وقايع اتفاقيه اصلاحات امير کبير
پژوهشگر: محمدرحيم عيوضي چکيده:
گرچه اقدامات اميركبير از نوع درونحكومتي بود و او در واقع از داخل نظام سياسي اصلاحات خويش را آغاز كرد، اما اگر ميتوانست اساس حكومت را هم دگرگون ميساخت؛ چنانكه خود نيز گفته بود كه قصد كنستيتوسيون (نظام مشروطه) داشته، ولي مجالش ندادند. واقعا هم از مرد روشنبين و استوار و باهمتي چون او بعيد بهنظر نميرسيد كه نظام اجتماعي و سياسي قرون وسطايي ايران را بهكلي زير و زبر كند و طرحي نو درافكند و ايران را به عظمتي كه شايسته آن بود برساند؛ حال چه از طريق ايجاد كنستيتوسيون باشد و چه طرق ديگر. اما هرچه بود و هرچه گذشت، ايدههاي بزرگ و آمال بلند اميركبير ناجوانمردانه در فين كاشان غروب كرد. مقاله زير اصلاحات همهجانبه ميرزاتقيخان اميركبير را بررسي کرده است. اصلاحات و اميركبير دو واژهاي هستند كه تداعيكننده يكديگرند و پيرامون تاريخ اصلاحات اجتماعي ايران بيآنكه نام قهرمان راستين آن ذكر شود سخن نميتوان گفت. اما اصلاحات امروزه واژهاي غريب شده و از بسكه جوامع معاصر آن را به بازي گرفتهاند، ديگر بوي ناب و تازگي گذشته را نميدهد؛ بهويژه كه در اواخر قرن پيش، استراتژي اصلاحات باعث فروپاشي قطب بزرگ بلوك شرق گرديد و ردپاي دخالت هاي بلوك غرب در آن نمودار گشت. اما مصلحان اجتماعي دهههاي دورتر كه هنوز جوامع بشري در عوامفريبي هاي دموكراتيك فرو نرفته بود، كاملا شريف و شفاف و شسته پاي به ميدان ميگذاشتند و چون بوق و كرناهاي تبليغاتي و ترفندهاي انتخاباتي رايج نشده بود، اصلاحات آنها در عينيت و عمل نمود مييافت.گرچه اقدامات اميركبير از نوع درونحكومتي بود و او در واقع از داخل نظام سياسي اصلاحات خويش را آغاز كرد، اما اگر ميتوانست اساس حكومت را هم دگرگون ميساخت؛ چنانكه خود نيز گفته بود كه قصد كنستيتوسيون (نظام مشروطه) داشته، ولي مجالش ندادند. واقعا هم از مرد روشنبين و استوار و باهمتي چون او بعيد بهنظر نميرسيد كه نظام اجتماعي و سياسي قرون وسطايي ايران را بهكلي زير و زبر كند و طرحي نو درافكند و ايران را به عظمتي كه شايسته آن بود برساند؛ حال چه از طريق ايجاد كنستيتوسيون باشد و چه طرق ديگر. اما هرچه بود و هرچه گذشت، ايدههاي بزرگ و آمال بلند اميركبير ناجوانمردانه در فين كاشان غروب كرد تا شايد روز و روزگاري ديگر در پيشاني فرزند ديگري از مام وطن طلوع كند و ايران را دوباره مركز فرهنگ و تمدن سازد. بااينحال همان اقدامات چندينساله امير، شالوده تحولات بزرگ بعدي گرديد و در حقيقت پايههاي ايران نوين را پيافكند.تضعيف نظام ملوكالطوايفي و ايجاد مركزيت نيرومند سياسي، اعاده امنيت اجتماعي و مرزي، ايجاد توازن منفي در سياست خارجي، تعديل خرج و مخارج درباريان، تاسيس و طبع روزنامه رسمي، تاسيس دارالفنون، توسعه نشر و ترجمه كتب، توجه به نهادهاي ديني و مذهبي، پيريزي صنايع بزرگ، حمايت از صنايع دستي، ارتقاء سطح بهداشت عمومي، اصلاح امور مالي كشور، بهبود وضع كشاورزي و باغداري و امور دامي، مبارزه با فساد مالي، ايجاد نيروي نظامي قدرتمند زميني و دريايي، ساخت بناهاي تجاري و اداري در طهران و مراكز ايالات و غيره نمونههاي درخشاني از اصلاحگريهاي آن مرد بزرگ است. او پيش از وقوع انقلاب ميجي در ژاپن به اين درك رسيد و همت خود را مصروف اين اصلاحات كرد اما نظام سياسي ژاپن دچار خيانتها و دودستهگريهاي دربار پادشاهان ايران آن عصر نبود و آن كشور را به جايگاهي رساند كه يكي از قدرتهاي بزرگ جهان شد، ولي درباريان ايران با ازميانبردن ارادههاي محكم و رجال استوار و روشنبين كار اين سرزمين را به آنجا رساندند كه همگي ميدانيم. مقاله زير اصلاحات همهجانبه ميرزاتقيخان اميركبير را مرور نموده و به شما خوانندگان عزيز و گرامي تقديم داشته است. اصلاحات در ايران معاصر به دو گونه «اصلاحات درون حكومتي» و «اصلاحات برونحكومتي» تقسيم شده است. اصلاحات نوع اول در عصر قاجاريه، توسط افرادي چون عباسميرزا به شكل اصلاحطلبانه و رفرميستي انجام ميگرفت. اميركبير نيز در اين دوره با قبول شالوده نظام سياسي، تلاش داشت در چارچوب نظام مستقر از ظرفيت هاي موجود براي ايجاد اصلاحات در راستاي ساماندادن به امور و رفع موانع و غلبه بر آنچه عقبماندگي كشور را به دنبال داشت عمل نمايد. برخلاف جريان درونحكومتي اصلاحات كه بيشتر جنبه سختافزاري و خصوصا اقتصادي ــ مالي داشت، اصلاحات برونحكومتي بيشتر نرمافزاري و خصوصا سياسي ــ فكري بود. اين مقاله بر آن است تا در چارچوب گونهشناسي اصلاحات درونحكومتي ايران معاصر، اقدامات اصلاحي در دوران صدارت اميركبير را مورد بررسي قرار دهد و تاكيد دارد كه اصلاحات اين دوره كاملا درونزا ميباشد و از افت يك اصلاحات برونزا و الهامگرفته از غرب بهدور بوده است.پيشفرضهاي تحليل اصلاحات در دوران اميركبير
ـــ يكي از آسيب هاي ساختاري اصلاحات، وجود ابهام در مفهوم اصلاحات و در تعريف انواع مصاديق، فرآيند و هدف اصلاحات ميباشد. برخي صاحبنظران آن را در مقابل افساد و به معناي سامانبخشي به وضع موجود براي تبديل آن به نظم مطلوب دانستهاند و برخي نيز آن را در مقابل انقلاب و به معناي رفرم، تغييرات روبنايي، محدود و سطحي يا اصلاح روبناها تلقي نمودهاند.ـــ در روند اصلاحات در ايران، گروهي از اصلاحطلبان بر ساخت كارخانه، تاسيس خط راهآهن، ترقي صنعت، گسترش تجارت و ... تاكيد دارند، همانگونه كه در زمان اميركبير آغاز شد و گروه دوم بيشتر بر قانون، آزادي، عدالت، پارلمان، علم و ... تاكيد دارند، همانگونه كه در زمان مشروطيت رخ داد.ـــ اصلاح در مقابل انقلاب(revolution) و در قياس با آن به كار ميرود و معادل رفرم (reform) ميباشد. اين ديدگاه اصلاحي، خاص فرهنگ و انديشه سياسي بوده و بهگونهاي از تحولات و تغييرات اجتماعي نظر دارد كه در چهارچوب يك نظام سياسي رخ ميدهد. كلمه «اصلاح» مصدر عربي و مفرد واژه اصلاحات ميباشد كه در لغتنامههاي فارسي و عربي معاني متعددي براي آن ذكر شده كه از جمله ميتوان به درست و راست و به كردن، التيامدادن، بهسامانآوردن، سروساماندادن، دوركردن تباهي، سازشدادن و آشتينمودن، رفع عيب و فساد چيزي، بهصلاحآوردن، نيك و بهتر و استواركردن، ضد افساد و . . . اشاره كرد. در ادبيات كهن فارسي نيز به اين واژه فراوان اشاره شده مثلا در كليلهودمنه آمده است: «نيش كژدم . . . را اگرچه بسته دارند و در اصلاح آن مبالغت نمايند، چون بگشايند به قرار اصل باز رود» و در گلستان سعدي آمده است: «. . . يكي از وزراء بر زيردستان رحمت آوردي و اصلاح همگنان را به خير توسط كردي.»قرآن كريم در مجموع تعبيرات خود پيامبران را مصلحان ميخواند؛ چنانكه از زبان شعيب پيامبر(ع) ميفرمايد:«ان اريد الاّ الاصلاح ماستطعت و ما توفيقي الاّ بالله عليه توكلت و اليه اُنيب.» (هود/آيه 88)زمينههاي اصلاحات در دوران اميركبير
ميرزاتقيخان معاصر با ايام حيات اسپنسر، ماركس، اگوست كنت، نيچه، اديسون، ولتر، روسو، هگل و كانت بود. وي به نام ميرزاتقيخان اميركبير اتابك اعظم به منصب صدارت اعظمي ايالت ايران رسيد و در مدتي كوتاه (سهسالويك ماه و بيستوهفت روز) اولين پايههاي سنگبناي اصلاحات در ايران معاصر را پيريزي نمود.اروپا در زمان اميركبير همه دانههاي كاشتهشده خود را به ثمر رسانده و دولتمردان اروپايي در رقابتي بيامان تمام سعي را وقف توسعه علوم، فنون، قدرت و صنعت كشورشان كرده بودند و از صنايع، اختراعات و صاحبان آن بهطور همهجانبه حمايت ميكردند. در اين زمان بود كه تحولات عظيمي رخ داد و علوم بهتدريج به كمك صنايع، حرف و سرمايهداران شتافت و روش قدما در علم بهكلي متروك شد.اميركبير در زماني به مسند نشست كه اروپا بهتدريج از ديدگاههاي كساني چون منتسكيو، ولتر، ديدرو، دالامبر، هيوم، ژانژاك روسو، آدام اسميت و ... با شدت و ضعف هايي متاثر ميشد و همگي اين صاحبنظران ــ هركدام به نحوي ــ معتقد بودند كه حاكميت از آن مردم بوده و غيرقابل تفويض به يك شخص خاص ميباشد، بلكه به قانونگزار تفويض ميگردد تا بهنحواحسن از آن حمايت كند. آنان به آزادي فردي و امنيت اجتماعي معتقد بودند و بهزيستي، رشد و توسعه زندگي افراد را در گرو آزادي و امنيت اجتماعي امكانپذير ميدانستند. اين متفكران از حقوق طبيعي فاصله گرفته و سودجويي و مفيدبودن را مرجع ضوابط زندگي قرار دادند.اصلاحات سياسي در دوره صدارت اميركبير
استعمارگران واقف بودند كه اگر كادر رهبري يك مملكت سالم باشد، روابط خارجي آن كشور را به نفع ملت و مملكت تنظيم كرده و اجازه غارت و چپاول را به دزدان خارجي نخواهد داد؛ بنابراين آنان پيشازهرچيز در داخل كشورهايي كه به آنها به ديده طعمه مينگريستند، فساد عميق داخلي را ترويج ميكردند و نيز، برهمين اساس شرط اول نجات يك ملت و دولت از چنگال استعمار، درواقع اصلاح داخلي و آمادهكردن زمينههاي استقلال و اتكاء به نفس بود؛ چنانكه مثلا اگر اميركبير ميخواست بدون تغيير در اين وضعيت نامناسب داخلي به جنگ استعمار برود، همين كساني كه ميبايست به كمك آنها استعمار را به زانو درميآورد، درواقع پيش از هرچيز خود او را از پاي درميآوردند. لذا امير در عرصه سياسي به اصلاحاتي اقدام كرد كه عمدهترين آنها را به شرح زير ميتوان برشمرد.1ـ تمركز قدرت يا مبارزه با ملوكالطوايفي:
يكي از حربههاي موثر استعمار در راه تحصيل نفوذ بيشتر و سلطه عميقتر، تضعيف قدرت حكومت مركزي كشورهاي مورد استعمار است. گرانت واستون، منشي سفارت انگليس در تهران، مينويسد: «در اين هنگام آشكارا پيشبيني شد كه دوره حكومت قاجار به زودي سپري و ايران تجزيه خواهد شد.» وقتي اميركبير زمام امور را به دست گرفت، كشور ايران جز در چند ايالت بلوچستان، افغانستان و تركستان، در تمامي مناطق دچار اختلاف داخلي و كشمكش ميان قدرتهاي محلي شده بود؛ چنانكه ناامني تمامي نواحي غرب (بروجرد و كردستان) و جنوب (بوشهر، دشتستان و نيز كرمان، رفسنجان و يزد) و همچنين شرق و شمال (خطه خراسان) كشور را فراگرفته و فتنه همچون سرطان شهرهاي شمالي و شمالغربي كشور را درنورديده بود.2ـ تجديد آرامش و امنيت:
اميركبير در چنين وضعيتي براي اعاده امنيت و بسط نفوذ و قدرت دولت به سراسر كشور، با پشتكار و جديتي شايان ستايش دست به كار شد. او براي رامكردن ياغيان و سركوب تجزيهطلبان و حفظ مملكت از تجزيه و ملوكالطوايفي، از هيچ اقدامي فروگذار نكرد. امير در مدت كوتاهي تمام شورشهاي جنوب را عليرغم وسعت و عمقي كه داشت سركوب نمود و سراسر آن منطقه را در كنترل دولت مركزي درآورد. اين موفقيت بهقدري اعجابآور بود كه وزيرمختار انگليس بعد از آنهمه گزارشها كه قبل از آن تاريخ راجع به ناامني و هرجومرج منطقه جنوب به وزارت امورخارجه انگليس داده بود، با ياس و نااميدي به پالمرستون، وزيرخارجه انگليس، مينويسد: «ساليان درازي است كه منطقه فارس بهطوريكه اكنون تحت اطاعت حكومت مركزي ميباشد مطيع نبوده است.»سران بلوچ در سيستان و بلوچستان، به تاثير از تحريكات انگليس بهخاطر هندوستان مبني بر جداكردن اين مناطق از ايران، سر به شورش و ياغيگري برداشته بودند. امير با ايجاد هنگهاي سواره و ساختن پاسگاه ها و قراولخانههاي فراوان و مستحكم و مجهز، سرتاسر آن منطقه را چنان آرام ساخت كه انگليسي ها را بهكلي از رسيدن به هدف خويش مايوس نمود.سرسختترين ياغيان و آشوبگران، تركمن هاي شمال بودند كه در اثر ياغيگري و چپاول آنان، آرامش و امنيت بهكلي از شمال ايران رخت بر بسته بود اما امير آنها را نيز با اعزام قشون و تهديد، به زير نفوذ كشيد؛ چنانكه دو تيره «يموت» و «تكه» بدون زدوخورد تسليم شدند و فقط تيره «گوگلان» كه در دشت گرگان بودند و جاسوسان و ماموران انگليسي در ميان آنها نفوذ بيشتري داشتند، به تحريك و ترغيب آنها مقاومت نمودند؛ كه سرانجام در مقابل نيروهاي دولتي شكست خورده و تسليم گرديدند. نماينده سياسي روس در تاريخ هشتم صفر 1266.ق خبر اين موفقيت دولت را ضمن نامهاي كه به روسيه ارسال داشته، چنين گزارش داده است: «. . . در شانزدهم محرمالحرام عساكر پادشاهي در محل موسوم به قراشيخ، فتح عظيمي نموده و پنجهزارتن تركمن را كه بر سر اردوي شاه حمله آورده بودند شكست فاحشي داده، پس از چنين نصرت، گوگلاني ها شرايط اطاعت را نسبت به سردار عساكر منصوره به عمل آوردند. . . .» امير با ساختن چند قلعه محكم و مجهز در نقاط حساس تركمنصحرا و ساختن سد بزرگ گرگانرود، زمينه اشتغال تركمنهاي بيكار به كشاورزي را فراهم آورد و سراسر منطقه را چنان امن و آرام نمود كه روزنامه وقايع اتفاقيه در شماره بيستوهشتم خود، درباره امنيت آن منطقه چنين نوشت: «امنيت تركمنصحرا بهحدي است كه يكنفردونفر از اردو به استرآباد و از استرآباد به اردو آمدورفت مينمايند و اگر مالي از اردو در صحراي تركمانان گم بشود، تركمانان پيدا نموده ميآورند در اردو و جاركشيده به صاحبش ميرسانند.»همچنين فتنه باب و آشوب بهائيها را كه در سراسر كشور و مخصوصا در شمال به قدري وسيع و عميق بود كه اگر با زمامداري اميركبير مصادف نميشد به احتمال زياد تجزيه كشور و بهوجود آمدن يك دولت نامشروع، دستنشانده و عامل استعمار را در خاك ايران در پي ميداشت سركوب كرد؛ بهويژهآنكه اين فتنه از سوي انگليسيها حمايت ميشد و آنها به عليمحمد باب به طعنه Mr. Door (آقاي در) ميگفتند، دري كه از طريق آن به متد و روش قديمي و هميشگي فرقهسازي خود پرداختند و اين فتنه و آشوب را به سراسر ايران گسترش دادند كه نابودي نفوس بيشماري را به دنبال داشت تا آنجا كه بابيان حتي قصد جان امير را كردند.3ـ سياست موازنه منفي:
آنچه امير انجام ميداد در اجراي سياست ملي و استقلالطلبانه خويش بود. رفتار شخصي اميركبير با سفراي خارجه مقيم تهران سياست مدارا و بيطرفي بود؛ بهاينمعناكه نه با آنها ضديت ميكرد و نه تسليم آنها ميشد، از خود هيچوقت تمايل خصوصي كه موجب فعاليت و رقابت سياسي باشد به هيچ يك از بيگانگان نشان نميداد و واستون در تاريخ خود راجع به ميرزاتقيخان اميركبير چنين مينويسد: «ميرزاتقيخان اميرنظام يگانه كسي است كه دست اجانب را از دخالت در امور داخلي ايران در مدت صدارت خود كوتاه نمود و يگانه مردي بود كه توانست بدون دخالت اجانب مسائل غامض ايران را حل و عقد كند. در زمان او احدي قادر نبود با عمال اجانب روابط خصوصي داشته باشد. تمام مامورين دولتي را غدغن نمود با خارجيها ايجاد رابطه كنند. اين افتخار براي او بس كه در زمان او هيچ يك از همسايگان نتوانستند در امور داخلي دخالت كنند و يا به حقوق سياسي آن تجاوز نمايند. امتياز شمال را از دست روسها بيرون ساخت و مستقيما زير نظر دولت ايران قرار داد. روسها را از ساختن بيمارستان در استرآباد بازداشت كه معمولا استعمارگران برنامههاي استعماري خود را در لواي ساختن بيمارستان و مدرسه و پخش دارو پياده ميكنند.» وقتي انگليسي ها تقاضاي ايجاد و افتتاح كنسولگري در استرآباد نمودند، امير جلوگيري از ساختن بيمارستان به وسيله روس ها را بهانه قرار داد و گفت: وقتي من به آنها چنين اجازهاي را نميدهم، اين چه حق و امتيازي است كه انتظار داريد در چنين منطقهاي كه نزديك روسيه است براي شمال قائل شوم.اميركبير مصونيت جزائي خارجيان را منسوخ كرد و آزادي تجارتياي را كه روسها با استفاده از عهدنامه تركمنچاي به دست آورده بودند و انگليسيها به موجب عهدنامه 1257 و با استناد به اصل دولتهاي كاملةالوداد آن را بهزور گرفتند، عملا بيخاصيت ساخت. دولت فرانسه هم با استفاده از شرايط موجود، استفاده از قانون آزادي تجارت و استفاده از حقوق دولتهاي كاملةالوداد را تقاضا نموده بود كه اميركبير آن را نپذيرفت و در نتيجه سفير فرانسه از ايران قهر كرده و به كشور خود مراجعت نمود و البته امير همچنان حاضر به انعقاد چنين قراردادي نشد.اميركبير حوزه نظم، قانون، تامين عدالت و درواقع آنچه را كه به «نظم ميرزاتقيخاني» معروف شد بسيار وسيع ميديد. او از اين نظم، نوعي قانونمندكردن قدرت خودكامه و به ضابطهكشيدن هر نوع بيضابطگي را مدنظر داشت و بهجد در راه آن ايستاده بود. امير نظم را در تمام كارها جستجو ميكرد، هم در سياست، هم در اجتماع و هم در فعاليت اقتصادي.ميرزاآقاخان نوري دشمن شمارهيك امير و قاتل او در نامهاي به برادرش آورده است: «. . . حالت امروز ايران دخلي به شلوغكاري و هرزگي عهد خارج ميرزاآغاسي مرحوم ندارد. كار، نظم و حساب به هم رسانيده . . . .» ديگر از اصلاحات سياسي اميركبير، رسيدگي به موضوع تحصن و پناهندهشدن اتباع ايراني به سفارتخانههاي خارجي بود؛ بهاينمعناكه برخي افراد ايراني همينكه مرتكب خطا شده و مورد بازخواست قرار ميگرفتند، براي رهايي خود فورا به يكي از سفارتخانههاي مقيم تهران رفته و در آنجا تحصن ميجستند. بديهي است هيچ اقدامي براي احضار و جلب اين قبيل اشخاص، نظر به امكان اهانت به سفارتخانه ميسر نبود. استمرار اين رويه، از نظر اميركبير، ناشايسته بود؛ چرا كه اثرات خوبي نداشت و محمل عواقب وخيمي بود. بنابراين امير با سفراي خارجه مقيم ايران مذاكرات مفصلي به عمل آورد و با ادله و استدلال آنها را مجبور ساخت از حمايت و پناهدادن اتباع ايراني كه مرتكب خطا و جرمي شدهاند خودداري نموده، متحصنين را در صورت اخطار دولت ايران فورا تسليم نمايند.اصلاحات فرهنگي اميركبير
زندگي شهري و توليد صنعتي نياز به ترتيب و نشر فرهنگ صنعتي دارد. بخش عظيمي از آموزشهاي علمي، درواقع متوجه رشد افكار عمومي و آموزش رفتار صنعتي ميباشد كه با رفتار ايلي و دامداري سنتي فاصله بسيار دارد. فرهنگهاي كشاورزي سنتي كه با همان قالب فكري وارد دنياي زندگي صنعتي ميشوند، دچار گرفتاري جدي در حل مسائل خود ميگردند و اين مساله از عدم سازگاري ميان اين دو نوع رفتار اجتماعي ناشي ميشود. آموزش عمومي به صورت جدي با اقدامات اميركبير آغاز گرديد. او نشر مطبوعات و دانش را به شيوه هاي مختلف شروع كرد و تا زنده بود بر اين امر تاكيد داشت. امير نقش روزنامهها را در توسعه و گسترش آگاهي مردم بسيار اساسي ميدانست. اهميت اين قبيل اقدامات در اين دوران زماني آشكار ميگردد كه به اين شعار استعمار كه در نوشته سرگوراوزلي، سفير انگليس در ايران، منعكس گرديده، توجه شود: «بايد ملت ايران را گذاشت تا همين حالت توحش و بربريت باقي بماند.» 1ـ تاسيس و طبع روزنامه:
اميركبير براي بالابردن سطح دانش و بينش جامعه و آشنانمودن مردم با وضع جديد و اطلاعيافتن ايرانيان از خبرهاي داخله و خارجه و تعميم فرهنگ در نقاط مختلف كشور، به راهاندازي روزنامهاي به نام وقايعاتفاقيه همت گماشت. وجهه نظر امير درباره روزنامه «اطلاعيافتن دولت از اوضاع جهان و ديگر پرورش عقلاني مردم و آشنا كردن آنها با دانش جديد و احوال ديگر كشورها بود.» روزنامه وقايعاتفاقيه در شماره بيستوششم خود موضوع را اينگونه منعكس مينمايد: «بعضي مردم نفهميده و نميدانند كه حسن اين روزنامه چيست و مصرفش چه ميباشد؟ پارهاي اشخاص خيال ميكنند كه كاري است كه ديوانيان عظام راه انداختهاند به جهت منفعت و مداخل، برخي هم چنين تصور ميكنند كه اين روزنامه منصبي است كه به كساني كه از ديوان اعلي اسامي آنها معين شده بايد برسد و ديگران نبايد برسد، لكن هيچ يك از اينها نيست . . . اين اخبار چيزي است . . . به جهت تربيت خلق و اطلاع آنها از امورات ديواني و غيره و اخبار دول خارجه و منفعت خاص و عام.»2ـ گسترش ترجمه و نشر كتاب:
امير از تمام وسايل براي تنوير افكار مردم كمك ميگرفت؛ از جمله به ترجمه كتاب بسيار توجه ميكرد. گرچه قبل از او نهضت ترجمه در ايران شكل گرفته بود، اما درواقع او بود كه آن را گسترش داد؛ چنانكه براي رفع كمبود مترجم، به هر وسيلهاي براي ازدياد اين طبقه توسل ميجست.اميركبير از مترجم سفارت، ژان داوود كه زبان فرانسه و انگليسي را ميدانست، درخواست كرد كتاب «جهاننماي جديد» را ترجمه نمايد. اين كتاب از جهات مختلف ارزنده و درخور توجه بود؛ چراكه نهتنها از زمان آشنايي ايران با دانش جديد اروپايي، كتابي بدان صورت و معني به فارسي نگارش نيافته بود بلكه تا ساليان بعد هم كتابي مانند آن را نتوانستند تدارك ببينند. در آن كتاب اطلاعات گستردهاي درباره وضعيت بيشتر كشورها در زمينههاي مصنوعات، منسوجات، قواي بحري و بري، مدرسه، كتابخانه، موزه، كاغذ اخبار، مجلس جوانان، آزادي، پارلمان، شوراي عامه، وكلاي ملت و . . . درج گرديده بود. امير ميدانست كه براي بيداري و تنوير افكار ايرانيان اطلاعات و دانش در اين زمينه نياز جامعه فعلي او ميباشد. فريدون آدميت در كتاب اميركبير و ايران در اين زمينه مينويسد: اميركبير «براي مطالعه ناصرالدينشاه، تاريخ مفصل فرانسه را تا زمان ناپلئون در دو جلد به ترجمه رسانيد. موضوع جلد نخست راجع به قبل از ايام انقلاب فرانسه و آشوب ممالك فرنس [فرانسه] و جلد ديگر در [خصوص] زندگاني ناپلئون است. ترجمه جلد اول به دست نيامد اما از مطالعه مندرجات جلد دوم بايد گفت بامعنيترين تاريخ فرانسه و زندگاني ناپلئون است كه آن دوره به فارسي ترجمه و به انشاء ميرزاشفيع منشي و خط خوش رضاقلي تاريخنويس، تحرير يافت.»چنين كتابي در زمان حكومت شاهي ــ ناصرالدينشاه ــ انتشار مييافت كه خود در بطن استبداد پرورش يافته بود و به گزارش امينالدوله در خاطراتش، «شاه بارها در خلوت به زبان ميراند كه نوكرهاي من و مردم اين مملكت بايد جز از ايران و عوالم خودشان از جايي خبر نداشته باشند و بالمثل اگر اسم پاريس و يا بروكسل نزد آنها برده شود، ندانند اين دو خوردني است يا پوشيدني.»3ـ تاسيس دارالفنون:
اميركبير به نقص تشكيلات فرهنگي و فقدان موسسات علمي و نبود وسايل تمدن و فرهنگ جديد در ايران كاملا وقوف داشت و در اثر همين نواقص بود كه در تلاش خود براي اصلاح و پيشرفت ايران دائما به موانعي از قبيل نفوذ متنفذين كهنهپرست، خرافاتي و خشكعقيده برميخورد و اصلاحات او را عقيم ميگذاشت. او از طرفي نيز ميديد كه كشور ستمديده ايران از حيث علوم و تمدن جديد كاملا بيبهره است و لذا تا در افكار عموم مردم اندك انقلاب و تحولي ايجاد نميكرد و جوانان ايراني بهرهاي از اين تمدن و علوم مختلفه ملل غرب نميگرفتند، نميتوانست در افكار ايرانيان ايجاد روشنايي كرده، كشور را به ترقي و تعمق سوق دهد. دو سفر امير به خاك روسيه و مشاهده اوضاع و احوال دنياي جديد در اصول تعليم و تربيت ملل اروپايي و مسافرت ديگر او به خاك عثماني او را به اين انديشه واداشت كه اگر بخواهد دوشبهدوش دنياي جديد پيش برود، ناگزير است سازمان خود را تغيير داده و از روشها و متدهاي پيشرفته اروپايي استفاده نمايد و اين مساله را با اعزام عدهاي محصل به اروپا و يا فراهم نمودن زمينه حضور عدهاي از استادان اروپايي در ايران براي تعليم جوانان اين سرزمين پيگرفت. اعزام دانشجو به خارج، زياد مشكل نبود چون در زمان عباسميرزا و محمدشاه اين كار صورت پذيرفته بود اما خواستن استاد از اروپا و تاسيس مدرسهاي عالي همواره در ذهن ميرزاتقيخان وجود داشت و به محض اينكه صدراعظم ايران گرديد به تكاپو افتاد تا فكر خود را عملي كند و دارالفنون را تاسيس نمايد. لذا دارالفنون را بهعنوان اولين مدرسه جديد ايران در هفت شعبه تاسيس نمود. فارغالتحصيلان اوليه اين مدرسه، فرزندان رجال قاجار بودند كه در كنار ازفرنگبرگشتگان بدنه اصلي اجرايي كشور را تشكيل دادند كه اين خود البته داستان غمانگيز و عبرتآموزي دارد. شايد اگر اميركبير اين مقدار مهلت مييافت يك كادر علمي و فني را آنطور كه خود او شروع كرده بود تربيت نمايد، يعني افرادي را كه داراي صفات خودباوري و حريت بوده و به فكر اعتلا و استقلال ايران و ايراني باشند، به احتمال زياد كشور ما بااينهمه امكانات و مقدورات در صف پيشرفتهترين ممالك جهان بود.اميركبير و مذهب
امير شخصا مردي متدين، متعبد و مقيد به اجراي دستورات دين مقدس اسلام بود و البته برخلاف بيشتر رجال متدين و متعصب آن زمان، روشنبيني و خوشفكري خاصي در زمينه اعتقادات ديني داشته و حتي بسيار از خواستههاي مدنظر روحانيون و مسلمانان روشنفكر و مطلع امروز كه نميتوانند آنها را با سطح افكار عمومي مسلمانان وفق دهند و در برنامه اصلاحات آن روز اميركبير به چشم ميخورد. اميركبير با كمال شهامت با بعضي از بدعت ها و پديدهها كه به غلط به اسم دين مردم را منحرف ميكرد، مخالفت ميكرد و بعضي از شخصيت هاي بهظاهر مذهبي را كه از شخصيت و نفوذ مذهبي خود سوءاستفاده ميكردند مورد مؤاخذه قرار ميداد.جاي تاثر و تاسف است كه افراد روشنفكر و متجدد هم كه ميخواهند بحثي از اقدامات مذهبي اميركبير بنمايند فقط به سراغ زيارت عاشورا و نماز شبخواندن و حضور او در مجالس روضهخواني و تعمير مساجد و مدرسه و امامزاده و موضوعاتي ديگر از اين قبيل ميروند و ابدا توجهي به اين مساله كه تمام رشتههاي اصلاحي امير عين خواسته اسلام و قرآن و وظيفه قطعي يك زمامدار مسلمان است نميكنند؟ مگر مبارزه با ارتشاء و فساد، هرجومرج، جلوگيري از غارت بيتالمال، ازبينبردن پارتيبازي و خريدوفروش پست و مقام، اجراي عدالت و قانون و تقسيم پست ها به مقياس لياقت و ارزش اشخاص، استخراج معادن و ذخاير كشور اسلامي، اشاعه علم، فرهنگ و هنر و نيز اقتباس علوم و فنون جديد ملل ديگر از متن وظايف فردفرد مسلمين و مخصوصا روساء و زمامداران مسلمان نيست؟ اصلاحات اقتصادي اميركبير
1ـ تشويق صنعت و تكثير ثروت:
براي يك اقتصاد سالم و مستقل، آن هم در زمانيكه انقلاب صنعتي، اروپا را در راه يك ترقي بيسابقه انداخته بود، لزوم و وجوب صنعت كاملا احساس ميشد و اين چيزي نبود كه از ديده تيزبين و فكر نكتهسنج اميركبير مخفي بماند. او براي اقتباس صنعت جديد اروپا عدهاي از استادكاران باهوش و خوشذوق ايراني را انتخاب كرد و به پطرزبورگ فرستاد تا رشتههاي مختلف صنعت جديد را بياموزند. اين افراد پس از فراگرفتن صنايع مربوطه به ايران بازگشتند و كارخانههاي بلورسازي تهران، كاغذسازي اصفهان و كارگاههاي چدنريزي و نساجي و چند كارخانه و كارگاه ديگر را با سبك نسبتا جديد احداث نمودند.2ـ حمايت از صنايع دستي:
اميركبير درك كرد كه به مقتضاي طبع سرمايهداري جديد و صنعت ماشيني، كه ابتكار آن به دست دول استعمارگر بود، آنان سعي خواهند كرد براي رواج بازار مصنوعات و محصولات صنعتي خويش و تضعيف بنيه مالي ملتهاي عقبافتاده، صنايع دستي و ملي اين كشورها را نابود كنند؛ لذا همپاي هدايت كشور به راه صنعت ماشيني، تلاشهاي فراواني را هم براي توسعه و تكميل صنايع دستي مبذول داشت. امير دستور داد لباس نظاميان از شال پشمين مازندراني تهيه شود و شالهاي دستي كرماني را طوري ارتقاء كيفيت داد كه با شالهاي كشميري رقابت ميكرد و لذا معروف به شال اميري شد.سردوشي نظاميان تا آن زمان از اتريش وارد ميشد، تا اينكه روزي امير سردوشي زيبا و جالبي را كه توسط خانمي به نام بانوخورشيد دوخته شده بود ملاحظه كرده و آن زن را بسيار تشويق كرد و سپس دستور داد امتياز تهيه سردوشي را براي مدت پنجسال به او واگذار كنند كه با كارگاه مجهز و شاگردان زياد، سردوشي مورد احتياج ارتش را تهيه كند. او معتقد بود خيانت به ملت و كشور است اگر از آنچه ميتوان آن را در داخل كشور توليد كرد استفاده نشود بلكه از خارج وارد گردد و از همين رو، هرگونه تساهل در راستاي صنعتيشدن كشور را نميپسنديد. وي حمايت از صنايع ملي را در مقابل حمله و هجوم صنايع غرب به جايي رساند كه مورد انتقاد و خردهگيري برخي نويسندگان غربي واقع شد؛ بهعنوان مثال، بينينگ، مورخ شهير انگليسي، با بغض و ناراحتي نوشت: «اميركبير علاقه مخصوصي دارد كه با تشويق صنايع ملي تمام صنايع خارجي را از ايران بيرون كند. اين سياست ناشي از كوتهبيني، بههيچوجه كمك به پيشرفت تجارت و مدنيت نميكند.» 3ـ معادن:
اميركبير خوب ميدانست كه صنعتيشدن كشور بدون استخراج معادن ممكن نيست و ازسويديگر كموبيش به ارزش و عظمت معادن بيكران ايران ــ كه به قول دكتر پلاك ميتواند از لحاظ معادن فلزات با جهان برابري كند ــ واقف بود و لذا براي بهرهبرداري از اين معادن، برنامه وسيعي را به اجرا گذاشت؛ به اين صورت كه اولا براي اينكه استخراج معادن براساس اصول علمي و فني جديد صورت گيرد، مسيو جان داوود را براي استخدام كارشناسان و اساتيد علوم و فنون جديد به اتريش فرستاده و به او توصيه كرد: «درباب انتخاب معدنچي اهتمام نماييد كه از جميع فلزات خصوصا از طلا و نقره سررشته كامل داشته باشد.» و ثانيا براي اينكه در اين ركن مهم اقتصاد و رشته اساسي حيات اقتصادي، بيگانگان رخنه نكنند، كاملا مواظب بود كه استخراج با سرمايه ايراني انجام شود. امير با سرمايهگذاري خارجي كه اغلب نقطه آشكار و آغازين نفوذ استعمار بود، جدا مخالفت ميكرد و براي همين منظور، فرماني صادر نمود كه طي آن، سپردن امتياز استخراج معادن به اجنبي را اكيدا ممنوع ساخت. در پناه اين سياست عاقلانه و مدبرانه، نهضت وسيعي براي استخراج معادن و بهرهگيري از ذخاير كشور شروع و قدمهاي بلندي برداشته شد و در همان مدت كوتاه نتايج درخشاني بهدست آمد.4ـ كشاورزي:
اميركبير در امور زراعي هم با ايجاد امنيت و رعايت حقوق كشاورزان با ساختن سدها و آببندهاي متعدد تحولي اساسي بنياد نهاد. ساختن سدهايي بر روي رودخانههاي كرخه (سد ناصري) و گرگانرود، انتقال آب از رودخانه كرج به تهران، تجديد بناي پل شوشتر و بازكردن هفت چشمه آن، ترويج كشت پنبه امريكايي و نيشكر و . . . برخي اقداماتي بود كه امير در اين راستا به عمل آورد.استعمارگران بهعنوان يك حربه قديمي، همواره سعي ميكردند كشورهاي ضعيف را به يك محصول خاص، مثلا نفت، نيشكر و . . .، پايبند كنند و به قول معروف اقتصاد تكمحصولي را بر آنها اعمال نمايند. تا در موقع مقتضي با ايجاد مانع بر سر راه صدور و مصرف اين محصول به اين كشورها فشار آورده، در راستاي تمايلات خود آنها را در مضيقه قرار دهند.امير دستور داد آن دسته از بذرهاي كشاورزي را كه در ايران موجود نبود، از خارج وارد نمايند و از اين طريق به اصلاح بذر و نهالهاي كشاورزي موجود در ايران پرداخت.فهرستي از اقدامات اميركبير در راستاي كشاورزي را ميتوان چنين برشمرد:1ـ ساختن سد عظيم «ناصري» روي رودخانه كرخه كه داستان تاريخي مفصلي دارد.
2ـ ترويج كشت نيشكر در خوزستان در دو منطقه عقلي و شوشتر، كه جالب است بدانيم چندسال پيش دولت ايران فكر آن روز اميركبير را به مرحله اجرا درآورد.
3ـ تجديد بناي پل عظيم شوشتر و هفت چشمه آن.
4ـ ساختن يك سد بزرگ بر روي رودخانه معروف گرگانرود كه زير نظر مهندس ميرزاحسن و با همكاري هزار كارگر، مدتي كمتر از يكسال بناي آن به اتمام رسيد و دشت وسيع استرآباد زير كشت درآمد.
5ـ بناي يك سد بزرگ در نقطه اتصال دو رود قرهچاي و انار رود در شهرستان قم و بستن پل معروف دلاك بر روي آن.
6ـ اتمام كار نهر عظيمي كه آب رود كرج را به تهران منتقل كرد و تهران را از بيآبي شديد رهانيد.
7ـ شروع كار انتقال آب از شميران به تهران، كه ناتمام ماند.سفير وقت انگليس، كه در سفر ناصرالدينشاه و اميركبير در سال 1267.ق به اصفهان همراه آنها بود، در خاطرات خود مينويسد: «در اراضي اطراف اصفهان، تا چشم كار ميكرد، فرسنگدرفرسنگ كشت و كار بود و نبايد فراموش كرد كه تا همين اواخر خطه اصفهان را آشوب فراگرفته بود. اين تحول شگفت در اين مدت كوتاه در خور ستودن است و آن نيست جز اثر روش عادلانه نائبالحكومه اصفهان چراغعليخان زنگنه كه پيش از اين نوكر شخصي اميرنظام بود. البته در شهر حالت ويرانه عمومي مملكت به چشم ميخورد اما از برزگران هيچ شكايتي راجع به زورگويي ديوان شنيده نميشد. برتري دولت كنوني ايران بر سلطنت سابق مورد اعتراف همگي است.» اين اذعان يك فرد انگليسي دلالت بر اين نكته دارد كه امنيت شغلي كشاورزان و محصولات آنان چگونه بهعنوان عامل اصلي ابزار توليد مورد توجه خاص امير بوده و نيز اصلاحات او در جامعه مقبوليت و پذيرش عام داشته است.
5ـ اصلاح اوضاع مالي:
صدارت اميركبير در برههاي شروع شد كه خزانه تهي و جواهرات سلطنتي به يغما رفته بود. به قول فريدون آدميت، «جعبه محتوي قطعات الماس كه بهاي آن هشتصدهزار تومان بوده است اكنون بيش از صدهزار تومان الماس در آن يافته نميشود.» اتلافها و اسرافها و حقوقهاي گزاف درباريان نيز مزيد بر علت بود. اينك او دو راه بيشتر در پيش نداشت: يا بايد همان مذهب و روش مألوف را برگزيده و بدان رضا ميداد كه گهگاه قروضي هم از سفارتخانهها يا و . . . بگيرد و به ماليه كشور تزريق كند و بگويد هرچه پيش آيد خوش آيد و يا راه ديگري را انتخاب نمايد و به تغيير وضع موجود و ايجاد وضع مطلوب بينديشد. البته امير مسير دوم را برگزيد و مشكلات را به جان خريد و كاري بنيادين آغاز كرد و به وضع مالي كشور سر و صورتي داد؛ زيرا خوب ميدانست كه يكي از دامهاي بسيار خطرناك استعمارگران براي ملتها و دولتها، ايجاد ورشكستگي اقتصادي در كشور و كشيدن آن به زنجير وامها و يا كمكهاي بلاعوض و بهتعبيرديگر «استعمار اقتصادي است كه سرانجامي جز سقوط در كام فراخ استعمار ندارد.» برخي از اصلاحات امير در اين امر خطير را ميتوان از خلال گفتههاي خود او جست كه گفته بود بيش از هر اصلاحي وضع ماليه را سر و سامان خواهد داد، ميزان خرج دولت يك ميليون تومان (پانصدهزار ليره) بيش از عايدي آن است و لذا بايد از مواجب و مستمريها كاست، به علاوه دهدرصد بر ماليات خواهد افزود و گمرگات را كه تاكنون در اجاره افراد بوده، از دست آنان خواهد گرفت و تحت اداره دولت درخواهد آورد، همچنين به هر ولايتي پيشكار ماليهاي خواهد فرستاد تا بهعنوان مسئول ديوان استيفاء و مستقل از حكومت در آنجا به نحو عادلانه ماليات را جمعآوري كند. دكتر مهدي بهار ميگويد: «امير به رعايت حال موديان ماليات و وضع فساد و ظلم عمال دولتي كوشش فراواني ابراز ميداشت و ماليات را به تناسب درآمد سالانه تعيين مينمود و بدين منوال در حاليكه ماليات كامل را از گردنكلفتها وصول ميكرد مرهمي بر زخمهاي عميق مردم ميگذاشت.» چون اصلاح مجاري درآمد، بدون حذف مصارف غلط، نميتوانست درد را دوا كند لذا امير در كنار اقدامات براي وصول ماليات حقه دولت، اقدامات انقلابيتري براي حذف موارد ناصحيح خرج بودجه و مصارف غلط آن شروع نمود تا غذاي يكسال مردم فقير و محتاج، خرج يكروز مطبخ يك شاهزاده بيارزش و بيخاصيت قاجار نشود. او در اين راستا، پيش از هرچيز حقوقهاي گزاف را كه بدون رعايت تناسب بودجه كشور و ارزش خدمت و كار اشخاص در سابق براي افراد تعيين شده بود، يا بهطوركلي حذف كرد و يا قسمت اضافي آن را كسر نمود. مثلا حقوق شخصي شاه را كه تا آن روز شصتهزار تومان در ماه بود، يكمرتبه به دههزار تومان تقليل داد. او همچنين عياشيها و ولخرجيهاي دربار را بهقدري محدود كرده بود كه كلنل ميشل در يكي از گزارشهاي رسمي خود مينويسد: «شاه به ملاحظات مالي نميتوانست در اطراف تهران به گردش و تفريح بپردازد» و نيز حقوقهاي بيتناسب و مستمري صدها شاهزاده، درباري، شيخ، خان و مفتخوران ديگر را قطع و يا تعديل نمود و سرانجام عليرغم همه كارشكنيها و مخالفتهاي داخل و خارج، موفق شد معماي بودجه را حل كرده و علاوه بر پركردن محل خالي تقريبا پنجاهدرصدكسر بودجه و بالابردن ميزان بودجه از دوميليون تومان به سه ميليون تومان، كشاورزي را ترقي و پولهاي هنگفتي را به عمران و آبادي كشور اختصاص دهد و از ورود كالاهاي خارجي جلوگيري نموده و بر صادرات كشور بيفزايد و به گفته خود امير از «فرار شمشهاي طلا» جلوگيري نمايد. اصلاحات نظامي اميركبير
1ـ تلاش براي دستيابي به تسليحات جديد:
استعمارگران به نقش موثر سلاحهاي جديد و مدرن در سرنوشت كشورها و ملتها كاملا واقف بودند و لذا مجدانه از هرگونه تجهيز كشورهاي اسير استعمار به اين قبيل سلاحها ممانعت به عمل ميآوردند.اميركبير چون مدتي در خدمت نظام و دوراني از عمر خود را هم به جاي اميرنظام كار كرده بود، از جزئيات وضع ارتش ايران و نواقص و احتياجات آن و نقش آن در راه نيل به اهداف عاليهاي كه داشت كاملا مطلع بود و لذا همزمان با اصلاحات كشوري، اقدامات وسيعي به منظور تكميل و مدرنكردن ارتش ايران شروع كرد. او ميدانست براي مجهزكردن سپاه ايران به سلاح روز و تنظيم و تربيت و سازماندهي نظاميان به سبك جديد اروپا، احتياج به كارشناس و متخصص اسلحهسازي و تعليم و تربيت نظامي دارد؛ همچنين ميدانست كه براي تربيت افسران لايق، دانشگاه نظامي و جنگ لازم است تا از اين راه احتياج به مستشاران نظامي كه خطرناكترين جاسوسان استعمارند رفع شود و لذا قسمتي از دارالفنون را به اين امر اختصاص داد. امير همچنين براي بالابردن سطح اطلاعات نظاميان در مسائل مربوط به فنون نظامي دستور داد كه كتابها و مقالات مختلف و جامعي در فنون جديد نظامي نوشته شود و در اختيار فرماندهان و افراد ارتش قرار گيرد. او در كنار اين اقدامات و طرحهايي كه براي مدرنكردن ارتش داشت، فعاليتهاي وسيعي را نيز در راستاي ايجاد كارخانههاي اسلحه و مهماتسازي و ساختن پادگانهاي نظامي و قلعههاي تدافعي و سنگرهاي احتياطي در سراسر كشور شروع كرد و مهماتسازي در زمان او رشد بسياري نمود. چنانكه هر ماه در تهران هزار و در اصفهان سيصد قبضه تفنگ ميساختند و توپريزي و باروتسازي تبريز ــ كه يادگار عهد عباسميرزا بود ــ دوباره رونق گرفت. در اميرآباد كارخانه مهماتسازي ساخت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد و در زمان عزلش نظاميان ارتش ايران نزديك به يكصدوپنجاههزار نفر رسيده بود و هزار توپ با گلولههايي از 5/1 تا 12 كيلويي داشت. 2ـ تهذيب اخلاق نظامي:
يكي از عيوب اساسي ارتش ايران تا پيش از اميركبير، اين بود كه نظاميان در سايه استبداد سلاطين قاجار، به تجاوز و تعدي و زورگيري عادت كرده و از اين رهگذر ارزش و اعتبار و محبوبيت ملي را ــ كه از ضروريات ارتش است ــ از دست داده بودند و با مردم كاملا فاصله داشتند. امير از آنجا كه خود نيز در كسوت نظام بود، هوشمندانه اين عيب و نقيصه را درك كرده بود. از اين رو، با صادركردن بخشنامههاي پيدرپي و اعمال مجازاتها و قصاصهاي سخت و تند و تلقين اخلاقيات لازم سپاهيگري، گامهاي بلندي را در راه تهذيب اخلاق نظاميان برداشت و آنان را به وظايف اصلي و اساسي خويش آشنا ساخت و بدينسان ارتش را از رويه اجحاف و زورگويي و تجاوز به مال و جان مردم نجات داد و كموبيش آن را به صورت يك ارتش ملي درآورد. كلنل ميشل در گزارش خود به مورخ 1266.ق به وزارت انگليس درباره انضباط سربازان ايراني در مسافرت شاه به شهرستان قم، كه در ركاب شاه وي را همراهي ميكردند، مينويسد: «فرق فاحشي ميان اين مسافرت با مسافرتهاي پادشاهان ايران بهطوركلي وجود دارد. در سفر قم جلوي تعديات گوناگون نظاميان سخت گرفته شده بود و اذيت و آزاري به زارعين نرسيده، از آنها كسي پول و بنه اخذ نكرد.» 3ـ ايجاد نيروي دريايي:
پس از نادرشاه، اولين زمامداري كه به احتياج مبرم ايران باتوجه به مرزهاي آبي وسيع در خليجفارس به نيروي دريايي پيبرد و براي ايجاد آن تمامي امكانات را بسيج كرد، اميركبير بود. با وجود ناوگان نيرومند دشمن ــ از جمله انگليس ــ در درياي فارس، امير كه پنجه در پنجه استعمار انداخته بود، نميتوانست از ايجاد نيروي دريايي قوي و مقتدر و مناسب با اهداف عالي خود غفلت ورزد. او ابتدا براي تهيه كشتيهاي جنگي، به انگلستان پيشنهاد خريد كشتيهاي بزرگ را داد ولي همانطور كه انتظار ميرفت وزير خارجه انگلستان پالمرستون با صراحت تمام مخالفت بريتانيا با فروش كشتي به ايران را اعلام كرد. امير پس از دريافت جواب منفي، طي نامهاي در تاريخ هشتم رمضان 1267.ق به مسيو جان داوود، كه براي استخدام معلم به اتريش رفته بود، به او توصيه كرد كه با هر دولتي كه صلاح ميداند گفتوگو كند و براي خريد دو كشتي قرار بگذارد و چهار روز بعد ضمن نامه مفصلي به او نوشت: «. . . براي خريد دو كشتي بخار و يك كشتي يكلن هرچه زودتر اقدام نماييد.»انگليسيها از اين اقدامات اميركبير سخت ناراحت شده و به وحشت افتاده بودند. وزارت خارجه انگليس طي نامهاي به سفارت خود در تهران، از خبر ايجاد نيروي دريايي ايران رسما ابراز نگراني كرد و جوياي راه علاج شد و كلنل ميشل هم بهطوررسمي بعد از تصديق خطرناكبودن چنين وضعيتي براي بريتانياي كبير، مقامات انگليسي را چنين دلداري ميدهد: «به احتمال بسيار قوي، بعد از مرگ يا عزل ميرزاتقيخان تمام نقشههاي او راجع به احداث نيروي دريايي در خليجفارس به بوته فراموشي خواهد افتاد.» از اين نوشته بهخوبي و آشكارا معلوم ميشود كه در آن تاريخ نهتنها نقشه عزل يا قتل اميركبير در دست اجرا بوده، بلكه آينده بعد از امير هم از نظر استثمارگران كه عمال خود و وضع حكومت ايران و سلسله قاجاريه را خوب ميشناختند، رضايتبخش تلقي ميشده است.آسيبشناسي اصلاحات اميركبير
شايد بتوان گفت اتكاء و اعتماد بيشازحد امير به شخص شاه و حمايت او يكي از نقاط ضعف او بوده؛ زيرا هنگاميكه مخالفان او جبهه گستردهاي از درباري ها، مستمريبگيران، شاهزادگان قاجار، امرا و اشراف، تيولداران، صاحبمنصبان، سران قبايل و عشاير و پارهاي از حكام و واليان را تشكيل دادند، اين اعتماد و حمايت مورد تشكيك و ترديد قرار گرفت و جانش را نيز بر سر اين امر گذاشت.آفت بعدي اصلاحات اميركبير اين بود كه او در طي دوران صدارت خود مانند قائممقام استاد خود عمل نكرد؛ چرا كه اين قائممقام بود كه استعداد امير را شناخت و او را از مطبخ به حاكميت كشاند. اما امير به اين نكته توجه نكرد كه اقدامات اصلاحطلبانه اگر قائمبهفرد باشد آسيبپذير خواهد بود. او ميتوانست در كنار ساير اقدامات خود، افراد بااستعداد، وطندوست و كاردان را شناسايي نموده و حداقل در كادر حكومتي پنج نفر اميرگونه بسازد. قطعا ايران در آن زمان قطعالرجال نبوده و بودند افرادي كه اگر درس حريت و استقلال و اعتلاي وطن فراگرفته و آن را بر منافع مادي و دنيوي ترجيح ميدادند، در فقدان امير راه و اصلاحات او را در مسير صحيح تداوم ميبخشيدند.آسيب بعدي اصلاحات اميركبير بستر زماني كوتاه صدارت او بود كه مجموعا به نقلي سهسالوشصتوسه روز را شامل ميشود. امير دارالفنون ايران را درست بيستسال پيش از دارالفنون ژاپن و سهسال پس از دارالفنون عثماني تاسيس نمود. بههرحال در هيچ اصلاحاتي يا كشوري نميتوان در طول زمان كوتاهي چنين موفقيتهايي را كسب نمود و اين افتخار نصيب امير گرديد.آفت و آسيب بعدي اصلاحات ميرزاتقيخان، نفوذ استعمار و استثمار و قدرت بيگانگان در ايران بود. سفارتخانههاي خارجي ــ بهويژه روسي و انگليسي كه بخشي از تصميمگيران حاكميت آن زمان بودند ــ امير را مخل منافع و اهداف استعماري خود ميدانستند و برحذف او از قدرت اصرار و ابرام داشتند و آخرالامر به اين نيت شوم و پليد خود دست يافتند.همچنين عدهاي از نويسندگان تاريخ عصر قاجار اين ايراد را به اميركبير گرفتهاند كه اصلاحات وي بيشتر برايناساس بوده كه كار سازمانهاي موجود را بهتر كند نه اينكه وظايف آنها را تغيير دهد و يا سازمانهاي جديد پديد آورد. به نظر ميرسد اين انتقاد بر اميركبير باتوجه به شرايط زماني دوران صدارت وي چندان وارد نباشد. در دوراني كه اكثر مردم ايران در جهل و بيسوادي غوطهور بوده و استبداد شاهي حاكميت داشت و فئوداليزم در نقاط مختلف ايران ريشه دوانيده و مداخلات دول خارجي نامحدود بود، امير چگونه بهتنهايي ميتوانست بنياد سازمانهاي موجود را بهيكباره ويران نموده، تشكيلات جديدي بنا نمايد.در پايان با نوشتهاي از گرانت واستون انگليسي در كتاب «تاريخ ايران» اين مقاله را به پايان ميرسانيم: «اميركبير در ظرف چندسال كوتاه، كار چندين قرن را انجام داد و با نيروي نبوغ خود دوران تازهاي در تاريخ كشورش پيش آورد و اگر آن اندازه مهلت مييافت كه نيات خويش را انجام دهد، در رديف كساني قرار ميگرفت كه به عقيده مردم از جانب خداوند براي ايفاي ماموريت خاصي خلق شدهاند.»نتيجه
درمجموع بايد گفت اميركبير در دوران صدارت خود با شجاعت و فارغ از هرگونه تقيه دست به اصلاحات زده بود و در دوره كوتاه صدارتش در تمام زمينهها تحولاتي شگرف آفريد. او اصلاحات خود را قبل از «ميجي» در ژاپن شروع كرده بود اما ژاپن به جايي رسيد كه امروزه شاهد آن هستيم و اميركبير نيز آنچنان گرفتار شد. اينهمه ثمره شوم تلاشها و توطئههاي دول استعماري عليه ايران بود. آنان با دشمنيهاي خود، راه ترقي، تكامل، استقلال، سيادت و سعادت ملت ايران را سد نمودند و اسارت و بندگي ملت ايران همچنان تداوم يافت. آنان شخصيتي را از اين ملت گرفتند كه خواهان حريت و آزادي ايران و درصدد هويت، استقلال و كرامت بخشي به آن بود. اميركبير همانند مصلحي بزرگ در تلاش بود تا جامعه ايران را در كليه زمينهها متحول نمايد و البته در همان مدت كوتاه صدارت خود مصدر خدمات بزرگي گرديد كه فهرستوار ــ بدون توجه به تقدم و تاخر اهميت هريك ــ ميتوان چنين برشمرد: 1ـ اصلاح نظام پوسيده اداري 2ـ كاهش نفوذ فئوداليزم و افزايش قدرت مركزي 3ـ ايجاد امنيت در سراسر كشور 4ـ پاداش خادم و مجازات مجرم، بدون توجه به مقام يا منصب و يا درجه وابستگي 5ـ جلوگيري از تعدي حكام 6ـ مبارزه با رشوهدهي و رشوهگيري و سروساماندادن به وضع مالي مملكت و تدوين بودجه 7ـ تعيين مقرري براي شاه و اعضاي خاندان سلطنتي و كاهش حقوق و مزاياي آنان 8ـ توجه به امر نظام و تنظيم ردههاي نظامي 9ـ توسعه كارخانجات در ايران 10ـ توجه به فراگيري علوم جديد 11ـ توجه به كشاورزي و زراعت 12ـ توسعه طرق و شوارع و زيباسازي شهرها 13ـ حذف القاب زائد 14ـ تاسيس روزنامه و ترجمه كتاب 15ـ جلوگيري از مداخلات دول بيگانه در امور داخلي ايران 16ـ سركوب فتنه سالارالدوله و بابيه 17ـ توجه به امر بهداشت 18ـ ايجاد چاپارخانه منظم 19ـ ايجاد عمارات، بناها و بازار در تهران و شهرهاي ديگر. ميتوان گفت اصلاحات اميركبير كاملا درونزا بوده و از آفات يك اصلاحات برونزا و الهام گرفته از غرب، كه با فرهنگ ملي ــ اسلامي ايرانزمين سازگار نيست، بهدور بود؛ چراكه شيوه اصلاحات ملهم از غرب به نسبتها و ارزشهاي بومي درونزا توجه نميكند و در راستاي تحميل فرهنگ بيگانه گام برميدارد. امير الگويي متناسب با فرهنگ مردم، منطبق با شرايط و مقتضيات زمان و مكان، سازگار با تحولات جامعه ايران، مبتني بر ديانت و طبيعي ايران را انتخاب كرد.يكي از مشكلات و نارساييهاي اصلاحات آن است كه بهعنوان فرايندي تحميلي (reform from above) به جامعه تزريق گردد. اين امر گاه با اتكاء بر ساخت پاتريمونياليستي قدرت صورت ميگيرد و به دليل گسست ميان هيات حاكمه و مردم و بياطلاعي جامعه از نيات و انگيزههاي حكومتگران در اصلاحات و نيز به دليل بيتوجهي مسئولان سياسي به نيازهاي اجتماعي و خواستههاي واقعي مردم راه به جايي نميبرد. اصلاحات فرمايشي در درون ساخت قدرت يكجانبه و نگرش از بالا به پايين (up - down) به دليل تصلب و عدم انعطاف هرگز نتوانسته از منابع و استعدادهاي عمومي در جهت سامانبخشي به اوضاع اجتماعي بهرهگيرد. با نگرش مردم سالارانه (bottom - up) ميتواند ضمن انعطاف در ساختارها و نهادها موجبات نيل به توسعه سياسي مطلوب را در درون ساخت قدرت دوجانبه فراهم ساخت.اصلاحات اميركبير يك اصلاحات و يا انقلاب از بالا نبود بلكه اصلاحات او با تمام حيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و نظامي ايران در پيوند مستمر بود، كما اينكه تمامي اين زمينهها را نيز تحت تاثير قرار داد. بايد توجه داشت كه موفقيت يك جريان اصلاحطلب در هر كشوري در گرو درك متقابل مردم و حاكمان ميباشد. خواه اين اصلاحطلبان خود مردم و يا از كارگزاران نظام باشند، در هر صورت براي تضمين حسن اجراي اصلاحات و ضمانت اجراي صحيح آن، مردم و دولتمردان لازم و ملزوم يكديگرند.حال سوال اين است كه آيا اين موضوع كه از دوران اميركبير و قبل از بروز نهضت مشروطيت بهعنوان عصر بيخبري ايرانيان نام برده شده و گفته ميشود كه جامعه ايراني آن زمان از درك اصلاحات سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و نظامي اميركبير عاجز و ناتوان بوده است، صحت دارد؟ يعني آيا طبقه صنعتگران و عامه مردم از اصلاحات صنعتي كه در حال اجرا بود غافل بودند؟ آيا طبقه كشاورزان از سرمايهگذاري در زمينه سدسازي و تامين آب كشاورزي و امنيت محصولات و ترميم و بهينهنمودن بذرهاي كشاورزي ناخشنود بودند؟ آيا طبقه روشنفكر جامعه و آگاه به مسائل كشور، اقدامات فرهنگي و علمي از قبيل طبع و نشر كتب و روزنامه و احداث چاپخانههاي جديد و ترجمه كتابهاي علمي غرب را كتمان مينمود؟ آيا عوامالناس ايجاد امنيت در جادهها و مسير كاروانها، بسط عدالت اجتماعي، برخورد با بزههاي جامعه خود، جلوگيري از فساد و فحشاء و منكرات، مبارزه با بيماريهايي مثل وبا و آبله و نيز سنگفرشكردن كوچهها را نميديدند يا مخالف آن بودند؟ آيا بازرگانان و سرمايهگذاران داخلي از توجه امير به صنايع داخلي و استخراج معادن توسط ايرانيان و معاف كردن آنان از دادن ماليات به مدت پنجسال ناراحت بوده و با آن مخالفت كردند؟ و يا آيا اميركبير در تمام شوون اصلاحاتي كه دنبال ميكرد، مردم ايران را روياروي خود ميديد؟حقيقت آن است كه تمام اقشار ملت ايران با تمام وجود از اقدامات امير خوشحال و راضي بودند و هيچ گسست و شكافي ميان صدراعظم و مردم وجود نداشت؛ چنانكه گفتوگوي اميركبير و معاونش ميرزاآقاخان مؤيد اين مساله است. يك روز اميركبير و معاونش ميرزاآقاخان در كنار حياط معروف به كريمخاني از صبح تا نزديك ظهر نشسته بودند و از هر دري سخن ميگفتند. كمكم آفتاب به آنها رسيد. امير، در حاليكه برميخاست، از ميرزاآقاخان پرسيد: مگر من صدراعظم نيستم؟ ميرزاآقاخان جواب داد: چرا؛ هستي. امير گفت: مگر مردم ايران حاجتي ندارند؟ ميرزاآقاخان گفت: چرا؛ دارند. امير: مگر دربانان در خانه مانع ورود مردم و آوردن عريضهها ميشوند؟ ميرزاآقاخان: خير. امير: پس چرا در اين مدت كسي به ما مراجعه نكرد؟ ميرزاآقاخان: (با تعجب) چه عرض كنم! امير پاسخ داد: تعجبي ندارد. من هر كار را به دست فرد لايق و كارداني دادهام و ديگر كاري بدون مسئول نيست كه به من مراجعه كنند. بيان اين سوال و جواب به خاطر اين بود كه اولا ميزان مقبوليت امير و توجه او به مردم را بررسي كرده و به اين قضيه نيز اشاره كنيم كه امير از عملياتيكردن منويات خود و كادرسازي لازم در اين زمينه غافل نبوده است. كنت دوگوبينو نويسنده كتاب «سهسال در آسيا» كه يكي از مورخين و مطلعين اروپايي معاصر با اميركبير است چنين مينويسد: «اين ملت ذليل و ازپادرآمده و فوقالعاده تيزهوش و نادر. . . امروز ديوانه و دلباخته مردي شده است كه تا چهلسال پيش صدراعظم كشور بوده. از مرز تركيه تا سرحد افغانستان هيچكس از غني و فقير و خرد و كلان نيست كه تمام عناوين تعظيم و تجليل و محبت را در موقع يادآوري از اين مرد به كار نبرد.» درباره خصال اميركبير گفتهاند: او فردي عادل، وظيفهشناس، فعال و كاري بوده، از سرباز و كشاورز حمايت ميكرد و خير ايران را ميخواست. در آنچه انجام داده خوب عمل كرده و آنچه را در نظر داشت در آينده عملي سازد، حتي از اين هم بهتر بود. اينكه عدهاي اميركبير را متهم به رفتاري جاهطلبانه و رضاخانگونه مينمايند، جفاي بزرگي در حق او است. اميري كه ميگويد «خيال كنستيتوسيون (مشروطه) داشتم مجالم ندادند.» حمايت مردمي و كسبه بازار تهران از امير هنگاميكه فوجي از سربازان تطميعشده، عزل امير را خواسته و خانه او را محاصره ميكنند، عمق مردميبودن اصلاحات او را به نشان ميدهد.ـ علياكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، شماره 42، تهران، ارديبهشت، 1338، چاپخانه دانشگاه، ص2825ـ علياكبر هاشمي رفسنجاني، اميركبير قهرمان مبارزه با استعمار، تهران، موسسه انتشارات فراهاني، اسفندماه 1346، ص61ـ فريدون آدميت، اميركبير و ايران، تهران، انتشارات خوارزمي، 1354، ج3، ص568ـ واستون يك فرد انگليسي است كه معاصر ميرزاتقيخان اميركبير بوده و در كتاب قطوري به نام «تاريخ قاجاريه» در حدود چهل صفحه راجع به اميركبير مطلب نوشته است.ـ فريدون آدميت، همان، ص215ـ من اعتقاد دارم كه براي حفظ سرحدات هندوستان، اگر ايران را در حال ضعيف و بربريت و وحشيگري كه دارد باقي بگذاريم از هر سياست ديگري بهتر است. (قسمتي از نامه اوزلي در 15 اكتبر 1844.م)ـ فريدون آدميت، همان، ص372ـ دارالفنون ترجمه پليتكنيك است.ـ هاشمي رفسنجاني، همان، ص143ـ همان، ص143ـ روزنامه وقايع اتفاقيه، شماره2ـ همان.ـ نويسنده كتاب «اميركبير قهرمان مبارزه با استعمار» در اسفندماه 1346 كه اين كتاب را نوشته، به اين مطلب اشاره نموده است.ـ منوچهر كديور، اصلاحطلبان ناكام، انتشارات اميركبير، تهران، 1380، ص138ـ فريدون آدميت، ص266ـ هاشمي رفسنجاني، همان، ص81ـ مهدي بهار، ميراثخوار استعمار، ص470ـ بهرام افراسيابي، غروب در پگاه، تهران، گنجينه فرهنگ، 1380، ص312ـ علي رضاقلي، جامعهشناسي نخبهكشي، تهران، نشر ني، 1382، ص140ـ اسناد وزارت خارجه انگليس.ـ همان.ـ پرويز افشاري، صدراعظمهاي سلسله قاجاريه، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، تهران، 1372، ص152و153ـ هاشمي رفسنجاني، همان، ص166منبع: نشريه زمانه