کارکردهای هرمنوتیکی تفسیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کارکردهای هرمنوتیکی تفسیر - نسخه متنی

علیرضا قائمی نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌ ‌كاركردهاي‌ هرمنوتيكي‌ تفسير

‌ ‌عليرضا قائمي‌نيا

چكيده‌

‌ ‌از لحاظ‌ هرمنوتيكي، تفسير مي‌تواند كاربردهاي‌ گوناگوني‌ داشته‌ باشد، از اين‌ رو بررسي‌ اين‌ كاربردها اهميت‌ خاصي‌ دارد. اين‌ مقاله‌ عهده‌دار بحث‌ از معناي‌ «تفسير» و معاني‌ «تفسير متن» است. تفسير متن‌ معمولاً‌ به‌ يكي‌ از سه‌ معناي: «فهم‌ معناي‌ آن»، «فرايند فهم‌ آن» و «متن‌ مضاعف» به‌ كار مي‌رود. مقاله‌ علاوه‌ بر توضيح‌ اين‌ سه‌ معنا از سه‌ كاركرد: «معنايي»، «تاريخي» و «كاركرد التزامي» نيز به‌ تفصيل‌ سخن‌ گفته‌ و سپس‌ در پايان‌ به‌ بيان‌ تفاوت‌ آن‌ها و تأثيرشان‌ در حل‌ نزاع‌هاي‌ گوناگون‌ در باب‌ تفسير متون‌ اشاره‌ كرده‌ است.

وقتي‌ فارغ‌ از مولف‌ و پديد آورنده‌ به‌ متن‌ بنگريم‌ خواهيم‌ يافت‌ كه‌ يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ متون‌ «تفسير پذيري» آن‌ها است. تفسير پذيري‌ تنها به‌ متون‌ اختصاص‌ ندارد و ما از تفسير اشيأ و مقولات‌ متفاوتي‌ سخن‌ مي‌گوييم. تفسير به‌ مفهوم‌ وسيع، ايضاح‌ و روشن‌گري‌ معناي‌ يك‌ چيز است. و مسئله‌ تفسير هنگامي‌ اهميت‌ مضاعف‌ مي‌يابد كه‌ معنا واضح‌ و روشن‌ نباشد. از اين‌ نظر تفسير با فهم‌ تفاوت‌ دارد؛ چرا كه‌ ما معناي‌ برخي‌ از چيزها را - مانند يك‌ جملة‌ ساده‌ - بدون‌ تفسير مي‌فهميم، و اين‌ غير از تفسير است. بنابراين، مسئله‌ تفسير هنگامي‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ معنا روشن‌ و فهم‌ آن‌ آسان‌ نباشد و يا بخواهيم‌ فهم‌ خود را از آن‌ بالاتر ببريم.

واژه‌ تفسير

«تفسير» در اصل‌ واژه‌اي‌ عربي‌ است‌ و مصدر باب‌ تفعيل‌ از «فسر» است‌ اديبان‌ زبان‌ عرب‌ اين‌ ماده‌ را در اصل‌ به‌ معناي‌ «آشكار و روشن‌ ساختن» دانسته‌اند. تفسير هم‌ مبالغه‌ و تأكيد در معناي‌ «فسر» است. از اين‌ رو «تفسير» به‌ معناي‌ «خوب‌ آشكار كردن‌ و از امر پوشيده‌اي‌ نيكو پرده‌ برداشتن» است.

واژة‌ «interpretation» در زبان‌ انگليسي‌ كه‌ «تفسير» را به‌ عنوان‌ معادل‌ آن‌ به‌ كار برده‌ايم، از واژه‌اي‌ لاتيني‌ به‌ نام‌ «interpretatio» گرفته‌ شده‌ است. اين‌ واژة‌ اخير به‌ سه‌ معنا به‌ كار رفته‌ است:

1. گاهي‌ به‌ معناي‌ «يافتن‌ معنا» به‌ كار رفته‌ است. مثلاً، هنگامي‌ كه‌ معناي‌ يك‌ جمله‌ را مي‌يابيم.

2. هم‌ چنين، اين‌ واژه‌ به‌ معناي‌ «ترجمه» به‌ كار رفته‌ است. يعني‌ وقتي‌ متني‌ را از زباني‌ به‌ زبان‌ ديگر برمي‌گردانيم.

3. علاوه‌ بر دو معناي‌ ياد شده‌ واژه‌ مذكور به‌ معناي‌ «توضيح‌ دادن» نيز به‌ كار رفته‌ است. در اين‌ كار برد، معنايي‌ نهفته‌ و غير واضح‌ روشن‌ و آشكار مي‌شود.2

معناي‌ طبيعي‌ و غير طبيعي‌ تفسير

اصطلاح‌ «تفسير» كاركردهاي‌ گسترده‌اي‌ دارد:

1. گاهي‌ واژه‌ «تفسير» دربارة‌ بازشناسي‌ پديده‌ها و اشياي‌ طبيعي‌ به‌ كار مي‌رود؛ مثلاً‌ از حركت‌ سيارات‌ و نحوه‌ چينش‌ ستارگان‌ سخن‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ تفسير نام‌ دارد. هم‌ چنين، از تفسير رفتار ماده‌اي‌ خاص‌ در شرايطي‌ خاص‌ سخن‌ مي‌رود؛ همان‌ گونه‌ كه‌ فيزيك‌دانان‌ از تفسير نحوة‌ رفتار ذرات‌ باردار در ميدان‌ مغناطيسي‌ سخن‌ مي‌گويند؛ يعني‌ مي‌خواهند معناي‌ رفتار آن‌ها را بيابند. حركت‌ ذرات‌ و سيارات‌ و ستارگان‌ براي‌ دانشمند معنا دارد؛ چنان‌ كه‌ پديده‌هايي‌ مانند لكه‌هاي‌ خورشيدي، توفان، زلزله‌ معنا دارند و دانشمند با تفسيرش‌ مي‌خواهد معناي‌ آن‌ها را شناسايي‌ نمايد.

2. در برخي‌ جاها از تفسير رفتارهاي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ انسانها سخن‌ رانده‌ مي‌شود؛ مثلاً‌ عالمان‌ اخلاق‌ رفتار انسان‌ها را با يك‌ ديگر تفسير مي‌كند. و يا روان‌ كاوان‌ از تفسير رفتاري‌ فردي‌ سخن‌ مي‌گويند. و يا جامعه‌ شناسان‌ از تفسير رفتارهاي‌ اجتماعي‌ بحث‌ مي‌كنند. و حتي‌ بازخواني‌ پديده‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ نيز در اين‌ قسم‌ مي‌گنجند.

3. يكي‌ از مواردي‌ كه‌ تفسير به‌ طور وسيع‌ در آن‌ها به‌ كار مي‌رود مصنوعات‌ بشري‌ است. آثار هنري؛ از قبيل‌ تابلوهاي‌ نقاشي: كارهاي‌ جاودان‌ معماري، مجسمه‌ها، همه‌ كراراً‌ مورد تفسير قرار مي‌گيرند، و ما دوست‌ داريم‌ معناي‌ آن‌ها را بيابيم؛ يعني‌ مي‌خواهيم‌ بدانيم‌ آن‌ها چه‌ پيامي‌ براي‌ ديگران‌ دارند.

4. تفسير متون، يكي‌ از مسايل‌ و مباحث‌ معرفت‌ شناسي‌ متن‌ است‌ و يكي‌ از رايج‌ترين‌ چيزهايي‌ كه‌ در آن‌ از تفسير سخن‌ مي‌گوييم، متون‌ هستند. متون‌ با ديگر مصنوعات‌ بشري‌ تفاوت‌ دارد و لذا آن‌ گاه‌ كه‌ تفسير در مورد متون‌ به‌ كار مي‌رود با كاربردهاي‌ آن‌ در مورد ديگر مصنوعات‌ بشري‌ تفاوت‌ دارد.

متون‌ از مجموعه‌اي‌ از نشانه‌ها تشكيل‌ مي‌شوند كه‌ مؤ‌لف‌ براي‌ افادة‌ معنايي‌ خاص‌ به‌ مخاطب‌ در زمينه‌اي‌ معين‌ به‌ آن‌ها نظم‌ و ترتيبي‌ ويژه‌ بخشيده‌ است، و تفسير متون‌ براي‌ ايضاح‌ معناي‌ آن‌ها صورت‌ مي‌گيرد.

«گريس»3 براي‌ نشان‌ دادن‌ تفاوت‌ تفسير در اين‌ موارد، ميان‌ معناي‌ طبيعي‌ و معناي‌ غير طبيعي‌ فرق‌ گذاشته‌ است. معناي‌ طبيعي‌ در مورد اول؛ يعني‌ در مورد پديده‌ها و اشياي‌ طبيعي‌ به‌ كار مي‌رود. تفسير پديده‌هاي‌ طبيعي‌ براي‌ يافتن‌ معناي‌ طبيعي‌ صورت‌ مي‌گيرد. مراد از تفسير در اين‌جا تبيين‌ «علي» و يافتن‌ علت‌ پديده‌ است. وقتي‌ كه‌ از معناي‌ مصنوعات‌ و متون‌ سخن‌ مي‌گوييم‌ مراد ما معناي‌ غير طبيعي‌ است. معناي‌ غير طبيعي‌ با تبيين‌ علي‌ به‌ دست‌ نمي‌آيد و روش‌ ديگري‌ براي‌ تفسير آن‌ها لازم‌ است. در مصنوعات‌ و متون‌ «قصد» در كار است؛ يعني‌ هنرمند و يا مؤ‌لف‌ مثلاً‌ القاي‌ معنايي‌ را قصد كرده‌ است.4

در قرون‌ وسطا، فلاسفه‌ مي‌خواستند «كتاب‌ طبيعت» را بخوانند، ولي‌ ميان‌ معناي‌ علي‌ يا تبيين‌ علي، و معناي‌ القأ ارادي‌ فرق‌ نمي‌گذاشتند؛ ولي‌ امروزه‌ فلاسفه‌ دقيقاً‌ ميان‌ اين‌ موارد فرق‌ گذاشته‌اند.

متون، بازمانده‌هاي‌ تاريخي‌اند به‌ اين‌ معنا كه‌ در گذشته‌ به‌ وجود آمده‌اند و مفسرِ‌ متن‌ مانند مورخ‌ عمل‌ كرده‌ است، و همان‌ طوري‌ كه‌ مورخ‌ مي‌خواهد گذشته‌ را كشف‌ كند مفسر هم‌ مي‌خواهد معناي‌ متن‌ را در ظرف‌ تاريخ‌ بيابد. لذا مسئله‌ تفسير متون‌ مسئله‌اي‌ بنيادين‌ از «هرمنوتيك» و معرفت‌شناسي‌ متن‌ است.

تفسير متون‌

چنان‌ كه‌ اشاره‌ شد، امروزه‌ وقتي‌ از تفسير متون‌ سخن‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد، معمولاً‌ به‌ يكي‌ از سه‌ معنا حمل‌ مي‌شود و به‌ ذهن‌ مي‌آيد. هر يك‌ از اين‌ معاني‌ مسايل‌ مختلفي‌ را پيش‌ مي‌كشد اين‌ سه‌ معنا عبارت‌اند از: فهم‌ (معناي‌ عام‌ و معناي‌ خاص)، فرايند فهم‌ متون، متن‌ مضاعف.

يك: گاهي‌ مراد از تفسير متن، فهمي‌ است‌ كه‌ از معناي‌ آن‌ داريم. بسياري‌ از فلاسفة‌ قاره‌اي‌ تفسير را به‌ اين‌ معنا به‌ كار مي‌برند. در «هرمنوتيك» نيز اغلب، تفسير به‌ اين‌ معنا به‌ كار مي‌رود؛ البته‌ بايد دقت‌ كرد كه‌ در برخي‌ جاها تفسير با شرط‌ خاصي‌ به‌ معناي‌ فهم‌ به‌ كار مي‌رود، كه‌ مي‌توان‌ آن‌ را فهم‌ به‌ معناي‌ خاص‌ ناميد. اگر بتوان‌ از متني‌ بيش‌ از يك‌ گونه‌ فهم‌ داشت، و اين‌ دو يا چند فهم‌ هيچ‌ يك‌ بر ديگري‌ ترجيح‌ نداشته‌ باشند، در اين‌ صورت‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ اين‌ تفاسير در آن‌ متن‌ وجود دارند. فرض‌ كنيد سؤ‌الي‌ را دو گونه‌ مي‌توان‌ فهميد در اين‌ صورت‌ ما دو تفسير از اين‌ سؤ‌ال‌ داريم. خلاصه‌ آن‌ كه، گاهي‌ تفسير به‌ هر فهمي‌ از عبارت، حتي‌ اگر تنها يك‌ فهم‌ در كار باشد گفته‌ مي‌شود - فهم‌ به‌ معناي‌ عام‌ - و گاهي‌ به‌ فهم‌هاي‌ متعدد از يك‌ متن‌ و عبارت‌ خاص‌ اطلاق‌ مي‌شود.5

تفسير در اين‌ اصطلاح‌ آخري، رمزگشايي‌ از معاني‌ متعدد متن‌ است. پس‌ از اشارة‌ اجمالي‌ به‌ دو معناي‌ ديگر تفسير اين‌ نكته‌ را توضيح‌ خواهيم‌ داد.

دو: كار برد دوم‌ تفسير در مورد فرايند، فهم‌ متون‌ است. براي‌ مثال، شيوه‌اي‌ را كه‌ مفسر براي‌ فهم‌ خاص‌ به‌ كار مي‌گيرد، تفسير ناميده‌ مي‌شود. تفسير به‌ اين‌ معنا در مورد شيوة‌ رمزگشايي‌ از متن‌ براي‌ فهم‌ پيام‌ آن‌ به‌ كار مي‌رود. هر متني‌ حامل‌ پيامي‌ است‌ و گاه، رمزگشايي‌ از متن‌ و رسيدن‌ به‌ پيام‌ آن‌ مشكل‌ است. اين‌ جا تفسير، به‌ شيوة‌ رمزگشايي‌ اطلاق‌ مي‌شود. تفسير به‌ اين‌ معنا با خودِ‌ پيام‌ متن‌ يكي‌ نيست‌ و بيش‌تر به‌ روش‌شناسي‌ فهم‌ متون‌ مربوط‌ مي‌شود؛ لذا مستقيماً‌ به‌ بحث‌ كنوني‌ ما مربوط‌ نمي‌شود تفسير به‌ اين‌ معنا هم‌ گاهي‌ در «هرمنوتيك» به‌ چشم‌ مي‌خورد.6 دو كاربرد گذشته، كاربردهاي‌ آشنايي‌ هستند. معمولاً‌ مفسران‌ قرآن‌ در كتاب‌هاي‌ تفسير خود اين‌ اصطلاح‌ را به‌ هر دو معنا به‌ كار مي‌برند؛ يعني‌ گاهي‌ مراد آن‌ها از تفسير، فهم‌هايي‌ است‌ كه‌ از آيات‌ دارند، چه‌ اين‌ فهم‌ها يكي‌ باشند يا متعدد. هم‌ چنين‌ آن‌ها از شيوة‌ فهم‌ قرآن‌ و متدلوژي‌ فهم‌ آيات‌ هم‌ بحث‌ مي‌كنند. براي‌ نمونه، از اين‌ بحث‌ مي‌كنند كه‌ آيا قرآن‌ را بايد با قرآن‌ تفسير كرد و يا قرآن‌ را با سنت‌ يا با عقل‌ بايد تفسير كرد؟

سه: كاربرد سوم، تفسير در مورد «متن‌ مضاعف» است. تفسير به‌ اين‌ معنا بر متني‌ اطلاق‌ مي‌شود كه‌ از متن‌ اصلي‌ و متني‌ ديگر - كه‌ به‌ متن‌ اصلي، براي‌ قابل‌ فهم‌ ساختن‌ آن‌ افزوده‌ شده‌ - فراهم‌ آمده‌ است. متن‌ اصلي‌ را «متن‌ اول» و متن‌ افزوده‌ شده‌ بدان‌ را «متن‌ دوم» و متن‌ ديگر را كه‌ از مجموع‌ اين‌ دو متن‌ فراهم‌ آمده‌ است، يعني‌ تفسير را «متن‌ سوم» مي‌ناميم. به‌ عنوان‌ نمونه، مي‌توان‌ به‌ شرح‌هاي‌ «ابن‌ رشد» بر آثار «ارسطو» اشاره‌ كرد. شرح‌هاي‌ «ابن‌ رشد» به‌ آن‌ صورت‌ است‌ كه‌ متن‌ «ارسطو» را مي‌آورد و شرح‌ خود را هم‌ بر آن‌ مي‌افزايد؛ از اين‌ رو، شرح‌هاي‌ «ابن‌ رشد» «تفسير ابن‌ رشد از ارسطو» خوانده‌ مي‌شود. اين‌ تفسير در كار برد سوم‌ به‌ سه‌ عامل‌ نيازمند است:

نخست‌ متني‌ كه‌ بايد تفسير شود، دوم‌ مفسر، و عامل‌ سوم‌ متني‌ است‌ كه‌ به‌ متن‌ اصلي‌ افزوده‌ مي‌شود. بايد بدين‌ نكته‌ تأكيد كنيم‌ كه‌ تفسير اين‌ متن‌ افزوده‌ شده‌ نيست، بلكه‌ تفسير مجموع‌ متن‌ اصلي‌ و متن‌ افزوده‌ شده‌ است‌ و لذا نام‌ آن‌ را «متن‌ مضاعف» گذاشتيم. ما در اين‌ مقاله‌ با اين‌ كار برد تفسير سر و كار داريم؛ ولي‌ براي‌ اختصار و صرفه‌جويي، در بسياري‌ از جاها بحث‌ خود را بر متن‌ افزوده‌ شده‌ متمركز خواهيم‌ ساخت‌ و هنگامي‌ كه‌ كلمه‌ تفسير را به‌ كار مي‌بريم‌ مراد ما همين‌ متن‌ خواهد بود.7

تفسير به‌ اين‌ اصطلاح‌ نيز در ميان‌ مسلمانان‌ به‌ كار رفته‌ است‌ مثلاً‌ اصطلاح‌ تفاسير قرآن‌ در مورد متن‌هايي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ تفسير نوشته‌ شده‌اند به‌ كار رفته‌ است.

رمزگشايي‌ از معاني‌ مختلف‌ متن‌

گفتيم، تفسير گاهي‌ به‌ معناي‌ رمزگشايي‌ از معاني‌ مختلف‌ متن‌ به‌ كار مي‌رود. اين‌ معاني‌ مختلف‌ عبارت‌اند از: معناي‌ تحت‌ اللفظي‌ (معناي‌ اول)، معناي‌ تكميلي‌ و الحاقي، معناي‌ ابداعي، اكنون‌ به‌ توضيح‌ اين‌ معاني‌ مي‌پردازيم:

1. رمزگشايي‌ از متن‌ و كشف‌ معناي‌ آن:

تفسير، معناي‌ درست‌ متن، و گاهي‌ يگانه‌ معناي‌ متن‌ را روشن‌ مي‌سازد. اين‌ معنا همان‌ معناي‌ تحت‌ اللفظي‌ متن‌ است.

2. رمزگشايي‌ از معناي‌ دوم‌ متن‌ و كشف‌ آن:

تفسير، از معناي‌ دوم‌ كه‌ مي‌تواند جاي‌ گزين‌ معناي‌ اول‌ متن‌ بشود، پرده‌ بر مي‌دارد؛ به‌ عبارت‌ ديگر، متن‌ معناي‌ روشن‌ و واضح‌ دارد كه‌ معناي‌ اول‌ متن‌ است. تفسير افقي‌ از معناي‌ متن‌ را مي‌گشايد كه‌ معناي‌ دوم‌ آن‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد و به‌ جاي‌ معناي‌ نخست‌ مي‌نشيند.

3. رمزگشايي‌ از معناي‌ تكميلي‌ و الحاقي:

تفسير اين‌جا، به‌ معناي‌ يافتن‌ معناي‌ اضافي‌ و باقي‌ ماندة‌ متن‌ است. متن‌ همواره‌ معاني‌ متعددي‌ دارد و تفسير، يافتن‌ معاني‌ باقي‌ مانده‌ از آن‌ است.

4. ابداع‌ معناي‌ جديد:

تفسير گاه‌ نه‌ رمزگشايي‌ از معناي‌ متن، بلكه‌ ابداي‌ معناي‌ جديدي‌ براي‌ آن‌ است.8

معمولاً‌ فلاسفه‌ براي‌ نشان‌ دادن‌ چهار معناي‌ گذشته‌ اين‌ عبارت‌ «نيچه»9 را مورد بحث‌ قرار داده‌اند: «چترم‌ را فراموش‌ كرده‌ام» طبق‌ پاسخ‌ اول، معناي‌ عبارت‌ «نيچه» اين‌ است‌ كه‌ او چترش‌ را فراموش‌ كرده‌ است. در اين‌ پاسخ‌ عبارت‌ مذكور به‌ معناي‌ تحت‌ اللفظي‌ گرفته‌ مي‌شود. معناي‌ دو (در پاسخ‌ دوم) معنايي‌ است‌ كه‌ جايگزين‌ معناي‌ اول‌ مي‌شود. معناي‌ دوم‌ ممكن‌ است‌ اين‌ باشد كه‌ «او (نيچه) پوششي‌ را كه‌ بر روي‌ حقيقت‌ هست‌ و نمي‌گذارد حقيقت‌ بر ملا شود به‌ حساب‌ نياورده‌ است» در حقيقت، در اين‌ معنا، معناي‌ جديدي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ معناي‌ مجازي‌ متن‌ باشد جاي‌ گزين‌ معناي‌ تحت‌ اللفظي‌ آن‌ مي‌شود. معنايي‌ كه‌ تفسير از آن‌ پرده‌ بر مي‌دارد معنايي‌ باشد كه‌ به‌ معناي‌ متن‌ افزوده‌ مي‌شود و يا باقي‌ مانده‌اي‌ از معناي‌ متن‌ است. مثلاً‌ معناي‌ باقي‌ مانده‌ از عبارت‌ «نيچه» ممكن‌ است‌ اين‌ باشد كه: «او چترش‌ را از ياد برده‌ است‌ يعني‌ چيز مهمي‌ - مانند جنسيت‌اش‌ - را از ياد برده‌ است» اين‌ معنا و معناي‌ پيش‌ كاربرد كلمة‌ «چتر» و احياناً‌ «من» يا «فراموش‌ كردم» در معناي‌ مجازي‌ است‌ اما به‌ دليلي‌ - از قبيل‌ پيش‌ ذهني‌ دو مفسر - واژه‌ها در معناي‌ مجازي‌ دو گانه‌ به‌ كار رفته‌اند اين‌ تفسير، تفسيري‌ «فرويد»ي‌ از عبارت‌ «نيچه» است.

معناي‌ سوم‌ از اين‌ امر حكايت‌ دارد كه‌ مي‌توان‌ تفاسير متفاوتي‌ را از اين‌ عبارت‌ ارائه‌ نمود. يعني‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ در اين‌ عبارت‌ «كثرتي» در كار هست‌ و نسبت‌ به‌ تفاسير مختلف‌ گشوده‌ است. «دريدا»10 خاطر نشان‌ كرده‌ است‌ كه‌ تفاسير متعددي‌ از اين‌ عبارت‌ مي‌توان‌ ارائه‌ داد. و مثلاً‌ «چترم‌ را فراموش‌ كرده‌ام» ممكن‌ است‌ به‌ اين‌ معنا باشد كه‌ گوينده‌ كه‌ يك‌ مرد است‌ (يعني‌ نيچه) اين‌ امر را فراموش‌ كرده‌ است‌ كه‌ زن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ حقيقت‌ در عالم‌ وجود دارد و تنها جنسيت‌ خودش‌ را در نظر داشته‌ است‌ عدم‌ تعين‌ واژه‌ «چتر» اين‌ متن‌ را با تفاسير متعددي‌ همراه‌ ساخته‌ است؛ از اين‌ رو «رونالد بارت»11 گفته‌ است: «متن‌ چند گانه‌ است» به‌ اين‌ معنا كه‌ همواره‌ كثرتي‌ در آن‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد كه‌ جايي‌ را براي‌ تفاسير مختلف‌ مي‌گشايد.

مورد چهارم، معناي‌ ابداعي‌ بود. برخي‌ از متفكران‌ براي‌ نشان‌ دادن‌ اين‌ معنا به‌ نقاشي‌ «مگريت»12 اشاره‌ كرده‌اند. همان‌ طور كه‌ در تاريخ‌ فلسفه‌ مشهور شده‌ «هگل» معتقد بود كه‌ معرفتي‌ مطلق‌ در كار است‌ و مي‌توان‌ با طراحي‌ يك‌ سيستم‌ جامع‌ فلسفي‌ به‌ آن‌ حقيقت‌ و معرفت‌ مطلق‌ دست‌ يافت. «مگريت» تابلوي‌ به‌ نام‌ «مرخصي‌ هگل» آفريده‌ كه‌ در آن‌ چتري‌ باز ترسيم‌ شده‌ و روي‌ آن‌ ليواني‌ از آب‌ وجود دارد و آسمان‌ كاملاً‌ صاف‌ و بدون‌ ابر است. در حقيقت، اين‌ تابلو با حالتي‌ طنز گونه‌ به‌ سيستم‌ فلسفي‌ «هگل» مي‌نگرد.

سيستم‌ فلسفي‌ «هگل» به‌ مثابه‌ چتري‌ باز در هواي‌ صاف‌ و بدون‌ باران‌ است‌ كه‌ مانع‌ از دست‌ يابي‌ به‌ معرفت‌ حقيقي‌ (ليوان‌ آب) مي‌شود. معناي‌ ابداعي‌ عبارت‌ «نيچه» هم‌ مطابق‌ اين‌ تقرير، اين‌ مي‌شود كه‌ «نيچه» با چترش‌ پيام‌ همان‌ چتري‌ را به‌ بيننده‌ القا مي‌كند كه‌ در نقاشي‌ «مرخصي‌ هگل» آمده‌ و منظور او اين‌ است‌ كه‌ وي‌ سيستم‌ بستة‌ فلسفي‌ همانند سيستم‌ فلسفي‌ «هگل» ندارد تا او را از دستيابي‌ به‌ حقيقت‌ باز بدارد. او مانند «كيركگار»13 سيستم‌ فلسفي‌ هگلي‌ را به‌ بوته‌ فراموشي‌ سپرده‌ است؛ سيستمي‌ كه‌ مانند چتري‌ باز هر آنچه‌ را كه‌ در زيرش‌ قرار دارد مي‌پوشاند؛ البته‌ «مگريت» پس‌ از مرگ‌ «نيچه» اين‌ تابلو را نقاشي‌ كرده‌ است؛ ولي‌ بعيد نيست‌ كه‌ «نيچه» هم‌ چنين‌ معنايي‌ را از عبارت‌ مذكور اراده‌ كرده‌ باشد.

كاركردهاي‌ تفسير (كار كرد عام‌ و كاركردهاي‌ خاص):

تفاسير، كاركردهاي‌ گوناگوني‌ دارند و مفسر هم‌ ممكن‌ است‌ از تفسيرش‌ اهداف‌ مختلفي‌ را دنبال‌ كند؛ البته‌ كاركرد عامي‌ هم‌ براي‌ تفاسير مختلف‌ مي‌توان‌ در نظر گرفت. كاركرد عام‌ تفسير، توليد خاص‌ مهمي‌ از متن‌ در مخاطب‌ معاصر است؛ به‌ عبارت‌ ديگر، تفسير، تأثير علي‌ در مخاطب‌ دارد و فهمي‌ از متني‌ تاريخي‌ را در او مي‌آفريند؛ براي‌ مثال، در تفسير متني‌ از «ارسطو» متن‌ ديگري‌ بدان‌ افزوده‌ مي‌شود تا در مخاطب‌ معاصر فهمي‌ نسبت‌ به‌ متن‌ «ارسطو» را بيافريند. كاركرد عام‌ تفسير را مي‌توان‌ «كاركرد علي»،14 تفسير ناميد. كاركرد علي‌ تفسير، نخستين‌ كاركرد است‌ كه‌ كم‌ و بيش‌ از تفسير به‌ ذهن‌ مي‌آيد و نخستين‌ بار «استيونُس» اين‌ عنوان‌ را براي‌ آن‌ برگزيده‌ است.

تفسير، علاوه‌ بر كاركرد عام، مي‌تواند يكي‌ از سه‌ كاركرد خاص‌ را نيز داشته‌ باشد كه‌ عبارت‌اند از: كاركرد تاريخي، كاركرد معنايي‌ و كاركرد التزامي.

1. كاركرد تاريخي،15 گاهي‌ مراد از تفسير، باز آفريني‌ عمل‌ فهم‌ مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ از يك‌ متن‌ تاريخي‌ در مخاطب‌ معاصر است. در اين‌ صورت‌ اصطلاحاً‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ تفسير كاركرد تاريخي‌ دارد. در اين‌ گونه‌ جاها، غرض‌ از تفسير اين‌ است‌ كه‌ مخاطب‌ متني‌ را آن‌ گونه‌ كه‌ مؤ‌لف‌ تاريخي‌ در نظر داشته‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ فهميده‌ است، بفهمد. اين‌ وظيفه‌اي‌ تاريخي‌ است، به‌ اين‌ معنا كه‌ تفسير مي‌خواهد فاصلة‌ زماني‌ را آن‌ چنان‌ از ميان‌ بردارد كه‌ مخاطب‌ معاصر متن‌ مورد نظر را مانند مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ تجربه‌ كند. اگر تفسير در اين‌ كاركرد نتواند فهم‌ مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ را باز آفريني‌ كند، در حقيقت‌ نه‌ فهم، بلكه‌ كج‌ فهمي‌ را نسبت‌ به‌ متن‌ مورد نظر پديد خواهد آورد.16

2. كاركرد معنايي،17 كاركرد دوم‌ تفسير كه‌ با كاركرد عام‌ آن‌ نيز هماهنگ‌ است، كاركرد معنايي‌ است. مراد از كاركرد معنايي‌ اين‌ است‌ كه‌ گاهي‌ تفسير آن‌ چنان‌ عمل‌ فهم‌ را در مخاطب‌ معاصر مي‌آفريند كه‌ از عمل‌ فهم‌ مولف‌ تاريخي‌ مخاطب‌ تاريخي‌ و فراتر مي‌رود. و ناشناخته‌هايي‌ از معناي‌ متن‌ را آشكار مي‌سازد كه‌ مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ با آن‌ها آشنا نبوده‌اند. پيدا است‌ كه‌ هدف‌ تفسير در اين‌ زمينه، باز آفريني‌ تاريخي‌ فهم‌ مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ نيست‌ و معيار ارزيابي‌ تفسير هم‌ فهم‌ مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ نيست.18

كاركرد معنايي‌ تفسير بر اين‌ پيش‌ فرض‌ مبتني‌ است‌ كه‌ متن‌ مي‌تواند معنايي‌ داشته‌ باشد وسيع‌تر و عميق‌تر از معنايي‌ كه‌ مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ دريافته‌اند.

مفسر در كاركرد معنايي، چشم‌ اندازي‌ از معناي‌ متن‌ را به‌ روي‌ مخاطب‌ مي‌گشايد كه‌ نه‌ مؤ‌لف‌ و نه‌ مخاطب‌ تاريخي‌ هيچ‌ يك‌ بدان‌ راه‌ نيافته‌اند؛ البته‌ اين‌ فهم‌ جديد از معاني‌ متن‌ بايد فهم‌ مجازي‌ باشد و براي‌ اين‌ كه‌ مفسر و در نتيجه‌ مخاطب‌ وي‌ در دام‌ فهم‌ نادرست‌ گرفتار نيايند، معناي‌ تازه‌اي‌ كه‌ در افق‌ تفسير جديد گشوده‌ شده‌ است‌ با معنايي‌ كه‌ مؤ‌لف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ در يافته‌اند تفاوت‌ ذاتي‌ و اساسي‌ نداشته‌ باشد. معناي‌ جديد و معناي‌ كهن‌ در صورتي‌ تفاوت‌ اساسي‌ و ذاتي‌ خواهند داشت‌ كه‌ اين‌ هماني‌ متن‌ را به‌ هم‌ زنند؛ به‌ عبارت‌ ديگر، اين‌ معاني‌ نبايد به‌ گونه‌اي‌ باشند كه‌ نسبت‌ دادن‌ آن‌ها به‌ يك‌ متن‌ مستلزم‌ تغيير دادن‌ متن‌ باشد. اين‌ هماني‌ و وحدت‌ متن‌ بايد در خلال‌ اين‌ معاني‌ برقرار باشد.

تجربه، وجود كاركرد معنايي‌ را تأييد مي‌كند. معمولاً‌ نويسندگان‌ چيزهايي‌ را مي‌نگارند كه‌ نسل‌هاي‌ بعدي، از اين‌ چيزها معاني‌ بيش‌تري‌ را از نويسنده‌ به‌ دست‌ مي‌آورند. و اين‌ معاني‌ جديد، از فهم‌هاي‌ نادرست‌ ناشي‌ نشده‌اند؛ بلكه‌ اين‌ معاني‌ را محصول‌ فهم‌هاي‌ دقيق‌ و عميق‌ به‌ حساب‌ مي‌آوريم.

3. كاركرد التزامي،19 تفسير در صورتي‌ كاركرد التزامي‌ دارد كه‌ هدف‌ از آن‌ توليد عمل‌ فهم‌ در مخاطب‌ معاصر باشد تا به‌ كمك‌ آن‌ به‌ لوازم‌ معناي‌ متن‌ راه‌ يابد، خواه‌ مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ به‌ اين‌ لوازم‌ پي‌ برده‌ باشند و يا نبرده‌ باشد.

سه‌ كاركرد خاص‌ تفسير كه‌ توضيح‌ آن‌ها گذشت‌ «مانعة‌ الجمع» نيستند؛ بلكه‌ «مانعة‌ الخلو» هستند؛ به‌ عبارت‌ ديگر، ممكن‌ است‌ در موردي، تفسير متني‌ خاص‌ هر سه‌ كاركرد را به‌ ارمغان‌ بياورد و همة‌ اين‌ كاركردها در يك‌ جا جمع‌ شوند؛ ولي‌ نمي‌توان‌ نمونه‌اي‌ يافت‌ كه‌ تفسير، حتي‌ يكي‌ از اين‌ سه‌ كاركرد را نداشته‌ باشد و در جايي‌ كه‌ هر سه‌ كاركرد هم‌ زمان‌ در تفسير حضور دارند، تفسير بسيار پيچيده‌ و فهم‌ آن‌ هم‌ براي‌ مخاطب‌ بسيار دشوار مي‌شود؛ زيرا مخاطب‌ متحير و سرگردان‌ مي‌ماند آيا آنچه‌ در تفسير وجود دارد، معناي‌ متن‌ است‌ يا لوازم‌ آن؛ و معنا هم‌ معنايي‌ هست‌ كه‌ مولف‌ و مخاطب‌ تاريخي‌ در نظر داشته‌اند و يا نه‌ معنايي‌ هست‌ كه‌ فراتر از فهم‌ مولف‌ و فهم‌ مخاطب‌ تاريخي‌ است؛ لذا بهترين‌ تفسير به‌ تفسيري‌ مي‌گويند كه‌ در آن‌ اين‌ كاركردها از همديگر تفكيك‌ شده‌اند.20

در برخي‌ از متون‌ يكي‌ از اين‌ كاركردها برجسته‌ مي‌شود و اهميت‌ خاصي‌ پيدا مي‌كند. اين‌ امر به‌ كاركرد فرهنگي‌ متن‌ تفسير شده‌ وابسته‌ است؛ مثلاً‌ در متون‌ حقوقي‌ و قانون‌ گذاري، كاركرد سوم‌ تفسير يعني‌ كاركرد التزامي، بسيار اهميت‌ دارد؛ زيرا اين‌ متون‌ مي‌خواهند راه‌ نمايي‌ براي‌ قوانين‌ مربوط‌ به‌ رفتارها و پيامدهاي‌ مربوط‌ به‌ آن‌ها را فراهم‌ آورند و در برخي‌ از متون‌ ديني، كاركرد اول؛ يعني‌ كاركرد تاريخي، بسيار اهميت‌ دارد. براي‌ نمونه، در تفسير قرآن‌ كه‌ متني‌ وحياني‌ است‌ اين‌ كاركرد، همة‌ تلاش‌ مفسٍّر را به‌ خود معطوف‌ مي‌دارد؛ چرا كه‌ برداشتن‌ فاصلة‌ زماني‌ ميان‌ مخاطب‌ معاصر و رسيدن‌ به‌ معنايي‌ كه‌ مخاطب‌ تاريخي‌ آن‌ را فهميده‌ است، بسيار راه‌گشا خواهد بود. فهم‌ مخاطب‌ تاريخي‌ در اين‌ گونه‌ چيزها، در مباحث‌ تفسيري‌ مدخليت‌ تام‌ دارد و در بسياري‌ چيزها هم‌ به‌ مناقشات‌ و نزاع‌ها فيصله‌ مي‌دهد.21


.1 دانشجوي‌ دكتري‌ فلسفه‌ اسلامي، دانشگاه‌ تربيت‌ مدرس.

s New Latin - English, English -س. Simpson, Cassell2 ,(1959Latin Dictionary Cassell Companay LtD( .322P.

. H.P.Grice.3

. The Philosophy Of interpretarion, ed. by Toseph4 00096),PP.2Margolis and Tom Rockmore, Blackwell( .97 -

. Gracia Jorge, A Theory Of textuality,5 .599148), P.1StateUnoversity Of New Yorkpress(

.50 - 46. The Philosphy Of interpetation,PP.6

. Ibid.7

. Cadamer and Hermeneutics,ed. by Hugh J.Silverman,8 .199251), P.1London (

. Nietzche.9

0. Derrida.1

1. Ronald Barth.1

2. Magritte.1

3. Kierkegaard.1

4. Casual Function.1

5. Historical.1

.6153. A theory Of textuality, P.1

7. Meaning Funetiton.1

.8154. Ibid , P. 1

9. implicative Function.1

0. Ibid.2

.55 - 154. Ibid, PP. 2

/ 1