بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه - نسخه متنی

مرتضی فیروزآبادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بازشناسي مباني فكري انجمن حجتيه

پژوهشگر: مرتضي فيروزآبادي

چکيده:

انجمن حجتيه در حقيقت پس از ملي شدن صنعت نفت و قبل از کودتاي 28 مرداد در سال 1331 با نام انجمن ضد بهائيت آغاز به کار کرد. هدف اصلي اين مقاله عبرت گرفتن از جريان تاريخي اين گروه براي شرايط امروز مي باشد. هدف اصلي نقد و بررسي تفكر است نه تشكيلات. شايد بسياري تشكيلات حذف شوند اما تفكر آنها باقي بماند و چه بسا بسياري از تشكيلات ها باقي بمانند اما تفكرشان محو گردد. آنچه مهم است مواجهه با روحيه خوارجيگري است. لذا دليل اصلي پرداختن به اين موضوع عبرت هايي است که بازشناسي جريان حجتيه براي ما و زندگي روزانه و رو به آينده مان دارد.

تصويري از شيخ محمود ذاكر زداه تولايي مشهور به شيخ محمود حلبي

موسس انجمن حجتيه در حال سخنراني

در چرايي و ضرورت بحث

بازخواني تاريخ اسلام نشان مي دهد كه در طول چهارده قرن گذشته اکثر ضرباتي که متوجه مسلمانان گشته است از کج فهمي هاي بخشي از مسلمانان بوده است. از جنگ احد تا حوادث پس از رحلت رسول اکرم (صلوات ا... عليه) ماجراي خوارج، شهادت حضرت امام حسين (عليه السلام) و غربت معصومين همه مسائلي است که مسلمين مسبب اصلي تحميل آن بر جامعه اسلامي بوده اند، نه دشمنان خارجي.

عمده ويژگي هاي چنين جرياناتي تلفيق جهالت با عبادت، تنگ نظري و پيروي هاي صرفاً شعاري نه قلبي مي باشد. يعني ايمان منهاي معرفت که به گفته شهيد مطهري هميشه منجر به سوء استفاده منافقين از دلسوزي هاي جاهلانه گشته است. نتيجه قوت گرفتن آنها استحاله اسلام، حذف محتوا و ماندن پوسته تو خالي خواهد بود. به گفته استاد رحيم پور ازغدي:

«اين روند مسخ مذهب؛ تفكيك مذهب از حكومت، تفكيك اخلاق از سياست، حذف «محتوا» و «حفظ شكل» بود كه به مبهم و مجهول الهويه كردن اسلام، هزار قرائتي كردنش، تفسير به راي قرآن، تحريف دين و منحط كردن اسلام انجاميد و همين هدف آنهاست؛ نه از صحنه روزگار برانداختن اسلام، كه مي دانند ممكن نيست. آنان نمي خواستند اسلام را محو كنند، مي خواستند آن را مات كنند. اسلامي مي خواستند و مي خواهند بسازند كه ديگر با گنج قارون و تخت فرعون، كاري نداشته باشد. يك اسلام بي طرف كه با سياست و اجتماعيات و حكومت و عدالت و حقوق بشر، كاري نداشته باشد. يك مذهب فردي و عبادي و خصوصي كه ربطي به اين مسائل عيني نداشته باشد و در حوزه حقوق بشر دخالت نكند. مي خواستند دين را به مقداري شعائر خنثي و غير عيني و غير سياسي تبديل كنند و يك اسلام خواب و گيج و كور بسازند و تحويل مردم بدهند.»(1)

خون دلي که اسلام از اين دسته افراد خورده است به هيچ وجه قابل انکار نيست. مشابه جريانات صدر اسلام در طول مبارزات تاريخي ملت ايران براي سرنگوني رژيم شاهنشاهي نيز وجود داشته است. جملات بسياري از حضرت امام خميني(ره) شاهد اين مدعاست. به عنوان مثال ايشان در پيام تاريخي خود به روحانيت مي فرمايند:

«دسته اي ديگر از روحاني نماهايي که قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي دانستند و سر به آستانه ي دربار مي سائيدند يک مرتبه متدين شده و بر روحانيون عزيز و شريفي که براي اسلام آن همه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد کشيدند، تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مي گويند مسئولين نظام کمونيست شده اند. تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براي ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) را مفيد و راهگشا مي دانستند، امروز از اينکه در گوشه اي خلاف شرعي که هرگز خواست مسئولين نيست رخ مي دهد فرياد وا اسلاما سر مي دهند. ديروز حجتيه اي ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابي تر از انقلابي شده اند. ولايتي هاي ديروز که در سکوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته اند و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولايت بر ايشان جز تکسب و تعيش نبوده است امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند.(2(

شايد ذكر مقدمات فوق بتواند پاسخي به چرايي بحث از انجمن حجتيه در شرايط فعلي باشد. در حقيقت اين جريان يك نمونه از چنين جرياناتي در عصر حاضر مي باشد. هدف اصلي بحث عبرت گرفتن از جريان تاريخي اين گروه براي شرايط امروز مي باشد. هدف اصلي نقد و بررسي تفكر است نه تشكيلات. شايد بسياري تشكيلات حذف شوند اما تفكر آنها باقي بماند و چه بسا بسياري از تشكيلات ها باقي بمانند اما تفكرشان محو گردد. آنچه مهم است مواجهه با روحيه خوارجيگري است.

لذا دليل اصلي پرداختن به اين موضوع عبرت هايي است که بازشناسي جريان حجتيه براي ما و زندگي روزانه و رو به آينده مان دارد. عبرت هايي براي جريان مبارزه با شرق و غرب و مستکبرين عالم. آفت ها و انحراف هاي انجمن زنگ هشداري است براي ما که دچار اين آفتها نشويم. بازشناسي انجمن از حيث يکي از جرياناتي که در عصر حاضر مصداق کج فهمي و جهالت شده اند حائز اهميت مي باشد و مطالعه ما نه بخاطر انجمن که بخاطر خودمان و نسل خودمان است.

چند نكته مهم

* مخاطب اصلي ما در اين نوشته لايه هادي و اصلي انجمن است كه نقش عمده اي در جهت گيري جريان داشته است. قطعاً برخورد با ساير لايه هاي انجمن به گونه اي ديگر مي باشد.

* در سير اين مطالعات مطالب ضد و نقيضي مطرح بوده كه مبتني بر اعتقادات اخلاقي و ديني تلاش شده است آنچه مسلم و محكم تر است مطرح و در غير اين صورت ديدگاه هاي متفاوت مطرح شود و ارزيابي به خواننده واگذار شود.

* باتوجه به اينكه هدف نقد فكري مي باشد مباحث تاريخي جهت ارائه كليات و تصوير سازي به طور مختصر ارائه گشته است.

* شايد در جريان طرح موضوع اين شائبه پديد آيد كه منجر به اختلاف افكني مي شود و شايد بعضاً به سخنان مقام معظم رهبري در سال 60 استناد شود كه عمده كردن اين مسأله كار اشتباهي است. (رجوع شود به بخش انجمن پس از انقلاب) در پاسخ بايستي تاكيد كرد كه اولا اگر نتيجه بحث اختلاف ميان كساني است كه به دين حداكثري مي نگرند و كساني كه به دين حداقلي يعني دين جداي از سياست و اقتصاد و اجتماع مي نگرند كه هيچ باكي نيست و اينجا صحبت از مباني و اصول است كه گذشت و تساهل و تسامح جايز نيست اما قطع به يقين بدنيال اين نيستيم كه به طرح مصاديق و خلاصه كردن جريان در چند نفر و... بپردازيم. آنچه مطرح است تشريح مباني و اصول كلي است.

تاريخچه مختصر و برخي نکات مهم تاريخي

يكي از جريانات مهم و تاثير گذار بر شرايط سالهاي بعد از 1320 گسترش و تسلط فرقه بهائيت در ايران بوده است. احساس خطر جامعه روحانيت از اين جريان منجر به گرايش روحانيون به سمت خنثي سازي و مقابله با اقدامات اين فرقه گرديد.

انجمن حجتيه در حقيقت پس از ملي شدن صنعت نفت و قبل از کودتاي 28 مرداد در سال 1331 با نام انجمن ضد بهائيت آغاز به کار کرد.

آشنايي با شيخ محمود ذاكر زداه تولايي

مؤسس انجمن شيخ محمود ذاكر زاده تولايي مشهور به حلبي است. ايشان در مشهد متولد شد. در دوران جواني جزء خطبا و علماي مشهور و فعالين سياسي مشهد بوده است. وي در راديو مشهد به سخنراني مي پرداخت. ايشان در اثر كج فهمي تعاليم اساتيد خود به اخباري گري گرويده است.

کار عمده شيخ محمود حلبي پس از شهريور 1320 مبارزه با بهائيان در قالب منبر و خطابه بوده است. وي در مبارزات ملي شدن صنعت نفت شرکت داشته است، اما بواسطه اختلاف ميان رهبران مبارزه، شکست مبارزه در جريان کودتا و عدم موفقيت در ورود به مجلس هجدهم از فعاليت هاي سياسي و مبارزه نااميد شده و ريشه اين تفکر که «بايستي بنشينيم تا امام زمان (ارواحنا فداه) بيايند و امور را اصلاح نمايند» شکل گرفت.

علل گرويدن شيخ محمود به تاسيس انجمن

در اين که چرا شيخ محمود ذاکر زاده تولايي معروف به حلبي اقدام به تشکيل اين انجمن نمود ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد:

برخي معتقدند که رژيم به دنبال سرگرم کردن جوانان مذهبي و غافل کردن آنها از مبارزه با رژيم (چه قبل و چه بعد از کودتا) بوده است، لذا اقدام به رشد و ترويج فرقه ضاله بهائيت نمود. يعني علت تشکيل انجمن حجتيه را واکنش به گسترش فرقه بهائيت مي دانند. البته برخي معتقدند كه شيخ محمود حلبي خود مهره ساواك بدين منظور بوده است كه در اين مورد اسنادي در دست نمي¬باشد.

ديدگاه ديگر معتقد است که در جريان اقدام روحانيت عليه بهائيت، شيخ محمود حلبي به همراه همکلاسي اش سيد عباس علوي از سوي استادشان ميرزا مهدي اصفهاني مامور به تحقيق پيرامون بهائيت مي گردند که در طي اين مسير سيد عباس علوي به فرقه بهائيت مي پيوندد و اين امر موجب حساسيت بيش از حد حلبي و احساس خطر بيش از پيش نسبت به اين فرقه مي شود.

ديدگاه سوم معتقد است اختلاف ميان آيت الله کاشاني و دکتر مصدق در کنار شکست شيخ محمود حلبي در انتخابات مجلس هفدهم منجر به دلسردي وي از فعاليت هاي سياسي و مبارزه با رژيم و گرويدن به مبارزه! (به معني فعاليت اخباري گونه و اعتقادي صرف ) با بهائيت گشته است.

برخي ديگر که بيشتر اعضاي انجمن مي باشند معتقدند که علت تشکيل انجمن خوابي است که آقاي حلبي ديده که در آن حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) ايشان را به تشکيل انجمن سفارش نموده است.

که در يک جمع بندي گسترش فرقه بهائيت، تلاش رژيم براي سرگرم کردن جوانان مذهبي و دلسردي شيخ محمود حلبي از شکست مبارزات، قابل جمع و مي توان آنها را علل گرايش ايشان به تاسيس انجمن حجتيه دانست.

بررسي مختصر اساسنامه

انجمن حجتيه با نام انجمن ضد بهائيت در سال 1331 تاسيس و سپس در سال 1336 با تدوين اساسنامه کار خود را با نام انجمن خيريه حجتيه مهدوي آغاز نمود .

در اساسنامه آن هدف از تاسيس را تبليغ دين اسلام و مذهب جعفري و دفاع علمي از آن با رعايت مقتضيات زمان اعلام نمود. از مهمترين نکات تاکيد بر عدم دخالت انجمن در امور سياسي بود. به گونه اي که قيد گشته است:

انجمن به هيچ‌وجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسؤوليت هرنوع دخالتي را كه در زمينه‌هاي سياسي از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد، بر عهده نخواهد داشت.(3)

از ساير نکات مهم در اساسنامه که بعدها به شدت مورد انتقاد انقلابيون قرار گرفت؛ پذيرش رژيم حاکم و تاکيد بر اين نکته که تمام فعاليت ها در چهارچوب قوانين کشور انجام مي پذيرد بوده است. تقريبا در تمامي بندهاي اساسنامه به گونه اي بر اين بحث تاکيد شده است.

انجمن قبل از انقلاب

انجمن مدعي است که در طول دوران فعاليت اش مورد تاييد مراجع بوده است. اين مطلب متاثر از ماهيت مذهبي انجمن و خطر بهائيت در آن برهه بوده است. بهتر آن است که بگوييم چون کسي تصور مبارزه و سرنگوني رژيم را نمي کرد مبارزه با بهائيت مي توانست کار مقبول و مفيدي باشد و در اولويت قرار گيرد. البته در اين بين نمي توان از نقش و تاثير سوالات جهت داري که انجمن جهت تاييد خود از مراجع پرسيده است صرف نظر کرد.

در اين ميان حضرت امام خميني (ره) هيچگاه به طور کامل انجمن را تائيد نکرده اند. ايشان يک بار مشروط بر صحت ادعاهاي درج شده اجازه استفاده از وجوهات شرعيه را مي دهند و پس از آن (بويژه پس از شروع مبارزات) ديگر تاييد ننموده اند.(4)

از نکات تاريک تاريخچه انجمن سازش با رژيم پهلوي و همکاري با ساواک است. به گونه اي که خود اعضاي انجمن گزارش جلساتشان را به ساواک فرستاده و اگر خداي ناکرده مزاحمتي براي جلسات انجمن يا اعضاي آن پديد مي آمد به محض روشن شدن ارتباط آنها با انجمن مسأله رفع مي گشت. ممانعت شهرباني در برگزاري مراسمات يزد و مذاکرات حلبي از تاريک ترين اين مسائل است که در آن شيخ محمد حلبي با تکريم و تجليل از جنايتکاران پهلوي و شاه ملعون ياد مي کند.(5)

طرفين از اين ارتباط رضايت داشته و حتي در اسناد ساواک آمده ايشان جزء آن دسته از سخنراناني که عليه حکومت سخن بگويند نيستند. البته در تاريخ سخنراني هاي ايشان هم بويژه از سال 1342 به بعد چيزي مبني بر رد اين ادعا يافت نمي شود. نقل شده است كه در جلسه اي در حدود سال 1345 كه آقاي حلبي و شهيد مفتح و جمعي ديگر از علما حضور داشته اند، شهيد مفتح از اختناق و ممانعت از سخنراني هاي مذهبي انتقاد و گله مي كردند، آقاي حلبي برمي آشوبد و اظهار مي دارد كه بد مي كنيد شما، بر خلاف مصالح مملكت صحبت مي كنيد دستگيرتان مي كنند ولي ما كميسيون ها و كنفرانس هاي عظيم تشكيل مي دهيم و هيچكس مزاحم ما نمي شود.(6)

اين مسأله آنقدر حاد بوده است که انجمن در سال 1356 و پس شهادت آقا مصطفي خميني و چاپ مقاله اهانت آميز نسبت به حضرت امام خميني (ره) علي رغم تمامي ظلم ها و فسادهاي دربار و شهادت مبارزين و شكنجه آنان توسط ساواك باز هم از سازمان مخوف براي ادامه حيات خود مجوز مي گيرد.(7)

برخي مبتني بر ديد سرگرمي نسبت به انجمن معتقدند ساواک ميان آنها و بهائيت موازنه برقرار مي نموده است. يعني در برهه اي آنها را در محدوديت و در برهه اي ديگر بهائيان را محدود مي نموده است که چگونگي آن بستگي به شرايط رژيم داشته است.

لذا جمع بندي اين گونه رفتار نشان مي دهد مسأله بهائيت آنچنان در ذهن و فكر آنها حائز اهميت گشته كه بقاء بر هر چيزي ارجح بوده است.

انجمن در خلال مبارات بواسطه ديد بسته خود نسبت به مرجعيت، حضرت امام خميني (ره)را در کنار ساير مراجع يکسان مي ديدند و لذا خود را شرعا ملزم به حضور در مبارزات نمي دانستد و حتي تقابل و تمسخر هم مي نمودند. در قبال اين مسأله اسناد و رويدادهاي متعددي است؛ من جمله سخنراني مشهور آقاي حلبي(8) و واقعه نيمه شعبان 1357 و...

در نيمه شعبان 1357 حضرت امام خميني(ره) در اعتراض به جنايات رژيم برگزاري جشن و چراغاني را تحريم نمودند ليکن انجمن اين اعتصاب را شكست و اقدام به چراغاني کوچه و خيابان ها نمود.

برخي جملات مانند:

مشت بر درفش چه مي تواند بکند... چه کسي با آمريکا مي تواند طرف بشود... يک خودکاري دستش گرفته يک اعلاميه اي نوشته و مي خواهد آمريکا را شکست بدهد.((9 نيز منسوب به انجمني ها مي باشد.

انجمن حجتيه پس از انقلاب

انجمن پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا مدتها در سردرگمي بوده و از هر گونه موضع گيري خودداري نموده است. اما پس از مدتي با اصلاح اساسنامه اش سعي در همراهي انقلاب نمود (اما آيا اين همراهي همچون همراهي با رژيم شاه بود؟ در ادامه مقاله خود قضاوت نمائيد.) ليکن شواهد حاكي از باقي ماندن روحيه دينداري بي خطر و عدم اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي و... مي باشد. من جمله اينکه انجمن هميشه مويد پيروزي پس از پيروزي بوده است. به عنوان مثال پس از پيروزي رزمندگان اسلام در جبهه هاي حق عليه باطل اقدام به تبريک به مسئولين و حضرت امام (ره) مي نمود. ليکن هيچ دعوتي مبني بر حضور در عرصه مباررات انقلاب در طول 5 سال حيات رسمي پس از انقلاب از انجمن ديده نشده است.

البته در قبال برخوردي که با انجمن پس از انقلاب انجام پذيرفت انتقادهاي بسيار زيادي مي باشد. منشا اين انتقادها بحث لايه هاي انجمن مي باشد. عده اي معتقدند که انجمن از سه لايه افراد تشکيل شده است.

لايه اول عناصر وابسته به رژيم ستمشاهي که يا مغرض بوده اند و يا کج فهم. لايه دوم عناصر عافيت طلب و لايه سوم اشخاص مومن و مسلماني که صادقانه راه را اشتباه تشخيص داده بودند.(10) بر اين اساس برخورد تند اول انقلاب اگر براي دو گروه اول درست باشد (که البته چنين است) براي گروه سوم اصلا صحيح نبوده و انقلاب مي توانست از پتانسيل و صداقت آنها استفاده نمايد. البته مشخص است که لحن تند و شديد امام خميني (ره) در سخنراني 21/4/1362 و منشور روحانيت بيشتر متوجه دو گروه اول بوده است.

در همين مورد حضرت آيت ا... خامنه اي (حفظه ا... تعالي) که در آن زمان سمت رياست جمهوري را بر عهده داشته اند چنين مي فرمايند:

انجمن حجتيه به آن عده‌اي گفته مي‌شود كه در طول بيست و چند سال همت خود را مصروف مي‌كردند براي پاسخگويي و مقابله با شبهات بهائي‌ها در ايران. البته مي‌دانيم كه بهائي‌ها بيشتر يك باند سياسي بودند تا يك گروه مذهبي و فكري،‌ اما اين سؤال كه اينها چگونه هستند...‌ به نظر من اين سؤال يك سؤال طبيعي و درستي نيست. من بدون اينكه شما را در طرح اين سؤال متهم بكنم، نفس وجود اين مسأله را و عمده كردن مسأله انجمن حجتيه را در جامعه متهم مي‌كنم و كساني را كه براي اولين بار اين شايعه و اين بحران مصنوعي را سعي كردند كه به وجود بياورند ناخالص مي‌دانم. به نظر من در ميان افرادي كه در انجمن حجتيه هستند، عناصري انقلابي، مؤمن، صادق، دلسوز براي انقلاب، مؤمن و به امام و ولايت فقيه و در خدمت كشور و جمهوري اسلامي پيدا مي‌شوند. همچنانكه افرادي منفي،‌ بدبين، كج‌فهم، بي‌اعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پيدا مي‌شود. پس انجمن از نقطه‌نظر تفكر سياسي و حركت انقلابي يك طيف وسيعي است و يك دايره محدود نمي‌باشد. بنابراين ما نمي‌توانيم بگوييم كه انجمن نوع اول است يا نوع دوم. زيرا در انجمن هم از نوع اول و هم از نوع دوم كساني هستند و شايد هم از هر دو نوع كسان زيادي وجود دارند و من وقتي كه نگاه مي‌كنم يك چنين حقيقتي را مي‌بينم و از طرف ديگر كه نگاه مي‌كنم مي‌بينم كه سؤال از حال انجمن و اصرار بر رد يا قبول انجمن امروز از سوي گروه‌هايي در جامعه ما دارد اوج مي‌گيرد. احساس مي‌كنم كه اين يك حركت طبيعي نيست و حركتي است كه امروز دارند به وجود مي‌آورند... من معتقدم كه تضادهاي اصلي ما در جامعه اينها نيست. تضاد اصلي ما تضاد انقلاب با ضدانقلاب‌هاي جهاني و آنگاه ضدانقلاب‌هاي داخلي است.(11)

مسأله حائز اهميت امكان سوء استفاده از اين بحث و نقد پرداختن به اين موضوع است كه در مقدمه توضيح داده شد. (رجوع شود به چند نكته مهم در مقدمه)

تعطيلي انجمن

در هر حال حضرت امام خميني (ره) در سخنراني مورخ 21/4/1362 با اشاره غير مستقيم انجمن را چنين مورد خطاب قرار مي دهند:

«يک دسته ديگر هم تزشان اينست که بگذاريد که معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد، حضرت صاحب مگر براي چي مي آيد؟ حضرت صاحب مي آيد معصيت را بردارد. ما معصيت کنيم که او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته بندي ها را براي خاطر خدا، اگر مسلميد و براي خاطر کشورتان اگر ملي هستيد اين دسته بندي ها را برداريد. در اين موجي که الان اين ملت را به پيش مي برد در اين موج خودتان را وارد کنيد و بر خلاف اين موج حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست.»(12)

در پي اين سخنان حضرت امام خميني (ره) انجمن در بيانيه اي در تاريخ 1/5/62 که سراسر نشان از اختلافات فکري و اعتقادي آنها با خط امام دارد اعلام تعطيلي نمود.

در نقد بيانيه انجمن سخن بسيار است اما از آنجا که هدف اصلي نوشته چيز ديگري است با طرح مختصر از آن عبور مي نمائيم.

اول اينکه انجمن در همان بيانيه هم قبول نمي کند که مخاطب حضرت امام مي باشد و تاکيد مي نمايد که به هيچ وجه انجمن را مصداق اين سخنان نمي دانيم.

ثانياً از تعطيلي انجمن اظهار تاسف کرده و ابراز اميدواري مي نمايند که خدمات! سي ساله آنها مورد رضايت بقيه ا... (ارواحنا فداه) باشد گويي حضرت امام مانع از خدمت رساني آنها شده است.

ثالثاً انجمن را منحل نکرده بلکه اقدام به تعطيلي آن که امر موقتي است مي نمايند. چرا كه انحلال با اساسنامه آنها در تناقض مي باشد كه اين خود نشاني از پايبندي آنها به اساسنامه و مباني گذشته دارد.

انجمن و نگاه نسبت به مهدويت و ظهور

در نگاه انجمن حجتيه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) در محبت و دوستي امام زمان (ارواحنا فداه) و تبعيت صرفا عبادي خلاصه شده است. در مجموعه نوشته ها و خطبه هاي اعضاي انجمن هيچ نشانه اي از ساير ابعاد انتظار به چشم نمي خورد.

در يکي از نوشته هاي انجمن حجتيه گرچه بر اين معنا که انتظار نشستن و منتظر شدن نيست و بايستي محيط را اصلاح کرد طرح مي شود اما بلافاصله تمام اصلاح جامعه در نفي بهائيت و مبارزه به مبارزه اعتقادي با آن محدود مي شود.

در اين ديدگاه ظهور حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) به دو امر زمينه هاي منفي در جامعه و اعتقاد مردم به اسلام بر مي گردد و نتيجه مي گيرند که انسان منتظر بايستي خود و جامعه اش را نه در بعد اقتصادي اجتماعي و سياسي بلکه فقط بعد اعتقادي بسازد و مهم تر آنکه بايستي نيروي خود را بالقوه نگه دارد تا حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) تشريف بياورند و انقلاب جهاني را به ثمر برسانند.

در يکي از نشريات انجمن مسئوليتهاي شيعه در هنگام غيبت چنين تفسيرمي شود:

1- انتظار: وضع انتظار و نديدن امام معصوم از بزرگترين مصيبتهاست.

2- تقليد از مجتهد جامع الشرايط

3- غمگين بودن بواسطه مفارقت آن حضرت

4- دعا براي تعجيل فرج آن حضرت

5-گريستن از دوري آن حضرت

6-تسليم و انقياد داشته باشد که براي امر امام( ارواحنا فداه) عجله نکند

7- صدقه به قصد سلامت آن حضرت.(13)

به وفور در کتاب انتظار بذر انقلاب از اين امر که نبايستي در دوران غيبت انرژي را تلف کرد و بايستي قدرت مسلمين را براي قيام مهدي (ارواحنا فداه) نگه داريم تاکيد شده است.

لذا همان گونه که مشاهده مي شود ذره اي از مبارزه با حکومت جور و ظلم و ستم که يکي از ارکان اصلي انتظار مي باشد سخن به ميان نيامده است. اصل مبارزه با ظلم و ستم بنابر روايات و آيات قرآن كريم از مهمترين وظايف مسلمانان است كه متاسفانه در اين ديد به فراموشي نظري و بويژه عملي سپرده شده است. البته انجمن پس انقلاب اسلامي در مقام نظر اندکي در اين امر نرمش نمودند.

نشانه هاي ظهور در ديدگاه انجمن عبارت اند از:

در اثر شيوع گناه و فحشا مردم بدترين خلق خدا روي زمين مي شوند و خداوند آنها را به سه بلا دچار مي کند: جور سلطان ، قحطي زمان و ستم حکام.

مردم از هم بيزار و همديگر را مورد لعن قرار داده و به روي هم آب دهان مي اندازند و شهادت به کفر يکديگر مي دهند.

گراني، قحطي، زلزله هاي پياپي ، قتل و غارت ، شيوع گناه و فساد و...(14)

از آنجا كه انجمن با كج فهمي كليه نشانه هاي ظهور را در موارد فوق خلاصه كرده و تحقق آنان را علت ظهور مي داند؛ طبيعي است كه مي توان با فساد و فحشا مخالف بود و نبود، يعني در زبان با آن مخالفت كرد اما در عمل از ترويج آن نگران نبود. در حقيقت ريشه هاي عدم اعتقاد انجمن حجتيه به مبارزه از اينجا نشات مي گيرد.

در ديد انجمن حجتيه ظهور امام زمان ( ارواحنا فداه) واکنشي است به توسعه ناهنجاري هاي اجتماعي و مظالم و مفاسد حاکمان و محکومان. حال آنکه در حقيقت ظهور حضرت حجت پس از امتحان انواع حکومتها و حاکمان و شکست آنان و بوجود آمدن زمينه ي پذيرش حکومت حضرت از سوي مردم و در جهت تحقق آرمان انبياء و معصومين و نجات مستضعفين مي باشد. يعني حکومت حضرت نه سلبي بلکه ايجابي است.

شهيد مطهري انتظار را دوگونه مي داند: انتظاري که سازنده است و انتظاري که ويرانگر است.

ايشان علت اين دو نوع برداشت را دو نوع فهم از انتظار مي دانند. اگر انقلاب حضرت مهدي ( ارواحنا فداه) صرفا انقلابي سلبي و انفجاري باشد. يعني همانگونه که اعضاي انجمن بيان مي کنند واکنشي به گسترش ظلم و فساد باشد آنگاه طبيعي است که هر اصلاحي محکوم است چرا که هر اصلاحي يک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نمي گردد. در اين نگاه سکوت در قبال فساد و ظلم هم معنا پيدا مي کند. اين گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهيان از منکر با نوعي بغض و عداوت مي نگرند.

اگر نگاه به انتظار به معناي حلقه مکمّل مبارزات اهل حق و اهل باطل باشد آنگاه سهيم بودن در اين امر در گرو مبارزه و حضور در گروه حق مي باشد. از آيات نيز چنين بر مي آيد که ظهور حضرت مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان مي باشد.(15) تاکيد بر وجود مظلوم و ظالم از يک طرف، تاکيد بر رخ دادن قيامهايي قبل از ظهور و وجود دولتي که به ياري حضرت خواهد شتافت همه دليل بر اين مدعاست که ظهور حضرت حلقه مکمّل مبارزات گروه حق مي باشد. به گفته يکي از علما مسئله ظهور حضرت حجت مسئله مظلوم بودن (مورد ستم قرار گرفته) مردم است نه منظلم(ظلم پذيري) بودن آنان. امام زمان براي يک عده راحت طلب و آسوده خاطر ظهور نمي کند و اگر چنين باشد مبارزات همه ائمه و انبياء زير سوال مي رود.

جهاد و مبارزه در ديدگاه انجمن

نگاه نسبت به مبارزه

آنچه حقيقت امر است اينکه انجمن متاثر از نگاهش به نسبت به ظهور يعني نتيجه گسترش فساد و در پي آن عدم اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور چيزي به عنوان مبارزه هم برايشان معنا ندارد. سکوت و سازش با رژيم هاي مختلف و... نتايج آن نگاه است.

از بديهي ترين مولفه هايي که از فعاليت هاي انجمن استخراج مي شود بحث دينداري خنثي است. بدين معني که دينداري، هيچ خطري براي ديندار ندارد، دشمن ساز نيست با همه مي سازد و...

به عبارت ديگر افرادي ادعاي دفاع از دين و دينداري دارند اما به هنگام رنج و زحمت و مبارزه به انواع و اقسام بهانه ها از ميدان فرار مي نمايند. در اين دينداري نه کسي کشته مي شود، نه زندان مي رود، نه اسير و نه شکنجه.

البته قطعا اين مسأله مستقل از دين است، ديني که ما مي شناسيم، دين مصلحت دين است، نه مصلحت مومن. در اين دين قيام امام حسين (ع) و صلح امام حسن(ع) هر دو معني دارد. اگر قرار بود دينداري بي خطر باشد شهادت ائمه معصومين و همه مجاهدين در طول 15 قرن ظهور گسترش اسلام بي معني مي شد. اگر هدف ترويج و اشاعه فرهنگي، اسلامي است آيا ظالمين و ستمگران ما را تماشا مي کنند تا فعاليت کنيم و آيا با آسايش و آرامش مي توان؟

امام خميني (ره) در قبال بحث مبارزه و راحت طلبي مي فرمايند:

ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزش هاي اسلامي هستند، به خوبي دريافته‌اند كه مبارزه با رفاه‌طلبي سازگار نيست؛ و آنها كه تصور مي‌كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه‌داري و رفاه‌طلبي منافات ندارد با الفباي مبارزه بيگانه‌اند. و آنهايي هم كه تصور مي‌كنند سرمايه‌داران ومرفهان بي‌درد با نصيحت و پند و اندرز متنبه مي‌شوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك مي‌كنند آب در هاون مي‌كوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمايه، بحث قيام و راحت‌طلبي، بحث دنياخواهي و آخرت‌جويي دو مقوله‌اي است كه هرگز با هم جمع نمي‌شوند. و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند.(16)

اين چه دينداري است که سکوت در قبال اين همه ظلم و ستم رژيم شاهنشاهي را به همراه دارد. سکوت در قبال ظلم چرا؟

البته انجمن پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم تن به خطر نداده است. هميشه مويد پيروزي پس از پيروزي بوده اند. لذاست که شائبه سرگرم شدن پررنگ تر است از مبارزه. چرا که مبتني بر مبارزه نمي بايستي چنين باشد. با روحيه آهسته برو که گربه شاخت نزند نمي توان مبارزه کرد.

بهائيت که 30 سال انجمن باصطلاح با آن مبارزه نمود در يک حرکت ريشه اي و بنياني امام خميني(ره) در هم پيچيد و از بين رفت و اينجاست که حقيقت مبارزه آشکار مي شود.

بر اين اساس روند فعاليت ها و باصطلاح مبارزات انجمن از اين زاويه به شدت مورد نقد و ارزيابي است.

*مبارزه با معلول ها به جاي علت ها

از جمله ايرادات وارده روند باصطلاح مبارزه كه انجمن به آن معتقد است جايگزيني معلولها به جاي علتهاست.

انجمن روزگاري بهائيت را به عنوان اصلي ترين دشمن تشخيص داد و اقدام به مبارزه با آن نمود. اما چگونگي مبارزه انجمن با بهائيت مبارزه با معلول ها بود و نه علتها.

چگونه است که وزراي بهايي شاه هيچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زماني بيش از نيمي از وزراي کابينه پهلوي بهايي بودند آنگاه انجمن حجتيه جهت مبارزه با بهائيت از همين رژيم اجازه مي گرفت که شرح آن گذشت. سازش براي چه؟ با که؟ و تا کجا؟

اگر بهائيت ريشه اش اسرائيل و آمريکا و انگليس بود چگونه است که انجمن هيچگاه با علت بهائيت يعني آمريکا و اسرائيل مبارزه ننموده است.

شهيد رجايي در اين باره مي گويد:

آن موقعي که برادران و خواهران مان زير شکنجه فرياد مي کشيدند اينها مي رفتند ثابت کنند که بهائيت بر حق است، يا باطل است. و دقيقا در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند...(17)

خارج از دو موضوع فوق چگونه است که مبارزه با بهائيت فقط بعد اعتقادي به خود گرفته و بوي اقتصادي و سياسي است. مگر مي شود اين ابعاد را از يکديگر جدانمود. مگر مي شود با فرقه اي که يکي از شعارهاي اصلي اش جدايي از سياست است مبارزه ي غير سياسي کرد.

اين چگونه مبارزه اي است که انجمن براي آن نه تنها با رژيم و قدرتمندان مبارزه نمي کرده بلکه تن به همکاري با ساواک، تکريم شاه وحتي همکاري در مقابله با مبارزين انقلاب اسلامي است.

*تقيه

بعضاً انجمن براي توجيه سکوت و سازش با رژيم به بحث تقيه استناد مي نمايد. آنها تقيه را از تعريف حاج ميرزا محمد تقي اصفهاني استفاده مي کنند. ايشان تقيه را چنين تعريف مي نمايد:

«معني تقيه که واجب است، اين است که شخص مومن در جائي که اظهار حق کردن براي او خوف و ضرر عقلائي به جان و مال يا آبروي او هست خود را نگه دارد و اظهار حق نکند بلکه اگر ناچار شده بجهت حفظ جان يا مال يا آبروي خود به موافقت کردن با مخالفان بزبان، با آنها موافقت کند قلب او مخالف زبان او باشد.(18) »

در اين تعريف هيچ جايي براي زماني که دين در خطر مي افتد و بنا به آيه شريفه قرآن با مال و جان و آبرويتان در راه خدا جهاد کنيد قرار داده نشده است. حال آنکه حفظ اسلام قطعا اولي تر از حفظ جان و مال و آبروست و اين صراحت قرآن است. آنچه مهم است اينکه تقيه براي حفظ ايمان است نه براي مومن لذاست که اين مسئله نه تنها عقلي و شرعي به نظر نمي رسد بلکه بيشتر شبيه توجيه و اختيار کردن بهانه براي فرار از مبارزه و عملي کردن اين ديدگاه که بايستي نشست تا امام زمان (ارواحنا فداه) تشريف بياورند مي باشد.

امام خميني (ره) در اين باره در كتاب ولايت فقيه مي فرمايند:

تقيه براي حفظ اسلام و مذهب بود كه اگر تقيه نميكردند مذهب را باقي نمي گذاشتند، تقيه مربوط به فروع است مثلا وضو را اينطور يا آنطور بگير؛ اما وقتي اصول اسلام ، حيثيت اسلام، در خطر است، جاي تقيه و سكوت نيست.(19)

*دين و سياست

انجمن در قبال عدم دخالت در مبارزات به گونه اي مبارزه با رژيم را کار سياسي پنداشته و معتقد است که آنها در سياست دخالت نمي کنند. و اين جزء اساسنامه آنهاست. البته همانطور که قبلا گفته شد دليل اصلي شکل گيري اين تفکر به مسائل شخصي شيخ محمود حلبي بر مي گردد و آنچه که در اساسنامه آنها آورده شده است نيز از همان جا نشات مي گيرد. انجمن در برهه اي براي عدم دخالت در سياست از اعضاي خود تعهد کتبي اخذ مي نموده است.

البته نقش مرجع تقليد انجمن و همچنين فزوني يافتن اهميت بهائيت در ذهن اعضاي انجمن نيز مضاف بر اين علت شد. به گونه اي كه طالب هيچ گونه مزاحمتي در راه مبارزه با بهائيت (بنا بر تعريف خود) نبودند.

آنها در توجيه اين مطلب که چرا در مبارزات شرکت نکرديد دليل مي آورند که عده رسالت مبارزه (همان کار سياسي در ادبيات آنها) دارند و يک عده هم بايستي بنشينند و دفاع علمي و اعتقادي کنند و ما در طول دوران مبارزه چنين کرده ايم.

البته پاسخ چنين ادعاهايي روشن است.

مگر انقلاب اسلامي و مباني اعتقادي را مي توان از سياست نمود و مگر سياست و دخالت در آن جزئي از مباني اعتقادي ما نيست. به قول حضرت امام خميني (ره):

ما مکلفيم به اينکه در امور دخالت کنيم. ما مکلفيم در امور سياسي دخالت کنيم و مکلفيم همانطور که پيغمبر مي کرد(20).

*نگاه نسبت به مرجعيت

از ديگر ادله اي كه انجمن براي سكوت خود و عدم شركت در مبارزات و سکوت در قبال جنايات رژيم پهلوي مي آورند بحث مرجعيت است. مي گويند که ما مقلد آقاي خويي هستيم و ايشان به مبارزه حکم ندادند. شهيد مطهري در قبال اينگونه تقليد مي فرمايند:

تقليد بر دو نوع است: ممنوع و مشروع. يک نوع تقليد است که به معناي پيروي کورکورانه از محيط و عادت است که ممنوع است. اخيرا در بعضي از مردم که در جستجوي مرجع تقليد هستند مي گرديم کسي را پيدا کنيم که آنجا سر بسپاريم، مي خواهم بگويم تقليدي که در اسلام دستور رسيده است سر سپردن نيست، چشم باز نگه داشتن است. تقليد اگر شکل سرسپردگي پيدا کرد هزارها مفاسد پيدا مي کند.... دانش تشخيص بسياري از اعمال و خلافکاريها را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و اگر کسي بگويد جاهل بر عالم بحثي نيست، ما ديگر نمي فهميم شايد تکليف شرعي چنين و چنان اقتضا کرده باشد و مثال اينها اين شريک جرم است و اگر مرجعي هر راه خطائي رفت او هم دنبالش مي رود اين مفسده ايجاد مي کند.(21)

البته گاهي مسأله را به گونه اي ديگر طرح مي نمايند: که يک حکم داريم و يک موضوع (يا همان مصداق حکم ) مثلا حکم اينست که با طاغوت مبارزه کنيد و مصداق آن رژيم پهلوي. آنگاه مي گويند تعيين حکم با مرجع است و تعيين مصداق با مقلد و مرجع کاري با مصداق نداشته باشد و اگر هم داشت مقلد ملزم به اطاعت نيست و بدين وسيله عدم شرکت خود در مبارزات را توجيه مي کردند. مي گويند ما که حکم نداريم در سال 42 با آمريکا مبارزه کنيد لذاست که موضوع است. بر اين دليل چندين اشکال وارد است:

اول اينکه اگر به عهده شماست چگونه است که مبارزه را تشخيص نداديد حال آنکه بخش زيادي از مراجع تشخيص دادند.

دوم اينکه آقايان وظيفه مرجع را اشتباه فهميده اند. در اين مورد حضرت امام خميني (ره) در کتاب شريف ولايت فقيه در بحث پيرامون روايت الفقها امنا الرسل.... مي فرمايند: به حکم عقل و ضرورت اديان، هدف بعثت و کار انبيا(ع) تنها مسأله گويي و بيان نيست... در حقيقت مهمترين وظيفه انبيا(ع) برقرار کردن نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احکام است. که البته با بيان احکام و نشر تعاليم و عقايد الهي ملازمه دارد... بنابر اين الفقها امنا الرسل يعني کليه اموري که به عهده ي پيامبران است، فقهاي عادل موظف و مامور انجام آنند...(22)

امام در بخش ديگري از كتاب ولايت فقيه خود مي فرمايند:

اسلام را به مردم معرفي كنيد تا نسل جوان تصور نكند كه آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مي خوانند و كاري به سياست ندارند؛ و بايد سياست از ديانت جدا باشد. اين را كه بايد ديانت از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده اند.(23)

لذاست که وظيفه فقها اين نيست که مسأله بگويند و کنار بنشينند. که خود مجري هستند و بايستي وارد مصداق بويژه در چنين مسائلي گردند.

و سوم در ملاک هاي اعلميت مراجع بحث دانايي به مسائل اجتماعي و سياسي هم مي باشد چرا که اينها جزو اسلام است و اگر مرجعي فاقد چنين شرطي باشد اصولا در بحث اعلميت ايشان شک و ترديد است.

*ديدگاه انجمن نسبت به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور

بر اساس کج فهمي انجمن از برخي احاديث و ادعيه، معتقد مي باشند که مبارزه و به تبع آن تشکيل حکومت قبل از ظهور امام زمان ( ارواحنا فداه) باطل است. به عنوان مثال به حديث زير از امام صادق(عليه السلام) استناد مي کنند که طبق تحليل انجمن قيام و به طبع آن تشكيل حكومت اسلامي باطل خواهد بود. چرا كه مقدمه تشكيل حكومت اسلامي قيام و مبارزه است:

«تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدي از ما براي دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه مبتلاي به قتل و شهادت بشود و هر که قيام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شيعيان بيفزايد کاري از پيش نبرد. »

بر اين اساس انجمن معتقد است که حکومت نمي تواند بر مبناي عدالت شکل بگيرد و بايستي بر مبناي عصمت پايه ريزي شود. در اين باره موسس انجمن مي گويد:

اول شما يک افسر، يک پيشوا و رهبر معصوم... پيدا کنيد، يک رهبري که بتواند اداره اجتماع کند روي نقطه عصمت نه عدالت....

...الان هم مي گويي حکومت اسلامي خوب است، شما آن مصداق حاکم اسلامي را نشان بدهيد، اوني که معصوم از خطا باشد نشان بدهيد، اوني که هوا و هوس و حب رياست و شهرت و غضب و تمايلات نفسي به هيچ وجه در آن اثر نکند نشان بدهيد، او بيايد توي ميدون ، جلو بيفتد ملت مي افتد به خاک پايش، تمام روحانيين قربان خاک پايش ميشوند.

... عادل گاهي اشتباه مي کند، خون مردم، مال مردم، عرض مردم، ناموس مردم رانمي توان به کسي داد که خطا مي کند نمي توان سپرد به کسي که هوي و هوس دارد، بايد به کسي سپرد ناموس مردم را عرض مردم را جان مردم را مال مردم را به کسي که گناه نکند به کسي که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسي که معصوم باشد... انشاء ا... تعالي بياري خدا و لطف خدا آن حاکم اسلامي آن حاکم الهي که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است. حضرت بقيه ا... الاعظم ولي ا... الاعظم امام زمان ( ارواحنا لتراب مقدمه فدا...(24)

مهمترين ايراد مطرح در استناد به حديث كنار گذاشتن حجم انبوهي از احاديث و روايات كه بر مبارزه ي مسلمانان و منتظران تاكيد نموده اند و علم كردن حديثي است كه در سند آن نيز ترديد است.

جداي از ميزان صحت و سقم آن شهيد باهنر پاسخ مي دهد که:

«... اين در مورد قيام هاي بداعيه مهدويت است يعني قيام هايي بنام مهدي( ارواحنا فداه) قبل از ظهور مهدي...»

ما در قبال دليل دوم مبني بر ضرورت وجود معصوم بايستي گفت كه بحث حکومت در اسلام بحث وظيفه است. حضرت امام خميني (ره) در کتاب شريف ولايت فقيه در يک فصل به طور مفصل به بحث پيرامون ضرورت تشکيل حکومت اسلامي مي پردازند. ايشان مهمترين دلايل ضرورت تشکيل حکومت اسلامي را ماهيت و کيفيت قوانين اسلام و ضرورت اجراي آن ، نيازمندي اجراي احکام به وجود نظام و حکومت، سنت و رويه رسول خدا(صلوات ا... عليه) و اميرالمومنين (عليه السلام ) مي دانند.

ايشان در قبال لزوم انقلاب سياسي مي فرمايند:

«شرع و عقل حکم مي کند که نگذاريم وضع حکومتها به همين صورت ضد اسلامي يا غير اسلامي ادامه پيدا کند»

ايشان پيرامون اين مسئله به طرح ادله مختلف مي پردازند و من جمله بحث لزوم نجات مردم مظلوم و محروم را طرح مي نمايند:

«ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. ما وظيفه داريم پشتيبان مظلومين و دشمن ظالمين باشيم. همين وظيفه است که اميرالمومنين در وصيت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر ميدهد و مي فرمايد: «کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً» دشمن ستمگر و ياور و پشتيبان ستمديده باشيد. علماي اسلام موظفند با انحصار طلبي و استفاده هاي نا مشروع ستمگران مبارزه کنند؛ و نگذارند عده کثيري گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد من حکومت را به اين علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالي از علماي اسلام تعهد گرفته و آنها ملزم کرده که در مقابل پرخوري و غارتگري ستمگران و گرسنگي و محروميت ستمديدگان ساکت ننشينند و بيکار نايستند...(25)

... وظيفه علماي اسلام و همه مسلمانان است که به اين وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در اين راه که راه سعادت صدها ميليون انسان است، حکومتهاي ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامي تشکيل دهند.(26)»

«اکنون که شخص معيني از طرف خدا تبارک و تعالي براي احراز امر حکومت در دوره غيبت تعيين نشده است تکليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها کنيد؟ ديگر اسلام نمي خواهيم؟ اسلام فقط براي 200 سال بود؟ يا اينکه اسلام تکليف معين کرده است، ولي تکليف حکومتي نداريم؟ معناي نداشتن حکومت اينست که تمامي حدود و ثغور مسلمين از دست برود؛ و ما با بيحالي دست روي دست بگذاريم که هر کاري مي خواهند بکنند. و ما اگر کارهاي آنها را امضا نکنيم؛ رد نمي کنيم. آيا بايد اينطور باشد؟ يا اينکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معيني را براي حکومت تعيين نکرده است، لکن آن خاصيت حکومتي را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (ارواحنا فداه) موجود بود بايد بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت که عبارت است از علم به قانون و عدالت در عده بيشماري ار فقهاي عصر ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند، مي توانند حکومت عدل عمومي در عالم تشکيل دهند.(27) »

لذاست که با اوصاف گفته شده اينکه نبود معصوم در دوران غيبت سبب اين مي شود که از تشکيل حکومت اسلامي صرف نظر شود چندان با مباني عقلي و شرعي سازگاري ندارد. در ديدگاه حضرت امام(ره) شرط عدالت کفايت مي کند تا در جهت زمينه سازي ظهور و اجراي احکام الهي حکومت اسلامي تشکيل شود.

*ديدگاه انجمن نسبت به ولايت فقيه

همانگونه که در بحث قبل طرح گرديد انجمن در مباني اوليه و بويژه قبل از وقوع انقلاب اسلامي ايران هرگز معتقد به تشکيل حکومت اسلامي نبوده است ليکن موضع آن پس از انقلاب کمي نرم تر گشته گرچه حقيقت آن بواسطه روحيه نفاق با انقلاب چندان روشن نيست. انجمن مدعي آنست که به ولايت فقيه معتقد مي باشد و در اين راستا استناداتي را نيز آورده است ليکن با بررسي هاي صورت گرفته ولايت فقيه انجمن از جهات مختلف با آنچه که حضرت امام خميني (ره) تبيين مي نمايند متفاوت است.

ولايت فقيه مورد تاييد انجمن در حقيقت همان ولايت عامه مراجع است. يعني اعلم ترين فقها در عين اينکه همه مراجع ولايت دارند ايشان هم ولايت دارد. به عبارت ديگر مشروعيت رهبري فقط از کانال بقيه مراجع است. در نگاه آنان تزاحم بين نظر مراجع و رهبري به بحث تقليد و تکليف بر مي گردد. رهبري و پيروي از آن فقط در محدوده تبعيت از مراجع و تقليد از آنها محدود شده است. در حالي که در ولايت فقيه تبيين شده توسط حضرت امام خميني(ره) ولايت فقيه ناقض ولايت مراجع مي باشد و در موارد اختلافي نظر ولي فقيه اولي بر نظر مراجع مي باشد.

در ديدگاه انجمن مرجع براي غسل، نماز، و وضو و... است نه براي جهاد و امر به معروف و حکومت و... و رهبري براي اينهاست لذاست که تعارضي هم با هم ندارند (ريشه اين نگاه در نگاه جدايي دين از سياست است)(28) حال آنکه در ديدگاه حضرت امام خميني(ره) اصولا از شرايط مرجع داشتن بينش سياسي و اجتماعي است و اصولا مرجع براي همه اينهاست و راي ولي فقيه در اين حوزه ها ناقض راي مراجع است.

ولايت فقيه مورد تاکيد انجمن بيشتر از آنکه ولي و حاکم جامعه اسلامي باشد ناظر بر اجراي احکام ديني است. يعني بايستي در قبال حکومت ببيند کجا خطاست، جلوي آن را بگيرد. اين ديدگاه متاثر از نظر مرجع انجمن، آيت ا... خوئي است که ولي فقيه را مذکِر مي داند. در اين ديدگاه ديگر چندان سخن از اختيارات ولي فقيه به ميان نمي آيد. اين ديدگاه نيز با معني ولايت در انديشه حضرت امام خميني(ره) متفاوت است.

انجمن هر گاه سخن از ولايت فقيه به ميان آورده بسرعت آن را به ولايت عامه مراجع سوق داده است. به عنوان مثال انجمن در اوايل انقلاب در بيانيه به اعتقاد خود به ولايت فقيه تاکيد کرد و مخاطبين رجوع به جزوه بسوي نور مي دهد اما با رجوع به جزوه فوق و تحليل آن مشخص مي گردد که منظور از ولايت فقيه مورد تاکيد انجمن همان ولايت عامه مراجع مي باشد.

در اين جزوه چنين طرح مي شود که:

تفويض اختيار آن است که رهبر معصوم بخشي از اختيارات خويش را واگذار مي کند و اداره قسمتي از کستره فعاليت خويش را به ديگران مي سپارد...(29)

اما بلافاصله گفته مي شود که:

«و در اين هنگام امام (عليه السلام) رهبري مردم را به فقهاي خود نگهدار و با ايمان سپرده زمام امور شيعه را در غيبت خويش بدست با کفايت ايشان دادند.(30)(31)»

انجمن حجتيه چندان به دامنه اختيارات ولي فقيه اشاره اي ندارد. حتي در متن بالا آن را بخشي از اختيارات امام زمان(ارواحنا فداه ) مي شمارد که با نظر امام خميني (ره) مغاير است. امام خميني در کتاب ولايت فقيه مي فرمايند: « ولايت فقيه همان اختيارات رسول اکرم(صلوات ا... عليه) را دارد.» شهيد بهشتي در نقد اينگونه نگاه به ولايت فقيه مي فرمايد:

حتي مي نشينيم مسائل زمامداري و حکومت را مي خواهيم با فرمولهاي مربوط به مرجعيت معمولي حل کنيم و اين محال است.محال چون فرمولهاي مرجعيت کافي نيست...(32)

اين گونه نگاه انجمن به ولايت فقيه را مي توان در پيشنهادهاي ايشان براي قانون اساسي نيز يافت. در اين پيشنهادها فقهاي شوراي نگهبان را مراجع تعيين مي کنند و فرماندهي کل قوا با رئيس جمهور است و رهبري عملا يک دکور و شئ زينتي است.

بخش فوق را با نظر امام خميني (ره) پيرامون ولي فقيه پايان مي دهيم:

« اگر فرد لايقي که داراي اين دو خصلت (علم به قانون و عدالت) باشد به پا خواست و تشکيل حکومت داد، همان ولايتي را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا مي باشد؛ و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.

اين توهم که اختيارات حکومتي رسول اکرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود، يا اختيارات حکومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم (ص) بيش از همه عالم است؛ و بعد از ايشان فضائل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است؛ لکن زيادي فضائل معنوي اختيارات حکومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي که حضرت رسول و ديگر ائمه ، صلوات ا... عليهم در تدارک و بسيج سپاه داشتند ، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حکومت فعلي قرار داده است؛ منتها شخص معيني نيست روي عنوان« عالم عادل» است.

وقتي مي گوييم ولايتي را که رسول اکرم (ص) و ائمه (صلوات ا... عليهم) داشتند ، بعد از غيبت، فقيه عادل دارد؛ براي هيچ کس اين توهم نبايد پيدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (عليهم السلام) و رسول اکرم(صلوات ا... عليه) است. زيرا اينجا صحبت از مقام نيست، بلکه صحبت از وظيفه است. ولايت يعني حکومت و اداره کشور و اجراي قوانين شرع مقدس، يک وظيفه سنگين و مهم است؛ نه اينکه براي کسي شان و مقام غير عادي بوجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد. به عبارت ديگر، «ولايت» مورد بحث، يعني حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوري که خيلي از افراد دارند، امتياز نيست بلکه وظيفه اي خطير است...

... مثلاً يکي از اموري که فقيه متصدي ولايت آن است اجراي «حدود» است. آيا در اجراي حدود بين رسول اکرم(ص) و امام و فقيه امتيازي است؟ يا چون رتبه فقيه پائين تر است بايد کمتر بزند؟...(33)»

*انجمن حجتيه و اقتصاد

از آنجا كه انجمن حجتيه قبل از انقلاب تشكيلات گسترده اي داشته و براي اداره آن نيازمند مخارج سنگيني بوده لذا در تامين منابع مالي خود هيچ حد و مرزي را نمي شناخته اند. بنابر ادعاي آقاي عماد الدين باقي در كتاب در شناخت حزب قاعدين زمان در راس انجمن بعضا جمعي از سرمايه داران و تجار بزرگ بوده اند و منظور ايشان آن دسته از سرمايه داران و تجاري است كه خارج از چهارچوب اسلامي و ديني به جمع آوري ثروت مشغولند. طبيعي است كه در چنين تشكيلاتي اهداف نيز در خدمت خواست سرمايه داران قرار ميگيرد. از سوي ديگر انجمن در تامين منابع مالي خود متمسك به سرمايه داران وابسته به دربار از جمله خيامي(سهامدار شركت ايران ناسيونال) و... گرديده است و در چنين فضايي انتظار مبارزه و مخالفت با شاه غيرطبيعي به نظر مي رسد. مسئله مهمتر اينكه در جامعه اي که کوخ نشينان بسياري وجود داشت انجمني ها به بهانه ي اينکه در اين مکانها مجالس امام زمان (ارواحنا فداه) تشکيل مي شود و يا اينكه خداوند حس زيبايي دوستي و راحتي را در نهاد و فطرت انسان گذارده است در ساختمانهاي و بزرگ و تجملاتي مي زيسته اند. معني اين حركت در حقيقت منحصر كردن حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) به قشر مرفه مي باشد. به عبارت ديگر فاصله ميان محرومين كوخ نشين ومجالس امام زمان(ارواحنا فداه) اجازه حضور به آنها را نمي دهد.(34)

نكته جالب رغبت سرمايه داران و بازاريان به اين امر بود. چرا كه گمان مي شد با پرداخت وجوهات شرعي تكليف از دوشمان برداشته مي شود و آرامش اخروي تامين مي گردد.(35)

اقتصاد مورد نظر انجمن از جهات متعدد مورد نقد است ليكن بواسطه تخصصي بودن بحث نمي توان وارد آن شد. اما برخي شواهد من جمله مقابله با برخي اقدامات پس انقلاب كه نفع آن به عموم مردم مي رسيده و يا برچسب زدن به برخي از علما كه اقدام به تبيين مواضع اقتصادي اسلام مي نموده اند نشان از اختلافات ميان ديدگاههاي اقتصادي آنان مي باشد.(36)

*دين عوامانه

از جمله ايرادات تئوريك به انجمن ترويج نگاه عوامانه نسبت به دين است. يعني دنبال دادن تحليلي عوامانه از دين بوده و سعي مي كردند براي سوالات از برخي مسائل ديني توجيهات عوامانه بياورند. به عبارت ديگر مي كوشيدند ميان تقاضا و خواسته ها و تمايلات خودشان با مسائل دين جمع كنند و به دين داري كه مورد قبولشان است برسند.

نمود اين عمل در درست كردن توجيهات عوامانه براي برخي فتاوا من جمله دو برابر بودن ارث مرد و يا فلسفه درست كردن براي برخي اعمال من جمله حج بوده است. حتي گفته مي شود كه برخي بازاريان تفسير قرآن و يا فلسفه احكام مي گفته اند. البته بديهي است تفسير قرآن و احاديث كار متخصصان و دين شناسان است و همانگونه كه جلوي انجام اين كار از سوي روشنفكران گرفته شده و خواهد شد،(37) هر قشر ديگري نيز كه متخصص در اين امر نيست نيز چنين است. البته اين به معني انحصاري كردن دين نمي باشد صحبت از وجود يك حقيقت حاكم بر قرآن و روايات است كه تحليلي هر كسي به معناي صحت آن نيست.

يكي ديگر از نشانه هاي اين امر استناد بيش از حد انجمن به خواب و جايگزيني ادله عقلي با نقل خواب است. نوشته هاي انجمن سرتاسر پر از نقل خواب و كرامات مي باشد. معمول بوده كه انجمن براي اثبات حقانيات و صحت اعمال خود مستند به خواب مي شده است. البته بديهي است كه ما معتقد به كرامات و خواب هستيم اما سخن در جايگزيني آن به جاي ادله عقلي است. حذف ادله عقلي و جايگزيني آن با خواب قدرت تفكر و تعقل را گرفته و در نهايت انسانهايي را به بار مي آورد كه ايمان منهاي معرفت دارند.

منبع:

باشگاه انديشه

منابع:

1. جاذبه و دافعه - شهيد مطهري

2. قيام و انقلاب مهدي - شهيد مطهري

3. ده گفتار - شهيد مطهري

4. حسين عقل سرخ - حسن رحيم پور ازغدي

5. صحيفه نور - مجموعه بيانات امام خميني (ره) ولايت فقيه - امام خميني(ره)

6. منشور روحانيت - حضرت امام خميني (ره)

7. در شناخت حزب قاعدين زمان - عماد الدين باقي

8. روزنامه كيهان 6/2/82 مصاحبه با عباس سليمي نمين

9. شصت سال فراز و نشيب - سلسله مقالات سايت خبري بازتاب - فتاح غلامي

10. جريانها و سازمانهاي مذهبي- سياسي ايران - رسول جعفريان

11. ماهنامه سوره - دوره جديد شماره 3 - مصاحبه با سيد عباس نبوي

9. در شناخت حزب قاعدين زمان -همان ص 58 و59

به نقل از مصاحبه حجت الاسلام خوئيني ها با روزنامه کيهان 17/4/1361

10. مصاحبه عباس سليمي نمين با روزنامه کيهان 6/2/82

11. سلسله مقالات سايت خبري بازتاب

مصاحبه با روزنامه اطلاعات 6/11/60

12. صحيفه نور جلد 18 ص 36 و 37

13. در شناخت حزب قاعدين زمان - همان ص 131

آخرين سفير الهي و حکومت جهاني او - انتشارات هيئت اهل بيت قزوين

14. همان ص 139

15. قيام و انقلاب مهدي - شهيد مطهري ص 61 تا 68 (متن حاضر در مقاله خلاصه نوشته فوق است.)

16. پيام حضرت امام خميني(ره) درسالروز کشتار خونين مکه مکرمه و قبول قطعنامه

17. شناخت حزب قاعدين زمان - همان ص 33

روزنامه جمهوري اسلامي 29/3/62

18. در شناخت حزب قاعدين زمان - همان ص 79

وظيفه مردم در غيبت امام زمان (عجل ا... تعالي فرجه) - حاج ميرزا محمد تقي اصفهاني - ص62

19. ولايت فقيه - حضرت امام خميني(ره) ص 147

20. صحيفه نور - جلد 15 ص 53

21. ده گفتار - شهيد مطهري - اصل اجتهاد در اسلام ص 115-110

22. ولايت فقيه - حضرت امام خميني (ره) - ص 71و72

23. ولايت فقيه - حضرت امام خميني(ره) - ص 22

24. سخنراني شيخ محمود حلبي - پاورقي 8

25. ولايت فقيه - حضرت امام خميني (ره) - ص 37

26. همان ص38

27. همان ص 50

28. در شناخت حزب قاعدين زمان همان ص109

به نقل از سخنراني شهيد هاشمي نژاد نشريه خراسان 20/8/1360( نقل به مضمون)

29. در شناخت حزب قاعدين زمان همان ص 111

به نقل از جزوه بسوي نور متعلق به انجمن

30. همان

31. مثالهاي ديگري را مي توان در کتاب در شناحت حزب قاعدين يافت. از جمله مهمترين مثالها بيانيه پايان فعاليتهاي انجمن است که باز هم ولايت فقيه را به تبعيت از مراجع محدود مي نمايد.

32. در شناخت حزب قاعدين زمان همان ص 113

به نقل از عروه الوثقي ش85 ص39

33. ولايت فقيه - حضرت امام خميني (ره) ص 51و52

34. در شناخت حزب قاعدين زمان - همان 259-265

35. ماهنامه سوره دوره جديد شماره 3 ص 31-34 مصاحبه با سيد عباس نبوي

36. در شناخت حزب قاعدين زمان - همان 259-265

37. در شناخت حزب قاعدين زمان - همان 259-265

/ 1