انديشه سياسى مير سيد على همدانى
عبدالرضا احمدى 1 نوشتار حاضر تلاشى براى معرفى انديشه سياسى مير سيد على همدانى از عرفاى بنام قرن هشتم هجرى است. نگاه همدانى به سياست از زاويه نگاه يك عارف برجسته صورت پذيرفته است و در اين راستا شخص حاكم را عامل اساسى تغيير و تحول جامعه مىداند. همت اصلى همدانى در مباحث سياسىاش، اصلاح شخصيت حاكم است. در اين مقاله مباحثى چون ضرورت جامعه، ضرورت سياست و حكومت، رابطه دين و اخلاق با حكومت و بحث مشروعيت حكومت از ديدگاه همدانى تحليل و بررسى شده است. واژههاى كليدى: مير سيد على همدانى، سياست، حكومت، دين، اخلاق، مشروعيت، حفظ اجتماع. مقدمه
مير سيد على همدانى از اكابر عرفاى ايرانى است كه در مشرق زمين شهرت زيادى دارد.2 اعطاى القابى چون «على ثانى»، «امير كبير» و «شاه همدان» به وى3 حاكى از بزرگى شأن اوست. با اين حال، شخصيت مير سيد على همدانى آنگونه كه شايسته مقام اوست در جوامع فكرى مسلمانان مورد توجه واقع نشده است. آثار و رسالههاى علمىِ نسبتاً فراوان همدانى غالباً به صورت نسخههاى خطى و بدور از دسترس پژوهشگران قرار دارد؛ اين در حالى است كه براى مثال در زمينههاى فلسفى هانرى كوربن معتقد است همدانى آغازگر راه نوى است و يك فيلسوف مىتواند چشمداشت زيادى از آثار همدانى داشته باشد اگر نوشتههاى او به چاپ برسد.4مقاله حاضر تلاش مىكند كه از خلال آثار اندك منتشر شده همدانى، انديشه سياسى وى را تا حد مقدور مورد بررسى قرار دهد. ضرورت اين هدف وقتى آشكار مىشود كه بدانيم نگاه همدانى به سياست از زاويه نگاه يك عارف برجسته صورت پذيرفته است، در حالى كه اكثر عارفان به حكومت و سياست بىاعتنا بودند. ديدگاه همدانى مىتواند چشمانداز جديدى را در خصوص سياست عرفانى ارائه كند. همدانى در سال 714 هجرى در زمان سلطنت سلطان محمد خدابنده در همدان به دنيا آمد.5 وى علوم زمانه خود را به كمال آموخت. جامى در نفحات الانس درباره او مىنويسد: «جامع بود ميان علوم ظاهرى و علوم باطنى»6. اما مهمترين برجستگى همدانى مقام ممتاز وى در عرفان است به گونهاى كه رياست تامه سلسله ذهبيه رضويه را بر عهده داشت و اين سلسله بعد از وى به «همدانيه» مشهور شد. و همچنين سلسله ذهبيه نوربخشيه و ذهبيه اغتشاشيه نيز به وى منتهى مىشود. علاوه بر اين، همدانى را بايد يكى از سياحان بزرگ عالم اسلام دانست ولى او هرگز رخدادهاى سفرهاى خود را ننوشته است. درباره حدود سفرهاى او نوشتهاند «سه نوبت ربع مسكون را سير كرد»7. گويا منظور از «ربع مسكون» سراسر جهان است، اما قدر متيقن اكثر ممالك اسلامى و روم و بلاد عربى است. از قول خود وى نقل شده است:سه بار از مشرق تا به مغرب سفر كردم و بسا عجايب در بحر و بر ديده شد و هر بار به شهر و ولايتى رسيدم عادات اهل آن موضع را از طريق ديگر ديدم. در دفعه اول شهر به شهر، دفعه دوم قريه به قريه و دفعه سوم خانه به خانه سفر مىكردم.8يكى از اهداف مهم مسافرتهاى مير سيد على را مىتوان تبليغ دين و راهنمايى مردم برشمرد؛ از جمله تأثيرات تبليغى او، تبليغات دينى او در كشمير است، به گونهاى كه او را «حوارى كشمير»(The Apostle of Kashmir) لقب دادهاند.9همدانى با استفاده از همت والاى خود و تلاش شاگردان و مريدانش توانست كشمير را به يكى از پايگاههاى مستحكم اسلام تبديل سازد و ذخيره عظيمى از فنون، علوم، معارف و صنايع موطن خود را به آن خطه انتقال دهد. اقبال لاهورى ضمن شعرى از سيد تجليل مىكند و او را بنيادگذار ايران صغير (كشمير) مىنامد.10 همدانى سرانجام در سال 786 هجرى دعوت حق را لبيك گفت. جامعه و سياست از ديدگاه همدانى
بحث سياست و حكومت و پيوند اين دو با جامعه در ديدگاه همدانى حايز اهميت بسيارى است. اگر چه در مباحثى چون هستىشناسى، انسانشناسى و دنياشناسى، همدانى را متأثر از انديشه امام محمّد غزالى برشمردهاند، با اين حال عقيده بر آن است كه اين تأثيرپذيرى در مباحث سياسى كمتر است و فصلهاى مربوط به سياست كتاب ذخيرة الملوك همدانى فرآورده انديشه خود اوست.11در اين راستا همدانى حكومت و شخص حاكم را عامل اساسى در اثرگذارى بر جامعه مىپندارد. از نظر وى، حتى وجود جامعه ضرورتى است كه سياست بدان تحقق مىبخشد و بدون حكومت، دين و اخلاق كه پايههاى پيوند جامعه را محكم مىسازند نيز پشتوانه محكمى نخواهند داشت. همدانى معتقد است در ماهيت حكومت مجال زيادى براى جولان نفس و هواهاى نفسانى نهفته است و اين حقيقت ذميمه كه واسطه اضلال و اغواء مردم است از منصب سلطنت حظ وافرى دارد.12بيشتر تلاش همدانى در مباحث سياسى آن است كه با كنترل و جهت بخشى به اخلاق حاكم، اوضاع دنيايى و آخرتى جامعه را بهبود بخشد. ضرورت جامعه
مير سيد على بحث روشنى درباره جامعه و منشأ آن ارائه نكرده است؛ اما از خلال مباحث او مىتوان دريافت كه وى انسان را مدنى بالضروره مىداند نه مدتى بالطبع. در كتاب ذخيرة الملوك جملهاى را از عبداللَّه بن هارون در مقام تأييد نقل مىكند كه مردم يا همانند غذا هستند كه انسان ضرورتاً به آن محتاج است و يا به مثابه دوا هستند كه در بيمارىها مورد احتياج قرار مىگيرند و يا همانند مرضاند كه هيچ گاه مورد نياز نيستند، اما انسان گاه گاه به آن مبتلا مىشود.13 از اين جمله مىتوان چنين استنباط كرد كه از نظر مير سيد، همانگونه كه انسان مضطر به غذاست، به ارتباط با مردم جامعه نيز محتاج است.شايان ذكر است كه همدانى دين را از پايههاى استحكام پيوندهاى اجتماعى مىداند و در اين زمينه حديثى را از حضرت علىعليه السلام چنين نقل مىكند:اميرالمؤمنين علىعليه السلام فرمود كه بر شما باد كه برادران دينى را كسب كنيد كه ايشان يارى ده دينند در دنيا و فريادرساند در آخرت. نمىبينيد كه حضرت حق - جلّ و على - از حال دوزخيان خبر مىكند كه چون از ايشان پرسند كه چرا از غذاب الهى خلاصى نمىيابيد و در گرفتارى ابدى ماندهايد، ايشان در جواب گويند از آن كه ما در دنيا دوست صالح و برادرى دينى كسب نكرديم كه امروز شفاعت ما كند.14با توجه به غاياتى كه همدانى براى سياست برمىشمرد، مىتوان گفت كه از نظر او منشأ حفظ جامعه، دين و اخلاق، سياست است؛ به عبارت ديگر، او وجود اجتماع را امرى طبيعى نمىداند، بلكه آن را وابسته به سياست برمىشمرد. نظام عالم حسى كه اشاره به نظم موجود و لازم در زندگى اجتماعى انسان دارد، از نظر همدانى يكى از غايات سياست است و منطقاً بدون سياست غايت آن نيز موجود نخواهد بود. همچنين بدون سياست عادله، شرع و اخلاق نيز كه از پايههاى استحكام اجتماعند پايگاه محكمى نخواهند داشت.15 ضرورت سياست
همدانى در بحث از ضرورت سياست توجه خود را به سمت اختلافات ذاتى انسانها در خلقت معطوف مىكند و معتقد است:الف) نفوس و طبايع انسانها در خلقت متفاوتند.ب) اين اختلاف كه از آغاز خلقت انسانها وجود دارد باعث مىشود استعدادهاى افراد براى پذيرش و درك تجليات جمالى و جلالى خداوند متفاوت باشد.ج) از اين رو اهداف، اغراض و مطالبات قلبى بشر داراى تفاوت است.د) در اثر تفاوت فوق، اقوال، افعال و عقايد مردم نيز متباين شده است.ه ) اين تباين باعث شده است كه مردم در مراودات خود دچار مشكل شوند، چرا كه صفات رذيلهاى همچون ظلم، حسد، كينه و بخل در ذات انسانها نهفته و مركوز است.به دلايل فوق همدانى نتيجه مىگيرد كه كمال ذات متعاليه خداوند اقتضا كرد تا در ميان مردم حاكمى عادل و مصلحى كامل بگمارد.16مشاهده مىشود كه نوع بحث همدانى در اينجا بيشتر شبيه فيلسوفان مسلمان است و به ارائه ادله عقلى و فلسفى درباره منشأ حكومت پرداخته شده است و مفروض مباحثى كه ميرسيد در اين جا مطرح مىكند همانا «ضرورت حفظ اجتماع» است. تفاوت طبيعتهاى انسانى و اختلاف اغراض و ... همگى برنده زنجير همبستگى افراد در اجتماعند و از اين رو حاكمى ضرورى است تا اين همبستگى فرو نپاشد.البته مباحث همدانى در اين مورد را از زاويه ديگرى نيز مىتوان تحليل كرد. همانطور كه گذشت، همدانى در آخر مقدماتى كه درباره منشأ سياست برمىشمرد به مركوز بودن صفات رذيلهاى همچون ظلم، حسد و كينه در ذات انسان اشاره مىكند. اين امر حاكى از آن است كه حاكم به نظر همدانى بايد از به فعليت رسيدن اينگونه صفات جلوگيرى كند و در راستاى كنترل آنها قرار داشته باشد؛ به عبارت ديگر، تمايل ذاتى بشر به بىاخلاقى عاملى است كه اقتضا مىكند خداوند به حسب كمال ذات خود و براى حفظ زنجيره اجتماع حاكمى بر مردم بگمارد تا با كنترل و هدايت انسانها زنجيره اجتماع از پاره شدن محفوظ باشد؛ از اين رو همدانى در نتيجهگيرى از دلايل طرح شده صرفاً به لفظ حاكم بسنده نمىكند بلكه «حاكم عادل» و «مصلح كامل» را براى جامعه ضرورى بر مىشمرد. ضرورت و غايت حكومت
از نظر همدانى، اسباب معاش دنياى انسان به وسيله حكومت نظام مىيابد. وى در ابتداى كتاب ذخيرة الملوك مىگويد: «حمد و ثناى بىشمار حضرت ملكى را كه اسباب معاش خطه ملك دنيوى را به تمهيد قانون سياست حكمى نظام داد».17 به طور كلى ضرورت حكومت را از مجموعهاى از ضرورتهاى دينى، اخلاقى و اجتماعى ناشى مىداند. در اين راستا چهار گونه وظيفه براى حاكم برمىشمرد: الف) در اجراى احكام شرعى غاية الامكان سعى كند؛ ب) براى حفظ قواعد اسلام ميان خاص و عام به تساوى رفتار كند؛ ج) اعمال افراد اجتماع و احكام اشتغال آنها را به قوت داورى در راه صواب نگاه دارد؛ د) به وسيله موانع و روادع سياسى از تعدى توانگران بر افراد ضعيف و مظلوم جلوگيرى كند. انجام اين گونه امور باعث مىشود تا 1. نظام عالم حسى برقرار بماند، 2. حدود شرعيه با ظلم و بدعت دچار نقصان نشود و 3. صفات و طبيعت چهارپايان در ميان خاص و عام ظاهر نشود.18 رابطه دين و حكومت
در نگرش همدانى دين و حكومت از چند زاويه به يكديگر پيوند خوردهاند. نگاه او به سياست تركيبى از نگاه فيلسوفان مسلمان و شريعت نامهنويسان است. وى از طرفى، در خصوص منشأ و ضرورت حكومت به بحثى فلسفى درباره اختلاف طبايع و نفوس انسانها مىپردازد. و از طرف ديگر، تنفيذ احكام شرع و حفظ حدود و قواعد اسلام را از و ظايف حاكم برمىشمرد و در اين راستا وظايف گستردهاى براى حاكم اسلامى به منظور تحقق مصالح شريعت و مردم قائل است و اساساً آن را يكى از ضرورتهاى حكومت برمىشمرد.شيوه بحث همدانى در كتاب ذخيرة الملوك تماماً حاكى از پيوندى است كه او بين مباحث دين و سياست قائل است، چرا كه در هر يك از بابهاى دهگانه اين كتاب كه به منظور ارشاد پادشاهان نوشته شده، ابتدا به بيان آيات و روايات مربوط به موضوع مطرح شده مىپردازد و سپس در قالبهاى فلسفى، عرفانى و اخلاقى به تأييد و اثبات همان مطالب همت مىگمارد.همان طور كه گفته شد، يكى از وظايف مهم حاكم از نظر همدانى اجراى احكام شرع است. او در مكتوبات خود خطاب به طغان شاه(طغان شاه حاكم ناحيه «كونار» (منطقهاى در تاجيكستان فعلى و در نزديكى مرز افغانستان و پاكستان) كه تحت الحمايه پادشاهان كشمير بود) نوشته است:رعايا را امر [به] معروف كن و براى اشاعه امور دين كسان خود را مأمور ناحيات ولايت ساز تا فرزندان مردم را تسليم كند در اقامت دين و امور اسلام. بدين طريق ظلمتهاى بىدينى و بىعملى و بدعت دور گردند. زنهار امور اقامت دين را سهل نگيرى و بدانى كه امرى را كه سهل بگيرى ثمرهاى ندهد. سرعت نفوذ احكام [دين ]موقوف به حكم سياست است.19همدانى با تأكيد بر اصل امر به معروف و نهى از منكر و توجه دادن حاكم به اين اصل مهم بر ضرورت توجه حكومت به شريعت پاى مىفشرد و حتى در اين راستا توصيه مىكند:و چون در اين زمان جهل چنان بر روزگار غالب است كه در شهرهاى معظم كه مجمع علما و مقر فضلاست اكثر خلق به احكام صلاح و فساد و فروض اعيان جاهلند - فضلاً عن القرى والجبال والبوادى - بر ولات و حكام عصر واجب است كه در هر قريهاى از قراء ولايت و در هر محله از محلّههاى شهر معلمى فقيه نصب كنند تا عامه خلق را تعليم امور دين و فرايض شرع بياموزند...20همدانى معتقد است هدايت جامعه اصالتاً از آن انبيا و پس از آنها عرفا و اعيان اولياست، اما دنيا طلبان مغرور و خودپسند مانع اصلى بر سر راه اين گروه بودهاند و آنها از هدايت خلق باز ماندهاند21 و لذا همدانى براى حكومت نقشى در تداوم نقش پيامبران و اولياى خداوند قائل است؛ به عبارت ديگر، حاكم صالح مىتواند آبى را كه از جوى صراط هدايت به وسيله جاهلان و خودپسندان رفته است بدان باز گرداند. اين بدان معناست كه سياست اصلى است كه به كار هدايت مردمان در مسير حركت ازدنيا به آخرت مىآيد. اين نگرش همدانى به سياست را پيشتر از او در مباحث امام محمّد غزالى نيز مىتوان مشاهده كرد.22 اخلاق و حكومت
به نظر همدانى، راه كسب سعادت اخروى آراسته شدن به صفات حميده است. او اصول مكارم اخلاقى را ده صفت مىداند و باقى صفات را فروع آنها بر مىشمرد. اين ده اصل عبارتند از: علم، حيا، حلم، سخاوت، تقوا، شجاعت، عدل، صبر، صدق و يقين.23مير سيد على به دو صورت بين اخلاق و سياست پيوند مىزند: اول آن كه يكى از غايات سياست را آن مىداند كه حيوان صفتى در ميان خاص و عام رواج نيابد و در واقع همدانى حاكم را پاسبان اخلاق مىداند؛دوم آن كه اخلاق يكى از مبانى مشروعيت است و حاكمِ فارغ از اخلاق مشروع نيست و بدين جهت سراسر كتاب ذخيرة الملوك پر از نصايح و مواعظ اخلاقى به حاكم است و مىگويد: «رسولصلى الله عليه وآله فرمود: إنّ بدلاء أمّتي لم يدخلوا الجنّة بصلاة ولا صيام ولكن دخلوها بسخاوة الانفس وسلامة الصدور».همدانى معتقد است براى رسيدن به خداوند راهى نزديكتر از خدمت رسانى به خلق وجود ندارد و مىگويد: «ما از اين راه مقصود يافتهايم و عزيزان را هميشه وصيت و توصيف مىكنيم كه خدمت به عيال اللَّه را شعار خود سازند».24 مير سيد على به پادشاه توصيه مىكند كه شب زندهدار بودن و ورد خواندن و زهد ورزيدن كار درويشان است و پادشاه بايد به جاى اين امور به انجام واجبات اكتفا كند و در عوض به كمك حاجتمندان بشتابد و داد مظلومان را بستاند، چه اين كه اگر كسى يك دل شكسته را دريابد و يا يك درمانده را معمور سازد بهتر از آن است كه در همه عمر خود بيدار باشد و نوافل به جاى آورد.25همدانى معتقد است حب دنيا سرمنشأ همه گناهان است و اگر حاكم حب دنيا را به دل راه ندهد. مىتواند مقامى بسيار ارجمند داشته باشد، هر چند در ظاهر تاجى بر سر و قبايى در بر داشته باشد.26 مشروعيت حكومت
به نظر مىرسيد، آنچه به حاكم مشروعيت مىبخشد عدالت و اصلاحطلبى او در امور دين و دنياى مردم است و همان طور كه گذشت، وى پس از بيان منشأ حكومت به لزوم وجود حاكم عادل و مصلح كامل اشاره مىكند؛ به عبارت ديگر، در مباحث مربوط به دوگانگى مشروعيت (مشروعيت الهى و مشروعيت مردمى)، همدانى را مىتوان قائل به مشروعيت الهى آن هم از نوع خاص خود دانست. وى بر اين عقيده است كه حاكم را خداوند برگزيده است، اما اين حاكم برگزيده بايد بتواند از وضعيت خود در نهايت براى تحصيل سعادت اخروى استفاده كند و در غير اين صورت ترك آن منصب براى وى بهتر است.27همدانى مقام حكومت و ولايت را ايستگاهى بين «سعادت ابدى» و «شقاوت سرمدى» مىداند و از اين رو به حاكم عادل توصيه مىكند كه از خطر حكومت غافل نباشد، چرا كه «اگر در اداى حقوق بندگى سعى نمايد و اوامر را به تسليم و رضا انجام دهد، نعمتهاى فانى باعث سعادت ابدى او گردد و اگر رضاى آن حضرت از لحاظ هواى نفس بفروشد و آفتاب دولت ابدى را گل غفلت بپوشاند گرفتار نكال سرمدى گردد».28مير سيد على به طغان شاه مىنويسد كه مجموع عبادتهايى كه به سعادت اخروى مىانجامد به دو اصل باز مىگردد: يكى تعظيم امراللَّه و ديگر شفقت به خلقاللَّه.29 مىتوان اين دو نكته را ملاك مشروعيت حاكم از نگاه همدانى دانست:و حاكم و پادشاه چون بر نهج عدل و احسان بود و در اقامت حدود شرع و نفاذ احكام دين كوشد وى در زمين نايب و برگزيده حق و سايه اللَّه و خليفه رحمان است و چون طريقت معدلت و احسان بگذارد و بر بندگان شفقت نكند و متابعت نفس و هوا كند و اهمال اقامت حدود شرع روا دارد وى به حقيقت نايب دجال و دشمن خدا و رسول و خليفه شيطان است.30 نتيجهگيرى
روشن شد كه همدانى بيش از آن كه به جنبههاى ساختارى سياست و حكومت بپردازد، به مباحث مربوط به اصلاح آن از طريق آسيبشناسى اخلاقى و دينى حاكم و حكومت پرداخته است. او سعى مىكند با استفاده از دو قالب شريعت نامهنويسى و آموزههاى حكمت عملى، نظام سياسى مطلوب خود را در حاكمى صالح و متخلق ترسيم كند و از اين رو تقريباً در تمام مباحث سياسى همدانى مىتوان رگههاى مربوط به اخلاق و ديانت را يافت.نگاه عارفانه همدانى به جهان هستى و دنياى گذرا عامل آن است كه وى سياست را به گونهاى بپسندد كه سعادت آن جهانى افراد جامعه را در پى داشته باشد و سعادت آخرت افراد جامعه وابسته به وجود حاكمى سعادتمند است. حاكم سرمنشأ تغيير و تحولات جامعه است و لذا ثواب سعادت و يا عقاب شقاوت جامعه شامل حال او نيز خواهد بود. 1. دانش آموخته حوزه علميه قم و پژوهشگر پژوهشكده انديشه سياسى2. احسان اللَّه استخرى، اصول تصوف (تهران: نشر معرفت، 1380) ص 292.3. محمد رياض، «تصحيح متن مكتوبات مير سيد على همدانى»، مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، سال 20، شماره اول (1353) ص 33.4. هانرى كوربن، تاريخ فلسفه اسلام، ترجمه سيد جواد طباطبايى (تهران: كوير، 1373) ص 427.5. پرويز ذكايى، مروج اسلام در ايران صغير (همدان: دانشگاه بو على سينا، 1370) ص 13.6. عبدالرحمن جامى، نفحات الانس من حضرات القدس (تهران: اطلاعات، چاپ سوم، 1375) ص 449.7. همان، ص 449.8. ايرج گلسرخى، شرح مرادات حافظ از مير سيد على همدانى (تهران: وزارت امور خارجه، 1373) ص 35.9. على اصغر حكمت، «از همدان تا كشمير»، مجله يغما، سال 4، ش 8 (آبان 1330) ص 341.10. محمد اقبال لاهورى، كليات اشعار فارسى (تهران: انتشارات كتابخانه سنايى، 1376) ص 184.شعر اقبال اين گونه آغاز مىشود:سيد السادات سالار عجمدست او معمار تقدير امم... آفريد آن مرد ايران صغيربا هنرهاى غريب و دلپذير11. سيد جواد طباطبايى، خواجه نظام الملك (تهران: طرح نو، 1375) ص 104.12. مير سيد على همدانى، ذخيرة الملوك، تصحيح محمود انوارى (تبريز: مؤسسه تاريخ و فرهنگ ايران، 1358) ص 227.13. همان، ص 202.14. همان، ص 196 - 197.15. همان، ص 225 - 226.16. همان، ص 255.17. همان، ص 1.18. متن مكتوبات سال 21، ص 37 - 38.19. همان، ص 49، و ر.ك: همان، ص 43.20. ذخيرة الملوك، ص 404.21. متن مكتوبات سال 21، ص 58.22. ر.ك: حاتم قادرى، انديشه سياسى غزالى (تهران: وزارت امور خارجه، 1370) ص 94.23. ذخيرة الملوك: ص 144.24. محمد رياض، «تصحيح متن مكتوبات مير سيد على همدانى»، مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، سال 22، شماره اول (1354)، ص 348.25. همان، ص 348.26. همان.27. متن مكتوبات، سال 21، ص 43.28. همان، ص 42.29. همان.30. همان، ص 250.