4. اوضاع متصرفات اسلامي هند از زمان سليمان تا پايان خلافت امويان: - نخستین مراحل ورود اسلام به هند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نخستین مراحل ورود اسلام به هند - نسخه متنی

جمال موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


با غلبه قهري محمد بن قاسم بر شهر مهم و بزرگ ديبل، مردم برخي از شهرهاي سند صلح را بر جنگ ترجيح دادند (نك: يعقوبي، همانجا)، از اين رو به دنبال فتح ديبل، شهرهاي بيرون 12 ، سربيدس، ساوندري، رَور، بَيلمان و سُرَسْت از طريق صلح به تصرف محمد بن قاسم در آمد (نك: ادامه مقاله).


محمد بن قاسم پس از فتح ديبل و مصالحه با اهالي بيرون13، با موافقت و تشويق حجاج به پيشروي خود ادامه مي‏داد (يعقوبي، 2/244) و شهرها را يكي پس از ديگري مي گشود تا اينكه پس از عبور از رور14، سمنيان شهر سربيدس نزد وي آمدند و خواستار مصالحه شدند. محمد نيز بر آنان خراج بست و از آنجا روانه سهيان شد و آنجا را نيز [به صلح يا به جنگ [گشود، آنگاه به سوي مهران پيش تاخت و در ميان راه فرود آمد(بلاذري، 425). داهر پادشاه سند به محض اينكه از پيشروي محمد بن قاسم آگاه شد، خود را مهياي نبرد كرد (نك: بلاذري، همانجا؛ نيز نك: يعقوبي، همانجا؛ ابن كثير، 9/3 ـ 92).


بنا به گزارش بلاذري «محمد بن قاسم پيش از در گيري با داهر، لشكري به فرماندهي محمد بن مصعب بن عبدالرحمن ثقفي به سدوسان15 فرستاد. ابن مصعب با ميانجيگري سمنيان با مردم آنجا مصالحه و خراج بر آنان مقرر كرد و نزد محمد بن قاسم برگشت(قس: چچ‏نامه، 118-120). محمد مردي را بر سدوسان گماشت و خود به قصد عبور از رود مهران چاره جست. بالاخره در پايين مملكت راسل ـ پادشاه قَصه [كسّه [در هندوستان ـ از روي پلي كه خود ساخته بود گذشت. داهر ـ پادشاه سند ـ سپاه محمد را كوچك مي‏پنداشت و توجهي بدان نمي‏كرد. محمد و سپاه مسلمانان به داهر و سپاه پيل سوار او 16نزديك شدند و جنگي بزرگ و بي سابقه 17در گرفت. داهر در معركه جنگ به قتل رسيد و سپاهيان او نيز شماري كشته و شماري ديگر فراري شدند»(بلاذري، 426 ـ 425).


يعقوبي مي نويسد: محمد بن قاسم پس از شكست سپاه داهر، فتحنامه سند را به همراه سر داهر نزد حجاج فرستاد18 و آنگاه پيشروي خود را در بلاد سند دنبال كرد و شهرها را يكي پس از ديگري گشود تا اينكه در كنار شهر اور19، از شهرهاي بزرگ سند، فرود آمد و آنجا را سخت در محاصره گرفت. اهالي اور [يا رور يا راور] پس از اينكه از قتل داهر با خبر شدند بناچار امان طلبيدند و شهر را تسليم محمد بن قاسم كردند (تاريخ يعقوبي، 2/245).


محمد بن قاسم پس از فتح راور رهسپار برهمن آباد عتيق 20 شد. بقية السيف سپاه داهر كه در آنجا گرد آمده‏بودند مهياي نبرد شدند. محمد شهر را به جنگ گشود و 8000 و به قولي 26000 تن از آنان را كشت و عاملي از جانب خود بر شهر گماشت (بلاذري، 426؛ قس: ابن خياط، ص 194 كه بجاي برهمن آباد، برهما نوشته است). پس از فتح برهمن آباد، آنگاه كه مسلمانان در راه رور و بغرور بودند، اهل ساوندري21 نزد محمد بن قاسم آمدند و امان طلبيدند. محمد آنان را به شرط اينكه مسلمانان را ضيافت و راهنمايي كنند، امان داد. پس از اين مصالحه، سپاه محمد بن قاسم به بسمد22 رسيد و با همان شرايط ساوندري با مردم آنجا نيز مصالحه شد. محمد بن قاسم سپس روانه رَور شد و آنجا را چند ماه در محاصره داشت تا سرانجام از طريق صلح با اين شرط كه كسي از اهالي رور را نكشد و بتكده شهر [معبد نوبهار، نك: چچ‏نامه، 226 [را ويران نكند آنجا را گشود. وي پس از فتح، بر اهالي شهر خراج بست و مسجدي در آنجا ساخت (بلاذري، 7 ـ 426).


به نظر مي‏رسد در اين موقع نگاه اين فاتح مسلمان نسبت به هندوان يا بودائيان تغيير كرده و تساهل و تسامح را جايگزين برخوردهاي خشونت آميز كرده باشد (نك: چچ‏نامه، 210، 212، 214، 220، 221). وي علاوه بر اينكه از ويران كردن بتكده شهر صرف نظر كرد، اين سخن را نيز بر زبان راند كه «بتكده هم همچون كنيسه مسيحيان و يهوديان و يا آتشكده پارسيان است»(بلاذري، 427).


از شهرهاي مهم هند كه پس از رور در سال 95 گشوده شد، مولتان23است. بنا بر نوشته بلاذري (ص 427)«مولتان به جنگ فتح شد و محمد بن قاسم همه جنگجويان را بكشت و 600 تن از كودكان و متوليان بتكده شهر را به اسارت گرفت و زر بسيار [احتمالاً از بتكده] به دست آورد. گويند وي اتاقي به طول ده ذراع و پهناي 8 ذراع برگزيد و روزني در بام آن گشود و هر چه زر نزد وي مي‏آوردند، از روزن بام به درون اتاق مي‏افكند. بدين سبب مولتان را «فرج بيت الذهب» ناميده‏اند. محمد بن قاسم در مولتان بود كه خبر مرگ حجاج [سال 95ه·· .] به وي رسيد. وي با شنيدن اين خبر از مولتان رهسپار رور و بغرور كه قبلاً گشوده بود، شد و مردم [يا سپاهيان خود24] را عطا داد و از آنجا سپاهي روانه بيلمان كرد. اهالي بيلمان بدون جنگ تسليم شدند. شهر سُرَسْت25 نيز پس از بيلمان از طريق صلح به تصرف محمد بن قاسم در آمد، ولي شهر كيرج 26به فرماندهي دوهر در مقابل سپاهيان وي ايستاد، ولي سر انجام سر طاعت فرود آورد» و اين آخرين فتح محمد بن قاسم بود.


محمدبن قاسم با فتح مولتان و استقرار در آنجا، به تنظيم و ترتيب امور مالي، اداري و نظامي متصرفات خود كه از ديبل تا مولتان امتداد داشت پرداخت (زكي عبدالرحمن، 4/4) و در اين كار بيشتر از بوميان هند استفاده كرد (نك: چچ‏نامه، 209 - 210)، ولي به محض اينكه سليمان بن عبدالملك (96 ـ 99 ه·· .) به خلافت رسيد بر وي خشم گرفت و ولايت سند را به يزيدبن ابي كَبْشه سَكْسَكي سپرد(قس: ابن خياط، ص 203). والي جديد به فرمان سليمان بن عبدالملك، محمد بن قاسم را در غل و زنجير به واسط عراق نزد صالح بن عبدالرحمن ـ عامل خراج در ولايت عراق ـ فرستاد (بلاذري، 428؛ قس: يعقوبي، 2/255) و سر انجام در زندان صالح در زير شكنجه جان سپرد(قس: چچ‏نامه، 244 - 245 كه در اين باره روايت نادر و غير قابل قبولي نقل كرده‏است).


در منابع، سبب بدرفتاري سليمان با محمد بن قاسم ذكر نشده‏است، ولي با توجه به رفتارهاي مشابه همين خليفه با موسي بن نصير، فاتح اسپانيا، و قتيبة بن مسلم باهلي، فاتح تركستان و ماوراءالنهر، چنين به نظر مي رسد كه وي از ترس اينكه مبادا اين فاتحان با قدرت و موقعيتي كه كسب كرده‏اند، در سرزمينهاي مفتوحه دور از مركز خلافت عَلَم استقلال برافرازند دست به چنين رفتارهايي زده باشد. البته نظر به اينكه محمد بن قاسم پس از بركناري به عامل خراج عراق سپرده شد، بعيد نيست كه اختلافات مالي نيز در اين برخورد دخيل بوده‏باشد، اگر چه اتهام اختلاس مالي مي‏تواند به عنوان بهانه و دستاويز چنين برخوردهايي نيز به حساب آيد، مع الوصف سياست سليمان بن عبدالملك را در حذف آل ثقيف ـ كه محمد ابن قاسم نيز از آنان بود ـ نبايد از نظر دور داشت. امير علي (ص 130) در اين باره مي‏نويسد: «سليمان، محمد بن قاسم فاتح سند و پنجاب را كه با حكومت ملايم و عادلانه خود هندوان را جلب كرده‏بود27 بي جهت از كار انداخت و تنها جرم او اين بود كه برادر زاده حجاج بن يوسف ثقفي بوده‏است».


4. اوضاع متصرفات اسلامي هند از زمان سليمان تا پايان خلافت امويان:

بعد از محمد بن قاسم، يزيدبن ابي كَبشه كه از طرف سليمان والي سند شده‏بود، پس از 18 روز اقامت در سند در گذشت (بلاذري، ص 428) و حبيب بن مهلب جانشين وي شد (همو، همانجا؛ يعقوبي، 2/255). در اين زمان اوضاع سند پريشان شد و سپاهياني كه با محمد بن قاسم بودند پادگانهاي خود را رها كردند و اهل هر شهر به شهر خود باز گشت (يعقوبي، همانجا). شاهان هند نيز همه به ممالك خود باز گشتند (بلاذري، همانجا).


پس از مرگ سليمان، خلف او عمر بن عبدالعزيز (101 ـ 99) به شاهان هند نامه نوشت و از ايشان خواست كه مسلمان شوند و سر طاعت فرود آورند تا وي پادشاهي آن ديار را به ايشان باز دهد و در حقوق و وظايف با مسلمانان برابر شوند. از اين رو حليشة 28بن داهر و شاهان ديگر اسلام آوردند و نامهاي عربي بر خود نهادند (بلاذري، همانجا). والي ثغر هند در عهد عمر بن عبدالعزيز، عمرو بن مسلم باهلي بود. وي به جنگ برخي از نواحي هندوستان رفت و پيروزيهايي نيز به دست آورد (همانجا).


در سه دهه باقي مانده عصر اموي، ديار سند تقريبا خالي از اضطراب نبود. در زمان يزيدبن عبدالملك (105 ـ 101) بني مهلب همه به سند گريختند و سر به شورش برداشتند. هلال بن احور تميمي از جانب اين خليفه براي قلع و قمع بني مهلب روانه سند شد و در قندابيل با آنان جنگيد و بسياري از آنان را كشت (بلاذري، همانجا؛ نيز نك: مسكويه، تجارب، 2/394).


در عهد هشام بن عبدالملك (125ـ 105)، جُنيد بن عبدالرحمن مُرّي ولايت سند يافت. جنيد ابتدا در ديبل فرود آمد و بر آن شد تا از سند بگذرد، امّا حليشة بن داهر كه قبلاً به در خواست عمر بن عبدالعزيز مسلمان شده بود، در برابر وي ايستاد. گفته شده‏است كه در آغاز ميان جنيد و حليشه مصالحه شد، ولي اين صلح چندان نپاييد و دو طرف در برابر هم ايستادند و طي يك نبرد دريايي، سپاه جنيد بر سپاه حليشه غالب آمد. پس از اينكه حليشه در نبرد با جنيد به قتل رسيد، برادر وي، صصة بن داهر، از معركه گريخت و بر آن شد تا به عراق رود و از غدر و پيمان شكني جنيد [به نزد خالد قسري] شكايت كند، ولي جنيد با او از در دوستي در آمد و سپس او را كشت (بلاذري، همانجا). جنيد پس از اين، به برخي از شهرها لشكر كشيد. شماري از اين شهرها قبلاً در عهد محمد بن قاسم فتح شده‏بود و جنيد آنها را باز ستاند و چند شهر هم براي اولين بار به وسيله او گشوده‏شد (بلاذري، 30 ـ 429؛ نيز نك: يعقوبي، 2/284). از جمله كساني كه در در بار جنيد زندگي مي‏كرد، بكير بن ماهان از داعيان عباسي بود. وي اموال بسياري از سرزمين سند به دست آورده بود كه پس از باز گشت به كوفه، همه آن اموال را در راه دعوت عباسيان هزينه كرد (نك: دينوري، الاخبار، ص 376).


بعد از جنيد، تميم بن زيد عَتَبي به فرمان خالد قسري، والي ديار سند شد(يعقوبي، 2/284). در ايام امارت وي، مسلمانان همه از شهرهاي هند بيرون شدند و مراكز خويش را رها كردند. تميم كه در آنجا سخت ناتوان و ضعيف شده‏بود در نزديكي ديبل در ماءالجواميس (آب گاوميشها) در گذشت (بلاذري، 430).

/ 6