مسائل چندي سبب شدهاست تا موضوع «ثبات و تحول» در «انديشه سياسي امام خميني(ره)» مورد توجه پژوهشگران قرار گيرد. تمسك به بخشهايي از تفكر سياسي امام، به سائقه تحكيم ديدگاههاي جناحي و يا توجهاتي كه از سرنقد و احيانا تاثير پذيري از ديدگاهها و نظريات رئاليستي، به انديشه سياسي ايشان شدهاست، از مهمترين رهيافتها در اين باب است... مسائل چندي سبب شدهاست تا موضوع «ثبات و تحول» در «انديشه سياسي امام خميني(ره)» مورد توجه پژوهشگران قرار گيرد. تمسك به بخشهايي از تفكر سياسي امام، به سائقه تحكيم ديدگاههاي جناحي و يا توجهاتي كه از سرنقد و احيانا تاثير پذيري از ديدگاهها و نظريات رئاليستي، به انديشه سياسي ايشان شدهاست، از مهمترين رهيافتها در اين باب است. ديدگاه اول، عمدتا از سوي جناحها و گروههاي داخل نظام جمهوري اسلامي و ديدگاه دوم، عمدتا از سوي كساني كه خارج از نظام قرار دارند، ارائه شدهاست. البته اندكي هم هستند كه درون نظام قرار دارند و در رديف گروه دوم قرار ميگيرند. در اين باره در ادامه سخن خواهيم گفت. گروه سومي هم هستند كه سعي كردهاند به طور منصفانه و در واقع با بي طرفي و از سر «علم» و با تكيه بر «روش معتبر»، به توضيح موضوع «ثبات و تحول در انديشه حضرت امام (ره)» بپردارند. ادعاي نگارنده اين است كه هيچ كدام از ديدگاههاي اول و دوم تا كنون موفق به توضيح معتبري از انديشه سياسي امام و ميزان ثبات يا تحول آن نشدهاند. چنانكه گروه سوم نيز تلاششان ناكافي بوده است. بر همين اساس، به نظر نگارنده اولا، انديشه سياسي حضرت امام (ره) دچار تحول شدهاست. ثانيا، اين تحول مبتني بر اصول ثابتي بودهاست. ثالثا، آن اصول ثابت، مشتمل بر مواردي چون «اجتهاد»،«شرايط زمان و مكان»، تكليف، مصلحت، اصل تقدم اهم بر مهم، اصل عمل به قدر مقدور و ساير اصولي كه در ادامه ذكر خواهد شد، ميشود. رابعا، تحول در انديشه سياسي يك متفكر، نه نقطه قوت آن انديشه است و نه نقطه ضعف آن; بلكه جهت تحول و مبناي آن است كه موجب قوت يا ضعف ميگردد. فرضيه مذكور با عنايتبه برداشتي است كه نگارنده از مفهوم «انديشه سياسي»،«سياست» و «دين» دارد. نگارنده اين تعريف از انديشه سياسي را مد نظر دارد كه: «انديشه سياسي، عبارت است از كوشش براي تعيين اهدافي كه به اندازه معقولي احتمال تحقق دارد و نيز تعيين ابزارهايي كه در حد معقولي ميتوان انتظار داشت، موجب دستيابي به آن اهداف بشود.» (1) بنابر اين، با توجه به اينكه مشكلات انسان در عرصه سياست و زندگي و در بستر زمان، نو ميشود و بعضا شرايط و امكانات نيز، در شرايط يكساني - در بستر زمان - قرار ندارند، انديشمند و متفكر سياسي; بايسته است كه متناسب با شرايط و امكانات به تعيين اهداف معقول و تعيين مكانيزمهاي رسيدن به آن اهداف بپردازد. به عبارت ديگر، به «اصل قدر مقدور» و «تقديم اهم بر مهم» توجه نمايد. بر همين اساس است كه ما ميتوانيم از انديشههاي سياسي متفكران با ديدگاهها و نگاههاي مختلف در درون يك مكتب فكري، سخن بگوييم و نيز بر همين اساس است كه ميتوانيم از تحول انديشه سياسي يك متفكر در بستر زمان گفت و گو نماييم. متفكران مسلمان، دقيقا به اين مساله توجه داشتهاند. بد نيست در اينجا به يك نمونه كلاسيك اشاره شود. خواجه نصيرالدين طوسي در «اخلاق ناصري»، چنين آوردهاست: «و ببايد دانست كه مباديمصالح اعمال و محاسنافعال نوع بشر كه مقتضي نظام امور و احوال ايشان بود دراصل، يا طبع باشد يا وضع; اما آنچه مبدا آن طبع بود، آن است كه تفاصيل آن، مقتضاي عقول اهل بصارت و تجارب ارباب كياستبود و به اختلاف ادوار و تقلب سير و آثار، مختلف و متبدل نشود، و آن اقسام حكمت عملي است كه ياد كرده آمد. و اما آنچه مبدا آن وضع بود، اگر سبب وضع اتفاق راي جماعتي بود بر آن، آن را آداب و رسوم خوانند و اگر سبب، اقتضاي راي بزرگي بود، مانند پيغمبري يا امامي، آن را نواميس الهي گويند; و آن نيز سه صنف باشد: يكي [...]عبادات و احكام آن; و دوم[...]مناكحات و ديگر معاملات; و سيم آنچه راجع با اهل شهرها و اقليمها بود; مانند حدود و سياست، و اين نوع علم را علم فقه خوانند، و چون مبدا اين جنس اعمال، مجرد طبع نباشد، وضع است، به تقلب احوال و تغلب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در بدل افتد.» (2) گر چه فقره مذكور اندكي طولاني شد; اما نيازي كه به استناد به عين نص مذكور داشتيم، سبب شد تا تطويل آن را ناديده بگيريم. نكته مهم در فقره پيش گفته، همان «در بدل افتادن» و تغيير كردن فقه سياسي به حسب تغلب احوال و ايام و ملل و دول است. دقت در فقره مذكور، روشن ميكند كه قسم سوم علم فقه از نگاه خواجه نصير الدين طوسي، فقه سياسي و يا به تعبير ديگر، انديشههاي سياسي فقهي ميباشد كه چون «وضعي» است، بر حسب مبناي وضع، كه شرايط و مقتضيات مختلف است، در حال تغيير و تحول است. با توجه به آنچه آمد، لازم است در جهت تعقيب پرسش اصلي پژوهش كه همانا پرسش از «ثبات و تحول در انديشه سياسي امام خميني(ره) است، مباحث ذيل را دنبال كنيم: 1- گزارشي از تحول در انديشه سياسي امام خميني(ره); 2- ارائه ديدگاههاي مختلف در زمينه پرسش محوري مقاله و احيانا نقد و بررسي آنها; 3- پاسخ نگارنده.
1 - تحولات انديشه سياسي امام خميني(ره)
از آنجا كه اين پژوهش عهده دار تبيين انديشه سياسي امام نيست، (3) صرفا به بيان نقاط عطف، كه نشان دهنده تحول در انديشه است، اكتفا خواهد كرد. مهمترين منابع انديشه سياسي امام، عبارتند از: كشف الاسرار، كتاب البيع، مصاحبهها و نامهها. (4) مخصوصا نامههايي كه در آخرين سالهاي زندگي ايشان صادر شده است . الف - كشف الاسرار: اين كتاب در سال1323(ه. ش) به نگارش در آمده است. هدف عمده از نگارش كشف الاسرار، پاسخگويي به اتهاماتي بود كه نويسنده «اسرار هزار ساله» و ديگران، به اسلام، حوزههاي علميه و علما زده بودند. در ضمن رد اين اتهامات بود كه حضرت امام، حملههاي تندي عليه رژيم پهلوي، بويژه رضاخان داشتند. همچنين در بخشهايي از اين كتاب، مطالبي آمدهاست كه مربوط به انديشه سياسي ايشان ميشود. آنچه براي برخي از افراد ايجاد سئوال كردهاست، همين مطالب است; چرا كه در برخي موارد، به نظر ميرسد كه حكومتسلطنتي مورد تاييد قرار گرفتهاست و حضرت امام ميخواهد بگويد; علما از قديم الايام با آن همكاري داشتهاند و در پارهاي از مطالب، حكومتسلطنتي به شرط نظارت علما بر آن، مورد تاييد قرار گرفتهاست و در بخشي از مطالب، اساسا حكومتسلطنتي نفي و حكومت اسلامي به جاي آن پيشنهاد شدهاست. نظريه اخير بعدها از سوي حضرت امام شرح و بسط بيشتري يافت و با تشكيل نظام جمهوري اسلامي وارد مرحله نويني شد. در اينجا به برخي از مستندات تصريح كرده و با توجه به اهميت آنها، از زاويه بحث اين پژوهش، تاملات بيشتري در آنها ميكنيم. 1- در يك مورد ميخوانيم: «ما ذكر كرديم كه هيچ فقيهي تا كنون نگفته و در كتابي هم ننوشته كه ما شاه هستيم يا سلطنتحق ما است. آري همان طور كه ما بيان كرديم، اگر سلطنتي و حكومتي تشكيل شود، هر خردمندي تصديق ميكند كه خوب است و مطابق مصالح كشور و مردم است. البته تشكيلاتي كه بر اساس احكام خدا و عدل الهي تاسيس شود، بهترين تشكيلات است لكن اكنون كه آن را از آنها نميپذيرند، اينها هم با اين نيمه تشكيلات هيچگاه مخالفت نكرده و اساس حكومت را نخواستند به هم بزنند و اگر گاهي هم با شخص سلطاني مخالفت كردند، مخالفتبا همان شخص بوده از باب آن كه بودن او را مخالف صلاح كشور تشخيص دادند و گر نه، با اصل اساس سلطنت تا كنون از اين طبقه مخالفتي ابراز نشده[است]; بلكه بسياري از علماي بزرگ عالي مقام، در تشكيلات مملكتي با سلاطين همراهيها كردند; مانند: خواجه نصير الدين و علامه حلي و محقق ثاني و شيخ بهائي و محقق داماد و مجلسي و امثال آنها.[...] مجتهدين هميشه خير و صلاح كشور را بيش از همه ميخواهند.» (5) برخي خواستهاند از مطالب مذكور، نتيجه بگيرند كه گويا امام با حكومتسلطنتي مخالفتي نداشتهاند. 2- اما در همين كشف الاسرار، از نوع و بلكه از انواع ديگري از حكومت هم ياد شدهاست. به اين بخش از متن كشف الاسرار توجه كنيد: «ما كه ميگوييم حكومت و ولايت در اين زمان با فقها است، نميخواهيم بگوييم فقيه، هم شاه و هم وزير و هم نظامي و هم سپور است; بلكه ميگوييم همان طور كه يك مجلس مؤسسان تشكيل ميشود از افراد يك مملكت و همان مجلس، تشكيل يك حكومت و تغيير سلطنت ميدهد و يكي را به سلطنت انتخاب ميكند. (6) و همان طور كه يك مجلس شورا تشكيل ميشود از يك عده اشخاص معلوم الحال و قوانين اروپايي يا خود درآري رابر يك مملكت كه همه چيز آنها مناسب با وضع اروپا نيست تحميل ميكنند و همه شماها كوركورانه آن را مقدس ميشمريد و سلطان را با قرار داد مجلس موسسان سلطان ميدانيد و به هيچ جاي عالم و نظام مملكتبر نميخورد; اگر يك همچو مجلس از مجتهدين ديندار كه هم احكام خدا را بدانند و هم عادل باشند، و از هواهاي نفسانيه عاري باشند و آلوده به دنيا و رياست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراي احكام خدا غرضي نداشته باشند تشكيل شود و انتخاب يك نفر سلطان عادل كنند كه از قانونهاي خدايي تخلف نكند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به مال و جان و ناموس آنها تجاوز نكند، به كجاي نظام مملكتبر خورد ميكند؟» (7) با تامل در متن مذكور، به نظر ميرسد كه حكومتسلطان عادل كه تحت نظارت علما و با نصب آنها به اداره امور بپردازد، بدون اشكال است و لااقل به نظر امام، ميتوان از اين نوع حكومتسخن گفت. البته روشن نشده كه اين سلطان عادل، لازم است فقيه باشد يا خير؟ در هر صورت تاكيدي بر فقاهتسلطان نشدهاست. برخي از مطالب ارائه شده در مصاحبههاي دوران انقلاب نيز قرابتي با مطالب مذكور دارد. امام در پاسخ به سئوالي ميگويد: «من در آينده[پس از پيروزي انقلاب اسلامي] همين نقشي كه الان دارم، خواهم داشت; نقش هدايت و راهنمايي، و در صورتي كه مصلحتي در كار باشد، اعلام ميكنم و اگر چنانكه خيانتكاري در كار باشد، با او مبارزه ميكنم، لكن من در خوددولت هيچ نقشي ندارم.» (8) 3- در كشف الاسرار مطالبي آمده كه نشان ميدهد امام، هيچ يك از دو نوع حكومتي را كه ذكر شد، مشروع نميداند; بلكه در نظر ايشان حكومت مشروع، حكومت الهي است كه فقيه جامع الشرائط در راس آن باشد: «جز سلطنتخدايي، همه سلطنتها بر خلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدايي، همه قوانين باطل و بيهودهاست.» (9) حضرت امام در رد ادعاي نويسنده اسرار هزار ساله، كه گفتهبود: هيچ دليلي بر اين مطلب كه حكومتحق فقيهاست، وجود ندارد، چنين سخن گفتهاست: «مباني فقهي، عمدهاش اخبار و احاديث ائمهاست كه آن هم متصل استبه پيغمبر خدا و آن هم از وحي الهي است.» (10) آنگاه حضرت امام به ذكر چند حديث پرداخته و ذيل يكي از آنها چنين نتيجه گرفتهاست: «پس معلوم شد آنهايي كه روايتسنت و حديث پيغمبر ميكنند، جانشين پيغمبرند و هر چه براي پيغمبر از لازم بودن اطاعت و ولايت و حكومت ثابت است، براي آنها هم ثابت است; زيرا كه اگر حاكمي كسي را جانشين خود معرفي كرد، معنياش آن است كه كارهاي او را در نبودنش او بايد انجام دهد.» (11) در جمله فوق دقت كنيد; با اينكه جمله مذكور در كشف الاسرار آمدهاست; اما تمامي انديشه سياسي امام، حتي ولايت مطلقه فقيه را كه در روزهاي پاياني عمر خويش به تبيين بخشهايي از آن پرداختند، در بر دارد. اين سه نظريه چگونه با يكديگر قابل جمع است؟ به نظر ميرسد، آنان كه كشف الاسرار را در تبيين انديشه سياسي امام ناديده ميگيرند، به اين دليل كه پارهاي از افكار مطرح شده در اين كتاب با مبحث ولايت فقيه قابل جمع نيست، كار درستي نميكنند. به نظر من، عظمت امام در اين است كه بتوانيم اصالت فكرش را در كشف الاسرار هم نشان دهيم. در ادامه اين پژوهش، اين مساله روشن خواهد شد و وجه علمي تفاوت نظريات مذكور را بيان خواهيم كرد. حضرت امام در ادامه، نظريه سوم را در منابع بعدي به نحو روشنتر و شفافتري تبيين كردهاست. گمان ميكنم خوانندگان با مباحثبعدي به مقدار لازم آشنايي دارند. لذا در اينجا به قدر لازم اكتفا ميكنيم و فقط به ذكر برخي نكات; كه در جهت اهداف اين پژوهش است و به ايضاح بيشتر بحث كمك ميكند، ميپردازيم. ب - كتاب البيع: امام خميني(ره) در اول بهمن 1348 (ه. ش) در اثناي بحث فقهي «مكاسب»، موضوع «ولايت فقيه» را محور تدريس خويش قرار داد. در اين درس كه محتواي آن، هم در كتاب البيع آمدهاست و هم به صورت مستقل در همان زمان توسط شاگردان ايشان منتشر شده، آمدهاست كه: «بر تمام مسلمانان و پيشاپيش آنان بر علماي روحاني و طلاب حوزههاي علميه اسلامي واجب است كه عليه سمپاشيهاي دشمنان اسلام، به هر وسيله ممكن، قيام كنند تا اينكه بر همگان آشكار شود كه اسلام براي اقامه حكومتي عدل گستر آمدهاست.» (12) براي پرهيز از تفصيل، به چند نكته اساسي كه در اين درسها مطرح شدهاست، به اختصار اشاره ميكنيم. امام(ره) در مورد لزوم بر پايي حكومت اسلامي متذكر شدهاند كه: «احكام اسلامي، اعم از قوانين اقتصادي و سياسي و حقوقي، تا روز قيامتباقي و لازم الاجرا است. [...] اين بقا و دوام هميشگي احكام، نظامي را ايجاب ميكند كه اعتبار و سيادت اين احكام الهي را تضمين كرده، عهدهدار اجراي آنها شود; چه، اجراي احكام الهي جز از رهگذر بر پايي حكومت اسلامي امكان پذير نيست.» (13) ايشان درباره اهداف حكومت اسلامي فرمودهاند: «لزوم حكومتبه منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي كشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهيترين امور است،بي آنكه بين زمان حضور و غيبت امام و اين كشور و آن كشور فرقي باشد.» (14) و بالاخره نتيجه گرفتهاند كه: «پس، اقامه حكومت و تشكيل دولت اسلامي بر فقيهان عادل، واجب كفايي است.» (15) بر همين اساس است كه در انديشه سياسي امام، فقها مكلف بودند كه براي «تحصيل» حكومت تلاش كنند و البته «اگر يكي از فقيهان زمان به تشكيل حكومت توفيق يافت، بر ساير فقها لازم است كه از او پيروي كنند.» (16) ج - نامهها: با پيروزي انقلاب اسلامي و به ثمر رسيدن انديشه سياسي حضرت امام و تشكيل حكومت اسلامي در قالب «جمهوري اسلامي»، در مرحله عمل مشكلاتي پيش آمد كه راهگشاي اين مشكلات تنها تفكر سياسي حضرت امام بود كه در صحنه عمل نيز توانايي خود را نشان داده بود; از قبيل تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام و قرار گرفتن احكام حكومتي در كنار احكام اوليه و ثانويه. واكنشهايي كه از سوي برخي افراد و محافل، بويژه در قبال احكام حكومتي ابراز شد سبب شد تا حضرت امام برخي از ابعاد اختيارات حكومت اسلامي و ولي فقيه را تبيين نمايد. در يكي از اين نامهها حضرت امام چنين نوشته است: «آنچه گفته شدهاست تا كنون يا گفته ميشود ناشي از عدم شناخت ولايت مطلقه الهيهاست. آنچه گفتهشده است كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها، با آن اختيارات از بين خواهد رفت، صريحا عرض ميكنم فرضا چنين باشد، اين از اين اختيارات حكومت است.» (17) آنچه در انديشه سياسي امام اتفاق افتادهاست، در عمل سياسي ايشان نيز وجود داشته است. به عنوان مثال، تاريخ مبارزات سياسي امام نشان ميدهد كه ايشان از آغاز مبارزات شعار نفي سلطنت ندادهاند، بلكه در ابتدا تقاضاهاي ايشان متوجه انجام برخي اصلاحات در سازمان سياسي و فرهنگي جامعه و جلوگيري از تخلفات شرعي و قانوني بودهاست. مثلا امام در نامهاي به محمد رضا پهلوي گوشزد ميكند كه به اسدالله علم در اين بدعتي كه ميخواهد به اسم انجمنهاي ايالتي و ولايتي انجام دهد، تذكر دادم; و مفاسدش را گوشزد كردم اما توجه نكرد. و سپس ادامه ميدهد كه: «اينجانب به حكم خير خواهي براي ملت اسلام اعليحضرت را متوجه ميكنم به اينكه اطمينان نفرماييد به عناصري كه با چاپلوسي و اظهار چاكري و خانه زادي، ميخواهند تمام كارهاي خلاف دين و قانون را كرده به اعليحضرت نسبت دهند و قانون اساسي را كه ضامن مليت و سلطنت است، با تصويبنامه خائنانه و غلط از اعتبار بيندازند تا نقشههاي شوم دشمنان اسلام و ملت را عملي كنند. انتظار ملت مسلمان آن است كه با امر اكيد، آقاي علم را ملزم فرماييد از قانون اسلام و قانون اساسي تبعيت كند و از جسارتي كه به ساحت مقدس قرآن كريم نموده استغفار نمايد و الا ناگزيرم در نامه سرگشاده به اعليحضرت مطالب ديگري را تذكر دهم. از خداوند تعالي استقلال ممالك اسلامي و حفظ آن را از آشوب مسالت مينمايم.» (18) روشن است كه رفتار سياسي حضرت امام(ره) در جريان لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در چارچوب دولت مشروطه و نظارت عاليه علما قابل تفسير است; چنانكه رفتار سياسي حضرت امام در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و حتي در بيشتر موارد قبل از انقلاب، در چارچوب نظريه ولايت فقيه و حاكميت فقها قابل تفسير است.
2- تحليلهاي مختلف در تبيين تحولات انديشه سياسي امام
ادامه دارد...*استاد دانشگاه باقرالعلوم (ع)
نکته :
ثبات تحول انديشه سياسي امام خميني ثابت متغير روش معتبر