بازشناسي چهره واقعي دکتر مصدق
پژوهشگر: محمدعلي صدرشيرازي چکيده:
خوشبختانه نطقهاي مصدق در مجلس پنجم در تاريخ ثبت شده است، رضاخان كه ذكر جنايتهاي وي دل هر انساني را ميآزارد، اينگونه مورد عنايت مصدق قرار ميگيرد:...اما نسبت به آقاي رضاخان پهلوي بنده نسبت به شخص ايشان علاقهمند هستم و ارادت دارم ... بنده براي حفظ خودم و خانه و كسان و خويشان خودم مشتاق و مايل هستم كه شخص رييس الوزراء رضا خان پهلوي در اين مملكت باشد. براي اينكه من آدمي هستم كه در اين مملكت امنيت و آسايش ميخواهم و حقيقت از پرتو وجود ايشان ما در ظرف اين دو سه سال اينطور چيزها را داشتهايم و اوقاتمان صرف خير عمومي و منافع عامه شده... « ما چقدر سيلي از اين مليت خورديم، من نميخواهم بگويم كه در زمان مليت، در زمان آن كسي كه اين همه از آن تعريف ميكنند چه سيلي به ما زد آن آدم...» امام خميني در سالروز ملي شدن صنعت نفت و در روزهايي كه بار ديگر نام مصدق السلطنه به عنوان يكي از پرافتخارترين مردان ايران معرفي ميشود به بررسيهاي منصفانه و واقعگرايانه نهضت ملي شدن صنعت نفت ميپردازيم تا مشخص شود كه چرا امام معتقد بود مصدق به ما سيلي زد. پيش از آن به بررسي بيوگرافي ، سوابق و ويژگيهاي مصدق ميپردازيم. تولد تا جواني
«محمد مصدق» در 29 ارديبهشت 1261 در تهران متولد شد. محمد از خاندان قاجار به شمار ميآيد. مادرش ملكتاج از شاهزادگان قاجار و پدرش نيز مستوفي دربار بوده است. پدر وي در هنگام تولد محمد، وزير دارايي (مستوفيگر) مظفرالدين شاه بوده است. محمد از همان سنين بسيار پايين از رانت درباري بودن نهايت استفاده را نمود و به مقامات و پستهاي مختلف دست يافت.محمد نه سال داشت كه مظفرالدين شاه لقب «مصدق السلطنه» را به وي بخشيد. وي تنها پانزده سال داشت كه از جانب شاه مستوفي خراسان كه معادل مدير كل امور اقتصادي و دارايي فعلي بود شد!. 1 ارتباط با شبكه فراماسوني
يكي از عناصر برجسته وابسته استعمار كه از پيشقراولان وارد كرن فرهنگ استعماري غرب در ايران بودهند ميرزا ملكم خان است كه مكتب فراماسونري را تحت عنوان «اومانيسم» و دفاع از انسانيت و آدميت در ميهن ما آغاز كرد.2 وي همچنين طراح قرارداد خائنانه رويتر كه بر اساس آن مملكت يكجا به انگليس تحويل داده ميشد بود. مصدق السلطنه از لبيكگويان به نداي فراماسونري ملكم خان است و به لژ آدميت پيوسته و با سوگند نامهآي كه متن آن با «يا ابوالفضل» ختم ميشود به آن اعلام وفاداري مادامالعمر ميكند.مصدق در خصوص ملكم خان گفته است« آنچه او گفت به خير مملكت و به خير ناصرالدين شاه بود...»3 ارادت متقابل انگليس و مصدق
هر چند برخي در تلاشند كه با مخفي نمودن گذشته مصدق تنها بحث ملي شدن صنعت را مطرح كنند اما مصدق با رانت دربار دائما از اين پست به پستي ديگر منتقل ميشد. البته علت واقعي اين مخفي كاريها را بايد در جاي ديگر جستجو نمود. جداي از بحث رانت خوري ، متأسفانه مصدق السلطنه در سوابق خود كارنامهآي غيرقابل دفاع در رابطه با انگليس از خود بجاي گذارد.از جمله پستهايي كه به مصدق رسيد، استانداري فارس بود. اين در حالي بود كه جنوب ايران شديدا تحت سلطه سياسي و نظامي انگليس بود. استاندار فارس نيز تحت نظارت مستقيم انگليس فعاليت مينمود. در آن مقطع زماني همچون بسياري از مقاطع تاريخ معاصر ايران اسير جنايتهاي استعماري انگليس عليه خود بوده است. اما مصدق كه به عنوان يك «مليگرا» معرفي ميشود در مذاكرات مجلس چهاردم در دفاع از انگليس ميگويد: «... بنده مأمورين خوبي از انگلستان ديدهام. من مأمورين بسيار شريف و وطن دوست ! از انگلستان ديدهام، من مذكراتي در شيراز و تهران با اينها دارم»4 در ادامه مطلب نيز به زبوني مقابل انگليس ادامه ميدهد.البته «مهرباني هر دو سر بود» و حين بحث انتقال مصدق به پستي ديگر مستر نورمان وزير مختار انگليس در تهران براي ادامه استانداري وي وساطت ميكند و در تلگراف خود به نخست وزير، به اين نكته كه از نظر انگليسها كه به دنبال محيطي آرام براي غارتگري بودند، «.... حكومت معظمله [مصدق] در شيراز خيلي رضايت بخش بوده ... »5 اشاره ميكند!البته خوشبختانه و يا متأسفانه اسناد رسوا كننده موجود كه حاكي از ارادت دو جانبه انگليس و مصدق بوده بسيار بيش از آن است كه در اين مجال بحث شود. بسياري از اين اسناد، تقريرات و اعترافات خود مصدق در خصوص خدمات متقابل با انگليس است.مصدق اذعان دارد كه « ... وزير مختار انگليس سر پرسي لورن گفته است كه من انتصاب فلاني [مصدق] را براي ايالت آذربايجان به دولت تذكر دادم» و اينگونه وي به استانداري آذربايجان ميرسد. آري اين مصدق ، همان مصدق ملي است كه ، مليگراها بلافاصله پس از انقلاب نام او را بر سر خيابانها و بيمارستانها نصب ميكنند. مريد رضا شاه
سفيد نمايي چهره مصدق توسط برخي در تاريخ به اينجا ختم نميگردد، بسيار كوشيده شده است كه مصدق را از مخالفين رضا خان جلوه دهند و از او چهرهاي حامي آزادي و مخالفت استبداد بسازند. اما اين تهمتي واضح به مصدق است! چه، اينكه وي بارها ارادت خويش را علنا و عملا به سلطنت و شخص رضا خان ابراز نموده است. در دوره پنجم مجلس، مصدق به اين مجلس كه تحت نفوذ كامل انگليس قرار داشت وارد ميشود. در اين دوره است كه رضا خان بخاطر اعتراضاتي كه به وي شده بود قهر كرده، از حكومت كنارهگيري و به بومهن ميرود! در اين شرايط فضاي بسيار مناسبي براي ايجاد حكومتي ضد استبدادي فراهم ميشود. شهيد مدرس (ره) شديدا با بازگشت شاه مخالفت ميكند. اما اكثريت نمايندگان مجلس معلومالحال و تقريبا در صدر آنان مصدق از شاه خواهش ميكنند كه باز گردد. خوشبختانه نطقهاي مصدق در مجلس پنجم در تاريخ ثبت شده است، رضاخان كه ذكر جنايتهاي وي دل هر انساني را ميآزارد، اينگونه مورد عنايت مصدق قرار ميگيرد:«... ما نسبت به آقاي رضاخان پهلوي، بنده نسبت به شخص ايشان علاقهمند هستم و ارادت دارم ... بنده براي حفظ خودم و خانه و كسان و خويشان خودم مشتاق و مايل هستم كه شخص رييس الوزراء رضا خان پهلوي نام، در اين مملكت باشد. براي اينكه من يكنفر آدمي هستم كه در اين مملكت امنيت و آسايش ميخواهم و حقيقت از پرتو وجود ايشان، ما در ظرف اين دو سه سال اينطور چيزها را داشتهايم و اوقاتمان صرف خير عمومي و منافع عامه شده»6 مصدق نه تنها از نفس سلطنت بلكه از سياستهاي رضا خان نيز حمايت كرد. در مجلس دوره چهاردهم، سيد ضياءالدين طباطبايي خطاب به مصدق ميگويد: «.... همان مدرس را كشتند و شما حرف نزديد ... ديگران را كشتند، شما استيضاح نكرديد ...»7 البته حمايتهاي مصدق از رضاخان هيچ جاي تعجبي ندارد چون خود او از كساني بوده است كه زمينه را براي به قدرت رسيدن شاه فراهم نمود. وي در كنار فراماسونها و ديگر عناصر انگليس عضو هيأت مشاور هشت نفري رضا خان براي دستيابي به قدرت بوده است و حتي پست فرماندهي كل قوا براي رضا خان در مسير آماده سازي زمينههاي كسب قدرت كامل، از سوي مصدق پيشنهاد شده بود.8 شاگرد كلاس اول
اما مصدق يك نقطه قوت! داشت و آن هم زيركي در پنهان نمودن چهره خود بود. در مجلس ششم هنگاميكه مصدق با اعتبارنامه يكي از نمايندگان مخالفت ميكند، شهيد مدرس (ره) در حين دفاع از آن نماينده در خصوص مصدق ميگويد: «سياست، علمي است مانند علوم ديگر و هر مرد سياسي بايد آنرا طي كند و يكي بعد از ديگري آن مدارج را بپيمايد. پايه و كلاس اول سياست، عوامفريبي است و من با نبوغ و دهايي كه در آقاي مصدق السلطنه سراغ دارم يقين دارم كه ايشان هميشه در كلاس اول سياستمداري خواهد ماند و به كلاس دوم هر گز ارتقا پيدا نخواهد كرد. عمر من كفاف نميدهد ولي مردم ايران و شما نمايندگان ملت بيست سال بعد از اين خواهيد ديد كه اين مصدقالسلطنه در همان كلاس اول باقي است و آنروز تصديق خواهيد كرد كه سيد حسن مدرس در شناختن مصدق السلطنه اشتباه نكرده است».9 آري و آنگونه كه در مبحث سقوط دولت مصدق بررسي خواهد شد، در مييابيم كه مدرس اشتباه نكرده بود. مصدق به محبوبيت از طريق عوامفريبي اهميت زيادي ميداد و گاهي مصلحت را فداي محبوبيت ميكرد. آيتالله كاشاني قبل از كودتاي 28 مرداد 1332 در نامه معروف خود، به همين موضوع اشاره مي كند كه « نقشه شما اين است كه مانند سيام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر قهرمان زمان بمانيد».10 ايشان همچنين 20 روز قبل از كودتا، در اعلاميهاي خطاب به مردم مينويسد: «28 ماه است كه آقاي دكتر مصدق با [هياهو] در جنجال و «عوامفريبي» مردم را مشغول كرده است».11 فرار از مبارزه
در اينكه تلاشهاي مصدق يكي ازعوامل ملي شدن صنعت نفت بوده شبههاي وجود ندارد. اما در اين نيز شكي نيست كه با بررسي سوابق مصدق هم قبل از ملي شدن نفت و هم در دوران نخست وزيري، به راحتي ميتوان فهميد كه او مرد مبارزه نبوده است. در خصوص ملي شدن صنعت نفت كه در ادامه بدان خواهيم پرداخت، بايد گفت كه آغاز تلاشهاي وي، خودجوش نبوده و با اصرارهاي دوستان و فضا سازي جريان مذهبي، مبارزه خود را آغاز ميكند. او در اكثر سمتهاي سياسي كه پذيرفت، رد پايي از ترك محل خدمت، قهر و استعفا بر جا نهاد و هرگاه از موفقيت نااميد ميشد به هوس ديرين خود ـ اقامت در اروپا فكر ميكرد.12 مصدق در دوران وزارت ماليه تصميم به استعفا گرفت اما ناكام ماند. در دوران رضاخان از سياست كناره گرفت. در دوران نمايندگي مجلس، به علت ممانعت مجلس از دسترسي او به پرونده تدين، استعفا كرد.13 مردم، در دوران نخست وزيري مصدق به تهديدهاي وي براي استعفا عادت كرده بودند تا اينكه در اوج مبارزه، تهديد خود را عملي نمود و البته بخاطر حمايت آيتالله كاشاني پس از قيام 30 تير به قدرت بازگشت. او حتي در دوران مبارزه نفت نيز تصميم به استعفا و اقامت در اروپا داشت. او همچنين بارها به بهانههاي گوناگون و از ترس محاكمه و ترور، به مكانهايي چون منزل خود، سفارت انگليس، مجلس و ... پناهنده شد.14 دكتر اميني از بستگان نزديك وي و وزير كابينهاش بارها از ترس او سخن گفته است. او به نقل مصدق در بحرانها مينويسد «آقا حيثيت من در خطر است و نميتوانم، ميترسم». او هنگامي كه امكان خانهنشيني و فرار نمييافت تصميم به خودكشي ميگرفت.15 علي اميني همچنين در خاطرات خود اينگونه مينويسد: «دكتر مصدق سه اسلحه خصوصي داشت يكي عصا .. كه بلند ميكرد، ديگري مبالغه در نشان دادن ضعف و بيماري ... اسلحه ديگر او گريه بود كه به وسيله آن مردم را به رقت ميآورد و به دنبال خود ميكشيد».16 مصدق و اسلام
عوامفريبيهاي مصدق تنها در راستاي اين بود كه خود را حامي آزادي و مليت نشان دهد. اما وي آنقدر به اسلام بيتوجه بود و از سويي از خود چنان كارنامه بيخدشهاي در مبارزه با علما و جريانات مذهبي بر جاي گذاشته بود كه مذهبي جلوه دادن خود را نه مهم ميدانست و نه مفيد فايده. دين اسلام نه تنها در حيات سياسي وي تبلوري نداشت بلكه در مبارزات (!) سياسي وي نيز ردپايي از دين پيدا نميشود و البته تنها رد پايي كه وجود دارد مقابله وي با دين و جريانهاي ديني است. همانگونه پيشتر اشاره شد وي از سياستهاي رضاخان حمايت مينمود. در حاليكه شاه، با ضرب و شتم به زعم خود براي بيدين كردن مردم حجاب را از سر زنان ايراني ميكشيد و در حاليكه شاه نوابها و مدرسها را ناجوانمردانه به شهادت ميرساند وي رضا شاه را مردي مهربان و خادم مردم ميخواند. «اينجانب صلاح نميدانم ... بين شاه و ملت جدائي بياندازيم، آن هم چنين ياد شاه رئوف و مهرباني كه نميخواهد خود را از مردم جدا كند»17 در زمان حيات شهيد مدرس (ره) ، محمد مصدق و شهيد مدرس (ره) دو جريان مقابل يكديگر بودند. كه نمونهاي از آن ذكر شد.در جريان ملي شن صنعت نفت و همچنين در دوران نخست وزيري مصدقالسلطنه مقابله وي با اسلام نمود كاملتري مييابد. در آن مقطع آيتالله كاشاني و شهيد نواب صفوي (ره) زبانهاي گوياي جريان مذهبي بودند. عليرغم اينكه مصدق موفقيتهاي خود را مديون شهيد نواب صفوي بود ـ كه انشاءالله بحث خواهد شد ... اما با به قدرت رسيدن با بدترين وضع، نسبت به وي و كلا فداييان اسلام رفتار نمود. در زمان وي رهبران فداييان اسلام در زندان بودند. زنداني كه در نهايت از آنجا با نوشيدن شراب شهادت به سوي خداي خود پرواز كردند.آيتالله كاشاني نيز بخاطر مصالح اسلام و ايران در مقاطع مختلف از مصدق حمايتهاي بسيار نمود كه همانگونه كه در بحث جريان ملي شدن صنعت نفت بدان خواهيم پرداخت، بدون آن حمايتها نه صنعت نفت ملي ميشد و نه مصدق نخست وزير.اما مصدق و جريان او سرسختانه مقابل آيتالله كاشاني ايستاد. البته مشكل مصدق شخص آيتالله كاشاني نبود. در اين مسئله بهترين كلام را بنيانگذار فرزانه انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني (ره) فرمودند:«اولش هم وقتي مرحوم آيتالله كاشاني ديد كه اينها خلاف دارند ميكنند و [با آنها] صحبت كرد. اينها اين كار را كردند كه يك سگي را نزديك مجلس عينك به آن زدند و اسمش را آيتالله گذاشتند. اين در زمان آن [مصدق] بود كه اينها 18 فخر ميكنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدهاند و به اسم آيتالله توي خيابانها ميگردانند. من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست. اين سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود سيلي بر اسلام ميزد».19 كوتاه كلام اينكه، «خط مشي مصدق از ايدئولوژي اسلام منبعث نميشد و بر اساس چنين حقيقتي، اصولا ارتباط بين دين و سياست را تشخيص نداد. و به شعار «دين از سياست جداست» معتقد بود.البته در عمل مصدق از اين شعار نيز فراتر رفت و جدايي از دين را به مقابله با دين تبديل نمود. متقابلا آيتالله كاشاني ميكوشيد حركت سياسي خود را بر معيارهاي مكتبي منطبق كند. در حركت سياسي با معيارهاي مكتبي، شكست و پيروزي مفاهيم خاص خود را دارد كه با معيارهاي حركت سياسي سكولار متفاوت است. اساس بسياري از اختلافات كاشاني و مصدق را بايد در همين نكته جستجو كرد. به عنوان مثال آيتالله كاشاني اصرار داشت كه توليد و فروش مشروبات الكلي در ايران متوقف شود، چون خلاف شرع است. مصدق در جواب استدلال ميكند كه ساليانه مبلغ هنگفتي از طريق ماليات بر مشروبات الكلي عايد خزانه دولت ميشود.20 در بعد رفتار فردي نيز نشانههاي گوناگوني از رفتارهاي فارغ از شريعت از مصدق سر زده است.موضوعاتي چون بيقيدي نسبت به مصاديق مختلف احكام ، كشف حجاب اختياري از خانواده، سرقت متكاي پر از اسكناس از زير سر مظفرالدين شاه و ... در كتب و اسناد مختلف ذكر شده است و عكس بوسيدن دست ثرياي بيست ساله توسط وي از مشهورترين عكسهاي مصدق به شمار ميرود.بازتاب عدم تقيد دكتر مصدق به اسلام در عرصه رفتارهاي سياسي وي تنها به مقابله با جريان مذهبي محدود نميشود. بلكه اين ويژگي مصدق چون با بياعتنايي وي به مصالح ايران همراه شده بود باعث شد كه ضربات بسياري از جانب مصدق به ايران و حتي نهضتي كه خود او از جمله رهبران آن به شمار ميرفت وارد شود. ضرباتي كه امام خميني (ره) از آن به عنوان سيلي ياد ميكنند:«ما چقدر سيلي از اين مليت خورديم، من نميخواهم بگويم كه در زمان مليت، در زمان آن كسي كه اين همه از آن تعريف ميكنند چه سيلي به ما زد آن آدم»21 اكنون به بررسي جريان ملي شن صنعت نفت و شكست نهضت ملي ميپردازيم. نهضت ملي شدن صنعت نفت
واقعيتهاي جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت در تاريخ ايران هرگز به خوبي انعكاس نيافته است. از نمونههاي بارز اين تحريف تاريخ ناديده گرفتن نقش شهيد نواب صفوي در اين نهضت ميباشد. در اين نوشتار به هيچ وجه به دنبال ناديده گرفتن تلاشهاي دكتر محمد مصدق در اين نهضت بوده و نيستم. مصدق بدون شك از بازوان اصلي اين نهضت به شمار ميآيد. بلكه در اين نوشتار برآنيم تا با ديدي منصفانهتري به همه جرياناتي كه در اين نهضت دست داشتند نگاه كنيم و جايگاه واقعي مصدق را در اين نهضت بررسي نماييم.اولين سوال در اين زمينه اين است كه آغازگر واقعي نهضت كه بود؟ آيا مصدق در اين درياي خروشان، موجساز بود و يا قبلا موج را مردم به راه انداخته بودند. ميرزا حسن خان سپهسالار، صدراعظم ناصرالدين شاه قاجار، در 1250 ه.ش . بر اساس قرارداد رويتر، كليه معادن ايران، از جمله معادن «پترول» را به بارون جوليوس واگذار كرد. ولي مخالفت علما از جمله ملاعلي كني، اولين قرارداد نفتي ايران را كه كشور را يكجا تقديم انگليس مينمود را به شكست مواجه ساخت. تا سال 1328 قراردادهاي نفتي مختلفي بين ايران و كشورهاي ديگر امضا شد كه به انجام رسيد و يا شكست خورد. تا اينكه در 28 تير 1328، قراردادي ميان دولت ايران و انگليس بر سر نفت به امضاي گس، نماينده دولت انگليس و گلشائيان، وزير دارايي ايران رسيد. قراردادي كه براي نهايي شدن نياز به تصويب مجلس پانزدهم داشت.دكتر محمد مصدق در دوره چهاردهم به مجلس راه يافت و توانست از رأي اكثريت مجلس كه وابسته به انگليس بودند استفاده كرده و مانع قراردادهاي استعماري با شوروي و آمريكا شود. البته در كنار اين زحمات اين نكته نيز شايان توجه است كه براي الغاء امتيازات نفت جنوب به انگليس اقدامي نكرد و حتي تلاشهاي رحيميان را «با اين توجيه كه از اين به بعد (!) به هيچ دولتي بر خلاف مصالح خود چيزي نميدهيم»22 قراردادهاي گذشته از جمله امتيازات نفت جنوب را ماداميكه «طرفين رضايت به الغا ندهند» 23 ساري دانست.پس از انقضاي دوره چهاردهم و به قدرت رسيدن قوام السلطنه، دكتر مصدق نتوانست به مجلس پانزدهم راه يابد و به عنوان اعتراض همين مسئله چند روزي در دربار شاه! براي دادخواهي متحصن گرديد و پس از بينتيجه يافتن اين كار به احمدآباد رفت و زندگي آرام و بيسر و صدا را بر مبارزه ترجيح داد و به قول خود بازنشسته سياسي شده؟مجلس پانزدهم روزهاي آخر خود را سپري ميكرد. در ايام تزلزل مجلس و در روزهايي كه اكثريت نمايندگان وابسته در طمع انتخاب مجدد در دور بعدي مجلس توسط مردم (!) بودند، در حاليكه آيتالله كاشاني در تبعيد بود و در حاليكه مصدق نيز در احمدآباد به استراحت و «بازنشستگي» خود ميپرداخت، انگليسيها لايحه قرارداد الحاقي كه از هر جهت به نفع انگليسيها تنظيم شده بود را به مجلس تقديم كردند. اين لايحه در صورت تصويب، ملت ايران را دچار مصيبتي بزرگ ميساخت و انگليسيها هم تمام اميد خود را به تصويب اين قرارداد بسته بودند. در اينجا اقليتي 5 نفري با اقدامي زيركانه و جالب به مقابله برمي خيرند. حسين مكي، آزاد، حائريزده ، دكتر بقايي و رحيميان كه از نمايندگان مجلس بودند با سخنرانيهايي كه عامدانه بصورتي بسيار طولاني و همراه با اطناب طراحي شده بود همه وقت روزهاي باقيمانده مجلس پانزدهم را گرفتند و با انقضاي مجلس پانزدهم انگليس و شاه موقتا ناكام ماندند.اين جريان يكي از نقاط عطف مبارزه عليه استعمار و جرقهاي براي آغاز نهضت ملي به شمار ميرود. اما در اينجا بهتر است نگاهي دوباره به عملكرد مصدق در ايام پايهريزي نهضت ملي داشته باشيم. هماهنگونه كه پيشتر اشاره شد يكي از نقاط ضعف مصدق اين بود كه از مبارزه واهمه داشت و در اوج مبارزه خود را كنار مي كشيد، قهر ميكرد، استعفا مينمود يا مريض ميشد!در اين ايام مخالفين تصويب لايحه به شدت به حمايت مصدق كه سياستمداري با نفوذ بود احتياج داشتند. اكثريت نمايندگان وابسته به هر طريقي دنبال شكست دادن مقاومت اقليت 5 نفره بودند. حسين مكي همزمان با طرح اتلاف وقت ـ با مراجعه به مصدق به وي ميگويد شما كه مخالف دادن امتياز نفت به دولتهاي خارجي بوديد براي اينكه متهم به پيروزي از سياست يكطرفه نشويد اكنون فرصت مناسبي است كه مخالفت خود را با قرارداد گس ـ گلشائيان ابراز داريد، مصدق كه به تبعيد آيتالله كاشاني نيز اعتراض نكرده بود همان گونه كه از سوابق مصدق نيز انتظار ميرفت تقاضاي مكي را رد ميكند. اصرارهاي فراوان مكي مفيد مانده قرار نگرفت و مصدق چند سطري خطاب به نمايندگان نوشت و آنان را عملا به امضاي قرارداد با اصلاحاتي بسيار جزئي مانند اينكه سهم ايران بجاي اسكناس بصورت طلا داده شود دعوت نمود!خوشبختانه اسناد اين موضعگيري پدر نهضت ملي! موجود و غيرقابل انگار ميباشد.24 در اسناد بدست آمده از منزل ريچارد سدان جاسوسخانه انگليس كه در سال 1330 به دست مردم ايران كشف شد ـ سندي مربوط به معرفي مصدق ميباشد. در اين سند پس از ذكر بيوگرافي و معرفي مصدق به عنوان يكي از ملاكين ثروتمند تهران ميخوانيم:«... بطور خصوصي به دكتر علوي گفته بود كه بينهايت مشتاق تصويب لايحه الحاقي است».25 موج را چه كسي به راه انداخت؟
حركت ضد استبدادي و ضد استعماري مردم ايران عمدتا پس از سقوط رضاخان آغاز شد. مردم مسلمان ايران با هدايت و جانفشانيهاي روحانيوني چون شهيد مدرس، شهيد نواب صفوي و آيتالله كاشاني موانع بزرگي را بر سر راه استبداد شاه و غارتگري انگليس به راه انداختند. مدرس، نواب و جوانان مسلمان چون بهرام خاقاني و سيد حسن امامي در اين راه به شهادت رسيده و آيتالله كاشاني حبس و تبعيدهاي بسيار را متحمل شدند و سرانجام توانستند قدرت شيطاني استعمار انگليس را در هم شكسته و نهضت در آستانه پيروزي قرار گرفت. فداييان اسلام
فداييان اسلام و در رأس آنها شهيد نواب صفوي يكي از مهمترين قطعات پازل نهضت را تكميل نمودند و بدون وجود تلاشهاي آنان اصل آغاز نهضت ملي شدن صنعت نفت در پردهاي از ابهام قرار ميگرفت.حمايت فداييان اسلام و كلا تودههاي مسلمان از جنبش ملي كردن صنعت نفت را بايد محصول مجاهدت براي آيتالله كاشاني دانست26 «فداييان اسلام از اين جهت كه جان خود را در اين راه گذاردند بيشترين حق را بر گردن نهضت دارند. اما در چند در صد از نوشتهها نقش برجسته اين گروه كه به حق «فداييان اسلام » نام داشتند انعكاس واقعي داشته است . جالب اينجاست كه « باني و رهبر نهضت ملي » در ايام جانفشاني « فداييان » در املاك اشرافي خود در خواب بود. اما متأسفانه تقدير اينگونه بود كه تاريخ ايران را افرادي غير منصف بنويسند.«فداييان اسلام » به عنوان اولين گروه مسلح كه پس از جنگ به رهبري شهيد نواب صفوي شروع به مبارزه مسلحانه با شاه و عمال وابستهاش نموده بود و با اعدامهاي انقلابي خود ، لرزه بر اندام حكومت انداخته بودند به ياري مجلسيان و مبارزه ضد استعماري شتافتند .رزمآرا ، نخست وزير ايران ، از عمال سر سپرده انگليس بود كه وجود او يكي از مهمترين موانع بر سر ملي شدن صنعت نفت بود . ضربات توان فرساي «فداييان اسلام » كه با اعدام شورانگيز رزمآرا توسط شهيد خليل طهماسبي به اوج خود رسيده بود رژيم و ارباب انگليسي اش را وادار به عقب نشينيهاي پياپي نمود . از جمله اين عقب نشيني ها تن دادن به آزادي نسبي در انتخابات مجلس شانزدهم بود كه باعث شد مصدق كه با ترور رزمآرا به نهضت اميدوار شده بود براي دو سال ديگر به صحنه سياست بازگشته و به مجلس راه يابد .در ادامه نيز يكي از اهرمهايي كه موجب عقب نشينيهاي بعدي شاه من جمله تن دادن به قانون ملي شدن صنعت نفت و زمامداري مصدق شد نيز وحشتي بود كه «فدائيان» به جان شاه انداخته بودند .با نگاهي دقيق و جامع پيروزي نهضت ملي شدن صنعت نفت، مرهون تلاشهاي طاقت فرساي سه بازوي نهضت ميباشد كه قطع هر يك ميتوانست نهضت را به شكست بكشاند .بازوي اول افكار عمومي و حمايتهاي مردم، بازوي دوم خط مقدم جبهه و مبارزات مسلحانه و بازوي سوم لابيها و تلاشهاي قانوني در مجلس بود . در اين ميان فدائيان اسلام پرخطرترين مسئوليت را پذيرفتند و به بهترين نحو به انجام رسانيدند . آيتالله كاشاني
مطرح شدن جريان ملي كردن صنعت نفت مدتها قبل از مصدق از جانب كساني چون آيتالله كاشاني و رحيميان مطرح شده بود . در حقيقت تولد موج سهمگين نهضت بيش از هر كس مديون تلاشهاي طولاني و طاقت فرساي آيتالله كاشاني ميباشد .هم شاه و هم انگليس بسيار از آيتالله كاشاني در هراس بودند و زندانها و تبعيدهايي كه به وي تحميل كردند نيز در همين راستا بود .آيتالله كاشاني قبل از تبعيد به لبنان 28 ماه در زندان انگليسها بود . همان انگليسي كه مصدق به دنبال تصويب قرارداد الحاقي به نفع آنان بود .آيتالله كاشاني زماني كه در زندان بود گفته بود: وقتي كه از زندان آزاد شدم كاري ميكنم كه اين ملت مسلمان يك قطره نفت به انگليسها ندهند. در سال 25 باز هم به مدت 18 ماه توسط قوام به قزوين تبعيد شده و با وجود اينكه منتخب مردم بود ، به مصونيت پارلماني او توجهي نشد . آيتالله كاشاني در 15 بهمن 1227 با وضعي بسيار توهين آميز دستگير شده و به لبنان تبعيد ميگردد . علت تبعيد ايشان به لبنان كاملا روشن بود . براي تصويب قراردادي استعماري بين شاه و انگليس به وجود فضايي همراه با اختناق نياز بود تا مخالفين اين قرارداد كه همان قرارداد الحاقي گس - گلشائيان بود نتوانند دم بر آورند . از طريق ارتش شهرباني فضايي نظامي را بر كشور حاكم شد . در راستاي افزايش قدرت شاه مقدمات تشكيل مجلس مؤسسان با هدف تغيير قانون اساسي فراهم شد و آيتالله كاشاني كه از اصلي ترين مبارزان بود با بهرهگيري از حادثه تيراندازي به شاه به لبنان تبعيد ميگردد .آيتالله كاشاني در لبنان نيز دست از مبارزه بر نداشت . وي در اعلاميهاي علت تبعيدخود را اينگونه تبيين نمود .« تبعيد اين خادم اسلام و ملت ، با آن وضع فجيع كه براي تغيير قانون اساسي و انتخابات فرمايشي و سوار كردن خيانتكاران و نورچشمان به گروه اين ملت فلكزده و مسئله نفت و تجديد امتياز بانك شاهي است .» 27 آيت الله كاشاني در نماز عيد فطر 1327 كه بنا به نقل برخي شاهدان يكي از عظيم ترين اجتماعات مذهبي پس از قاجار بود، اعلام كرد .« ملت مسلمان ايران تا قطع كامل ايادي استعمار انگليس و استيفاي حقيقي و جدي حقوق ملت ايران از شركت غاصب نفت جنوب به مبارزه سرسختانه خود ادامه داده » 28 ايشان بلافاصله پس از بازگشت از لبنان مبارزات خود را وسيعتر نموده و با همكاري فدائيان اسلام مردم را در قالب ميتينگهاي مختلف در حمايت از نهضت ملي شدن نفت به صحنه آورد .البته آيتالله كاشاني تنها يكي از روحانيون مبارز و البته برجستهترين آنان به شمار ميرود . روحانيون در شهرهاي مختلف و هم چنين مراجع نيز به حمايت از نهضت پرداختند . منزل كاشاني به مركز مبارزه با رزمآرا تبديل شد و حتي تهديد سفارت انگليس نيز نتوانست او را وادار به عقب نشيني كند . 29 ترور رزمآرا و هژير توسط فداييان اسلام اميدهاي انگليس و شاه را به ياس تبديل نمود و نهضت تنها يك گام با پيروزي نهايي فاصله داشت . عمدهترين نقش آيتالله كاشاني ايفاي نقش در قالب بازوي افكار عمومي بود .مصدق وارد ميشود ، هر چند دير .... از آنچه تاكنون بررسي شد چنين بر ميآيد كه مصدق السلطنه تا اين مرحله از نهضت ، هيچ گونه نقشي ايفا ننموده است . و البته حضور وي در احمدآباد با هدف استراحت در ايام مبارزه نهضت هيچ شبههاي را در خصوص اين ادعا باقي نميگذارد .البته بالاتر از اين حقيقت ، اينكه حتي مصدق در مقطعي - حمايت از تصويب قرارداد الحاقي - در مقابل نهضت ايستاد !اقليت پنج نفري در مجلس پانزدهم با زيركي باعث اتمام زمان آن دوره مجلس شد و حضور مردم پيروزي بر انگليس را قابل پيش بيني كرده بود . در چنين احوالي مصدق السلطنه از پناهگاه هميشگي خود يعني مزرعه احمدآباد بيرون آمد و در كنار نهضت قرار گرفت و به عنوان يك گام در مقابله با انتخابات فرمايشي دوره شانزدهم با عدهاي از همكاران خود كه بعدها به جبهه ملي معروف شدند و در 22 مهر 1328 در دربار شاه متحصن گرديد . با ترور هژير توسط فداييان اسلام انتخابات فرمايشي ابطال و در انتخابات مجدد مصدق در كنار اقليتي حامي نهضت به مجلس راه يافت . دكتر مصدق و آيتالله كاشاني دست در دست يكديگر و هم صدا در داخل و خارج پارلمان نهضت را ادامه دادند و بالاخره در 29 اسفند 1329 صنعت نفت ملي ميگردد .مصدق در زمان كوتاه مبارزه خود اقدامات مختلفي را انجام داد كه البته قابل تقدير مي باشد . تحصن در دربار ، استيضاح رزمآرا ، ايجاد جنگ رواني عليه دولت و تلاش براي تصويب قانون از جمله آنهاست وي همچنين به اخذ نظر صريح از رزمآرا پيرامون لايحه الحاقي مبادرت ورزيد كه موجي از مخالفت با رزمآرا را به راه انداخت . زمامداري مصدق
از پيروزي نهضت ، مصدق از 8 ارديبهشت 1330 نخست وزيري را پذيرفت . مردم ، آيتالله كاشاني و ياران قديمي مصدق از بازگشت مصدق به ميدان مبارزه شادمان بودند . اما اين همدليها و شادمانيها ديري نپائيد . مصدق از همان ابتداي نخست وزيري عليه مصالح كشور ساز مخالف نواخت . او كابينهاي بدنام و به عبارت صريحتر مضحك را معرفي نمود بهتر است واقعيت را از زبان دكتر كريم سنجابي از رهبران جبهه ملي و از ياران مصدق بشنويم :« .... در كابينه اول مصدق ، خود او آشكارا به ما ميگفت : آقا ! ما بايد از اينها براي پيشرفت كارمان استفاده كنيم . يك عدهاي از افراد را كه جزء مبارزين و مجاهدين آزاديخواهي و وطن دوستي نبودند و حتي شهرت خوبي هم نداشتند يا مشكوك و متهم بودند به اينكه ممكن است ارتباطي با خارجيها داشته باشند [را] وارد كابينه كرد .....» 30 در 25 تير 1331 كه مصدق از شاه تقاضاي گرفتن فرماندهي كل قوا و از مجلس تقاضاي گرفتن « اختيارات تام » را ميكند كه با مخالفت هر دو مواجه ميشود و طبق داستان هميشگي قهر كرده به خانه خود رفته و در را بروي همه ميبندد !شاه با فرصت طلبي قوام سفاك را بر سركاري آورد و فضاي اختناق شديدي بر كشور حاكم ميگردد كه لبه تيز حملات آن متوجه مذهبيون مخصوصا آيتالله كاشاني بود .رهبري مبارزه در اين فضاي اختناق تنها از يك نفر ساخته بود . اولين و قاطعترين عكسالعمل ها را آيتالله كاشاني بروز داد و مردم را به قيامي عاشورايي عليه حكومت فرا خواند و نتيجه آن ، موجي بود كه عليرغم بر جاي گذاردن شهداي بسيار در 30 ام تير پيروز گشته و شاه را مجبور به بازگرداندن مصدق ميكند . در اينجا نيز بار ديگر مصدق خود را مديون آيتالله كاشاني ميبيند . اما وي هم با آيتالله كاشاني و هم با نواب صفوي به بدترين نحو برخورد نمود و به آنان پشت كرد .همانگونه كه از كلام امام خميني ذكر شد مشكل اصلي مصدق با اسلام و نه اشخاص مذهبي بود . اما اختلاف وي با كاشاني تنها بر سر اين مسئله نبود بلكه آيتالله كاشاني به كجرويهاي متعدد و بر خلاف مصالح كشور مصدق كه از همان تشكيل كابينه آغاز شد ، معترض بود.مصدق در انتخاب كابينه و ساير مسئولين به بهترين نحو حق (!) خويشاوندان خود را ادا نمود . خويشاونداني كه در ميان آنها جاسوس مستقيم انگليس نيز يافت ميشد .احمد متين دفتري داماد مصدق بود ، « متين دفتري در حاليكه مردم براي آزادي از استعمار انگليس مبارزه ميكردند ، براي انگليسها جاسوسي ميكرد » 31 اسناد جاسوسي وي در اسناد خانه سران كشف شد. وقتي اين اسناد نزد مصدق برده ميشد تا عليه دفتري استفاده شود ، « مصدق در حاليكه غش ميكرد ، چنين گفت : آقا من جواب دخترم و نوهام فاطمه را چه بدهم ؟ دست از سرم بردار و موضوع را فراموش كن .» !! 32 آري اختلاف كاشاني و مصدق تنها بر سر اسلام نبود و انحرافات اين چنيني مصدق بسيار فراتر اينها بود . وي كجرويهاي خود نه تنها آيتالله كاشاني بلكه بسياري از ياران ديرينه خود چون مكي و حائري زاده را از دست داد .مصدق زحمات مبارزين نهضت و خونهاي ريخته شده شهدا را در موارد متعدد ، اين گونه براحتي به سخره مي گيرد.مصدق اصرار فراواني به حضور متين دفتري به عنوان جاسوس انگليس در جمع اعضاي اعزامي به شوراي امنيت داشت به اين دليل :« شما گرفتاريهاي مرا نميدانيد . متين دفتري سوگلي خانم است و خانم دو پا را توي يك كفش كرده كه او جزء هيئت باشد و اگر او را نبرم . خانم اين چند تا شويد (مو) باقيمانده را ميكند ! » 33 طبيعي است كه خوانندگان محترم از اين گونه مواضع مصدق تعجب چنداني نكنند . اين رفتارهاي وي نيز در راستاي رفتارهاي متعددي است كه از ابتداي اين نوشتار تا كنون بدان پرداختهايم .و به حق از كوزه همان برون تراود كه در اوست . اما در روزهاي آخر نخست وزيري مصدق وضعيت تفاوت ميكند . در روزهاي منتهي به كودتاي 28 مرداد 1332عليه مصدق ، وي دست به اقداماتي عجيب عليه خود ميزند كه به يكي از معماهاي حل نشده تاريخ ايران تبديل ميگردد .سرتيپ دفتري برادر داماد مصدق بود . وي رئيس شهرباني كل كشور رزمآرا بود كه به تعقيب هواداران مصدق پرداخت . مصدق در اقدامي نامعقول وي را به رياست گارد گمرك منصوب ميكند . در كودتاي 25 مرداد 32 او از عوامل كودتا عليه مصدق بود . اين كودتا كه سه روز قبل از كودتاي اصلي انجام شد ناكام ماند . فرزند مصدق در اين باره نوشته است : « سرتيپ دفتري در كودتاي 25 و 28 مرداد ، با سرلشكر زاهدي و ديگر كودتاچيان ارتباط و همكاري داشت » 34 هنگامي كه اسناد خيانت دفتري به مصدق ارائه ميشود مصدق دفتري را به رياست شهرباني كل كشور منصوب ميكند . دفتري تنها يكروز فرصت ميخواست تا در كودتايي آمريكايي مصدق را بركنار كند . كودتايي كه آيتالله كاشاني يكروز قبل مصدق را از آن آگاه ساخت . اما مصدق كه ميتوانست مردم را در مقابله با كودتاي آمريكايي بسيج كند حتي مردم را از اين مسئله با خبر نساخت ....1. ـ در خصوص سال تولد مصدق اقوال گوناگوني بين سالهاي 1258 تا 1261 وجود دارد. 2. ـ سالهاي خاكستري ، علياصغر حسيني، مركز اسناد انقلاب اسلامي ، ص 183. ـ چهره حقيقي مصدق السلطنه ، شهيد دكتر حسن آيت، دفتر انتشارات اسلامي ، ص 294. ـ دكتر مصدق و نطقهاي تاريخي او ـ حسين مكي ، جاويدان ، ص 2305. ـ موازنه منفي ، كي استوان ، ج 1 ، ص 236. ـ همان ، ص 797. ـ تاريخ 20 ساله ايران، حسين مكي ، ج 3، ص 4328. ـ موازنه منفي ، همان ، 569. ـ خط سازش ، مجتبي سلطاني ، سازمان تبليغات اسلامي ، ج 1 ، ص 3610. ـ مدرس قهرمان آزادي ، حسين مكي ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، صص 840ـ 83911. ـ سالهاي خاكستري ، پيشين ، ص 5312. ـ روزنامه اطلاعات ، 8 مرداد 133213. ـ سالهاي خاكستري ، پيشين ، ص 5014. ـ همان ، ص 5115. ـ رك . روزنامه كيهان ، 22 تير 133216. ـ رك خاطرات علي اميني ، به كوشش حبيب لاجوردي ، ص 8617. ـ رك خاطرات علي اميني ، به كوشش يعقوب توكلي ، ص 6218. ـ روزنامه شاهد ، 21/7/1328 ، ص 119. ـ مقصود جريان جبهه ملي و نهضت آزادي ( به رهبري بازرگان) در ابتداي انقلاب اسلامي است.20. ـ صحيفه نور ، ج 14، ص 45721. ـ نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران، شهيد حسن ، آيت، دفتر انتشارات اسالمي ، صص 39-3822. ـ صحيفه نور ، ج 13 ، ص 5123. ـ موازنه منفي ، كي استوان ، ج 1 ، ص 2524. ـ همان ، ص 23225. ـ نفت و نطق مكي ، اميركبير ، ص 109 و همچنين ص 53126 ـ براي متن نامه رك. نفت و نطق مكي ـ اميركبير ، ص ص 27 الي 53427ـ اسنادخانه سدان ـ ص 25428 ـ نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران ، پيشين ، 2829 ـ بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران ، روحالله حسينيان ، مركز اسناد انقلاب اسلامي 30- روحانيت و نهضت ملي شدن نفت ، انتشارات دارالفكر ، ص 7231 ـ سالهاي خاكستري ، پيشين ، ص 12732ـ سالهاي بحران ، صولت قشقايي ، ص 6233ـ خاطرات دكتر كريم سنجابي ، صداي معاصر ، ص 18634ـ بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران ، همان ، ص 18935ـ زندگي نامه مصدق السلطنه ، دكتر بهمن اسماعيلي ، ص 174 36ـ وقايع سيام تير ، دكتر بقايي ، ص 21037ـ دركنار پدرم مصدق ، غلامحسين مصدق ، ص 160