هویت شیعه (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هویت شیعه (3) - نسخه متنی

گراهام ای فولر، رند رحیم فرانک؛ مترجم: خدیجه تبریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هويّت شيعه (قسمت سوم)

گراهام اى. فولر و رند رحيم فرانک / مترجم: خديجه تبريزى

شيعه شناسي ( فرقه هاي شيعي )

از اين‏رو، هويّت شيعى به همان اندازه که از ويژگى‏هاى داخلى متأثر است، از فشار خارجى که محيط اطراف بر اين جامعه وارد مى‏کند نيز تأثير مى‏پذيرد. شيعيان بجز دوره‏هايى کوتاه، همواره درجات گوناگونى از طرد، تبعيض يا آزار و اذيت را تحمّل کرده‏اند. آن‏ها در سه موضوع الهيّات، سياست و (در عصر جديد) وفادارى به حکومت، مورد عيب‏جويى قرار گرفته‏اند. احترام شيعيان به دوازده امام، اعتقاد آن‏ها به قدرت شفاعت، و زيارت‏ها، نمازها و قربانى‏هايى که در حرم‏ها انجام مى‏دهند، در ظاهر مخالف اصل يگانگى خداوند (توحيد) است؛ اصلى که اساس اسلام است و در چشم سنّيان تصويرى مشکوک و کژانديش از تشيّع ترسيم مى‏کند. سرانجام، تشيّع فرقه‏اى جداگانه از انديشه اسلامى تلقّى نمى‏شود، بلکه جنبشى بدعت‏گذار به شمار مى‏رود که اصول اسلام را تضعيف کرده است.

از جنبه سياسى، تلقّى عمومى اين است که شيعيان از ابتدا ساز مخالف مى‏زدند و تمايلى به حمايت از نظام خلافت (جانشينى) و نظم مرسوم نداشتند. بنابراين، تشيّع فتنه‏اى است که براى از ميان بردن يکپارچگى امّت طرّاحى شده است. در نهايت، تشيّع متّهم است به اينکه يک ايدئولوژى و جنبش غيرعربى است که موالى (مسلمانان غيرعرب) آن را ساخته و به ترويجش پرداخته‏اند تا بدين وسيله، فرهنگ عرب و ويژگى عربى اسلام و در واقع، خود اسلام را، که بهترين فراورده عرب‏هاست، تضعيف کنند. در دوران معاصر، نويسندگان ملّيت‏گراى عرب اين اتهام آخر را عليه تشيّع، تحت عنوان «شعوبى‏گرى» (ضدّ عربيت) مجددا رواج داده‏اند.

از اين‏رو، بر اساس اين اتهامات، اشتغال شيعيان به کارهاى عمومى محدود شده و اين محدوديت همچنان ادامه دارد. مشارکت سياسى آنان نيز محدود به شورش‏هاى ناموفقى است که در دوران خلفاى اموى و عبّاسى صورت گرفتند و همچنين دوره کوتاهى از تساهل که سلاطين محلّى در قرون دهم و يازدهم برقرار کرده بودند. در بيشتر دوران تاريخ اسلام ـ جز آنچه گذشت ـ انزواى سياسى براى شيعيان امرى متداول بود. در نتيجه، شيعيان از زندگى عمومى و امور حکومتى کناره‏گيرى کرده و در پى آن، در امپراتورى عظيم اسلام ناديده گرفته شدند. البته از آغاز قرن شانزدهم، ايران استثناى مهمّ اين قاعده به شمار مى‏رود.

هرگونه مطالعه‏اى در مورد هويّت شيعه، در جهان عرب امروز، در چارچوب لوازم، تبعات و نتايج جايگاه شيعيان به عنوان رافضه و مرفوضون (آن‏ها که طرد کرده و طرد شده‏اند) صورت مى‏گيرد. وضعيت شيعيان در حکومت‏ها و جوامعى که در آن زندگى مى‏کنند، ميراثى است تاريخى که از نپذيرفتن مشروعيت حکومت و طرد متقابل شيعيان از جانب حکومت سنّى و نيز تحريم و انزواى ناشى از آن‏ها، به دست آمده است.

«عدل» و مفهوم مقابل آن، يعنى «ظلم» (بى عدالتى يا ستم)، در انديشه الهيّاتى، اجتماعى و سياسى شيعه، نقشى برجسته دارد. عدل در فرهنگ شيعى، بعدى الهيّاتى به فهم تاريخى از عدالت ـ به معناى حقوقى‏اش ـ افزوده است و آن «پيروى از اراده عادلانه خداوند» و «عمل بر طبق اراده حق خداوند» است. تعبير سياسى اين مفهوم آن است که تنها حکومت مشروع، حکومتى است که از اراده حقّ خداوند پيروى کند، و عدالت اجتماعى و برابر بودن مسلمانان نيز از مظاهر عدل الهى است.

با اين معيار، بيشتر حکومت‏هاى مسلمان تقريبا در همه ابعاد، ظالمانه رفتار کرده‏اند.

آنچه بعد فرهنگى ـ مذهبى هويّت شيعه را تقويت مى‏کند، اين است که آنان از نظر اجتماعى، به عنوان طبقه‏اى فرودست، فقير و بى‏سواد در جهان عرب، از جنوب لبنان گرفته تا بحرين، شناخته شده‏اند. شيعيان زندگى خود را تحت ظلم مى‏دانند، و در برداشتى نوين، آن را اين‏گونه تفسير مى‏کنند که حکومت استبدادى حقوق آن‏ها را زير پا گذاشته، به گونه‏اى تبعيض‏آميز عمل مى‏کند. شيعيان به الگويى از فقر و فراموش‏شدگى اشاره مى‏کنند که از اعمال تبعيض‏آميز حکومت‏ها، از دوره عثمانى تا عصر حاضر، ناشى شده است. شيعيان از لبنان گرفته تا بحرين، به عنوان رعايا و بخش روستايى و فقير جوامعشان محسوب مى‏شوند. آن‏ها طى دهه‏هاى متمادى، از پيشرفت شهرنشينى و تجدّدى که در جهان عرب پس از جنگ جهانى اول شروع شد و پس از جنگ جهانى دوم سرعت يافت، عقب نگه داشته شدند. مزاياى تجدّد، که در تعليم و تربيت، خدمات بهداشتى، ارتباطات، فرصت‏هاى شغلى و سطح بالاترى از زندگى نمود مى‏يابد، بسيار دير به مناطق شيعى نشين انتقال يافت و امروزه نيز فقر و توسعه‏نيافتگى نسبى شيعيان در جنوب لبنان، جنوب عراق و در روستاهاى بحرين احساس مى‏شود. اين مناطق تا دهه 1960، سواحل دورافتاده‏اى بودند که محروميت آن‏ها نهفته و فراموش شده بود و عمدتا بر کشاورزى اتّکا داشتند. کشاورزى نيز در اين نظام‏هاى اقتصادى، که به طور فزاينده‏اى به نفت، خدمات مالى و فرايند صنعتى شدن متّکى‏اند، بخشى رو به زوال است.

احساس تبعيض و بى‏عدالتى، که براى شيعيان در جامعه مقدّر شده، مشخصه رايج و مهمّ خودآگاهى و يکپارچگى شيعى است و حتى شيعيانى که تعلّقى اندک به آموزه‏هاى دينى دارند، آن را احساس مى‏کنند. يکى از دانشمندان شيعه به طعنه، اين‏گونه اظهار نظر مى‏کند که شايد شيعيان «نبايد شکايتى داشته باشند»؛ چرا که عقيده آن‏ها، به آنان آموخته است که سرنوشت براى آن‏ها رنج را رقم زده و اين‏که تقدير آن‏ها بر اين است که تا مهدى نيامده، به حکومت نرسند. از ديدگاه ايشان، معضل اصلى فلسفى شيعيان، از اين نوع اعتقاد ناشى شده است. آيا آن‏ها صرفا بايد با بى‏اعتنايى و در سکوت، رنج را تحمّل کنند؟ يا اينکه بايد با افزودن توان جامعه شيعى و فراهم آوردن مقدّمات اوليه ظهور مهدى، به (روند) تاريخ کمک کنند؟

بسيارى از شيعيانى که خود را در قالب اصطلاحات غيرفرقه‏اى تعريف مى‏کنند، به اين امر پى برده‏اند که ديگران على‏رغم تعريف آن‏ها از خود، آن‏ها را ابتدا شيعه به حساب مى‏آورند. از آنجا که اين نسبت، برچسبى است که جهان خارج بر آن‏ها نشانده، آن‏ها قدرت تغيير آن را ندارند. شيعيانى که در اين تحقيق با آن‏ها مصاحبه شده، با نارضايتى اظهار داشته‏اند که گريزى از برچسب «تشيّع» نيست، و حتى اگر يک شيعه پيرو تسنّن شود، در نظر سنّى‏ها، شيعه باقى مى‏ماند. اين تلقّى از تفاوت بنيادى، در سطحى عمومى، به فرهنگ عاميانه نيز سرايت کرده است: در فرهنگ عاميانه لبنان، اعتقاد بر اين است که شيعيان دُم دارند؛ در عربستان سعودى، شايع است که شيعيان پيش از خوردن غذا به آن تف مى‏کنند؛ وهّابى‏هاى متعصّب معتقدند که دست دادن با شيعيان، وضو را باطل مى‏کند؛ بسيارى از وهّابى‏ها معتقدند که اغلب شيعيان به دنبال اين هستند که در طول حج، مخفيانه، خانه کعبه (زيارتگاه اصلى در مکّه) را با مدفوع انسانى آلوده کنند؛ در عراق، پس از جنگ خليج، مقاله‏اى در روزنامه رسمى حزب بعث، شيعيان جنوب را متّهم کرد به اينکه افزون بر معايب اخلاقى ديگر، مبتلا به فساد و انحرافات جنسى نيز هستند. هرچند اين مسائل اوج تعصّبات عاميانه‏اند، نشان از بن بستى دارند که شيعيان دچار آن شده‏اند. در تحليل نهايى، اين امر مطرح نيست که فرد چگونه خود را تعريف مى‏کند، بلکه تعريف جامعه‏اى که در آن قرار دارد، هويّت و مناسبات او را متعيّن مى‏سازد. در نتيجه، تشيّع به نگرشى تبديل شده است که جهان را آکنده از ظلم مى‏بيند و معتقد است که تقدير شيعيان بر اين بوده که همواره بيگانه، محصور در خود و در ترس از مواجهه با ديگران باشند. پيامد اين ديدگاه، پيدايش يک سنّت طولانى تقديرباورى سياسى و کناره‏گيرى از امور عمومى است که شيعيان را از نظر فيزيکى و اجتماعى، در قسمت‏هاى دورافتاده‏اى محصور کرده است تا در آن کنج تاريک، از حافظه عرب محو شوند.

انشعاب‏هاى شيعيان

تقسيم‏بندى شيعيان به عنوان يک جامعه، از عوامل گسترده‏اى متأثر است. برخى از اين عوامل را شرايط خارجى تحميل مى‏کنند که واضح‏ترين آن‏ها مرزهاى سياسى بين کشورهاى عربى است که جوامع شيعه گسترده‏اى در آن‏ها زندگى مى‏کنند.

على‏رغم اين واقعيت که شيعيان در شکل‏گيرى زندگى عمومى جوامعشان حرفى براى گفتن ندارند، شرايط خود آن‏ها، به صورتى اجتناب‏ناپذير، متأثر از پيشرفت‏هاى تاريخى و اقتصادى است که در محيط نزديکشان صورت مى‏گيرد. براى مثال، در دهه 1920، در حالى که شيعيان عراقى به مقابله با قيموميت بريتانيا برخاستند و شورشى عليه حضور بريتانيا در عراق صورت دادند، شيعيان بحرين براى مصون ماندن از بى‏عدالتى‏هاى خاندان و طوايف حکومتى، به مقامات بريتانيايى متوسّل مى‏شدند.

اين واقعيت، همراه با رژيم‏هايى که کنترل‏هاى امنيتى سختى اعمال مى‏کنند، بيانگر اين است که مسافرت راحت و غيررسمى از مرزهاى منطقه، همواره ساده نبوده است. در سال‏هاى اخير، ارتباطات بين جوامع شيعى، به دليل روابط امنيتى حکومت‏هاى منطقه، حتى محدودتر نيز شده است و حال آنکه فرصت‏هاى شيعيان براى تثبيت حمايت و همکارى ميان‏مرزى، مشکل‏تر شده است.

تقسيم‏بندى‏هاى ديگرى نيز در جوامع شيعى به وجود آمده که ناشى از ماهيت روابط بين رژيم‏هاى کشورهايى است که در آن زندگى مى‏کنند. ماهيت روابط ايران و عراق روشن‏ترين نمونه از اين مسئله است. در تنش‏هاى شديدى که ميان دو کشور وجود داشت و در عمل، به هشت سال جنگ بين آن‏ها در دهه 1980 انجاميد، شيعيان در اين ميان گرفتار شدند. شيعيان کويت در جنگ عليه کويت، مجبور شدند با ارتش عراق، که اکثريت سربازان رسمى آن شيعه بودند، بجنگند. اگرچه ايران، در جنگ با عراق، به دنبال استفاده از شيعيان عراقى به عنوان ستون پنجم خود بود، و عراق نيز احتمالاً اميد داشت که شيعيان کويتى را دست کم وادار به بى‏طرفى کند، در واقع، در هر دو مورد، جوامع شيعى توانستند به خوبى وفادارى مطلق خود را به حکومتى که در آن اقامت دارند، نشان دهند. ناگفته پيداست که شيعيان، به رغم جمعيت زيادشان، تقريبا هيچ تأثيرى بر روابط ميان حکومت‏ها ندارند.

اما منشأ بيشتر اختلافات شيعيان در درون جامعه قرار دارد. مؤلّفه‏هاى مشترک بسيارى از هويّت فرهنگى و مذهبى شيعى و درد مشترک، در واقع، تا حدّى موجب اتحاد جامعه مى‏شود و ممکن است به ظاهر، نيرويى متحد و منسجم با اهداف و سرنوشت مشترک ايجاد کند. با اين حال، عقايد و تجارب مشترک در واقع، توان جامعه را صرف غلبه بر اختلافات درونى کرده است. جامعه شيعى عرب، متنوّع و در برخى موارد، به خودى خود، متفرّق است که اين امر توانايى آن را براى ايجاد هماهنگى محدود ساخته و تعريف اهداف مشترک را مشکل‏تر کرده است، چه برسد به دست‏يابى به آن. بسيارى از عواملى که شيعيان را متحد مى‏کنند، مى‏توانند عامل تفرقه آن‏ها نيز باشند. در حالى که آموزه‏هاى دينى يک ويژگى مشترکند، ممکن است تفرقه‏انگيز نيز باشند. (براى مثال) نهاد مرجعيت، هم عامل پيوند است و هم منبعى براى اختلاف. (علاوه بر اين) طبقه و جايگاه اقتصادى، شيعيان يک جامعه واحد را متفرّق مى‏کند و جهت‏گيرى سياسى نيز مى‏تواند عاملى باشد براى اختلاف.

تنوّع در تعهّد مذهبى

اولين منبع اختلاف در بين شيعيان، ميزان پاى‏بندى مذهبى آن‏هاست. همه شيعيان به طور مساوى، به تشيّع عمل نمى‏کنند و ميزان پاى‏بندى آن‏ها به تعاليم تشيّع نيز يکسان نيست. از دهه 1970، تعداد شيعيانى که دستورات عملى اسلام، همچون نماز و روزه را مراعات مى‏کنند و اعمال دين‏دارانه‏اى همچون شرکت در محافل تلاوت قرآن يا احاديث دوازده امام را بجاى مى‏آورند و روز مقدّس عاشورا را گرامى مى‏دارند، رو به افزايش است. حسينيه‏ها، يعنى مراکز شيعى که در آن‏ها نماز، جشن و نشست‏هاى جمعى برگزار مى‏شود، جمعيت بيشترى را به خود جلب مى‏کنند. با اين حال، قيدهاى قابل ملاحظه‏اى در اين گرايش وجود دارند: اولاً، افزايش پاى‏بندى مذهبى در بين شيعيان، بخشى از احياى کلى اسلام است و نشانه‏اى از اينکه تعداد شيعيانى که به مذهب بازگشته‏اند از ديگر مسلمانان بيشتر باشد، در دست نيست.

ثانيا، همان‏گونه که در مورد سنّى‏ها نيز اين‏چنين است، افزايش دين‏دارى در ميان شيعيان، به هيچ وجه، کلى يا به يک شکل نيست. اعتقاد مذهبى شيعيان طيفى است که از پاى‏بندى شديد، تا بى‏تفاوتى را دربرمى‏گيرد و اين تفاوت‏ها موجب شکافى جدّى در جامعه شيعى شده است.

ميزان پاى‏بندى اعتقادى، مسئله هويّت را مجددا مطرح مى‏کند. افراد تا چه حد مى‏توانند ادعاى تشيّع داشته باشند، بدون اينکه قاطعانه اصول آن را باور کنند؟ آيا بى‏بندوبارى مذهبى، از شدت هويّت يک شيعه مى‏کاهد؟ شيعيان همواره اين سؤالات را مى‏پرسند و با آن مواجهند. افزون بر آن، از آغاز قرن بيستم، شيعيان در معرض تأثيرات بسيارى هستند که کم و بيش با تشيّع بيگانه‏اند: يکى از آن‏ها فرهنگ، نهادها و تعليم و تربيت غربى است. ديگرى نفوذ قدرتمندى است که ايدئولوژى‏هاى سوسياليستى از نيمه قرن به بعد، بر جوامع شيعى سراسر منطقه داشته‏اند. عامل سوم اشکال گوناگون ملّيت‏گرايى عربى است که شيعيان بسيارى از آن حمايت کرده‏اند؛ همچون، ناصرگرايى، بعث‏گرايى به اشکال گوناگون و جنبش‏هاى کوچک‏تر ديگر. اين بنيان‏هاى سياسى، از مذاهب طفره مى‏روند و دست‏کم به صورتى ظاهرى، به دنبال اين هستند که از آن فراتر روند. در نتيجه اين حمايت‏هاى فکرى جديد، پيوندهاى مذهبى بسيارى از شيعيان، امروزه بسيار بى‏انسجام‏تر از اوايل قرن است.

لاادرى‏گرى آشکار به سبب بدنامى و کيفر سنگينى که اسلام براى ارتداد تعيين کرده است، به ندرت ديده مى‏شود. با اين حال، در درون اين خط قرمز، درجاتى نامتناهى از اعتقاد به تعاليم شيعى وجود دارند. اغلب شيعيان در ابتدايى‏ترين سطح، مدّعى‏اند که به اسلام و اصول گسترده مربوط به آموزه‏هاى شيعى، همچون مشروعيت تلاش على[ عليه‏السلام ] براى خلافت، جايگاه خاص دوازده امام و آرمان بحق شهادت حسين،[ عليه‏السلام ] اعتقاد دارند. اما همگان اصل عصمت دوازده امام را نمى‏پذيرند و ممکن است برخى مدح و ستايش حسين[ عليه‏السلام ] و ديگر امامان را افراط بيجا بدانند. چپ‏گراهاى شيعه تکيه بر مذهب را به عنوان عامل وحدت، نمى‏پذيرند و در مقابل، بر اهميت سرکوب سياسى براى اتحاد جامعه تأکيد دارند. چپ‏گراها اغلب در مورد مبناى مذهبى تبعيض، ترديد دارند و اين امر را به نياز به حفظ منافع طبقاتى و برترى سياسى نسبت مى‏دهند. اين (نوع) شيعه‏گرى، که از جنبه عقيدتى بدان بى‏اعتقادند، اغلب مورد انتقاد شيعيان مؤمنى است که در حالت افراطى معتقدند:

پاى‏بندى مذهبى، عنصرى حياتى از هويّت است و شيعيانى که به وظيفه خود عمل نمى‏کنند، اساسا شيعه نيستند و نمى‏توانند جزو جامعه شيعى به شمار آيند.

کسانى که سخت به تشيّع وفادارند، دوست دارند خود را نمايندگان حقيقى جامعه شيعى، پيشوايان و پيشگامان نهضت آزادى تشيّع تصوير کنن

/ 1