همسر مختار، مقاومت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همسر مختار، مقاومت تا شهادت - نسخه متنی

احمد حیدری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همسر مختار مقاومت تا شهادت

احمد حيدري

سال شصت و ششم هجري است. شهر كوفه شاهد قيامهايي بوده و هست. قيام عبداللّه‏بن عفيف اَزْدي به دفاع از حقانيت حسين شهيد و افشاي چهره كريه ابن‏زياد و امام گمراهش يزيد، قيام توّابين به خونخواهي دخترزاده پيامبر(ص) و جبران گناه خويش در ترك ياري وي و اينك قيام مختاربن ابي عبيده ثقفي به خونخواهي حسين‏بن علي عليهماالسلام.

مردان و زنان بسياري كه بعد از عاشوراي سال شصت و يك هجري سخنان گرم و آتشين امام سجاد(ع)، زينب كبري(س) و فاطمه دختر امام حسين عليهم‏السلام را در كوفه شنيده بودند، به عمق فاجعه پي برده و خويشتن را در گناهي بزرگ و خسراني عظيم مي‏ديدند و از آن روز، بذر خونخواهي امام حسين(ع) پاشيده شد و زدودن لكه ننگي كه بر پيشانيها نقش بسته بود، وجهه همّت قرار گرفت.

سال قبل از آن بيش از چهارهزار نفر مرد جان بر كف به فرماندهي صحابي نامدار، سليمان‏بن صُرَد خُزاعي با سپاهيان بي‏شمار شام درآويختند و جان بر كف جنگيدند و اكثريت قريب به اتفاق آنان با خون خويش توبه‏نامه‏شان را امضا كردند و حالا پس از يك سال با سازماندهي جديد تحت زعامت مختار قيامي ديگر را پي مي‏گيرند.

مختار از شيعيان سرشناس كوفه بود و به شجاعت، رشادت و شهامت شهرتي بسزا داشت. مسلم‏بن عقيل در خانه مختار فرود آمد و هنگام قيام وي، مختار در شهر نبود و وقتي به شهر رسيد كه قيام مسلم شكست خورده بود. مختار نيز بازداشت شد و تا بعد از واقعه كربلا در زندان بود. او در پي زمينه‏سازي قيام بود كه در سال 65 توسط حاكم زبيري(1) كوفه بازداشت شد تا اينكه بعد از قتل‏عام توابين آزاد شد.

با آماده شدن مقدمات قيام، حاكم زبيري را از شهر اخراج كرد و به تجهيز سپاه پرداخت و قاتلان امام حسين عليه‏السلام را از دم تيغ گذراند. سپاه وي به فرماندهي ابراهيم‏بن مالك‏اشتر با سپاه شام درگير شد و شكست سختي بر سپاه شام وارد آورد و فرماندهان آن سپاه از جمله عبيداللّه‏ بن زياد، حُصَين بن نُمَير، شرحبيل بن ذي‏الكلاع و ... را كشت.

حكومت مختار در كوفه قدرت و شوكت گرفت و دامنه آن به ديگر نقاط نيز گسترش يافت و اين بر مذاق عبداللّه‏بن زبير خوش نبود. بالاخره او، برادرش مُصعَب‏بن زبير را براي سركوبي مختار روانه عراق كرد.

مصعب با مختار درآويخت و سپاه وي را شكست داد و او را تا كوفه عقب راند. مختار در دارالاماره موضع گرفت و سپاهيان مصعب، آنجا را محاصره كرده و راه رسيدن آب و آذوقه را بر آنان بستند. تا مدتي زنان شيعه با روشهاي مختلف و با استفاده از حجاب و

پوشش خود، به آنان آب و غذا مي‏رساندند. با شدت يافتن محاصره مختار به يارانش گفت:

«اي ياران من، در محاصره ماندن جز ضعف براي ما ارمغاني ندارد. بياييد از قصر فرود آييم و مردانه بجنگيم و كريمانه بميريم. به خدا قسم اگر صادقانه پا پيش گذاريد نصرت خدا شامل حال شما خواهد شد.»

و در قبال جواب منفي آنان گفت:

«اما من، به خدا قسم دست بيعت و تسليم به آنان نخواهم داد و شما را هم به پيروي از خويش مجبور نخواهم كرد. بدانيد هر گاه من كشته شدم بر ضعف شما افزوده گردد و در آن وقت، حتي اگر تسليم هم شويد، شما را خواهند كشت؛ آنگاه به يكديگر با حسرت نگاه مي‏كنيد و آرزو مي‏كنيد: كاش پيشنهاد مختار را مي‏پذيرفتيم؛ اما اگر حالا براي نبرد از قصر خارج شويد و پيروز نگرديد، كريمانه مرده‏ايد و بر شما سرزنشي نيست.»

او با نوزده نفر از يارانش از قصر فرود آمدند و شجاعانه جنگيدند تا به شهادت رسيدند و بقيه ياران او تسليم شدند و همان‏گونه كه مختار پيش‏بيني كرده بود، دست بسته كشته شدند.

دشمنان مختار، چه امويها و چه زبيريها از او ضربه‏هاي بسياري خورده بودند، بدين جهت انواع تهمتها را نثار او كرده و وي را كذّاب، مدعي نبوت، مدعي مهدويّت و ... ناميدند و اطرافيان و اهل خانه او را به بيزاري جستن از او واداشتند.

دو تن از همسران مختار به نامهاي عُمره، دختر نعمان‏بن بشير انصاري و ام‏ثابت، دختر سمرة‏بن جُندَب از لعن او سرباز زده و گفتند:

«چگونه از مردي بيزاري بجوييم كه به ربوبيت خدا معترف، روزها روزه و شبها به نماز مشغول بود. خونش را در راه خدا و رسول و براي كشتن قاتلان دخترزاده پيامبر و اصحاب و ياران آن بزرگوار، بذل كرد و خداوند وي را بر آن نامردمان مسلّط ساخت و با كشتن آنها دلها را شفا داد.»

به فرمان عبداللّه‏بن زبير آن دو زن، بين لعن مختار يا مرگ مخيّر شدند. ام‏ثابت گفت:

«اگر به زور شمشير از من كفر گفتن هم بخواهي، كفر خواهم گفت. (حالا كه زور است) شهادت مي‏دهم كه مختار كافر بود».

اما عمره از لعن مختار سرپيچيد و حتي به قيمت جانش حاضر نشد او را دشنام دهد.

وي گفت:

«اين مرگ، شهادتي است كه از جانب خدا روزي من شده و هيچ‏گاه آن را از دست نمي‏دهم؛ هرگز؛ (زيرا) اين مرگي است گذرا كه در پي آن بهشت و هم نشيني با پيامبر و اهل بيت او است و به خدا قسم هيچ‏گاه با فرزند هند جگرخوار، همراه نخواهم شد و فرزند علي‏بن ابيطالب را وا نخواهم گذارد. خدايا تو شاهد باش كه من پيرو پيامبرت، دخترزاده‏اش، اهل بيتش و شيعيانش هستم.»

مصعب، اين بانوي شجاع و با ايمان را به شهادت رساند و به شوهر شهيدش ملحق نمود. چه زيباست كه بدانيم اين بانوي قهرمان، شجاع، با ايمان و شهيد دختر كسي بود كه متأسفانه از اهل بيت منحرف و در سلك دشمنان آنان بود. پدرش نعمان‏بن بشير انصاري همان كسي بود كه پيراهن عثمان را به شام برد و در جنگ صفين در كنار معاويه و عليه امام شمشير زد و از طرف معاويه و فرزندش يزيد، والي بود. خداوند از چنين پدري منحرف، چنين دختري با ايمان به دنيا آورد تا بنماياند كه:

«يُخْرِجُّ اَلْحَيِّ مِنَ المَيِّتِ» (روم، آيه 19)

از مرده، زنده را بيرون مي‏آورد.


1 ـ زبير فرزند صفيه دختر عبدالمطلب و عمه پيامبر و حضرت امير عليهماالسلام بود).

/ 1