چیستی و هستی علوم انسانی؛ برخی موانع و راهکارها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چیستی و هستی علوم انسانی؛ برخی موانع و راهکارها - نسخه متنی

محمد باقر حشمت زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چيستي و هستي علوم انساني

برخي موانع و راهكارها

محمدباقر حشمت‌زاده

چكيده

انسان بالاترين رتبه را در بين مخلوقات داراست. او عامل اصلي علم و شناخت وهم پس از خالق، اصلي‌ترين موضوع شناخت و معرفت است. انسان با داشتن روح ملكوتي و جسم ناسوتي موجودي دوبعدي و منحصر به فرد است. او اگر براي علم و پژوهش موضوعيت و اولويت پيدا كند، مقدمات تاسيس علوم انساني شكل مي‌گيرد و نقطه آغاز و عزيمت اين رشته طرح مجهولات اساسي درباره آدمي است . هنگامي‌كه با كمك مفروضات و معلومات اثبات شده و متدها و روش‌هاي خاص علوم انساني ، سؤالات مزبور پاسخ گفته شود، معارف انسان‌شناسي توليد و حاصل مي‌گردد اين معرفت پس از الاهيات مهم‌ترين و اولي‌ترين دانش بوده و براي دسترسي به آن بايد از معلومات و اطلاعات مربوط به همه موجودات مطلع بود. از آنجا كه اين دانش دربارة انسان و جهت بهينه‌سازي حيات و سعادت اوست، فوق العاده مهم و ضروري است.

ليكن عليرغم چنين ارزشي و اهميت ذاتي، در عمل اين دانش در جامعه و در بين آدميان و در قياس با ساير علوم و فنون ، چندان نقش و جايگاهي ندارد. در اين رابطه مي‌توان دور باطل و تسلسلي را ديد كه نمايانگر اوج آسيب‌ها و ناهنجاري‌هاي اين معرفت بوده و راهبرد بهينه اعتلاء و ارتقاء علوم انساني، شكستن اين دور باطل است:

سؤالات و دست‌اندركاران چنين مي‌نمايند كه ضعف بنيادي و وضعيت موجود و ضعيف اين معرفت،‌عامل اصلي انزواي آن است. در حالي كه اصحاب اين دانش بر اين باورند كه عدم توجه مسؤولين و عدم اعتنا به توليدات و محصولات اين علم، موجب ضعف و انزواي آن شده است.

واژگان كليدي :

علوم انساني، انسان‌شناسي، روابط هستي، فرايند علم و معرفت، توسعه.

مقدمه و طرح موضوع

بسم الله الرحمن الرحيم ـ اقرا بسم ربك الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقراو ربك الاكرم، الذي علم بالقلم، علم الانسان مالم يعلم، كلا ان الانسان ليطغي، ان اراه استغنا ان الي ربك الرجعي.

به نام خداوند بخشنده مهربان ـ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، آفريد انسان را از خون بسته، بخوان و پروردگار تو كريم‌تر است، آن كه تعليم كرده نوشتن را به قلم،‌آموزاند انسان را آنچه كه نمي‌دانست، نه چنين است به درستي كه انسان هر آينه عصيان مي‌ورزد با اينكه ديد خود را كه بي‌نياز شد، به درستي كه به سوي پروردگار تست بازگشت.

آيات كوتاه و آهنگين سوره علق از بنيادي‌ترين آموزه‌هاي انسان‌شناسي و علوم انساني است. اگر در بين موجودات هستي، شناخت انسان براي كسي موضوعيت و اولويت داشته باشد، براساس منطق و متدولوژي ، مجهولات و سؤالات زير قابل طرح است كه آيات فوق به عنوان كلام خدا به آن‌ها پاسخ گفته است:

هويت ، ماهيت و ضميره انسان چيست؟

انسان از چيست، از كجاست و به كجاست؟

راهكار و راهبرد بهينة انسان چيست؟

مشهود است كه آيات مزبور اولين نازله وحي به پيامبر گرامي اسلام بوده و در شب‌هاي رمضان و ليالي قدر انزال گرديده‌اند. توجه و تأكيد بر اولين كلمه اين نازله، حكمت آموز و بديع است. لابد حكمتي دارد كه نخستين كلمه از كلام خدا به صيغة امر و البته با يك دنيا لطف و مرحمت بيان گرديده است. عمدة راز و رمز انسان‌شناسي قرآن و اسلام مي‌تواند در همين كلمه كوچك چند حرفي قرار داشته باشد. از همين كلمه اول از گفتار الاهي مي‌توان با فلسفه قرآن و ماهيت و هدف انسان آشنا گرديد و اين معنا را بهتر شناخت كه:

«قرآن كتاب هدايت و اسلام دين هدايت است»، (سبحاني، بي‌تا: 173)

چرا كه در اولين نازله و كلمه‌اش انسان امر و هدايت به قرائت و عبوديت گرديده است.

اگر از منظر علوم ارتباطات (اسدي، 1371: 101) به شب‌هاي قدر و نزول قرآن و آغاز بعثت نبي مكرم اسلام نگريسته شود اساسي‌ترين شبكه ارتباطات و مبادلات هستي و بشريت در اين صحنه ايجاد گرديده است.

رابطه خالق و ملكوت و آسمان با خلق و ناسوت و زمين پيام دهنده خداي خالق ، دانا و كريم است. پيام گيرنده رسول اكرم و همه بشريت، جبرئيل وسيله پيام. و پيام «خواندن و دانستن و هدايت شدن و هويت يافتن و يادگرفتن و گمراه نشدن». بنابراين قرآن به عنوان كتاب هدايت و كلام الاهي در اولين كلمه خود، آخرين و اصلي‌ترين سؤال علوم انساني و انسان‌شناسي را كه همان راهبرد و راهكار بهينه باشد پاسخ گفته است. يعني وجود و هستي آدمي با محتوي و ماهيت «خواندن» پر شده و هويت مي‌باشد. و اين چيزي جز علم و دانش وعقل و معرفت نيست كه هم موضوعش و هم معلمش خداست. خدا كريم‌ترين است چون خودش كه قادر و عالم مطلق است. از راه لطف، قابليت علم و خواندن و آموختن را به انسان كرامت نموده است و از همين روست كه آدمي نيز در قياس با ديگر موجودات و جانداران،‌ صاحب شرافت و كرامت و امتياز گرديده است.

اي انسان بخوان، چه بخوانم؟ چگونه بخوانم؟ كتاب هستي در مقابل تو گشوده است بخوان تا بداني «خالق تو و همه چيز» خداي خلاق است. كتاب هستي را بخوان و ببين، آن هم از راس و اصلي‌ هستي كه پروردگار باشد. چرا بخوانم و چه بخوانم ؟ بخوان تا بداني كه مبدأ هستي و خلقت، خالق است. بدان كه تو با اين همه هيبت و غرور و امتياز، از خون بسته و از علقه‌اي ناچيز آفريده شده‌اي. از سوئي بدان كه طغيان و هيبت تو در برابر خداوند ناچيز است و از سوي ديگر آگاه باش كه خالق با چه خلاقيت و توانايي از چيزي به شكل و به موجودي شگرف و زيبا و توانمند چون تو ساخته است.

اما همين تو كه همه چيزت از خداست. زماني كه باعقل و تجربه و ابزار به ظاهر خودساخته است، «علم و ثروت» خلق كردي احساس بي‌نيازي و غنا كرده و از بستر و مسير خارج شده و سر به طغيان برمي‌داري و از راه و هدف صحيح خارج مي‌شوي در حالي‌كه غايت كمال و سعادت تو در اطاعت و قربت خداست. انسان با توسل و تقرب به توليدات و خلاقيت‌هاي مادي و كيفي خود مي‌خواهد به امن و ايمني برسد كه به طغيان و ضلالت در مي‌غلطد . در حالي‌كه سرانجام همه راه‌ها به سوي پروردگار است.

(خدا) مبدأ مقصد (خدا)

شبكه روابط هستي

بعثت و نزول اولين آيات سورة علق، دو رابطه اصلي و اساسي هستي و بشريت را بازخواني، بازنويسي، بازنگري و بازسازي مي‌نمايد.

رابطة استاد شاگردي (رابطه معرفتي و شناختي)

رابطة امر دهي و امربري (رابطه سياسي وحكومتي)



در اين صحنه خداوند استاد انسان شده و همان علم و اسمائي را كه در الست به او آموخته مجدداً فعال مي‌كند و يادآور مي‌شود كه با قلم آنچه را كه نمي‌دانسته به او آموخته است. يادآور مي‌شود كه محور و جوهر اين دانش ،‌ معرفت به «مبدا، مقصد و مسير» انسان است و كاربرد و نتيجه اين معرفت،‌ «هدايت به خير و كمال» و دوري از گمراهي، كسب مصالح و دفع مفاسد است. در اين چشم‌انداز سلسله مراتب عالم و علم چنين است:

خدا (لاهوت)

جبرئيل (ملكوت)

پيامبر (ناسوت)

اصحاب (خواص)

نامي و توده‌هاي مردم (عوام)

بعثت و نزول وحي و صدور فرمان خواندن، به نوعي بازنگري و بازسازي رابطه امر‌دهي و امر بري و ملكوتي براي رابطه سياسي و حكومتي نيز هست.

خداوند امر ده و انسان امربر است و امر نيز خواندن و دانستن و هويت و هدايت مي‌باشد. چنين امري بر خلاف اوامر بشري، از راه لطف و مرحمت و معرفت است تا انسان اين مخلوق با كرامت، به سلامت و امن و از مسيري درست از مبدأ به مقصد سير نمايد.

اي بي‌خبر بكوش كه صاحب خبر شوي تــا راه دان نباشي كي راهبــر شـــوي

در اين رابطه انسان «آزادانه و عالمانه» تسليم امر خدا شده و به قيد و صفت مسلمان مزين مي‌گردد.

در رابطه نخست انسان علم آموخته و عالم و عامل مي‌شود و از قيد و علقة دنيا و نفس آزاد مي‌شود.

خودشناسي ،‌ خوديابي،‌خودسازي

آنگاه داوطلبانه و مشتقانه به سوي خدا مي‌رود. از اين روست كه اسلام،‌ نظامي است جامع كه همه ابعاد انسان را شامل شده و اصولاً ماهيتي فرهنگي و تربيتي دارد. از همين روست كه در يك نگاه تربيت و سياست به يك معنايند. (دهخدا، بي‌تا، ذيل كلمه سياست) در رابطه اول آدمي با خودشناسي و خداشناسي به خوديابي رسيده و براي خودسازي و تربيت آماده مي‌گردد. سپس آمادة امرپذيري و هدايت‌پذيري مي‌شود و مي‌داند كه از اين پس از كدام آمر و امر و براي چه بايد فرمان ببرد. خداوند چون عالم و قادر و خالق است. پس مالك بوده و چون مالك است پس حاكم بوده و حق و قدرت تصرف در توليدات و مخلوقاتش را دارد.

قادر عالم

خالق

مالك

حاكم

تكوين تشريع

حاكميت خداوند دو شعبه به هم پيوسته دارد:

الف : تكويني

ب : تشريعي (حشمت‌زاده، 1383: 146)

كون و مكان تحت امر و حاكميت خداوند تاسيس و تكوين و تداوم و تحويل يافته و انسان نيز به عنوان يكي از مخلوقات و موجودات ، ابعادي از وجودش تحت همين حاكميت است. به فرمان همين تكوين، انسان داراي ضميره عقل و علم بوده و مي‌تواند اشياء و موجودات را شناخته و «تشخيص» داده و براي خود راهكار «تجويز» نمايد. از آنجا كه صرف اتكا به عقل و علم بشري، به لحاظ محدوديت‌هايش ، بعضاً موجب احساس استغنا سبب طغيان است، ‌خداوند از راه لطف خود «كتاب و نبي» براي هدايت و هويت انسان، انزال و ارسال كرده است، تا آدمي از مسيري امن و مطمئن و با ايمني به مقصد برسد.

سؤالات اساسي انسان‌شناسي

انسان‌شناسي و علوم انساني در كليت و جامعيت خود دانشي است كه پاسخ‌گويي سؤالات و مجهولات زير است:

1. انسان چيست؟

1 . افكار و درونش

2. اعمال و بيرونش

2. انسان چه بايد باشد؟ (هدف و هويت)

3. انسان چه بايد بكند؟ تا به سعادت وكمال برسد؟ (رشاد، 1383: 239)

مكاتب علمي و سياسي هر كدام با مفروضات و متدهاي خودشان، پاسخي به سؤالات فوق داده و هر كدام داراي انسان‌شناسي و علوم انساني خاص خودشان هستند كه با هم داراي اشتراكات و افتراقاتي هستند. اسلام نيز به سؤالات فوق پاسخ گفته كه در منابعي چون قرآن و سنت و عقل و تجربه بشري مي‌توان آن‌ها را يافت. و سوره علق از آن دسته است كه به عنوان اولين نازله و نقطه آغاز بعثت و شروع يك انقلاب عظيم انساني و اجتماعي به نوعي انسان‌شناسي و علوم انساني را از زاويه ديني اسلامي و كلام الاهي بازتاب مي‌دهد.

فرايند علم و معرفت

انسان از سوئي خود عامل اصلي شناخت و هم پس از خالق، مهم‌ترين موضوع شناخت مي‌باشد، وي در ميانه هستي و موجودات ايستاده و كنجكاوانه و متحيرانه،‌ خود وكائنات را مي‌كاود. از اين منظر، هستي مجموعه‌اي از موجودات است كه هر از چندي بخشي از آن مورد توجه انديشمندي قرار مي‌گيرد. گويي ذهني و حواس آدمي به آن موجود بند مي‌شود (علقه) لذا آن موجود داراي موضوعيت مي‌شود پس هر موضوعي موجود است، اما هر موجودي ممكن است هنوز موضوع نباشد مگر آنكه ذهن و حواس كنجكاو انسان به آن گير بدهد. وجود موضوعي معين براي تاسيس هر رشته از دانش و معرفت لازم است. اما شرط كافي براي شكل‌گيري يك رشته از دانش، طرح سؤالات و مجهولات است. (حشمت‌زاده، 1382: 19) و براي پاسخگويي به مجهولات و سؤالات به دو عنصر ديگر نياز هست:

مفروضات نظري

موجودات موضوعات مجهولات معارف مزايا (توسعه و كمال متدها عملي

سؤالات به دو عنصر ديگر نياز هست:

1. مفروضات ، 2 . متدها. آن دسته از معلومات كه قبلاً شرح و اثبات گرديده و براي پاسخگويي به سؤالات قابل استفاده هستند. مفروضات ناميده مي‌شوند. اما براي كنكاش مجهولات و بهره‌برداري از مفروضات ، مي‌بايستي از روش‌ها و متدهاي تحقيق و تحليل بهره‌ برد تا به ميوه‌اي به نام دانش و معرفت دست يافت. معارف به صورت قضيه و جمله خبري بوده كه ابتدا در ذهن و نظر آدمي انبار و انباشت مي‌گردد. اما خط و كتاب اين امكان را براي انسان فراهم آورد تا علم موجود در ذهن را عينيت بخشيده و آن‌ها را بازنگري كرده تحكيم و توسعه دهد و همين امر انقلابي در علم و صنعت و زندگي فراهم آورد. امروز انسان با گنجاندن اطلاعات و معلومات خود در وسائل الكترونيكي و رايانه‌اي و پردازش سريع آن‌ها امكان انباشت عجيب و عظيمي را به دست آورده و انقلاب تمدني شگرفتي را در حال تجربه و گذار است.

انسان و توسعه

در مراحل آخر زنجيره توليد علم اينك اين سؤال خودنمايي مي‌كند: به‌راستي مزاياي اين همه شناخت و معرفت چيست و چرا از گذشته و حال اين همه وقت و هزينه براي تحقيق و توليد علم صرف مي‌شود و چرا انسان اين همه امكانات و سرمايه را مستقيما براي توليد كالا و ثروت و توسعة رفاه و مصرف به كار نمي‌گيرد؟ مزيت و كار بر معرفت و دانش عبارت است از «توسعه و كمال» انساني و اجتماعي در دو بعد:

1. توسعه و كمال نظري

2 . توسعه و كمال عملي

هر مجهولي كه براي انسان معلوم گشته و به دنبال ذهن و روان او اضافه گردد به همان ميزان ذهن و درونش به توسعه و كمال مي‌رسد. «هل يستوي الذين يعلمون و لايعلمون». «تو پنداشته‌اي آنكه مي‌داند و آنكه نمي‌داند برابرند». توسعه و كمال نظري انسان به ظاهر نامتناهي است چرا كه وي قابليت بالقوه آن را دارد كه علم و تصوير همه موجودات را در ذهن خود جاي دهد. بعضاً از منظر انسان‌شناسي و در كرامت آدمي گفته مي‌شود كه وي عالم صغير و هستي عالم كبير است چون آدمي مدل كوچكي از تجمع همه موجودات ملكوتي و ناسوتي است. اما از نظر ديگر و در درجه بالاتري از كرامت انساني مي‌توان او را عالم كبير تلقي نمود چرا كه انسان قابليت آن را دارد كه همه هستي را شناخته و تصور و تصديق همه آن‌ها را در ذهن و درون خود جاي دهد و اين همان كرامت والاي انساني است كه طبق سوره علق از توان علم و شناخت او حاصل مي‌شود . «رسد آدمي به‌جايي كه به جز خدا نبيند». اين اوج و نهايت توسعه و كمال انساني است و چون خدا مطلق و نامتناعي است، اين حد از كمال انساني ابعاد بي‌نظيري مي‌يابد. اينجاست كه مفهوم «انسان كامل» متجلي مي‌شود. (حسيني، 1380: 126) اما در جامعه و تاريخ بين چنين انسان ممكن الوجودي با انسان واقعي الوجود چقدر فاصله هست و چرا و چگونه است كه نوع انسان از چنين امكان و قابليتي دور مانده و تنها با اتكا به بخش كوچكي از توانمندي‌هاي انديشه‌اي و ابزاري خود، ‌احساس بي‌نيازي كرده از اطاعت و هدايت الاهي دور افتاده و راه طغيان و خسران مي‌رود.

بسم الله الرحمن الرحيم، والعصر، ان الانسان لفي خسر، الي الذين آمنو و عملو الصالحات و تواصو بالحق و تواصو بالصبر. قسم به عصر و عصاره و زمان كه نوع انسان در زيان و خسران است مگر كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده و يكديگر را به حق و صبر توصيه مي‌كنند.

اينك با تمثيل و تسريع ديگري مي‌توان حد و حدود توسعه نظري انسان را تجسم نمود. تعداد قضاياي جزئي و كلي كه درباره موجودات و موضوعات در ذهن آدمي است به‌ظاهر ممكن است محدود و معدود بوده و مثلا در يك يا چند CD بگنجد. اما چنين است كه قضاياي كليه و معارف نظري و تئوريك و مفاهيم كه گاه در حد يك جمله هستند حاصل تعميم و انتزاع صدها و هزاران جمله خبري و قضية جزئي و مصداق هستند كه در ذهن انسان انباشته است. بنابراين مفاهيم، ‌تئوري‌ها و قضاياي كليه همچون كدها،‌ فايل‌ها و عناوين كوچك رايانه‌اي هستند كه اگر بازشوند شامل صدها و هزاران زير مجموعه وسيع‌ و گسترده هستند.

مثلا قضيه‌اي همچون، «خدا خالق مطلق است» به ظاهر جمله‌اي كوچك و متشكل از چند كلمه است كه در گوشه‌اي از ذهن و يا در كنجي از يك سطر جاي مي‌گيرد. اما حصول چنين دانشي و معرفتي از لحاظ اثباتي، فرايندي طولاني و عظيم را طي كرده و حاصل انتزاع و تعميم هزاران قضيه جزئي و مصداقي است. از دل همان قضيه كلي مجدداً مي‌توان كثيري قضيه و معرفت نوع را استنتاج و استخراج نمود. براي مثال مالكيت و حاكميت خداوند بر انسان و كل هستي از همان قضيه قابل استخراج است و لذا نفي و يا اثبات قضيه فوق به معني تاسيس يا تخريب يك مكتب وسيع و عظيم علمي،‌ فلسفي و سياسي مي‌شود. براي مثال ماركسيسم به عنوان يك مكتب علمي و يك ايدئولوژي اجتماعي و سياسي پرطمطراق ، مبتني بر نفي موجوديت و خالقيت خداوند بود و موجد جرياني عظيم در تاريخ و تمدن معاصر گرديد. پيش از آن نيز در جريان رنسانس، ليبراليسم به رغم خود با اثبات و قبول آنكه «خدا خالق است» و بودن و خلقت به دست اوست اما «شدن صيرورت در حاكميت و اختيار انسان است» (عميد زنجاني، 1375: 136) جرياني عظيم و تمدني شگرف ايجاد كرده كه طي چند سده مبدل به عظيم‌ترين و اصلي‌ترين جريان تاريخ معاصر شده و براي آينده نيز داعية موجوديت و مشروعيت و اولويت دارد.

انسان‌هاي زيادي در علم و شناخت موجودات مختلف هستي به ابعاد وسيعي دست يافته‌اند كه خود از شدت حيرت يا دم فروبسته و يا چون آتش فشان فوران كرده و كنترل از كف داده‌اند. در برخورد با عالمان و انديشمندان در هر صنف و رشته ممكن است بعضاً انسان ضعيف و نحيف با چند ده كيلو وزن را ديد كه اين نهايت توسعه مادي و جسماني اوست. اما در تعريف و تمثيل دانش و شخصيت او گفته مي‌شود كه فلان «كوه علم» يا «اقيانوس معرفت» است.

كاربرد مادي و عملي علم

مزيت دوم معرفت، عملي و كاربردي است. اين امر زماني است كه دانسته‌ها و يافته‌هاي نظري به مدد ابزارها و روش‌ها، ‌به عنوان فن و تكنيك به كار گرفته مي‌شوند. بدين ترتيب دامنه عمل و اقدام و ميدان مانور و اثر انسان‌ها وسيع و گسترده مي‌شود. (دانستن براي به كار بستن). زماني آدمي به ضرورت نيازي دروني و يا به سائقة محركي بيروني، ‌وادار به رفتار و عمل مي‌گردد و از اين راه با دنياي خارج و عيني مرتبط گرديده و با حواس و ادراك ، تصورات و تصديقاتي درباره اشياء و پديده‌هاي بيروني حاصل مي‌كند و بدين صورت انبان علم و معرفت در ذهن و درون توسعه مي‌يابد.

عمل علم ذهن عين

اعمال و رفتار انسان بعد ديگري از شخصيت اوست و كنش‌هاي او جهان اطراف را در ابعاد طبيعي و اجتماعي متاثر مي‌سازد. اين رفتارها وعمل‌ها چنانچه متكي به پشتوانه علم باشند، «‌وسعت و شدت و سرعت» اثر و تغيير، بيش‌تر خواهد بود. انسان اوليه دايره اثرش به اندازه برد حواس و اندام‌هايش بود و هرچه علم و تجربه و ابزار او توسعه و كمال مي‌يافت به همان ميزان دايره اقدام و اثرش وسعت مي‌گرفت. بنابراين مقوله «توسعه» به عنوان امري محسوس و ملموس از نخستين روزها حضور آدمي در اين جهان شروع شده است. ميدان مانور انسان بدوي به ميزاني بود كه بتواند برود و بدود و يا دستانش را دراز كند، ‌اما برداشتن و پرتاب سنگي كه با سنگ ديگر تيز و صيقلي كرده بود ميدان اثرش را وسيع مي‌كرد. اختراع نيزه و كمان اين محدوده را وسيع‌تر نمود و سرانجام اختراع تفنگ و توپ و موشك و ماهواره شعاع اين دايره‌ها را به ترتيب از چند ده متر، به چند صدمتر و چند كيلومتر . . . و امروز به ميليون‌ها كيلومتر رسانده است. اينك زماني كه يك تلسكوپ عظيم،‌ ماهواره يا سفينه فضايي در كنكاش اعماق منظومه شمسي و كهكشان، با فشار دست انسان، ‌عكس واضح و درشت از ستاره‌اي در چند ميليون سال نوري فاصله با زمين مي‌گيرد، اين به واقع چشم و دست آدمي است كه تا آنجا دراز شده و توسعه يافته است.

چنانكه در توسعه نظري،‌ وسعت و كمال انسان بي‌حد بوده و امكان حصول تصوير تمام اشياء و موجودات در ذهن و درون وي ممكن دانسته شد و به همين لحاظ به صنعت انسان كامل و عالم صغير و كبير متصف گرديده، در توسعه عملي و كاربردي نيز گويي حدي براي وسعت و دست اندازي آدمي متصور نيست. داستان سيمرغ در منظومه شيخ عطار و سير و سلوك مرغان مي‌تواند تمثيلي از همين توسعه و كمال نامتناهي باشد. قرآن نيز مي‌فرمايد كه آسمان و زمين براي تسخير و تصرف آدمي است.

غرب و توسعه

در پي رنسانس اروپا به‌خصوص پس از انقلاب صنعتي قرن نوزدهم، ابعاد علمي كاربردي و مادي توسعه اهميت و اولويت يافت. از آن پس اصولاً موجودات و موضوعاتي براي تحقيق و شناخت ارزش يافته و گزينش مي‌شوند كه اساساً براي توسعه عمل و اقدام آدمي و دنياي مادي وي قابل استفاده بوده، توان و امكان استخراج بيش‌تر از طبيعت و ايجاد بهشت روي زمين و اين جهاني را فراهم آورند. (آربلاستر، 1367) اكنون كشورهايي داعية برتري و پيشرفت امتياز طلبي دارند كه ماهواره‌هايشان به اعماق آسمان، زيردرياييشان به اعماق اقيانوس و مترهاي حفاريشان تا عمق خاك و زمين و ابزار پزشكيشان تا درون مويرگ‌هاي قلب و مغز،‌ موشك‌هايشان تا انتهاي قاره‌ها قدرت ورود و اثر داشته و سلاح‌هاي هسته ايشان امكان تخريب كامل و چندباره حيات و تمدن خود ساخته بشري را دارد.

چنين توسعه‌اي در ابزار و تكنيك و قدرت عمل‌، انگيزه‌ها و اهداف متعدد و متنوعي براي انسان فراهم آورد و مقصد و مسيرهاي گوناگوني فرا روي او گشوده است. اين وسعت و قدرت عملي و سخت افزاري متكي به اقيانوس از دانش و معلومات فيزيكي ، رياضي و مديريتي است. حركت انسان به سوي اصالت و اولويت تكنيك و عمل، تمدني يك بعدي به‌وجود آورد كه عليرغم ظاهر پرهيبتش چون تك پايه‌اي است پس آسيب‌پذير است.

مسلمانان و توسعه

همزمان با رنسانس در غرب كه نوعي خيزش علوم طبيعي و تكنيك‌هاي علمي و تك پايه بود،‌ تمدن در بلاد اسلامي به صورت ديگري تك بعدي مي‌شد و آسيب و زوال خود را علامت مي‌داد. اينك و به تدريج مسلمانان به توسعه نظري تقدم و اولويت مي‌دادند و ارزش علم و معرفت بدين لحاظ تلقي مي‌شد كه موجب استكمال نفس و درون مي‌شود.




  • برگ درختان سبز از نظر هوشيار
    هر ورقش دفتريست از معرفت كردگار



  • هر ورقش دفتريست از معرفت كردگار
    هر ورقش دفتريست از معرفت كردگار



وقوف به ساختمان پيچيده و شگرفت و عظيم برگ و درخت و ريشه و ميوه و درك نظم احسن و اعدل كائنات و طبيعت محسوس، از راه برهان نظم،‌ امكان اثبات وجود ناظمي عالم و مقتدر چون خداي سبحان را فراهم مي‌كرد و وقوف به ذات و صفات و افعال مطلق و بيكران و با عظمت الاهي، عاملي براي توسعه و استكمال نفس و تعظيم و تكريم او در قالب دعا و عبادات مي‌گرديد. در حالي كه كنكاش‌هاي شهودي و عقلاني اهل نظر و عرفا و علما در اعماق نفس انسان و ذات الاهي، توشة شناخت نظري و وسعت ذهني را مي‌گستراند، غفلت از توانمندي ديگري كه آن هم ارزاني خداوند است، جهان اسلام را به سراشيب ضعف و فتور انداخت. پس در اين سوي جهان و در تاريخ معاصر، تجربه و تكنيك و ابزار و علوم مربوط به آن‌ها به هر دليلي وسعت نيافت. بدين سان تمدن مسيحي غرب و تمدن اسلامي شرق برخلاف آموزه‌هاي اوليه، اصيل و الاهي خود هركدام تك بعدي شده و آسيب‌هاي خاص خودشان را تجزيه مي‌كنند.

علل و پي‌آمدهاي توسعه مادي غرب

درسده‌هاي اخير انديشمندان مسلمان در اخلاق، علم و نفس و الاهيات، مطالعات و آثار وسيع و عميق عرضه كرده‌اند. پس ذهنيت و دانش نظريشان در اين بُعد،‌ از عينيت و دانش كاربرديشان بزرگ‌تر شده و تناسب و تلازم اين دو بعد از هم گسست. برعكس در جهان مسيحيت اروپايي، علم و تكنيك وسعت يافته و از ذهنيت آن‌ها در ابعاد ديگر پيش افتاد و نوعي جدايي و عدم ارتباط بين اين دو بعد حاصل گرديده است. اما حاصل اين تمدن كه امروزه همگان را به تحسين و بهت واداشته چيست؟ بله بهشت روي زمين كه پانصد سال آن را وعده كرده‌اند به طور نسبي آن هم براي اقليتي در حدود 10 تا 15 (وايت، 1381: 72) درصد از غربيان فراهم شده و بقيه نصيب چنداني از اين توسعه و رفاه مادي ندارند مزيت كنوني غرب معلول چند علت است:

1.زحمت و تلاش در عرصه علوم طبيعي و تجربي و تكنيك

2.مديريت و ساماندهي اجتماعي و سياسي بالنسبه و بهينه مبتني بر حقوق بشر و علوم انساني

3. استخراج بي‌روية زمين و طبيعت

4 . استثمار و استعمار شديد جهان سوم

اولاً غربي‌ها به مدت پانصد سال تا پيش از جنگ دوم هزينه‌هاي بسيار سنگين مالي و جاني براي ايجاد بهشت اين جهان به خود و بقيه تحميل كردند. ثانيا فقط حدود پنجاه سال است كه با كنترل بحران و صدور آن به جهان سوم رفاه و امنيتي نسبي براي خود فراهم آورده‌اند. ثالثاً سلامت و تعادل نظام طبيعي به طور جدي آسيب ديده و در پس چشم‌انداز تحسين برانگيز بهشت روي زمين و رفاه، چهرة بسيار مخرب آلودگي بهشت سبز طبيعت، به عنوان تهديدي جدي خودنمايي مي‌كند. رابعاً تعادل نظام اجتماعي در سه سطح ملي، ‌منطقه‌اي و جهاني به هم خورده و در همه جا نظام دو قطبي و متضاد به شكل اقليت غني و اكثريت فقير شكل گرفته است. و چنين ساختاري كه در همه ابعادش عدم تعادل وجود دارد درگير انواع بحران‌هاي بالفعل و بالقوه است.

لذا در آستانه هزاره سوم ميلادي و در چشم‌انداز سده بيست و يك، علي‌رغم فرصت‌هايي كه فرا روي بشر گسترده شده، بيم‌ها و تهديدهايي بس گسترده و جدي در حال خودنمايي است از سويي بايد نگران عكس‌العمل‌هاي شديد طبيعت در مقابل تجاوزهاي انسان بود. همين زميني كه در زير پا به عنوان مهد آسايش، آرامش و استقرار است، به خاطر زياده طلبي و دست كاري‌هاي بي‌رويه، ديگر محيط امني نيست. خشكي ، آب و فضا آسيب‌هاي جدي ديده‌اند. از سوي ديگر علائم ناخوشايندي از رويارويي اقليت غني و اكثريت فقير در تمام سطوح سه گانه ملي، ‌منطقه‌اي و جهاني ديده‌ مي‌شود و شگفتا كه هر دو طيف امروز به مدد همان علم و تكنيك كاربردي و مادي و توسعه يافته، داراي سلاح‌هاي كشتار جمعي بوده و بي‌هيچ قاعده و اصول به روي هم آتش مي‌كنند.

انسان و رويكرد مدرن

با وجود اين همه پيشرفت و توليد مادي به نظر مي‌رسد ضمن آن كه تا حدودي «آسايش» بشر و غرب بهبود يافته اما «آرامش و امنيت»، ضريب خوشايندي ندارد. چرا؟ بخش عمده‌اي از اين آسيب مي‌تواند ناشي از نوع نگاه مدرن به علم و انسان و علوم انساني باشد. دانش كه در ظاهر وسعت يافته اما اصولا پاسخ‌هاي جامع و مانعي به سه سؤال اساسي انسان‌شناسي نداده است:

انسان چيست و از كجاست؟

انسان براي چيست و به كجاست؟

راهكار و راهبرد انسان چيست؟

در انقلاب اسلامي ايران علائم و رگه‌هايي وجود دارد كه مي‌تواند نشانگر فرياد اعتراض به هر دو نوع از تمدن واقعي و امروزي اسلام و غرب باشد. انقلاب مزبور كه محصول و معلول امواج و جريان‌هاي وسيع و عميق اجتماعي، تاريخي و بين‌الملل است به نفي وضع موجود پرداخت. اين انقلاب در بُعد اثباتي خواهان تمدن و ساختاري است دو بعدي ، متناسب و متلازم‌،‌ هم سخت افزاري هم نرم افزاري، هم نظري هم عملي، هم الاهيات و علم و نفس و اخلاق، هم رياضيات و طبيعيات.

چنين مدرنيتي كه مي‌تواند آرمان همه قرون و اعصار و مطلوب مشترك شرقيان و غربيان باشد لااقل در شرط لازم، نيازمند علوم انساني و انسان‌شناسي جامع و جامع نگر است.

جايگاه انسان وعلوم انساني

در صفحات پيشين و در شرح فرآيند توليد علوم اجمالاً گفته شد هستي مجموعه‌اي از موجودات مي‌باشد و هر كس به انگيزه‌اي به يكي از آن‌ها حساس شده و آن چيز برايش موضوعيت پيدا مي‌كند و ... .

و سرانجام علم و معرفت به آن موضوع كسب و توليد مي‌شود. در بين اين موجودات، انسان نيز هست. هرگاه اين موجود براي پژوهش موضوعيت پيدا كند،‌ بايد مجهولات و سؤالاتي كه در اين باور هست كشف و ارائه نمود و به مدد مفروضات و متدهاي لازم آن‌ها را كاويد و پاسخ گفت. به اين ترتيب علوم انساني شكل گرفته و اين معرفت نيز مانند ساير معارف در راستاي توسعه و كمال داراي مزايا و كاربرد است. چون اين دسته از علوم درباره خود انسان است . تبعاً اهميت و اولويت آن نيز بالاست و يكي از موانع اجتماعي و اساسي توسعه و تحول اين علوم آن است كه در رده‌بندي اعتباري در بين عوام و خواص جامعه و در قياس با ساير معارف، آنچنان‌كه لازم است مورد توجه و اعتنا نيست.

براي آنكه نگاهي جامع به انسان و جايگاه علوم انساني داشت بايد نقش و جايگاه اين موجود را در دسته‌بندي هستي و موجودات مورد شناخت قرار داد. دسته‌بندي‌هاي متعدد و متنوعي براي موجودات ارائه گرديده است. از منظر انديشمندان اسلامي نيز مي‌توان براي هستي و موجوداتش يك دسته‌بندي ارائه كرد.

مسلمانان و دسته‌بندي موضوعات و معارف

در رأس و اصل موجودات، خداوند خالق قرار دارد. زماني كه خداي خالق براي پژوهش موضوعيت پيدا كند، دانش الاهيات شكل مي‌گيرد. در اين معرفت ذات و صفات و افعال الاهي شرح و اثبات شد و معلوم مي‌شود كل هستي و كائنات معلول و مخلوق فعل و امر ربوبي است. مخلوقات در دوسته قابل تعريفند: عالم بالا و ملكوت، عالم پايين يا ناسوت. بهشت و دوزخ و فرشتگان در دسته نخست و جمادات و نباتات و جانداران نيز در دسته دوم قابل طبقه‌بندي هستند. عناصر و تركيبات نيز زير مجموعه جمادات هستند. عناصر كم‌تر به صورت خالص يافت مي‌شوند و لذا به صورت فيزيكي و شيميايي با هم تركيب گرديده و اين جهان شگرفت و بديع را به‌وجود مي‌آورند. تركيبات نيز در دو دسته مي‌گنجند: معدني و آلي كه در اينجا به مرز وجود نباتي مي‌رسيم كه هزاران شكل از آن در چند دسته قابل شمارش هستند. در اينجا دسته‌اي از نباتات به شكل مرجان‌ها.

1. خالق (امرده)

ذات

صفات

افعال

2. مخلوق (امربر)

ملكوت (بهشت ‍ - دوزخ - فرشتگان)

ناسوت جماد 1. عناصر

2. تركيبات 1. معدن

2. آلي

2.نبات

3. جاندار

حيوان ـ در جنبه فردي 1 . افكار و درون و روح

2. رفتار و بيرون و جسم

2. انسان ـ 1. اقتصاد

جنبه اجتماعي 2. فرهنگ

3. سياست

مي‌رسيم كه در مرز نباتات و جانوران هستند. در اين جا دسته عالي‌تري از موجودات طبيعي يعني حيوانات قرار مي‌گيرند. صدها و هزاران شكل از جانداران در زمين قابل شمارشند كه همه آن‌ها در چند دسته قرار داده مي‌شوند. اما در نهايت در بين جانداران به موجودي شگرفت و پيچيده برخورد مي‌شود به نام انسان. مطالعه و كنكاش درباره اين موجود و ابعاد وسيع و گوناگون او معرفتي به نام انسان‌شناسي و علوم انساني ايجاد مي‌كند. انسان داراي دو بعد فردي و اجتماعي است. در بعد اول نيز وجود او در دو عرصه قابل مطالعه است. نخست افكار دروني و روح است كه متعلق به ملكوت و عالم بالاست.

بعد ديگر وي كه مستقيماً قابل مشاهده است، رفتار و جسم اوست كه ناسوتي و طبيعي است. هيچ موجود ديگري اين چنين دو بعدي نيست. اين مفروض كه انسان دو بعدي است تاثيري قاطع در ماهيت علوم انساني دارد. با چنين رويكردي شناخت حركات و سكنات انسان، علل و نتايج آن،‌ معارف و اطلاعات ديگري به دست مي‌دهد. از اين رو آنجا كه در سوره علق مي‌فرمايد «انسان از علقه يا خون بسته به‌وجود آمده» مي‌تواند اشاره به جسم ناسوتي و ظرف مادي وجود و آنجا كه مي‌‏فرمايد: «بخوان» و «آموخت به او آنچه را كه نمي‌دانست» مي‌تواند مربوط به قابليت‌هاي ملكوتي و روحاني آدمي باشد . اينك چنين موجودي با دو بعد متعارض و متكامل بازيگر اخلاق ، سياست، فرهنگ و اقتصاد مي‌شود.

در اين صورت چگونه مي‌توان اعمال و توليدات اين عرصه‌ها را فقط با اتكاء به يك بعد توضيح و تبيين نمود؟ آيا اين انسان دو بعدي، بازي سياسي را فقط براي كسب قدرت و سلطه، رفتار اقتصادي را صرفا براي كسب ثروت و رفع نياز مادي و تلذذ و عرصه فرهنگ را نيز براي همان ابعاد مادي در مي‌نوردد؟

جايگاه انسان آنچنان كه نمايانده شد، ‌در دسته‌بندي موجودات در بالاترين و پيچيده‌ترين قسمت قرار داشت. طبق جدول نمودار هر چه در سلسله مراتب موجودات پاييني برويم به همان نسبت تكامل و پيچيدگي آن‌ها بالا مي‌رود تا به انسان برسيم كه با دو بعد وجودي خود در مرز زمين و آسمان و در حد فاصل ملكوت و ناسوت قرار گرفته و اين قابليت را دارد كه در مسير حيات خود از جمادات كه داني‌ترين و مرتبه ناسوت هستند پست‌تر شده يا از ملك و فرشتگان كه عالي‌ترين موجودات ملكوت هستند بالاتر و برتر برود. پس رفتار و آثار و هويت چنين موجودي صرفاً با مفروضات و متدهاي رايج علوم انساني، قابل كشف و تبيين كاملا نيست.

هر يك از موجودات خرد و كلان در دسته‌بندي هستي، از سوي گروهي از انديشمندان گزينش شده موضوعيت يافته و رشته‌اي از دانش و معرفت تاسيس و توسعه مي‌يابد . از اين رو دسته‌بندي موجودات، در واقع دسته‌بندي علوم و معارف نيز هست. لذا به همان نسبت كه در سلسله مراتب موجودات طبيعي پايين مي‌رويم از نظر اهميت و پيچيدگي، موجود متكامل‌تري خودنمايي مي‌كند و به همان نسبت علم مربوط نيز پيچيده‌تر و مهم‌تر مي‌شود.

طبيعت و سلسله مراتب موجوديت

جمادات اولين و پست‌ترين موجودات طبيعي مي‌باشند و عناصر ركن اين عرصه هستند. شايد هنوز تمام عناصر كشف نشده‌اند و در يكي دو قرن اخير فقط بخشي از ابعاد وجودي اين عناصر به‌وسيله فيزيك و شيمي و . . . شناخته شده و مورد بهره‌برداري واقع گرديده است. تازه بشر به مرز دنياي ملكولي، اتمي و هسته‌اي رسيده و با حيرت و شگفتي در آستانه اين جهان بسيار ريز اما با عظمتي در حد كهكشان‌ها ايستاده است و قلت معلومات او در برابر مجهولات آن چشمگير است اما با كاربرد فني و تكنيكي همين مقدار از دانش هسته‌اي، امروزه بزرگ‌ترين فرصت‌ها و تهديدها را براي خود ايجاد كرده است.

حال اين پرسش اساسي قابل طرح است «اگر كنترل و بهره‌برداري از اين تحول انرژي كه دردل چراغ ذره حبس گرديده به دست همان انسان تك بعدي و مادي قرار گيرد چه خواهد شد؟ آيا جز در راه ثروت و قدرت خود و ضعف و نقمت ديگران از آن بهره خواهد جست؟

بخش ديگري از هستي جمادي دنياي عظيم و به ظاهر نامتناهي افلاك و كهكشان‌هاست كه در عرصه علومي چون هيات و نجوم مطالعه مي‌شود در اين عرصه نيز كوچكي معلومات و بهره‌برداري انسان كاملاً محسوس است.

با پايين رفتن از پلكان موجودات جمادي، دنياي عظيم و پيچيده‌تر تركيبات گشوده و گسترده مي‌شود كه موجودات آن همچنان به‌وسيله علومي چون فيزيك و شيمي و مكانيك مطالعه شده و به يافته‌ها و توليدات انسان توسعه مي‌بخشند. يكي از اسباب و علل استغنا و طغيان بشر همين علوم و فنون كمي، طبيعي و دقيقه هستند. در اين وادي هم البته كوچكي و عقب ماندگي معلومات از مجهولات بسيار زياد است و جاي توسعه و تحول اين علوم و فنون بسيار فراخ است.

طي طريق از پلكان متنازل موجودات، عرصه بسيار وسيع و شگرف نباتات را مي‌نماياند و با شگفتي مي‌توان شاهد توليد و رشد موجودي زيستي و زنده از دل خاك و زمين مرده بود. در اين جا تمام عناصر و تركيبات جمادات هست، اما چينش آن‌ها در كنار يكديگر، چيزي بس متكامل‌تر و پيچيده‌تر ايجاد كرده است.

نزول از پلكان سرانجام منجر به مشاهده عالم بس شگرفت و متنوع جانداران مي‌گردد. موجوداتي با تنفس و رشد و توليد مثل كه از جمادات و نباتات بهره مي‌جويند اما بسيار از آن‌ها شگرفت‌تر و پيچيده‌تر هستند. علوم زيستي به گستره اقيانوس‌، حاصل علم و تحقيق اين عرصه است. در اينجا نيز شكاف مجهولات و معلومات بسيار وسيع و عميق است، و با آنكه جاي تحول و توسعه علوم و فنون زيستي بسيار بسيار وسيع است لكن آدمي با علوم و فنون موجود كنوني چنان عملياتي به راه انداخته كه مرتباً او را به سوي احساس كاذب استغنا و بي‌نيازي كشانده و بستري براي طغيان وي آماده مي‌كند.

انسان، هستي و طبيعت

فرود از پله، سرانجام آخرين و پيچيده‌ترين شاهكار خلقت را به نمايش مي‌گذارد: «انسان» در اينجاست كه آدمي هم عالم است هم موضوع و لذا علوم انساني و انسان‌شناسي عالي‌ترين، پيچيده‌ترين و ضروري‌ترين علم در عالم طبيعت بوده و كاربرد عملي آن بسيار مهم است. از لحاظ مادي موجوديت انسان متشكل از تمام اجزاء و عناصر رده‌هاي پيشين موجودات است. اما اين تركيب به كلي از اجزاء خود متفاوت است. براي شناخت هر مرحله و هر رده از موجودات، بايد معلوماتي از رده‌هاي قبلي، به عنوان مفروضات داشت. بنابراين براي انسان‌شناسي و تاسيس علوم انساني و تبديل آن به فنون و تكنيك‌هايي عملياتي، مي‌بايست تا حد ممكن معلومات درست و عميق به هم پيوسته‌اي از جمادات ، نباتات و حيوانات در اختيار داشت.

بايد بررسي نمود كه معلومات امروز بشر درباره رده‌هاي مختلف و پيشين موجودات چه ميزان است و مجموعاً فاصله معلومات و مجهولات او درباره آن‌ها تا چه حد است؟ آيا با وجود چنين شكاف وسيعي مي‌توان به آن قليل از علوم و فنون ماقبل، به عنوان مفروضات انسان‌شناسي اتكا كرده و مجهولات اساسي درباره انسان را پاسخ گفت و به اين جواب‌ها براي راهبرد و بهينه‌سازي انسان و اجتماع با اطمينان لازم اتكا نمود؟

وضع موجود، آسيب‌ها و موانع علوم انساني

چون انسان بالاترين موجود در عالم مخلوقات است، علم درباره او نيز عالي‌ترين و ضروري‌ترين دانش و معرفت مي‌باشد. ولي در جهان امروز و جامعه ايران علوم انساني از لحاظ نظري و عملي، با چنين شأن ذاتي فاصله‌اي بعيد دارد. اصولاً باور و اعتقادي راسخ به علمي و كاربردي بودن و جاذبيت و نافعيت اين معرفت وجود ندارد. فاصله زيادي بين بودجه‌هاي تخصص يافته به پژوهش و آموزش علوم انساني در قياس با ساير معارف وجود دارد. هرگز بودجه و دغدغه‌اي كه براي توليد و تربيت يك مهندس صرف مي‌شود براي يك ليسانسيه روان‌شناسي، علوم سياسي و علوم انساني صرف نمي‌گردد. در حالي‌كه وظيفه و خدمت آن مهندس ممكن است فقط نظارت برخط توليد تلويزيون باشد كه مبادا يك تلويزيون معيوب توليد شود. در حالي‌كه فارغ التحصيل علوم انساني فردي است كه در فرداي جامعه ناظر به خط توليد انسان‌هاي طراز عالي است. انسان‌هايي كه خالق اشيايي چون تلويزيون هستند.

مسلماً آن قدر كه براي بهبود كيفيت توليدات مادي انسان، دغدغه به خرج داده مي‌شود براي توليد و تربيت و بهينه‌سازي خودش، هزينه نمي‌شود (كوزه‌گر از كوزه شكسته آب مي‌نوشد). انسان حتي آنقدر كه براي طب وقت و بودجه مي‌گذارد تا فارغ‌التحصيلش جسم ناسوتي بشر را مورد تشخيص قرارداده و براي حفظ الصحة وي نسخه تجويز كند، براي متخصصان روح و روان و اخلاق و انسانيت انسان، هزينه و اهميت قائل نمي‌شود. بايد ديد و پرسيد كه در 25 سال اخير يعني دوران پس از انقلاب اسلامي، همين انقلابي كه به لحاظ اسلاميتش مدعي و فرهنگي بودن و انساني بودن است، چه تعداد از وزراي علوم و آموزش و پرورش، كه متولي انسان‌سازي هستند، متخصص علوم انساني بوده‌اند؟ اين سؤال درباره بسياري ديگر از نهادها و تأسيسات تمدني كه متولي انسان‌سازي هستند قابل طرح است.

براي مثال صدا و سيما، وزارت ارشاد، مطبوعات و روزنامه‌ها، وزارت كشور ، استانداران و . . . وزارت خارجه و سفارتخانه‌ها و سفرا . . . پس بايد محصول و نتيجة چنين امري را به درستي ارزيابي نمود.

از جانب ديگر نيز مي‌‌توان مسأله خطير ديگري را طرح كرد: با توجه به ضعف بنيادي كه در آموزش و پژوهش علوم انساني در كشور وجود دارد، اگر تمام مسؤوليت‌هاي مربوط به نهادها و پست‌هاي انساني را به فارغ التحصيلان علوم انساني مي‌دادند چه مي‌شد؟

كم اعتنايي و حتي بي‌توجهي به اهميت نظري و عملي علوم انساني، از عمده علل ضعيف ماندن اين رشته خطير معرفتي است و در اين رابطه دور تسلسل و باطلي گريبانگير همگان گرديده است. به اين صورت كه اگر از معلمان علوم انساني درباره علت ضعف اين حوزه پرسيده شود، در پاسخ به عدم توجه مسؤولان استناد مي‌كنند و چنانچه از مسؤولان درباره علت كم بهادادن و كم به‌كارگيري اين علم و فارع التحصيلان آن پرسش شود، به ضعيف بودن اين رشته استناد خواهند كرد؟! در حال حاضر شرايط شغلي درآمدي و اعتبار فارغ‌التحصيلان اين حوزه طوري است كه شركت كنندگان در آزمون سراسري كم‌تر از سر رغبت، رشته‌هاي علوم انساني را انتخاب مي‌كنند. لذا نوعاً ورودي‌هاي علوم انساني كم انگيزه بوده و احتمالا افرادي با نمرات پايين‌تر وارد اين رشته مي‌شوند. وضعيت مدرسان و تطبيق علوم انساني نيز به‌طور جداگانه و خيلي ضروري قابل توجه و تامل است.

راهبرد و بهينه‌سازي علوم انساني

اگر قرار است عملا دور باطل و تسلسل مورد بحث شكسته شده و علوم انساني در حدي كه ثبوتاً و ذاتاً شايسته است قرار بگيرد، بايد از جايي شروع كرد. سزاوار‌ آن است كه اين كار از درون صورت پذيرد. و از بيرون كم‌تر توقع هست. اگر اصحاب علوم انساني خواهانند كه دانش آن‌ها متاعي با جاذبيت و نافعيت تلقي شود مي‌بايست به طور جدي و اساسي در متون و منابع و شيوه‌هاي تدريس تجديد نظر شود. آن وقت دانش آموخته‌اي كه از چنين محيطي بيرون بيايد، بازار و قيمت واقعي خود را به ميزان زياد بازخواهد گشود.

يكي از راهكارها آن است كه حداقل از دوره دبيرستان و عمدتاً در رشته علوم انساني حركت را آغازيد.

به اين صورت كه علوم انساني در تركيبي از ساير علوم و موضوعات قرار گرفته و با نگاهي جامع تدوين و تدريس شود. مي‌بايست به اندازه لازم و كافي و به صورتي منسجم و مرتبط با هم، دروسي از الاهيات، طبيعيت ، رياضيات و زيست‌شناسي به دانش‌آموزان اين رشته آموخت تا به اين معلومات به چشم مفروضات و محيط علوم انساني بنگرند. همين شيوه به شكلي متكامل‌تر مي‌بايست در دانشگاه تداوم يابد. امروزه وضعيت طوري است كه دانش‌آموزان نوعاً نه به لحاظ علاقه بلكه به رغم خود براي فرار از دروس مشكل رياضي فيزيك و زيستي، به علوم انساني مي‌آيند چون آن را مشتي الفاظ حفظ كردني مي‌دانند. اين دانش آموخته زماني كه وارد علوم انساني دانشگاه مي‌شود براي تجزيه و تحليل دانش پيچيده و شگرف علوم انساني آماد‌گي لازم را ندارد. البته نوع برنامه و متون آموزشي دانشگاه نيز طوري نيست كه بتواند كمبودهاي وضعيت موجود دبيرستان‌ها را جبران كند. معمولاً بخش قابل توجهي از متون و دروس عبارت است از مقاديري جملاتي مكتوب و محفوظاتي خشك، كلي و تاريخي كه امكان آزمون آن‌ها در آزمايشگاه‌هاي شبيه‌سازي يا در متن و بطن آزمايشگاه واقعي جامعه فراهم نيست و دانشجو بدون تجهيز شدن به معلومات وسيع و عميق در عرصه الاهيات، رياضيات و طبيعيات . . . مستقيما وارد دروس و موضوعات انساني مي‌شود و اگر تا دكتراي هم پيش برود معمولا احساس خلاء و گنگي مي‌كند.

جمع‌بندي و نتيجه‌گيري

منطق و متدولوژي سه سؤال اساسي درباره انسان به دست مي‌دهد كه پاسخ مستند، مستدل و جامع به اين سؤالات، مولد انسان‌شناسي و علوم انساني در حدي شايسته است:

انسان‌ چيست ؟ (روح و روان، جسم و رفتار)

2. انسان از كجاست و به كجاست ؟ (مبدا و غايت)

3. راهبرد و راهكار انسان چيست؟ (مسير و خط مشي)

با استخدام كليه معارف و موجودات مي‌توان پاسخ‌هاي نظري و عملي اين مجهولات را به دست‌آورده و قائل به توليد و تاسيس علوم انساني در حد شايسته بود. بي‌توجهي به دو بعدي بودن انسان موجب پيدايش علوم انساني تك پايه و مدنيت‌هاي يك بعدي گشته و آسيب‌ها و هزينه‌هاي بسيار زيادي براي تاريخ و بشريت به‌جاي گذاشته است.

از پنج سده قبل و با آغاز رنسانس در غرب، اروپاي مسيحي با اين مفروض كه انسان اصالتاً موجودي ماديست، مدنيتي را پي افكند كه چارچوبي براي تحقيق مطالبات مادي او باشد. لذا توسعه و كمال انسان در گرو تحقق جامعه رفاه و مصرف و افزايش توليد كالا دانسته شد. در اين مدنيت موضوعات و معارفي ارزش و اولويت يافتند كه ميدان عمل و اقدام آدمي را توسعه داده و امكان استخراج و بهره‌برداري هرچه بيش‌تر طبيعت را فراهم آورند. همزمان در شرق اسلامي نيز به نوعي ديگر تك بعدي بودن انسان و تك محوري شدن تمدن در حال شكل‌گيري بود. در آن زمان و آن مكان، موجودات و معارفي صاحب موضوعيت و اولويت شدند كه براي توسعه نظري و استكمال نفس نافع باشند و لذا تجربه و كاربرد عملي و بهره‌برداري مادي مورد غفلت قرار گرفت.

براساس آموزه‌هاي اصيل اسلام و قرآن، انقلاب اسلامي ايران، مستند به قانون اساسي خود، خواهان انسان و مدنيتي دوبعدي و دوركني است. اما چنين آرمان و ايده‌آلي در شرط لازم خود نيازمند توسعه و تحول بنيادين علوم انساني و توجه و اعتنا جدي به ابعاد نظري و كاربردي اين حوزه از معرفت است.

منابع و مأخذ

آربلاستر، آنتوني، ظهور و سقوط ليبراليسم غرب ، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، 1367.

اسدي، علي، افكار عمومي و ارتباطات ، سروش، سال 1371، ص 101.

حسيني ، سيدمرتضي، جايگاه هنر در فرهنگ ديني ، ج 1، انتشارات فرهنگ قرآن ، سال 1380، ص 126.

حشمت‌زاده، محمدباقر، چارچوبي براي شناخت انقلاب اسلامي ، موسسه دانش و انديشه اسلامي، 1383، ص 146.

حشمت‌زاده، محمدباقر، مسائل اساسي علم سياست ، چ سوم، كانون انديشه جوان، سال 1382، ص 19.

رشاد، علي‌اكبر، دموكراسي قدسي ، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، سال 1383، ص 239.

سبحاني، جعفر، فروغ ابديت ، ج1، دفتر تبليغات اسلامي ، بي‌تا، ص 173.

عميدزنجاني، عباسعلي، مباني انديشه سياسي اسلام ، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، سال 1375، ص 136.

فارابي، ابونصر، سياست مدنيه ، ترجمه سيدجعفر سبحاني، انجمن فلسفه حكمت، سال 1358، ص 69.

لغت‌نامه دهخدا و فرهنگ معين ذيل كلمه سياست.

وايت، برايان وديگران، مسايل سياست جهان ، ترجمه سيد محمد كمال سروريان، پژوهشكده مطالعات راهبردي، سال 1381، ص 72.

تاريخ دريافت: 10/7/83 ، تاريخ تأييد: 28/7/83 .

دانشيار دانشگاه شهيد بهشتي.

مسير (حيات دنيا)

بازتاب

48

سال نهم / زمستان 1383

/ 1