گذر از تعریف دین به شمول گرایی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گذر از تعریف دین به شمول گرایی - نسخه متنی

محمدتقی سهرابی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گذر از تعريف دين به شمول‏گرايي

محمدتقي سهرابي‏فر (1)

چكيده:

در اين نوشتار، ضمن اشاره به معاني لغوي دين، با توجه به اقبال دوباره به دين و مباحث گوناگون دين‏پژوهي در عصر حاضر، مسأله ضرورت تعريف دين تبيين شده است.

مشكلات تعريف دين به شكلي جامع و مانع و زواياي نگاه به دين از منظر درون و بيرون و خصوصيات هر كدام در بحث بعدي آمده است و تعاريف دانشمندان اسلامي و غربي گونه‏شناسي گرديد.

در بخش بعدي سعي بر آن است تا با معرفي دين به وسيله «سِلم» و «انقياد»، تعريف جامعي ارائه گردد كه هم دين حق و هم اديان باطل را در برگيرد. با اين تعريف خيلي‏ها كه قاصرانه از معارف دين اسلام به‏دوراند؛ اما در برابر خداوند تسليم و منقادند، در محدوده دين وارد مي‏شوند و مي‏توانند از اين طريق به نجات و سعادت اميدوار باشند و اينگونه است كه پل ارتباطي بين دو مسأله از مسائل جديد كلامي؛ يعني تعريف دين و شمول‏گرايي، ايجاد مي‏شود.

در اين نظريه از آيه «ان الدين عندالله الاسلام» و روايت «الاسلام هو التسليم» و تعريف شهيد مطهري از دين، الهام گرفته شده است.

دين در لغت

«دين»، كلمه‏اي عربي است كه در زبانهاي سامي مانند عبري و آرامي نيز به كار رفته و به معناي قضاوت و جزا است.

واژه «مدينه» كه در زبانهاي سامي به معناي قريه و شهر آمده است، در اصل به محلي اطلاق مي‏شد كه داراي يك يا چند قاضي است. كلمه «ديان» در عربي نيز از همين ريشه است و به معناي قاضي به كار مي‏رود.

دين در زبان اوستايي و در كتاب زردشت، به صورت «دئنا» Deana و به معناي وجدان و ضمير پاك است. (2)

در قرآن، دين به معناي جزا نيز به كار رفته است؛ مانند: «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»(3).

معناي ديگر دين اطاعت و انقياد است. در متون ديني نيز اين كاربرد را مي‏توان يافت؛ مثل: «وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ»(4). علاوه بر دو معناي گفته شده، كتب لغت معاني ديگري همچون روز قيامت، راستي سياست و سيرت و عادت نيز براي آن بيان كرده‏اند.(5)

نياز به تعريف دين

قرنها مبارزه با دين براي ريشه كن كردن آن و عدم توفيق در رسيدن به اين هدف، انسان امروز را بر آن داشته است تا به آن رو كند و نگاهي نو به آن بيفكند.

در گذشته، بسياري از انديشمندان بر اين باور بودند كه پيشرفت علوم و ارتقاي سطح آگاهي مردم باعث مي‏شود كه دين حضور خود را در ميان انسانها از دست بدهد. در اين باره مي‏توان به رابطه دين و روان‏شناسي اشاره كرد. اريك فروم (متولد 1900 ميلادي) مي‏گويد: روانكاوان و نمايندگان كليسا هر دو طرفدار اين نظر هستند كه روانكاو مي‏كوشد تا قلمرو كشيش را اشغال كند.

فرويد و شين هم بر اختلاف و تضاد بين آن دو، رأي داده‏اند. (6)

همچنين ماركسيسم، دين و ايمان را انعكاس وضع اجتماعي خاص در يك زمان معيّن مي‏داند و بر اين باور است كه اگر مناسبات مادي تغيير كنند، دين به خودي خود از بين مي‏رود.(7)

اما به تدريج، اين نكته بر انديشمندان روشن مي‏شود كه دستاوردهاي علمي و فني انسان، با همه پيچيدگي و زرق و برقش، نمي‏توانند جايگزين دين شوند. افزايش آمار كساني كه به دين روي مي‏آورند و كساني كه در معابد و اجتماعات ديني شركت مي‏كنند، گواهي صادق بر اين ادعاست. اين سخن به عنوان دليل بر حقانيت دين نيست؛ بلكه گواهيست بر اقبال دوباره مردم به دين.

كارل يونگ (1875ـ1961) روانكاو سوئيسي مي‏گويد:

«در ميان تمام بيماران ميانسال من... يك نفر هم نبود كه مسأله‏اش، مسأله يافتن يك نگرش ديني به حيات نباشد. يقينا دليل بيماري همه آنها اين بود كه فاقد آن چيزي بودند كه اديان زنده در هر عصري براي پيروان خود به ارمغان مي‏آورند و هيچ يك از آنها نتوانست بدون باز يافت نگرش ديني خود واقعا بهبود يابد.» (8)

در يك نظرخواهي از گروهي مردم آمريكا در سال 1968، 52% آنان اظهار داشته‏اند كه احساس تنهايي و افسردگي مي‏كنند(9). چنين آماري انسان را به انديشه وا مي‏دارد كه چگونه در عصر ارتباطات، انسانها احساس تنهايي و افسردگي مي‏كنند. اين از آن روست كه انسان امروز دين را جزء لاينفك زندگي نمي‏بيند. و حال آن كه اين دين همراه انسان بوده است و خواهد بود؛ پس بايد آن را شناخت و رابطه آن را با فرهنگ، اخلاق، سياست و ديگر ابعاد زندگي تبيين كرد. آنچه كه از كارل يونگ نقل شد مؤيد اين ادعاست.

همه اين مباحث موقوف به تعريفي واضح و روشن از دين است؛ زيرا بسياري از اختلاف نظرها از اختلاف نگرشها به دين نشأت مي‏گيرند. بحثهايي از دين پژوهي نيز مانند انتظار بشر از دين، منشأ گرايش به دين، قلمرو دين و كثرت‏گرايي ديني، از لحاظ موضوع‏شناسي نيازمند تعريف و تبيين دين هستند.

مشكلات تعريف دين

مروري بر تعاريف ارائه شده بر دين نشانگر اين نكته‏اند كه تعريف دين به آساني صورت نمي‏گيرد و معمولاً هر تعريفي از يك يا چند جهت مورد خدشه قرار مي‏گيرد؛ زيرا تعريف دين با مشكلاتي همراه بوده است كه در ذيل، به برخي از آنها اشاره مي‏شود:

1ـ به دليل روشن نبودن مصاديق دين، برخي انديشمندان، تمام مكاتب فكري، فلسفي و اجتماعي را از مصاديق دين به حساب مي‏آورند. در اين ديدگاه، مكتبي همچون ماركسيسم نيز، كه خدا باور نيست، جزو اديان شمرده مي‏شود.

2ـ در بعضي تعريفها، اعمال متديّنان به عنوان دين در نظر گرفته مي‏شود و يا ديني كه «هست» با ديني كه «بايد باشد»، مشتبه مي‏شود؛ مثلاً، در بعضي تعريفهاي متفكران غربي، عملكرد كليسا به نام «دين» شناخته شده است.

3ـ به دليل تلقي‏هاي متفاوت، طبق فكري كه از مغرب زمين نشأت گرفته است، دين ماهيتي متمايز از ساير شؤون انساني دارد؛ در حالي كه در برخي اديان، دين در همه ابعاد زندگي انسان ساري و جاري است؛ مثلاً، در بعضي از فرقه‏هاي آيين هندو، همه چيز محتواي ديني دارد و به معناي حقيقي، هر چيز كه هست، الوهي است؛ وجود، في نفسه مقدس است و اين واقعيت، خود را به شيوه‏هاي گوناگون جلوه‏گر مي‏سازد. (10)

4ـ يكي ديگر از مشكلات تعريف دين، اهداف مختلف و زاويه‏هاي ديد متفاوت تعريف‏كنندگان است كه باعث مي‏شود تا جستجوگر دين در ميان صدها تعريف همگون و ناهمگون، سردرگم بماند. هر انسان انديشمندي ـ چه متدين و چه غيرمتدين ـ مي‏تواند تعريفي از بيرون بر دين داشته باشد و از اين منظر، دين را به عنوان پديده‏اي در تاريخ بشر، كه همراه و همگام با وي زيسته است، بررسي كند.

نگاه بيرون معمولاً پديداري است؛ يعني اديان آن گونه كه ظاهر گشته‏اند، مورد نظراند؛ اما در نگاه دروني، هم مي‏توان به آنچه از دين به ظهور پيوسته است نگاه كرد و هم به آنچه از منابع و متونِ آن بر مي‏آيد و چه بسا تحقق خارجي نيافته است، نظر داشت. در نگاه دروني، دين به دو قسم «حق» و «باطل» تقسيم مي‏شود؛ اما در نگرش بيروني، هدف، تعيين دين حق و قضاوت ميان اديان نيست؛ بلكه همه اديان به عنوان واقعيتي موجود به رسميت شناخته مي‏شوند و فعل و انفعالات ميان آنها و حوزه‏هاي ديگر مورد بررسي قرار مي‏گيرد. علاوه بر مشكلات ذكر شده، تعريفهاي بيروني گره‏هاي ناگشوده ديگري نيز دارند؛ از جمله اين كه:

الف) معضل «دور» بر آن سايه افكنده است؛ زيرا شخص بيرون‏نگر بايد با توجه به مصاديق اديان، تعريف ارائه دهد؛ در حالي كه شناسايي مصاديق، خود متوقف بر داشتن تعريف روشن از دين است.

ب) برخي از اين تعريف كنندگان، براي اين كه تعريفي جامع ارائه دهند، سعي كرده‏اند جوهري مشترك براي اديان بيابند و يا منشأ دين را به عنوان تعريف اعلام كنند؛ در حالي كه چنين تعريفي در بسياري از مباحث دين‏پژوهي كارساز نيست؛ مثلاً: در بحث «ارتباط علم و دين» به صِرف مشخص شدن جوهر يا منشأ دين، چگونگي رابطه دين با علم روشن نخواهد شد.

مشكلات گفته شده، برخي را به اين باور رسانده است كه دسترسي به يك تعريف، كه ماهيت دين را مشخص كند و نزد همگان رضايت‏بخش باشد، ناممكن است. اينان معتقدند دين نيز مانند پديده‏هاي ديگر عالمِ خلقت، ابعاد و اسرار بسياري دارد كه احاطه يك فرد بر همه آنها امكان‏پذير نيست و همانگونه كه تعريف گياه‏شناس، هنرمند، باغبان، متخصص محيط زيست و فرد عادي از درخت متفاوت است، دين نيز چنين حالتي دارد. (11)

تعريف انديشمندان غربي از دين

تعريفها از يك نظر، در سه گروه جاي مي‏گيرند:

1ـ تعريف‏هايي كه دين را نوعي شناخت و معرفت قلمداد مي‏كنند؛ مثلاً: فرهنگ مختصر آكسفورد، دين را اينگونه تعريف مي‏كند: «شناخت يك موجود فوق بشري كه داراي قدرت مطلقه است و خصوصا باور داشتن به خدايان متشخّص كه شايسته اطاعت و پرستش‏اند.» (12)

2ـ تعريف‏هايي كه دين را در مجموعه‏اي از اعمال و رسوم خلاصه مي‏كنند؛ مانند تعريف اس. رايناخ(13) «مجموعه‏اي از اوامر و نواهي كه مانع عملكرد آزاد استعدادها مي‏گردند.»(14)

و نيز مانند تعريفي از لردراگلان(15): «دين جستجوي زندگي است به وسيله يك سلسله اعمال.»(16)

3ـ تعريف‏هايي كه دين را امري دروني، احساسي و عاطفي مي‏دانند؛ مثلاً ماتيو آرنولد(17) مي‏گويد:

«دين همان اخلاق است كه احساس و عاطفه به آن تعالي، گرما و روشني بخشيده است.»(18)

شايد مهمترين تعريفي كه در اين گروه قرار گرفته است، مربوط به شلاير ماخر (1768ـ1834)(19) باشد. در نظر شلاير، دين، احساس وابستگي مطلق به چيزي است.(20)

تعريف دانشمندان اسلامي از دين

در تعريفهاي ارائه شده توسط عالمان دين اسلام، معمولاً آميزه‏اي از اعتقاد و اعمال و يا اعتقاد، عمل و اخلاق، به عنوان دين معرفي شده است و برخي از آنها اشاره مي‏شود:

1ـ علاّمه طباطبائي رحمه‏الله :

در تفسير الميزان تعريفهاي گوناگوني ارائه كرده است؛ از جمله:

«آن روش مخصوصي است در زندگي كه اصلاح دنيا را به طوري كه موافق كمال اخروي و حيات دائمي حقيقي باشد، تأمين كند. پس در شريعت، بايد قانون‏هايي وجود داشته باشد كه روش زندگاني را به اندازه احتياج روشن مي‏سازد.» (21)

2ـ استاد مصباح يزدي:

«دين‏برابر است‏با اعتقاد به‏آفريننده‏اي‏براي‏جهان‏و انسان‏و دستورات‏عملي‏متناسب‏بااين‏عقايد.» (22)

3ـ استاد سبحاني:

«دين يك معرفت و نهضت همه جانبه به سوي تكامل است كه چهار بعد دارد: اصلاح فكر و عقيده، پرورش اصول عالي اخلاق انساني، حسن روابط افراد اجتماع و حذف هر گونه تبعيض‏هاي ناروا.» (23)

4ـ استاد جوادي آملي:

«دين مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرّراتي است كه براي اداره امور جامعه انساني و پرورش انسانها باشد. گاهي اين مجموعه، حق و گاهي همه آنها باطل و زماني مخلوطي از حق و باطل است... «دين حق»، ديني است كه عقايد، قوانين و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و «دين باطل» ديني است كه از ناحيه غير خداوند تنظيم و مقرّر شده است.» (24)

5ـ مهندس مهدي بازرگان:

«اين دستورالعمل و مسير و مقصد، كه تكليف كلي زندگي و سرنوشت ما را معيّن مي‏كند، همان است كه نامش را مذهب يا مسلك مي‏گذاريم و در كلمه عمومي «دين» جا مي‏دهيم؛ خواه دين درست يا نادرست.» (25)

علاوه بر تعريفهاي مزبور، به موارد ديگري برمي‏خوريم كه در آنها، عقيده به اموري خاص يا اعمال خاص جزو تعريف دين قرار نگرفته است. به دو مورد از آنها اشاره مي‏شود.

1ـ بعضي از مستشرقان مثل نيكلسون در كتابش و اسلام‏شناساني مثل اقبال لاهوري در سير فلسفه در ايران گفته‏اند كه صوفيان در قرن اول و دوم هجري، دينشان منحصر به احساس ترس از خدا بود و پس از قرون سوم و چهارم، اين احساس تبديل به احساس عشق به خداوند شد. (26)

همانگونه كه پيداست، اين تعريف در گروه بندي تعريفها، در گروه سوم قرار مي‏گيرد؛ يعني چيزي شبيه تعريف شلاير ماخر است.

2ـ استاد شهيد مطهري: «اسلام و حقيقت دين عبارت است از تسليم و اطاعت از خداوند متعال». (27)

تعريف پيشنهادي

اگر بخواهيم دين را به عنوان امري اختياري و با نگاهي بيرون تعريف كنيم؛ به گونه‏اي كه شامل همه اديان بشود، لازم است از معناي لغوي آن كمك بگيريم و بگوييم: دين، يعني انقياد، گردن‏نهادن و سلم شدن. هر ديني ـ چه الهي و چه غير الهي ـ شكلي از انقياد در خود دارد. وقتي دين را به تسليم و انقياد تعريف كرديم، باز هم مي‏توانيم دين را به حق و باطل تقسيم كنيم؛ زيرا متعلَّقِ تسليم، اگر شايستگي لازم را داشته باشد، تسليم ما در برابر او حق است و الاّ باطل.

تعريف مزبور نياز به توضيحاتي دارد:

الف) اگر گفته شود برخي، دين را احساسي دروني و قدسي نسبت به يك موجود برتر مي‏دانند و در چنين ديني، انقياد و سِلم بودن لحاظ نشده است، مي‏توان در پاسخ، به دو امر اشاره كرد:

1ـ آن ارتباط معنوي كه همه انسانها در طول عمر خود آن را تجربه مي‏كنند، دين نيست؛ زيرا آن حالت، يك امري اختياري نيست و انسان، با اختيار خود آن را ايجاد نمي‏كند؛ بلي، اين حالت مي‏تواند زمينه را براي متديّن شدن فراهم كند.

براي تأييد اين سخن مي‏توان به آيه «فطرت» (28) استناد كرد. اين آيه ضمن آن كه بر يك نوع حس دروني انسان نسبت به آموزه‏هاي بنيادين اسلام اشاره مي‏كند، در عين حال، انسان را به پذيرفتن و روي آوردن به آن دعوت مي‏كند.

2ـ در همان لحظه اتصال و ارتباط، انسان، بي‏اختيار در برابر آن موجود مافوق خاضع و منقاد است؛ اما حفظ اختياريِ آن خضوع و انقياد ـ هر چند در مراتب پايين آن ـ انسان را در حوزه دين داخل مي‏كند.

سخن مير شريف جرجاني (740ـ816) مؤيّد اين نكته است. وي مي‏گويد:

«دين و ملّت، در ذات، متحد و در اعتبار مختلفند. شريعت، از اين حيث كه از آن پيروي مي‏شود، دين است و از اين حيث كه افراد متفرق را جمع مي‏كند، ملت است و از اين حيث كه مردم به آن مراجعه مي‏كنند، مذهب است.» (29)

از اين تعريف به دست مي‏آيد كه اگر آن احساس برتر و يا اگر مجموعه‏اي از معارف و دستورالعمل‏ها، مورد پيروي واقع نشوند، دين تحقق نمي‏يابد؛ يعني: وقتي تسليم و انقياد در درون انسان شكل گرفت، در اين صورت به شكل پيروي و لو في الجمله ظاهر خواهد شد.

ب) برخي دين را به عقايد و مناسك خاص تفسير مي‏كنند. با كمي دقت متوجه مي‏شويم كه همه آن عقايد و احكام و اخلاق، از انقياد به يك موجود نشأت مي‏گيرند.

ما برداشت خود را از آن موجود برتر، عقايد خود قرار مي‏دهيم و خواسته‏هاي او را در قالب احكام و اخلاق، تنظيم مي‏كنيم. كسي كه در برابر آن موجود برتر تسليم است، اما در عقايد خود نسبت به آن موجود اشتباهاتي دارد، طبق تعريف ارائه شده، از حوزه دين خارج نمي‏شود. داستان موسي عليه‏السلام با چوپان مؤيد اين نكته است.




  • ديد موسي يك شباني را به راه
    تو كجائي تا شوم من چاكرت
    چارقت دوزم كنم شانه سرت...



  • كو همي گفت اي خدا و اي اله
    چارقت دوزم كنم شانه سرت...
    چارقت دوزم كنم شانه سرت...



دليل ما بر اين مطلب اين است كه اگر كسي وجود خدا را باور كند ـ مادام كه منقاد نباشد ـ متدين به حساب نمي‏آيد؛ يعني: دين در چنين شخصي تحقق نيافته است. در قرآن درباره فرعونيان مي‏خوانيم:

«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (30)

و آن را از روي ظلم و سركشي انكار كردند، در حالي كه در دل به آن يقين داشتند.

در كنار خداباوري بايد به اساسي‏ترين خواسته او، كه همان اقرار و اعتراف است، گردن نهاد، و گرنه هنوز از حوزه كفر به حوزه دين راه نيافته‏ايم.

در تفسير آيه مزبور آمده است:

«از اين تعبير به خوبي استفاده مي‏شود كه ايمان واقعيتي غير از علم و يقين دارد و ممكن است كفر از روي جحود و انكار، در عين علم و آگاهي سرزند؛ به تعبير ديگر، حقيقت ايمان تسليم در ظاهر و باطن، در برابر حق است. بنابراين، اگر به چيزي يقين دارد، ولي در ظاهر و باطن، تسليم در برابر آن نيست، ايمان ندارد.» (31)

ج)انقياد،امري‏دروني‏و ارادي‏است؛يعني‏انسان‏از روي‏اختيار و ميل‏خود،مطيع‏مي‏شود و از سوي‏ديگر، چون‏آن‏موجود برتر،از جذبه‏و كشش‏خاص‏برخوردار است،دين‏از همان‏آغاز خود،محبت‏و علاقه‏را هر چند در پايين‏ترين درجه داراست و شايد به همين دليل است كه دين همان «محبت» معرفي شده است. (32)

د) روشن است كه مراد، انقياد في الجمله است؛ يعني گاهي انسان با اين كه خواسته خدايش را مي‏داند؛ اما به خاطر هواهاي نفساني و وسوسه‏هاي شيطاني در برخي امور تبعيت نمي‏كند. چنين تخلفي بر اصل دين خدشه وارد نمي‏سازد. از اين رو، اگر كسي در فروعات دين قلبا يا عملاً منقاد نشد، از حوزه دين خارج نشده است.

ه) مؤيد ديگر اين كه، قرآن نيز از اين رو، دين را همان تسليم شدن مي‏داند و مي‏فرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الإِْسْلامُ» (33) ؛ و در حديثي نيز به اين مضمون از اميرالمؤمنين عليه‏السلام آمده است: «اَلإسْلامُ هُو التَسْليم» (34) ؛ همانا دين نزد خداوند، تسليم شدن است.

به نظر مي‏رسد تعريف ذكر شده علاوه بر اين كه با منابع ديني مطابق است، نتايجي نيز دارد كه به برخي از آنها اشاره مي‏شود:

1ـ اگر كسي در برابر آن موجود برتر خاضع و منقاد بود، ولي از روي قصور، در اعتقادات و يا احكام مربوط به او اشتباه كرد، چنين شخصي طبق اين تعريف خارج از دين نخواهد بود. براي مثال، اگر كسي واقعا در برابر خدا خاضع و منقاد باشد، اما در اثر قصور، به آموزه‏هاي دين اسلام پي‏نبرده و خواسته خداوند را در قالب دين مسيح عليه‏السلام بداند و بر آن گردن نهد، چنين كسي متديّن محسوب مي‏شود.

لازم است بر روي كلمه قصور تأكيد شود؛ زيرا اگر همين شخص بداند كه خداوند خواسته‏هاي خود را در قالب دين اسلام بيان كرده است، و يا اگر از روي تقصير به اين حقيقت پي نبرد و از دين ديگري پيروي كند، در اين صورت، تسليم و انقياد لازم در برابر خدا را نداشته و از دين او خارج گشته است.

2ـ در طول تاريخ اديان، تديّن و ديندار بودن، صورت واحدي نداشته است. پيروان هر دين با گذشت‏زمان، ديانت خود را به شكلي متفاوت با زمان گذشته نشان داده‏اند، مثلاً: اسلام در نيم قرن اول، با اسلام نيم قرن دوم و آن دو با اسلام سده‏هاي بعد به صورت‏هاي گوناگون جلوه نموده است. بسياري از مباحث اعتقادي، اخلاقي و فقهي، كه اكنون به شكل امروزي بر ما روشن گشته‏اند، در گذشته، منشأ نزاع‏ها و حتي تفسيق‏ها و تكفيرها بوده‏اند؛ مباحثي همچون توحيد صفات، توحيد فاعلي، عدل الهي و جبر و اختيار، در علم كلام و مبحث زهد، صبر و توكل در اخلاق و نزاع‏هايي مثل نزاع بين اصولي و اخباري در تعيين منابع فقه، اين همه، دين را در هر عصري به شكل خاص خود به مردم ارائه كرده‏اند.

خلاصه اين كه، در معارف و دستور العمل‏هاي ديني، تحولات زيادي در جهت نفي و اثبات، قبض و بسط، و رقيق و غليظ شدن رخ داده‏اند. حال، با توجه به اين امور متغير، كه در همه اديان مي‏توان از آنها سراغ گرفت، چگونه مي‏توان در تعريف دين بر اين امور متغير تكيه كرد؟

تحولات پيش آمده، ما را به اين نكته رهنمون مي‏سازند كه در تعريف دين، بايد از قالبها و صورتهاي ظاهري دين، كه در هر عصري صورتي خاص داشته است، در گذريم و به آنچه در پشت اين قالبها خود را نهان كرده است، فكر كنيم.

به نظر مي‏رسد آن حقيقت واحد، كه هر متديني، صورتي از آن براي خود ترسيم مي‏كند، همان تسليم و انقياد است و هر شخصي بايد با تحقيقي بدون تقصير، مصداق آن را پيدا كند. مي‏توان ادعا كرد كه كثيري از پيروان اديان آسماني در برابر خدا تسليم‏اند و آنچه مايه اختلاف بين آنان مي‏شود، شكل و مصداق تسليم است. ما به عنوان مسلمان بر اين باوريم كه اين تسليم بايد در قالب آموزه‏هاي دين اسلام صورت گيرد و يك مسيحي براي اين تسليم، به قالبي ديگر معتقد است. لازمه تسليم در برابر خدا اين است كه ما مصداق مورد نظر خدا را بيابيم و بر آن گردن نهيم. اگر در اين جستجو كوتاهي كنيم، از انقياد الهي خارج شده‏ايم و از دين خدا بيرون رفته‏ايم؛ اما اگر بدون كوتاهي، در تشخيص مصداق اشتباه كرديم، طبق تعريف صورت گرفته، از دين خدا خارج نشده‏ايم.

شمول‏گرايي (35)

مطالعه انسان در گذشته‏هاي دور و در مكانهاي گوناگون، اين واقعيت را روشن مي‏سازد كه دينهاي متعدد و مختلفي همراه بشر بوده است.

نزاعها و كشمكش‏هاي بين اديان در گذشته و حال از سويي، و زياد شدن ارتباط بين پيروان اديان در جهان ارتباطات از سوي ديگر، معمّاي كثرت اديان را در ذهن بشر، بيشتر جلوه‏گر مي‏سازد.

تفصيل اين بحث، ما را از اهدف اصلي مقاله دور خواهد ساخت؛ از اين رو، به همين مقدار بسنده مي‏كنيم كه دانشمندان با نگاه‏هاي درون‏ديني و برون‏ديني، مواضع مختلفي در مقابل تعدد اديان گرفته‏اند كه مي‏توان آنها را در سه گروه عمده جاي داد:

1ـ انحصارگرايي (36) : طبق اين نظريه تنها يك دين از ميان اديان مختلف حقّ است و انسان را به سعادت نهايي مي‏رساند؛ گرچه ديگر اديان نيز شايد بهره‏اي از حقيقت داشته باشند.

بيشتر پيروان اديان با نگاهي دروني و با توجه به آموزه‏هاي دين خود، بر اين نظريه پافشاري مي‏كنند.

2ـ كثرت‏گرايي: (37) طبق اين نظريه، اولاً حقيقت منحصر به يك دين نيست؛ بلكه همه اديان از آن برخوردارند؛ ولي نمي‏توان گفت يك دين از حقيقت بيشتري برخوردار است.

ثانيا رسيدن به سعادت نهايي و نجات انسان در گرو پيروي از يك دين خاص نيست؛ بلكه اديان، هر كدام راههايي‏اند براي رسيدن به هدف نهايي.

طبق اين نظريه حقانيت و نجات‏بخش بودن، از انحصار يك دين خارج مي‏شود. (38)

3ـ شمول‏گرايي: اين فكر بر حقانيت يك دين تأكيد دارد و از سوي ديگر معتقد است كه خداوند لطف و عنايت خود را براي همه انسانها متجلي كرده است و به همين دليل، همه مي‏توانند رستگار شوند؛ هر چند از اصول اعتقادي دينِ حق چيزي نشنيده باشند. كارل رانر (1984ـ1904)(39) متكلم كاتوليك بر اين باور است كه روح خداوند بر زندگي مؤمناني كه در ساير اديان به عبادت مشغولند تأثير مي‏گذارد؛ حتي اگر آنها تأثير خداوند را در قالب اصطلاحات مسيحي درك نكنند. رانر اين افراد را مسيحيان بدون عنوان(40) مي‏خواند.(41)

نتيجه

با توجه به مطالب گفته شده درباره تعريف دين، ما در مبحث كثرت‏گرايي ديني، به نوعي شمول‏گرايي رهنمون مي‏شويم؛ يعني: ضمن اين كه بر حقانيت يك دين اصرار مي‏ورزيم، در عين حال، با ارائه ملاك و معياري مشخص، راه نجات و رستگاري را بر كساني كه از شناخت دين حق عاجز مانده‏اند، باز مي‏كنيم.

توجه به اين نكته ضروريست كه شمول‏گرايي نيز همچون انحصارگرايي، نياز به حدّ و مرزي معين دارد و اين كه حدّ آن را چه چيز بدانيم، در قبول يا ردّ اين نظريه نقش دارد. به نظر مي‏رسد با تعريف دين به سلم و انقياد، مرزي مشخص و قابل قبول بر نظريه شمول‏گرايي نيز، تعيين مي‏شود. پس، شمول‏گرايي مورد نظر اين مقاله با تعريف رايج آن متفاوت است؛ زيرا از يك سو، دايره دين را نيز همچون دايره اهل نجات توسعه مي‏دهد و از سوي ديگر، سلم و انقياد را به عنوان حدي بر هر دويِ دين و نجات، ابراز مي‏دارد.

در ميان تعريف‏هايي كه از عالمان دين نقل شد، تنها استاد مطهري در تعريفش از دين، بر انقياد و تسليم تكيه كرد و اين نكته، قوتي در كلام ايشان است.

1 - دانشجوي دكتري فلسفه و كلام.

2ـ ر.ك.: محمدجواد شكور، خلاصه اديان، انتشارات شرق، چاپ ششم، صص 6ـ5.

3ـ الحمد / 4.

4ـ توبه / 29.

5ـ ر.ك.: معجم مقاييس اللغة، ج 2، ص 319؛ علي‏اكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج 8، ص 11419؛ سيد جعفر سجادي، فرهنگ معارف اسلامي، ج 2، ص 416؛ المصباح المنير، ج 1، ص 279؛ مصطلحات الكلامية، آستان‏قدس رضوي، ص 149.

6ـ اريك فروم، روانكاوي و دين، ترجمه آرسن نظرييان، انتشارات پويش، ص 17.

7ـ از جمله ر.ك.: فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، سروش، تهران، 1367، ج 7، ص 316 به بعد.

8- Jung carl g.yuny, Modern man in search of a soul. p. 284 .

به نقل از: محمد سعيدي مهر و امير ديواني، نشر معارف، چاپ هشتم، ص 28.

9ـ همان، ص 23.

10ـ برگرفته از دين پژوهي، ويراسته ميرچاالياده، ترجمه بهاالدين خرمشاهي، پژوهشگاه فرهنگ و علوم انساني، ج 2، صص 58ـ57.

11ـ ر.ك.: همايون همتي، مدخلي بر دين‏شناسي، مجله وارش، مرداد و شهريور 1377.

12ـ به نقل از جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهزاد سالكي، انتشارات الهدي، ص 15.

13- Salomon Rinach .

14ـ همان.

15- Lord Raglan .

16ـ به نقل از: عزالدين رضا نژاد، تعريف دين، مجله كلام اسلامي، ش 9.

17- Malhew Arnolk .

18ـ جان هيك، پيشين، ص 5.

19- Schleier macher .

20ـ دين پژوهي، ص 61.

21ـ محمدحسين طباطبايي، ترجمه الميزان، ج 2، ص 187.

22ـ آموزش عقايد، ج 1، ص 28.

23ـ فصل‏نامه نقد و نظر، شماره دوم، بهار 1374، ص 19.

24ـ شريعت در آينه معرفت، مركز نشر اسرا، ج 2، صص 112ـ111.

25ـ مجموعه آثار مهدي بازرگان، بنياد فرهنگي مهندس بازرگان، ج 9، ص 251.

26ـ به نقل از: عزالدين رضانژاد، پيشين.

27ـ يادنامه استاد شهيد مطهري، ص 117.

28ـ روم / 30: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها»

29ـ مير سيد شريف جرجاني، تعريفات، ترجمه حسن سيد عرب و سيما نور بخش، نشر فرزان، ص 77.

30ـ نمل / 14.

31ـ مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلامية، ج 15، ص 412.

32ـ محمدمهدي ري شهري، ميزان الحكمة، ج 3، ص 395، در روايتي از امام صادق عليه‏السلام آمده است: «هل الدين الا الحب».

33ـ آل‏عمران / 19.

34ـ محمدمهدي ري‏شهري، پيشين، ج 4، ص 527.

35- Inclusivism .

36- Exclusivism .

37- Pluralism .

38ـ براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به: جان هيك، بحث پلوراليسم ديني ترجمه عبدالرحيم گواهي و محمد لگنهاوزن؛ اسلام و كثرت گرايي ديني، ترجمه نرجس جواندل.

39- Karl Rohner .

40- Anonymous Christians .

41ـ ر.ك.: مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، صص 417ـ415.

/ 1