گذر از تعريف دين به شمولگرايي
محمدتقي سهرابيفر (1) چكيده:
در اين نوشتار، ضمن اشاره به معاني لغوي دين، با توجه به اقبال دوباره به دين و مباحث گوناگون دينپژوهي در عصر حاضر، مسأله ضرورت تعريف دين تبيين شده است. مشكلات تعريف دين به شكلي جامع و مانع و زواياي نگاه به دين از منظر درون و بيرون و خصوصيات هر كدام در بحث بعدي آمده است و تعاريف دانشمندان اسلامي و غربي گونهشناسي گرديد. در بخش بعدي سعي بر آن است تا با معرفي دين به وسيله «سِلم» و «انقياد»، تعريف جامعي ارائه گردد كه هم دين حق و هم اديان باطل را در برگيرد. با اين تعريف خيليها كه قاصرانه از معارف دين اسلام بهدوراند؛ اما در برابر خداوند تسليم و منقادند، در محدوده دين وارد ميشوند و ميتوانند از اين طريق به نجات و سعادت اميدوار باشند و اينگونه است كه پل ارتباطي بين دو مسأله از مسائل جديد كلامي؛ يعني تعريف دين و شمولگرايي، ايجاد ميشود. در اين نظريه از آيه «ان الدين عندالله الاسلام» و روايت «الاسلام هو التسليم» و تعريف شهيد مطهري از دين، الهام گرفته شده است. دين در لغت
«دين»، كلمهاي عربي است كه در زبانهاي سامي مانند عبري و آرامي نيز به كار رفته و به معناي قضاوت و جزا است. واژه «مدينه» كه در زبانهاي سامي به معناي قريه و شهر آمده است، در اصل به محلي اطلاق ميشد كه داراي يك يا چند قاضي است. كلمه «ديان» در عربي نيز از همين ريشه است و به معناي قاضي به كار ميرود. دين در زبان اوستايي و در كتاب زردشت، به صورت «دئنا» Deana و به معناي وجدان و ضمير پاك است. (2) در قرآن، دين به معناي جزا نيز به كار رفته است؛ مانند: «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»(3). معناي ديگر دين اطاعت و انقياد است. در متون ديني نيز اين كاربرد را ميتوان يافت؛ مثل: «وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ»(4). علاوه بر دو معناي گفته شده، كتب لغت معاني ديگري همچون روز قيامت، راستي سياست و سيرت و عادت نيز براي آن بيان كردهاند.(5) نياز به تعريف دين
قرنها مبارزه با دين براي ريشه كن كردن آن و عدم توفيق در رسيدن به اين هدف، انسان امروز را بر آن داشته است تا به آن رو كند و نگاهي نو به آن بيفكند. در گذشته، بسياري از انديشمندان بر اين باور بودند كه پيشرفت علوم و ارتقاي سطح آگاهي مردم باعث ميشود كه دين حضور خود را در ميان انسانها از دست بدهد. در اين باره ميتوان به رابطه دين و روانشناسي اشاره كرد. اريك فروم (متولد 1900 ميلادي) ميگويد: روانكاوان و نمايندگان كليسا هر دو طرفدار اين نظر هستند كه روانكاو ميكوشد تا قلمرو كشيش را اشغال كند. فرويد و شين هم بر اختلاف و تضاد بين آن دو، رأي دادهاند. (6) همچنين ماركسيسم، دين و ايمان را انعكاس وضع اجتماعي خاص در يك زمان معيّن ميداند و بر اين باور است كه اگر مناسبات مادي تغيير كنند، دين به خودي خود از بين ميرود.(7) اما به تدريج، اين نكته بر انديشمندان روشن ميشود كه دستاوردهاي علمي و فني انسان، با همه پيچيدگي و زرق و برقش، نميتوانند جايگزين دين شوند. افزايش آمار كساني كه به دين روي ميآورند و كساني كه در معابد و اجتماعات ديني شركت ميكنند، گواهي صادق بر اين ادعاست. اين سخن به عنوان دليل بر حقانيت دين نيست؛ بلكه گواهيست بر اقبال دوباره مردم به دين. كارل يونگ (1875ـ1961) روانكاو سوئيسي ميگويد: «در ميان تمام بيماران ميانسال من... يك نفر هم نبود كه مسألهاش، مسأله يافتن يك نگرش ديني به حيات نباشد. يقينا دليل بيماري همه آنها اين بود كه فاقد آن چيزي بودند كه اديان زنده در هر عصري براي پيروان خود به ارمغان ميآورند و هيچ يك از آنها نتوانست بدون باز يافت نگرش ديني خود واقعا بهبود يابد.» (8) در يك نظرخواهي از گروهي مردم آمريكا در سال 1968، 52% آنان اظهار داشتهاند كه احساس تنهايي و افسردگي ميكنند(9). چنين آماري انسان را به انديشه وا ميدارد كه چگونه در عصر ارتباطات، انسانها احساس تنهايي و افسردگي ميكنند. اين از آن روست كه انسان امروز دين را جزء لاينفك زندگي نميبيند. و حال آن كه اين دين همراه انسان بوده است و خواهد بود؛ پس بايد آن را شناخت و رابطه آن را با فرهنگ، اخلاق، سياست و ديگر ابعاد زندگي تبيين كرد. آنچه كه از كارل يونگ نقل شد مؤيد اين ادعاست. همه اين مباحث موقوف به تعريفي واضح و روشن از دين است؛ زيرا بسياري از اختلاف نظرها از اختلاف نگرشها به دين نشأت ميگيرند. بحثهايي از دين پژوهي نيز مانند انتظار بشر از دين، منشأ گرايش به دين، قلمرو دين و كثرتگرايي ديني، از لحاظ موضوعشناسي نيازمند تعريف و تبيين دين هستند. مشكلات تعريف دين
مروري بر تعاريف ارائه شده بر دين نشانگر اين نكتهاند كه تعريف دين به آساني صورت نميگيرد و معمولاً هر تعريفي از يك يا چند جهت مورد خدشه قرار ميگيرد؛ زيرا تعريف دين با مشكلاتي همراه بوده است كه در ذيل، به برخي از آنها اشاره ميشود: 1ـ به دليل روشن نبودن مصاديق دين، برخي انديشمندان، تمام مكاتب فكري، فلسفي و اجتماعي را از مصاديق دين به حساب ميآورند. در اين ديدگاه، مكتبي همچون ماركسيسم نيز، كه خدا باور نيست، جزو اديان شمرده ميشود. 2ـ در بعضي تعريفها، اعمال متديّنان به عنوان دين در نظر گرفته ميشود و يا ديني كه «هست» با ديني كه «بايد باشد»، مشتبه ميشود؛ مثلاً، در بعضي تعريفهاي متفكران غربي، عملكرد كليسا به نام «دين» شناخته شده است. 3ـ به دليل تلقيهاي متفاوت، طبق فكري كه از مغرب زمين نشأت گرفته است، دين ماهيتي متمايز از ساير شؤون انساني دارد؛ در حالي كه در برخي اديان، دين در همه ابعاد زندگي انسان ساري و جاري است؛ مثلاً، در بعضي از فرقههاي آيين هندو، همه چيز محتواي ديني دارد و به معناي حقيقي، هر چيز كه هست، الوهي است؛ وجود، في نفسه مقدس است و اين واقعيت، خود را به شيوههاي گوناگون جلوهگر ميسازد. (10) 4ـ يكي ديگر از مشكلات تعريف دين، اهداف مختلف و زاويههاي ديد متفاوت تعريفكنندگان است كه باعث ميشود تا جستجوگر دين در ميان صدها تعريف همگون و ناهمگون، سردرگم بماند. هر انسان انديشمندي ـ چه متدين و چه غيرمتدين ـ ميتواند تعريفي از بيرون بر دين داشته باشد و از اين منظر، دين را به عنوان پديدهاي در تاريخ بشر، كه همراه و همگام با وي زيسته است، بررسي كند. نگاه بيرون معمولاً پديداري است؛ يعني اديان آن گونه كه ظاهر گشتهاند، مورد نظراند؛ اما در نگاه دروني، هم ميتوان به آنچه از دين به ظهور پيوسته است نگاه كرد و هم به آنچه از منابع و متونِ آن بر ميآيد و چه بسا تحقق خارجي نيافته است، نظر داشت. در نگاه دروني، دين به دو قسم «حق» و «باطل» تقسيم ميشود؛ اما در نگرش بيروني، هدف، تعيين دين حق و قضاوت ميان اديان نيست؛ بلكه همه اديان به عنوان واقعيتي موجود به رسميت شناخته ميشوند و فعل و انفعالات ميان آنها و حوزههاي ديگر مورد بررسي قرار ميگيرد. علاوه بر مشكلات ذكر شده، تعريفهاي بيروني گرههاي ناگشوده ديگري نيز دارند؛ از جمله اين كه: الف) معضل «دور» بر آن سايه افكنده است؛ زيرا شخص بيروننگر بايد با توجه به مصاديق اديان، تعريف ارائه دهد؛ در حالي كه شناسايي مصاديق، خود متوقف بر داشتن تعريف روشن از دين است. ب) برخي از اين تعريف كنندگان، براي اين كه تعريفي جامع ارائه دهند، سعي كردهاند جوهري مشترك براي اديان بيابند و يا منشأ دين را به عنوان تعريف اعلام كنند؛ در حالي كه چنين تعريفي در بسياري از مباحث دينپژوهي كارساز نيست؛ مثلاً: در بحث «ارتباط علم و دين» به صِرف مشخص شدن جوهر يا منشأ دين، چگونگي رابطه دين با علم روشن نخواهد شد. مشكلات گفته شده، برخي را به اين باور رسانده است كه دسترسي به يك تعريف، كه ماهيت دين را مشخص كند و نزد همگان رضايتبخش باشد، ناممكن است. اينان معتقدند دين نيز مانند پديدههاي ديگر عالمِ خلقت، ابعاد و اسرار بسياري دارد كه احاطه يك فرد بر همه آنها امكانپذير نيست و همانگونه كه تعريف گياهشناس، هنرمند، باغبان، متخصص محيط زيست و فرد عادي از درخت متفاوت است، دين نيز چنين حالتي دارد. (11) تعريف انديشمندان غربي از دين
تعريفها از يك نظر، در سه گروه جاي ميگيرند: 1ـ تعريفهايي كه دين را نوعي شناخت و معرفت قلمداد ميكنند؛ مثلاً: فرهنگ مختصر آكسفورد، دين را اينگونه تعريف ميكند: «شناخت يك موجود فوق بشري كه داراي قدرت مطلقه است و خصوصا باور داشتن به خدايان متشخّص كه شايسته اطاعت و پرستشاند.» (12) 2ـ تعريفهايي كه دين را در مجموعهاي از اعمال و رسوم خلاصه ميكنند؛ مانند تعريف اس. رايناخ(13) «مجموعهاي از اوامر و نواهي كه مانع عملكرد آزاد استعدادها ميگردند.»(14) و نيز مانند تعريفي از لردراگلان(15): «دين جستجوي زندگي است به وسيله يك سلسله اعمال.»(16) 3ـ تعريفهايي كه دين را امري دروني، احساسي و عاطفي ميدانند؛ مثلاً ماتيو آرنولد(17) ميگويد: «دين همان اخلاق است كه احساس و عاطفه به آن تعالي، گرما و روشني بخشيده است.»(18) شايد مهمترين تعريفي كه در اين گروه قرار گرفته است، مربوط به شلاير ماخر (1768ـ1834)(19) باشد. در نظر شلاير، دين، احساس وابستگي مطلق به چيزي است.(20) تعريف دانشمندان اسلامي از دين
در تعريفهاي ارائه شده توسط عالمان دين اسلام، معمولاً آميزهاي از اعتقاد و اعمال و يا اعتقاد، عمل و اخلاق، به عنوان دين معرفي شده است و برخي از آنها اشاره ميشود: 1ـ علاّمه طباطبائي رحمهالله :
در تفسير الميزان تعريفهاي گوناگوني ارائه كرده است؛ از جمله: «آن روش مخصوصي است در زندگي كه اصلاح دنيا را به طوري كه موافق كمال اخروي و حيات دائمي حقيقي باشد، تأمين كند. پس در شريعت، بايد قانونهايي وجود داشته باشد كه روش زندگاني را به اندازه احتياج روشن ميسازد.» (21)2ـ استاد مصباح يزدي:
«دينبرابر استبا اعتقاد بهآفرينندهايبرايجهانو انسانو دستوراتعمليمتناسببااينعقايد.» (22) 3ـ استاد سبحاني:
«دين يك معرفت و نهضت همه جانبه به سوي تكامل است كه چهار بعد دارد: اصلاح فكر و عقيده، پرورش اصول عالي اخلاق انساني، حسن روابط افراد اجتماع و حذف هر گونه تبعيضهاي ناروا.» (23) 4ـ استاد جوادي آملي:
«دين مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرّراتي است كه براي اداره امور جامعه انساني و پرورش انسانها باشد. گاهي اين مجموعه، حق و گاهي همه آنها باطل و زماني مخلوطي از حق و باطل است... «دين حق»، ديني است كه عقايد، قوانين و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و «دين باطل» ديني است كه از ناحيه غير خداوند تنظيم و مقرّر شده است.» (24) 5ـ مهندس مهدي بازرگان:
«اين دستورالعمل و مسير و مقصد، كه تكليف كلي زندگي و سرنوشت ما را معيّن ميكند، همان است كه نامش را مذهب يا مسلك ميگذاريم و در كلمه عمومي «دين» جا ميدهيم؛ خواه دين درست يا نادرست.» (25) علاوه بر تعريفهاي مزبور، به موارد ديگري برميخوريم كه در آنها، عقيده به اموري خاص يا اعمال خاص جزو تعريف دين قرار نگرفته است. به دو مورد از آنها اشاره ميشود. 1ـ بعضي از مستشرقان مثل نيكلسون در كتابش و اسلامشناساني مثل اقبال لاهوري در سير فلسفه در ايران گفتهاند كه صوفيان در قرن اول و دوم هجري، دينشان منحصر به احساس ترس از خدا بود و پس از قرون سوم و چهارم، اين احساس تبديل به احساس عشق به خداوند شد. (26) همانگونه كه پيداست، اين تعريف در گروه بندي تعريفها، در گروه سوم قرار ميگيرد؛ يعني چيزي شبيه تعريف شلاير ماخر است. 2ـ استاد شهيد مطهري: «اسلام و حقيقت دين عبارت است از تسليم و اطاعت از خداوند متعال». (27) تعريف پيشنهادي
اگر بخواهيم دين را به عنوان امري اختياري و با نگاهي بيرون تعريف كنيم؛ به گونهاي كه شامل همه اديان بشود، لازم است از معناي لغوي آن كمك بگيريم و بگوييم: دين، يعني انقياد، گردننهادن و سلم شدن. هر ديني ـ چه الهي و چه غير الهي ـ شكلي از انقياد در خود دارد. وقتي دين را به تسليم و انقياد تعريف كرديم، باز هم ميتوانيم دين را به حق و باطل تقسيم كنيم؛ زيرا متعلَّقِ تسليم، اگر شايستگي لازم را داشته باشد، تسليم ما در برابر او حق است و الاّ باطل. تعريف مزبور نياز به توضيحاتي دارد: الف) اگر گفته شود برخي، دين را احساسي دروني و قدسي نسبت به يك موجود برتر ميدانند و در چنين ديني، انقياد و سِلم بودن لحاظ نشده است، ميتوان در پاسخ، به دو امر اشاره كرد: 1ـ آن ارتباط معنوي كه همه انسانها در طول عمر خود آن را تجربه ميكنند، دين نيست؛ زيرا آن حالت، يك امري اختياري نيست و انسان، با اختيار خود آن را ايجاد نميكند؛ بلي، اين حالت ميتواند زمينه را براي متديّن شدن فراهم كند. براي تأييد اين سخن ميتوان به آيه «فطرت» (28) استناد كرد. اين آيه ضمن آن كه بر يك نوع حس دروني انسان نسبت به آموزههاي بنيادين اسلام اشاره ميكند، در عين حال، انسان را به پذيرفتن و روي آوردن به آن دعوت ميكند. 2ـ در همان لحظه اتصال و ارتباط، انسان، بياختيار در برابر آن موجود مافوق خاضع و منقاد است؛ اما حفظ اختياريِ آن خضوع و انقياد ـ هر چند در مراتب پايين آن ـ انسان را در حوزه دين داخل ميكند. سخن مير شريف جرجاني (740ـ816) مؤيّد اين نكته است. وي ميگويد: «دين و ملّت، در ذات، متحد و در اعتبار مختلفند. شريعت، از اين حيث كه از آن پيروي ميشود، دين است و از اين حيث كه افراد متفرق را جمع ميكند، ملت است و از اين حيث كه مردم به آن مراجعه ميكنند، مذهب است.» (29) از اين تعريف به دست ميآيد كه اگر آن احساس برتر و يا اگر مجموعهاي از معارف و دستورالعملها، مورد پيروي واقع نشوند، دين تحقق نمييابد؛ يعني: وقتي تسليم و انقياد در درون انسان شكل گرفت، در اين صورت به شكل پيروي و لو في الجمله ظاهر خواهد شد. ب) برخي دين را به عقايد و مناسك خاص تفسير ميكنند. با كمي دقت متوجه ميشويم كه همه آن عقايد و احكام و اخلاق، از انقياد به يك موجود نشأت ميگيرند. ما برداشت خود را از آن موجود برتر، عقايد خود قرار ميدهيم و خواستههاي او را در قالب احكام و اخلاق، تنظيم ميكنيم. كسي كه در برابر آن موجود برتر تسليم است، اما در عقايد خود نسبت به آن موجود اشتباهاتي دارد، طبق تعريف ارائه شده، از حوزه دين خارج نميشود. داستان موسي عليهالسلام با چوپان مؤيد اين نكته است.
ديد موسي يك شباني را به راه
تو كجائي تا شوم من چاكرت
چارقت دوزم كنم شانه سرت...
كو همي گفت اي خدا و اي اله
چارقت دوزم كنم شانه سرت...
چارقت دوزم كنم شانه سرت...
شمولگرايي (35)
مطالعه انسان در گذشتههاي دور و در مكانهاي گوناگون، اين واقعيت را روشن ميسازد كه دينهاي متعدد و مختلفي همراه بشر بوده است. نزاعها و كشمكشهاي بين اديان در گذشته و حال از سويي، و زياد شدن ارتباط بين پيروان اديان در جهان ارتباطات از سوي ديگر، معمّاي كثرت اديان را در ذهن بشر، بيشتر جلوهگر ميسازد. تفصيل اين بحث، ما را از اهدف اصلي مقاله دور خواهد ساخت؛ از اين رو، به همين مقدار بسنده ميكنيم كه دانشمندان با نگاههاي درونديني و برونديني، مواضع مختلفي در مقابل تعدد اديان گرفتهاند كه ميتوان آنها را در سه گروه عمده جاي داد: 1ـ انحصارگرايي (36) : طبق اين نظريه تنها يك دين از ميان اديان مختلف حقّ است و انسان را به سعادت نهايي ميرساند؛ گرچه ديگر اديان نيز شايد بهرهاي از حقيقت داشته باشند. بيشتر پيروان اديان با نگاهي دروني و با توجه به آموزههاي دين خود، بر اين نظريه پافشاري ميكنند. 2ـ كثرتگرايي: (37) طبق اين نظريه، اولاً حقيقت منحصر به يك دين نيست؛ بلكه همه اديان از آن برخوردارند؛ ولي نميتوان گفت يك دين از حقيقت بيشتري برخوردار است. ثانيا رسيدن به سعادت نهايي و نجات انسان در گرو پيروي از يك دين خاص نيست؛ بلكه اديان، هر كدام راههايياند براي رسيدن به هدف نهايي. طبق اين نظريه حقانيت و نجاتبخش بودن، از انحصار يك دين خارج ميشود. (38) 3ـ شمولگرايي: اين فكر بر حقانيت يك دين تأكيد دارد و از سوي ديگر معتقد است كه خداوند لطف و عنايت خود را براي همه انسانها متجلي كرده است و به همين دليل، همه ميتوانند رستگار شوند؛ هر چند از اصول اعتقادي دينِ حق چيزي نشنيده باشند. كارل رانر (1984ـ1904)(39) متكلم كاتوليك بر اين باور است كه روح خداوند بر زندگي مؤمناني كه در ساير اديان به عبادت مشغولند تأثير ميگذارد؛ حتي اگر آنها تأثير خداوند را در قالب اصطلاحات مسيحي درك نكنند. رانر اين افراد را مسيحيان بدون عنوان(40) ميخواند.(41) نتيجه
با توجه به مطالب گفته شده درباره تعريف دين، ما در مبحث كثرتگرايي ديني، به نوعي شمولگرايي رهنمون ميشويم؛ يعني: ضمن اين كه بر حقانيت يك دين اصرار ميورزيم، در عين حال، با ارائه ملاك و معياري مشخص، راه نجات و رستگاري را بر كساني كه از شناخت دين حق عاجز ماندهاند، باز ميكنيم. توجه به اين نكته ضروريست كه شمولگرايي نيز همچون انحصارگرايي، نياز به حدّ و مرزي معين دارد و اين كه حدّ آن را چه چيز بدانيم، در قبول يا ردّ اين نظريه نقش دارد. به نظر ميرسد با تعريف دين به سلم و انقياد، مرزي مشخص و قابل قبول بر نظريه شمولگرايي نيز، تعيين ميشود. پس، شمولگرايي مورد نظر اين مقاله با تعريف رايج آن متفاوت است؛ زيرا از يك سو، دايره دين را نيز همچون دايره اهل نجات توسعه ميدهد و از سوي ديگر، سلم و انقياد را به عنوان حدي بر هر دويِ دين و نجات، ابراز ميدارد. در ميان تعريفهايي كه از عالمان دين نقل شد، تنها استاد مطهري در تعريفش از دين، بر انقياد و تسليم تكيه كرد و اين نكته، قوتي در كلام ايشان است. 1 - دانشجوي دكتري فلسفه و كلام. 2ـ ر.ك.: محمدجواد شكور، خلاصه اديان، انتشارات شرق، چاپ ششم، صص 6ـ5. 3ـ الحمد / 4. 4ـ توبه / 29. 5ـ ر.ك.: معجم مقاييس اللغة، ج 2، ص 319؛ علياكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج 8، ص 11419؛ سيد جعفر سجادي، فرهنگ معارف اسلامي، ج 2، ص 416؛ المصباح المنير، ج 1، ص 279؛ مصطلحات الكلامية، آستانقدس رضوي، ص 149. 6ـ اريك فروم، روانكاوي و دين، ترجمه آرسن نظرييان، انتشارات پويش، ص 17. 7ـ از جمله ر.ك.: فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، سروش، تهران، 1367، ج 7، ص 316 به بعد. 8- Jung carl g.yuny, Modern man in search of a soul. p. 284 . به نقل از: محمد سعيدي مهر و امير ديواني، نشر معارف، چاپ هشتم، ص 28. 9ـ همان، ص 23. 10ـ برگرفته از دين پژوهي، ويراسته ميرچاالياده، ترجمه بهاالدين خرمشاهي، پژوهشگاه فرهنگ و علوم انساني، ج 2، صص 58ـ57. 11ـ ر.ك.: همايون همتي، مدخلي بر دينشناسي، مجله وارش، مرداد و شهريور 1377. 12ـ به نقل از جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهزاد سالكي، انتشارات الهدي، ص 15. 13- Salomon Rinach . 14ـ همان. 15- Lord Raglan . 16ـ به نقل از: عزالدين رضا نژاد، تعريف دين، مجله كلام اسلامي، ش 9. 17- Malhew Arnolk . 18ـ جان هيك، پيشين، ص 5. 19- Schleier macher . 20ـ دين پژوهي، ص 61. 21ـ محمدحسين طباطبايي، ترجمه الميزان، ج 2، ص 187. 22ـ آموزش عقايد، ج 1، ص 28. 23ـ فصلنامه نقد و نظر، شماره دوم، بهار 1374، ص 19. 24ـ شريعت در آينه معرفت، مركز نشر اسرا، ج 2، صص 112ـ111. 25ـ مجموعه آثار مهدي بازرگان، بنياد فرهنگي مهندس بازرگان، ج 9، ص 251. 26ـ به نقل از: عزالدين رضانژاد، پيشين. 27ـ يادنامه استاد شهيد مطهري، ص 117. 28ـ روم / 30: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» 29ـ مير سيد شريف جرجاني، تعريفات، ترجمه حسن سيد عرب و سيما نور بخش، نشر فرزان، ص 77. 30ـ نمل / 14. 31ـ مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلامية، ج 15، ص 412. 32ـ محمدمهدي ري شهري، ميزان الحكمة، ج 3، ص 395، در روايتي از امام صادق عليهالسلام آمده است: «هل الدين الا الحب». 33ـ آلعمران / 19. 34ـ محمدمهدي ريشهري، پيشين، ج 4، ص 527. 35- Inclusivism . 36- Exclusivism . 37- Pluralism . 38ـ براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به: جان هيك، بحث پلوراليسم ديني ترجمه عبدالرحيم گواهي و محمد لگنهاوزن؛ اسلام و كثرت گرايي ديني، ترجمه نرجس جواندل. 39- Karl Rohner . 40- Anonymous Christians . 41ـ ر.ك.: مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، صص 417ـ415.