نظریه های فمینیستی در جهان و ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظریه های فمینیستی در جهان و ایران - نسخه متنی

محمدمهدی بهداروند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



نظريه‏هاى فمينيستى در جهان و ايران‏

محمدمهدى بهداروند

تاريخچه فمينيسم‏

اساساً پس‏زمينه‏هاى ديدگاه‏هاى فمينيستى در غرب، به نيمه دوم قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم برمى‏گردد و نويسندگان عصر روشنگرى اروپا، به دليل آنكه طبع انسان را در چارچوب «خردمندى سوداگرانه بورژوايى» تحليل مى‏كردند و بنيان تحليل خود را نيز مفهوم اتميستى «فرد» قرار داده و فرد را با هر جنسيت، نژاد يا ايدئولوژى بر اساس فردگرايى (اومانيستى) تحليل كردند، نظريه افراطى و نامناسبى را در خصوص تربيت يكسان زن و مرد و نقش‏هاى يكسان اجتماعى براى دو جنس مطرح مى‏كردند كه با فطرت انسان و طبيعت زنان سازگار نبود.

لذا از نظر تاريخى، جنبش فمينيستى به دو مرحله تقسيم مى‏شود: مرحله اول، از اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم (1870 -1920) آغاز گرديد و مرحله دوم - پس از ركودى 40 ساله - در دهه‏هاى (1970 -1960) شروع شد و تا عصر حاضر ادامه دارد.

فعاليت‏هاى فمينيستى - بويژه در مرحله اول - در ايالات متحده و كشورهاى پروتستان مذهبِ اروپا و نيز مناطق پيشرفته‏تر صنعتى و اقتصادى دنيا رواج داشت و فمينيسم جديد با اينكه بار ديگر اين مناطق را متأثر كرد، اما كشورهاى ديگرى چون كشورهاى كاتوليك و برخى كشورهاى جهان سوم نيز شاهد خيزش جنبش فمينيستى بودند.

فمينيست‏هاى دوره اول؛ يعنى فمينيست‏هاى قديمى، اهداف مشخص و محدودى داشتند، بر عكس، فمينيست‏هاى جديد تحت عنوان هواداران «جنبش آزادى‏بخش زنان» كه اهداف سازمان يافته و تنظيم شده‏اى پيش رو ندارند و در نتيجه اهداف آنها حد و مرزى ندارد.

بنابراين هر دو مرحله، نقطه نظرهاى خود را از فلسفه سياسى غالب جريان روشنفكرى زمان خود گرفته‏اند؛ ديدگاه‏هاى فمينيست دوره اول از ليبراليسم و دوره دوم از انديشه‏هاى چپ نو (نئوماركسيسم) است.

پيروان اين جريان، در مرحله اول اهداف خود را در چارچوب ساختار اجتماعى - سياسى سرمايه دارى و مسيحيت دنبال مى‏كردند و خواستار جايگاه يكسانى از لحاظ سياسى، حقوقى و شغلى با مردان بودند. در اين دوره، فمينيسم در اعتراض به روند مردسالارى بورژوايى پديد آمد. در مرحله دوم نيز، شرط اوليه دستيابى به برابرى زن و مرد را تجديد ساختار جامعه مى‏دانند.

آنان بر اين عقيده‏اند كه برابرى جنسى فقط از طريق انقلاب تحقق مى‏يابد؛ زيرا نظم كنونىِ جامعه، حاصل قرن‏ها تسلط مردانه است و نمى‏تواند زمينه‏ساز جامعه‏اى مساوات‏طلب باشد. فمينيست‏هاى جديد خواستار نابودى گرايش‏ها و پندارهاى سنتى هستند و خواستار بنا نهادن جامعه‏اى بر اساس تقسيم برابر كار و فعاليت يكسان در جامعه مى‏باشند.

بعضى از فمينيست‏ها با اولويت قرار دادن مبناى زيست‏شناسى (تفاوت‏هاى زن و مرد در بدو خلقت) ستمى را كه بر زنان مى‏شود تشريح و تبيين مى‏كنند. آنها معتقدند كه تفاوت زنان و مردان در توليد هم نوع، انگيزه‏اى براى استمرار نابرابرى‏هاى جنسى ميان آنها است و براى نابودى اين تبعيض، راه چاره را در دگرگونى و هم چنين جلوگيرى از بارورى و توليد مثل آنان مى‏دانند. اين نقطه نظر به طور كلّى مشخّصه فمينيست‏هايى است كه اصطلاحاً «راديكال» شناخته مى‏شوند. اين گروه، عمدتاً به خط مشى مربوط به جنسيت و توليد مثل توجه دارند.

برخى نيز بر فرهنگ و منش جوامع در ارائه نقش‏ها و ايجاد فرصت‏هايى براى زنان و مردان اشاره مى‏كنند و اين دو ديدگاه مبناى مباحث فمينيسم است. آنهايى كه به ديدگاه زيست‏شناسى توجه دارند، معتقدند: هويت اجتماعى زن با توجه به جنسيت او تعيين مى‏شود و بر اساس ديدگاه اجتماعى، كه بر تفاوت‏هاى القايى فرهنگ و جامعه تأكيد دارند، بر هويت منتج از جنس زن اصرار مى‏ورزند.

در هر حال آنچه در مباحث فمينيستى برجسته و شاخص مى‏باشد، «مسئله مرد» است و چه بسا فمينيست‏هايى هستند كه مردان را دشمن سازش‏ناپذير زنان قلمداد مى‏كنند و براى رهايى، راهى جداگانه و مستقلّ از مردان را براى برآوردن نيازهاى زنان تجويز نمايند و از اين نظر مردان بطور كلى در زندگى زنان زايد هستند و حذف مى‏شوند. البته فمينيست‏هايى نيز وجود دارند كه به حضور مردان و مبارزه براى نابرابرى بين دو جنس معتقدند.

نظريه‏هاى فمينيستى‏

واقعيت اين است كه فمينيسم افراطىِ غربى هدفى جز ايجاد اختلاف و ناسازگارى ما بين دو جنس و تشديد بحران عدم تفاهم بين آن دو ندارد. فمينيست‏ها با ناديده گرفتن نقش‏ها و ماهيت متفاوت زنان و مردان، سعى در ايجاد يك همانندى مصنوعى و بعضاً انقياد مردان توسط زنان دارند.

بعضى از فمينست‏ها با تقسيم ارزش‏هاى مطلق اخلاقى به زنانه و مردانه، خواهان رد كامل تمام ارزش‏هاى مردانه هستند. عده‏اى از فمينيست‏ها نيز با ردّ كامل ارزش‏هاى اعتبارى و ذهنيت مردانه، دنيا و زندگى آن را بر اساس ارزش‏هاى زنانه طلب مى‏كنند.

در واقع مى‏توان گفت: اساساً مبناى نظرى فمينيسم كه مبتنى بر تقسيم ارزش‏ها به زنانه و مردانه است، ديدگاهى اومانيستى است. اين ديدگاه نوعى رابطه مبتنى بر تضاد خصومت و رقابت در دو جنس برقرار مى‏كند.

بنابر آنچه گذشت، مى‏توان گفت كه در حقيقت، نظريه فمينيستى از دو منظر به مسائل زنان مى‏نگرد:

1. نگرش آسيب شناسانه: در طول تاريخ و در ضمن اين آسيب‏شناسى بسيارى از نظريات فمينيستى شكل مى‏گيرد كه مهم‏ترين آن، نظريات «تفاوت»، «نابرابرى» و «ستمگرى» است كه در روند آن فمينيست‏هاى ماركسيسم و ليبراليسم نگرش آسيب شناسانه خود را از زن بيان مى‏كنند و هسته مركزى اين آسيب‏شناسى، نظام پدرشاهى است.

2. نگرش راه حل طلبانه: كه مبتنى بر ارائه طريق فمينيست‏هاى ماركسيسم و ليبراليسم، راديكاليسم و سوسياليسم براى رهايى زن از قيود نظام مردسالارى است. اين روش‏ها بر محور «آزادى»، «بى قيدى» و «لاابالى گرى» زن نسبت به هر گونه توصيه‏اى است كه طبيعت، دين، ساختارهاى جامعه، خانواده و روابط بين زن و مرد ارائه مى‏دهد. در حقيقت، نقطه آسيب‏پذير فمينيسم از همين جا شكل مى‏گيرد؛ زيرا نقش مادرى، همسرى، روابط طبيعى جنسى و ساختارى مذهب و خانواده را به عنوان نمودهاى پدرشاهى و بى اعتبار معرفى مى‏كند و كليه ارزش‏هاى جامعه و خانواده را نفى مى‏نمايد.

در ميان نظريه‏هاى گوناگون فمينيستى، سه نظريه مهم و گسترده قابل توجه است كه بر «تفاوت جنسى»، «نابرابرى جنسى» و «ستمگرى جنسى» تأكيد دارد و هر يك با توجه به موقعيت و شرايط خاص اجتماعى صاحب نظران و پيروان آن بوجود آمده است.

1.نظريه تفاوت جنسى: جايگاه و تجربه زنان در بيشتر موقعيت‏ها با جايگاه و تجربه مردان در همان موقعيت‏ها تفاوت دارد.

2. نظريه نابرابرى جنسى: بر اساس اين نظريه، نه تنها جايگاه زنان با مردان متفاوت است كه كم ارزش‏تر و نابرابر نيز هست و لذا زنان در مقايسه با مردانى كه از جايگاه اجتماعى برابرى برخوردارند، از منابع مادى، منزلت اجتماعى، قدرت و فرصت‏هاى كمترى برخوردار مى‏باشند.

3. نظريه ستمگرى جنسى: در اين ديدگاه، زنان علاوه بر تفاوت و نابرابرى جنسى با مردان، تحت ستم نيز قرار دارند؛ يعنى تحت انقياد، تابعيّت، تحميل و بدرفتارى مردان به سر مى‏برند.

گرايش‏هاى فمينيستى در دوران معاصر

در ميان جريان‏هاى فمينيستى معاصر، شش گرايش عمده وجود دارد كه عبارتند از:

1. فمينيسم ليبرالى؛

2. فمينيسم ماركسيستى؛

3. فمينيسم اگزيستانسياليستى؛ (اصالت وجود)

4. فمينيسم روانكاوانه؛

5. فمينيسم همجنس گرايانه؛

6. فمينيسم زيست شناختانه؛

اكنون به بررسى هر كدام از اينها به طور اجمال مى‏پردازيم.

فمينيسم ليبرالى‏

اين گرايش در ميان نظريه‏هاى فمينيستى معاصر در اقليت قرار دارد. گرايش‏هاى ليبرالى فمينيستى عمدتاً مخالف رفورميستى با پذيرش نقش‏هاى از پيش تعيين شده براى زنان و مردان در خانواده و جامعه بوده و در تلاش و القاى اين باورند كه در روابط زناشويى، مهم نقش‏هاى مردانه و زنانه، تشكيل خانواده و تربيت فرزندان نيست، بلكه اين شادكامى و رضايت خود محورانه هر فرد است كه داراى اهميت است. فمينيسم ليبرالى بر ردّ ايفاى نقش مادرى و همسرىِ زنان به عنوان يك تكليف اصرار دارد و در مجموع اين دسته از فمينيست‏ها ارزشى خاص براى خانه و خانواده قائل نيستند، مگر اينكه مبنا، زن باشد. اين نظريه‏پردازان معتقدند كه در ازدواج، همه بهره‏مندى‏ها و رشدها براى مرد و همه عقب‏ماندگى‏ها براى زن است و لذا پيشنهادهاى غير بنيادى و بر هم زننده‏اى را ارائه مى‏دهند.

بر اساس اين پيشنهادات، زنان آزاد هستند كه هر نوع زندگى را در قالب ساختارهاى مختلف خانواده، اعم از (خانواده هسته‏اى و ازدواج، خانواده بدون ازدواج، سقط جنين، همجنس بازى و...) اختيار نمايند.

فمينيست‏هاى ليبرال براى مبارزه با نابرابرى جنسى، برنامه‏هاى ديگرى نيز ارائه مى‏دهند كه از جمله آنها مى‏توان به بسيج در جهت كاربرد امكانات موجود سياسى و قانونى براى تغيير وضع موجود، تأمين فرصت‏هاى برابر اقتصادى، دگرگونى در خانواده و مدرسه، پيام‏هاى رسانه‏اىِ همگانى و...اشاره كرد.

فمينيسم ماركسيستى

اين ديدگاه با نظرات «ماركس و انِگلْس» آغاز شده و بر پايه ستمگرى اجتماعى بنا نهاده شده است. فمينيسم ماركسيستى تحليل طبقاتى ماركسيستى را به اعتراض اجتماعى فمينيستى پيوند مى‏زند. با اين همه اين تركيب، نه تنها نظريه ستمگرى تشديد شده‏اى را ارائه مى‏كند، بلكه به شكل آهسته‏ترى نابرابرى جنسى را نيز جلوه گر مى‏نمايد.

توجه اصلى ماركس و انگلس به ستمگرى اجتماعى طبقاتى بود، اما به ستمگرى جنسى نيز توجهاتى از خود نشان دادند.

مضمون اصلى اين نظريه عبارت است از:

1. تابعيت زنان از نظام‏هاى اجتماعى سرچشمه مى‏گيرد؛

2. مبناى رابطه، تابعيت زنان در خانواده است و خانواده در واقع چيزى جز نظامى از نقش‏هاى مسلط و تحت تسلط نيست، لذا چارچوب چنين نهادى است كه زنان بيرون از خانه شغلى ندارند و در نتيجه از استقلال اقتصادى محروم بوده و جزو متعلّقات شخصى شوهران به شمار مى‏آيند؛

3. مشروعيت نظام خانوادگى به عنوان نهادى قديمى و بنيادى جوامع بشرى دروغ است؛ زيرا در دوران ماقبل تاريخ، ساختارى براى خانواده وجود نداشته، و پيوند خويشاوندى از طريقِ تبار زنان، و قدرت زنانه از طريق تنظيمات زندگى اشتراكى، اجتماعى، كاربرد كالا، پرورش فرزند، تصميم‏گيرى آزادانه و ... اعمال مى‏شده است؛

4. عواملى اين نوع نظام اجتماعى را نابود و شكست تاريخى و جهانى جنس زن را به وجود آوردند.

فمينيسم ماركسيستى در دوران معاصر، روابط جنسى را در چارچوب نظام طبقاتى سرمايه دارى مورد بررسى قرار مى‏دهد؛ يعنى اينكه زنان در موقعيت و طبقه يكسان با مردان، از منافع كمترى برخوردارند و منبع بى‏دردسر سود براى طبقات حاكم به شمار مى‏روند.

فمينيسم اگزيستانسياليستى؛(اصالت وجود)

يكى ديگر از گرايش‏هاى فمينيستى معاصر، گرايش اگزيستانسياليستى يا مكتب اصالت وجود است. اين گرايش مبتنى بر تفسير خاصِ «سيمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است. در تفسير اگزيستانسياليستى آنچه مهم به نظر مى‏رسد، تفسير تجربه اگزيستانس است كه از ديد آنها چنين تجربه‏اى اختصاص به انسان دارد، تجربه اگزيستانس در اين نحله، تجربه مبتنى بر درك انسان از آزادى و اختيار مطلق فرد است و بديهى است كه آزادى مطلقِ مورد نظر، صورتى افراطى از مفهوم ليبرالى و اومانيستى آزادى است كه در واقع چيزى جز ميدان دادن به خواهش‏هاى نفس نيست.

اين نظريه اولين بار در سال 1328 (1949) توسط «سيمون دوبوار» در كتاب «جنس دوم» مطرح شد. دوبوار در اين كتاب به تفحص در «ديگر بودن» زن پرداخت و اين سؤال را مطرح كرد كه زن چيست؟ و پيش درآمد آن نيز زن محورى شد كه بعدها مشخصه فمينيسم راديكال گرديد.

بر مبناى تفسير اگزيستانسياليستى «ديگرى» هميشه عامل مزاحم و بر هم زننده آزادى و حوزه فرديت آدمى است؛ به عبارت ديگر همان گونه كه سارتر نيز مطرح كرده است «دوزخ همين ديگران‏اند» و بر مبناى چنين تفسيرى، مفهوم خود بنيادانه آزادىِ اگزيستانسياليستى، موضعى تماماً ضد اجتماعى و آنارشيستى مى‏يابد. از اين رو سيمون دوبوار مفهوم اگزيستانسياليستى ديگرى را در مورد مردان به كار مى‏بَرد و موجوديت مرد را «دوزخ و بر هم زننده فرديت و آزادى زنان» مى‏داند.

اين نظريّه از اين منظر كه ريشه در نفرت دارد، بر قرارى هر نوع ارتباط متعادل و متناسب بين دو جنس را محال فرض مى‏كند و اساس تفسير دوبوار از رابطه دو جنس كاملاً خصمانه و منفى است.

به عقيده دوبوار آنچه كه نهايتاً زن را در قيد و اسارت نگاه مى‏دارد، دو نقش همسرى و مادرى است و از نظر او ازدواج غارت سازمان يافته كار و ويژگى‏هاى جنسى زن است، زنان دو سوم كار جهان را انجام مى‏دهند، اما تنها يك درصد از دارايى‏هاى جهان را در اختيار دارند. دوبوار معتقد است كه همه آرزوهاى زن در شيوه زندگى محدود مى‏شود و عملاً او را به وابستگى اقتصادى مى‏كشاند و همه جاه‏طلبى‏اش محدود به كار شكنجه‏آور خانه‏دارى مى‏شود.

فمينيسم روانكاوانه‏

فمينيست‏هاى روانكاوِ معاصر سعى دارند تا با كاربرد نظريه «فرويد» پدرسالارى را تبيين كنند. زنان از نظر فرويد انسان‏هاى درجه دومى هستند كه سرشت بنيادىِ روانى‏شان آنها را براى يك زندگى نازلتر از زندگى مردان آماده كرده است. اين گروه نيز به نوعى معتقد به نظريه ستمگرىِ جنسى و فمينيست زيست‏شناختانه هستند.

فمينيست‏هاى روانكاو - مانند نظريه پردازان ستمگرى جنسى - نظام مردسالارى را نظام انقياد و ستم به زنان مى‏دانند.

شاخص فمينيسم روانكاوانه، تلاش مردان - در نظام مرد سالارى - در جهت حفظ موقعيت مردان نسبت به زنان است. حال آنكه زنان گاهى در برابر اين نظام مقاومت مى‏كنند و علت اين روحيه در مردان را در ريشه «هراس از مرگ» و «رابطه دوگانه فرزند با مادر» مى‏دانند.

به اعتقاد آنها هراس از مرگ، به معناى ترس از متوقف شدن زندگى فرد و ختم تكاپوهاى روحى و معيشتى است و مرد اسير اين ترس است، اما زن به دليل زايش و قدرت بارورى، يا از اين ترس برخوردار نيست و يا كمتر از مرد از آن بيمناك است و اين حسِّ مُردن است كه مردان را به سوى كسب قدرت، مالكيت وتسلّط پيش مى‏برد، مردان به دليل حسد به نقش حياتىِ توليدِ مثل زنان و به دليل ميل به نمود، به دنبال كسب حق پدرى و نظارت و تسلط بر جسم زنان (زن مظهر حيات است) مى‏باشند.

از طرفى در اين رهيافت، اعتقاد بر اين است كه فرزندان نسبت به پرورش دهندگان (مادر) حالت دوگانه دارند؛ عشق و تنفّر، نياز و وابستگى، عواطفى هستند كه كنار هم رشد مى‏كنند. از يك سو او به مادر وابسته است و از سوى ديگر در فرهنگى رشد مى‏كند كه مردانگى داراى ارزش است، لذا فرزندان پسر به سرعت هويّت خود را از زن جدا مى‏كنند و در بزرگسالى به جست و جوى زن براى تملك برمى آيند.

فمينيسم همجنس‏گرايانه‏

فمينيست‏هاى همجنس‏گرا كه مردسالارى را در همه جا حاضر و ناظر مى‏بينند، رابطه با مردان را امرى سياسى تلقّى مى‏كنند، از اين رو، زنانى را كه تن به چنين روابطى بدهند، متهم به همدستى در ستم بر زنان مى‏كنند. چنين بيان نامتعارفى از خط مشى جنسى در اين شعار تجلى مى‏يابد كه «فمينيست به عنوان يك نظريه، و همجنس‏گرايى زنان به عنوان يك عمل مطرح است.»

در نيمه دوم دهه 1970 موضوع «جداسازى» زنان از مردان بر مباحثات فمينيستى غالب بود و باعث شكاف عمده بين زنان همجنس‏گراى راديكال و ديگر فمينيست‏ها گشت. گروه اخير در عين آنكه همجنس‏گرايى زنان را به عنوان انتخاب آزادانه‏اى براى رفتار جنسى، مذموم نمى‏دانستند، اما در عين حال مى‏گفتند: جداسازى سياسى زنان از مردان براى اكثريت قاطع زنانى كه رابطه با جنس مخالف را انتخاب مى‏كنند، تأثيرى ندارد و هم چنان زنان را در قيد و اسارت مردان نگه مى‏دارد.

فمينيسم زيست شناختانه‏

فمينيست‏هاى زيست شناختى با توجه به تبيين ستمگرى جنسى، اساس تبعيض بين مرد و زن را در نظام آفرينش مى‏دانند. نقطه نظرات اين دسته از فمينيست‏ها اصولاً در تضاد و تقابل كامل با مبانى انديشه دينى و الهى است؛ زيرا با تفاوت‏هاى ذاتى در خلقت آدميان در ستيزند و معتقدند كه در جهان هستى از هنگام تولد به جنس زن با اين خصوصيات فيزيكى و ناتوانى جسمى ظلم شده و قدرت بارورى، توليد مثل مادرى وى نيز ناشى از اين ظلم طبيعت است كه بر زنان رفته است.

گرايشات فمينيسمى در ايران‏

ترويج ديدگاه‏هاى فمينيسمى در ايران به دهه‏هاى اخير مربوط مى‏شود، لذا اين ديدگاه همزمان با برنامه‏هاى توسعه كشور و حركت به سوى صنعتى شدن مبحث زنان، آزادى‏هاى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، سياسى و ... شكل منسجم‏ترى يافت. افزايش سطح تحصيلات زنان و حضور گسترده‏تر آنها در بازار كار باعث گرديد تا سؤالات زيادى در اذهان آنها ايجاد شود و اين سؤالات عمدتاً ناشى از نابرابرى حقوق و امتيازات اجتماعى و اقتصادى آنان با مردان در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و سياسى است و از طرف ديگر عطف توجه سازمان ملل به حقوق بشر در ايران به روند حركت زنان سرعت بخشيد. ظهور ديدگاه‏هاى فمينيستى در ايران با ظهور اين ديدگاه در آثار ادبيات معاصر و برخى از مطبوعات داخلى و نيز ديالوگ‏هاى طرفداران اين جريان همراه است.

طرفداران فمينيسم در ايران به دو گروه تقسيم مى‏شوند:

1. فمينيست‏هاى غرب‏گرا (غير دينى)؛

2. فمينيست‏هاى مذهبى.

گروه اول فعاليت‏هاى فمينيسمى خود را بر پايه تفكرات فمينيسم غربى بنا كرده‏اند و اهداف خود را در قالب ساختارهاى اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى و سياسى غرب دنبال مى‏كنند و طبعاً حضور نهاد دين در جامعه مانع آنان خواهد بود. اين گروه راه حل نهايى براى زنان را روش‏هاى غربى مى‏دانند و اين طيف را عمدتاً نويسندگان دگرانديش تشكيل مى‏دهند.

گروه دوم خواهان تجديد نظر در قوانين و نيز ساختار جامعه هستند، آنها معتقدند كه جامعه ايران سال‏هاست كه تحت تسلّط نظام مردسالارى قرار گرفته و لازمه اين دگرگونى اصلاح در قوانين و نقطه نظرات جامعه (مردم و مسئولين) است. آنان تغيير اصلاح‏طلبانه در شرايط و سازمان‏دهى زنان و مردان را تنها راه رهايى زنان از تبعيض جنسى و جنس دوم‏بودن مى‏دانند.

اين گروه كه درون‏مايه مذهبى هم دارند، معتقدند: قوانين و ارزش‏هاى موجود در جامعه كه برگرفته از مذهب است با دستورات اسلامى عينيت ندارد و برگرفته از حقانيت مذهبى نيست، لذا اين قوانين بايد اصلاح شوند.

اين گروه از فمينيست‏ها خواستار برابرى انسان‏ها و عدالت اجتماعى (بين زن و مرد) بوده و معتقدند: قوانين نيز بايد با تحولات اجتماعى تغيير كند و شامل احكام ثانويه در اسلام شود.

فمينيست‏هاى مذهبى، خواهان تغيير در قوانين مربوط به حقوق ارث‏برى، ديه، حق شهادت در محكمه، حضانت طفل، حق طلاق و غيره هستند. آنها همچنين خواستار استفاده از امتيازات اجتماعى؛ مانند حضور در پست‏هاى سازمانى و مديريتى، دستمزد برابر با مردان در شرايط يكسان كار، حضور در عرصه‏هاى مختلف و ... مى‏باشند.

اين گروه، به لحاظ ديدگاهها و خطمشى اصلاح‏طلبانه به سه دسته تقسيم مى‏شوند:(1)

1. فمينيست‏هاى مذهبى راديكال؛

2. فمينيست‏هاى مذهبى ميانه‏رو؛

3. فمينيست‏هاى مذهبى محافظه‏كار.

1.فمينيست‏هاى مذهبى راديكال‏

اين گروه به دليل ديدگاههاى تند خود معتقدند كه شريعت پاسخگوى تمام سؤالات جامعه زنان نبوده و برخى از نيازها و سؤالات زنان بايد از طريق ديگرى پاسخ داده شود. اين گروه كه بعضاً داراى پيش‏زمينه‏هاى مذهبى و ديندارى هستند، تبعيض جنسى زنان را در كشور مربوط به سنت‏هاى نظام مردسالارى مى‏دانند و معتقدند كه قانونگذارى نيز تحت نظام مردسالارى بنا گرديده است. بر اساس اين ديدگاه تغيير در وضعيت زنان و مظلوميت آنان بدون هيچ گونه توجيهى صرفاً در تغيير قوانين مربوط به زنان است و در عمل خواستار افزايش مهارت و فنون زنان براى استقلال كامل و خوداتكايى و عدم وابستگى به مردان مى‏باشند.

نقطه نظرات اين گروه از فمينيست‏ها در ايران، به تدريج جنبه سياسى يافته و ستم بر زنان و نيز محدوديت‏هاى اجتماعى آنان را ناشى از ساختار سياسى كشور مى‏دانند و به دليل وجود زمينه‏هاى مذهبى و استفاده از برخى ظواهر متون دينى در بيان ديدگاههاى فمينيستى خطراتى را در بر دارند.

يكى از بانوانى كه سعى مى‏كند تا نظرات خود را در اين چارچوب مطرح نمايد، مى‏گويد:

«به نظر من مهم‏ترين مسئله براى زنان ما تفكر مردسالارانه حاكم بر نظام حقوقى است و همه مى‏دانيم كه قانون، زبان گوياى حكومت‏ها است. قوانين ما به شدت ضد زن هستند. تا آن جايى كه حق حيات كه مهم‏ترين منشأ حقوق انسان است در مورد زن و مرد يكسان نيست؛ اگر مردى زنى را بكشد، خانواده مقتول بايستى چند ميليون هم بابت دست خوش به او بدهند تا بتوانند قاتل را مجازات كنند و ... .

مثالى ديگر مى‏زنم: در قانون قيد شده كه اگر پدر يا جد پدرى، فرزند خودشان را بكشند قصاص ندارند، فقط در صورت شكايت مادر، آنها به پرداخت ديه و كيفر محكوم مى‏شوند ...».

وى در مجله زنان، شماره 34، با استناد به قانون اساسى مى‏گويد:

«... ديه قتل زن مسلمان - خواه عمدى، خواه غير عمدى - نصف ديه مرد مسلمان است؛ يعنى در واقع جان زن نصف جان مرد است، اما داستان به همين جا ختم نمى‏شود، حتى جان يك زن مى‏تواند كمتر هم باشد.»

به اعتقاد نشريات خارجى، طرفداران اين ديدگاه على رغم اختلاف‏نظرهايى كه با فمينيست‏هاى غرب‏گراى غير مذهبى دارند، اما به نوعى همبستگى جنسى و تفاهم، جهت فعاليت بيشتر معتقدند.

در نشريه «لوموند ديپلماتيك» به قلم خانم آزاده كيان آمده است:

«خانم محبوبه امّى (عضو هيئت تحريريه مجله فرزانه) مى‏گويد: ما مى‏دانيم كه زنان لائيك در معتقدات‏شان با ما مشترك نيستند، ولى اين امر هيچ مسئله‏اى ايجاد نمى‏كند؛ زيرا ما براى ارتقاى موقعيت زن فعاليت مى‏كنيم. ما زنانِ اسلام‏گرا اين انديشه را كه تنها وارثِ انقلاب، ما بوده‏ايم، رها كرده‏ايم ... و اينك وقوف يافته‏ايم كه فرقه‏گرايى ما در سال‏هاى اول انقلاب به قيمت جدايى تعدادى از زنان صاحب صلاحيت از جرگه ما و در نهايت به زيان عموم زنان انجام شده است. حال مى‏خواهيم اشتباهات خودمان را جبران كنيم ... .»

و به نوشته اين روزنامه، مدير مسئول مجله زنان نيز داراى اين عقيده است. ايشان مى‏گويد:

«ما بايد معتقدات همه زنان را محترم بشماريم و با آن با مماشات برخورد كنيم، حتى اگر هم داراى يك فلسفه، يك اعتقاد و يك طرز فكر نباشيم باز مى‏توانيم و بايد با هم كار كنيم.»

2. فمينيست‏هاى مذهبى ميانه‏رو

اين عده از فمينيست‏ها خواستار حضور زنان در عرصه‏هاى مختلف ورزشى، مديريتى، ايجاد فرصت‏هاى شغلى و تحصيلى برابر، عدم تبعيض در ارتقاى شغلى بين مرد و زن، حضور جدى زنان در پست‏هاى عالى دولتى، تعريف مجدّد از حجاب سنتى و اسلامى، كسب مهارت‏هاى اجتماعى و ... مى‏باشند.

طرفداران اين ديدگاه كه عمدتاً در بين اقشار دانشگاهى و تحصيل‏كرده و دختران جوان رواج يافته، جهت انسجام بيشتر «گروه‏ها و سازمان‏هاى غير دولتى زنان» را ايجاد كردند و اين سازمان‏ها به منظور دست‏يابى به اهداف مورد نظر خود، به دفتر امور زنان رياست جمهورى نزديك شدند (تعدادى از سازمان‏هاى غير دولتى زنان در سال 1374 جهت شركت در چهارمين كنفرانس جهانى زن در پكن به ابتكار دفتر امور زنان، به چين اعزام گرديدند) و جلسات مشتركى تحت عنوان كارگاههاى آموزشى با مسئوليت دفتر امور زنان تشكيل دادند و آخرين سمينارى كه توسط دفتر امور زنان برگزار گرديده است تحت عنوان «زن و برنامه‏ريزى توسعه» مى‏باشد.

3. فمينيست‏هاى مذهبى محافظه‏كار

نقطه‏نظرات فمينيست‏هاى مذهبى محافظه‏كار بعضاً با ديدگاههاى ميانه‏روها در باره مسائل زنان يكسان است، اما در خطمشى و روش با يكديگر تفاوت‏هايى دارند و همين تفاوت‏ها باعث گرديده تا نتوانند نزديكى تشكيلاتى با ميانه‏روها ايجاد نمايند. گرايش‏هاى اين گروه عمدتاً برگرفته از طيف محافظه‏كار جامعه است.

اين گروه خواستار تعديل برخى از قوانين و تصويب قوانين معتدل‏تر در باره زنان هستند و بيشتر فعاليت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمايت‏هاى قانونى از زن در برابر شوهر، ايجاد تغييراتى در قوانين مربوط به طلاق، مهر، اجرت‏المثل و نيز قوانينى مربوط به زنان كارمند، با گسترش حضور زنان در محيط كار مى‏باشد.

طرفداران اين گروه جهت حصول به اهداف فوق با پى‏گيرى و تلاش مجدانه، زمينه تشكيل كميسيون زن و خانواده را در مجلس شوراى اسلامى ايجاد نمودند. اين گروه از فمينيست‏ها به نقش‏هاى سنتى زن در جامعه تأكيد مى‏ورزند.

ادبيات معاصر ايران و تلاش‏هاى فمينيستى‏

تئورى‏ها و ديدگاههاى فمينيستى در آثار ادبيات معاصر ايران در آثارى مانند: زنان بدون مردان، طوبا و معناى شب، خواب زمستانى، خاطره‏هاى پراكنده و نيز برخى از مطبوعات داخلى، و در قالب شعارهاى اجتماعىِ استقلال‏طلبى، بى‏بند و بارى، آزادى مطلق و برترى‏طلبى زنانه، مخالفت با ازدواج و نفى نقش همسرى و مادرى و نهايتاً تضعيف نهاد خانواده در آمده است.

اغلب قهرمانان اين داستان‏ها را زنان تشكيل مى‏دهند كه به شكل افراطى اقداماتى را انجام مى‏دهند كه برگرفته از همان شعارها و نقطه‏نظرهاى فمينيستى در غرب است و در اين راستا مردان شخصيت‏هاى ضد قهرمان را مى‏سازند و اصولاً در اين آثار مردان به عنوان ستمگران تاريخ حيات بشريت، همواره زنان را در اسارت و بردگى خود قرار داده‏اند.

دو عامل مهم بر آثار ادبى فمينيستى ايران اثر گذارده است كه عبارتند از:

1. تفكرات و ديدگاههاى فمينيستى معاصر غرب؛

2. نهضت ادبى فمينيستى كه عمدتاً در كشورهاى اروپايى شكل گرفته است.

شهرنوش پارسى‏پور در رمان‏هاى «زنان بدون مردان»، «طوبا و معناى شب» و ... اغلب شخصيت‏هاى محورى را به زنان و دختران داده است. وى در همه داستان‏هايش، بخصوص داستان‏هايى كه بعد از انقلاب نوشته، به روابط به اصطلاح تاريك و غامض بين مردها و زن‏ها پرداخته و در پس‏زمينه آثارش به نظام مردسالارى ناشى از سنت‏هاى اجتماعى و مذهبى اعتراض مى‏كند و درگيرى بين شخصيت‏هايش - به نوعى - به درگيرى سنت‏هاى ديرين و اغلب مذهبى مى‏انجامد و نسخه رهايى وى براى زنان ايرانى تقليد نسل امروز از غرب است. در داستان‏هاى پارسى‏پور، مناسبت‏هاى زن و مرد از هم گسيخته و زنان ايرانى به صورت «بردگان جنسى مردان» قلمداد مى‏شوند. شهرنوش پارسى‏پور در بيان «طوبا و معناى شب» در واقع به بن‏بست‏رسيدن مذهب در پاسخگويى به سؤالات انسان، خصوصاً زنان را به تصوير مى‏كشد و بيش از همه بر ضرورت استقلال زنان و آزادى از قيد و بندهاى مذهبى و سنت‏هاى جامعه تأكيد مى‏كند.

در داستان‏هاى «خواب زمستانى» و «خاطره‏هاى پراكنده» نوشته گلى ترقى، شخصيت‏هاى مرد و زن، به طور جداگانه مورد بررسى قرار مى‏گيرند و شخصيت‏هاى مردانه، ناتوان، غافل، ضعيف، احمق و پليد، سرخورده، ضد قهرمان و ... جلوه مى‏كنند و در مقابل، زنان عاقل و انديشمند و بااحساس مى‏باشند كه در طول تاريخ تحت سلطه نظام مردسالارى بوده‏اند و همواره مردان به دليل نظام حاكم بر جامعه با بى‏لياقتى و با استفاده از خشونت «بر زنان حكومت» كرده‏اند.

مهشيد اميرشاهى در «باران و تنهايى» جلوه ديگرى از فمينيسم را ارائه مى‏دهد. در اين رمان زنى منتظر است تا شوهرش برگردد و او را از تنهايى نجات دهد، اما در پايانِ داستان، سگِ باران‏خورده‏اى از راه مى‏رسد و خلاء فقدان شوهر را پر مى‏كند. بدين ترتيب مرد را در برابر سگ با يك ارزش مساوى به تصوير در مى‏آورد!

اين نوع آثار، ايجادكننده نوعى تضاد و تعارض جنس مرد و زن مى‏باشد و خاصيت بر هم زنندگى تعادل و آرامش خانواده و جامعه را دارد.

ديدگاههاى فمينيستى، همچنين در برخى مطبوعات اهميت پيدا كرد و عمده محورهاى فمينيستى در اين گونه نشريات، راه حل‏هاى غربى جهت رهايى زن، مظلوميت تضييع حقوق زنان، ارائه خطمشى جريانات زن‏گرا، جريان‏سازى، انتساب نظام مردسالارى به ارزش‏هاى اسلامى، تعريف ديگرى از خانواده و نقش همسرى، مادرى و ... بازنگرى در ارزش‏ها و سنت‏هاى اسلامى است.

در يكى از اين نشريات مى‏خوانيم:

«انطباق با جوامع مدرن مى‏تواند جامعه را از غلتيدن در دام سنت‏گرايى افراطى و رفتارهاى ضد اجتماعى حفظ كند ... نهضت اسلامى راديكال على‏رغم برخورد قاطع با دولت در مورد مسائل زنان عميقاً محافظه‏كار است ... .»

در جاى ديگر با اشاره به فيلم سينمايى «سارا»، زنى كه بعد از پشت سر گذاردن مشكلات زندگى نهايتاً با ترك خانه و همسر، خود را رها مى‏سازد، مى‏نويسد:

«... او با از دست دادن يك كانون مهم، به كانونى مهم‏تر دست مى‏يابد؛ كانونى كه نيروى سمبليك آن مى‏تواند نمادى براى هويت‏يابى و رهايى زنان از قراردادهاى وضع‏شده جامعه سنتى باشد ...»

در نشريه «جامعه سالم» شماره 24 آمده است:

در نسبت دادن نظام مردسالارى به اسلام به اصطلاح در تحليل خاستگاه تفاوت‏هاى حقوقى ميان زن و مرد آمده است:

«صريح بگويم: در اسلام مرد مسلمان كامل‏ترين شخصيت حقوقى را در اجتماع دارد و به همين دليل ديه كامل نيز به او تعلق مى‏گيرد و برترى مرد مسلمان در جامعه اسلامى يك واقعيت اجتماعى نيست، يك حقيقت شرعى است ... .

... اگر باور دينى بر اين باشد كه مردان از تعقّل و نيروى خداداد بيشترى بهره‏مند هستند، طبيعى است كه اگر بخواهيم يك مرد را در مقابل يك زن قصاص كنيم، خانواده مقتوله بايد مابه‏التفاوت برترى مرد بر زن؛ يعنى نصف ديه انسان كامل را به قاتل بپردازد ... .

... در عصر جديد كه مقام اجتماعى و نيز خانوادگى زن بهبود يافته و همه جا سخن از برابرى قانونى و اجتماعى زن و مرد است، بعضى از تجدّدگرايان تصوّر مى‏كنند، قرآن نيز به مساوات زن و مرد قائل است و به نظر ما چنين برداشتى از آيات صحيح نمى‏باشد.»

در شماره 27 همين نشريه در خصوص ستمگرى جنسى ناشى از تقسيم كار مى‏خوانيم:

«در كشور ما به موانع زير در زمينه اشتغال زنان مى‏توان اشاره كرد:

1. سنت‏ها و آداب و رسومى كه تقسيم كار را بر حسب جنسيت تداوم مى‏بخشد؛

2. نگرش مردان و زنان نسبت به كار زنان كه بخصوص در مورد مردان جنبه بازدارنده دارد و از ارزش‏هاى فرهنگى ناشى مى‏شود؛

3. شرايط اقتصادى - اجتماعى جامعه كه سطح رشد و پيشرفت جامعه را نشان مى‏دهد و معمولاً در كشورهاى در حال توسعه نسبت به جوامع پيشرفته كار زنان با دشوارى‏هاى بيشترى روبه‏روست؛

4. وجود قوانين بازدارنده اشتغال زنان؛ مانند سپردن اختيار كار زنان در دست مردان و نبود حمايت‏هاى قانونى از كار زنان؛

5. كمبود تسهيلات و امكانات شغلى و رفاهى به منظور حفظ و ادامه اشتغال آنان در كنار وظايفى كه به عنوان همسر و به ويژه به عنوان مادر بر عهده دارند؛

6. تقسيم كار سنتى در خانواده و واگذارى تمامى كارهاى خانه به زنان كه عملاً اشتغال آنان را با دشوارى و فشار روانى و جسمى فراوان بر آنان روبه‏رو مى‏سازد و ضرورت بازنگرى در تقسيم اين كار و ... .

اين موانع با يكديگر در ارتباطند و فصل مشترك همه آنها نگرش مبتنى بر مردسالارى در جامعه ماست كه زيربناى همه ارزش‏هاى فرهنگى سنت‏ها، نگرش‏ها و قوانين جامعه ماست ... .»

آنچه اين مقاله توصيفى، در صدد آن بود تصويرى بسيار اجمالى از وضعيت فمينيسم در ايران و جهان بود. بررسى و ارزيابى ديدگاههاى يادشده و مقايسه آن با موازين دينى، امرى است كه بايد در فرصت‏هاى ديگر به آن پرداخت. همه مى‏دانيم كه در ميان صاحب‏نظران مسائل دينى نيز ديدگاه يكسانى در باره حقوق و تكاليف زنان و مردان و مناسبات اجتماعى آنان وجود ندارد؛ بنابراين در بررسى ديدگاههاى فمينيستى نمى‏توان توقع ارزيابى يكدستى را داشت؛ كما اينكه نبايد و نمى‏توان گرايش‏ها و تلاش‏هاى ارزنده‏اى كه در جهت تبيين درست شخصيت زنان و احقاق حقوق آنان صورت گرفته و مى‏گيرد را با برچسب گرايش فمينيستى ناديده گرفت يا به مقابله با آن پرداخت.

1) تذكر: اصطلاحات «راديكال»، «ميانه رو» و «محافظه كار» صرفاً جهت درك اختلاف بيان شده و اصطلاحاً مفاهيم عملياتى مى‏باشند.

ماهنامه پيام زن ـ شماره 138ـ شهريور 1382 ‏

/ 1