پژوهشى نو درباره خانواده, بلاها, سختيها (قسمت اول)
احمد لقمانى آغاز سخن
ديرزمانى است كه پـرسشهايى اينچنين بـراى بـسيارى از انسانها مطرح بوده است: هدف خلقت چيست؟ فلسفه آفرينش انسان و پـديد آوردن مرگ او پـس از سالها درد و رنج چيست؟ پايان زندگى ما چگونه خواهد شد؟ و پس از آن چه آينده اى در انتظار ما خواهد بود؟ همزاد با اين سخنان, پرسشى ديگر نيز از اوان نوجوانى و همراه با ورود هر يك از ما بـه محيط زندگى در اعماق انديشه هامان وجود دارد كه: به راستـى فلسفه وجود بـلاها, گرفتـاريها و پـديد آمدن غصه ها و مصيبتها در زندگى چيست؟ ابـعاد مخـتـلف و عمق فراوان اين سوال سبـب گرديده تـا چـنين ابـهامى بـا جهان بـينى, توحيد عملى, عدالت خداوند, معاد, سلسله بـحثـهاى كلامى, اجتـماعى, سياسى و حتـى حكومتـى پـيوندى ديرينه برقرار كرده و افراد بسيارى با سليقه هاى متنوع, هر يك از زاويه خاصى به اين پرسش بنگرند. هنگامى كه از بيان پاسخ درست, جامع و قانع كننده عاجـز مى مانند ره بـه بـيراهه زده, گاه اصـل هدفمندى هستـى را زير سـوال بـرده, گاهى از سـر نادانى نسـبـت بـه نوعى بى عدالتـى در آفرينش سخن مى گويند, زمانى دين بـاورى و اعتـقادات مذهبـى را مايه رنج و اندوه مى شمرند و سـرانجـام رو بـه جـبـر, بـى خيالى, بـى تعهدى در مسايل زندگى و ارائه بـرداشت نادرستى از قضا, قدر و سرنوشت بـراى فرار از مسووليتـهاى مختـلف كرده ـ و تقصـير اين حـوادث را بـه گـردن ديگـران مى اندازند و مى گـويند: اگر دستم رسد بر چرخ گردون از آن پرسم كه اين چين است و آن چون؟ گليم بخت هر آن كس كه بافتند سياه به آب كوثر و زمزم سفيد نتوان كرد نمى دانيم چرا هميشه سنگ به در بسته مى خورد! امان از كسى كه پـيشانى نوشت او از روز ازل بـدبـخـتـى, رنج و مصيبت است! به راستى كه ((ز منجنيق فلك سنگ فتنه مى بارد)) ! اگر من به جاى خدا بودم ... چه مى شود كرد, قسمت است; دست ما كه نيست! تا بوده چنين بوده و تا هست چنين باد! اما بـرخـى از روشـن ضـميران نيك انديش و عـالمان فرزانه كه از فرارخسارهاى حوادث زندگى و حكمتها و علتـهاى مصايب آگاهى دارند و چـونان ديده بـانى مى مانند كـه از قـلـه دانايى و بـينايى بـه ماجراهاى امروز و فردا مى نگرند, بينشى ديگر از پديده ها, شاديها و شيونها دارند. اينان سختـيهاى زندگى را چونان خال زيبـارويان مى بـينند كه دست نقاش آفرينش بـر صورت سپيدسيرتان مى زند و آنان را در محضر پروردگار آراسته مى سازد. سخن هميشه آنها اين است كه:
دردم از يارست و درمان نيز هم
اين كه مى گويند آن خوش تر زحسن
هر دو عالم يك فروغ روى اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم(1)
دل فداى او شد جان نيز هم
يار ما اين دارد و آن نيز هم
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم(1)
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم(1)
كجاييد اى شهيدان خدايى
كجاييد اى سبك بالان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوايى
بلاجويان دشت كربلايى
پرنده تر ز مرغان هوايى
پرنده تر ز مرغان هوايى
مجموعه پرسشها پيرامون مصايب و بلاها
بلا يعنى چه؟ فلسفه وجود بـلاها و گرفتـاريها در زندگى چيست؟ آيا زندگى بـه دور از غم و غصه امكان دارد؟ آيا در مصايب و سختيها, آثار مثبتى براى بلاديدگان وجود دارد؟ انواع بلاها كدامند؟ راههاى رهايى از بلاها و برطرف ساختن مصايب چيست؟ فلسفه تفاوت ميزان بلاها چيست؟ چه معيارى براى سنجش سختيها در زندگى وجود دارد؟ چگونه است كه افراد مذهبى و خانواده هاى مومن بيشتر از ديگران هدف تـيرهاى بـلا قرار مى گيرند؟ در هر روز دردى و غمى و بـلايى و مصيبتى!! مگر آنان كه بـه خداوند توجه كرده و بـه معصومان توسل كنند, پروردگار نيز به آنها رو نكرده و گرفتاريهاشان را بـرطرف نمى سازد؟! پس چگونه است كه اندوه و بلاى دين باوران هميشگى است و پايان ندارد؟! اگر ما اهل گناه و معصيت هستيم و بلاها براى تنبـيه و بـيدارى ما فرود مىآيد, به راستى فلسفه نزول بلاها و مصايب بر معصومان ـ درود خداوند بـر آنان ـ چـيسـت؟ بـا آنكـه انبـيا و امـامـان ـ عليهم السلام ـ نه تنها اهل گناه, بلكه اهل غفلت هم نبوده اند, پس چه رازى در تلخيها و سختيهاى زندگى آنان نهفته است؟ گاه كودكانى را مى بينيم كه به خاطر خطاى پدر و مادر به هنگام انعقاد نطفه يا پس از آن, دچار بـيماريهاى روحى يا جسمى شده اند و تمامى عمر بايد به بـلايى ناخواسته ـ بـدون آنكه خود كوچكترين تقصيرى در ايجاد آن داشته اند ـ مبـتلامى شوند آيا صحيح است, خطاى عده اى گـريبـان ديگـران را گـرفـتـه, آنان را از تـمامى لذات و بـهره هاى زندگى محـروم سازد؟ اين پـديده موجـب جـبـر در آفرينش نخواهد بود؟ در جامعه خود و در ديگر كشورها, افرادى را مى بينيم كه رو بـه سوى خدا نداشته, تمامى زندگى آنان بـا گناه و سركشى آلوده است, در حالى كه هر روز بـه سلامتى, رفاه و توانايى مالى آنان افزوده مى شود و زمينه هاى دورى از مصايب, بلاها و ضررها و بهره بـردن از لذتها و نعمتها بـراى آنان فراهم مى شود, آيا اينان سزاوار سختى و بلا نيستند؟! بهترين شيوه برخورد با مصايب چيست؟ پـاكـان و صـالـحـان چـه روشـى در رويارويى بـا آوار بـلاها و گرفتاريها داشته اند؟ به هنگام ديدن بلاديدگان چه وظيفه اى داريم؟ آيا شيوه اى براى مصون ماندن از بـلاهايى كه بـرخى از افراد در جامعه مى بينند, براى ما وجود دارد؟ چگونه؟ بلا يعنى چه؟ بلا به معناى آزمايش, امتحان, فتنه, كهنه شدن و نعمت است(2)كه بـا چـهره هاى متـفاوتـى پـديد مىآيد; گاه آشكار است(ان هذا لهو البلإ المبـين)(3)و گاهى پـنهان. زمانى بـا تـلخيها و كاستـيها همراه است, و زمان ديگر بـا رفاه و راحـتـى(و نبـلوكم بـالشر و الخير فتنه(4)) ; پـاره اى اوقات دارايى و اموال در معرض امتحان قرار مى گيرد و موقعى ديگر جانهاى خود, عزيزان و محبوبان(لنبلون فى اموالكم و انفسكم(5)) از يك منظر ((نعمتهاى خداوند)) بستر امتحان انسانها مى شود تا مـيزان ((شـكـر و سـپـاس)) آنان هويدا شـود و از مـنظرى ديگـر, ((نقمتهاى الهى)) ; ناكاميها, نداريها وكاستـيها, زمينه ساز اين آزمايش مى شوند تـا ميزان ((صبـر و شـكيبـايى)) آشـكار گردد. (و بـلوناهم بـالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون(6)) هدف اصلى تمامى آزمونها و بـلاها معلوم شدن عيار ايمان افراد در سوزش سختـيها و آتش آزمايشهاى الهى است تا بـهترينها بـرگزيده شوند و نيكوترين اعمال پـديدار گردد(ليبـلوكم ايكم احسن عملا(7)) ; حقيقتى كه در تـفسير دلنشين امام صادق ـ عليه السلام ـ اين گونه بـيان شده است كه: ((امتحانات الهى نه بـه خاطر ((اكثر)) بـودن اعمال انسان است بلكه به دنبال ((احسن)) بودن آنهاست. معيار اين صفت تإثيرگذار نيز دو ويژگى است: خشيت الهى و نيت خالص.)) (8) ((فـتـنه)) واژه اى ديگر اسـت كه همرديف بـلا بـيان مى شـود اما مفهومى متـفاوت بـا آن دارد زيرا در اين ميدان امتـحـان, سـوزش سختيها و آتش اندوه و بلا به عمق جان سرايت مى كند, تمامى لايه هاى روحـى روانى را از هم گشـوده, ذرات خـالص را كنارى زده و تـمام خوبيها و صفات پسنديده را نمايان مى سازد. همچـون طلايى كه در كوره آتـش, نخـست ذوب شده, سپس تـمامى ناخالصيها از آن كنار مى رود تـا ماهيت اصلى پـيدا و معيار واقعى آشكار شود.(9) تـكاليف الهى, حوادث و مصايب تـلخ و ناگوار زندگى و سنگلاخهاى گوناگون, افراد را به دو دستـه تـقسيم مى كند تا خوبـان در مسير رشد و كمال و بـدان در راه زشتى و ضلال وارد شده, سره از ناسره جـدا شود. تـمامى شعارها و سـخـنان بـا پندارها و اعمال آزموده شود و عيار دين باوران و خداجويان معلوم گردد: ((احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتـنون و لقد فـتـنا الذين من قبـلهم فـليعـلمن الله الذين صـدقوا و ليعـلمن الكاذبين)) (10);
به دل مى نمايند آيا گمان
كه هستيم مومن به يكتا خدا
از اين پيش بودند بسيار امم
بگردند تا راستگويان عيان
از آنان كه دارند صدق بيان(11)
همين كه برانند روى زبان
رها مى شوند و نيايد بلا؟
شدند امتحان با بلايا و غم
از آنان كه دارند صدق بيان(11)
از آنان كه دارند صدق بيان(11)
فلسفه وجود بلاها و فرود گرفتاريها و غصه ها چيست؟
پـيش از هر پـاسخـى, لازم است بـا يادآورى نكاتـى چـند, نگاهى دوباره بـه بـاورها و بـينشهاى خود نماييم و در صورت ضرورت بـه نوسـازى و بـازسـازى انديشـه هاى خـود در اين بـاره بـپـردازيم. نخـست آنكه بـدانيم دنيا منزلگاهى است كه در گوهر و بـاطن آن سختيها و بـلاها موج مى زند و انتظار آسايش و آرامش و مصون ماندن از هر ناهموارى و سخـتـى, خـواستـه اى نادرست است. همان گونه كه امام اميرالمومنين عليه السـلام ـ فرمود: ((دنيا سـرايى اسـت كه بلاها آن را احـاطه كرده اسـت و بـه بـى وفايى و مكر معروف اسـت, حالاتـش يكنواخـت نمى ماند و سـاكنانش ايمن نيسـتـند ... امنيت و آسايش در آن غير ممكن است و اهل آن همواره هدف تيرهاى بلا هستند كه پـى در پـى بـه سوى آنان پـرتـاب مى شود و بـا مرگ نابـودشان مى سازد.)) (14) آنگاه كه نوع نگاه ما به زندگى اين حـقـيقـت گرديد كه ((دنيا مزرعه شرور و بـدىها)) و ((معدن تـلخى ها و ناكامى ها)) (15)است, بى ترديد هر گونه چشمداشتى براى زندگى بى پايان, وصال بـى هجران و رفاه و راحتى بـى فرجام, بـا واقعيت هستـى سازگار نخواهد بـود و چونان مشت بر سندان كوبـيدن است كه گرچه در آغاز نمى خواهيم اين سـخـن را بـپـذيريم اما زمانى فرا مى رسـد كه چـون سـعـدى فرياد برمىآوريم كه:
ايها الناس جهان جاى تنآسايى نيست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست (16)
مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست (16)
مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست (16)
هر كه در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشترش مى دهند
جام بلا بيشترش مى دهند
جام بلا بيشترش مى دهند
1ـ بلاها, دستآورد رفتار, گفتار و پندار انسانهاست
نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را
چو تو خود كنى اختر خويش را بد
بسوزند چوب درختان بى بر
سزا خود همين است مر بى برى را(19)
برون كن ز سر باد خيره سرى را
مدار از فلك چشم نيك اخترى را
سزا خود همين است مر بى برى را(19)
سزا خود همين است مر بى برى را(19)
1ـ ديوان حافظ, برگزيده غزل 356. 2ـ مفردات الفاظ القرآن, راغب اصفهانى, ص61 و ;371 مجمع البـحرين طريحى, ج1, ص;247 قاموس قرآن, سيدعلى اكبـر قرشى, ج1, ص229 و ج5, ص;147 المنجد فى اللغه و الاعلام, ص49. 3ـ صافات, ;106 رك: انبيإ, ;35 فجر, ;15 طه, ;120 طارق, 9 و ;10 يونس, 30. 4ـ انبيإ, ;35 رك: بقره, ;49 انفال, 17. 5ـ آل عمران, 186. نك: بـقره, ;155 محمد, ;31 مائده, ;48 هود, ;7 ملك, 2. 6ـ اعراف, 168. 7ـ هود, 7. 8ـ تفسير برهان, سيدهاشم بحرانى, ج2, ص207. 9ـ قاموس قرآن, ج5, ص147 و 148. 10ـ عنكبوت, 2 و 3. 11ـ ترجمه منظوم اميد مجد, ص396. 12ـ قاموس قرآن, ج1, ص229. 13ـ بقره, ;124 رك: قاموس قرآن, ج5, ص150. 14 نهج البـلاغه, خـطبـه 226 و فراز 1 و 2(بـا اندكى تـلخـيص). 15ـ امام على(ع); غررالحكم و دررالكلم. 16ـ پـالايش نفس (مجـموعه اشـعار در بـاره تـهذيب نفس); ص118. 17ـ امام كاظم عليه السلام; بـحـارالانوار, مرحـوم علامه مجـلسى, ج67, ص237. 18ـ همان, ج72, ص;48 جامع الاخبـار, بـاب 67, روايت 11, ص301. 19ـ ناصر خسرو. 20ـ شـورى, ;30 مراجـعـه كنيد بـه آيات 22 سـوره حـديد و 165 آل عمران. 21ـ روم, ;41 بـنگريد تفسير بـرهان, ج4, ص;127 الدر المنثور, ج6, ص;9 صافى, ج4, ص;377 طبـرى, ج25, ص20, الميزان, ج18, ص59 و نورالثقلين, ج4, ص580. 22ـ تـفسير نمونه, زير نظر آيت الله مكارم شيرازى, ج20, ص;404 رك: تـفـسـير مجـمع البـيان, ج19, ص31 و تـفـاسـير درالمنثـور و روح المعانى ذيل آيه 30 سوره شورى و تـفسـير نمونه, ج16, ص456 و 24, ص198. 23ـ مفاتـيح الجـنان, مرحوم حاج شيخ عبـاس قمى, فرازهاى نخست دعاى كميل. _24 رك: بـحارالانوار, ج67, مجموعه احاديث بـلاها و مصايب; اصول كافى, ج1, باب شدت گرفتارى مومن, ص351. 25ـ رك: سفينه البحار, حاج شيخ عباس قمى, ماده ذنب. 26ـ تفسير نمونه, ج16, ص456 و ;457 سفينه البـحار, ماده زنى. 27ـ امام كاظم(ع); كافى, ج2, ص260. 28ـ امام صادق(ع); بحارالانوار, ج67, ص231. 29ـ امام كاظم(ع); بحارالانوار, ج67, ص237. 30ـ امام صادق(ع); بحارالانوار, ج67, ص231. 31ـ امام صادق(ع); بحارالانوار, ج67, ص241. ماهنامه پيام زن ـ شماره 99 ـ خرداد 79