همراهي قلب
(قسمت اول )
حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد ايام باسعادت ماه محرم تمام شد و ماه صفر ماه چندان خوبي نيست ، پيامبر اكرم (ص ) فرمودند مژده مي دهم به كسي كه خروج از ماه صفر رو به من اعلام كنه . فرمودند در ماه صفر بسيار بسيار مراقب باشيد چون اين ماه ، ماه شومي هست و ممكنه بلاهايي نازل بشه . بنابراين براي رفع اين بلاها انشاءالله سعي كنيد صدقه بديد . قبل از ورود به بحث من يه جمله رو بايد خدمتتون عرض كنم : شهادت شيخ احمد ياسين مسؤول انتفاضه ، اين پيرمرد عليل ! يعني مظلومانه ترين شهادت رو تبريك و تسليت عرض مي كنم براي اون قسمتي كه دلتون مي سوزه ، تسليت عرض مي كنيم و براي اون قسمتي كه دلتون شوق پيدا مي كنه تبريك عرض مي كنيم و چه سعادتي هست كه انسان با اين سن و سال به شهادت برسه و در حاشيه باز هم مي گيم : دنياي بديست ، عزيز من ! يه كم به خودتون تكون بديد . اببينيد چقدر صهيونيسم و يهود بر اين دنيا سيطره و غلبه پيدا كرده ! كشورها مي خوان اسرائيل رو محكوم كنن ، در شوراي امنيت 20 رأي يعني 20 كشور مي گن موافقيم ، 3 كشور از ترس مي گن ممتنع هستيم ( اينها هم موافقن ) يه آمريكا مي ياد مي گه من مخالفم و وتو مي شه . اين دموكراسي غربيه ! اين جامعه چند صدايي جهان امروزه ! اين حقوق بشر غربيه و اگر من و تو بتونيم اين تكون رو به خودمون بديم ، كه من يادم هست دو سه سال پيش گفتم به جان حضرت رقيه (س) قسم بخوريد كه روزي سه صفحه خوب درس بخونيد ، روزي سه صفحه مطالعه علمي داشته باشيد ، روزي سه صفحه مطالعه مذهبي داشته باشيد . باز هم دارم مي گم : تا اين ما هستيم و تا اين فريادها گوش شنوايي نداره ، زندگي و دنياي ما همينه ! اگر براي راهپيمايي امروز شيراز تو كار كرده بودي و به جاي اين جمعيت ( كه به نسبت جمعيت خوبي هم بود ) از 5/1 ميليون جمعيت شيراز ، يك ميليون و دويست هزار نفر اومده بودن ، آمريكا دست و پاش رو جمع مي كرد . متأسفانه كار نكرديم و اين يه بحث جداگانه هست . بحثي رو كه براي اين جلسه انتخاب كرديم بحث همراهي قلب هست ، اين بحث يكي از بحثهاي بسيار بسيار مبتلابه در بين عزيزاني هست كه با وادي معرفت آشنا مي شن . در اسلام ، در قاموس اعمال ، 24 ساعت شبانه روز رو به سه قسمت 8 ساعته براي ما تقسيم كردند كه اگر حقيقتاً اين سه قسمت رو خوب اجرا كنيم تداخلي نداره ، كمبودي هم ايجاد نمي شه . يه 8 ساعت رو براي خواب در نظر گرفتن كه اگه جوونها 6 و يا 7 ساعت هم بخوابن ، مشكلي پيش نمي ياد اما وقتي گفتن 8 ساعت براي خواب ، يعني اين كه مي توني تا 8 ساعت بخوابي . اين دستور سلوكي تو براي ايام جواني هست و در سنين ميان سالي مي شه خواب رو كمتر كرد . يه 8 ساعت رو هم براي كار در نظر گرفتن و يه 8 ساعت رو براي عبادت . اين كار و عبادت با هم تداخل پيدا مي كنه به اين معنا كه كار انجام مي شه ، منتها انسان 8 ساعت براي دنيا كار مي كنه ، مي تونه مثلاً 6 ساعت ، 5 ساعت هم براي آخرت كار كنه . يعني تو وظيفه داري كه براي آخرت هم كار كني و اين كار براي آخرت يعني خدمت كردن به مردم . مثلاً طرف پزشكه ، 8 ساعت براي دنياي خودش طبابت مي كنه ، 2 ساعت هم براي آخرتش ، مجاني ! يا هر شغل ديگه اي . و يا 4 ساعت مطالعه مي كنه براي آخرتش ، براي تبليغش و . . . اين كارها رو مي شه انجام داد و اگر انسان مقيد باشه ، بايد مطمئن باشه كه همون 8 ساعت براي روزيش كافيه . اونهايي كه دارن روزي 15 ساعت ، 16 ساعت كار مي كنن ، هميشه هم هشتشون گرو نهشون هست ، اگر امتحان كنن ، همون 8 ساعت رو كار كنن و اين 8 ساعت عبادي شون رو هم داشته باشن ، خواهند ديد كه چقدر اون 8 ساعت كارشون بركت داره ! خُب در اسلام اومدن اين تقسيم بندي رو براي ما كردن ، ولي در اين تقسيم بندي يه مشكلي براي ما بوجود مي ياد ، اين مشكل رو هم اهل بيت (س) ، هم قرآن ، هم پيغمبر ( ص) و هم علماء و بزرگان اخلاق و مراجع و اوليا تأييد مي كنن ، اين مشكل مخصوصاً براي جوون ها وجود داره كه اگر در جواني حل كردند ، فبها ، اگر حل نكردن در ميان سالي و بزرگسالي اين مشكل خيلي شديد مي شه ، خيلي شديد ! مشكل چيه ؟ عدم همراهي قلب . ممكنه قلب قفل كنه ، آدم از عبادت لذت نمي بره . مي خواد نماز بخونه ، با شوق زيادي شروع مي كنه ، 5 دقيقه خوب نماز مي خونه ، كم مي ياره ، قلب كليد مي كنه . مي گه : بسه ديگه !! به قول آقا اميرالمؤمنين (ع) : ادبار و اقبال قلب يعني همراهي و عدم همراهي قلب كه بحث ما در اين جلسه و جلسه آينده همراهي قلب هست . به قول برخي ديگه از عرفا : قبض و بسط قلبي . يعني قلب انسان بعضي وقتها مي گيره ، قفل مي كنه ، كليد مي كنه و بعضي وقتها بازه . علامتش چيه ؟ علامتش شوق انسان در عبادت و شوق انسان به عبادت هست . توي مجلس آقا ابا عبدالله (ع) و مجلس خانم رقيه (س) نشسته . نيم ساعت ، 40 دقيقه از مجلس رو همراهي مي كنه ،
10 دقيقه كم مي ياره . 8 ساعت مي خواد عبادت كنه ، يه ساعت خوب عبادت مي كنه ، بعد كم مي ياره ! اين مي شه عدم همراهي قلب كه يكي از مشكلات ماست . همراهي قلب يعني همون حضور قلب خودمون ، معناي حضور قلب يعني شوق به عبادت ، انساني كه شوق به عبادت داره ، قلبش حاضره و انساني كه شوق نداره با قلب غائب و با جسمش داره عبادت مي كنه . انساني كه با قلبش نماز مي خونه داره وصل مي شه به خداوند تبارك و تعالي و نمازش نمازي هست كه در روحش اثر مي ذاره و در پلكان ترقيش به سمت خداوند مؤثره . اما انساني كه با جسمش داره نماز مي خونه ، ( قلبش حاضر نيست ) مثل اين هست كه يه پانتوميم و تئاتر رو اجرا مي كنه كه اين تئاتر يه متني داره ، بايد بر طبق اين متن يه سري اعمال رو انجام بده ، يه جاي متن مي گه بايد خم شي ، يه جاي ديگه مي گه بايد به خاك بري . فقط و فقط اين نماز و عبادتش قضا و عقاب نداره ، براي دنيا و آخرتش سود
ديگه اي نداره ، غير از اينكه عقاب رو رفع مي كنه . قبلاً بحثي داشتيم تحت عنوان آسيب پذيري احساسات و بحث ديگه اي تحت عنوان قلب ، كه اين دو تا بحث مقدمه بحث همراهي قلب هستند . در اين بحث همراهي قلب ، ما چي رو مي خوايم بررسي كنيم ؟ دو تا سؤال براي ما پيش
مي ياد .
1 ـ از نظر عرفاني دلايل اينكه قلب انسان كليد مي كنه چيه ؟
2 ـ اگر يه وقتي مثلاً نيم ساعت حضور قلب پيدا كرديم ، چكار كنيم كه اين نيم ساعت بشه يك ساعت ؟ و بعد وقتي كه يك ساعت شد چكار كنيم بشه دو ساعت ؟ چكار كنيم دو ساعت ، بشه چهارساعت ؟ چهارساعت بشه هشت ساعت ؟ تا جايي كه اينقدر اين قضيه باز بشه تا بر اون دو تا 8 ساعت ديگه هم غلبه كنه ؟ يعني 24 ساعت انسان با شوق خدا باشه ، 8 ساعتش رو مي خوابه ، 8 ساعتش رو عبادت مي كنه ، 8 ساعتش رو هم كار مي كنه . خُب اين دو سؤال در مقابل ما هست و يه سؤال سومي هم هست كه اگر شد در اين دو شب جوابش رو مي ديم و اگر نرسيديم ، در يه بحث ديگه بيانش مي كنيم . اون سؤال هم اينه : آيا قبض و بسط قلب ، ادبار و اقبال قلب ، همراهي و عدم همراهي قلب ، جبري است يا اختياري ؟
يعني آيا در مسير عبادت من و شما اين يه قاعده و جبر هست كه قلب ما در يه ساعاتي بايد كليد كنه ؟ يا نه ، اختياريه ، كارهايي مي كنيم كه باعث مي شه قلب مون كليد كنه ؟ رسيدن به اين جواب خيلي مهمه . خُب اين تيتر كل بحث . در زندگي همه ما يك لحظاتي پيش مي ياد كه ما بسط قلبي داريم ، قلب ما با ما همراهي مي كنه حتي از ما جلو مي زنه ! من انسان گنهكاري هستم ، حال خوش و دل خوشي هم ندارم ، اما قلبم مي ياد از من جلو مي زنه . قلبم ، خيلي قلب آماده اي مي شه ! يه ساعت هايي داريم كه قلب ما به ما نشون مي ده كه چقدر مستعده ، چقدر شوق داره . خودمون هم خيلي لذت مي بريم ، در اين ساعات ما نسبت به گناه هيچ گونه رغبتي نداريم و شديداً نسبت به ثواب و نسبت به خداوند و نسبت به عشق ، رغبت داريم . ساعات خوشي كه گاهاً در كاروانها و در حرم آقا علي بن موسي الرضا (ع) احساس
مي كنيد . اون نيمه شب هايي كه بلند مي شيد ، اون لحظات خوشي كه با خدا داريد ، برخي از نماز جماعت هايي كه شركت مي كنيد و لحظات خوشي كه همه ما داريم . حتي اونهايي كه در تمام عمرشون مشهد هم نرفتن و حرم رو هم نديدن شايد شاه چراغ هم نرفته باشن ، توي خونه شون ، به هر حال اين لحظات رو داشتن . ساعت هايي كه پيغمبر
اكرم (ص) از اون تعبير به ساعت هايي مي كنه كه نسيم رحمت مي وزد . اَلا وَ لكم في الحياه و لكم في دنياكم نفحاتٌ من رحمه الله . . . همه شما يه لحظات اين طوري داريد ، بريد اين لحظات رو دريابيد ، بريد بگيريدش . ما اين لحظات رو داريم و غير ممكنه كه براي كسي پيش نياد . مگر اينكه 30 ، 40 سال رو به گناه بگذرونه و نامه اعمالش سياهه سياه بشه ، يعني يه انساني ولو يه نقطه سفيد كوچولو توي قلبش داشته باشه ، ما نمي تونيم بگيم اين انسان لحظات خوش نداره ، شوق نداره . شوق براي همه ما پيش مي ياد . به قول آقا اميرالمومنين (ع) : انّ للقلوب اقبالا و ادبارا قلب همه ما به سمت ما اقبال مي كنه ، رو مي كنه . همه ما اين رو داريم . اين نقطه مثبت رو همين اول كار
بگيريم ، به قول معروف سر نخ قضيه است . اين لحظات خوشي رو كه داريم بگيريم ، روي همين كار كنيم ، هر وقت كه پيش اومد ، اگر كه خدا بخواد در طول شبانه روز حتماً براتون پيش مي ياد . لازم نيست ماه به ماه ، يا سال به سال و يا زيارت به زيارت و مناسبت به مناسبت بشه . اگر از خدا و آقات بخواي همين امشب برات پيش مي ياد ، به همين راحتي . اين لحظات رو همه ما داريم و اين لحظات گاهي كمه ، گاهي خوبه و گاهي هم زياده . اين لحظات رو بايد سريع دريابيم و چند تا كار انجام بديم ، چند تا كار تخصصي و كارشناسي بايد انجام بديم تا اين لحظات بيشتر بشه .
راه اول
اينكه اول نگاه كنيم ببينيم آيا خوف باعث بوجود اومدن اين لحظات براي ما شده يا شوق ؟ چون خوف خودش يه جور شوقه ، يه جور ارتباط با خداست . اصلاً انسانها در مسير دين دو گونه هستن ، يه عده آدمهاي خوفي هستن ، يه عده آدمهاي شوقي هستن . شوقي ها كه تقريباً اغلب جامعه رو شامل مي شه ، كساني هستن كه وقتي از محبت و عشق براشون مي گي ، به وجد و نشاط مي يان . به جاي اينكه بر گناه بي حيا بشن ، اتفاقاً حياشون بيشتر مي شه . از مهر خدا و محبت خدا كه براشون مي گي اينها علاقه شون به خداوند و عبادت خداوند بيشتر مي شه . وقتي از خوبي خدا مي گي رغبتشون به در درگاه خداوند موندن بيشتر مي شه نه فرار كردن . كه مثلاً بگن حالا كه خدا مي بخشه پس ما بريم دنبال كار خودمون ! يه عده از مردم خوفي هستن . خوفي ها كساني هستن كه ظرفيت محبت ندارن . گربه سان هستن ! گربه ! اينها اگر در ديزي رو باز ببينن ، حيايي ندارن . هر كسي خودش مي دونه خوفي هست يا شوقي . هر كدوم از شما دقيقاً مي دونيد جزء كدوم دسته هستيد . خوفي ها انسان هايي هستن كه لازمه براشون از مسائل خوف گفته بشه . با برخي نوارها و برخي كتابها خيلي صفا مي كنن ، احساس پرواز مي كنن . كتابهاي خيلي عجيب از خوف كه مي خونن احساس مي كنن سيمشون به خدا وصل مي شه . حالا اگه اومدي توي لحظه شوق قرار گرفتي ، ببين خوف باعث اين شوق تو شده يا شوق ؟ اول به خودت برگرد . ببين اصلاً منشأ اين لحظه زيبا در زندگي تو چيه ؟ در اثر خوفه يا در اثر شوق ؟ بارها اين رو تجربه كردي ، ( براي همه شما ايجاد شده ، براي من هم ايجاد شده )اگر در اثر خوف هست ، ( خوف جهنم و عذاب ) بدون اين خوف تو يه دامنه و يه دايره اي داره . تو شوق كم داري . بايد به سمت كارهاي شوقي و محبتي بري . و اگر اين لحظه زيبا در اثر شوق هست ، بايد به سمت خوف بري . مثلاً شما برات شوق ايجاد شده ، احساس مي كني محبت خدا اينقدر در وجودت جلوه كرده كه اصلاً باورت نمي شه خدا يه روزي بخواد تو رو بسوزونه ، باورت نمي شه ! خُب اين از اون لحظات شوقي هست ، مي فرمايند : اگر چنين حالتي بهت دست داد اولين راه حل اينه كه سريع به سمت مسائل خوفي بري ، برخي از مناجات هاي خوفي ، برخي از مناجات هايي كه دل انسان رو مي لرزونه . با صحيفه سجاديه انس داشته باش . با برخي از كتاب ها انس داشته باش . يه دونه كتاب منازل الاخره شيخ عباس قمي داشته باش توي اون وقت هايي كه شوق زيادي به سمتت مي ياد ، اين كتاب رو بخون ولي در حد خودش . به نظر من همين كتاب منازل الاخره نهايت خوف هست . همين كافيه . هر كسي اين كتاب منازل الاخره رو نداره حتماً بخره . حتماً ! نه اين كه يه شب بشيني همه اش رو بخوني . 5 صفحه ، 6 صفحه بخون تا جايي كه احساس كني خوف لازم برات ايجاد شده . بقيه اش رو سري بعد بخون . پشت سر هم نخون . آقا ! كتاب هاي اخلاقي و عبادي ، كتاب رمان نيست كه تا آخرش بخوني ببيني آخر قصه چي مي شه . نه ، اين ها رو بايد تا جايي كه نياز داري بخوني . اگه بيشتر از نيازت بخوني ، برات سم هست ! يعني اذيتت مي كنه . شوقت رو از بين مي بره . اون لحظات خوبت رو از بين مي بره . اما اگه يه وقت مسائل خوفي برات پيش اومد ، يه صحنه اي مي بيني ، ياد قيامت مي يوفتي ، ياد قبر مي يوفتي ، مي بيني رفيق و دوستت جوون بوده ، فوت كرده ، مي بيني ، دست و پاش رو مي بندن و توي قبر مي ذارن ، با خودت مي گي : جوون مردم ! هيچي ديگه لازم نداره ، دست و پاش رو بستن ، صورتش رو بستن به زور توي قبر گذاشتن و خاك ريختن روش ! خوف برات بوجود مي ياد . مي گن : اينجا سريع به سمت مسائل شوقي برو . اينجا برو رساله لقاء الله آميز جوادآقاي ملكي تبريزي رو بخون . خيلي قشنگه . باز هم چند صفحه ! نه همه اش ! و خيلي از خوف و شوق هاي ديگه اي كه خود ما داريم ، برخي از نوارها هست كه براي ما تاريخيه ، مثلاً يه نوار هست كه هميشه براي من خوف ايجاد مي كنه ، برخي از نوارها براي من شوق ايجاد مي كنه ، من هميشه يه نوار خوف و يه نوار شوق توي ماشينم دارم . براي وقتهايي كه احساس مي كنم اون لحظات برام پيش اومده . بذاريد يه مثال بارز از همين جلسات براتون بزنم . آقا ! بنده مثلاً يه جلسه اي مي شه ، اينقدر شوق دارم و اينقدر سرپا هستم دقيقاً توي همون لحظه شوق قرار دارم ، از اول منبر به زور جلوي خودم رو گرفتم تا آخر بتونم منبر رو بچرخونم و مداحي كنيم بعد اون جلسه به نظرم از جلسه هاي بسيار عالي هست و ملت هم خيلي باصفا دارن گريه مي كنن و اشك مي ريزن ، اشك هاشون رو مي بينم ، مي يام بيرون يكي از بچه ها مي گه : آقا ! مثل اين كه شما اين جلسه حالتون رديف نبودا !! مي گم : براي چي ؟ مي گه : اين چه جلسه اي بود ؟! وقتي مي خواي بري منبر ، آمادگي داشته باش ! ما كه خوابمون برد ! يه جلسه ديگه مي شه ، تموم سعي مون رو مي كنيم كه اين سيم اتصال وصل بشه ، اينقدر گناه و بار دنيا به سمتم اومده كه اصلاً نمي فهمم چي چي گفتم ؟! بعد از مجلس بچه ها مي يان مي گن : آقا ! عجب منبري بود !! چقدر روي اين منبره كار كرده بودي ؟ مي گم : هيچي ! مي گن : آقا ! تواضع مي فرمائيد !! آقا ! كي راست مي گه ؟ من راست مي گم يا اونها ؟ هيچ كدوم . اين مسئله به قلب ما برمي گرده . مستمع مقابل ما و بنده ، اگر قلب مون در حالت اقبال باشه ، ( يعني بسط داشته باشه ، قلب باز باشه )هر كي مي خواد بخونه ، هرچي مي خواد بگه ، آدم قشنگ صفا مي كنه . اگر قلب در حالت ادبار باشه ، ( منقبض باشه ، قلب قفل باشه ) هر كاري بكني اين قفل كليده ، اصلاً صفا نمي كني . به خودت بستگي داره . زياد به جلسه ربطي نداره . بله بعضي وقتها قلب قفله ، طرف خودش هم مي دونه كه قلبش قفله ، تمركز مي كنه ، مي شينه توي جلسه قفل رو باز مي كنه . اما برخي اوقات نشسته توي مجلس ، به خودش هم اطمينان داره ، اما اصلاً صفا نمي كنه . اينجا مي فرمايند : نه ، تقصير تو نيست ، قلبت مشكل داره ، بايد با اين قلب راه بياي . از آقا اباعبدالله (ع) خطيب تر سراغ نداريم ، از قيافه آقا امام حسين (ع) هم زيباتر نداريم ( ائمه ما (ع) در نهايت جمال و كمال بودند ) از بيان ايشون منطقي تر و احساسي تر نداريم و از سخن ايشون از دل برآمده تر نداريم ، اما حضرت براي يه لشكر چند هزار نفري صحبت مي كنن ، دو سه نفر بيشتر صفا نمي كنن . بقيه هو مي زنن !! اين به قلب طرف بستگي داره . نمي تونيم به امام حسين (ع) بگيم : آقا ! مثل اينكه امروز شما آماده نبوديد . امروز روي فرم نبوديد . امام حسين (ع) هميشه روي فرم هستن . راه حل هايي كه داريم مي گيم براي اينه كه يه وقت ما گناه رو تقصير بقيه مسائل و جوانب كار نيندازيم . نه ، گناه از خود ماست .راه حل دوم
مي گن : به محض اينكه اين لحظات ايجاد شد ، سريع به جاي اينكه برگردي به خودت بگي : الحمدلله امشب حال خوبي دارم ، سريع ، سرت رو به سمت آسمون بلند كن ، بگو : خدايا شكرت ! بعضي وقتها من نشستم يه جايي ، دارم با خدا و اهل بيت (س) و يا خانم حضرت رقيه (س ) صحبت مي كنم ، واقعاً اين خانم حضرت رقيه (س) يه چيز عجيبي هست ، ايشون يه كسي هست كه اگه يكي بياد عادي هم درباره ايشون صحبت كنه ، مي توني خيلي خوب سيم اتصالت رو وصل كني . من امشب خيلي خوشحالم ، با اينكه شب شهادت ايشون هست ، ولي من خيلي خوشحالم ، چون مي دونم از اون شب هايي هست كه خيلي راحت مي تونم ارتباط برقرار كنم . خيلي راحت ! قدر چنين شبهايي رو بدونيد . امشب مجلس مناسب تر هست و انشاءالله از نفس گرم و از دل برآمده حاج احمد آقا استفاده مي كنيم . خُب سينه زدي ، سيم اتصالت وصل شد ، به جاي اينكه بگي باريك الله حاج احمد آقا ! يا اينكه بگي : باريك الله به خودم ! باريك الله به مجلس كانون و . . . سريع سرت رو بلند كن ، بگو : باريك الله به خدا ! لان شكرتم لازيدنكم چرا فقط موقعي كه پولي بهت مي رسه مي گي : لان شكرتم لازيدنكم اينجا هم جاي گفتنش هست . بايد امتحان پس بدي . سرت رو بلند كن بگو : خدايا ! شكرت . خيلي وقتها اشك اومده ، خيلي كيف كردي ، همون انبساطي كه نمي توني بيانش كني . اين حالت برات پيش اومده ، بعد مي بيني داره تموم مي شه ، ديگه مثل اينكه آخرشه ، مثل اين ماشين هايي كه بنزينشون داره تموم مي شه ، هي گاز مي ده ، دو خط مي ره جلو ، يه خط مي ياد عقب ، به اينجا كه مي رسي ، بايد سرت رو بالا بگيري بگي : خدايا ! ممنون ، امشب تو خيلي به من صفا دادي . اين از تو بود . يه دفعه مي بيني يه نيروي اضافي بهت دادن ! ساعت بسط قلب و همراهي قلبت رو زياد كردن . هميشه يادتون باشه ، در ماديات و در معنويات چيزي كه روزي انسان رو زياد مي كنه ، شكر خداست . همون جا ! در جا ! نبايد بذاري تموم بشه ، اگر بذاري تموم بشه ، بازم باختي . تا مي بيني شوقت داره به لحظات آخر مي رسه ، قلبت داره يواش يواش برمي گرده ، با خودت مي گي : خُب گريه هام رو كردم ، شوقم از بين رفت ديگه ، چهل دقيقه هست دارم گريه مي كنم ، هنوز هم 40 دقيقه ديگه از مجلس مونده ، الان بايد چكار كنم ؟ مي گن : همون جا شكر كن ، دوباره قلبت برمي گرده . اين قلب ما ، به همين راحتي كه دستمونمي چرخه ، ادبار و اقبال داره . به همين راحتي برمي گرده . اينقدر قلب انسان قوي و زيباست ! پ س راه حل دوم اين شد : براي اينكه ساعات بسط قلب ( ساعات همراهي قلب ) رو زياد كنيم ، بايد در جا تا لحظات شوق پيش اومد ، تا لحظات وصل و بسط پيش اومد ، در جا شكر كنيم .
راه حل سوم
ديدن صاحب كار شوق مي ياره . اگه الان به شما بگن : حاج آقاي واعظي امروز نمي تونن تشريف بيارن ، از جاي ديگه مي خونن ، صداشون اينجا پخش مي شه . خُب اين مجلس ، مجلس نمي شه . وقتي آدم مداح رو نبينه اون شوق در دلش ايجاد نمي شه . وقتي ببينه مداح داره دم مي ده ، مي خواد بهش نشون بده كه من هم خوب مي تونم با دم تو همراهي كنم ، من با روضه ات دارم گريه مي كنم ، اما اگه مداح حضور نداشته باشه ، نه شما ، به عنوان كسي كه داري كار مي كني ، به شوق تون افزوده مي شه و نه اون كسي كه داره مي خونه . اون هم بايد نزديك بشه . بايد بياد وسط ، بياد نزديك بشه . اگه بتونه به فاصله 20 سانتي شما بشينه ، باز شوق تون بيشتر مي شه . ديدن صاحب كار شوق مي ياره . يكي از دلايلي كه ما ساعات شوق كم داريم و قبض قلبي مون بيشتره ، اغلب توي خودمون هستيم ، ناراحت و دلخورم هستيم براي اينكه مؤمنيم دوست داريم خيلي با شوق باشيم . حالا چرا نيستيم ؟ براي اينكه صاحب كار رو نمي بينيم . لذا معاويه بن وهب يكي از اصحاب امام جعفر صادق (ع) بود ( جزء بزرگان اصحاب بود ) توي يه همچين موقعيتي گير كرده بود ، 80 سالش بود ، عبادت هاش رو كرده بود ، احساس مي كرد مشكل داره ، روزي خدمت امام رسيد عرض كرد : آقا ! در روايات و در تاريخ داريم كه پيغمبر اكرم (ص ) خداوند تبارك و تعالي رو مي ديد . و روايت ديگه اي داريم كه در روز قيامت خداوند ديده مي شه . ( منظور با چشم دل هست ديگه ) سؤال كرد : آيا خداوند قابل ديدن هست ؟ ! امام صادق (ع) فرمودند : ابن وهب ! عجب حرفي مي زني ؟! خيلي زشته كسي 80 سال عمر كرده باشه و از خداوند 80 سال ، 60 سال ، 65 سال عمر عبادي گرفته باشه ، هنوز خدا رو نديده باشه ! مگه مي شه ؟ !
چشم دل باز كن كه جان بيني
آن چه ناديدنيست آن بيني
آن چه ناديدنيست آن بيني
آن چه ناديدنيست آن بيني
مي كنه . قبل از عمليات مي يومديم از بچه هاي باتجربه سؤال مي كرديم كه توي عمليات چه ذكري بگيم ؟ چه موقع ذكر بگيم ؟ نياز داشتيم ! احساس نياز به خدا يواش يواش در جامعه ما رنگ مي بازه و چون رنگ مي بازه ذكرها داره كمتر
مي شه و چون ذكرها كمتر مي شه ، خداوند نمي ياد بغل دست ما و چون خداوند نمي ياد بغل دست ما و جليس ما
مي شه ، ساعات شوق عبادي مون كم مي شه و قلب هامون منقبض و گرفته است . قلب ها آمادگي ارتباط با
خداوند رو نداره . يه ساعت هايي هست كه بايد قدرشون رو خيلي بدونيم . شب هاي جمعه ، مناسبت ها ، ايام خاص ، سحرها ، بايد قدر اينها رو خيلي بدونيم . كه انشاءالله در بحث زدودن زنگار قلب بيشتر راجع به اين موضوع صحبت مي كنيم . در شهر مقدس قم پروفسوري هست به نام پروفسور محمد علي حاذن ايشون آمريكايي هستن و اهل نيويورك ، تازه مسلمون شدن . همين طور كه از اسمشون مشخصه شيعه هستن . تشرف به اسلام و شيعه شدن ايشون هم از طريق حضرت امام (ره) بوده . به هر حال اگر يه روزي در پرونده هاي الهي ، اثرات حضرت امام (ره) رو بر جهان ، نگاه كنيم ، خواهيم ديد كه چقدر افراد از طريق اين بزرگوار با دين و با اسلام و حتي با ايران آشنا شدن . پروفسور محمد علي حازن انسان بسيار عجيبيه ، الان هم در قم داره كار مي كنه . تعدادي از افراد خانواده اش هم مسلمون شدن ، اما يه عده هنوز مسيحي هستن . ايشون يه دختر مسيحي داره ، خواسته خدا رو به اين دختر نشون
بده ، خواسته خدا رو براش اثبات كنه ، از طريق اون مسيري كه ما داريم مي ريم . ( مسيري كه ما داريم مي ريم دو مسير هست ، يه مسير ، مسير اثباتي هست . بوسيله اين مسير خدا رو مي تونيم اثبات كنيم . همه ما هم بلديم . در بحث خداشناسي هم يه چيزهايي گفتم ، الان مي خوام چند جمله اضافه كنم . بله ، برهان نظم ، برهان عليين ، برهان علت و معلولي ، اينكه انسان از اثر پي به مؤثر مي بره و . . . اينها رو ما داريم و طبيعي هست در جواب ماركيسيست ها بايد اين برهان ها رو براشون بگيم چون اونها به مسائل علمي و مسائل انساني و مسائل لمسي اعتقاد دارن . از طريق اين برهان ها خيلي خوب مي تونيم خدا رو براي ماركسيست ها اثبات كنيم . اما اين بنده خدا دخترش مي ياد ازش سؤال مي كنه ، مي گه : بابا ! تو حالا دينت عوض شده ؟ خدا رو براي من اثبات كن . ايشون مي ياد يه مقدار از اين مسائل كه در خود فلسفه مسيحيت هم وجود داره ، براش مي گه . بعد سه تا راه حل براي اثبات خداوند مي گه . ( هر سه راه حل جديده و كاملاً انساني هست يعني شايد در كتب شيعي ما هم اين چيزها پيدا نشه . كاملاً انساني و فطري هست )