برهان معقوليتيا احتياط عقلى بر وجود خدا
دكتر محمد محمدرضايى يكى از راههاى شناخت وجود خدا معقوليت اعتقاد به خداست. امام على عليه السلام در كلمات خود به اين راه اشاره فرمودهاند. به طور خلاصه اين برهان چنين است: اعتقاد به خدا و لوازم آن از عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است. براى توضيح اين راه، ذكر مقدماتى لازم است: به طور كلى اعتقادات و جهانبينىهاى انسان بر اساس پذيرش ماوراى طبيعت و انكار آن، به دو دسته تقسيم مىگردد: 1) جهان بينى الهى،2) جهان بينى مادى. جهان بينى مادى، فرقهها و گرايشهاى مختلفى دارد; ولى همهى آنها در انكار وجود خدا و به تبع آن در انكار جهان آخرت مشتركند. جهانبينى الهى نيز گرايشها و نحلههاى مختلفى دارد كه همهى آنها در اعتقاد به وجود خدا مشتركند. اديان توحيدى و يا آسمانى، روشنترين جلوههاى جهانبينى الهى هستند كه همهى آنها در سه اصل كلى مشتركند:
الف) اعتقاد به خداى يگانه.
ب) اعتقاد به زندگى ابدى براى هر فردى در جهان آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالى كه در اين جهان انجام مىدهند. ج) اعتقاد به بعثت پيامبران از طرف خدا براى هدايتبشر به سوى كمال نهايى و سعادت دنيا و آخرت . البته بر اساس اين اعتقاد كه عقل انسانى به تنهايى قادر به رستگارى انسان نمىباشد; چنانچه در قرآن آمده است: «انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم» . (1) «خدا كتاب و حكمتبر تو نازل كرده و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت» . معناى آيه، اين است كه اى پيامبر تو كه اشرف مخلوقات و سرآمد انسانها هستى خدا به تو كتاب وحكمت داد و آنچه كه نمىتوانستى فرا بگيرى، به تو آموخت. بنابراين عقل انسان به تنهايى و بدون استمداد از وحى الهى توان نيل به درستكارى را ندارد. بنابراين انسان در زندگى با دو نوع اعتقاد مواجه است: يكى اعتقاد به خدا و ديگرى اعتقاد به انكار خدا. اين دو اعتقاد را صرف نظر از دلايلى كه در تاييد اعتقاد به وجود خدا وجود دارد، مورد ارزيابى عقلانى قرار مىدهيم تا ببينيم كدام يك از آنها توجيه عقلى بيشترى دارد كه معقولتر را برگزينيم. البته اين نكته را بايد در نظر بگيريم كه صرف اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا نيست كه بايد در مورد آن تصميم بگيريم، بلكه هر كدام آنها را بايد با لوازم خاصشان مورد توجه قرار دهيم. كسى كه اعتقاد به خدا دارد و انسان را مخلوق خدا مىداند، بر آن است كه چون خالق حكيم است، مخلوق خود را عبث نيافريده است، چنان چه قرآن مىفرمايد: «افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون». (2) «آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريدهايم و به سوى ما بازگردانده نمىشويد» . از اين رو خداوند، انسان را هدايت مىكند تا به كمال نهايى خود نايل شود و در اين راستا، بايد وسايل كمال و سعادت او را تامين كند و از جمله آنها ارسال پيامبران مىباشد. چنانچه قرآن مىفرمايد: «هو الذي ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله وكفى بالله شهيدا» . (3) «اوست كسى كه پيامبر خود را به قصد هدايت، با آيين درست روانه ساخت تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند وگواه بودن خدا كفايت مىكند» . همچنين حكمتخدا اقتضا مىكند كه بعد از اين جهان، جهان ديگرى باشد كه در آنجا انسانها مطابق رفتار خود در اين دنيا زندگى كنند و آن جهان آخرت نام دارد. كسى كه عالمانه و عامدانه نافرمانى خدا كند گرفتار شقاوت و عذاب اخروى مىشود وكسانى كه مطابق دستورات خدا عمل كنند، سعادتمند خواهند شد. آيات زيادى در قرآن بر آن دلالت دارد كه اگر انسانها به دستورات خدا جامه عمل بپوشانند رستگار و الا گرفتار شقاوت مىشوند: 1. «يا ايها الذين آمنوا امنوا بالله ورسوله و الكتابالذي نزل على رسوله و الكتابالذي انزل من قبل و من يكفر بالله و ملائكته وكتبه و رسله و اليوم الاخر فقدضل ضلالا بعيدا» . (4) «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد و كتابهايى كه قبلا نازل كرده بگرويد و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد، در حقيقت دچار گمراهى دور و درازى شده است» . 2. «من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبلمنه و هو في الاخرة من الخاسرين» . (5) «هر كس دينى جز اسلام اختيار كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران خواهد بود» . 3. «ليسالبر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب و لكن البر من ءامن بالله و اليوم الاخرو الملائكة و الكتابو النبيين و آتى المال على حبه ذوي القربى واليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلاة و آتى الزكاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين في البآساء و الضراء و حين الباساولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون» . (6) «نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد، بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورد، ومال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و گدايان و در [راه آزاد كرد ن] بندگان بدهد، و نماز را برپاى دارد، و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند، و در سختى و زيان، و به هنگام جنگ شكيبايانند، آنند كسانى كه راست گفتهاند، و آنان همان پرهيزگارانند» . بنابراين اعتقاد به خدا، توام با اعتقاد به نبوت و قيامت و دستورات الهى و پاىبندى به اصول اخلاقى است. اگر آدمى دستورات الهى را مستقل از الهى بودنشان مورد تعقل قرار دهد، خواهد ديد كه اكثر آنها را عقل به نحو مستقل تصديق مىكند و به تعبيرى: دستورات الهى به گونهاى است كه همهى آنها در جهت تقويت انسانيت مىباشد و محرمات آن، آنهايى است كه سبب سقوط انسانيت مىشوند نظير: به پدر و مادر و خويشاوندان نيكى كنيد، به عدالت رفتار كنيد، ستم نكنيد، مال يتيم را به ستم نخوريد، هيچ كس به خصوص ناتوان را ميازاريد، حسد نورزيد، كينهتوز و منافق نباشيد، صفا و خلوص و يكرنگى داشته باشيد، خوراكىهاى پاكيزه بخوريد و از خيانتبپرهيزيد، خمر نخوريد، قمار نكنيد، براى تقويت تقوا روزه بگيريد و.... حال اگر ما از يك سو اعتقاد به خدا و لوازم آن را يعنى اعتقاد به قيامت، نبوت و هدايت الهى و دستورات الهى را در نظر بگيريم كه در صورت پاىبندى قلبى به آنها، سعادت ابدى را در پى دارد، و از سوى ديگر عدم اعتقاد به خدا و لوازم آن را يعنى عدم اعتقاد به قيامت و نبوت، و ناديده انگاشتن دستورات و هدايت الهى كه شقاوت ابدى را در پى دارد در نظر بگيريم و مورد تامل قرار دهيم اعتقاد به خدا و لوازم آن، معقولتر به نظر مىرسد; زيرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما منافع زيادى كسب كردهايم و از شقاوت ابدى اجتناب ورزيدهايم و در صورت كذب چنين اعتقادى، ضرر و زيانى نكردهايم. بنابر اين معقول آن است كه اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذيريم. يكى از لوازم اعتقاد و عدم اعتقاد به وجود خدا، اعتقاد و انكار قيامت است. اگر تصديق به قيامت و انكار آن را با هم مقايسه كنيم; بدون شك تصديق به قيامت معقولتر به نظر مىرسد. زيرا در صورت صحت اعتقاد به قيامت، شخص معتقد، ضرر و زيانى نكرده است ولى شخص بى اعتقاد گرفتار شقاوت ابدى مىشود. اما اگر چنين اعتقادى در واقع كاذب باشد، شخص معتقد و منكر هر دو مساوى خواهند بود. بنابراين خردورزى ايجاب مىكند كه اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر است. امام رضا عليه السلام در روايتى به همين معنا اشاره مىفرمايند: دخل رجل من الزنادقة على ابي الحسن و عنده جماعة. فقال ابو الحسن عليه السلام : ايها الرجل! ارايت ان كان القول قولكم و ليس هو كما تقولون ا لسنا واياكم شرعا سواء ، لا يضرنا ما صلينا و صمنا و زكينا و اقررنا؟ فسكت الرجل، ثم قال ابو الحسن: ان كان القول قولنا و هو قولنا افلستم قد هلكتم و نجونا؟ (7) يكى از زنادقه وارد مجلسى شد كه امام رضا عليه السلام در آن حضور داشت. امام فرمود: اى مرد اگر اعتقاد شما صحيح باشد در صورتى كه در واقع چنين نيست، آيا ما و شما مساوى نيستيم و نماز، روزه، زكات و اقرار و تصديق، زيانى به ما نمىرساند. آن مرد ساكتشد، سپس امام در ادامه فرمود: و اگر اعتقاد ما بر حق باشد، در صورتى كه در واقع اعتقاد ما بر حق است، آيا چنين نيست كه شما به هلاكت مىرسيد و ما به رستگارى. بنابراين از اين كلام امام رضا عليه السلام به خوبى برمىآيد كه اعتقاد به خدا و لوازم آن معقولتر از بديل آن است. شرط پاسكال
يكى از متفكران مغرب زمين به نام پاسكال، همين استدلال را به نام برهان شرطبندى مطرح كرده است كه در فلسفهى غرب به «شرط پاسكال» معروف است. به نظر پاسكال، عالم از منظر دينى مبهم است. او معتقد است كه عقل نمىتواند در نهايت دربارهى وجود خدا حكم كند، زيرا در عالم، هم در تاييد وجود خدا و هم در رد آن شواهدى وجود دارد. از اين رو، در عالم سر درگمى وجود دارد. او با توجه به اين سر درگمى، اعتقاد دارد كه آدمى بايد زندگى خود را بر سر اين قضيه كه خداوند وجود دارد، شرط ببندد. يعنى به نظر او اين كه خداوند هست، برگ برنده خوبى است و آدمى بايد زندگى خود را بر محور آن سامان دهد و همواره چنان عمل كند كه گويى قضيه فوق درست است. به گمان پاسكال ، آنچه انسان در چنين شرطبندى از دست مىدهد ناچيز است ولى مىتوان ثابت كرد كه آنچه به دست مىآورد، بىاندازه خوب است . به نظر وى ، معقولتر است كه در صدد اجتناب از احتمال خسران عظيم باشيم; زيرا اگر كسى به خداوند بىاعتقاد باشد ولى در واقع خدايى باشد، گرفتار عذاب ابدى خواهد شد. (8) برهان شرطبندى پاسكال هنوز براى فيلسوفان دين جذبه دارد و در سالهاى اخير بسيار از آن دفاع كردهاند. البته اين سخن پاسكال كه عقل نمىتواند در نهايت درباره خدا حكم كند، سخن درستى نيست; زيرا كه براهين خدا در موضع خود مبرهن شده است. بنابراين از مجموع بحثهاى فوق مىتوانيم چنين نتيجه بگيريم كه برهان معقوليت را مىتوانيم به عنوان يك راه خداشناسى برگزينيم. 1. نساء/113. 2. مؤمنون/23. 3. توبه/33. 4. نساء/136. 5. آل عمران/85. 6. بقره/177. 7. اصول كافى: 1/78، ح3; عيون اخبار الرضا: 1/131، ح28. 8. M.W.F.Stone, "What is Religious Epistemology" ? in philosophy(2), editet by A.C. Gryling, oxford university press, 1998,p.337 .