چيستي كلام سياسي
غلامرضا بهروزلك1 چكيده
كلام سياسي از جمله حوزههاي مطالعات سياسي به شمار ميرود كه در صدد بررسي، تبيين و دفاع از آموزههاي سياسي ديني است. كلام سياسي خود شاخهاي از علم كلام شمرده ميشود و از اين رو تابع ويژگيها و خصايص علم كلام است. هر چند مباحث كلام سياسي در لابهلاي مباحث گوناگون كلامي در طول تاريخ علم كلام مطرح و دنبال شده، پيگيري اين مباحث به صورت منسجم و در قالب يك حوزه مطالعاتي، نسبتاً جديد است. ضرورتهاي مختلفي كه در متن پژوهش بررسي شدهاند، پيگيري آنها را در قالب يك حوزة مطالعاتي مستقل ضرور ميسازد. بر اين اساس، كلام سياسي همانند فقه سياسي است كه به رغم داشتن پيشينة اجمالي در حال شكلگيري و تكامل يكي از حوزههاي مطالعاتي در انديشه سياسي اسلام است. در اين نوشتار به چيستي، تعريف، روش، ضرورت، مسائل و برخي موضوعات ديگر كه كليات كلام سياسي را تشكيل ميدهد، پرداخته شده است. بديهي است كه اين حوزه هنوز در مراحل شكلگيري خود قرار دارد، و اين پژوهش از جمله نخستين گامها در راه پيشبرد اين حوزه مطالعاتي است، كه توجه صاحبنظران، بهويژه متوليان و مسؤولان محترم حوزه و دانشگاه ميتواند سبب تكامل هر چه بيشتر اين حوزة مطالعاتي شود. واژگان كليدي: كلام سياسي، چيستي، روش، ضرورت، مسائل، انديشة سياسي اسلام. مدخل
يكي از حوزههاي مطالعات سياسي در انديشة سياسي را كلام سياسي تشكيل ميدهد. كلام سياسي، همانند فقه سياسي از جمله انديشههاي سياسي دورة اسلامي است كه برخلاف ديگر مطالعات سياسي دورة اسلامي، صرفاً ميراث فكري مسلمانان و وامدار مستقيم2 هيچ گونه جريان فكري خارج از جهان اسلام نيست. ديگر گرايشهاي فكري موجود در دورة اسلامي، به نوعي وامدار جريانات فكري خارج از جهان اسلام هستند؛ به طور نمونه، گرايشهاي فكري - سياسي فلسفه سياسي و سياستنامه نويسي از اين قبيل است. دو حوزة مطالعاتي نخست، برآيند تأمل مسلمانان در آموزههاي اسلامي مطرح شده در كتاب و سنت هنگام مواجهه با چالش و مقتضيات زمانه بوده است. به طور طبيعي اين دو گرايش مطالعاتي، به سدة نخست اسلامي بر ميگردند و نتيجة مناظرات و گاه اختلاف نظرهاي مسلمانان در تفسير آموزههاي اسلامياند. واژة «علم كلام» و به تبع آن «كلام سياسي» اصطلاحاتي اسلامي است و به تفكر اسلامي تعلق دارد؛ اما ميتوان آنها را با واژگان لاتين «theology» و «political theology» مقايسه كرد و به تبع آن، از تناظر «كلام سياسي» و «الاهيات سياسي» سخن گفت. در چنين كاربردي، كلام سياسي، معنايي عام مييابد كه به تبيين ديدگاههاي سياسي دين ميپردازد. در چنين كاربردي، كلام سياسي خصلتي مضافگونه دارد كه بايد به همراه نام دين به كار برده شود؛ اما آن چه در اين نوشتار مدنظر است، كاوش در كلام سياسي اسلامي است؛ به اين جهت، واژگان «كلام سياسي» را در همان معناي نخست و در نتيجه بدون نياز به پسوند «اسلامي» به كار خواهيم برد. 1. تعريف كلام سياسي و موضوع آن
«كلام سياسي» شاخهاي از علم كلام است كه بايد ويژگيها و شاخصهاي علم كلام در آن احراز شود؛ از اين رو پيش از تعريف «كلام سياسي» لازم است به تعاريف و ويژگيهاي علم كلام توجه كنيم. 1-1. بررسي تعاريف علم كلام
از علم كلام، تعاريف گوناگوني، چه از سوي خود متكلمان يا ديگران ارائه شده است. در اين مقال، صرفاً به چند نوع از تعاريف برجسته و مهم علم كلام اشاره خواهيم كرد. در قديمترين تعريف از علم كلام، ابو نصر فارابي (260 - 339 ق ) معلم ثاني و بنيانگذار فلسفة اسلامي در كتاب احصأ العلوم، علم كلام را چنين تعريف كرده است: كلام صناعتي است كه انسان به وسيلة آن ميتواند به اثبات آرا و افعال معيني بپردازد كه واضع ملت [= شريعت اسلامي] به آنها تصريح كرده است و نيز به وسيلة آن ميتواند ديدگاههاي مخالف آرا و افعال ياد شده را ابطال نمايد.3 شيخ مفيد نيز كه ميتوان وي را پس از خاندان نوبختي بنيانگذار كلام كلاسيك شيعه ناميد،اشاراتي به ويژگيهاي علم كلام در تصحيح الاعتقادات4 دارد كه مارتين مكدرموت به استناد آن اين تعريف را به وي منتسب كرده است: كلام، دانشي است كه از طريق استدلال، برهان و جدال به طرد باطل ميپردازد.5 شيخ طوسي نيز علم كلام را چنين تعريف كرده است: اصول كلام، دانشي است كه در آن از ذات خداوند متعالي و صفاتش و مبدأ و معاد طبق قانون شرع بحث ميشود. ابن خلدون نيز در المقدمه: علم كلام متكفل احتجاج و اقامة ادلة عقلي بر عقايد ديني و رد بدعتگذاران و منحرفان از روشهاي پيشينيان و اهل سنت در اعتقادات است؛ البته قيد اخير در تعريف ابن خلدون، يعني انحراف از روش اهل سنت، صرفاً در تعريف وي منعكس شده است و ديگران چنين قيدي را مطرح نكردهاند. صاحب مواقف، قاضي عضدالدين ايجي، علم كلام را چنين تصوير كرده است: علم كلام، علمي است كه به واسطة آن انسان بر اثبات عقايد ديني بر پاية استدلال توانا ميشود.6 تفتازاني در شرح المقاصد: علم كلام، عبارت است از علم به قواعد شرعي اعتقادي كه از طريق ادلة يقيني به دست ميآيد.7 حكيم لاهيجي نيز در تعريف علم كلام گفته است: كلام، صناعتي نظري است كه به واسطة آن ميتوان عقايد ديني را اثبات كرد.8 سرانجام ميتوان تعريف شهيد مطهري را نيز مطرح كرد كه ميگويد: علم كلامي علمي است كه دربارة اصول دين اسلام بحث ميكند به اين نحو كه آنها را توضيح ميدهد و دربارة آنها استدلال ميكند و از آنها دفاع مينمايد.9 در تعاريف مزكور و ديگر تعاريف مطرح شده براي علم كلام،10 اختلافات خاصي در تعابير ديده ميشود؛ اما با وجود اين ميتوان در تمام تعاريف مطرح شده براي علم كلام، برخي ويژگيهاي خاص را مشاهده كرد. يكي از بارزترين اين ويژگيها در تعاريف علم كلام، توجه به بُعد اعتقادات و عقايد ايماني است. نقش اثباتي و تبييني و نيز نقش دفاعي در برخي تعاريف به طور كامل محوريت يافتهاند؛ اما سرانجام ميتوان از بين تعاريف پيشين تعريف شهيد مطهري را برگزيد كه در آن، نقش تبييني و دفاعي را توأمان در تعريف علم كلام مطرح ساخته و ويژگي ارتباط آنها را با عقايد اسلامي مد نظر قرار داده است. 1-2. موضوع علم كلام
در باب موضوع علم كلام نيز همانند تعريف آن اختلاف نظر وجود دارد. حكيم لاهيجي در شوارق الالهام سه ديدگاه عمده را در اين باب مطرح كرده است:11 ديدگاه متكلمان متقدم كه موضوع علم كلام را «موجود از آن جهت كه موجود است» ميدانند. تفتازاني نيز اين قول را به قدما نسبت داده است.12 دوم، ديدگاه برخي از متأخران مانند قاضي ارموي است كه ذات خداوند را موضوع علم كلام ميداند. ديدگاه سوم را لاهيجي به بيشتر متأخران و معاصران خود نسبت ميدهد كه موضوع علم كلام را «معلوم از جنبة خاصي» يعني از حيث اشتمال بر عقايد ديني ميدانند؛ البته او خود بر گزينة اول رفته و در شوارق الالهام و گوهر مراد13 به توضيح فَرق بين علم كلام و فلسفه كه طبق اين ديدگاه داراي موضوع مشترك ميشوند، پرداخته است؛ البته دو قول ديگر را نيز ميتوان در باب موضوع علم كلام مطرح كرد: قول اول «ذات خداوند و ممكنات» را موضوع كلام دانسته است و قول ديگر كه بسياري از معاصران نيز آن را پذيرفتهاند، عقايد ديني و اصول دين را موضوع علم كلام ميداند. شهيد مطهري نيز چنين قولي را پذيرفته است.14 طبيعي است كه اتخاذ هر كدام از ديدگاههاي پيشين ميتواند در تعيين موضوع كلام سياسي و نيز تعريف آن به طور كامل موثر باشد. در مجموع به نظر ميرسد اتخاذ اصول و عقايد ديني به صورت موضوع علم كلام، مناسبتر باشد؛ زيرا اولاً تمام مباحث مطرح در علم كلام را كه در طول ساليان متمادي در علم كلام به بحث گذاشته شدهاند، در بر ميگيرد و همچنين دغدغة علم كلام را نيز كه با عقايد ديني مرتبط است، برجستهتر ميسازد و چنان كه در بحث كلام سنتي و كلام جديد بدان اشاره خواهد شد ميتواند بسياري از مسائل جديد را كه اخيراً در مباحث كلامي قرار گرفتهاند، تحت پوشش خود قرار دهد و سرانجام ميتوان گفت: قول اخير، با سنخ مباحث كلام سياسي سازگاري بيشتري دارد كه در آن، از مسائل سياسي مرتبط با عقايد ديني بحث ميشود. 1-3. تعريف كلام سياسي و موضوع آن
با توجه به تعريف برگزيدة علم كلام ميتوان كلام سياسي را نيز بر اساس آن تعريف كرد؛ البته تاكنون تعريف منسجم و مبسوطي از كلام سياسي ارائه نشده است؛ اما با توجه به ويژگيهاي علم كلام ميتوان كلام سياسي را نيز به اين صورت تعريف كرد: كلام سياسي، شاخهاي از علم كلام است كه به تبيين و توضيح آموزههاي ايماني و ديدگاههاي دين در باب مسائل و امور سياسي پرداخته، از آنها در برابر ديدگاهها و آموزههاي رقيب دفاع كند. در اين تعريف، كوشيده شده است سه ويژگي موجود در تعريف علم كلام ملحوظ شود: ارتباط با عقايد ايماني، ويژگي تبييني و توضيحي كلام، و ويژگي دفاعي آن.موضوع كلام سياسي را نيز ميتوان «اصول و عقايد سياسي ديني» دانست. چنين موضوعي با موضوع برگزيده علم كلام متناظر است كه در آن «اصول و عقايد ديني» محوريت دارند. وجه جامع بودن اين موضوع به شمول آن بر آموزههاي سياسي ديني بر ميگردد كه با اصول اعتقادي مرتبط است و وجه مانعيت آن در خارج شدن مباحث فقه سياسي است كه به فروع دين برميگردد و بيشتر به تكاليف جزئيه در عرصة سياسي مربوط ميشود. مقصود از عقايد ديني در اينجا، نگرش كلان دين به امور گوناگون است. از اين حيث، عقايد ديني صرفاً اصول اعتقادي ديني را در برنميگيرد؛ بلكه هر ديدگاه كلاني را كه به نگرش دين به امور گوناگون دنيايي و آخرتي و امور انساني تعلق دارند، شامل ميشود. اين امر به دو لحاظ قابل طرح است. لحاظ نخست طرح شدن مباحث عام در كلام سنتي ما و همچنين بسياري از مباحث كلام جديد است كه به كليات نگرش دين به مسائل مختلف مربوط ميشوند. چنان كه برخي از استادان نيز خاطر نشان ساختهاند، مباحث كلامي بر دو دسته كلي هستند: برخي، مستقيم به اصول اعتقادي،اعم از اصول دين يا اصول مذهب، مربوط ميشوند، و برخي ديگر، صرفاً به كليات مباحث اعتقادي بر ميگردند.15 اختلاف در مباحث اصول اعتقادي ممكن است سبب خروج از مذهب اعتقادي شود؛ اما اختلاف در گروه دوم چنين نيست. طرح بسياري از مباحث در كلام سنتي يا كلام جديد از چنين نگرشي به علم كلام حاكي است؛ به طور نمونه ميتوان از مباحث حسن و قبح در كلام سنتي و بحث انتظار بشر از دين در كلام جديد ياد كرد كه مباحثي كلان هستند و لزوماً مباحث اعتقادي اصولي نيستند و صرفاً به كليت اعتقاد ديني و مباحث آن برميگردند. مباحث كلامي از جهت ديگري نيز لزوماً اصول اعتقادي ديني به معناي خاص آن نيست. اين جهت به وجه دفاعي علم كلام برميگردد؛ به عنوان نمونه، مباحث دفاعي علم كلام كه در صدد دفاع از كليت ديدگاههاي ديني در مباحث فقهي بر ميآيد، لزوماً به اصول اعتقادي برنميگردد. متكلم در اينجا، وظيفة دفاع از كليت ديدگاههاي اقتصادي ديني را دارد؛ در حالي كه نقش فقيه، اثبات تكاليف و احكام اقتصادي اسلامي است. 1-4. وظايف علم كلام و كلام سياسي
متكلمان كلاسيك اسلامي، مهمترين وظايف علم كلام را اثبات و دفاع از عقايد اسلامي ميدانستند؛ از اين رو به تبيين و اثبات اين آموزهها پرداخته، در برابر ديگر مكاتب از آن دفاع ميكردند. شهيد مطهري نيز بر اين دو وظيفه تأكيد كرده و افزون بر آنها، وظيفة توضيح آنها را نيز از وظايف علم كلام دانسته است.16 چنان كه در تعاريف علم كلام گذشت، متكلمان اسلامي نيز اغلب بر ويژگي اثبات اصول اعتقادي ديني و دفاع از آنها تأكيد داشتهاند؛ گرچه در عمل، هنگام اثبات اين آموزهها به توضيح آنها نيز اقدام ميكردند و از اين رو وظيفه توضيحي و اكتشافي باورهاي ديني را نيز در عمل مد نظر قرار ميدادند. بر اين اساس، وظيفة كلام سياسي را نيز ميتوان با تحولات جديدي كه در عرصة علم كلام رخ داده است، امور ذيل شمرد: أ. كشف و استخراج ديدگاهها و آموزههاي ديني و تنظيم و توضيح آنها؛ ب. استدلال بر اين آموزهها؛ ج. دفاع از آنها در برابر ديگر مكاتب.17 1-5. روششناسي مباحث كلامي و كلام سياسي
علم كلام به تناسب اهداف گوناگون خود از روشهاي مختلفي بهره ميگيرد. گاه مخاطب وي همكيش او است و به ادلة نقلي تمسك ميجويد؛ گاه در مقام تحدي واقعيت و استدلال براي ديگري به ادلة عقلي تمسك ميجويد و گاه در مقام جدل بر ميآيد. قرآن كريم نيز جهت دعوت ديگران به اسلام، سه راه را پيشنهاد كرده است: «ادعالي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن. ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين». اين سه روش؛ حكمت، موعظة حسنه (خطابه) و جدال احسن است كه در عمل، متكلمان نيز در مباحث خود بدين شيوهها تمسك جستهاند. نكتة بارز روش شناختي مباحث كلامي، بدين سان، چند روشي بودن آن است. علم كلام بر خلاف برخي علوم كه صرفاً روش واحدي را براي مباحث و استدلالهاي خود در پيش ميگيرند، به منظور رسيدن به اهداف خود، در توضيح، تبيين و دفاع از مباني ديني به روشهاي گوناگون تمسك ميجويد. با تحولات جديد در علم كلام، روشهاي جديدتري نيز به كار گرفته شدهاند. يكي از اين روشها تمسك به روشهاي استقرايي، تجربي جهت توضيح و تبيين دادههاي ديني است. همچنين ميتوان روشهايي چون علم تفسيري و هرمنوتيك، و پديدارشناسي را نيز بر شمرد. بر اين اساس، در مباحث كلام سياسي نيز چند روشي بودن حاكم است؛ اما بحثي كه در اين جا لازم است به لحاظ روششناسي كلام سياسي شيعه مطرح شود، ميزان كاربرد و كارآمدي روشهاي گوناگون در عصر حاضر است. از آن جا كه امروزه پيگيري استدلالي مباحث، اهميت بيشتري يافته و در وضعيت فنآوري ارتباطات، مخاطبان، بسيار متنوع شدهاند، در مباحث كلام سياسي نيز بايد كوشيد با رعايت صبغة غالب مخاطبان، روش مناسب را برگزيد؛ از اين رو، كلام نقلي در احتجاجات كلامي، كاربرد كمتري مييابد. روش نقلي در كشف و استخراج آموزههاي ديني ميتواند مؤثر باشد؛ اما جهت محاجه و احتجاجات كلامي، استفاده از روشهاي استدلالي - عقلي كه مخاطبان بيشتري را ميتواند پوشش قرار دهد، مقدم خواهد بود؛ البته افزون بر برهان عقلي، روشهاي رايج در دين پژوهي امروز مثل پديدارشناسي، و هرمنوتيك نيز ميتواند در اين جهت مؤثر واقع شود. براساس چنين نكتهاي در اين نوشته نيز خواهيم كوشيد از روشهايي كه مخاطبان عامتر بيشتري را مخاطب قرار دهد، استفاده كنيم؛ بدين سبب اولويت ما در بحث نيز روشهاي عقلي كلام سياسي شيعه خواهد بود. 2. كلام سنتي و كلام جديد و ماهيت كلام سياسي
2-1. وجه تجدد در كلام جديد
يكي از مسائلي كه در دو دهة اخير در مباحث و مطالعات كلامي مطرح شده، موضوع «كلام جديد» و ارتباط آن با كلام سنتي است. بدون ترديد، چنين مبحثي ميتواند تأثير كاملاً مشهودي در بررسي چيستي و ماهيت كلام سياسي داشته باشد و پذيرش انقسام علم كلام به دو گونة سنتي و جديد، زير مجموعة آنها را نيز به طور كامل تحتالشعاع قرار ميدهد. به رغم طرح چنين مبحثي در جوامع علمي در ايران، برخي مدعياند: چنين تركيبي در مجامع علمي خارجي رايج نيست.18 ريشة كاربرد «كلام جديد» را ميتوان در آثار شهيد مطهري يافت كه با توجه به وضع جديد پيشنهاد كرده است: ... با توجه به اين كه در عصر ما، شبهاتي پيدا شده است كه در قديم نبوده است و تأييداتي پيدا شده است كه از مختصات پيشرفتهاي علمي جديد است و بسياري از شبهات قديم در زمان ما بلاموضوع است؛ همچنان كه بسياري از تأييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است؛ از اين رو لازم است كلام جديدي تأسيس شود.19 پس از چنين پيشنهادي، به تدريج در دهة 60 بحث كلام جديد وارد مباحث دين پژوهشي ايران شد و بسياري در نسبت آن با كلام سنتي سخناني گفتند و ديدگاههاي متفاوتي اتخاذ شد. در مجموع ميتوان ديدگاههاي گوناگون را در باب تجديد علم كلام و «كلام جديد» به صورت ذيل مطرح كرد:20 1. پيدايش مسائل جديد كلامي
برخي «كلام جديد» را به معناي مطرح شدن مسائل جديد كلامي به دليل تحولات خاص عصر حاضر ميدانند و همانند همة علوم ديگر آن را امري طبيعي دانستهاند. از اين ديدگاه كلام سنتي و كلام جديد فقط به لحاظ نوع مسائل تفاوت ميكنند.21 2. تحول در موضوع علم كلام
برخي نيز كلام جديد را به لحاظ تحول در موضوع آن جديد دانستهاند بدين معنا كه در كلام سنتي، صرفاً برخي از گزارههاي ناظر به واقع بحث ميشده است؛ مثل خداوند و صفات الاهي؛ در حالي كه گزارههاي ناظر به ارزش، اصلاً مورد بحث قرار نميگرفته است.22 3. تحول در شبهات، مسائل، ادله و مؤيدات
شهيد مطهري در بيان پيدايش كلام جديد - چنانكه گذشت - چنين تعبيري را به كار برده است؛ اما هرچند وي از نخستين متفكراني بود كه وجه جديد بودن كلام را مطرح كرد، به نظر ميرسد تحول در علم كلام، بيشتر از چيزي است كه استاد، دو دهة پيش مورد توجه قرار داده است. 4. تحول در رويكردها
برخي نيز تحول در علم كلام را به لحاظ تغيير رويكرد مباحث كلامي دانستهاند. مقصود از رويكرد(Approach) چگونگي ورود به موضوع، به ويژه در مقام گردآوري و كشف حقايق است. تفاوت رويكردي طبق چنين نگرشي در كلام جديد بدان معنا است كه «... روي آوردهاي غير مستقيم نيز رواج فراوان يافتهاند كه عمدهترين آنها، روي آوردهاي تاريخي است. امروزه در تبيين حقايق ديني سعي ميشود از شيوههاي تاريخي تطبيقي، رهيافتهاي درون ديني و برون ديني و ... استفاده شود».23 تحول ديگر از اين منظر به مطالعات ميان رشتهاي در تبيين پديدارهاي ديني مربوط ميشود. 5. تحول در روشها، مبادي و مباني
گاهي تحول در علم كلام و شكلگيري كلام جديد به معناي دگرگوني در مباني كلامي دانسته شده است. وقوع رنسانس در غرب و پيدايش عصر روشنگري، تحولاتي ريشهاي را در تفكر و زندگي آدمي در مغرب زمين پديد آورد؛ بهگونهاي كه متفكران ديني در نيمة دوم قرن نوزدهم به مباني كاملاً نوي تمسك جستند. به تبع تحولات غرب، به تدريج اين امر در جهان اسلام نيز نمودهايي يافت و دستآوردهاي علمي جديد سبب رد مباني گذشته و اتخاذ مباني جديد شد.24 چنين ديدگاهي خود را در مقابل غرب باخته و از كلام گذشته و سنتي به طور كامل قطع اميد كرده است. 6. تحول در نظام كلامي و هندسة معرفتي
طبق اين ديدگاه، «تحول در نظام كلامي، به معناي ظهور علمي كاملاً نو از مقولهاي ديگر نيست؛ همانگونه كه تحول در هندسة معرفتي نيز مستلزم چنين تحول هويتي نيست». طبق اين منظر، كلام جديد و كلام قديم تفاوت ماهوي ندارند؛ اما در نهايت با گسترش و تكامل كلام از يك سو، روشهاي معرفتي جديد در كلام استخدام، و از سوي ديگر، مسائل جديدتري نيز وارد عرصة مسائل كلامي شدهاند.25 به نظر ميرسد در تجدد علم كلام، قول اخير جامعتر و به صواب نزديكتر باشد؛ زيرا اولاً آن چه امروزه بهنام كلام جديد خوانده ميشود، هرگز تحول ماهوي و دگرگوني اساسي در علم كلام نيست. از سوي ديگر قدما نيز بر چند روش بودن علم كلام تصريح كردهاند و علم كلام ميتواند در جهت اهداف خود در توضيح، تبيين و استدلال و دفاع از آموزههاي ديني از روشها و شيوههاي گوناگون به تناسب بحث و مخاطب استفاده كند؛ از اين رو به لحاظ روشي نيز گنجايش و ظرفيت استخدام روشهاي جديد چون روش تفسيري و هرمنوتيكي يا پديدار شناختي و ... در حيطة علم كلام وجود دارد. طبيعي است كه مسائل جديد كلامي را نيز ميتوان با استفاده از مبناي كلامي و نيز با استخدام رهيافتها و روشهاي جديد به بحث گرفت. 2-2. كلام سياسي در چشمانداز كلام سنتي و كلام جديد
نظر به طرح مسألة امامت در كلام شيعي و پيگيري مباحث تفصيلي آن در كتابهاي كلامي شيعي، كلام سنتي شيعه نيز مباحث كلام سياسي را پيشاپيش درون خود آميخته است و بخشي از كلام سنتي شيعي را مباحث سياسي تشكيل ميدهد؛ البته ظرفيت كلام اهل سنت (اشاعره - معتزله) در مقايسه با كلام شيعه براي طرح مباحث سياسي كمتر بوده است. دليل اين امر را ميتوان ديدگاه اهل سنت به مسألة امامت و رهبري اساسي جامعه دانست كه آن را امري فقهي و فرعي ميدانند و مباحث امامت را در كتابهاي كلامي خويش صرفاً از باب دفع شبهات و ادعاهاي متكلمان شيعي طرح و بررسي ميكنند؛26 البته ميان اهل سنت نيز چنان كه خواجه نصيرالدين طوسي در قواعد العقائد27 در احصاي آزاد مربوط به بحث امامت مطرح كرده است، كلام معتزله زمينههاي بيشتري را از كلام اشعري و اهل حديث در طرح و پيگيري مباحث سياسي دارا است. اين بدان جهت است كه معتزله، همانند شيعه ضرورت امامت را در جامعه، واجب عقلي ميدانند و در صدد استدلال براي آن بر ميآيند؛ هر چند در مخالفت با اعتقاد شيعي آن را نه بر خداوند، بلكه بر مردم واجب ميدانند كه براي تعيين امام و رهبر جامعه اقدام كنند. بر اساس چنين نگرشي، كلام سنتي شيعي، اصول مباحث سياسي را در مباحث خود مطرح كرده است. چنين مباحثي را ميتوان در كلام سنتي شيعي در مباحث مربوط به تكليف، نبوت و امامت مشاهده كرد. يكي از استدلالهاي معروف كلام شيعي بر حُسن ارسال نبي، نياز انسان به قوانين آسماني جهت ادارة امور اين جهاني خود است.28 متكلمان شيعي همراه با متكلمان معتزلي در مشرب كلام عدليه، اين ديدگاه خود را از طريق مباحث حُسن و قبح و به ويژه «قاعدة لطف» به اثبات ميرساندند.29 در گسترش مسألة امامت متكلمان شيعي گاه تك نگاريهاي گستردهاي را در مسألة امامت مطرح كردهاند كه مهمترين آنها را ميتوان: الشافي في الامامه سيد مرتضي علمالهدي، و الالفين و منهاج الكرامه في معرفة الامامه از علامة حلي؛ دانست. تمركز مباحث سياسي متكلمان شيعي افزون بر مباحث حُسن بعثت و نياز آدمي به شريعت الاهي در زندگي اين جهاني خود، به طور عمده كار ويژههاي امام معصوم و در نهايت تبيين علل غيبت امام معصوم7 در عصر غيبت و در معدود مواردي، استدلالهايي در باب تكليف عصر غيبت بوده است؛ از اين رو تدوين كلام سياسي كلاسيك و سنتي شيعه، لزوماً به گسترش اين مباحث ميتواند اختصاص يابد؛ اما به تبع تحولات جديدي كه عرصة مباحث كلامي را نيز تحت تأثير قرار داد و ريشه در تحولات فكري - فرهنگي مغرب زمين دارد، كلام سنتي متحول شده است و در جهت چنين تحولي چنان كه ويژگيها و شاخصهاي آن در بحث پيشين مطرح شد، مسائل و عرصههاي بحث و مطالعة جديدي گشوده شده است كه سرانجام كلام سياسي را نيز تحت تأثير قرار ميدهد. شهيد مطهري خود در پيشبيني نياز به مباحث جديد كلامي، يكي از محورهاي نياز به تجدد در كلام را «بحث امامت و رهبري از جنبة اجتماعي با توجه به مسائل مهمي كه امروزه در مسائل مربوط به مديريت و رهبري گفته شده است، و با توجه به مسائل مربوط به جنبة معنوي امامت و انسان كامل در هر زمان»30 دانسته است. او همچنين محور ديگري را نيز مد نظر قرار داده كه عبارت است از «فلسفة اجتماع از نظر تطبيقي و بيان اصول اجتماعي اسلام و جامعة ايدهآل اسلام».31 اين دو محور ميان محورهاي پنجگانة پيشنهادي شيهد مطهري براي توجه به مسائل جديد كلامي، ارتباط محكمي با مباحث كلام سياسي مييابد. در مباحث كلام جديد، توجه به ريشههاي تاريخي آن در مغرب زمين اهميت دارد. ريشههاي تمدن جديد غرب را ميتوان در منازعات كلامي اواخر قرون وسطا جُست كه در باب تعيين قلمرو دين و اختيارات كليسايي رخ داده بود. هر چند ريشههاي تفكيك امر اين جهاني از امر آخرتي به انجيل بر ميگشت كه از زبان حضرت مسيح سفارش ميكرد: «امر قيصر را به قيصر و امر مسيح را به مسيح واگذار»، بعدها با پيدايش نظرياتي در باب برتري پاپ بر امپراتور، كليسا سيطرة خود را بر امور سياسي و امپراتوري گسترانده، و امپراتوري مقدس روم، تجلي اقدار كليسايي شده بود. در اواخر چنين سورهاي به تدريج برخي از متكلمان به عرصة سياست كليسا اعتراض كرده و با استناد به جدايي امر ديني از امر دنيايي و سكولار در مسيحيت، قلمرو دين را صرفاً بر مباحث فردي - خصوصي و رابطة انسان با خدا محدود ساختند؛ از اين رو پيدايش جدايي دين از سياست كه تا حدودي در خود مسيحيت ريشه داشت، محصول چنين منازعات كلامي بود و اين خود يكي از مباحث عمدة كلام سياسي مسيحيت را در اين دوره شكل ميداد. هر چند، بعدها به دليل برتري انديشههاي روشنگري و جدايي دين و سياست، در عمل، زمينة مباحث كلام سياسي در مسيحيت از رونق افتاد، در قرن بيستم به تدريج با ظهور جريانهاي فكري كه در صدد بازنگري در اين روند و تجديد آرمانهاي سياسي در مسيحيت بودند، الاهيات رونق بيشتري يافت؛32 از اين رو به تبع مباحث غرب، بحث قلمرو دين و نسبت دين و سياست، انتظار بشر از دين، خود بسندگي عقل بشري در ادارة امور اين جهاني و بسياري از مسائل ديگر نيز به تدريج در جهان اسلام مطرح شدند كه سبب ميشد تا از طريق مباحث كلامي سياسي، پاسخهاي ديني به اين مسائل كشف و استخراج، وتبيين و استدلال شوند و در برابر مكاتب مسلط غربي از آنها دفاع لازم صورت پذيرد؛ از اين رو عصر جديد به همراه خود مسائل جديدي را نيز براي متكلمان مطرح ميساخت كه ماية مباحث كلام سياسي قرار ميگيرد و از اين جهت افزون بر مباحث سنتي سياسي در علم كلام، عرصههاي جديدي را از مسائل سياسي در علم كلام ميتوان مشاهده كرد. 3. ضرورت طرح و پيگيري كلام سياسي
چنان كه در مباحث آتي خواهد آمد، كلام سياسي يكي از شاخههاي حوزة انديشة سياسي اسلام نيز به شمار ميرود و از اين جهت، پرداختن به كلام سياسي شيعه، ما را وارد عرصة مطالعات سياسي اسلامي ميكند. گونههاي مطالعاتي مختلفي، مثل فلسفة سياسي، فقه سياسي، سياستنامهها، عرفان سياسي و ... در انديشة سياسي اسلام وجود دارد؛ اما در اين ميان به نظر ميرسد اهتمام به كلام سياسي ضرورت خاصي دارد. اين جهات را ميتوان در موارد ذيل بيان كرد: 1. بازخيزي و احياي اسلامگرايي در عرصة سياسي در دو قرن اخير
جهان اسلام در مواجهه با چالشها و بحرانهاي پيشروي خود كه در دوران معاصر به طور عمده از دو منشأ استبداد داخلي و استعمار خارجي سرچشمه ميگرفتند، در صدد كشف راه حلها و برون رفتهايي از اين بحران بر آمد. راهبردهاي گوناگوني در اين جهت مطرح شد. به دليل ضعف داخلي جهان اسلام و انحطاط و انحراف فكر ديني در چند سدة گذشته، تجدد غربي توانست جذب و سرانجام سيطرة خود را بر اذهان برخي از متفكران جهان اسلام غالب كند؛ از اين رو، يكي از راهبردهايي كه در جهان اسلام دنبال شد، راهبرد غربگرايي بود؛ از اين رو آموزههاي سنتي - ديني، بازنگري، و در غالب موارد به نفع هنجارهاي غربي كنار گذاشته شدند. راهبرد دوم را كه برخي از متدينان و دينداران در پيش گرفتند ميتوان راهبرد «مقاومت حفاظتي» ناميد. بر اساس اين راهبرد، هرگونه امر جديدي، حتي دستاوردهاي علمي - فنآوري كه محصول پيشرفتهاي علوم طبيعي بودند و فنآوري را در خدمت انسان قرار ميداد، به نام دين رد ميشد. نمونة بارز چنين برخوردي را ميتوان در جريان وهابيت مشاهده كرد. سومين راهبرد را ميتوان «احيا و بازسازي» انديشة ديني دانست. وجه اهميت جريان احيا و بازسازي انديشة ديني، كوشش آن براي تبيين آموزهها و ديدگاههاي ديني براي مسائل و مشكلات انسان معاصر بود. از آن جا كه يكي از آموزههاي عصر مدرن، جدايي دين از سياست و رد آموزههاي سنتي - ديني در عرصة اجتماعي - سياسي بود، بر اين اساس در چالش با اين آموزة غربي، انديشهوران اسلامي نيز ميكوشيدهاند تا راهكارهاي سياسي - اجتماعي / ديني - اسلامي را توضيح دهند، و تبيين كنند و مورد دفاع قرار دهند؛ از اين رو در عرصة تفكر ديني عصر حاضر، پرداختن به مسائل سياسي و نقش و جايگاه دين در عرصة سياسي به طور كامل محور شد. طبيعي است كه انجام چنين اهدافي صرفاً از طريق پيگيري مباحث كلام سياسي ممكن است و از اين رو، كلام سياسي عملاً وارد عرصة مطالعات ديني شده است؛ هر چند چنان كه در بررسي جايگاه كلام سياسي در حوزة مطالعات انديشه سياسي مطرح خواهيم كرد، به استقلال، مورد توجه قرار نگرفت و رشتهاي مستقل ملحوظ شد. جريان احياي دين در عرصة سياسي - اجتماعي با شكلگيري انقلاب عظيم اسلامي مردم ايران در اواسط نيمة دوم قرن بيستم، چنين جرياني را شدت بخشيده و به جهاتي سبب نهادينه شدن آن در جهان اسلام شده است. بر اين اساس، در جهت احياي انديشة ديني در عرصة زندگي سياسي - اجتماعي ضرورت دارد تا با پيگيري مباحث كلام سياسي شيعه، چنين نيازي را پاسخ داده و راهكارهاي اسلامي را در اين مرحله به صورت مستدل ارائه كنيم. 2. سيطرة سكولاريسم و چالش آن با مباني اسلامي - شيعه
يكي از شاخصههاي قرن بيستم را در كل و در امتداد جريان روشنگري كه مباني دورة مدرنيته را شكل ميدهد ميتوان غلبه و سيطرة گرايشهاي سكولاريستي دانست. به دليل نفوذ فكري - فرهنگي غرب بر جهان اسلام، جريانهاي سكولار در اقصا نقاط جهان به تبعيت از غرب شكل گرفته و به ويژه در جهان عرب، تحت عنوان «العلمانيه» اذهان انديشهوران جهان اسلام را به خود مشغول داشته است. به رغم پيروزي انقلاب اسلامي و فعال شدن جريان اسلامگرايي فعال در عرصة سياسي - اجتماعي، هنوز خطر سكولاريسم وجود دارد و حتي دنياي غرب، تحت رهبري امريكا، در جهت گسترش و تحليل مباني تمدني خود براي ترويج اين انديشه در جهان اسلام ميكوشد. حتي در كشور ما در چند سال اخير، خطر گرايشهاي سكولاريستي، به رغم ريشة قوي اسلامگرايي سياسي، به طور كامل محسوس است و عدهاي با ترفندهاي مختلفي در صدد ترويج آموزههاي سكولاريستي در عرصة جامعة اسلامي هستند؛ از اين رو ضرورت دارد تا با دفاع از مباني ديني در عرصة سياسي - اجتماعي، با چنين چالشي به مواجهه برخاسته، از مباني اسلام دفاع كنيم. طبيعي است كه چنين خطري، ضرورت تمسك به مباحث كلام سياسي را به طور كامل آشكار ميسازد. 3. ضرورت تأمين و تبيين مباني نظري حكومت ديني و دفاع از نظام اسلامي در ايران
انقلاب اسلامي ايران مهمترين دستاورد قرن بيستم در جهان اسلام بوده است. با گذشت بيش از دو دهه از ظهور و پيدايش انقلاب اسلامي ايران، هنوز برخي مباحث نظري آن مورد مداقة كامل قرار نگرفتهاند. بر اين اساس، ضرورت دارد تا با تبيين اين مباحث، براي تحكيم نظام جمهوري اسلامي كه نخستين حكومت ديني مشروع و مطابق با آموزههاي شيعي است، اقدام كنيم. افزون بر بحث در باب مباني نظري نظام اسلامي، ضرورت دارد به جهت مطرح شدن برخي مسائل خاص كه سابقة قبلي ندارند، تبيينهاي نظري بر اساس مباني شيعي صورت پذيرد. مطرح شدن مباحثي چون جامعة مدني، مردم سالاري ديني، تحزب، آزادي سياسي، نظارت استصوابي و مباحثي از اين قبيل، سبب دغدغههاي ذهني برخي افراد شده كه لازم است با طرح و پيگيري مباحث كلام سياسي براي حل چنين معضلات و خلاهاي نظري كوشيد. يكي از مشكلات فكري و نظري جامعة امروز ما اين است كه در بسياري از موارد، مباني سياسي ديني - شيعي مورد تبيين و مداقة كافي قرار نگرفتهاند و از اين جهت، رسيدن به توافق و ايجاد پارادايمهاي نظري مستحكم در جامعة اسلامي نيز با مشكلاتي مواجه شده است؛ هر چند تمام مشكلات اين عرصه لزوماً از خطرهاي نظري نشأت نميگيرد و دستهاي مرموز و سياستبازي را ميتوان در وراي چنين مناقشات نظري، به طور كامل مشاهده كرد. 4. بحران مكاتب فكري معاصر و گسترش گرايش به دين در عرصة سياسي - اجتماعي
وقوع بحران در مباني فكري مدرنيته33 و نقدهاي انديشهوران پسامدرن بر انديشة مدرن آموزههاي دوران مدرن و به ويژه جدايي دين از سياست و نيز عقلانيت و توانايي سوژة انساني در رسيدن به ترقي و تأمين سعادت خويش طبق آموزههاي عقلاني بشري، سبب شد تا امروزه، آموزة جدايي دين از سياست مورد ترديد جدي قرار گيرد؛ از اين رو برخي دانشمندان غربي مثل هابر ماس از آن به عصر پساسكولار تعبير كردهاند.34 ريشة اين بحران را ميتوان خِرَد خودبنياد مدرن دانست كه خود در عصر روشنگري ريشه دارد. مبناي چنين تعقلي، خود بسندگي عقل در ادارة امور اين جهاني و سعادت انسان و آموزة پيشرفت دورة مدرن است.35 طبيعي است كه شكست چنين عقلانيتي كه خود را مستقل و مستغني از وحي و دين ميدانست و با بروز بحران معنا در غرب مدرن، زمينههاي گرايش به دين در عرصة سياسي - اجتماعي فراهم شود. چنين زمينهاي در جهت بازخيزي و احياي اسلام سياسي بوده و فرصت مناسبي براي تفكر و انديشة اسلامي است. چنين زمينهاي را بايد با تبيين و توضيح آموزههاي سياسي - اجتماعي دين به ويژه براي عصر حاضر و استخراج و استنباط پاسخهاي مناسب از مباني ديني براي چالشها و بحرانهاي معاصر تسهيل كرد. در اين جهت نيز تمسك به مباحث كلام سياسي و پيگيري آنها به طور كامل ضرور خواهد بود. 5. ضرورت فعالسازي مطالعات سياسي در حوزههاي علميه شيعي و نياز به مباحث كلام سياسي
يكي ديگر از ضروتهاي طرح و پيگيري كلام سياسي شيعه به لزوم و ضرورت فعال سازي مطالعات سياسي در حوزههاي علميه است. حوزههاي علمية شيعه در طول تاريخ همواره در جهت پاسخ به نيازهاي روز و مواجهه با چالشهاي موجود، به گسترش و تبيين انديشة امامت ميپرداختند؛ به طور مثال، نكتهاي كه شيخ طوسي در آغاز كتاب تلخيص الشافي بيان ميكند، از اين اهتمام حاكي است. او در بارة علت اهتمام خويش به تلخيص كتاب شريف الشافي استاد خود سيد مرتضي علم الهدي؛، به ضرورت بازگويي و بيان روز آمد انديشههاي اسلامي و به ويژه مسأله امامت براي جامعة علمي اشاره ميكند.36 متأسفانه چنين سيرة مباركي در چند سدة اخير كمتر مورد اهتمام قرار گرفت و در نتيجه، حوزههاي علميه از پيگيري روز آمد فروع امامت كه مباحث كلام سياسي را شكل ميدهد، باز ماندهاند. اكنون كه مطالعات سياسي در حوزههاي علميه و به ويژه حوزة علميه قم شكل گرفته است و رشتههاي تخصصي حوزوي چون انديشه سياسي و فقه سياسي در حال شكلگيري هستند، نياز به تدوين مباحث كلام سياسي و روز آمد كردن آن يكي از وظايف خطير است كه هر چند مورد اهتمام انديشهوران حوزوي و دانشگاهي و به ويژه فضلاي جوان حوزوي قرار دارد، هنوز چنين جرياني نهادينه نشده و لازم است با تشريك مساعي، زمينههاي تحقق و پويايي اين حوزههاي مطالعاتي در حوزههاي علمي به طور كامل فعال شده و جامعة اسلامي را از آثار خود بهرهمند سازد. 6. ضرورت تبيين امهات مباحث سياسي اسلامي در كلام سياسي و زمينهسازي پويايي فقه سياسي شيعه
چنان كه در ارتباط كلام سياسي با ديگر رشتههاي سياسي همگن اشاره خواهد شد، مباحث كلام سياسي بر مباحث فقه سياسي اوليت و اولويت دارند. تقدم كلام سياسي بر فقه سياسي بدان جهت است كه در مباحث فقه سياسي، دستآوردهاي كلام سياسي به صورت اصل موضوع به كار گرفته ميشود و مسائل فقه سياسي را جهتدهي ميكند؛ از اين رو پيش از تعيين مباحثي بنيادي چون نسبت دين و سياست، و نظام سياسي مطلوب اسلامي، سخن از مباحث فرعي كاملاً بيمعنا و نامناسب خواهد بود. شايد به جهت خلا مباحث كلامي است كه معدود متون اختصاص يافته به فقه سياسي به جاي پيگيري روشمند مباحث فقه سياسي كه بايد به تكاليف سياسي مكلفان اختصاص يابد، وارد مباحث بنيادي كلامي شده و در نتيجة آن فقه سياسي در حال حاضر هنوز مراحل تكون خود را پشت سر ميگذارد و ما شاهد يك رشتة علمي مدون و پايبند به روشهاي فقهي (علم فقه) و تدوين متون متناسب نيستيم. بر اين اساس، افزون بر تقدم رتبي و اولويت مباحث كلام سياسي، اولويت پرداختن به كلام سياسي نيزبه طور كامل روشن ميشود. در وضعي كه آموزههاي سياسي ديني، به رغم بحث و پيگيري آنها در مجموعههاي پراكنده و در موضوعات خاص، هنوز در يك رشتة مطالعاتي منظم و روشمند فراهم نشدهاند و مباحث مستحدث و جديد نيز بر اين اساس مورد مداقه و بحث قرار نگرفتهاند، طبيعي است كه اولويت در وضع حاضر، فعال ساختن حوزة مطالعاتي كلام سياسي و تدوين و تنظيم روشمند مباحث آن خواهد بود تا در نتيجة آن، ديگر شاخههاي مطالعاتي سياسي چون فقه سياسي نيز از دستاوردهاي آن بهرهمند شوند. در مجموع، به نظر نگارنده، كوشش صاحبنظران و محققان حوزة مطالعات انديشة سياسي اسلام به مباحث كلام سياسي ضرورت دارد و او خود نيز در اين جهت، اين مسأله را دغدغة ذهن خود قرار داده است و اميد دارد محصول كارش، گامي كوچك در اين راه باشد. 4. تاريخچه و پيشينة كلام سياسي در سنت اسلامي
پيشينة كلام سياسي را از دو ديدگاه ميتوان بررسي كرد: در وهلة نخست، پرسش از پيشينة كلام سياسي به وجود يك حوزة مطالعاتي منسجم، و نظاممند(as a Discipline) بر ميگردد. در وهله دوم ميتوان اين پرسش را به وجود پيشينة مباحث و مسائل آن در علم كلام مربوط دانست. به لحاظ نخست، بايد گفت كه پيشينة معيني تا عصر حاضر براي كلام سياسي به صورت رشتة مطالعاتي نظاممند نميتوان يافت. غالب مسائل كلام سياسي به طور عمده در لابهلاي مباحث علم كلام و گاه به صورت تك نگاريها مورد بحث و بررسي قرار گرفتهاند. اين امر در كلام سياسي شيعه چنان كه گذشت، غلبه بيشتري يافته است. هر چند ماهيت نظام اعتقادي شيعه، به ويژه مسألة امامت و رهبري جامعة اسلامي، ذاتاً با مباحث سياسي آميخته است، غير از مباحث كلامي مطرح شده در مباحث امامت تا عصر حاضر اين حوزة مطالعاتي به صورت منسجم مد نظر قرار نگرفته است؛ البته مجموعههاي مهم و عمدهاي وجود دارند كه به مسألة امامت اختصاص يافتهاند؛ اما وجود چنين مجموعههايي را ميتوان به لحاظ دوم مد نظر قرار داد و تأمين كنندة وجه نظر نخست نيستند. چنان كه در فصل دوم به بحث و بررسي اين مسأله خواهيم پرداخت، تعيين كلام سياسي به صورت حوزة مطالعاتي، بيشتر به طبقهبنديهاي جديد مباحث كلامي - سياسي گذشته، تحت گرايش مطالعاتي متمايز از گونههايي چون فلسفة سياسي، و فقه سياسي سياستنامهنويس بر ميگردد. به لحاظ دوم ميتوان گفت كه كلام سياسي شيعه، حكومتي همپاي شكلگيري تشيع داشته است و به صدر اسلام بر ميگردد. تعابير گوناگون پيامبر اكرم9 در تعيين جانشين خود و نيز محاسبهها و احتجاجات امامان شيعي و نيز اصحاب نزديك آنان در بيان ضرورت امامت و استناد و تمسك به انتصاب جانشين به وسيلة پيامبر همگي ميتواند نمونهاي از مباحث نقلي كلام سياسي شيعه باشد. همزمان با قرن دوم و به ويژه در فضاي باز سياسي انتقال خلافت از امويان به عباسيان و در عصر امام صادق7 مباحث استدلالي كلام سياسي شيعه در قالب مسائل گوناگون مرتبط با مسألة امامت برجستگي و تبلور بيشتري مييابد. در سدههاي بعدي و همزمان با آغاز عصر غيبت، متكلمان شيعي با تشكيل حلقههاي علمي و متمايز از جريان اشعري و معتزلي، مباحث سياسي را در لابهلاي كلاسهاي خود بيشتر گسترش دادند. الافصاح في الامامه شيخ مفيد و سپس الشافي في الامامه از سيد مرتضي را ميتوان نخستين كوششهاي منسجم نظري و استدلالي در تبيين سياسي مسألة امامت و رهبري دانست كه به تبع مباحث امامت، بسياري از فروع آن نيز به ويژه، در الشافي مورد توجه قرار گرفت. بعدها با ظهور متكلمان برجستة ديگري چون علا مه حلي و خواجه نصيرالدين طوسي، اين فرايند ادامه يافت؛ هر چند نوآوريها و پيگيري مباحث فرعي به تدريج كمرنگتر شده و مباحث سياسي از حوزة علم كلام به بحثهاي فقهي انتقال مييابد و مباحث ولايت فقيهان بيشتر جنبة فقهي به خود ميگيرد. در دورههاي پيشين، چنين مباحثي را در كلام و فلسفة سياسي ميتوانستيم بيابيم.37 چنين فرايندي در عصر حاضر نيز با پيگيري مباحث امامت در مجموعههاي اختصاصي ادامه يافته،38 و به تبع انقلاب اسلامي ايران، فروع بيشتري از مسألة امامت و ارتباط آن با بحث ولايت فقيه دنبال شده است؛ از اين رو پيشينة كلام سياسي شيعه را به طور عمده ميتوان در كتابهاي جامع كلامي و نيز در تك نگاريهاي خاص در موضوع امامت جست. بديهي است به دليل ظرفيت خاص كلام شيعه، بازسازي و تنظيم و تنسيق مباحث سياسي كلام شيعه در رشتة مطالعاتي منتظم، امري ممكن خواهد بود كه با تلاشهاي نظري صاحبنظران اين حوزة مطالعاتي، اميد است در آيندة نزديك با انسجام و انتظام بيشتري ارائه شود. 5. مروري بر مهمترين مسائل كلام سياسي
كلام سياسي در سنت اسلامي با مسائل خاص خود مواجه بوده است. حتي در فرقههاي گوناگون اسلامي اين مسائل تفاوتهاي خاصي با يكديگر دارند. مسائل كلام سياسي را ميتوان به دو دسته كلي تقسيم كرد: دستة نخست مسائلي هستند كه در كلام سياسي كلاسيك اسلامي مطرح بودهاند و فرقههاي مختلف اسلامي نيز موضع و ديدگاه خاص خود را در اين مسائل داشتهاند. اين مسائل به طور عمده در لابهلاي مباحث كلامي دنبال ميشدند و حوزة مطالعاتي مستقلي را به خود اختصاص نداده بودند. دستة دوم، مسائلي است كه هم اكنون پيشروي كلام سياسي اسلامي وجود دارد و لازم است به منظور روشن شدن چيستي كلام سياسي، نمونه هايي از آنها را مطرح كنيم. 1. مهمترين مسائل كلام سياسي سنتي
1. مسألة جانشيني و امامت در جامعة اسلامي
مسألة امامت و جانشيني پيامبر گرامي اسلام9 مهمترين مسألهاي بود كه همزمان با ارتحال حضرت، جامعة اسلامي پس از پيامبر را به خود مشغول داشت. به تعبير شهرستاني، در هيچ واقعهاي همچون مسأله امامت، شمشيرها برهنه، و خونها ريخته نشد.39 اختلاف بر سر امامت و جانشيني، سبب پيدايش نخستين انشعاب در اسلام شد. شيعيان، امامت را مسألهاي اعتقادي و اصولي تلقي، و بر اين اساس آن را در مباحث كلامي خود نيز مطرح ساختند؛ اما در مقابل، سنيان آن را مسألهاي فرعي و فقهي تلقي ميكردند و در نتيجه، طرح آن را در متون كلامي از باب دفع نظريات و شبهات مخالفان ميدانستند.40 در كلام خوارج نيز مسأله امامت به شكل خاص خود و ذيل بحث حكميت مطرح شده است.41 مسألة امامت در كلام سياسي شيعي اهميت اساسي دارد و تكنگاريهاي بسياري در اين موضوع و فروع آن نگاشته شده است. 2. حُسن تكليف و شريعت الاهي در عرصة اجتماعي
متكلمان مسلمان يكي از مباحث كلامي خود را به بحث نبوت و ابعاد آن اختصاص ميدادند. در اين بحث وجه نياز به نبي و حُسن آن مطرح بوده است. در كلام اسلامي، ذيل اين بحث، رابطة دين با حيات بشري به بحث گذاشته شده است. از جمله مباحث بسيار مهم در اين زمينه، وجه نياز آدمي به شريعت الاهي و تا حدودي بحث از گسترة آن است. اين بحث به ويژه در كلام عدليه اهميت و گسترش بيشتري دارد. 3. مسألة جبر و اختيار و ابعاد سياسي-اجتماعي آن
مسألة ديگري كه در كلام سياسي اسلامي مطرح است و ابعاد سياسي نيز دارد، بحث جبر و اختيار است. حتي گفته ميشود: معاويه نخستين كسي بوده كه به منظور بهره برداري سياسي از اين مسأله و توجيه حكومت خويش، اين نظريه را مطرح كرده است. بعد اين مسأله به دست جبريان و اهل حديث و اشاعره، به صورت نظريه كلامي در آمد. هر چند اين مسأله، صرفاً بر ابعاد تكويني اختيار و آزادي انسان مبتني بود، به دليل ارتباط مبنايي آن با بحث آزادي سياسي، انديشهوران و محققان حوزة مطالعاتي انديشه سياسي اسلام نيز در تبيين نگرش اسلام به مسألة آزادي سياسي، به همين بحث رجوع ميكنند.42 4. مسألة ايمان و كفر و معيار عضويت در جامعة اسلامي
اين مسأله نيز به نوعي ابتدا به وسيلة خوارج، سپس به گونههاي ديگر به وسيلة ديگر فرقههاي كلامي به ويژه مرجئه مطرح شد. هر چند اين مسأله نيز صبغة غير سياسي دارد، لوازم سياسي مهمي را در پي داشته است. مهمترين اين پيامدها، برخورداري فرد از حقوق شهروندي است. افراد با خروج از ايمان، ديگر از حقوق مشروع عضو جامعة اسلامي بهرهمند نميشدند و حتي حق حيات خود را نيز از دست ميدادند. 5. دفاع از ديدگاههاي سياسي ديني
در جهت اهداف و وظايف علم كلام، يكي از مسائل كلام سياسي سنتي، دفاع از آموزههاي سياسي اسلامي بوده است؛ به طور مثال، در كلام خوارج به منظور تبيين موضع خوارج در قبال حكميت كه بر تفسير خاص آنها از قرآن كريم مبتني بود، مباحث كلامي مربوطه به وسيلة آنها مطرح و پيگيري، و اين بحث، وارد مباحث كلامي شد يامي توان ديدگاه اهل سنت را در باب مسألة امامت خاطر نشان كرد كه براي دفاع از موضع فقهي خود در باب امامت و نيز رد ديدگاه شيعيان، مسألة امامت را در متون كلامي خود مطرح كردهاند. 2. مسائل جديد كلام سياسي
با تحولاتي كه جهان اسلام در چند سدة اخير تجربه كرده، مسائل و مباحث جديدي نيز با ويژگيها و روشهاي جديد پيشروي كلام سياسي اسلامي نيز مطرح شده است. بسياري از اين مباحث، پيشينة قبلي نداشته يا از منظرها و رويكردهاي جديدي مطرح شدهاند. چنين تحولي تحت تأثير تجربة مدرنيسم غربي و بازتابهاي آن در جهان اسلام صورت ميگرفته است. مدرنيسم با مباني و نگرشهاي جديدي كه با خود آورده بود، در تعارض با نگرشهاي سنتي بوده، آنها را به چالش ميكشيد. از اين حيث كلام سياسي نيز در مواجهه با چالشهاي جديد، مسائل خاص خود را در عصر جديد يافته است. برخي از مهمترين مسائلي كه در كلام سياسي امروز ميتوان مطرح و پيگيري كرد، عبارتند از: 1. مسألة رابطة دين و سياست
رابطة دين و سياست از جمله مهمترين مباحثي است كه در عصر مدرن تحت تأثير آموزة مدرنيسم غربي مطرح شده است. غرب مدرن، پس از كاميابي در راندن دين مسيحيت به عرصة خصوصي در غرب و تفكيك حوزة خصوصي از حوزة عمومي، در صدد گسترش انديشة سكولاريسم خود در ديگر فرهنگها و تمدنها برآمد. اين مسأله نيز از راههاي گوناگوني افزون بر تهاجم فكري و فرهنگي خود غرب به جهان اسلام، از سوي فرنگرفتگان و غربزدگان وغربگرايان داخلي جهان اسلام نيز مطرح شده است. در گذشتة اسلامي، دين اسلام جامع تلقي ميشد؛ به گونهاي كه درون خود، مسائل سياسي و اجتماعي را نيز در بر داشت؛ اما تهاجم فكري و فرهنگي غرب مدرن سبب شد كه درون جهان اسلام نيز واژگان ناآشنايي چون «اسلام سياسي»، جدايي دين و سياست و امثال آن مطرح شوند؛ از اين رو، يكي از مسائل پيشروي كلام سياسي معاصر، پرداختن به اين مسأله و تبيين موضع كلان اسلام در اين مسأله و دفاع از آن در برابر فرهنگ و تمدن غربي است. 2. انتظار بشر از دين در عرصة سياسي و اجتماعي
غرب مدرن با محور قرار دادن انسان و حقوق او تحت آموزة اومانيسم، دغدغة بشر پيشين را كه به طور عمده در صدد يافتن تكليف خويش و كشف انتظارات خالق از انسان بود، معكوس كرد و مسألة انتظار بشر از دين را در عرصههاي گوناگون به ميان آورد؛ از اين رو يكي از مسائل پيشروي متكلم امروزي پاسخي به اين مسأله و تبيين آن است. 3. تبيين موضع دين در برابر مسائل جديد و مستحدث
بديهي است كه هر زماني پرسشها و مسائل خاص خود را دارد كه از مسائل گذشتگان متفاوت است؛ به طور مثال، پيدايش مسائلي چون جهاني شدن، مربوط به ما است كه در گذشته مطرح نبوده؛ از اين رو تبيين موضع و ديدگاه دين در برابر اين مسأله كه ويژگيهاي مسألة كلامي را نيز دارد، وظيفة متكلم است. چنين مسائلي با مسائل مستحدث فقهي كه بر بيان تكليف مكلفان متمركز است، تفاوت دارد؛ از اين رو تبيين ديدگاه كلان دين دربارة آن و دفاع از كليت آن، وظيفة متكلم است. 4. تبيين وضعيت سياسي جامعة اسلامي در دورة غيبت / عصر جديد
تبيين وضعيت سياسي جامعة اسلامي در دورة غيبت در كلام سياسي شيعي و در عصر جديد در كلام سياسي اهل تسنن از مسائل جديد كلام سياسي است. با توجه به نقش و جايگاه مسألة امامت در كلام شيعي و وضعيت خاص دورة غيبت به دليل عدم حضور امام معصوم7 كلام سياسي شيعي بايد با گسترش مسألة امامت در دوران غيبت، ديدگاه كلان دين را طبق مباني شيعي در دورة غيبت تبيين و روشن سازد. هر چند گاهي صرفاً به بعد فقهي اين مسأله توجه شده است، گويا ابعاد كلامي آن، اهميت بيشتري دارد و با توجه به اين ضرورت است كه برخي از استادان و محققان، آن را از منظر كلامي بررسي كردهاند. در كلام سياسي اهل سنت نيز مسألة مشابهي مطرح است. الغاي خلافت عثماني در سال 1924 به وسيلة كمال آتاتورك، مسألة نظام سياسي اسلامي را پيشروي انديشهوران سني مطرح كرد و افراد گوناگوني در مخالفت با اصل آن، مثل علي عبد الرازق43 يا در احياي آن، مثل رشيد رضا44 بحث كردند. چنين بحثهايي كلام سياسي جديد سني را در عصر حاضر تشكيل ميدهد. 5. دفاع از آموزههاي سياسي - اسلامي در برابر مكاتب سياسي ديگر
يكي از مسائل مهم كلام سياسي معاصر، دفاع از آموزههاي سياسي - اسلامي در برابر ديدگاههاي سياسي مكاتب ديگر است. چنين تقابلي در عصر حاضر به دليل تقابل اسلام سياسي با مباني مدرنيسم غربي، اهميت بيشتري دارد. احياي حركت اسلامي معاصر كه بر فراگيري آموزههاي ديني و حضور فعال دين در عرصة سياسي و اجتماعي فرا ميخواند، چنين تقابلي را تشديد كرده است. 6. ترسيم سيماي كلان مدينة فاضلة اسلامي
مدينة فاضله اسلامي، اعتقاد مشترك اسلامي است كه با ظهور منجي موعود - عجل ا تعالي فرجه - محقق خواهد شد. تمام فرقهها و مذاهب اسلامي در اين امر اشتراك نظر دارند. تبيين سيما و ويژگيهاي چنين جامعهاي از مسائل مهم كلام سياسي است. امروزه در جامعهاي كه انسانها از مكاتب بشري طرفي نبسته، در انتظار وضعيت مطلوبي هستند، ترسيم ويژگيهاي مدينة فاضلة اسلامي ميتواند ذهنيت روشن و درستي از آرمان اسلامي براي آنها ارائه كند. از سوي ديگر، تبيين ويژگيهاي مدينة فاضله ميتواند به جامعة اسلامي حاضر كمك كند تا هر چه بيشتر خود را با اين ويژگيها تطبيق دهد. مسائل كلام سياسي، بيش از مباحثي است كه ذكر شد. مسائل مذكور فقط شماي كلي اين مسائل را در اختيار قرار ميهد؛ از اين رو ضرورت دارد تا اين مباحث، در جاي خود به صورت گستردهتري بحث و بررسي شود. 6. كلام سياسي و مطالعات مشابه در غرب
علم كلام و در نتيجه كلام سياسي، از علومي هستند كه به صورت خودجوش در سنت اسلامي شكل گرفتند و از اين جهت، بر خلاف ديگر حوزههاي معرفتي كه وامدار تمدنهاي ديگر بودند، صبغهاي كاملاً اسلامي داشتهاند و به تبعِ مباحث اعتقادي در قرون نخست اسلامي پديد آمدند؛ از اين رو كلام اسلامي، معادل واژة «Theology» در سنت مسيحي - غربي نيست؛ اما با اين حال، براي كلام سياسي در سنت غربي، گونههاي مشابهي ميتوان جست. يكي از گونههاي ديرپاي همسان كلام سياسي اسلامي را در غرب ميتوان «الاهيات سياسي»(Political theology) دانست. متكلمان مسيحي سدههاي نخستين و قرون وسطاي مسيحي، همچون آمبر سپويس قديس (340 - 397 م)، آگوستين قديس (354 - 430 م)، آكوئيناس قديس (1227 - 1274 م) و بسياري ديگر در جهت تبيين آموزههاي سياسي مسيحي به نظريهپردازي پرداختند و سنت الاهيات مسيحي را در غرب بنيان نهادند. به رغم اين پيشينة حائز اهميت الاهيات سياسي در اداور نخست و ميانة مسيحي، غلبه و سيطرة انديشههاي مدرن بر غرب و تحولات ناشي از رنسانس، اصلاح ديني و پروتستانتيزم اسلامي، روشنگري و در نهايت غلبة سكولاريسم در غرب، سبب كمرنگ شدن الاهيات سياسي مسيحي در دورة مدرن شد؛ از اين رو شاهد افول و ركود سنت الاهيات سياسي در چند سدة اخير بودهايم. به رغم افول و ركود الاهيات سياسي مسيحي در سدههاي چهاردهم تا بيستم، تحولاتي در سدة بيستم ميلادي پديد آمد كه گرايشهاي جديدي را در سنت الاهيات سياسي مسيحيت فراهم ساخت. سرآغاز چنين گرايشي را ميتوان در آثار كارل اشميت آلماني مشاهده كرد. مناظرات او با اريك پيترسون(E.Peterson) سر آغاز مباحث الاهيات سياسي در نيمة نخست قرن بيستم است. اشميت در نقد مشروعيت دولت مدرن و بنيانهاي آن، بر مسألة حاكميت تمركز كرد. از نظر او حاكميت دولت مدرن از يك سنت الاهياتي پيشين بر گرفته شده است كه بر وجود خداوند و طبيعت مبتني بود. به اعتقاد وي، نظرية مدرن دولت، انديشة قدرت متعالي45 خداوند را كه متألهان به صورت نشأت گرفته صرف از خيريت الاهي درك ميكردند، به انديشة حاكميت مردم تغيير داده است.46 يوحان باپتيست متز (z(J.B.Met نيز به همراه برخي ديگر در دهة 1960 تحت تأثير آموزههاي مكتب فرانكفورت و نيز با الهام از آموزههاي اشميت مباحث الاهيات سياسي را در جهان مسيحيت دنبال كرد.47 امروزه نيز مباحث الاهيات سياسي بين متألهان مسيحي رايج است؛ اما افزون بر «الاهيات سياسي» دو رهيافت سياسي ديگر را نيز ميتوان در مباحث مربوط به رابطة دين و سياست در جهان غرب مشاهده كرد. رهيافت نخست، مباحث «دين مدني»(Civil Religion) و رهيافت ديگر مباحث «الاهيات رهايي بخش»(Lribeiation Theology) هستند. اصطلاح «دين مدني» به دوران مدرن بر ميگردد و نميتوان چنين اصطلاحي را در متون پيشين يافت. روسو نخستين كسي است كه از اين اصطلاح در كتاب قرارداد اجتماعي خود استفاده كرده است. او فصل هشتم بخش چهارم كتاب خود را به «دين مدني» يا «De La Religion Civile» اختصاص داده است.48 زمينة پيدايش مباحث دين مدني در غرب، به نقد آموزههاي مسيحيت كاتوليك قرون وسطا بر ميگردد. انديشهوران مدون مدرن غرب در صدد يافتن راهحلها و بديلهايي در برابر ناكارآمدي نگرش مسيحيت به سياست و عدم تأمين نيازهاي عصر جديد، به دين مدني روي آوردند. روسو خود با اشاره به دوگانگيهاي ادعاهاي قدرت سياسي و قدرت كليسايي در مسيحيت خاطرنشان ميسازد كه: در ميان نويسندگان مسيحي، هابز تنها كسي است كه درد و دوا را يافت و جرأت كرد پيشنهاد يكي كردن دو قدرت و برقراري وحدت سياسي را عنوان كند كه بي آن، جامعة با ثبات و حكومتي پايدار استقرار نخواهد يافت.49 آموزة دو شمشير يا دوگانگي قدرت سياسي و قدرت ديني - كليسايي پذيرفته شده در سنت مسيحي، نقد جدي اين انديشهوران را بر ميانگيخت و از نظر آنها اين امر سبب دوگانگي در وفاداريهاي شهروندان و تعارض اجتماعي ميشد. بر خلاف مسيحيت در اسلام چنان كه روسو نيز به تمجيد آن پرداخته است، چنين دوگانگي وجود ندارد؛50 اما دين مدني در غرب سرانجام به گرايشهاي سكولاريستي و جايگزينسازي دين بشري به جاي دين وحياني انجاميد. نخستين نُمود اين گرايش را به صورت عينيتري ميتوان در آموزة «دين بشر»51 آگوست كنت مشاهده كرد كه كوشيد با رد دين وحياني و بر اساس آموزههاي پوزيتويستي خود، دين جديدي را بنا كند. او در تلاش براي چنين دين جديدي كليساي خاصي را نيز بنا نهاد و به ترويج اصول پوزيتويستي دين جديد پرداخت. همچنين در اوج مليگرايي و وطنپرستي ناشي از انقلاب فرانسه، در قرن 19 دين مدني، جنبة عكس گرفت و آموزههاي مليت و مليگرايانه به اصول و آموزههاي دين مداري جديد تبديل شدند. ادامة چنين وضعيتي را در آثار رابرت بلا(R.Bellah) ميتوان يافت. او با انتشار مقالهاي با عنوان «دين مدني در امريكا» در سال 1967 ميكوشيد تا دين مدني جديد امريكايي را كه بر اساس آموزههاي مليگرايي امريكايي استوار شده بود، توضيح دهد.52 براساس چنين گرايش دو گانة وحياني و بعدها سكولار در مباحث دين مدني است كه دايرة المعارف دين ميرچيا الياده دين مدني را بدين صورت تعريف كرده است: دين مدني، تلقي ديني يا شبه ديني از ارزشها و سنتهاي خاصي است كه همواره در تاريخ دولت سياسي وجود داشته است. اين تلقي ميتواند با جشنها، شعاير، اعمال و عقايد خاص مشخص شود كه به تكريم شخصيتها و حوادث بزرگ گذشته ميپردازند.53 رهيافت ديگر در غرب، «الاهيات رهايي بخش» است. بر خلاف دو جريان پيشين الاهيات رهاييبخش كه خاستگاه آن، مبارزات مردم امريكاي لاتين براي رهايي از يوغ ستم استعماري است، صبغهاي مبارزاتي يافته است. مردم اين سرزمين با پيوند زدن دوبارة آموزههاي الاهياتي با زندگي سياسي خود، گونة جديدي از الاهيات سياسي را پديد آوردند. اصطلاح الاهيات رهاييبخش به يك معناي عام به پارهاي از جريانهاي الاهياتي اشاره دارد كه در باب حضور قدرت خداوند در زندگي و مبارزات مردم ستمديدهاش (زنان، برخي نژادها، طبقات و گروهها) بر اساس هدف آمرزش گرايانه خداوند كه در عيسي مسيح تجلي يافته است، تأكيد ميورزند.54 رهبران فكري عمدة اين جريان در الاهيات مسيحي گوستاو گوتيرز (z(G.Gutirre از پرو و ژان لوييس سگوندو(J.L.Segundo) از اروگوئه بودند. عمدهترين دغدغه اين الاهيات كه تا حدودي از آموزههاي رهاييبخش ماركسيستي نيز الهام ميگرفت، رهايي بخشيدن به انسانها از درد و رنج ناشي از استعمار خارجي و تسكين دروني مؤمنان مسيحي ستمديده بود. گوتيزر خود در سال 1971 كتابي با عنوان الاهيات رهاييبخش منتشر، و ابعاد كلي اين نوع الاهيات را تشريح كرد.55 خاتمه
كلام سياسي، بخشي از علم كلام به شمار ميرود كه متكفل بحث و بررسي مسائل سياسي ديني است؛ از اين رو در تعريف، موضوع، سنتي بودن و متجدد بودن و روششناسي، تابع علم كلام خواهد بود. نظر به اهميت مباحث سياسي در جامعة امروز و تبيين كلامي اين مباحث و به ويژه تبيين مسألة دين و سياست، ضرورت دارد كه جهت تأمين نيازهاي فكري - اعتقادي جامعة اسلامي اين مباحث در حوزة مطالعاتي منسجمي بررسي و مطالعه شوند تا در نتيجه بتوان از نتايج آن در ديگر رشتههاي مطالعاتي سياسي اسلامي چون فقه سياسي بهره جست و امكان پاسخگويي روز آمد را براي شبهات و سؤالات جديد در عرصة ارتباط دين و سياست ارائه كرد. همانگونه كه سلف صالح ما همواره جهت روز آمد كردن مباحث كلامي و به ويژه مسائل مربوط به امامت كوشيدهاند و اين مباحث را در لابهلاي مباحث كلامي و نيز تك نگاريهاي خاصي در اين موضوع گسترش دادهاند، بر ما نيز لازم است تا با نظاممند كردن اين حوزة مطالعاتي، در تبيين و دفاع از آموزههاي سياسي دين در مواجه با چالشهاي عصر حاضر و زمانة خود بكوشيم. 1 عضو هيأت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي. تاريخ دريافت: 14/11/1381 تاريخ تأييد: 15/02/1382 .2 به رغم تأثير پذيري كلام اسلامي از جريانهاي گوناگون فكري در دورههاي مختلف آن، ريشههاي كلام اسلامي به خود جهان اسلام تعلق دارند و بدين حيث، از فلسفة سياسي و جريان فكري اندرزنامه نويسي و سياست نامه نويسي كه منشأ ما قبل اسلامي دارند متمايزند. از اين حيث، كلام سياسي اسلامي وامدار مستقيم جريان فكري غير / ماقبل اسلامي نيست. هر چند تعامل و تأثير پذيري كلام سياسي از ديگر جريانهاي فكري مثل فلسفة سياسي، همانند ساير علوم، غير مستقيم است. .3 ابو نصر فارابي: احصأ العلوم، حسين خديو جم، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1348، ص 124. .4 شيخ مفيد: تصحيح الاعتقادات، تبريز، بينا، 1371 ق، ص 26 و 27. .5 مارتين مكدرموت: انديشههاي كلامي شيخ مفيد، احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران، 1372، ص 10. .6 عضدالدين ايجي: المواقف، بيروت، عالم الكتب، بيتا، ص 5. .7 سعدالدين تفتازاني: شرح المقاصد، بيروت، عالم الكتب، بيتا، ج 1، ص 163. .8 عبدالرزاق لاهيجي: شوارق الالهام، اصفهان، بيتا، ج 1، ص 5. .9 مرتضي مطهري: آشنايي با علوم اسلامي، بخش كلام، قم، انتشارات اسلامي، 1365، ص 147. .10 در پژوهش حاضر صرفاً به بحث اجمالي در باب تعاريف علم كلام اشاره شده است و تفصيل بحث را ميتوان در آثار مستقلي كه دربارة علم كلام نوشته شدهاند جست به طور نمونه ر.ك: احد فرامرز قراملكي: هندسه معرفتي كلام جديد، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشة معاصر، 1378، ص 25 - 42؛ علي رباني گلپايگاني: درآمدي بر علم كلام، قم، انتشارات دار الفكر، 1378، ص 61 - 66؛ علي اوجبي (ويراستار علمي): كلام جديد در گذر انديشهها، تهران، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر، 1375؛ عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه، 1379، ص 12 - 10. .11 حكيم لاهيجي: شوارق الالهام، ج 1، ص 7 - 11. .12 تفتازاني: شرح المقاصد، ج 1، ص 76. .13 حكيم لاهيجي: گوهر مراد، با تصحيح زينالعابدين قرباني لاهيجي، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372، ص 38 - 44. .14 مرتضي مطهري: آشنايي با علوم اسلامي، ص 147. البته شهيد مطهري تعيين موضوع مشخص را براي علم كلام نادرست ميداند و معتقد است: «موضوع مشخص داشتن مربوط است به علومي كه مسائل آن علوم، وحدت ذاتي دارند؛ اما علومي كه مسائل آنها وحدت اعتباري دارند نميتوانند موضوع واحدي داشته باشد. .15 جوادي آملي: ولايت فقيه: ولايت فقاهت و عدالت، قم، مركز نشر اسرأ، 1378، ص 143. .16 مرتضي مطهري: مجموعه آثار، ج 3، ص 57. البته در جاي ديگري صرفاً دو وظيفة نخست را مورد تأكيد قرار داده است. (ر.ك: مرتضي مطهري: وظايف اصلي و وظايف فعلي حوزههاي علميه، ص 48) .17 البته برخي با اعمال دقتهايي وظايف علم كلام را بسط دادهاند؛ اما در كل ميتوان گفت: وظايف اصلي كلام به چيستي، استدلال، و دفاع از آموزههاي كلامي بر ميگردند؛ از اين رو اين سه وظيفه اساسي نيز براي كلام سياسي مطرح خواهد شد. .18 يكي از پژوهشگراني كه با منابع و متون غربي سروكار دارد نيز به اين امر اذعان كرده است. (ر.ك: بهأالدين خرمشاهي:"پرسش و پاسخي چند پيرامون مبادي كلام جديد"، در: علي اوجبي (گردآورنده): كلام جديد در گذر انديشهها، ص 219. آقاي همايون هُمتي در كتابي با عنوان مقدمهاي بر الاهيات معاصر مقالهاي را از برنارد لاورت ترجمه كرده است كه عنوان آن "الاهيات جديد(New Theology) " است. چنان كه از توضيحات لاورت به دست ميآيد، چنين الاهياتي در غرب كه به نيمههاي قرن 20 بر ميگردد، بيشتر نگرشهاي محتوايي جديد است تا نوع جديد در الاهيات و پيدا شدن سنخ و روش جديد در آن. (ر.ك: همايون همتي: مقدمهاي بر الاهيات معاصر، تهران، انتشارات نقش جهان، 1379 ش، ص 103) .19 مرتضي مطهري: وظايف اصلي و وظايف فعلي حوزههاي علميه. .20 در مورد اين بحث منابع گوناگوني وجود دارد؛ به طور نمونه، ر.ك: احمد فرامرز قراملكي: هندسه معرفتي كلام جديد، ص 122 - 146؛ علي رباني گلپايگاني، در آمدي بر علم كلام، ص 143 - 158؛ علي اوجبي: كلام جديد در گذر انديشهها، مجله نقد و نظر، سال اول، ش 2؛ عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، و بسياري ديگر. .21 آيت ا جعفر سبحاني چنين ديدگاهي دارد. (ر.ك: جعفر سبحاني، مدخل مسائل جديد در علم كلام، قم، موسسة امام صادق7، 1376 ش، ص 10) .22 مصطفي ملكيان در اقتراح در باب كلام جديد چنين ديدگاهي را مطرح كرده است. (رك: نقد و نظر، س 1، ش 2، ص 35) .23 به نقل از احد فرامرز قراملكي، هندسة معرفتي كلام جديد، ص 134 و 135. .24 رك: محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك، كتاب و سنت، تهران، طرح نو، 1375، ص 168 - 170. .25 فرامرز قراملكي: هندسة معرفتي كلام جديد، ص 147 - 162؛ عبدالحسين خسروپناه نيز در تجدد كلام با تأكيد بر تفكيك مقام تعريف از مقام تحقق چنين ديدگاهي را مطرح كرده است. از نظر وي " در مقام تحقق، كلام از نظامهاي هندسي مختلفي تشكيل شده است كه بسياري از آنها هيچ سنخيتي با يكديگر و با كلام قديم ندارند." (رك: خسروپناه: كلام جديد، ص 19) آقاي رباني گلپايگاني نيز با تفكيك بين عناصر ثابت و متحول كلام، با تفاوتهايي، ديدگاهي شبيه اين را اتخاذ كرده است. از نظر او عناصر ثابت كلام عبارتند از: موضوع علم كلام، اهداف و رسالتهاي علم كلام، و روشهاي كلي بحث كه همان روشهاي منطقياند. محورهاي تحول نيز از نظر وي عبارت است از تحول در مسائل، تحول در روش، و تحول در زبان. (ر.ك: علي رباني گلپايگاني: درآمدي بر علم كلام، ص 149 - 152) .26 به نظر ميرسد كه اهل سنت در اين مسأله اتفاق نظر دارند و حتي پرهيز از بحث امامت را در مباحث كلام مقدم بر ورود به آن ميدانند؛ هر چند به حقيقت نيز بتوان دست يافت. ر.ك: غزالي: الاقتصاد في الاعتقاد، قاهره، شركة مطبعه مصطفي البابي، بيتا، ص 234؛ سيفالدين آمدي: غاية الحرام في علم الكلام، ص 363؛ ميرشريف جرجاني: شرح المواقف، منشورات الشريف الرضي، 1370 ش، ج 4، ص 344؛ ابن خلدون: المقدمه، بيروت، دار التعلم، 1400 ق، ص 465؛ تفتازاني: شرح المقاصد، تحقيق الدكتور عبدالرحمن عميره، قم، الشريف الرضي، ج 4، ص 232. .27 خواجه نصيرالدين طوسي: قواعد العقايد. .28 به طور نمونه، ر.ك: علا مه حلي، كشف المراد، با تعليقة آيتا سبحاني، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1375 ش، ص 150 - 154. .29 در مورد جايگاه قاعدة لطف در كلام سياسي كلاسيك شيعه، ر.ك: غلامرضا بهروزلك: قاعدة لطف در كلام سياسي شيعه، فصلنامه علوم سياسي، ش 2. .30 شيهد مطهري: وظايف اصلي و وظايف فعلي حوزههاي علميه، به نقل از: علي اوجبي «علم كلام در بستر تحول» در علي اوجبي (ويراستار): كلام جديد در گذر انديشهها، تهران، مؤسسة فرهنگي انديشه معاصر، 1375 ش، ص 60. .31 همان. .32 البته رويكردهاي جديد در الاهيات مسيحي دربارة مسايل سياسي را در مباحث آتي دنبال خواهيم كرد؛ اما جهت آشنايي بيشتر با نمونههايي از بازگشت مباحث سياسي به عرصة الاهيات مسيحي، ر.ك: Leory ؛(1995Andrew Shanks, Civil Society and Civil Religion, (oxford: Blackwell, S.Rouner(ed), Civil Religion and political Theology, (Nonte Dame, University of Notre Dame .1986Press), .33 در بارة بحران مدرنيته، ر.ك: بابك احمدي، معماي مدرنيته، تهران، نشر مركز، 1377 ش. .34 جالب اين است كه هابر ماس بر خلاف جريان سكولار ايران، در سفر خود به ايران و دو سخنراني در انجمن حكمت و فلسفه و نيز دانشگاه تهران، از شكست پروژة سكولاريسم و آغاز عصر پساسكولاريسم خبر داد. (ر.ك: هابرماس: «عصر مداراي ديني در جوامع غربي»، همشهري، 30/2/81، صفحه انديشه) .35 در مورد ظهور و افول سوژة غربي، ر.ك: سولومون، فلسفه اروپايي: ظهور و افول خود، ترجمه محمد سعيد خيالي كاشاني،تهران، قصيده، 1372 ش. .36 شيخ طوسي: تلخيص الشافي، قم، دار الكتب الاسلاميه، ط 3، 1393 ق، ج 1، ص . .37 براي مثال، سيد مرتضي در رسالة المقنع في الغيبه بحث تعيين جانشين را از سوي امام زمان براي دورة غيبت مطرح ميكند و حتي راه شناسايي چنين جانشيناني را معجزه به دست آنها ميداند: (ر.ك: سيد مرتضي: امامت و غيبت (المقنع في الغيبه)، ترجمة واحد تحقيقات مسجد جمكران، قم، انتشارات مسجد جمكران، 1375 ش، ص 68 و 69؛ فارابي فيلسوف شيعي نيز با الهام از نظرية امامت شيعي در غياب رئيس اول (پيامبر يا امام) ولايت فقيهان را تحت عنوان .38 به طور نمونه، ر.ك: علامه سيد محمدحسين حسيني طهراني: امامشناسي، تهران، انتشارات حكمت، 1408 ق، چ 3، 7 ج؛ ابراهيم اميني: بررسي مسايل كلي امامت، .39 شهرستاني: ج 1، ص . .40 براي نمونه، قاضي عبدالجبار در المغني بر اين مسأله تصريح كرده است. ر. ك: .41 رك: يوليوس ولهوسن، خوارج و معتزله. .42 براي نمونه، ر.ك: فرانس روزنتال، مفهوم آزادي از ديدگاه مسلمانان،منصور مير احمدي، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1379 ش. .43 ر.ك: علي عبد الرازق، الاسلام و اصول الحكم، تحقيق محمد عماره، بيروت، موسسة العربيه للدراسات و النشر، بيتا. 44متفكراني چون رشيد رضا، كواكبي و مودودي در جهان تسنن در نيمة نخست قرن بيستم چنين دغدغهاي داشتند. در مورد جنبش احياي خلافت، ر.ك: مجيد، خدوري: تجديد حيات سياسي اسلام از سيد جمال تا اخوان المسلمين، ترجمه حميد عنايت، تهران، الهام، 1359 ش. رشيد رضا و مودودي نيز خود هر كدام، كتاب مستقلي در اين زمينه تدوين كردهاند: محمد رشيد رضا، الخلافه او الامامه العظمي، در مجموعه وجيه كوثراني، الدوله و الخلافه في الخطاب العربي؛ابان الثوره الكماليه في تركيا، بيروت، دار الطليعه، بيتا. 5. omnipotence.4 ,0.61. Edward Craig (general ed.), Routledge Encyclopedia of philosophy, CD ROM, Version 4 899, See theology, political''.1 7. Leory Rouner (ed.), Civil Religion Political theology, Nontre Dame, Univesity of Notre4 .154 - 889141, PP. 1Dame Press, .48 ژان ژاك روسو: قرارداد اجتماعي: متن و در زمينة متن، ترجمة مرتضي كلانتريان، تهران، نشر آگه، 1379 ش. .49 همان، ص 493. .50 همان، ص 491. 1. Religion of Humanity.5 در بارة «دين بشر» آگوست كنت و اقدامات او در تأييد كليساي پوزيتويستي، ر.ك: لوييس كوزر: زندگي و اندية بزرگان جامعهشناسي، ترجمة محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي، چ 6، 1376 ش، ص 23 - 71. .21 - 21. Robert bellah, Civil Religion in America'', Daedalus 69, (winter 7691): PP. 5 .3524. M.Eliade (ed.), Encyclopedia of Religion, Vol, 3, P. 5 .54 همايون همتي (ترجمه و تدوين): مقدمهاي بر الاهيات معاصر، تهران، انتشارات نقش جهان، 1379 ش، ص 99. .51-10. Curt Cakorette (ed. withothers), Liberation Theology, New York, Orbis Books, 2991, P. 5