برگي ازيک نوشته
چکيده :
1- نيايش، عمل حياتي و متعارفي است كه بوسيلة آن، جزيرة كوچك شخصيت ما وضع خود را در كل بزرگتري از حيات اكتشاف مي كند. «اقبال لاهوري» 2- عبادت و پرستش نشان دهندة يك «امكان» و يك «ميل» در انسان است: امكان بيرون رفتن از مرز امور مادي و ميل به پيوستن به افق بالاتر و وسيع تر. چنين ميلي و چنين عشقي از مختصّات انسان است. «اقبال لاهوري» 3- انسان نمي تواند بدون عبادت زيست كند؛ همه مردم به شكلي و بنوعي عبادت و پرستش دارند و اين پرستش جزء غرائز ذاتي و فطري بشر است، يعني بشر فطرتاً گرايش دارد كه يك چيزي را تقديس و تنزيه كند و خويشتن را به او نزديك نمايد. «استاد شهيد مطهري/ آشنايي با قرآن/ صفحه 132» 4- پيام قرآن اينست كه اي انسان!؛ رب خود؛ پروردگار خود؛ صاحب اختيار خودت را بپرست. آن صاحب اختياري كه تمام هستي به اراده او وابسته است و اگر يك لحظه غافل گردد، «در هم فرو ريزند غالبها». «استاد شهيد مطهري/ آشنايي با قرآن/ صفحه 132» 5- پرستش نوعي رابطه خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه است كه انسان با خداي خود برقرار مي كند. اين نوع رابطه را انسان تنها با خداي خود مي تواند برقرار كند و تنها در مورد خداوند صادق است؛ در مورد غير خدا نه صادق است نه جايز. «استاد شهيد مطهري/مجموعه آثار ج 2/ جهان بيني توحيدي /94» 6- پرستش، چه قولي و چه عملي، يك كار «معني دار» است. انسان با اقوال عابدانة خويش حقيقت بلكه حقايقي را ابراز مي دارد و با اعمال عابدانة خود، از قبيل ركوع و سجود و وقوف و طواف و امساك، همان را مي خواهد بگويد كه با اذكار قولي خود مي گويد. «استاد شهيد مطهري/مجموعه آثار ج 2/ جهان بيني توحيدي /94» 7- وقتي برنامه زندگي ما براساس تكليف و رضاي حق تنظيم شد، آن وقت خوردن ما، خوابيدن ما، راه رفتن ما، حرف زدن ما و خلاصه زندگي و مردن ما يكپارچه مي شود اخلاق، يعني يكپارچه مي شود كارهاي مقدّس: «استاد شهيد مطهري/فلسفه اخلاق/ ص 127» «ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين» «سوره انعام / آيه 162» 8- تمام وجود در طريق محبت الهي در حركتند. آن گياه هم كه حركت مي كند جز عشق او هيچ در سر ندارد، آن سنگ هم كه با قوه جاذبه حركت مي كند، در واقع غير از اينكه حق و ذات حق را جستجو مي كند و محبت خدا در ذات اوست، چيز ديگري نيست. «و ان من شئي الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم». «استاد شهيد مطهري/ فطرت/ ص 180»
خبـرداري كـــه سيـاحـان افــلاك
چـه مي خواهند از ايـن منـزل بـريدن
در اين محرا بگـه، معبودشـان كيسـت
همـه هستند سـرگــردان چـو پرگـار
پـديـد آرنـدة خــود را طلبــكـار
چــرا گـردند گـرد مــركز خــاك
كـه مي جويند از اين مهمـل كشيدن
از اين آمد، شدن، مقصودشان چيست
پـديـد آرنـدة خــود را طلبــكـار
پـديـد آرنـدة خــود را طلبــكـار
جمــلة ذرات عــالـــم در نهــــان
مـا سميعيـم و بصيــر و با هْشيــــم
چـه شمـا سـوي جمـادي مـي رويـد
محـرم جــان خـدادان كـي شـويـد
بـا تــو مـي گويند روزان و شبـــان
با شمــا نا محـرمان مــا خامشيــم
محـرم جــان خـدادان كـي شـويـد
محـرم جــان خـدادان كـي شـويـد
بــس كـــه ببستنـــد بر او بــرگ و سـاز
گــر تو ببينـــي نشناسيش بـــاز
گــر تو ببينـــي نشناسيش بـــاز
گــر تو ببينـــي نشناسيش بـــاز