بررسي تطبيقي آراء، انديشه ها و فعاليتهاي جمعيت فدائيان اسلام و جنبش اخوان المسلمين مصر
پژوهشگر: محمد قادري چکيده:
توجه به آراء، انديشه ها، فعاليتها و نگرش دو جريان اسلامي فدائيان اسلام و اخوان المسلمين در دو کشور ايران نشان دهنده اين نکته اساسي است که رهبران اين دو جريان به درستي مشکله اصلي جوامع خويش به طور خاص و سراسر جهان اسلام به طور عام را عقب ماندگي فرهنگي- علمي از يک سو و استعمار خارجي از سوي ديگر تشخيص داده و عامل اصلي تشديد اين وضعيت را نيز حکومت عناصر خود باخته و دست نشانده مي دانستند. بر اين اساس توجه به اين نکته مدنظر آنان بوده که آن شرايط رقت بار به رغم زعم بسياري، نه نتيجه اسلامي بودن، که دقيقا نتيجه دوري از تعاليم ناب و رهايي بخش اسلام اصيل بوده است. لذا مشاهده مي کنيم که شعار اساسي آنها بازگشت به اسلام ناب بوده است. مقدمه:
جمعيت فداييان اسلام با رويکرد مبارزه فرهنگي با عناصر و جريانات ضد شيعه پا به عرصه نهاد و در ادامه به دليل ضرورتهاي زماني کفه اقدامات سياسي آنها سنگين تر شد که همين امر موجب بروز تحولاتي ژرف در مقطع 1328 تا 1334 گرديد. در آن شرايط فدائيان اسلام تنها جرياني بود که براي اسلامي شدن ايران برنامه و استراتژي داشت که اين مساله در کتاب برنامه ي فدائيان اسلام نوشته ي سيد مجتبي نواب صفوي مشهود است. فدائيان با تاثير بر فضاي سياسي جامعه شرايط را براي ورود نيروهاي ملي گرا به مجلس، ملي شدن صنعت نفت و نخست وزيري مصدق فراهم آوردند. آنها علاوه بر مسايل داخلي، در مسايل سياست خارجي نيز صاحب ايده بوده و آرمانشان وحدت جهان اسلام و قطع دست ابر قدرتهاي غرب و شرق از آن بود. فدائيان بدليل در گيري در مبارزات سياسي و مسلحانه عليرغم پايه ريزي يک جريان فکري ناب، نتوانستند آن گونه که بايد و شايد به لحاظ تئوريک مباني ايدئولوژيک خود را به صورت مکتوب تبيين نمايند. اما بهرحال اين جريان بعنوان جرياني شاخص بر تارک مبارزات مردم ايران مي درخشد.جنبش اخوان المسلمين مصر نيز با هدف ايجاد وضعيتي ميانه و معتدل، در شرايط ظهور و گسترش انديشه هاي ناسيوناليستي، سوسياليستي و غير ديني در جامعه ي مصر سعي داشت بر اساس رهيافتي عمل گرايانه آموزه هاي فکري و ديني خود را به اجرا بگذارد که در اين راه از حمايت توده اي فراگير نيز برخوردار بود. آرمان دوگانه ي آنها از يک سو در تحقق حاکميت اسلامي در داخل مصر و از سوي ديگر در يگانگي جهان عرب زير پرچم اسلام معنا پيدا مي کرد. اين جنبش اگر چه در ابتدا تحت تاثير بزرگاني چون سيد جمال، محمد عبده و تا حدودي رشيدرضا ظهوريافت و با نوعي انديشه ي اصلاحي سلفي يا بازگشت به خويشتن خود را تئوريزه نمود اما در ادامه بخصوص تحت تاثير افکار سيد قطب به عنوان جرياني راديکال شناخته شد.بنابراين بدليل احساس نوعي سنخيت شکلي و محتوايي ميان اين دو جريان، بر آن شدم تا با يک بررسي تطبيقي نقاط اشتراک و افتراق اين دو جريان را باز شناسي نموده و آنها را بعنوان شاخص انديشه هاي اسلامي عمل گرا قياس نمايم. لذا در اين مقاله ابتدا تاريخچه اي کوتاه از شکل گيري اين دو جريان ذکر نموده، سپس با بيان اهم آرا ، انديشه ها و فعاليتهاي آنان به بررسي آنها خواهم پرداخت.در تورق تاريخ همواره به مردان و زناني بر مي خوريم که در مقاطع گوناگون و به حکم وظيفه، هر آنچه را در چنته داشته اند براي پاسداري از اسلام ناب محمدي(ص) و خط سرخ تشيع به ميدان کارزار آورده و ارواح طيبه ي خويش را در اين راه به پرواز در آورده اند. خفقان و تاريکي دوران پهلوي نيز پس زمينه اي چنان سياه و تاريک پديد آورده که نورانيت و درخشندگي امثال فدائيان تلالوئي افزون يافته است. هماناني که غيرت و مردانگي را با شهادت معنا کردندتا ما امروز از پس همه ي آن فراز و فرودها طعم شيرين حکومت اسلامي را با اميد ظهور صاحبش مزمزه کنيم. شکل گيري فدائيان اسلام
رضا شاه پهلوي با توجه به برنامه ي از پيش تعيين شده ي انگليسيها عملا از 1300 و رسما از 1304 هجري شمسي قدرت در ايران بدست گرفت و با انجام فعاليتهاي ديکته شده از سوي آنها شرايطي را بوجود آورد که طي آن هويت و فرهنگ ايراني- اسلامي در منجلابي از خودباختگي، وابستگي و عقب ماندگي فکري- فرهنگي گرفتار آمد. او که با سفر به ترکيه و آشنايي با آتاتورک، بدليل کوته بيني و حماقتش، توسعه و ترقي جامعه را در گرفتن روح دين از آن يافته بود با تشويق و برنامه ريزي انگليسيها، سياستهايي را عملي کرد که نتايج بسيار ناگواري را پديد آورد. سياست اسلام زدايي، تلاش براي اسطوره سازي ايران پيش از اسلام، انتساب عقب ماندگيها به اسلام و ... همگي زمينه را براي ظهور نويسندگاني لامذهب و به اصطلاح ناسيوناليست فراهم نمود تا آنها با بهره گيري از اين شرايط، عليه مباني اسلام وبخصوص تشيع قلم فرسايي کنند و خوراک فکري نسل جديد در حال رشد را با ماهيتي ضد ديني و سکولار فراهم آورند. نويسندگاني چون احمد کسروي که با ترويج عقايد موهومي تحت عنوان مذهب پاکديني، با الفاظي موهن، مقدسات و شعائر شيعي و اسلامي را به تمسخر گرفته بود و از هيچ تلاشي در اين راه روي گردان نبود، يا شريعت سنگلجي معروف به مصلح کبير که با دو کتاب اسلام و رجعت و کليد مفاهيم قرآن مباني اعتقادي شيعه را مورد تاخت وتاز خود قرار داده و با بدعتها و تفاسير به راي خويش، اراجيفي را به آن نسبت داده بود و يا علي اکبر حکمي زاده که در کتاب اسرار هزار ساله به ارزشهاي شيعي و روحانيت حمله نمود، تنها نمونه اي اندک از خيل فعالان در اين عرصه بوده اند.اين وقايع که نطفه اش در زمان رضا شاه بسته و در دوران سياه تر پهلوي دوم بر آن تاکيد شد، اقشار متدين و مذهبي را به شدت نگران کرده و به فکر چاره انداخت. شکل گيري انجمن هايي چون انجمن مبارزه با بي ديني به رهبري حاج مهدي سراج انصاري نمونه اي از اين دست فعاليتهاست. در اين شرايط بود که روزي سيد مجتبي نواب صفوي در يکي از حجرات مدرسه ي آخوند خراساني در نجف کتاب شيعه گري کسروي را مي بيند و به قول سيد محمد واحدي آتش به قلبش مي زند. از همان لحظه او عزم خود را جزم کرده و با مقدار کمي کمک مالي از سوي بزرگاني چون سيد اسدالله مدني و آيت الله خوئي راهي ايران مي شود. نواب از همان بدو ورود به ايران، فعاليت خود را عليه کسروي شروع مي کند و با ورود به تهران به سخنراني و روشنگري مي پردازد. وي حتي چندين جلسه به دفتر کسروي درروزنامه ي پرچم رفت و با او به محاجه پرداخت که البته اثري نداشت. نواب صفوي با حضور در جمعيت مبارزه با بي ديني، کار تشکيلاتي را نيز تجربه کرد اما شور و انگيزه ي بي نهايتش تشکيلاتي فراتر از آنرا مي طلبيد. علاوه بر او تعداد ديگري از جوانان مومن و پرنشاط تشکلهاي مذهبي نيز به همين نتيجه رسيده و ضرورت يک تشکيلات ايدئولوژيک، قاطع و از جان گذشته را حس کرده بودند و لذا در اوايل اسفند ماه سال 1324 شمسي طي اطلاعيه اي موجوديت فدائيان اسلام را اعلام نمودند. اين اطلاعيه که با عنوان دين و انتقام آمده بود، به خوبي نشان مي داد که عليرغم رويکرد اوليه ي مبارزه ي فرهنگي، نواب صفوي در ادامه به اين نتيجه رسيده که مبارزه ي فرهنگي صرف قطعا پاسخگو نبوده و ورود به عرصه ي سياسي و مبارزه ي مسلحانه امري ضروري است.بهرحال با اين رويکرد ، فدائيان شکل گرفت و در اولين گام مهم،کسروي در دادگاه صوري رژيم، توسط برادران امامي وتعدادي ديگر از اعضاي فدائيان ترور شد. پس از اين جريان بود که محبوبيت، قدرت و نفوذ کلام فدائيان به شدت بين مردم افزايش يافت و در سراسر کشور به جذب نيروهاي مومن و پرشور انجاميد. از ديگر عوامل موفقيت فدائيان در افزودن قدرت خويش مي توان به پيوستن سيد عبدالحسين واحدي به اين جمعيت اشاره کرد. وي که در صورت و سيرت شباهت فراواني به نواب صفوي داشت و در خانواده اي اهل علم متولد شده بود از نجف به قم آمد و پذيرفت که تشکيلات را در قم راه اندازي نمايد. او در مدت کوتاهي شور و هيجان وصف ناپذيري در حوزه علميه قم بپا نمود و چون صاعقه اي در ظلمت، نور و فرياد مي آفريد. به همراه وي برادرش سيد محمد واحدي نيز با قلم شيوا و بيان سحرانگيزش در اين امر حضور داشت و تا پاي شهادت فعاليت نمود. شکل گيري اخوان المسلمين مصر
کشور مصر در نيمه دوم قرن 19 ميلادي بدليل نفوذ انگليسيها و تسلط خاندان غير بومي محمد علي، شرايطي بس ناگوار را تجربه مي کرد. در اين شرايط دو جريان عمده، به فضاي موجود واکنش نشان دادند: الف) ناسيوناليسم عربي با قيام افرادي چون اعرابي پاشا، مصطفي کمال، محمد فريده و سعد زغلول عليه بريتانيا.ب) جنبش رفورم سلفي زير نظر محمد عبده که سعي داشت با رويکردي اصلاح طلبانه، فضا را به سمت معيارهاي اسلامي تغيير دهد. اين دو جريان اما بدلايل گوناگون در رسيدن به اهدافشان نا موفق بودند. در اين شرايط و با توجه به مقتضيات سياسي- اجتماعي مصر در اولين سالهاي پس از جنگ جهاني اول که مي توان از آن جمله به رواج بدبيني ميان روشنفکران و گسترش علمانيت (سکولاريسم) پس از پيروزي آتاتورک و نيز بر انگيخته شدن احساسات سياسي مصريان در پي انقلاب 1919 بر ضد انگليس و آرزوي اصلاح داخلي اشاره کرد، تاسيس اخوان مسلمين نمايانگر تلاقي جريانهاي نيرومند اجتماعي و شخصيت فرهيخته حسن البنا بود که در شرايط بحران اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ايدئولوژيک پديد آمد. بهر شکل جنبش اخوان المسلمين مصر در سال 1928 ميلادي در اسماعيليه (اسکندريه) مصر تاسيس شد و از همان ابتدا با تاکيد بر مبارزه با استعمار فرهنگي و سياسي وارد عرصه شد.شخصيت ويژه حسن البنا به عنوان مرشد العالم اخوان المسلمين از يک سو بر ايجاد تحول در اعتقادات اسلامي مسلمانان و بالاخص مصريان از حالتي ايستا و بي تحرک به سمت پويايي و حاکميت تعاليم شريعت بر زندگي اجتماعي و سياسي مصر واز سوي ديگر بر يگانگي مسلمانان در برابر استعمارگران غرب تاکيد داشت.وي که متولد 1906 روستاي محموديه در دلتاي رود نيل بود تحت تاثير ريشه هاي فکري- مذهبي پدرش که از طلاب و پيروان بنيادگراي مذهب حنبلي بود با اصول اسلامي سنتي تربيت شد ودر محيطي کاملا اسلامي رشد يافت .1 او پس از تحصيلات مقدماتي به قاهره آمد و ضمن آموزش آموزگاري و تعليمات مذهبي در دارالعلوم قاهره، براي اولين بار مستقيما با مشکلات زندگي مردم در شهرهاي بزرگ در کنار زندگي مرفه نيروهاي انگليسي و فرانسوي مواجه شد. پس از چنين مشاهداتي وي به عضويت سازمانهاي گوناگون مذهبي در آمد با همگامي ديگران در انجمن هاي اسلامي فعاليت هاي ضد انگليسي خود را آغاز نمود. حسن البنا در خاطراتش در مورد چگونگي آغاز رسمي فعاليت هاي اخوان المسلمين مي گويد: در مارس 1928 پنج تن از برادراني که در درسها و کنفرانسهاي من شرکت داشتند، يعني احمد المصري، فواد ابراهيم، عبد الرحمان حب الله، اسماعيل عزو و ذکي المغربي به منزل من آمده و گفتند ما ديگر از اين زندگي مذلت بار به تنگ آمده ايم، در اين ديار مسلمانان هيچ عزتي ندارند و جايگاه آنان از خدمتکاران وبيگانگان نيز پائين تر است. ما حاضريم با نثار خون،ايمان و تقواي خويش در راه خدا، با تو همگام شويم. من نيز بسيار متاثر شده و به آنها لبيک گفتم و در همان جا سوگند خورديم تا جان در بدن داريم در راه اسلام فعاليت و مبارزه کنيم. من نيز در ادامه گفتم ما برادراني هستيم در خدمت اسلام يعني اخوان المسلمين که شعارمان اين است: الله، هدف ما؛ رسول الله، رهبر ما؛ قرآن، برنامه ما؛ جهاد وتلاش، کار ما و شهادت، آرزوي ماست .حرکت بناء در آن فضا مورد قبول قشر مردمي قرارگرفت و موجب مشارکت وسيع و حماسي مردم شد.از مهمترين عوامل انتشار سريع حرکت اخوان و عمق نفوذ آنان مي توان به موارد زير اشاره کرد:1) زندگي سراسر فلاکت و سرشار از خفقان سياسي- اجتماعي اعراب و مسلمانان مصر که از سوي استعمار اروپايي بر آنان تحميل مي شد موجب شده بود تا بسياري از آزادگان وطن پرست ضرورت مقابله با استعمار- بخصوص انگليس که پس از جنگ جهاني اول با حمله به مصر به آن حکومت مي کرد- را احساس کنند. گرايش اين نيروهاي وطني به شعارهاي اسلامي سبب همراهي تعداد زيادي از شيوخ الازهر با آنان و در نتيجه نزديکي به حرکت اخوان شد.2) در کش و قوس اختلافات مذهبي به دليل گرايشهاي صوفيانه و افراطي از يکسو و اختلافات گروهي و حزبي ميان احزاب مصري از سوي ديگر، اخوان المسلمسن با حرکت به سوي مردم و انتخاب مسيري متعادل در زمينه هاي مذهبي، توجه عموم را به خود جلب کرد.3) گسترش فعاليت هاي فکري موسسات مسيحي براي ترويج تفکر و زندگي غربي از يک سو و دعوت به تفکر الحادي و جدايي دين از سياست از سوي ديگر موجبات ايجاد يک خلاء بزرگ فکري را در اکثريت فضاي عربي فراهم آورده بود. باتوجه به همين فضا رويکرد اخوان در بازگشت به گذشته و اسلام ناب توانست اين خلاء را بر طرف سازد.4) فساد سياسي طبقه حاکم و رويکرد غير مردمي غير اسلامي آن.در کنار اين موارد اما بروز دو اتفاق مهم در دهه ي دوم قرن بيستم، تاثير زيادي به تشکيل و نحوه ي حرکت اخوان گذاشت، اول، جريان دعوت به مسيحيت توسط ميسيونرهاي مذهبي تابع استعمار انگليسي بود و دوم، قضيه ي شکل نظام حکومتي در اسلام که با توجه به فضاي منحط دستگاه حاکمه در مصر و بلکه سراسر جهان اسلام از سوي علماي دين و سياست مطرح شده و اعلام خطري بود براي مسلمانان که اسلام در حال نابودي است.در اين شرايط حسن البناء نظر واضحي را اعلام کرد و. آن اين بود که دعوت و ياري تنها بايد براي خدا باشد نه براي خليفه يا سلطان و لذا حاکم هر چقدر که درجه علمي يا قدرت بالايي داشته باشد مهم نيست و نبايد از او اطاعت کرد الا به اينکه تنها براي خدا و در راه خدا باشد. 2 نکته جالب توجه در اين رويکرد اخوان اين است که اخوان المسلمين بر اصلاح قاعده مردم و حکومت حاکم بر آنان به طور همزمان اعتقاد داشت ولذا تلاش گسترده آنان در داخل مصر از طرفي متوجه پالايش مسلمانان از بدعتها، گمراهيها و خرافات و هدايت آنان به سمت بنيان هاي اصيل اسلامي و از سوي ديگر متوجه پالايش حکومت از شکل و محتواي غربي و غير اسلامي و هدايت به سوي حکومت ناب اسلامي بود. اهداف و برنامه هاي فدائيان
جمعيت فدائيان اسلام به عنوان يکي از معدود جرياناتي که در زمان خويش با نگاهي حداکثري به دين، معتقد به دخالت اسلام در تمام شئون فردي، اجتماعي و حکومتي جامعه بود سعي کرد انديشه ها و آرا خويش را بر اين مبنا تئوريزه کرده و فعاليتهاي خويش را بر آن استوار سازد. کتاب راهنماي حقايق چکيده اي از نظرات و اعتقادات فدائيان اسلام و اهداف و آرمانهاي آنهاست که به قلم سيد مجتبي نواب صفوي در سال 1339 به رشته تحرير در آمده است. مطالب اين کتاب نشانگر آن است که فدائيان نسبت به همه ي امور کشور حساس و علاقمند بوده و از بخش هاي فرهنگي و علمي جامعه نيز دوري نمي کرده اند لذا نمي توان اين جريان را صرفا سياسي و يا شبه نظامي تعبير نمود. اين کتاب که بدليل مشکلات مالي پش از مدتي با کمک بازاريان فرهنگي با تاخيري چند ماهه در 23/20/1329 با تيراژ 1000 نسخه در تهران به چاپ رسيد، در دو بخش جداگانه سازماندهي و تاليف شده است. بخش اول کتاب تحت عنوان ريشه هاي مفاسد خانمان سوز ايران و جهان که در چهار بند مجزا به طرح آنچه علت فساد و ريشه گمراهي بشر و به طور مشخص جامعه ايران است پرداخته و بخش دوم با عنوان طريق اصلاح عموم طبقات و دستور العمل براي شئون حکومت و جامعه که در آن به ارائه راهکارهاي اصلاحي پرداخته است.نکته قابل توجه همانگونه که ذکر شد نگاه حداکثري فدائيان و شخص نواب صفوي به اسلام است.به گونه اي که اصلاح کشور را در گرو اصلاح هم زمان و همه جانبه فرد، اجتماع و حکومت مي داند و بر آن است که اسلام به عنوان يک دين کامل براي ساحت هاي مختلف زندگي بشري برنامه دارد. با توجه به همين مسئله است که نواب صفوي غايت و هدف نهايي از خلقت بشر يعني سعادت دنيوي و اخروي را در يک کلام يعني مقابله با نفسانيات مي داند و لذا اگر چه از سويي ريشه همه معضلات فردي و اجتماعي را هوي و هوس نفس معرفي مي کند از سوي ديگر اما جامعه و حکومت را موظف و ملزم به ايجاد فضا و شرايط لازم براي اوج گرفتن معنوي انسان عنوان مي نمايد. بر اين مبنا وي سه مرحله را جهت مقابله با نفس مطرح کرده است: الف) ايمان به حقايق اسلام و باور کردن درستي و نجات بخشي آن.ب) تربيت فرد و جامعه بر اساس دستورها و تعاليم اسلامي.ج) عمل به دستور ها و احکام اجرايي اسلام در گام آخر 3 که در اين سه مرحله هر سه رکن فرد، جامعه و حکومت نقش اساسي و در خور توجه دارند.بر خلاف نظر برخي در آن دوران که به حکم اضطرار و شرايط زمانه حکومت مشروطه را پذيرفته بودند. فدائيان از همان ابتدا بر آن بودند که براي اصلاح جامعه، بايد حکومت اسلامي برقرار گرد تا ماشين حرکت جامعه به سوي صلاح و سعادت لنگ نزند. نواب صفوي پايه ايدئولوژيک حکومت را توحيد و مبناي حرکت را قوانين الهي مي دانست و معتقد بود حق و عدالت بعنوان پايه هاي اخلاقي سياست بايد در ساختار حکومت نهادينه گردند. فلذا بر ضرورت ايجاد حکومت اسلامي در ايران تاکيد داشت و مي گفت: ايران مملکت رسمي اسلامي و سرزمين پيروان آل محمد (ص) است و بايستي قوانين مقدس اسلام طبق قوانين مذهب جعفري(ع) مو به مو عملي گردد و از تمام منکرات و مفاسد و منهيات شرع مقدس جلوگيري شود و نيز مطابق قانون مقدس اسلام و اصول قانون اساسي به حساب قانونگذاران بي حيا و جنايت پيشه رسيدگي شود و نمايندگان مجلس شورا بايد بفهمند که مجلس، مجلس شوراي ملي اسلامي است وتنها حق دارند طبق قانون مقدس اسلام در راه عظمت ملت مسلمان ايران شور نمايند و راههاي مشروعي براي ارتقا ملت مسلمان ايران همفکري نمايند. 4 بر اين اساس مي توان 4 اصل مد نظر فدائيان در مورد حکومت اسلامي را اينگونه استخراج نمود:1) ضرورت رواج و ترويج اسلام در ايران. 2) ضرورت ابتناي فرهنگ و اقتصاد بر موازين و قوانين اسلامي. 3) ضرورت اجرا و تحقق سياست اسلامي.4) ضرورت ايجاد حکومت و نظام اسلامي و ضرورت مبارزه براي رسيدن به آن .5توجه به اين اصول، دغدغه اساسي فدائيان را نشان مي دهد، دغدغه اي که عمق بينش و آينده نگري نواب و دوستانش را روشن مي سازد. فدائيان اما در مورد شکل حکومت معتقد بود که اسلام شکل خاصي را پيشنهاد نداده و لذا آنها حکومت انتخابي اسلامي را پيشنهاد کرده و نقش مردم را در ساختار حکومت نقشي بارز و اساسي مي دانستند. در واقع آنچه نواب صفوي در راهنماي حقايق به عنوان شکل حکومت اسلامي عنوان کرد، با اختلافاتي جزئي همان مدلي بود که بعدها حضرت امام خميني (ره) از آن به عنوان جمهوري اسلامي ياد نمود و آنرا پايه گذاري کرد. در باب وظايف حکومت اما نواب بر آن بود که دولت اسلامي در دو حوزه کلان داخلي و خارجي اموري را به عهده دارد که بايد آنها را به بهترين شکل انجام دهد. وظايف داخلي دولت:
1) تامين اجتماعي که مسائلي چون رفاه اجتماعي، بهزيستي، بهداشت و درمان و موضوع اشتغال را در بر مي گيرد. 2) اجراي احکام اسلام و قانون مجازات اسلامي که با هدف اجراي عدالت و امنيت صورت مي پذيرد.3) ترويج فرهنگ عميق اسلامي ميان مردم با هدف بازسازي و حفظ هويت ايراني- اسلامي و جلوگيري از بروز بحران هايي چون دوگانگي يا خلا فرهنگي و هويتي با توجه به نفوذ روز افزون فرهنگ بيگانه . وظايف خارجي دولت:
1) مسئوليت اسلامي به اين معنا که دولت اسلامي بايد در قبال ديگر مسلمانان جهان احساس مسئوليت داشته و در حد توان آنها را ياري رساند.2) اتحاد ملل اسلامي به اين معنا که سياست هاي دولت اسلامي بايد در جهت اتحاد و يگانگي امت اسلام در سراسر جهان باشد و الگوي تشکيل امت واحده اسلامي را سرلوحه خويش قرار دهد.3) استعمار ستيزي که با هدف قطع دست بيگانگان از سرنوشت ملت انجام مي پذيرد.نواب صفوي پس از بيان کليت وظايف، به طور جزئي نيز دستگاه هاي مختلف را نام برده و وظايف آنها را شرح داده که البته توضيح آنها از حوصله اين مقاله خارج است. لکن عليرغم برخي نقاط ضعف و نواقص نشان دهنده فهم صحيح و عميق وي از اسلام و نيازهاي جامعه مي باشد. اهداف و برنامه هاي اخوان المسلمين
جنبش اخوان المسلمين به طور کلي معتقد بود که اسلام در برگيرنده همه مومنان از هر نژاد وقوم و ملت است و تنها معيار ارزش و برتري تقواست. بنابراين اسلام با قوميت مخالف لکن با وطنيه موافق و بلکه آنرا از قواعد جهاد اسلامي مي داند. اخوان المسلمين اگر چه از ابتداي تاسيس تاکنون فراز و فرودهاي بسياري در نوع نگاه ونحوه فعاليت خويش داشته لکن اهداف، آرمانها و انديشه هاي بزرگان و رهبران فکري اين جنبش، يعني حسن البناء و سيد قطب بسيار جاي تامل دارد چه بدليل عمق نگاه و وسعت نظر از يک سو و آينده نگري آنان از سوي ديگر، تاثيرات شگرف و سرنوشت سازي را در داخل مصر و چه در ديگر جنبش هاي اسلامي منطقه گذاشته است. حسن بن احمد بن عبد الرحمن البناء عالم فاضل فرهيخته اي که به همراه تني چند از يارانش سنگ بناي اخوان را گذاشت با رويکرد مبارزه فکري- فرهنگي در کنار مبارزه سياسي وارد عرصه شد.او که در مدرسه حنبلي درس خوانده بود و به تئوري بازگشت اعتقاد داشت آرماني دوگانه را دنبال مي کرد. او از يک سو در پي تحقق حاکميت کامل اسلام در داخل مصر و از سوي ديگر در پي يگانگي دنياي عرب بر پايه اصول اسلام بود. در واقع او همچون اسلاف خويش سيد جمال الدين اسدآبادي و رشيد رضا آرمان امت واحده را در ذهن مي پروراند.در پي اين هدف جمعيت اخوان 3 اصل را در سياست خارجي مد نظر داشتند:1) مراقبت بر اجراي معاهده انگليس و مصر.2) آزادي فلسطين.3) آزادسازي تمام ممالک مسلمان نشين.بر اين اساس آنها برخورد عرب با غرب را نه ستيزه اي تصادفي بلکه نتيجه اجتناب ناپذير برخورد اسلام ومسيحيت مي شمردند و هجوم استعمار غرب را شکل تازه اي از جنگ هاي صليبي مي ديدند و لذا نخستين شرط پيروزي مسلمانان در پيکار با غرب را طرد فرهنگ غربي مي دانستند.سيد قطب ديگر رهبر فکري اخوان که پس از ترور حسن البناء در سال 49 عملا رهبري اين جنبش را بعهده گرفت با تلقي يک ايدئولوژي کامل و حداکثري از اسلام سعي مي کرد با توجه به شرايط زمانه براي هر نيازي در جامعه پاسخي اسلامي پيدا کند. سيد قطب بيش از هر چيز به کادرسازي براي تربيت نسل نوظهور اعتقاد داشت و لذا سعي کرد با تمام امکانات خويش خوراک معنوي و فرهنگي نسل جوان را آماده سازد. او کتابهاي بسياري در حوزه هاي مختلف از جمله قرآني، اسلام شناسي، جامعه شناسي، اقتصاد و اجتماع و حکومت اسلامي ديوان اشعار، نقد ادبي، داستاني و ... به زيور طبع، آراست تا بلکه بحران خلاء خوراک فکري جامعه خويش را بر طرف سازد. او با افکارش اخوان را به جنبشي تبديل کرد که فرد را نه فقط در عقيده بلکه در عمل نيز پياده کرد. گيرايي آراء و انديشه هاي او در سراسر جهان تاثير گذار بود و حتي بسياري از انقلابيون ايران نيز تحت تاثير آن قرار گرفته بودند. وي اصول مدنظرش در پي ريزي اخوان المسلمين را اينگونه بر مي شمرد: 1) پي ريزي جامعه اسلامي.2) رهايي سراسر جهان اسلام از استعمار 3) حکومت اسلامي مدنظر اخوان، آن نيست که قشر خاصي مانند شيوخ الازهر متصدي آن باشند، حکومت اسلامي حکومتي است که احکام اسلام در آن اجرا شود.4) اعتقاد به عدم مشروعيت حکومت مصر.5) خواستار تحديد مالکيت ارضي، تحديد کيفيت رابطه مالک و مستاجر و هوادار اجراي سيستم مزرعه که ضامن عدالت اجتماعي اسلامي است.6) شفافيت وضع درآمد ها و حذف تبعيضات.7) تشکيل اتحاديه هاي کشاورزي و کارگري.8) ترقي سطح اخلاق افراد.9) ايجاد جبهه سوم در مقابل شرق و غرب.10) سخن در باب صلح و جنگ که در آن جهاد دفاعي واجب است 6با توجه به اين اصول بود که اخوان بعنوان يک تشکل توده اي فراگير بدنبال تحقق آرمانهايش بود.اخوان المسلمين معتقد بودند فقر فکري- فرهنگي و سياستگذاري در داخل و تهاجم فرهنگ، ابزار و روح سرمايه داري از خارج، سبب بروز عقب ماندگي در مصر و کل جهان اسلام شده است و ضمنا همبستگي اجتماعي، اعتماد به نفس و عزت مسلمانان را خدشه دار نموده است.با توجه به آن چه از آراء و نظريات سياسي اخوان المسلمين ذکر شد، مي توان اصول عمده نظريات سياسي آنها را در موارد زير احصاء نمود: 1) تجديد حماسه اسلامي در بازسازي و احياي افکار مسلمانان و مبارزه مسلحانه با استعمار و عاملان آنها در تمام بلاد اسلامي.2) پيکار علمي و اصولي با غرب گرايي و مظاهر تمدن اروپايي.3) مبارزه با ملي گرايي، چرا که آن را عامل تفرقه مي دانستند.4) همکاري روحانيت و سياست در اسلام.5) ترويج اصل اجتهاد.6) توجه به خلافت (هر که لايق باشد).7) تلازم اقتصاد و سياست.- فلذا آنها اقدام به تاسيس بانکها، شرکت ها و کارخانه هايي کردند تا به خودکفايي اقتصادي برسند.8) اصلاح اخلاقي و تهذيب و احياي اصول اخلاقي مسلمانان.9) بهبود وضع اقتصادي و تربيتي.10) توجه به کشاورزي، ايجاد تعاوني ها، ورزش، توسعه مدارس و پرورش بانوان. نتيجه گيري
توجه به آن چه در رابطه با آراء، انديشه ها، فعاليتها و نگرش دو جريان اسلامي فدائيان اسلام و اخوان المسلمين در دو کشور ايران و مصر بيان شد، نشان دهنده اين نکته اساسي است که رهبران اين دو جريان بدرستي مشکله اصلي جوامع خويش به طور خاص و سراسر جهان اسلام به طور عام را عقب ماندگي فرهنگي- علمي از يک سو و استعمار خارجي از سوي ديگر تشخيص داده و عامل اصلي تشديد اين وضعيت را نيز حکومت عناصر خود باخته و دست نشانده مي دانستند. بر اين اساس توجه به اين نکته مدنظر آنان بوده که آن شرايط رقت بار برخلاف زعم بسياري نه نتيجه اسلامي بودن، که دقيقا نتيجه دوري از تعاليم ناب و رهايي بخش اسلام اصيل بوده است. لذا مشاهده مي کنيم که شعار اساسي آنها بازگشت به اسلام ناب بوده است.در اين راستا توجه به زير بناهاي علمي- فرهنگي- آموزشي نيز مويد همين مطلب است، چنانچه فعاليتهاي علمي- آموزشي اخوان در راستاي فرهنگ سازي و تربيت نسلي آگاه و تحصيل کرده بخصوص در دوران حيات بنا و سيد قطب قابل توجه است. روحيه ي استعمار ستيزي و توجه به آرمانهاي بلند جهان اسلام مانند مبارزه با صهيونيسم و آزادي قدس شريف، از ديگر نقاط مشترک هر دو جريان است که با نگرشي آرمانگرايانه اتحاد جهان اسلام و رهائي مسلمين از چنگال دشمنان خدا را تداعي مي کند. نزديکي هر چه بيشتر آنان در اين موضوع را مي توان با حضور شهيد نواب صفوي در همايش جمعيت انقاذ فلسطين و مکتب الاسراء المعراج نشان داد که طي آن جمعيت اخوان با استقبال از پيشنهاد نواب صفوي براي تشکيل يک سازمان انقلابي- اسلامي- بين المللي براي نجات فلسطين بر اين مساله تاکيد مي کنند.مبارزه ي سياسي و مسلحانه عليه حکام جور نيز نزد هر دو گروه به روشني هويداست به گونه اي که با هجمه اي سنگين عليه حکومتهايشان عملا با آنها مبارزه مي کردند. اين مساله بخصوص در راستاي ظلم ستيزي، گسترش عدالت و تلاش براي تشکيل حکومت اسلامي قبل توجه خواهد بود .در پايان بايد توجه داشت که در ايران اگر چه جمعيت فدائيان اسلام به ظاهر از هم گسيخت و اعضاء آن به شهادت رسيدند لکن خط سرخي که آنان پايه گذاري کردند در بهمن 57 به ثمر نشست و به تشکيل حکومت اسلامي منجر شد اما در اخوان المسلمين در مصر عليرغم پشتوانه ي عظيم فکري- عقيدتي که به مدد کساني چون حسن البنا و سيد قطب از آن بهره مند بودند، نتوانستند به آرمانهاي خويش آنگونه که بايد دست يافته و حتي بعدها در دوران زمامداري سادات و مبارک عملا در نظام سياسي حاکم هضم شده و با رويکردي محافظه کارانه از آرمانهاي خويش به نوعي عدول نموده و به بازيهاي سياسي سرگرم شدند. 1- بناء در اين رابطه مي گويد: اسلام پدر من است و من پدري جز او ندارم.2- اين نظر حسن البنا را مي توان دقيقا مخالف و ضد نظريه استيلا (يکي از 6 نظريه خلافت نزد اهل سنت) دانست. نظريه استيلا در واقع بر گرفته از واقعيت تاريخي خلافت معاويه است که با توجيه جلوگيري از هرج ومرج و به بهانه اضطرار تئوريزه شده است. کما اينکه خنجي اصفهاني در کتاب سلک الملوک مي گويد: اگر امام فوت يابد و کسي قدرت را بدست گيرد و به زور خلافت را از آن خويش سازد خواه قريشي يا نه، عادل باشد يا نه، به حکم اضطرار او خليفه است و بايد از او تبعيت نمود.3- راهنماي حقايق/سيد مجتبي نواب صفوي، ص 10.4- سيد هادي خسرو شاهي، فدائيان اسلام، تاريخ عملکرد، ص 93، 94..5- حسين رضا پوريدکي، مقاله انديشه سياسي و نگرش فدائيان.6- سيد قطب، ماچه مي گوييم، ترجمه سيد هادي خسرو شاهي.