نگاهی به نقش روحانیت مبارز در تاریخ معاصر ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به نقش روحانیت مبارز در تاریخ معاصر ایران - نسخه متنی

مجید نجف پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهي به نقش روحانيت مبارز در تاريخ معاصر ايران

پژوهشگر: مجيد نجف‌پور

چکيده:

گرچه در جهان سياسي انقلاب‌هاي بزرگ مانند انقلاب فرانسه‌، انقلاب آمريكا و انقلاب روسيه شكل گرفته است، اما انقلاب اسلامي ايران داراي ويژگي منحصر به فرد يعني نقش مذهب و روحانيت در پيروزي آن بود. اين مقاله نگاهي دارد به نقش روحانيت مبارز در تاريخ معاصر ايران.

تاريخ معاصر ايران گوياي تجربه‌هاي تازه‌اي است كه بازتاب آن را مي توان در دگرگوني‌هاي فرهنگي ، اقتصادي ، اجتماعي و سياسي اين جامعه مشاهده نمود. از اين دو تحليل نقش آفريني عالمان شيعي در چنين بستري، فقط همپاي درك دگرگوني‌هاي جامعه ايران امكان پذير خواهد بود.

در حقيقت كاميابي عالمان شيعه در جايگاه سنتي خود همواره نياز به برآورده شدن دو شرط در ارتباط با ساختار دروني و روابط بيروني نهاد روحانيت داشته است. نخستين شرط به درون مجموعه آنها و ميزان هماهنگي علماي هر دوره‌ براي جريان‌هاي سياسي موجود در راستاي هدفمند ساختن و تأثيرنهادن بر اين جريان‌هاي مربوط مي‌شود.

و نكته كه بايد بدان توجه داشت اين است كه در تاريخ معاصر ايران مهمترين پيروزي‌هاي عالمان شيعي فقط در مقاطعي بوده است كه به هماهنگي‌هاي ياد شده و بست يافته‌اند.

در اين ميان جايگاه تشيع و مرجعيت در پيروزي بي‌مانندترين انقلاب جهان معاصر يعني انقلاب اسلامي ايران براي هيچ‌كس حتي دشمنان، قابل انكار نيست . گرچه در جهان سياسي انقلاب‌هاي بزرگ مانند انقلاب فرانسه‌، انقلاب آمريكا و انقلاب روسيه شكل گرفته است، اما انقلاب اسلامي ايران داراي ويژگي منحصر به فرد يعني نقش مذهب و روحانيت در پيروزي آن بود. بسياري از نويسندگان مي‌پندارند آموزه‌هاي شيعه توسط عالمان معاصر يا روشنفكران مذهبي به استخدام انقلاب در آمد و آنان با قرائتي انقلابي، مذهب را ابزاري ظلم ستيز قرار دادند و انقلاب را با اين مفاهيم نوين به پيروزي رساندند. بي‌شك اين تفسير و تجليل بر مبناي برداشتي غلط از تشيع است هر كس عادلانه به تاريخ، مفاهيم نمادها و متون شيعه بنگرد خواهد فهميد كه شيعه و قيام، هميشه هم طراز يكديگر بوده‌اند و شيعه هيچگاه آرمان خود را براي انقلاب رها نكرده است. امامت يكي از اصول مذهب تشيع است اعتقاد شيعه به امام عادل و معصوم در درون خود يك اصل انقلابي را مي‌پروراند و آن اصل، اعتقاد به نامشروع بودن همه حكومت‌هاي غيرمعصوم در زمان معصوم و غاصبانه بودن همه حكومت‌هاي غيرمأذون در دوران غيبت است.

اين اصل بالقوه عنصري انقلابي است كه در صورت فعليت مي‌تواند حكومت‌هاي نامشروع را سرنگون و حكومت مطلوب را جايگزين كند. مجموعه‌ آموزه‌هاي شيعي مانند عدالت‌، اختيار و مسئوليت انسان ، شهادت و انتظار و حتي محافظه‌كارترين آموزه‌ها يعني تقيه، جنبه آرماني و انقلابي دارد. شيعه ، عدالت را از صفت خداوند دانسته و جزء اصول مذهب خود قرار داد تا موضعي انقلابي در مقابل كساني قرار بگيرد كه مشروعيت حكومت ظالم را به خداوند نسبت دهد.

شيعه، شهادت را اوج پرواز انسان و بالاترين خوبي‌ها دانست و امام سوم را به عنوان آموزگار اين مفهوم ظلم برانداز معرفي كرد. و اين كه امامان شيعه همگي با سلاح يا سم به شهادت رسيدند نشانگر سازش ناپذيري آنان در مقابل حكومت‌ها و دستگيرشدن‌هاي متعدد و زنداني شدن آنها دليل فعال بودن آنها براي حكومت آرماني تشيع است.

انتظار در تشيع، نه بعد از غيبت بلكه بعد از شهادت امام حسين (ع) به عنوان مظهر آمادگي براي قيام براندازانه بر ضد نظام ظالم قرار گرفت. بنابراين مسأله غيبت امام دوازدهم براي شيعيان امري غيرمنتظره نبود و آمادگي براي آن از قبل بوجود آمده بود. شيعه ، علت اساسي غيبت مهدي را حاكميت ظلم مي‌داند كه خداوند آخرين امام را براي برقراري عدالت جهاني حفظ كرده است تا روز موعد فرا رسد و بدين جهت او را بقيةالله مي‌داند. با اين تفكر ،‌شيعه هيچ گاه در زندگي سياسي خود مأنوس و سرخورده نمي‌شود و هميشه به اميد پيروزي حق بر باطل ، خود را در برابر حاكميت باطل و نابودي آن آماده مي‌بيند و همين نقش در طول تاريخ توأم با سختي‌اش به او نشاط و شور داده است. در اول قرن دهم واقعه‌اي بسيار مهم در تاريخ ايران رخ داد كه نقطه عطفي در تاريخ تشيع محسوب مي‌شد. اين واقعه ظهور حكومت صفويان بود.

سلسله صفويان از سال 907 تا 1148 قمري يعني 241 سال در ايران حومت كردند. دوره صفويه دوره تجلي و قدرت تشيع است. در اين دوره روحانيت وارد متن زندگي سياسي و ا جتماع يمردم شد و به جايگاهي رفيع در امور اجتماعي نايل آمد. مدارس طلبگي شيعه ازدياد يافت و رونق گرفت و صدها طلبه، عالم ، مجتهد ،‌ فيلسوف ، محدث و واعظ تربيت شدند از اين دوره به بعد روحانيت با همه فراز و نشيب‌ها به عنوان ملجاء و پناهگاه مظلومان و ناظران بر مناسب دولتي جايگاه يافتند.

قرن 19، قرن تكامل سلطه و تكون امپرياليسم بود. ايران گرچه رسما مستعمره هيچ كشوري نبوده است، اما به دليل موقعيت استراتژيكش هميشه مورد توجه استعمارگران روس و انگليس بود. علي‌الخصوص چشم طمع روسيه تزاري به ايران براي رسيدن به آب‌هاي گرم خليج فارس بود.

در پي جنگ‌هاي ايران و روس درمرحله اول كه به سال 1218 قمري شروع و در سال 1228 قمري با شكست ايران منجر به قرارداد گلستان شد. بزرگان ولت قاجار كه تا آن زمان دست نياز به سوي دولتين انگليس و فرانسه دراز كرده بودند به يكباره نااميد شده و به اين نتيه رسيدند كه لازم است كه رفع تجاوزات روسيه را در سرحدات گرجستان و تفليس به علماي اسالم اعلام داردند و همين نگرش بود كه آنان (علماء) را بر آن داشت كه با تشويق اهالي و ساكنين مسلمان بلاد و سرزمين‌هاي ايران بر عليه تجاوز روسيه بشورانند و امور جهاد را صادر نمايند و جميع علماء اسلام در نجف به اجتماع حكم جهاد را صاد رنمودند. و در تاريخ به رساله جهاديه مشهور گرديد. هر چند جنگ بين سپاهيان ايارن و روس در گرفت و به سرعت با پيروزي سپاهيان مسلمان به پيش رفت و در عرض كمتر از يك ماه «تمامي شهرهاي شيروان، شاهي ، طالش ، گنجه ، همگي دوباره به تصرف نيروهاي شاه ايران در آمدند».1 اما با كمال تأسف شاه حريص و زدپرست ايران « از دادن پول براي تجهيز خودداري نمود. ارتش ايران منحل گرديد. روس‌ها از نيروهاي امدادي كه به آن‌ها مي‌رسيد منتهاي استفاده را مي‌نمودند2 و در نهايت جنگ مغلوبه شد و شكست ايرانيان آغاز شد. و حكومتگران قاجار نتوانستند از اين فرصت به دست آمده و بسيج ملي استفاده كنند و اين شكست حيت موجب بيماري آيت‌الله سيد محمد مجاهد شد و «در تبريز ، مريض و در عرض راه به جوار رحمت الهي پيوست»3 و سرانجام جنگي كه با سرمايه‌گذاري علماي رفت تا حيثيت از دست رفته ايران را باز گرداند با غفلتي نابخشودني بار ديگر منجر به قرارداد نكبت بار تركمانچاي شد.

و اما از ديگر افتخارات نهضت روحانيت در مقابل اهداف شوم استعمارگران در تاريخ معاصر ايران در عصر قاجاريه در دوران پادشاهي ناصرالدين شاه ، مخالفت صريح مجتهد عظيم‌الشأن زمانه ميرزاي شيرازي بزرگ در تحريم استفاده و خريد و فروش توتون و تنباكو بود. اين تحريم چنان تأثيري در جامعه ايران گذارد. كه چشم حريص دولتمردان انگليس را به قدرت و نفوذ كلام و پيام يك عالم شيعي در جامعه ايران باز كرد. و از همين واقعه بودكه استعمارگر انگليس به زعم تمام مورخين تاريخ معاصر ايران ، مخالفي را در مقابل خود مي‌ديدند كه نفوذ كلام و تأثير پيام بزرگان سياحان و سفرنامه‌نويسان اروپايي كه در عهد صفوي به جهانگردي در ايران پرداختند به اين موضوع اذعان داشته‌اند كه ازدياد مدارس علميه و اشتياق پادشاهان صفوي به جذب علماء و مراجع شيعه در مركز قدرت و حمايت و پشتيباني از ايشان از خصيصه‌هاي سياسي و مذهبي سلاطين صفوي بوده است.

ناورنيه در اين باره مي‌نويسد:

«عده كثيري طلاب را در آنجا از موقوفات مدرسه با خرج كم نگهداري مي‌نمايند»

گرچه روحانيت به دليل ريشه‌هاي تاريخي و قدمت زماني خود و نگرش مردم شيعي نسبت به عالمان ديني ، هميشه داراي اعتبار اجتماعي بوده است. اما در زماني كه روحانيت جزئي ا زنظام حاكم قرار گرفت آگاهي روحانيت به رسالت تاريخي خود و پذيرش مردم در چنين زماني بسيار مهم جلوه مي‌كند. بعد از سقوط صفويه و به قدرت رسيدن نادر وي در همان روزهاي اول سلطنت خود ضرب و شست خود را به روحانيت نشان داد . نادرشاه هنگام تغيير سلطنت از صفويان به افشاريان ، در شوراي بزرگ دشت مغان با اظهار مخالفت ميرزا ابوالحسن ملاباشي روبرو شد. نادر دستور داد همان جا در حضور مدم ميرزا ابوالحسن را به شهادت برسانند. نادر شاه با همه تلاشي كه براي تضعيف روحانيت انجام داد، اما به خاطر ساختار اجتماعي و سياسي ايران راهي براي رهايي از روحانيت و قطع بر كامل آنها نيافت.

نه سياست غيرشيعي نادرشاه توانست از نهادينه شدن تشيع در ايران ممانعت كند و نه سياست محدود كردن روحانيت توانست از نفوذ اجتماعي روحانيت جلوگيري كند، روحانيت شيعه با بسط استقلال ، گسترش حوزه‌هاي ديني ، تحول عميق علمي و با تكيه بر مردم و ايجاد رابطه با آنها در اسرع وقت ، كاستي‌هاي سابق را ترميم و انسجام و وحدت خود را تقويت كرد.

دكترين عالمان شيعه از دوران غيبت تا صفويان ،‌مبارزه براي حفظ مركزيت تشيع و تكاپو براي بقا بوده است بعد از صفويان شيعه به عنوان يك ملت با امتي مجتمع در مرزهاي جغرافيايي يك كشور شكل گرفت و ديگر شيعه به عنوان يك اقليت شكننده در مقابل اكثريت قدرتمند قرار نداشت، بلكه خود داراي كشور ، حكومت ، قدرت و نظام است. عالمان شيعي بر مبناي قاعده فقهي ،«نفي سبيل » در مقابل سلطه‌گران خارجي موضعگيري كردند.

و اين كوله مشروعه‌خواهان بر سر آرمان خويش استياد و به شهادت رسيد و دامان به اصطلاح آزاديخواهان مدعي را تا ابد خونين كرد و چه زيبا گفته است جلال آل‌احمد:

«من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون بيرقي مي‌دانم كه به علامنت ا ستيلاي غرب‌زدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد و اكنون در لواي اين پرچم، ما شبيه به قومي از خود بيگانه‌ايم‌، در لباس ، خانه و خوراك و ادب و مطبوعات و خطرناك‌تر از همه در فرهنگمان فرنگي مآب مي‌پروريم و فرنگي‌مآب راه حل هر مشكلي را مي‌جوييم»4

به هر صورت عصاره مشروطيت چيزي نزديك دو دهه ديگر در استبدادي ديگر متبلور شد. و خطري ديگر در كمين تشيع نشست اما در ظاهري اميدبخش بروز كرد، ظهور رضا خان فردي كه در مدتي كوتاه ارزش‌هاي ديني مردم ايران را كمرگ و ارزش‌هاي غربي را جايگزين آن كرد و روحانيت شيعه را به شدت منزوي و تا چندين سال از كارآيي انداخت نمادهايي شيعه مانند عاشورا را از جامعه حذف و رقص و آواز و كارناوال شادي را جايگزين كرد.

رضا شاه كه در ابتداي كار چنان به رفتار مذهبي تظاهر مي‌كرد كه اميد بسياري از متدينين و علما را به خود جلب كرده بود طرفداري رضا خان از مذهب و تظاهر وي به سنت‌هاي شيعي ، فتنه وهابيون در سرزمين حجاز بر ضد ارزش‌ها و نمادهاي شيعي و فشار انگليس و ملك فيصل به شيعيان و علماي عراق ، سه عامل مهمي بود كه عموم روحانيت ظهور وي را به فال نيك گرفته و از اين رويداد ابراز خشنودي كردند.

اما همين كه پايه‌هاي قدرت او مستحكم شد چنان در مقابل ارزش‌ها و نهادهاي دني به ستيز برخاست كه در تاريخ اسلام كم سابقه باشد.

سياستي را كه رضا شاه از ابتداي حكومت در پي آن بود، سياست اصلاح‌گرايانه بود. اصلاحات وي بر سه پايه ناسيوناليسم تجدد و تمركز شكل يافته بود و نتيجه قطعي آن اسلام‌زدايي و درگيري با روحانيت بود.

ناسيوناليسم رضا شاه يچنان در پي احياي ايران قبل از اسلام بود و تلاش مي‌كرد كه افتخارهاي دوره اسلامي را ناديده بگيرد كه به حق بعضي از نويسندگان به آن لقب ملي‌گرايي افراطي يا «شونيسم» دادند.

تجددگرايي رضا شاه از يك سو با سنت‌ها و ارزش‌هاي ديني در تضاد قرار گرفته بود و از طرفي چنان محو پيشرفت غرب شده بود كه تلاش مي‌كرد فرهنگ غرب را بر ايران حاكم كند.

ملبس به لباس روحاني از هر سلاحي برنده‌تر و شكننده‌تر است

از ديگر جريان‌هايي كه در عرصه تاريخ معاصر ايران سيماي روحانيت مبارز را نشان مي‌دهد و همدوشي و همراهي ايشان را با خيل عظيم توده‌هاي مردمي به نمايش مي‌گذارد. انقلاب مشروطه مردم ايران بود.

ساختار حكومت شاهنشاهي در ايران، ساختار ملوك‌الطوايفي بود . كارگزاران حكومت يا از فرزندان يا برادران با خويشان يا وابستگان و نكران شاه بودند، انها معتقد بودند مردم برده و فرمانبردار آنها هستند و تنها زور است كه اين مردمان را به نظم مي‌آورد. حاكمان قاجار هيچگاه خود را خدمتگزار مردم نمي‌دانستند ، بلكه مردم را خادم خود مي‌پنداشتند، دستگاه استبداد قجري چنان به ظلم و ستم به مردم خود پرداخته بودكه هيچيك از مردم احساس امنيت نمي‌كردند. تنبيه‌هاي غيرعادلانه ، دادرسي‌هاي ظالمانه، مجازات‌هاي وحشيانه جزء ذات دستگاه حاكم شده بود. عياشي و خوشگذراني قاجار و درباريان از عمده مسائل انتقادي مردم بود. جميع اين حاكميت سراپا فساد مردم را بر آن داشت كه به دادخواه ينزد علما روند و از ايشان شافعت و مددخواستند.

و از اين زمان به بعد نقش روحانيون در منابر و سخن ايشان بر مواعظ ، خطاب بود و لتيان و حكومتگران قاجار آغاز مي‌شود و در هر تحصن، قيام و شورش بر عليه استبداد حضور يك يا چند روحاني را مشاهده مي‌كنيم تا‌آنجا كه در سطور تاريخ معاصر ايران رهبري مشروطيت و قيام رمدم ايران براي احقاق حق و بدست آوردن مجلس قانون‌گذاري با نامه‌هاي علمائي همچون آقا سيدعبدالله بهبهاني، سيد محمود طباطبايي و شيخ فضل‌الله نوري كاملا مشهود است.

از مجموعه اسناد و منابع چنين بدست مي‌ايد كه مشروطه‌طلبان حتي سعي داشتند در تدوين قانون اساسي مشروطه ابهام مفاهيم حفظ شود تا مبادا علما خصوصا مراجع نجف پي به نيت آنها ببرند. ولي شيخ فضل‌الله نوري كه قصد روشنفكران را متوجه شده بود تلاش مي‌كرد تا مفاهيم روشن و جنبه اسلامي آن حفظ شود. شيخ محدوده قانونگذاري را موضوعات حكومتي و عرفي مي‌دانسته و جايي را كه اسلام داراي حكم است خارج ا زمحدوده قانونگذاري مي‌دانست . به هرحال قانون اساسي مشروطه تدوين شد ولي نسبت خود را با شريعت بيان نكرد و انزجار شيخ نسبت به چنين مشروطه‌اي و تدوين چنين قانوني علني گشت ، هر چند كه وي توانست در تدوين قانون اساسي نظارت پنج تن از علماء هر عصر را بر مصوبات مجلس بگنجاند، اما اين نيز وي را راضي نكرد كم كم ا ختلاف‌ها ميان شيخ و روشنفكران دو آتشه مشروطه هويدا گرديد. و هم آنها شيخ را با تهمت‌هاي ناجوانمردانه مانند: پول گرفتن از دربار و برچسب ارتجاع زير ضربات خود گرفتند. در حالي كه شيخ بزرگوارتر از اين اتهام‌ها بود چنانچه مردانه تا بالاي دار رفت اما هرگز به خفت و ذلت تن در نداد.

رضا شاه با طرح لباس متحدالشكل بيشترين سخت‌گيري را بر علما روا داشت و به عبارتي اولين قرباني قانون لباس متحدالشكل روحانيت بود.

ممنوعيت سنت‌هاي شيعي از جمله اقداماتي بود كه در اواخر حكومت رضا شاه با شديدترين وجهي از سوي مأمورين سرسپرده علي‌الخصوص در شهرباني اجرا مي‌شد.

مراسم شيعي از قبيل جشن در اعياد غدير و مواليد يا عزاداري در محرم و سفر و ايام وفات جزو فرهنگ سياسي شيعه است. رضا شاه براي نابودي تشيع و مراسم و مناسكش و نابودي هرگونه نهاد اجتماعي و مجري همبستگي عمومي مستقل از دولت برگزاري مراسم عزاداري را در ماه محرم غيرقانوني اعلام كرد. سخت‌گيري در اين امر چنان شدت داشت كه اگر در ماه محرم آخوندي در خيابان ديده مي‌شد دستگير مي‌شد ، زيرا مي‌توانست در حال رفتن به مجلس روضه‌خواني باشد.

موقعيت رضا شاه بعد از هرج و مرج مشروطه و برقراري امنيت ملي و عمومي و سركوب هه مخالفين و اختناقي كه ايجاد كرده بود زمينه اجتماعي را براي اعتراض باقي نگذاشت. از اين رو هر حركت اعتراض‌آميز از سوي مراجع در مقابل رضا شاه اولا با عدم اقبال عمومي روبرو مي‌گرديده، ثانيا به طور شديد و ظالمانه سركوب مي‌شده است مجموعه عوامل اجتماعي و سياسي نشان مي‌داد كه يك حركت اعتراض‌آميز انقلابي توسط مراجع فوق نخواهد بود . علاوه بر اين كه كشور عراق نيز كه يك پايگاه سنتي مرجعيت شيعه بود و بزرگترين مرجع وقت در آن جا مستقر بود خود با مسائل سياسي سختي روبرو بود كه نمي‌توانست در مسائل ايران وارد شود. قيام مشهد و مسجد گوهرشاد نيز قيامي هدايت شده از سوي مراجع در مقابل اقدام رضا خان در خصوص كشف حجاب نبود . بلكه حركتي اعتراض‌آميز بود و براي دولت رضاخاني جز شليك چند گلوله خرج زيادي نداشت، و متأسفانه مردم ديگر شهرهاي ايران ، عكس‌العملي ا زخود نشان ندادند.

شيعه نيز در اين دوره از مرجعيت و رهبري واحد برخوردار نبود. تشتت رهبري مذهبي و ديكتاتوري بيش از حد رضا شاه نگذاشت مرجعيت را به موضعي واحد در قبال رضا شاه برساند. استبداد بيست ساله رضا شاهي به معناي ناكامي بيست ساله آرمان‌هاي مشروطيت و جنبش‌‌هاي ملي و مذهبي بود. ناكامي علماي شيعه در ايجاد يك جنبش فراگير مذهبي نيز در همين چارچوب قرار داشت كه پس از شهريور 1320 شمسي نزد برخي از چهره‌هاي مذهبي جوان‌تر انديشه‌هاي نويني را پديد‌ آورد كه بيشتر نيرو و توان خود را در بعد مبارزات ايدئولوژيك متمركز ساخت و رشد كرد.

آيت‌الله كاشاني با آنكه يكي از اعضاي مجلس مؤسسان رضا شاه و از طرفداران تغيير سلطنت قاجار به پهلوي بود. اما در دهه 1320 شمسي جاي پاي او را به عنوان يك چهره مبارزه و بيشتر رخدادهاي سياسي روزگار خود مي‌توان يافت غرب‌گرايي رضا شاه به حدي افراطي بود كه در تعارض با ناسيوناليسم ، اولويت را به غرب مي‌داد يا آن را تبديل به تعارض بين ناسيوناليسم و اسلام و عربيت مي‌كرد.

و نهايتا اجتماع سه عنصر ناسيوناليسم افراطي، مدرنيسم و قدرت‌گرايي استبدادي در رضا شاه به روياروي او با ارزش‌هاي مذهبي و روحانيت منجر شد. اين رويارويي بسيار حساب شده و با آزمون و خطا پيش مي‌رفت تا سرانجام به انزواي كامل، خلع لباس ، محدودي شكننده روحانيت و مخالفت صريح و عملي با ارزش‌ها و فرهنگ اسلامي ختم شد.

در اين ميان تنها كسي كه در آغاز قدرت گيري رضا خان براي جلوس بر تخت پادشاهي به نيات فريبكارانه و پليد وي آگاهي داشت. روحاني زيرك و تيزبيني به نام سيدحسن مدرس بود.

مدرس كه در كارنامه مبارزاتي خود همواره پرچمدار مبارزه با سلطه‌گران روس و انگليس بود ، با نقشه‌هاي موزيانه ايشان نيز كاملا واقف بود.

مدرس در دوره دوم مجلس شوراي ملي به عنوان يكياز پنج مجتهد طراز اول از طرف مراجع انتخاب شد. وي در اين مجلس در مقابل اولتيماتوم روسيه ايستادگي كرد كه شجاعت او جزأت ساير نمايندگان و رد اولتياتوم را به همراه داشت.

مدرس ، با قرارداد 1919به شدت مخالفت كرد تا جايي كه سفير انگليس او را مهم‌ترين شخصيت مخالف قرارداد معرفي كرد. او در مجلس پنجم از مخالفين رياست و زدايي سردار سپه بود.

نهايتا آنكه رضا شاه چون قدرت و شجاعت مدرس را مي شناخت بعد از به قدرت رسيدن در اولين برخوردش با روحانيت نقشه ترور وي را كشيد و چون موفق نشد وي ار منزوي و پس از دستگيري و تبعيد او را به شهادت رساند. و بديت ترتيب برگي ديگر از اوراق افتخارآفرين روحانيت شيعه در مبارزه با اسلام‌ستيزان ورق خود عدم سازش و ذلت بار ديگر در سيماي مجاهدت شيعه و ملبسين به لباس روحانيت چهره درخشاند.

آيت‌الله كاشاني در برخورد با مسائل سياسي روز تفاوت‌هاي آشكاري با مراجع مسلم تقليد دوران خود داشت و برخلاف فاصله گرفتن آنها از موضع گيري‌هاي سياسي صريح، آيت‌الله كاشاني كاملا مواضع سياسي خود را مشخص مي‌كرد. در چنين شرايطي نيز با نسل جديدي از طلاب جوان و پرشور آشنا خواهيم شد كه چون خواهان دخالت بيشتر علما و امور سياسي بودند در مقايسه با مراجع قم به ديدگاه‌هاي سياسي آيت‌الله كاشاني نزديك‌تر شدند و حتي بر مواضع بسيار انقلابي از آيت‌الله كاشاني نيز پيشي گرفتند اين گروه به فداييان اسلام شهرت يافتند.

آيت‌الله كاشاني و فداييان اسلام در فراهم ساختن زمينه‌هاي نهضت ملي و ضد استعماري مردم ايران كوشش فراواني كردند.

رهبر نهضت فداييان اسلام طلبه جواني با نام سيد مجتبي ميرلوحي معروف به نواب صفوي بود و به عنوان شاخص‌ترين چهره‌هاي اين گروه در آن زمان مي‌ـوان از برادران واحدي ، ابراهيم كريم‌آبادي ، عبدالله كرباسچيان نام برد فداييان اسلام با اطمينان موانع آرمان‌هاي مذهبي را به شيوه خود (ترور) حذف مي‌كردند.

نمونه آن حذف هژير كه به عنوان وزير دربار از طرف شاه منصوب شده بود انجام گرفت و در قتل وي نه تنها ترديدي به خود راه ندادند بلكه آن را يك وظيفه شرعي دانستند زيرا يك هژير نماينده و جاسوس دولت انگليس بود.

عامل ديگ رانگليس حاجعلي رزم‌آرا نخست وزير وقت كه د رمقابل لايحه الحاقي ملي كردن صنعت نفت كه از سوي پنج تن از نمايندگان جبهه ملي طرح شده بود. مقاومت كرده و از ملي كردن منبع عظيم و سرمايه گرانقدر ملت ايران دريغ مي‌كرد.

«آيت‌الله كاشاني به سرعت موضع سياسي خود را روشن كرد و همه افراد مملكت را مكلف به طرفداري از ملي كردن صنعت نفت دانست».5

سرانجام بر اثر مقاومت صريح و آشكار رزم‌آرا در مقابل خواسته ملت ، بدست كسي كه مي‌گفت «من يك فدايي دين اسلام بودم وظيفه من اين بود كه در راه دين و ملت مسلمان ايران فداكاري كنم6 ترور شد

آيت‌الله كاشاني كه بي‌پروا از خليل طهماسبي به عنوان نجات دهنده ملت ايران حمايت كرد، پس از ترور رزم‌آرا ، گذشته از برخي مراجع بزرگ قم مواضع بسياري از علماي شيعه در حمايت از نهضت ملي شدن صنعت نفت كاملا آشكار شد.

از مجموعه آنچه پيرامون نقش‌آفريني عالمان شيعي در نهضت ملي شدن صنعت نفت بدن پرداخته شد در مي‌يابيم كه در يك مقطعي تاريخي جريان‌هاي ياد شده توانستند به سوي گونه‌اي همگرايي حركت كنند. اوج اين حركت را مي‌توان در قيام سي‌ام تير مشاهده كرد كه علاوه بر مواضع هماهنگ روحانيون ، شاهد حركت مشابهي از سوي مجموعه جريان‌هاي سياسي ملي باشيم، پس از سي‌ام تير گذشته از شكاف‌هاي عميقي كه در ميان جريان‌هاي ملي ايجاد شد گرايش‌هاي گوناگون روحانيون نيز هر يك راهي جداگانه پيمود. دسته اول به مصدق وفا‌دار ماندند. گرايش دوم به رهبري آيت‌الله اكشاني به تدريج با دولت دكتر مصدق به رويارويي رسيدند، فداييان اسلام در برابر دكتر مصدق و آيت‌الله كاشاني هر دو موضع‌گيري مي‌كردند و مراجع قم نيز به سكوت خود همچنان ادامه دادند.

از اين رو به نظر مي‌رسد كودتاي 28 مرداد زماني به پيروزي رسيد كه دولت مصدق اين پشتوانه مهم را از دست داد. سكوت سنگين مراجع قم در جريان نهضت ملي و محكوم نشدن كودتاي 28 مرداد از سوي عالي‌ترين مراجع تقليد آن روزگار به عنوان دوري جستن عملي علماي تراز اول شيعه از سياست و همچنين از فشارها و انتظارات تحمل‌ناپذير دولت ـ براي جلب همكاري آنها تلقي شد.

بدين ترتيب بخشي از روحانيت به اين نتيجه رسيد كه اگر قرار است انقلابي اسلامي بوجود آيد بدون پيدايش دگرگوني‌هاي دروني در ميان علماي دين نه مي‌ـواند پيدا شود و نه اگر پيدا شود سرانجام درخشاني براي جامعه خواهد داشت.

با اين حال مهم‌ترين كار انقلابيون جوان انتقال ديدگاه‌هاي خود به توده‌هاي مردم و ايجاد فضاي انقلابي در جامعه بود كه شبكه روحانيون جوان و انقلابي بدون ترديد به دليل آنكه بيش از مجموعه جريان‌هاي سياسي موجود با توده‌هاي مذهبي سر و كار داشتند اصلي‌ترين نقش را به عهده گرفتند.

در اين عرصه بخشي از سيماي نظري نقش عالمان شيعي در انقلاب اسلامي گوياي پيدا شدن يك نسل منتقد در ميان روحانيون پس از كودتاي 28 مرداد مي‌باشد كه به موازات ابراز نارضايتي از شرايط سياسي موجود به انتقاد از افكار سياسي روحانيت زمانه خود نيز پرداخت «در جريان محاكمه فداييان اسلام به تدريج با چهره مجتهد نسبتا گمنامي آشنا مي‌شويم كه براي جلوگيري از اجراي حكم اعدام فداييان اسلام به كوشش‌هاي ناموفقي دست مي‌زد. نزديكانش به او حاج آقا روح‌الله مي‌گفتند كه پيش از اين در حوزه علميه قم درس اخلاق مي‌داد و در روزگاري نيز به دليل برخي از افكار متفاوتي كه نسبت به فضاي آن روزگار حوزه مطرح مي‌كرد منزوي شده بود. البته چنين انزوايي تنها از جذابيت او نزد شاگردانش نكاست بلكه نسل جديدي از روحانيون جوان را پرورش داد كه از حوزه علميه قم پايگاهي براي به چالش كشيدن حكومت ساختند.7

از آغاز دهه چهل كه جهت‌گيري مذهبي حركت‌هاي مخالف حكومت روشن مي‌شود گويا حوادث تاريخي نيز به دست هم داد تا چنين سيمايي بيش از پيش نمايان شود.

آيت‌الله بروجردي عالي‌ترين مرجع تقليد جهان تشعيع در آغاز اين دهه در گذشت و حكومت را به اين اشتباه تاريخي كه ميدان از يك روحاني محور و بالقوه خطرناك خالي شده است. گرفتار ساخت . اما سير حوادث رو به سوي ديگري داشت و رهبري حركت و محو رمرجعيت تشيع به دست يك روحاني نه چندان معروفي با نام روح‌الله خميني افتاد.

در جراين انقلاب سفيد شاه و بحث اصلاحات ارضي و به اصطلاح و فرم اجتماعي كه در سال 1341 آغاز شده مخالفت‌هاي بي‌پرده امام خميني توانست رويارويي آشكار جريان معترض و حكومت را در روز پانزدهم خرداد 1342 تدارك ببيند.

در جريان بحث پيرامون براندازي حكومت پهلوي اهميت واقعه 15 خرداد در اين است كه اين رخداد آغازگر يك صف‌بندي جديد در برابر حكومت گرديد كه اقشار گوناگون جامعه ايران را از پايگاه مذهب در برابر حاكميت سياسي موجود قرار داد امام خميني كه در دهه 40 پس از درگذشت آيت‌الله بروجردي به دليل اظهار نظرهاي بي‌پرده خود در برابر آنچه اصلاحات حكومتي خوانده مي‌شد به سرعت از گمنامي بيرون آمد و آغاز‌گر همان انقلابي شد كه شاه گمان مي‌كرد با انجام اصلاحات و با استفاده از عنوان انقلاب سفيد مي‌تواند از آن جلوگيري كند.

از اين پس مبارزه روحانيون با رهبري فرزانه امام خميني و با حضور طلاب جوان، انديشه‌ساز و پرشوري كه جزء حلقه شاگردان ايشان بودند همچون آيت‌الله سيدعلي خامنه‌اي ـ حجت‌الاسلام اكبر هاشمي رفسنجاني ، آيت‌الله مرتضي مطهري ، آيت‌الله حسينعلي منتظري ، آيت‌الله دكتر محمدحسين بهشتي ،‌ آيت‌الله طالقاني و ... وارد مرحله تازه‌اي شد كه تا سرنگوني حكومت پهلوي به طور روز‌افزوني ادامه يافت.

بعد از تبعيد امام خميني در سال 1343 به تركيه و سپس نجف، حلقه شاگردان ايشان به عنوان مركز مبارزه سياسي شكل گرفت و امام در مراحل مختلف روند سرنگوني شاه خقط مشخص خود را به گونه‌اي شفاف‌تر دنبال كرد كه باعث شد به عنوان شاخص‌ترين مرجع تقليد مخالف حكومت ، رهبري حركت براندازانه را به دست گيرد.

سرانجام امام خميني بعد از 13 سال تبعيد به ايران بازگشت و فورا در بهشت زهرا نويد تشكيل يك دولت را به مردم ايران داد. چنين دولتي بيشاز اين در سال‌هاي تبعيد در افكار و نوشته‌هاي حضرت امام ترسيم شده بود. يعني نظامي بر پايه اصول و معيارهاي اسلامي منطبق با اجراي انتخابات به سبك حكومت‌هاي دموكراسي و حضور مردم در سرنوشت خود و تشكيل حكومت و نظام جمهوري اسلامي بعد از سال‌ها ظلم و جور و ستم كه از ناحيه حكومت‌هاي سلطنتي و شاهنشاهي بر مردم تحميل شده بود.

خلاصه آنچه در اين مقال بدان پرداخته شد چشم‌اندازي بود بر نقش روحانيون شيعه و شاخص‌ترين چهره آنها يعني امام خميني در براندازي دودمان شاهنشاهي پهلوي و در يك جمع‌بندي كلي مي‌توان دريافت كه رودررويي آرمان‌هاي استبداد مطلقه پهلوي پس از سال 1332 با سنت‌ها و باورهاي مذهبي جامعه ايران ، سرانجام روحانيون انقلابي و طلبه‌هايي كه در مكتب پيرو مقتداي خود درس مبارزه را آموخته بودند ، به ميداني عليه حاكميت سياسي وارد ساخت كه به سرعت حركت اصلاح‌طلبانه به جنبش انقلابي تبديل شد. روحانيون در مسير اين دگرگوني توانستند ضمن دستيابي به يك همنوائي دروني و پي‌ريزي نخستين تشكيلات منسجم با نام جامعه روحانيت مبارز در سال‌ها و روزهاي نزديك به پيروزي به رهبري واحد نائل آمده و در عين حال ارتباطي كارآمد را با مجموعه جريان‌هاي سياسي و جزئي ديگر برقرار نمايند. چنين شد كه با تكيه بر جايگاه سنتي خود به پيشوايي يك جنبش مذهبي در ايران دست يافته و فرآيند مخالفت‌هاي موجود در

جامعه را به مرحله يك نظام اسلامي مي رساندند.


1ـ ميرزا محمدصادق وقايع‌نگار ـ تاريج جنگ‌هاي ايران و روس ، به كوشش حسين آذر، تصحيح اميرهوشنگ آذر چاپ اول 1369 ، صفحه 235

2ـ‌ سرپرستي سايكس ، تاريخ ايران ـ ترجمه محمدتقي فخر راعي گيلاني ـ دنياي كتاب 1370 صفحه 460

3ـ لسان الملك ، محمدتقي ، ناسخ التواريخ ـ به كوشش جمشيد كيانفر تهران ، اساطير 1377 ، صفحه 373

4ـ زال پانيست تاورنيه ، سفرنامه تاورنيه ، ترجمه ابوتراب نوري به كوشش حميد شيدايي 1336 صفحه 591

5ـ جلال آل‌احمد ، غرب زدگي ، چاپ رواق 1356 صفحه 78

6ـ ر.ك. رضا گلسرخي ، مقاله فداييان اسلام آغازگر جنبش مصلحانه در ايران ـ روزنامه اطلاعات 10 ارديبهشت 1358 ، صفحه 4

7ـ جعفر مهدي‌نيا : زندگي سياسي رزم‌آرا به تهران ، نشر ني 1363 ، صفحه 391

8ـ ر. ك . پرواند آبراهاميان ، ايران بين دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدي و محمدابراهيم فتاحي ، چاپ اول تهران ، نشر ني 1377 ، صفحه 591

/ 1