صداى زن
سيدجواد ورعى
پژوهشى فقهى در باره صداى زن و احكام آن
(قسمت دوم)
در بخش اول اين بحث, در باره ((حكم صداى عادى و معمولى زن)) سخن گفتيم و دلايلى را كه مى توانست بر جواز يا حرمت مورد استناد قرار گيرد, نقل كرديم و مورد نقد و بررسى قرار داديم. اينك در ادامه بحث به بررسى حكم گوش دادن به صداى محرك زن نامحرم يا اينكه زن صداى محرك خود را به گوش مرد نامحرم برساند, مى پردازيم و دلايل حرمت يا جواز آن را مورد توجه قرار مى دهيم. صداى محرك و مهيج زن
آنچه شايسته دقت و تإمل است, حكم ((اسماع)) (شنواندن) و ((استماع)) (گوش دادن) صدايى است كه سبب تحريك مرد نامحرم و لذت بردن و يا ترس از مبتلا شدن به گناه و پيامدهاى ديگر آن باشد. آيا زن مى تواند به گونه اى سخن بگويد و صدايش را بلند كند كه مرد نامحرم لذت ببرد يا تحريك شود و دچار گناه شود؟ آيا مرد نامحرم مى تواند در صورتى كه از صداى زنى تحريك مى شود و لذت مى برد و او را به گناهان ديگر سوق مى دهد, به صداى او گوش دهد؟ به نظر مى رسد كه ((گوش دادن به صداى محرك و لذت بخش زن نامحرم)) را بايد از مسإله ((سخن گفتن مهيج و لذت بخش زن)) جدا كرد و حكم سماع و اسماع را از يكديگر تفكيك نمود و مورد بحث قرار داد, چنان كه نويسنده ((جواهر الكلام)) حكم مسإله اول را قطعى شمرده, ولى در مسإله دوم حكم به احتياط داده است. در ابتداى بحث مى گويد: ((قطعا جايز نيست نابينا ـ چه رسد به بينا ـ به صداى زن نامحرم به قصد لذت بردن يا در صورت خوف از دچار شدن به حرام يا فتنه, گوش سپارد.)) سپس در خاتمه بحث مى گويد: ((شايسته است زن متدين از رساندن صداى خود به گوش شنونده كه وى را تحريك مى كند, و نيز كرشمه نازك كردن(1) صداى خود بپرهيزد.))(2) اما بسيارى از فقها اين دو بحث را تفكيك نكرده اند و گويا حكم يكى را ملازم ديگرى دانسته اند, مثلا محقق نراقى ((حرمت استماع صداى زن)) را ملازم با ((حرمت اسماع زن صدايش به گوش نامحرم)) دانسته است, چون اسماع اعانه بر اثم و گناه است. (3) در كتب فقهى و فتوايى معاصر, اين دو بحث تفكيك شده است. مرحوم سيدمحمدكاظم طباطبايى يزدى, نويسنده ((العروه الوثقى)) مى نويسد: ((شنيدن (گوش دادن به) صداى زن نامحرم, اگر توإم با لذت بردن و خوف دچار شدن به گناه نباشد, مانعى ندارد و فرق نمى كند شنونده بينا باشد, يا نابينا, گرچه احتياط مستحب است تا ضرورت پيش نيامده, به صداى زن نامحرم گوش ندهد, و بر زن حرام است صدايى را كه به خاطر زيبايى و نازك كردن, شنونده را تحريك مى كند, به گوش او برساند. خداوند تعالى مى فرمايد: در سخن گفتن خضوع[ كرشمه] نكنيد تا هر كه بيماردل است, در شما طمع كند.))(4) اينك نوبت بررسى دلايل اين دو مسإله است. الف) گوش دادن به صداى محرك زن
وظيفه مرد نامحرم در اين فرض از نظر همگان روشن است. فقها گوش دادن به چنين صدايى را حرام شمرده اند, هر چند شنيدن و غير اختيارى چنين صدايى و لذت بردن و تحريك شدن حرام شمرده نشده است; در عين حال بررسى زواياى بحث مفيد است. صاحب كتاب جواهر الكلام, حرمت گوش دادن به صداى مهيج و محرك زن نامحرم را قطعى دانسته كه هيچ گونه ترديدى در آن وجود ندارد; شيخ انصارى نيز ادعاى اجماع و اتفاق نظر علما را كرده است.(5) برخى از محققان با پژوهش وسيعى كه داشته اند, نشان داده اند مسإله با فرضهاى مختلف آن, تا قبل از محقق حلى, در ميان فقها, مطرح نبوده و از زمان علامه حلى, مسإله ((گوش دادن به صداى عادى يا محرك و مهيج زن نامحرم)) مورد بحث قرار گرفته است; به علاوه كلمات فقها در اين زمينه يكسان نيست. برخى صداى زن را در صورت ((خوف فتنه)) (ترس گناه) حرام دانسته اند; برخى در صورت ((تلذذ)) (لذت بردن); برخى در فرض ((خوف اعجاب)) (ترس از اينكه از صدا خوشش آيد); برخى به صورت ترديد با ((تلذذ يا خوف فتنه)) (لذت و ترس گناه) يا ((با تلذذ يا ريبه)) (لذت يا قصد گناه) بعضى فقها نيز لذت بردن از صدا را مطابق طبيعت بشر دانسته و آن را بلامانع دانسته اند, ولى اگر صدا تحريك كننده شهوت باشد و شنونده را به فساد بكشد, حرام است. بنابراين با توجه به توضيحات يادشده, اتفاق نظر و اجماعى در مسإله نيست.(6) به نظر مى رسد از مجموعه سخنان فقهاى پس از عصر علامه و محقق يك نكته استفاده مى شود ـ هر چند با تعابير گوناگونى مطلب را مطرح كرده اند ـ و آن اينكه ((گوش دادن به صداى زن نامحرم كه معمولى و عادى نباشد و پيامدهايى چون خوف فتنه يا لذت بردن يا خوش داشتن به دنبال داشته باشد)), ممنوع است. همين كه فقها بين صداى عادى زن با صدايى كه پيامدى به دنبال دارد, تفاوت نهاده اند, نشان مى دهد نوعى اتفاق نظر در بين فقها بر ((ممنوعيت اجمالى استماع صداى غير عادى زن)) وجود دارد. دلايل حرمت گوش سپارى به صداى محرك دلايل ((حرمت استماع صداى محرك زن نامحرم)) ـ علاوه بر اجماع كه مورد اشاره قرار گرفت ـ عبارتند از: 1ـ سلام كردن به زنان جوان ممنوع است.
امام صادق(ع) فرمود: ((رسول خدا بر زنان سلام مى كرد و آنان نيز پاسخ مى دادند و اميرالمومنين نيز بر زنان سلام مى كرد و سلام كردن به زنان جوان را نمى پسنديد و مى فرمود: مى ترسم از صداى او خوشم آيد كه در اين صورت گناهى كه نصيبم مى شود, بيش از پاداشى باشد كه از سلام كردن نصيبم مى گردد.))(7) شيخ صدوق پس از نقل روايت فوق, دو احتمال در صدد توجيه برآمده است; توجيه اول: حضرت در صدد تعليم ديگران است, چرا كه خوش داشتن صداى زن جوان, با مقام و عصمت حضرت ناسازگار است. توجيه دوم: مقصود حضرت اين است كه مى ترسم كسى گمان كند از شنيدن صداى زن جوان خوشم مىآيد و با چنين گمانى كافر شود.(8) در پاسخ شيخ صدوق گفته اند كه عصمت با خوش داشتن صداى زن نامحرم, منافاتى ندارد, چرا كه بشر بودن امامان اقتضا دارد از مشاهده مناظر زيبا يا شنيدن صداهاى خوش لذت ببرند; از اين رو روايت را بى نياز از توجيه دانسته اند. به علاوه حضرت مى فرمايد: ((اگر به زنان جوان سلام كنم, ممكن است خوشم آمده, لذت ببرم و چون اين لذت ممنوع است, من آن را ترك مى كنم.)) توجيهات مرحوم صدوق مبتنى بر آن است كه ((من الاثم)) (خوف گناه) جزء روايت باشد, ولى چون در بعضى نقلها اين واژه وجود ندارد, محقق نراقى بر استدلال به روايت خرده گرفته كه معلوم نيست گوش دادن به صداى زن جوان پس از سلام كردن, گناه باشد تا حرمت ثابت شود, بلكه ممكن است مكروه باشد, چون حضرت دوست نداشت به زنان جوان سلام كند و مى فرمود: مى ترسم از صداى او خوشم بيايد و چيزى بيش از اجر و پاداشى كه انتظار دارم, متوجه من شود. حتى اگر ((من الاثم)) در روايت باشد, دلالت نمى كند صرف گوش دادن به صداى مهيج زن حرام باشد, بلكه اگر محرك شهوت باشد و انسان را به فساد بكشاند, حرام است.(9) 2ـ خضوع (ناز و كرشمه) در گفتار ممنوع است
دليل ديگرى كه بدان بر حرمت گوش دادن به صداى تحريك كننده استدلال شده, اين آيه است: ((يا نسإ النبى لستن كاحد من النسإ ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا;(10) اى زنان پيامبر! شما مانند زنان ديگر نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد; پس خضوع در گفتار نكنيد, تا بيماردلان در شما طمع كنند, و سخن نيكو بگوييد.)) اين آيه وظيفه زن را مشخص مى كند و وظيفه مرد بالملازمه از آن استفاده مى شود, اگر بتوان چنين استفاده اى را برد. آيا زن مجاز است صداى مهيج خود را به گوش مرد نامحرم برساند, در حالى كه او لذت مى برد يا در معرض گناه قرار مى گيرد؟ در صورتى كه زن بداند صداى او چنين پيامدهايى دارد, با موردى كه چنين اطلاعى ندارد و پيامد به طور اتفاقى رخ دهد, تفاوت هست؟ در باره اين آيه پيگيرى چند بحث لازم است تا دلالت آن بر مطلب روشن شود: اول: آيا احكام آيه اختصاص به همسران پيامبر دارد يا عام است و شامل همه زنان مى شود؟ دوم: مراد از خضوع در گفتار چيست؟ سوم: مقصود از طمع ورزى بيماردلان چيست؟ اختصاص آيه به زنان پيامبر(ص) و عدم آن استدلال به آيه مبتنى بر آن است كه آيه عام بوده و اختصاص به همسران پيامبر نداشته باشد. گرچه خطاب به همسران پيغمبر است. برخى از فقها احكام موجود در آيه را به قرينه آغاز آن (يا نسإ النبى), مخصوص همسران پيامبر دانسته اند(11), به طورى كه نمى توان وظيفه زنان ديگر را از آن به دست آورد. شواهد اين ديدگاه, احكامى چون لزوم ماندن در خانه, كه در آيه بعد آمده (و قرن فى بيوتكن) است, مى باشد كه شامل زنان ديگر نمى شود. كسانى كه احكام موجود در آيه را مخصوص همسران پيامبر نمى دانند, منشإ تفسير فوق را اشتباه در يافتن جزاى شرط دانسته و گفته اند: ((ان اتقيتن)) شرط براى جملات بعدى است. ((ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول ...)) يعنى اگر شما تقواپيشه باشيد, خضوع در گفتار نكنيد ..., آنگاه حرمت خضوع در گفتار و احكام بعدى اختصاص به همسران پيامبر خواهد داشت. در حالى كه ((ان اتقيتن)) شرط براى جمله قبلى است. ((يا نسإ النبى لستن كاحد من النسإ ان اتقيتن)) يعنى شما مانند زنان ديگر نيستيد و از فضل و مرتبت زيادى برخورداريد, اگر تقوا داشته باشيد. بنابراين احكام موجود در آيه كه پس از اين جمله آمده, اختصاص به همسران پيامبر نخواهد داشت. احكام موجود در آيه پس از اتمام شرط و جزا, تكاليفى است كه در مورد همسران پيامبر مورد تإكيد قرار گرفته است. قدر و منزلت و پاداش بيشتر براى آنان, به خاطر اهميت دادن به تكاليف موجود در آيه است, چنانكه ترك اين وظايف مجازات سختى را براى آنان به دنبال دارد. آيات قبلى شاهد اين برداشت است. برخى از فقهاى معاصر معتقدند آيه گرچه همسران پيامبر را مورد خطاب قرار داده و احكام آيه, وظيفه ايشان را مشخص مى كند, اما آيه در صدد بيان اختصاص احكام به همسران پيامبر يا تعميم آنها و بيان وظيفه همه زنان نيست, بلكه وظيفه آنان بايد از دلايل ديگر روشن شود. اگر زنان بايد نماز بخوانند, زكات دهند و با ناز و كرشمه سخن نگويند, بايد از دلايل ديگر استفاده شود.(12) اين سخن در مقايسه با دو تفسير قبلى, با ظاهر آيه تناسب بيشترى دارد, مگر اينكه با ضميمه كردن قاعده ((اشتراك تكليف بين همسران پيامبر و زنان ديگر)) و ((حرمت خضوع در گفتار)) بتوان ساير احكام مذكور در آيه را در حق همگان اثبات كرد, جز احكامى كه دليل قاطعى بر اختصاص داشته باشد, مانند ماندن در خانه (قرن فى بيوتكن). اگر اختصاص ((حرمت خضوع در گفتار)) مشكوك باشد, اصل بر عدم اختصاص است. به هر صورت, اختصاص ((حرمت خضوع در گفتار)) به همسران پيامبر و جواز آن براى زنان ديگر ـ با توجه به فقدان دليل ديگر ـ دشوار است, به طورى كه بعضى از فقها على رغم خدشه در دلايل, آن را به ((ارتكاز متشرعه)) (ذهنيت متدينان) مستند ساخته اند.(13) ناگفته نماند در صورتى كه زن بداند صداى او نامحرمان را تحريك مى كند و به گناه آلوده مى سازد, از باب ((اعانه بر اثم)) (زمينه سازى گناه) ((خضوع در گفتار)) بر او حرام بوده و دليل ديگرى بر حرمت خواهد بود. معناى ((خضوع در قول))
بسيارى از مفسران با استناد به نوشته هاى لغت شناسان ((خضوع در قول)) را ((ترقيق صوت)) يعنى نازك كردن صدا معنا كرده اند. روشن است اين تفسير ناظر به آهنگ صداست, نه محتوا. امين الاسلام طبرسى در توضيح اين بخش از آيه مى گويد: ((خضوع در قول نكنيد, يعنى صداى خود را نازك نكنيد و با مردان, آرام و نرم سخن نگوييد و بيگانگان را مخاطب نسازيد, به گونه اى كه به طمع آنان منتهى شود و مانند زنى شويد كه در مردان رغبت ايجاد مى كند. قول معروف بگوييد, يعنى مستقيم و زيبا, ولى عارى از اينكه در معرض تهمت قرار گيريد و فتنه اى ايجاد گردد. موافق با دين و اسلام سخن بگوييد.))(14) علامه طباطبايى پس از تفسير خضوع در قول, مانند آنچه طبرسى معنا كرده, ((قول معروف)) را سخنى مى داند كه بر بيش از معنايش دلالت نكند و لحن آن داراى ايما و اشاره به فساد و فحشا نباشد, نظير سخن گفتن بعضى از زنان هوسران.(15) برخى از محققان ((خضوع در قول)) را برخلاف معناى لغوى آن, ناظر به محتواى سخن و ابراز سخنانى چون ((قربانت گردم)), ((فدايت شوم)) دانسته اند, نه ((نازك يا آرام كردن صدا)).(16) بنا بر اين معنا, آيه نوع خاصى از سخن گفتن را نهى كرده و ارتباطى به كيفيت صدا ندارد كه نازك يا آرام يا بلند باشد. پس آيه اگر عام هم باشد, ارتباطى به بحث فعلى ما يعنى ((صداى مهيج و محرك زن)) ندارد و مربوط به نوع خاصى از سخن گفتن است. ((قول معروف)) نيز سخن درست و پيراسته از هر نوع ناز و كرشمه و دلبرى است. اين تفسير با تقابل ((خضوع در قول)) و ((قول معروف)) سازگار است; بدين معنا كه اگر قول معروف در مورد محتواى سخن باشد, ((خضوع در قول)) نيز مربوط به همين معناست, ولى چنين معنايى از خضوع در قول, با معناى لغوى ناسازگار است. راغب, نويسنده واژه نامه ((المفردات)) خضوع را ((خشوع)) معنا كرده و خشوع غالبا در مورد فروتنى اعضا و جوارح انسان است.(17) چنانچه معناى خضوع, خشوع باشد, خضوع در قول, نازك كردن صدا خواهد بود كه مربوط به آهنگ و لحن صداست. به نظر مى رسد با توجه به معناى لغوى, ترجمه ((خضوع در قول)) به آهنگ و ((نازك و آرام نمودن صدا)) صحيح و مطابق معناى لغوى است. ((قول معروف)) نيز متناسب با همين معنا تفسير مى شود و سخن گفتنى است كه بدون ايما و اشاره و لحن خاصى است كه مخاطب را به هيجان آورد و به خود جلب كند. چنانكه ترجمه آن بر ((محتواى سخن)) به قرينه ((قول معروف)) كه به معناى سخن نيكوست, بلامانع به نظر مى رسد. در تفسير اول معناى ((خضوع در قول)) قرينه شده تا ((قول معروف)) بر آهنگ و لحن صدا حمل شود. در تفسير دوم ((قول معروف)) كه به محتواى سخن گفتن مربوط مى شود, قرينه ترجمه ((خضوع در قول)) به محتواى سخن مى شود. از آنجا كه لفظ, تفسير دوم را نيز مى پذيرد, مى توان براى لفظ دو مصداق فرض كرد. در استعمالات عرب هر دو معنا به كار گرفته شده است.(18) پس ((خضوع در قول)) ممنوع است. چه در آهنگ صدا و چه در محتواى سخن باشد, و وظيفه شخص, سخن گفتن سالم و نيكو, هم از جهت لحن (آهنگ صدا) و هم از جهت محتواست. دليل روشنى براى نفى هيچ يك از دو معنا به نظر نمى رسد. بنا بر اين احتمال, ((حرمت خضوع در قول)) يعنى نازك كردن صدا به طورى كه مهيج مخاطب بوده و شهوت او را شعله ور نمايد, ممنوع است, چنان كه به كار بردن الفاظى چون فدايت شوم, قربانت گردم كه مخاطب نامحرم را تحريك مى نمايد و در او طمع ايجاد مى كند, ممنوع و حرام است. آيه همسران پيامبر را از گفتن چنين سخنى بازمى دارد و چون در اين تكليف زنان ديگر با آنان مشتركند, زنان مجاز به ((خضوع در قول)) در حضور نامحرمان نيستند, زيرا بعيد به نظر مى رسد فقط همسران پيامبر از اين گونه سخن گفتن برحذر باشند, ولى زنان ديگر مجاز باشند. هر چند زنان پيامبر داراى مقام و موقعيت اجتماعى خاصى هستند, اما زشتى سخن گفتن به گونه اى كه شنونده طمع كند, اختصاصى به آنان ندارد. با بيان فوق مى توان ((حرمت خضوع در قول)) كه مخاطب را تحريك كند و به طمع اندازد, از آيه استفاده كرد. طمع ورزى بيماردلان به چه معناست؟ برخى طمع ورزى بيماردلان را كه در آيه آمده نفاق, فسق و فجور يا كسى كه در قلبش آتش شهوت شعله ور است, معنا كرده اند(19). بعضى از مفسران آن را ((ريبه)) و فوران شهوت تفسير كرده اند.(20) بعضى از محققان ((طمع)) را فراتر از ((لذت بردن)) و ((تهييج شهوانى)) دانسته و آن را ((نقشه چينى براى ايجاد ارتباط با زن نامحرم و روابط نامشروع)) دانسته اند. لذا در مواردى كه برقرارى چنين ارتباطى توسط زن يا مرد, به علل بيرونى منتفى است, گوش دادن به صداى زن و لذت بردن از صداى او مشمول آيه نيست. آيه ((خضوع در قول))ى را كه سبب شود بيماردلان طمع كنند و به فكر ايجاد ارتباط نامشروع با زن نامحرم بيفتند, حرام شمرده است.(21) بنابراين اصلا مربوط به سخن گفتن زن با صداى نازك و مانند آن نيست كه احيانا موجب لذت بردن نامحرم مى شود.نتيجه آنكه:
اولا: آيه به تنهايى حكم ((حرمت خضوع در قول)) براى همه زنان را ثابت نمى كند, مگر آنكه بتوان با ضميمه كردن قاعده ((اشتراك در تكليف)) تكليف همگان را استفاده كرد يا با عام و فراگير بودن تعليل آيه (طمع ورزى بيماردلان) حكم گسترده اى را استفاده نمود, بدون آنكه نيازى به قاعده فوق باشد. ثانيا: آيه دلالت بر حرمت خضوع در قول مى كند, چه در لحن و آهنگ صدا باشد يا در محتواى سخن گفتن, و زن مجاز به گفتن چنين سخنى با مرد نامحرم نيست. ثالثا: حرمت خضوع در قولى استفاده مى شود كه شنونده بيماردل را به طمع بياندازد و او اميدوار به بهره جويى از زن گردد. سخن گفتن تحريكآميز حتى اگر در وضعى انجام گيرد كه احتمال كامجويى شنونده منتفى باشد, ولى اگر او را اميدوار سازد, حرام است. لزومى ندارد طمع ورزى و اميدوارى شنونده تحقق يابد; همين كه با شنيدن صداى محرك, طمع ورزد و اميدوار به كامجويى گردد, كافى است چنين صدايى حرام باشد. حتى بعيد نيست شامل آنجا كه شنونده, طمع ورزد و با خيال پردازى تحريك شود و زمينه لغزش و انحراف او فراهم گردد, نيز باشد, چرا كه ((طمع)) عنوان فراگيرى است كه شامل چنين فرضى هم مى شود. از اين رو, نمى توان گستره و شمول آيه را محدود ساخت و فقط شامل آنجا دانست كه شنونده بتواند با فراهم كردن مقدماتى به ايجاد ارتباط با زن نامحرم موفق شود يا لااقل برنامه ريزى كند تا به او دست يابد. بنابراين تنها دليل معتبر در اين بحث آيه است كه خضوع در سخن گفتن را بر زن حرام كرده, طبعا گوش دادن به چنين سخن گفتنى كه بيماردلان را به طمع مى اندازد, حرام است. البته حرمت براى مخاطب در جايى است كه به قصد لذت بردن باشد, ولى اگر اتفاقى و بدون قصد, لذت ببرد, معلوم نيست حرام باشد. بخش نهايى بحث را در شماره بعد خواهيم آورد. ان شإالله.1ـ شيخ يوسف بحرانى, الحدائق الناضره, ج23, ص66. 2ـ ((الاعمى فضلا عن المبصر لا يجوز له سماع صوت المرإه الاجنبيه مع التلذذ و الريبه و خوف الفتنه قطعا)); جواهرالكلام, ج29, ص97 ـ 98. 3ـ مولى احمد نراقى, مستند الشيعه, ج16, ص68. 4ـ سيدمحمدكاظم يزدى, العروه الوثقى, كتاب النكاح, مسإله 39. 5ـ شيخ مرتضى انصارى, كتاب النكاح, ص53. 6ـ يادداشتهاى درس نكاح, آيت الله سيدموسى شبيرى زنجانى, جلسه 106. 7ـ شيخ حر عاملى, وسائل الشيعه, ج20, ص234, ح3. 8ـ شيخ صدوق, من لا يحضره الفقيه, ج3, ص469, ح4634. 9ـ مولى احمد نراقى, مستند الشيعه, ج16, ص69. 10ـ سوره احزاب, آيه 33. 11ـ سيدمحسن حكيم, مستمسك العروه, ج14, ص49. 12ـ يادداشتهاى درس آيت الله شبيرى زنجانى, جلسه 107. 13ـ مستمسك العروه, ج14, ص49. 14ـ مجمع البيان, ج4, ص356. 15ـ الميزان, ج16, ص309. 16ـ يادداشتهاى درس نكاح, آيت الله شبيرى زنجانى, جلسه 107. 17ـ راغب اصفهانى, المفردات, ص150, 148. 18ـ لسان العرب, ج4, ص:127 فى حديث عمر: ان رجل فى زمانه مر برجل و امرإه قد خضعا بينهما حديثا فضربه حتى شجه فرفع الى عمر رضى الله عنه. فاهدره اى لينا بينهما الحديث و تكلما بما يطمع كلا منهما فى الاخر. در اين نقل (خضع) در محتواى گفتگو به كار رفته است. 19ـ مجمع البيان, ج4, ص356. 20ـ الميزان, ج16, ص309. 21ـ درسهاى آيت الله شبيرى زنجانى, جلسه 107. ماهنامه پيام زن ـ شماره 107 ـ بهمن 79