تعيين كند بايد از آن طرف مرز هم آگاه باشد، و إلاّ بگويد اين همين است و آن طرفاش نيست، اين سخن ناصواب و نسنجيدهاي است. براي انكار هر چيزي بايد به آن طرف مقابل نيز آگاه باشد تا آن را انكار كند، كسي حق ندارد ندانستههايش را منكر شود.بنابراين عالِم تجربي و فيلسوف يا عالم در هر علمي، تنها ميتوانند در حوزه علم خودشان بگويند ما اين قدر يافتيم و در باره امور ديگر، اگر كسي وسيلهاي براي ادراك داشت، ميسنجيم، اگر توانستيم تشخيص ميدهيم حالا با معجزه يا هر چيز ديگر و چنانچه نتوانستيم تشخيص دهيم، ساكت ميمانيم.امام رحمهالله بارها ميفرمودند، انكار نكنيد، اين حرف خيلي معني دارد، يعني شما اصلاً حق انكار نداريد، براي اينكه انكار كردن آن است كه ميگوييم نيست و كسي كه ميگويد نيست بايد آگاهي داشته باشد كه اين محمول مال اين موضوع نيست. و وقتي خبر نداريم، حق نداريم انكار كنيم. عارف ادعايي ميكند، حرفش را بررسي ميكنيم، اگر مي خواهد ما را از طريق استدلال ببرد و استدلال نداشت، نمي پذيريم، اگر گفت دنبال من بيا:
تفرج كن همه آيات كبري
برو اندر پي خواجه به اسرا
برو اندر پي خواجه به اسرا
برو اندر پي خواجه به اسرا