صداى زن
پژوهشى فقهى در باره صداى زن و احكام آن
(قسمت اول)
سيدجواد ورعى پيشگفتار
يكى از مسايلى كه مورد توجه دانشمندان اسلامى در كتب فقهى بوده, ((صداى زن)) است. آيا صداى زن مانند بدن و زيبايى هاى او بايد مخفى باشد يا مى تواند آشكار شود؟ آيا گوش دادن به صداى معمولى زن جايز است؟ گوش دادن به صداى مهيج و تحريك كننده زن نامحرم چه حكمى دارد؟ در صورتى كه صداى زن را نامحرم بشنود و از آن لذت برد و تحريك شود, زن مى تواند سخن بگويد و صدايش را به گوش نامحرم برساند؟ ضرورت اين بحث از اينجا ناشى مى شود كه امروزه كه عرصه فعاليتهاى زنان در جامعه گسترش يافته, زنان در دانشگاهها و محافل علمى براى جمع زنان و مردان سخنرانى يا تدريس مى كنند, در عرصه هنر فعاليت داشته و در گروه سرود يا تواشيح به صورت گروهى يا انفرادى مى خوانند, در زمينه موسيقى, جمع خوانى يا تك خوانى مى كنند, در مسابقات قرائت قرآن شركت كرده و به قرائت قرآن با صوت و لحن خوش مى پردازند, در مجالس و محافل مذهبى به مرثيه خوانى, مولودىخوانى و امثال آن مبادرت مى ورزند, ... براى روشن شدن حكم هر يك از موارد ياد شده ((بحث فقهى صداى زن)) مى تواند مفيد و راهگشا باشد. مسإله ((صداى زن)) در برخى از مباحث فقهى به تناسب هر بحث, مورد توجه قرار گرفته است. ـ در ((اذان و اقامه)) گفته اند: آيا اذان و اقامه با توجه به اينكه نوعى اعلام وقت و اقامه نماز است, بر زن همچون مردان مستحب است؟ آيا زن مى تواند با صداى بلند, اذان و اقامه بگويد و مردان نامحرم بشنوند يا فقط مى تواند در جمع زنان اذان و اقامه بگويد؟ در ((قرائت نماز)) گفته اند: آيا در صورتى كه نامحرم صداى زن را مى شنود, در نمازهاى جهريه (نمازهاى صبح و مغرب و عشا كه بايد حمد و سوره را با صداى بلند خواند), جهر بر زن مانند مرد واجب است؟ در مكان خلوتى كه نامحرم صدايش را نمى شنود, مى تواند جهر بخواند يا مخير بين جهر و اخفا (آهسته خواندن) است؟ ـ در بحث ((تلبيه)) (لبيك گفتن) در مراسم حج پرسيده اند: آيا زن مى تواند مانند مرد با صداى بلند تلبيه بگويد؟ چنان كه نامحرم صدايش را بشنود, تكليفش چيست؟ ـ در بحث ((نكاح)) گفته اند: آيا زن مى تواند صدايش را به گوش مرد نامحرم برساند (اسماع) و متقابلا مرد نامحرم مى تواند به صداى معمولى يا محرك او گوش كند؟ در بحث ((معاشرت مردم با يكديگر)) پرسيده اند: آيا مرد يا زن نامحرم مى توانند به يكديگر سلام كرده و احوالپرسى نمايند؟ ... همان طور كه ملاحظه مى شود منشإ مباحث و سوالات فوق به اين مطلب باز مى گردد كه آيا صداى زن مانند بدن و زيبايى هاى او بايد مخفى بماند يا مى تواند آشكار شود؟ آيا زن همان طور كه موظف به پوشاندن بدن خود از نامحرمان است, وظيفه دارد صدايش را نيز مخفى بدارد؟ آيا مرد همان طور كه موظف است از نگاه كردن به بدن زن نامحرم چشم بپوشد, وظيفه دارد از گوش كردن به صداى زن نامحرم نيز اجتناب ورزد؟ يا همان طور كه نمى تواند با قصد ريبه و لذت بردن, به دست و صورت زن نامحرم نگاه كند, نمى تواند به همين قصد به صداى زن نامحرم گوش سپارد, ولى در صورتى كه ((نگاه)) يا ((گوش دادنش)), عادى و بدون قصد لذتجويى باشد, بلامانع است؟ گرچه ممكن است امروزه حكم و پاسخ سوالات فوق براى آشنايان به احكام اسلامى روشن باشد, اما بحث در باره آن و پاسخ به سوالات يادشده, مى تواند ما را با زواياى بحث آشنا كرده و نكات و دقايق و ظرايفى را كه از طرح اين مسإله مورد توجه قانونگذار بوده است, آشكار سازد و خوانندگان گرامى را با ملاك حكم آشنا نمايد. پيشاپيش ذكر اين نكته ضرورت دارد كه گاه بحث, صبغه و گرايش فقهى داشته و از ((حلال و حرام)) و ((ممنوعيت و جواز)) سخن گفته مى شود و گاهى جنبه اخلاقى داشته و از بايدها و نبايدهاى اخلاقى سخن گفته مى شود. دقت و تإمل در اين نكته و توجه به مرزها, ما را از آميختن مبحث و مرزهاى اين دو بحث نگه مى دارد. سعى شده است مباحث و اصطلاحات فقهى, به زبان ساده و روان ارائه شود, ولى ناچار بحث جنبه تخصصى داشته و گريزى از به كار بردن الفاظ فقهى نيست. اينك بحث را در دو بخش آغاز مى كنيم; بخش اول: صداى عادى و معمولى زن; بخش دوم: صداى محرك و مهيج او. بخش اول:
صداى عادى و معمولى زن
در اين باره به دو دسته دليل, كه يك دسته بر جواز و ديگرى بر حرمت مورد استناد قرار گرفته, مى توان نظر افكند و جداگانه مورد بحث و بررسى قرار داد. دلايل معتقدان به جواز قبل از بيان دلايلى كه ((جواز اسماع و استماع)) (شنواندن و شنيدن) صداى عادى و معمولى زن را اثبات مى كند, ذكر يك نكته بى فايده نيست; از ديدگاه فقه اسلامى انجام هر فعلى كه دليلى بر حرمت آن وجود نداشته باشد, جايز است. روايات متعددى همچون ((كل شيىء لك حلال حتى تعرف الحرام منه بعينه))(1)و ((كل شيىء طاهر حتى تعلم انه قذر))(2)مورد استناد فقها قرار گرفته و اصولى چون ((اصاله الاباحه)) (روا بودن هر كار) و ((اصاله الطهاره)) (پاك بودن هر چيز) را از آنها برداشت نموده اند. بنا بر اين اصول, حرمت و ممنوعيت و نجاست هر چيز, نيازمند دليل است و هر جا چنين دليلى وجود نداشت, عمل مورد نظر مباح و جايز بوده و شيىء مورد نظر پاك است. اگر دلايل معتقدان به ((حرمت اسماع و استماع)) صداى زن را كه نقل كرده و نقد و بررسى خواهيم نمود, نارسا باشد و نتواند حرمت را اثبات كند, اين كار جايز خواهد بود, حتى اگر دليلى كه جواز آن را اثبات كند, وجود نداشته باشد, گرچه دلايل متعددى در قرآن و احاديث و تاريخ اسلام وجود دارد كه جواز را اثبات مى كند. الف ـ قرآن كريم
1ـ بعضى از آيات قرآن از گفتگوى پيامبران الهى و پيامبر اكرم(ص) با زنان سخن به ميان آورده, مثلا از گفتگوى حضرت موسى(ع) با دختران شعيب,(3) حضرت يوسف(ع) با زليخا(4) و حضرت سليمان(ع) با ملكه سبا(5) سخن مى گويد. چنانكه قرآن خطاب به پيامبر مى فرمايد: ((اى پيامبر! هنگامى كه زنان مومن نزد تو آيند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند, دزدى و زنا نكنند, فرزندان خود را نكشند, تهمت و افترايى از پيش خود نياورند و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند, با آنها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است. ))(6) اين آيه مربوط به فتح مكه است. پس از فتح مكه رسول خدا(ص) در مسجد نشستند تا مردم براى بيعت, خدمت حضرت شرفياب شوند. ابتدا مردان براى بيعت آمدند, سپس پيامبر ظرف آبى را حاضر كرد تا زنان براى بيعت دست خود را در درون ظرف آب بگذارند. حضرت شرايط بيعت را براى آنان بازگو كرد. ام حكيم دختر حارث بن عبدالمطلب برخاست و در باره ((كار معروف و شايسته)) سوال كرد كه معروف چيست كه نبايد نافرمانى شما را بكنيم؟ حضرت فرمود: يعنى در مصايب صورت نخراشيد, چنگ نزنيد, موهاى خود را نكنيد, گريبان چاك نكنيد و لباس سياه بر تن نكنيد و فرياد به واويلا بلند نكنيد و در كنار قبر توقف ننماييد.(7) از آيه شإن نزول آن استفاده مى شود زنان در محضر پيامبر سخن مى گفتند و حضرت به سخنان آنان گوش مى داد. اگر يكايك آيات فوق دليل مستقلى بر ((جواز اسماع و استماع)) صداى زن نامحرم نباشد, از مجموع آنها استفاده مى شود گفتگوى عادى و معمولى زنان و مردان, از جمله با پيامبران امرى متعارف بوده است. 2ـ خداوند در يكى از آيات, به همسران پيامبر مى فرمايد: ((اى زنان پيامبر! شما مانند هيچ يك از زنان نيستيد, اگر تقوا پيشه كنيد; پس با ناز و كرشمه سخن نگوييد تا كسى كه دلش بيمار است, در شما طمع ورزد, و سخن نيكو بگوييد.))(8) آيه شريفه زنان پيغمبر را از سخن گفتن, به شيوه خاصى كه شنونده بيماردل را به طمع اندازد, نهى كرده و از آنان خواسته است نيكو و شايسته سخن بگويند. اين آيه بر جواز سخن گفتن عادى همسران پيغمبر با ديگران دلالت دارد. هرچند بعضى از مفسران نهى از ((خضوع در قول)) و امر به سخن نيكو گفتن (قول معروف) و دستورهايى را كه در آيه بعد آمده, مربوط به همه زنان مى دانند و اكثر آنها را مخصوص همسران پيامبر نمى دانند, اما اگر آيه اختصاص به همسران پيغمبر نيز داشته باشد, وقتى آنان با وجود برخوردارى از جايگاه خاص اجتماعى, مجاز به سخن گفتن با نامحرمان باشند, ديگران حتما مجاز خواهند بود. براى زنان پيامبر محدويتهايى وجود دارد, مثلا نبايد از خانه بيرون بيايند (و قرن فى بيوتكن) و مانند مردم در زمان جاهليت, نبايد در جامعه ظاهر شوند (و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولى).(9)بعضى از فقها با استناد به اين آيه, جواز اسماع و استماع صداى زن را استفاده كرده اند. ب ـ سنت معصومان
علاوه بر آيات, پاره اى روايات بر جواز دلالت دارند كه برخى از آنها را نقل و مورد توجه قرار مى دهيم. چنانكه عمل معصومان (گفتگو با زنان) دليل ديگرى بر جواز است. 1ـ پيامبر و على عليهماالسلام به زنان سلام مى كردند. امام صادق(ع) مى فرمايد: ((كان رسول الله(ص) يسلم على النسإ و يردون عليه و كان اميرالمومنين(ع) يسلم على النسإ و كان يكره ان يسلم على الشابه منهن ... ))(10) ((رسول خدا(ص) بر زنان سلام مى كرد و آنها نيز پاسخ مى دادند و اميرالمومنين(ع) نيز بر زنان سلام مى كرد و كراهت داشت بر زنان جوان سلام كند.)) سلام كردن پيامبر و امام على به زنان, با توجه به واجب بودن جواب سلام و شنيدن صداى آنان, بهترين دليل بر جواز اسماع و استماع صداى زن است. 2ـ از امام صادق(ع) سوال كردند كه اگر زنى بر جمعى وارد شد, چگونه سلام كند؟ فرمود: ((المرإه تقول: عليكم السلام و الرجل يقول: السلام عليكم))(11) همين كه از كيفيت سلام كردن زن به جمعى سوال شده, معلوم مى شود ((جواز سلام كردن)) كه شنواندن صداى خويش به نامحرمان است, مورد ترديد نبوده است. مگر آنكه كسى اشكال كند كه روايت مربوط به كيفيت سلام كردن است, ولى اينكه آيا سلام كردن زن به مرد جايز است؟ مطلب ديگرى است. شايد سوال از كيفيت سلام كردن زن به گروهى است كه سلام كردن به آنها براى زن مجاز است و آن گروه زنان اند, نه مردان يا مقصود گروهى از مردان و زنان باشد. اما اين احتمال و اشكال با توجه به ضمير مذكر كه در ((عليكم السلام)) آمده و زن خطاب به جمع به كار مى برد, نفى مى شود و شاهد بر اين است كه سخن در مورد سلام كردن زن به مردان يا گروهى از مردان و زنان است. 3ـ ابوبصير مى گويد: ((در محضر امام صادق(ع) نشسته بودم كه ام خالد بر حضرت وارد شد. حضرت فرمود: آيا دوست دارى كلام او را بشنوى؟ عرض كردم: بله. حضرت اجازه ورود به او داد. سپس مرا كنار خود بر روى گليم نشاند. ام خالد وارد شد و شروع به سخن كرد. زنى بليغ و سخندان بود.))(12) از اينكه امام(ع) آن زن را به حضور پذيرفته و به سخنانش گوش داده و ابوبصير را در مجلس نگه داشته و تمايل او را به شنيدن سخنان آن زن جويا شده, برمىآيد كه گوش دادن به صداى زن جايز است. گوش دادن (استماع) كه جايز باشد, شنواندن (اسماع) صداى زن به مرد نيز جايز خواهد بود. اگر اسماع جايز نبود, امام اجازه سخن گفتن به او را نمى داد. رواج گفتگوى معصومان(ع) با زنان امرى مسلم و غير قابل انكار است. روايات ما پر از نمونه هايى است كه زنان خدمت امامان مى رسيدند و مسايل دينى را سوال مى كردند. اكنون به چند نمونه از سيره رسول خدا و اهل بيت اشاره مى شود: آمدن زنان براى بيعت نزد رسول خدا كه در بخش استدلال به آيات نقل شد; سخن گفتن حضرت زهرا كنار قبر پيغمبر با حضور على(ع) و ياران حضرت, همچون سلمان و نيز زنان هاشمى;(13)بحث و احتجاج حضرت زهرا در قضيه فدك در برابر خليفه;(14)سخنرانى حضرت زهرا در مسجد مدينه و در حضور مسلمانان از پشت پرده;(15)سخنرانيهاى زينب كبرا در كوفه و شام پس از واقعه كربلا.(16) نگارنده كتاب جواهر, فقيه برجسته شيعى با استناد به گفتگوى پيامبر و امامان معصوم با زنان, موارد آن را به قدرى زياد دانسته كه قابل شمارش و قابل تإويل نيست, تا احيانا كسى بگويد چون در امور دنيوى يا دينى اضطرار و نياز داشته اند, با آنان سخن مى گفتند.(17) با توجه به شواهد ياد شده, فقها فتوا به جواز داده و با توجه به آنكه در صدر اسلام زندگى زنان در قبايل و روستاها با مردان آميخته بوده و در روابط اجتماعى و خريد و فروش, زنان مانند مردان فعال بوده اند, آن را امرى روشن توصيف كرده اند. (18) ج ـ سيره و روش قطعى مسلمانان
علاوه بر مقطع صدر اسلام و سيره پيشوايان معصوم دينى, سيره علما و بزرگان دين و مسلمانان متدين و مقيد به احكام و حدود شرعى, خوددارى از سخن گفتن با زنان نبوده, بلكه زنان مانند مردان به محضر عالمان دين رسيده و مسايل دينى را سوال مى كردند. به نظر فقيه برجسته شيعى, شيخ مرتضى انصارى, مردم تفاوتى بين سخن گفتن با زن و مرد قايل نبودند. و گفتگوى مردان با زنان در معاملات و حضور زنان در مساجد و شنيدن روضه خوانيها و سخنان عالمان دين و اقتدا به امام جماعت و تبعيت در خواندن دعا و زيارت, همگى شاهدى بر جواز است و(19)تفاوت و تفكيكى بين سخن گفتن مرد و زن در روابط اجتماعى وجود نداشته, اتفاق نظر و اجماعى عملى بين علما در جواز اين مسإله وجود داشته است.(20) د ـ نفى عسر و حرج
دليل ديگرى كه بعضى از فقها به آن استدلال كرده اند, قاعده ((نفى عسر و حرج)) است.(21)مقصود اين است كه در قانونگذارى اسلام, قانونى كه مردم را دچار مشقت شديد كند, به طورى كه معمولا قابل تحمل نباشد و دشواريهايى را به همراه داشته باشد, مقرر نشده است و اگر احيانا در مواردى چنين قانونى وجود داشته باشد, با همين قاعده كه به تعبير فقها, حاكم (غالب و مقدم) بر مستندات و دلايل قوانين ديگر است, قانون مشقت بار نفى مى شود. در اين بحث نيز اگر اسماع يا استماع صداى زن ممنوع باشد, مردم در روابط اجتماعى با مشكلات فراوانى روبه رو مى شوند و زندگى مختل مى گردد; از اين رو چنين حكمى نمى تواند از سوى قانونگزار وضع و مقرر شده باشد. اگر دلايلى حرمت را اثبات كند, با ادله ((نفى عسر و حرج)) در تعارض خواهند بود و اين دلايل بر دليلهاى حرمت, حكومت و غلبه داشته و آنها را بى اثر مى كند. البته در مباحث آينده روشن خواهد شد اساسا آن دلايل صلاحيت اثبات حرمت را ندارند تا به تعارض با دليل نفى عسر و حرج منتهى شود و مجبور به كنار نهادن آن ادله شويم. دلايل معتقدان به حرمت
برخى از فقها گوش دادن به صداى زن نامحرم را حرام دانسته(22) و حتى بعضى آن را به قول مشهور, ميان فقها نسبت داده اند.(23) اما چنين نسبتى نادرست است. دلايلى كه معتقدان به حرمت بدان استناد كرده اند, چند روايت است كه به نقل و نقد آنها مى پردازيم.1ـ صداى زن ((عورت)) است!
در سخنان و نوشته هاى بعضى فقها روايتى به اين مضمون نقل شده و مستند فتوا قرار گرفته صداى زن, عورت است.(24) در باره واژه عورت و معناى لغوى و اصطلاحى آن توضيح خواهيم داد. بايد توجه كرد عورت واژه اى عربى و معناى آن با آنچه در زبان فارسى متداول است, تفاوت دارد. نقد و بررسى
تنها راوى اين حديث, علامه حلى است كه در كتاب ((اجوبه المسائل المهنائيه الاولى)) آن را مستقيما به امام نسبت داده,(25) ولى چنين روايتى در منابع شيعه و اهل سنت با الفاظ يادشده, مشاهده نشده است. از اين رو برخى از فقهاى معاصر احتمال داده اند جمله فوق با توجه به كثرت مشاغل و تإليفاتى كه علامه حلى داشته, سهوا توسط ايشان به عنوان روايت نقل شده است. احتمال ديگر آنكه چون روايتى با مضمون ((المرإه عوره)) يا ((النسإ عى و عوره)) وجود دارد, گويا علامه استنباط كرده كه وقتى زن در روايات عورت خوانده شده, همه امور مربوط به او, عورت است و صداى او نيز قاعدتا بايد عورت باشد; از اين رو چنين جمله اى را مستند ديدگاه خويش قرار داده است.(26) صرف نظر از اشكال قبلى, علامه روايت را به طور مرسل و بدون سند نقل كرده است. از ديدگاه محققان روايت مرسله و بدون ذكر راويان اعتبارى ندارد, مگر آنكه با پذيرش و عمل فقهاى قرون اوليه اسلام به روايت, ضعف آن جبران شود, در حالى كه چنين تعبيرى به عنوان روايت يا به عنوان ديگرى, در كلمات فقهاى قرون اوليه وجود ندارد. با پژوهشى كه صورت گرفت, در هيچ يك از مباحث مربوطه مثل: اذان و اقامه, قرائت نماز, تلبيه با صداى بلند و نكاح, به ((عورت بودن صداى زن)) استناد نشده, بلكه عبارتى از شيخ طوسى در كتاب ((مبسوط)) به چشم مى خورد كه به ((عورت نبودن صداى زن)) تصريح كرده است. وى پس از نقل يك روايت مى گويد: اين خبر فوايدى دارد; يكى از آنها اين است كه زن هنگام نياز مى تواند صدايش را آشكار سازد و از علما مسايلش را سوال كند و صداى او عورت نيست, زيرا پيامبر صداى زن را كه از او سوال مى كرد, مى شنيد و نهى نمى كرد.))(27) به نظر مى رسد شيخ طوسى با استفاده از سيره رسول گرامى اسلام و معصومان كه صداى زنان را گوش داده و به سوالات ايشان پاسخ مى دادند, نتيجه گرفته است كه صداى زن عورت نيست. پس در كلمات قدما, غير از شيخ طوسى ((عورت بودن صداى زن)) مورد بحث قرار نگرفته, هر چند در مباحثى چون اذان و اقامه گفته اند: زن صدايش را به مقدارى بلند نكند كه نامحرم بشنود.(28) و در مباحثى چون قرائت نماز, گفته اند: ((بر زن لازم نيست در نماز با صداى بلند قرائت كند.(29))) صرف نظر از اشكالات فوق, روايت ((عورت بودن صداى زن)) با دلايل معارض و مخالف متعددى روبه روست, چون معناى روايت اين است كه صداى زن به طور مطلق ـ چه مهيج و چه عادى ـ عورت است و بايد پوشيده بماند! چنين دستورى, گذشته از آنكه زنان را با عسر و حرج روبه رو مى كند و آنان نمى توانند در كوچه و بازار رفت و آمد كنند و از مغازه ها خريد نمايند, با سيره و عمل مستمر زنان متدين و عفيف و تاريخ صدر اسلام منافات دارد. حضرت فاطمه و زينب كبرا با مردم سخن مى گفتند, و پيامبر و به صداى زن گوش داده و به سوالاتشان پاسخ مى دادند. سيره آن بزرگواران دليلى بر جواز سخن گفتن زنان با مردان و گوش دادن مردان به صداى زنان, هنگام سخن گفتن معمولى است. بررسى اجمالى در معنا و مفهوم ((عورت)) نشان مى دهد عورت بودن چيزى به معناى لزوم پوشيده ماندن آن و پرهيز از نگاه كردن يا گوش دادن به آن نيست, بلكه با كراهت نيز سازگار است. عورت را در لغت اين چنين تفسير كرده اند: ((عورت به هر چيز آسيب پذير كه مورد توجه و نگرانى است, گفته مى شود, از قبيل نقاط مرزى يا امر مربوط به جنگ و مكان و خانه اى كه استحكام نداشته و آسيب پذير است.))(30) زمخشرى نيز در ذيل آيه ((ان بيوتنا عوره)) مى گويد: ((خانه اى كه داراى خللى باشد و از ورود دشمن و دزد ايمن نباشد يا خانه بى حرز و حصار را گويند.))(31) اطلاق عورت بر زنان نيز داراى مراتبى است كه در برخى مراتب ((الزامى به پوشاندن)) وجود ندارد, مثلا در روايتى, پيامبر از زنان تعبير به عورت كرد كه بايد در خانه نگه داشته شوند (و استروا عوراتهن بالبيوت). از اين تعبير استفاده مى شود همه اندام زن عورت است و بايد مستور مانده و در خانه نگهدارى شود, در عين حال هيچ فقيهى, به ((لزوم ماندن زن در خانه)) فتوا نداده است, با اينكه بر اساس اين روايت تمام بدن زن حتى دست و صورتش عورت است; پس حتى اگر ((عورت بودن صداى زن)) روايت بوده و از اعتبار سندى برخوردار باشد, دلالت بر حرمت استماع صداى او ندارد, بلكه با كراهت سازگار است, ولى همان طور كه گذشت چنين روايتى در منابع حديثى وجود ندارد تا در اين بحث مورد استناد واقع شود. علامه كه در اين رساله به اين جمله استناد كرده, در كتاب ((تذكره)) فتوا به جواز داده است. هر چند در بحث ((عدم لزوم جهر بر زن)) علاوه بر استناد به اجماع علمإ, به اين جمله استناد جسته است.(32) 2ـ به زنان سلام نكنيد
دليل دوم روايتى از اميرالمومنين است كه از نظر سند صحيح است. حضرت مى فرمايد: ((و لا تبدوا النسإ بالسلام و لا تدعوهن الى الطعام فان النبى(ص) قال: النسإ عى و عوره فاستروا عيهن بالسكوت و استروا عوراتهن بالبيوت. ))(33) مهمترين دليل معتقدان به حرمت گوش دادن به صداى زن نامحرم, همين روايت است كه حضرت از سلام و دعوت كردن زنان به غذا نهى كرده است. استدلال به روايت مبتنى بر اين معناست كه علت نهى از سلام كردن, ((نشنيدن صداى زن)) باشد, چون سلام كردن, پاسخ سلام را به دنبال دارد, و براى آنكه انسان صداى زن را نشنود, طبعا نبايد به او سلام كند. نقد و بررسى
اولا: هيچ يك از فقها با استناد به اين روايت سلام كردن به زنان يا دعوت آنان به غذا را حرام نشمرده و غالبا فتوا به كراهت داده اند. ثانيا: حرمت گوش دادن به صداى زن, از كلام حضرت امير و استشهاد ايشان به كلام رسول خدا استفاده نمى شود. براى روشن شدن مطلب, به شرح و توضيح روايت مى پردازيم. مراد از ((عى)) چيست؟ برخى از لغت شناسان آن را به ((كسى كه عاجز از انجام كار يا اقامه دليل باشد)) تفسير كرده اند.(34) برخى ديگر آن را ((سنگينى)) معنا كرده اند كه به خاطر دشوارى, شخص از انجام كار عاجز و ناتوان است.(35) برخى آن را ((دشوارى لاعلاج)) تفسير نموده اند.(36) به نظر مى رسد معناى اصلى ((سنگينى توإم با دشوارى)) است و معانى ديگر همچون ناتوانى و محدوديت, از آثار و پيامدهاى آن باشد.(37) با توجه به معناى لغوى فوق مراد از ((عى بودن زنان)) عجز و ناتوانى و كم طاقتى آنهاست; از اين رو پيامبر اكرم سفارش كرده اند ((عجز و ناتوانى و كم طاقتى زنان را در اقامه دليل و برهان)) با ((وا داشتن آنان به سكوت)) بپوشانيد و عجز و كم طاقتى آنان را آشكار نكنيد. جمله ((و استروا عوراتهن بالبيوت)) نيز بدين معناست كه زنان را كه عورت هستند, در خانه نگه و مستور داريد, ولى هيچ يك از فقها به ((وجوب ماندن زن در خانه)) فتوا نداده اند. همان طور كه ملاحظه مى شود از كلمات پيامبر ((حرمت استماع صداى زن)) استفاده نمى شود و استشهاد حضرت امير به اين تعابير شامل چنين حكمى نمى گردد. سخنان حضرت كه ((به زنان سلام نكنيد و آنان را به غذا خوردن دعوت ننماييد)) نيز دلالت بر حرمت ندارد, زيرا گذشته از اينكه هيچ كدام از فقها, سلام كردن زن به مرد يا مرد به زن را حرام ندانسته اند, چه دليلى وجود دارد كه علت اصلى نهى از سلام كردن, ((نشنيدن صداى زن)) باشد؟ بخصوص با ضميمه كردن ((نهى از دعوت به غذا)) معناى ديگرى به ذهن انسان تبادر مى كند و آن اين است كه: مردان نامحرم نبايد با زنان گرم بگيرند و با آنان سلام و احوالپرسى نمايند و با دعوت كردن آنان به غذا خوردن, زمينه اختلاط زن و مرد نامحرم را فراهم سازند, چون چنين كارهايى به لحاظ آنكه زمينه انحراف را فراهم مى كند, در عرف جامعه ديندار, ناپسند است. به علاوه, احتمال دارد ((سلام كردن مرد به زن)) نوعى اظهار تمايل براى نزديك شدن به زن تلقى شود, ولى سلام كردن زن به مرد چنين معنايى در عرف نداشته باشد. صرف نظر از توجيهات يادشده, پيامبر اكرم و اميرالمومنين به زنان سلام مى كردند, هر چند حضرت على از سلام كردن به زنان جوان ابا داشت و مى فرمود: مى ترسم خطرى كه از سلام كردن به زنان جوان متوجه من مى شود, بيش از اجر و پاداشى باشد كه از سلام كردن نصيبم مى گردد.(38) به هر صورت, نهى از سلام كردن مردان به زنان مانند بسيارى از احكام و مقررات ديگر است كه براى حفظ حريم ميان زن و مرد نامحرم در اجتماع, مقرر شده است و دلالتى بر ((حرمت گوش دادن به صداى عادى و معمولى زن نامحرم)) ندارد. روايت ديگرى به همين مضمون از غياث بن ابراهيم از امام صادق نقل شده كه حضرت فرمود: ((لا تسلم على المرإه; بر زن سلام نمى كنند.))(39) پاسخ, از استدلال به اين روايت از سخنان قبلى روشن مى شود.3ـ زنان با صداى بلند اذان و اقامه و تلبيه نگويند.
دليل ديگرى كه معتقدان به حرمت بدان استدلال كرده اند, رواياتى است كه استحباب ((اذان و اقامه)) يا ((جهر به تلبيه)) (لبيك گفتن با صداى بلند) را از زنان نفى مى نمايد.(40) برخى از فقهإ شرط استحباب اذان و اقامه را مرد بودن دانسته اند;(41) يعنى اذان و اقامه استحبابى بر زن ندارد, مگر اينكه براى زنان, اذان و اقامه بگويد. در ميان فقهاى پيشين برخى كه اين بحث را مطرح كرده اند, گفتن آهسته اذان و اقامه را براى زنان, به طورى كه مردان صداى آنان را نشنوند, نيكو توصيف كرده اند.(42) نظر محقق و علامه حلى در اين بحث بنا بر مبناى آنان در باره ((عورت بودن صداى زن)) طبيعى است و قاعدتا در اين بحث بر آن مبنا فتوا داده اند, ولى عبارات فقهاى ياد شده, دلالتى بر ((حرمت گوش دادن به صداى زن)) ندارد, چنان كه دلالتى بر ((حرمت اسماع)) (شنواندن) ندارد, چون در عبارات فوق به عبارتى چون ((صوت المرإه عوره)) استدلال نشده, طبعا مستند فتاواى فوق, روايات باب اذان و اقامه است كه دلالتى بر حرمت ندارد. در باب ((استحباب الاذان و الاقامه للمرإه)) در وسائل الشيعه, هشت روايت نقل شده كه در هيچ كدام, از عورت بودن يا حرمت صداى زن سخنى به ميان نيامده است و برخى اذان و اقامه گفتن زن را جايز دانسته و برخى با اعتقاد به اينكه ((بر زن, اذان و اقامه, و نماز جمعه و جماعت واجب نيست)) استحباب اذان و اقامه را نفى كرده اند كه معلوم نيست علت نفى ((حرمت صداى زن)) باشد. رواياتى كه تلبيه را با صداى بلند نفى مى كند, همين طور است و دلالتى بر حرمت ندارند.(43) به علاوه شايد ((نفى مستحب بودن اذان زنان)) در كلمات فقها بدين جهت باشد كه معمولا اذان با لحن خوش و صوت زيبا همراه است, و براى اعلان وقت نماز انجام مى شود, و از موضوع بحث كه ((صداى عادى و معمولى زن)) است, خارج مى باشد, نظير قرائت قرآن يا دعا خواندن زن كه غالبا با صوت زيبا همراه است و شايد از مصاديق بحث بعدى يعنى ((صداى لذت بخش و محرك)) باشد كه مورد بحث قرار خواهد گرفت. شيخ طوسى در صورتى كه مرد صداى اذان زن را بشنود, براى نماز او كافى شمرده و گفته است: ((اذان و اقامه بر زنان مستحب نيست, ولى اگر گفتند, ثواب مى برند; البته نبايد صداى خود را به گونه اى بلند كنند كه مردان صدايشان را بشنوند. اگر زن براى جمع مردان اذان بگويد, جايز است مردان بدان اكتفا كنند و نماز گزارند, چون مانعى از اذان گفتن زن نيست.))(44) صاحب جواهر علت اين فتوا را ((عورت نبودن صداى زن)) دانسته است.(45) بنابراين از اينكه زنان نبايد با صداى بلند اذان و اقامه يا تلبيه بگويند, ((حرمت گوش دادن به صداى عادى و معمولى زن نامحرم)) به طور مطلق استفاده نمى شود, چنان كه دلالت بر حرمت ((اسماع (شنواندن صداى) زن به مرد نامحرم)) در همه موارد ندارد.4ـ نهى از قرائت در نماز با صداى بلند در حضور نامحرم
دليل ديگرى كه صاحب جواهر به عنوان يكى از دلايل معتقدان به حرمت نقل مى كند, ((حرمت قرائت در نماز با صداى بلند, توسط زن در حضور نامحرم)) است, ولى چنين سخنى دليل روشنى ندارد. آنچه كه در روايات يا كلمات فقها به چشم مى خورد, ((عدم لزوم و وجوب جهر)) بر زنان است, چه نامحرم صداى او را بشنود يا نشنود و هيچ كدام دلالت بر حرمت ندارد. شيخ طوسى و محقق و علامه حلى و شهيد ثانى نيز با تعبير ((لا جهر على المرإه)) وجوب آن را نفى كرده اند. به عبارت ديگر قرائت با صداى بلند وظيفه مردان است و زن چنين وظيفه اى ندارد, گرچه بسيارى از فقها در صورت حضور نامحرم, آهسته خواندن را لازم دانسته اند, ولى اين فتوا لزوما به معناى ((حرمت استماع صداى زن)) نيست, زيرا بعضى از فقها حتى در خلوت آهسته خواندن را بر زن لازم دانسته اند, كه معلوم مى شود علت لزوم آهسته خواندن, ((حرمت صداى زن)) نيست. ناگفته نماند كه ((لزوم يا عدم لزوم قرائت با صداى بلند بر زن)) غير از شيخ طوسى در كلمات فقها قبل از محقق حلى يافت نشد. روايات موجود در اين زمينه اگر بر ممنوعيت جهر دلالت كند, دلالتى بر حرمت صداى زن ندارد. چنان كه محقق اردبيلى وجود دليل بر وجوب آهسته خواندن براى زن در نمازهاى اخفائيه (نماز ظهر و عصر) و نمازهاى جهريه را با وجود مرد بيگانه و شنيدن صداى زن, نفى مى كند و مى فرمايد: ((عورت بودن صداى زن ثابت نيست و اگر آهسته خواندن را واجب بدانيم, اينكه در صورت بلند خواندن و شنيدن صداى او توسط مرد نامحرم, نمازش باطل باشد, مشكل است, چون قرائت صحيح تحقق پيدا كرده است.))(46) پس از بررسى دلايل طرفين معلوم مى شود نه تنها دلايل مورد استناد, بر ((حرمت اسماع يا استماع)) صداى زن دلالت ندارد, بلكه دلايل واضح و روشنى بر جواز وجود دارد. به علاوه در مكتب اسلام, هيچ گاه براى زندگى عادى و متعارف زنان و فعاليت سالم اجتماعى محدوديتى وجود ندارد. آنچه كه مورد توجه بوده و بر آن تإكيد شده, جلوگيرى از آلوده شدن فضاى سالم براى فعاليت زنان و مردان است. براى اين منظور تدابيرى انديشيده شده است تا فضا سالم بماند و زمينه تهييج و انحراف افراد فراهم نشود. از اين رو, على رغم آنكه گوش دادن به صداى عادى زن ممنوع نيست, سفارشهاى اخلاقى فراوانى در پرهيز از اين كار وجود دارد. مثلا تا ضرورت اقتضا نكند, انسان با زن نامحرم سخن نگويد; با او اختلاط و معاشرت ننمايد و از هر گونه روابطى كه زمينه آلوده شدن به گناه را فراهم مى سازد, اجتناب ورزد. در پايان اين بخش نقل فتوايى از آيت الله اراكى مناسب به نظر مى رسد تا معلوم شود در فقه اسلامى چگونه زواياى مختلف يك مسإله مورد دقت قرار مى گيرد. سوال: بعضى از خواهران كه در رشته تبليغات تحصيل مى كنند, ناچارند براى تكميل دوره تخصصى فن خطابه و سخنرانى در حضور مردان سخنرانى كنند; آيا شوهر مى تواند منع كند و در صورت اعلام عدم رضايت شوهر اين عمل جايز است يا نه؟ جواب: استماع صوت اجنبيه=[ زن نامحرم] با عدم ريبه[ انگيزه حرام] و تلذذ=[ قصد لذت] اشكال ندارد و همچنين اسماع, و در صورتى كه تبليغ واجب عينى باشد, [شوهر] نمى تواند منع كند, چون ((لا طاعه لمخلوق فى معصيه الخالق[ ((نبايد براى رضايت مخلوق, دچار معصيت خالق شد], ولى اگر[ تبليغ] كفايى است و من به الكفايه =[ كسى كه كار را انجام دهد] هست,[ شوهر] مى تواند منع كند از خروج[ زن] از منزل. (47)ادامه دارد. 1ـ كلينى, كافى, ج6, ص339. معناى حديث: هر چيزى حلال است, مگر حرمت آن ثابت شود. 2ـ محدث نورى, مستدرك الوسائل, ج1, ص164. معناى حديث: هر چيزى پاك است, مگر نجاست آن ثابت شود. 3ـ سوره قصص, آيه 23. 4ـ سوره يوسف, آيه 23. 5ـ سوره نمل, آيه 44. 6ـ سوره ممتحنه, آيه 12. ((و اذا جإك المومنات يبايعنك على ان لا يشركن بالله شيئا و لا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا يإتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك فى معروف فبايعهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحيم)). 7ـ على بن ابراهيم, تفسير القمى, ج2, ص375. 8ـ سوره احزاب, آيه 33. ((يا نسإ النبى لستن كاحد من النسإ ان اتقتين, فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا)). 9ـ همان, آيه 34. 10ـ شيخ حر عاملى, وسائل الشيعه, ج20, ص234, ح2, چاپ آل البيت. 11ـ وسائل الشيعه, ج2, ص235, ح4. 12ـ همان, ص197, ح1. 13ـ طبرسى, احتجاج, ج1, ص223. 14ـ همان, ص235. 15ـ همان, ص253. 16ـ همان, ج2, ص104 ـ 109. 17ـ شيخ حسن نجفى, جواهر الكلام, ج29, ص98. 18ـ همان. 19ـ شيخ مرتضى انصارى, كتاب النكاح, ص67, چ كنگره جهانى شيخ انصارى. 20ـ مولى احمد نراقى, مستند الشيعه, ج16, ص68, موسسه آل البيت. 21ـ همان. 22ـ ر.ك: شيخ حسن نجفى, جواهر الكلام, ج29, ص;97 فاضل هندى, كشف اللثام, ج2, ص9. 23ـ ر.ك: جواهر الكلام, ج29, ص97. 24ـ كشف اللثام, ج2, ص9, قطع رحلى. 25ـ علامه حلى, اجوبه المسائل المهنائيه الاولى, مسإله 35. 26ـ يادداشتهاى درس خارج فقه, آيت الله سيدموسى شبيرى زنجانى, جلسه 104. 27ـ محمد بن حسن طوسى, المبسوط, ج6, ص3. 28ـ ر.ك: كيدرى, اصباح الشيعه; ابن ادريس, سرائر. 29ـ شيخ طوسى, النهايه و نكتها, ج1, ص306. 30ـ فضل بن حسن طبرسى, مجمع البيان, ج4, ص346. 31ـ زمخشرى, كشاف, ج3, ص528. 32ـ تذكره الفقهإ, ج3, ص64 و 154. 33ـ شيخ حر عاملى, وسائل الشيعه, ابواب مقدمات النكاح, باب 131, ح1, ج20, ص234. 34ـ فيروزآبادى, القاموس المحيط, ج4, ص533. 35ـ ابن منظور, لسان العرب, ج9, ص511. 36ـ جوهرى, صحاح, ج6, ص2443. 37ـ حسن مصطفوى, التحقيق فى كلمات القرآن, ج8, ص285. 38ـ وسائل الشيعه, ابواب مقدمات النكاح, ج20, ص234, ح3. 39ـ همان. 40ـ همان, ج5, ص406. و ج12, ص379. 41ـ محقق حلى در شرايع الاسلام: ((يعتبر فيه (الموذن) العقل و الاسلام و الذكوره ... و لو اذنت المرإه للنسإ جاز.)) علامه حلى در قواعد الاحكام: ((و شرطه الاسلام و العقل مطلقا و الذكوره الا ان توذن المرإه لمثلها او للمحارم.)) 42ـ ابن حمزه در وسيله مى گويد: ((الثالث: الرجال دون النسإ و انما عليهن ان يتشهدن الشهادتين و ان اذن و اقمن و اخفن كان فى ذلك فضل)) (على اصغر مرواريد, الينابيع الفقهيه, ج4, ص582). كيدرى در اصباح الشيعه مى گويد: ((و اذا اتت النسإ بهما (الاذان و الاقامه) لم يسمعن الرجال)) (ص615). ابن ادريس نيز در سرائر مى گويد: ((... و ان اذن و اقمن كان افضل الا انهن لا يرفعن اصواتهن اكثر من اسماع انفسهن و لا يسمعن الرجال)) (ص658). 43ـ وسائل الشيعه, ج12, ص372, باب عدم استحباب جهر النسإ بالتلبيه. 44ـ الينابيع الفقهيه, ج27, ص385, به نقل از شيخ طوسى در مبسوط. 45ـ جواهرالكلام, ج9, ص21. 46ـ محقق اردبيلى, مجمع الفائده و البرهان, ج2, ص228. 47ـ استفتائات از محضر آيت الله اراكى, ص256. ماهنامه پيام زن ـ شماره 106 ـ دى 79