ریشه، بستر و چالش های نهضت های اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ریشه، بستر و چالش های نهضت های اسلامی - نسخه متنی

مرتضی شیرودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ريشه، بستر و چالشهاي نهضتهاي اسلامي

پژوهشگر: مرتضي شيرودي

چکيده:

به لحاظ جامعه‌شناختي، ظهور جنبشهاي سياسي ــ مذهبي در دهه‌هاي اخير، ريشه‌هاي داخلي و خارجي قابل اعتنايي دارد اما نكته مهم آن است كه چرا عليرغم‌آنكه جنبشهاي جديد ريشه‌هاي فكري و تشكيلاتي خود را از جنبشهاي قديمي‌تر اخذ كرده‌اند، داراي عمق فكري و گستردگي اطلاعات و معلومات ديني و سياسي چنداني نيستند. هرچند جوان‌بودن بيشتر اعضاي اين جنبشهاي نوظهور را مي‌توان عامل مهمي در اين مساله به حساب آورد، اما به‌نظر مي‌رسد رويگرداني آنها از فعاليتهاي فكري و فرهنگي مستمر و آهسته نيز در ايجاد اين حالت بي‌تاثير نباشد. افزايش گروههاي مبارز اسلامي در دهه‌هاي اخير، حكايت از نارضايتي آشكار جوانان در بسياري از كشورهاي خاورميانه دارد. در طول دو دهه 1950 و 1960مردم جهان عرب آرزو داشتند وضعيت مطلوب در سايه نيل به سوسياليسم و پان‌عربيسم تحقق يابد، اما ديري نپاييد كه با شكست اعراب و پيروزي اسرائيل در جنگهاي 1956، 1967، 1973 و وقوع انقلاب اسلامي در 1979، جهان عرب به‌يكباره با بازگشت به اسلام در جوامع خود روبرو شد. جريان تجديد حيات اسلام، درواقع با افول جنبشهاي ملي‌گرايانه اعراب و ناكامي تجارب مربوط به توسعه در كشورهاي خاورميانه (چون كماليسم در تركيه و انقلاب سفيد در ايران) همراه بود. در فاصله بين سرخوردگي از ناسيوناليسم و سوسياليسم ازيك‌طرف و اميدآفريني انقلاب اسلامي ازسوي‌ديگر، نوعي بي‌ثباتي در جهان اسلام پديد آمد.

در اين وضعيت بي‌ثبات ناشي از شكست تجربه‌هاي مذكور، كشورها و ملتها به مفاهيم قديمي‌تر اميدبخش كه قرابت بيشتري با آنها احساس مي‌كردند، به‌عنوان تنها ملجأ و پناه‌ روي آوردند. در چنين فضايي، اساس جهت‌گيري‌هاي فكري جنبش اسلامي بر انديشه‌هاي ابن‌‌تيميه (فوت 728.ق) ــ فقيه حنبلي دوران افول سلسله عباسي كه در سوريه مي‌زيست ــ قرار گرفت. ابن‌‌تيميه در زمان خود، ضمن اعلام انزجار از فجايع برجاي‌مانده از سوي تاتارها و نيز بيزاري از صلح و سازش سياستمداران هم‌عصر خود با جنگجويان مغول و ساير مهاجمين، سعي كرد در كتاب السياسهًْ الشريعهًْ و ديگر نوشته‌هاي خود، دلايل مستند و محكمي را براي سرپيچي از حاكمان جور به مسلمانان ارائه دهد. تعاليم وي، همواره تاثيرات فراواني بر جنبشهاي مقدس‌مآب و مبارزه‌جويي كه نوع نگرش‌شان به اسلام سنتي بوده، به همراه داشته است.[ i ]

ريشه‌هاي فكري جنبش اسلامي اخير

الف‌ــ وهابيت: وهابيت توسط محمدبن‌عبدالوهاب‌بن‌سليمان (وفات 1171.ق) در صحراي نجد عربستان واقع در حاشيه امپراتوري عثماني پايه‌گذاري شد. انديشه‌هاي وي بر تعاليم احمدبن‌حنبل (وفات 234.ق) و بيشتر بر آراي ابن‌تيميه استوار بود. اين انديشه‌ها از سوي محمدبن‌سعود، حاكم شهر درعيه در نجد، پذيرفته شد و به كمك شمشير خاندان سعود و با استفاده از ضعف امپراتوري عثماني و حمايت بيگانگاني چون انگليس گسترش يافت، و بخشي از جنبشهاي فكري و اجتماعي جهان اسلام را تحت‌تاثير نه‌چندان‌خوشايند قرار داد.[ ii ]

آرا و انديشه‌هاي احمدبن‌حنبل (موسس مذهب حنبلي)، ابن‌تيميه (مروج مذهب حنبلي) و محمدبن‌عبدالوهاب (باني نوحنبليان) به‌عنوان سلسله‌جنبانان فرقه وهابيت، حداقل در دو جهت عمده به هم شبيه‌اند؛ اول‌اين‌كه با هرگونه تفسير و تعمق در قرآن و حديث و گرايش به عقل و فلسفه، تصوف، عرفان، انديشه و اجتهاد به‌شدت مخالف بودند و تنها مراجعه به ظواهر قرآن و حديث را براي انجام تكاليف شرعي و اداره زندگي بشر كافي مي‌دانستند؛ دوم‌اين‌كه طرح چنين موضعي از آن جهت صورت مي‌گرفت كه تنها راه صيانت از اسلامي كه به عقيده آنان بي‌نهايت به بيراهه و انحراف افتاده و به بدعت و شرك‌آلوده شده بود، استناد و عمل به ظواهر دست‌نخورده قرآن و حديث و بازگشت به سلف صالح[ iii ] تلقي مي‌گرديد، اما اين خود انحرافي جديد از اسلام اوليه به حساب مي‌آمد. درواقع وهابيت نمي‌توانست از اسلام تصويري ارائه كند كه به‌عنوان آخرين دين توحيدي، قادر به اداره زندگي بشر باشد، و لذا به ضديت با هرگونه تدبيرانديشي و تفسير در حوزه دين روي آورد و از اين طريق با سلب‌ پويايي و تحرك از اسلام، به مسكوت‌ماندن نيازها و خواسته‌هاي جديد مسلمانان منجر شد. به‌همين‌جهت وهابيت اغلب در سرزمينهايي رشد و گسترش يافت كه از نظر فرهنگي، فكري و اجتماعي عقب‌مانده بودند.

البته عوامل ديگري نيز بر ناتواني وهابيت تاثير گذاشته‌اند؛ از جمله:

1ــ وهابيت با همه فرقه‌هاي اسلامي غيرحنبلي مخالف است تابدانجاكه پيروان ديگر فرقه‌هاي اسلامي را كافر و ريختن خون آنها را مباح مي‌داند

2ــ زماني كه امپراتوري عثماني به علت ضعف، نيازمند همياري مسلمين بود، جنبش ضدعثماني وهابيت شكل گرفت و سبب تضعيف بيشتر آن دولت گرديد
.[ iv ] اين موضع‌گيري، همسو با سياست انگلستان بود كه تجزيه عثماني را در سر مي‌پرورانيد. جنبش وهابيت بر جنبشهاي اسلامي معاصر تاثير سوء گذاشت و شكست نهضت اصلاح‌طلب اسلامي و افول انديشه اصلاح در جهان اسلام، درواقع به علت نفوذ انديشه‌هاي ارتجاعي و واپسگرانه وهابيت صورت گرفت. وهابيت جديد نيز كه از دهه دوم قرن چهاردهم هجري متولد شد، علاوه بر بي‌تفاوتي سياسي نسبت به غرب، ضديت با دستاوردهاي تمدن جديد غربي را نيز كنار گذاشت و به‌شدت به مصرف كالاي غربي روي آورد[ v ] اما جالب‌آنكه همچنان خود را مؤمن و مجري قوانين اسلامي نخستين نشان مي‌دهد.[ vi ]

ب‌ــ سنوسيّه: طريقه سنوسي يكي از شاخه‌هاي تصوف در آفريقا است كه برخلاف ساير طريقه‌هاي تصوف، زهد و رياضت مفرط را جايز نمي‌شمارد و اين ويژگي، پي‌ريزي جنبش اصلاح‌طلب سنوسي در شمال آفريقا توسط محمدبن‌علي سنوسي ادريسي الجزايري (فوت 1235.ق) را فراهم آورد. در آغاز، اين جنبش واكنشي در مقابل انحطاط اخلاقي، اجتماعي و عقب‌ماندگي مسلمين بود، ولي بعدها به علت گسترش نفوذ و هجوم استعمارگران، از جنبه ضداستعماري شديد نيز برخوردار شد.[ vii ] جنبش سنوسي در ارائه يك الگوي عملي به منظور نجات مسلمانان از عقب‌ماندگي، به ايجاد يك نظام حكومتي بر پايه نظم، تشكيلات، اجتماع و تعاون در صحراهاي خشك ليبي اقدام نمود كه بر اساس آن، هر فرد موظف به شركت فعال و موثر در يك فعاليت اجتماعي بود. نتيجه چنين اقدامي، دستيابي به پيشرفتهاي قابل توجه در امر آموزش، پرورش و كشاورزي بود؛ الگويي كه در شرايط سخت اقليمي آفريقا و فشار روزافزون دشمن خارجي به‌دست آمد. اين جنبش براي مقابله با خطر خارجي كه سرزمينهاي اسلامي را مورد تهديد قرار داده بود، ضمن تشريك مساعي با جنبش مهدي سوداني،[ viii ] با فراهم‌آوردن سربازان داوطلب، شكستها و تلفات سختي را بر اشغالگران ايتاليايي وارد آورد. جانشينان محمدبن‌علي سنوسي چون سيداحمد شريف سنوسي و محمد سنوسي (معروف به مهدي)، مبارزات ضداستعماري جنبش را گسترش دادند. اين جنبش به علت ويژگي‌هايي چون وحدت‌گرايي، انعطاف‌پذيري و مداراگرايي ــ برخلاف وهابيت ــ ازهمان‌آغاز طرفداران بسياري يافت و در زماني كوتاه الهام‌بخش جنبش مهدي سوداني گرديد. جنبش سنوسي پس از بيست‌ سال جنگ و گريز، سرانجام در 1310.ق با دستگيري و اعدام عمر مختار (تنها رهبر بازمانده جنبش) توسط سربازان ايتاليايي، با شكست مواجه شد.

ج‌ــ ابوالعلا مودودي: ابوالعلا در 1282.ق در حيدرآباد هندوستان متولد شد. مودودي تا 1320.ق به فعاليتهاي علمي اشتغال داشت، اما در اين سال با تاسيس حزب جماعت اسلامي به پيروي از انديشه‌هاي حسن ‌البنا و جنبش اخوان‌المسلمين مصر، پا به عرصه فعاليتهاي سياسي گذاشت. مودودي هدف از تاسيس اين حزب را تلاش براي تشكيل دولت اسلامي اعلام كرد. وي براي تبيين و تشريح اين هدف، قريب صد كتاب و مقاله به رشته تحرير درآورد و در تلاش براي تحقق آن، بارها از سوي مقامات دولتي، كه مخالف انديشه و عمل سياسي او بودند، بازداشت شد. البته مودودي پس از استقلال پاكستان، از رژيم سياسي كشورش پشتيباني كرد و بر اين موضع خود باقي ماند.

نظريه سياسي مودودي به‌عنوان يك مصلح، متفكر و مبارز سياسي شناخته‌شده[ ix ] بر سه اصل استوار است: 1ــ حاكميت تنها از آن خدا است. براين‌اساس، هيچ‌كس حقِ اعمال قدرت بر ديگران را ندارد 2ــ فقط خداوند حق دارد قانون وضع كند؛ ازاين‌رو، هيچ‌كس، حتي پيامبران(ع)، حق وضع خودسرانه قانون را ندارند 3ــ دولت اسلامي صرفا براي اجراي قوانين وضع‌شده از سوي خداوند برپا مي‌شود و تازماني‌كه به اجراي قوانين الهي مي‌پردازد، مطاع است.

مودودي بر پايه اصول مذكور، نتيجه مي‌گيرد كه نظام سياسي اسلام يك نظام كاملا مردم‌سالار نيست؛ زيرا در دموكراسي، حاكميت از ‌آن مردم است و مردم حق وضع قانون را دارند، درحالي‌كه دولت اسلامي تازماني‌كه مجري قوانين شرعي باشد، مشروع است.[ x ]

از نظر مودودي، دولت اسلامي مأموريت دارد به تحقق و اجراي وظايف زير بپردازد: جلوگيري از استثمار افراد، پاسداري از آزادي انسانها، حمايت از مردم در مقابل بيگانگان، تكامل و توسعه عدالت اجتماعي، امر به معروف و نهي از منكر، برقراري نظام اجتماعي اسلامي، ريشه‌كن‌كردن پليديها و تشويق فضيلتها.

انجام اين وظايف در درون مرزهاي يك كشور اسلامي امكان‌پذير نيست، و به چارچوب مرزها محدود نمي‌شود، بلكه ماوراي مرزهاي داخلي را نيز دربرمي‌گيرد. از اين جهت، دولت اسلامي بايد يك دولت جهاني باشد.[ xi ] مودودي معتقد بود دولت اسلامي براي تحقق هدفهاي مزبور، بايد به وسيله كساني كه به احكام و قوانين الهي ايمان دارند و به آن عمل مي‌كنند، اداره شود. به‌عبارت‌ديگر، رهبر اسلامي براساس آيه «ان اكرمكم عندالله اتقيكم»[ xii ] برگزيده مي‌شود، پس او شخصي است كه از اعتماد كامل عموم مسلمانان برخوردار است و در اداره كشور با ديگران به مشورت مي‌پردازد؛ البته او نبايد براي احراز اين مقام، خود را نامزد كند، بلكه مردم از فردي كه شايستگي تصدي مقام رهبري را دارد، جانبداري و او را به رهبري انتخاب مي‌كنند. به عقيده مودودي، هركه براي احراز مقامهاي پرمسئوليتي چون مقام خلافت مي‌كوشد، كم‌صلاحيت‌ترين فرد براي تصدي اين مقام است.[ xiii ] درواقع مودودي هيچگاه نتوانست تاثير آراي جنبش اخوان‌الملسمين مصر را بر خود و حزبش، نفي كند. در حقيقت، آنچه او درباره حكومت بيان مي‌كرد، متاثر از آراي حسن‌البنا بود.

دــ سيدقطب مصري: وي يكي از بزرگترين انديشمندان مسلمان سياسي معاصر و نيز از متفكران بزرگ جنبش اخوان‌المسلمين مصر بود. او در سال 1285.ش در شهر اسيوطِ مصر به دنيا آمد، در 1319.ش به جنبش اخوان‌المسلمين پيوست و پس از شهادت حسن ‌البنا در 1328.ش نقش مهمي در تداوم اخوان‌المسلمين ايفا كرد. ازاين‌رو در 1333.ش از سوي جمال عبدالناصر ــ رئيس‌جمهور وقت مصر ــ دستگير و ده سال بعد با وساطت عبدالسلام عارف ــ رئيس‌جمهور وقت عراق ــ از زندان آزاد شد. سيدقطب يك سال بعد، مجددا دستگير و در 1345.ش به اتهام توطئه عليه رژيم ناصر، به دار آويخته شد.

سيدقطب مرد انديشه بود و كوشيد انديشه سياسي خويش را در مصر به اجرا درآورد. او معتقد بود در جامعه‌اي كه دولت اسلامي وجود نداشته باشد، حدود و دستورات اسلام ناديده گرفته مي‌شود و مسلمانان واقعي براي جستجوي عقايدشان در تنگنا قرار مي‌گيرند. او معتقد بود چنين جامعه‌اي، جاهلي و دارالحرب است؛ حتي اگر در آن، مسلمانان صاحب مال خويش باشند. از نظر سيدقطب، مسلمانان در چنين جامعه‌اي بايد به جنگ آزاديبخش براي براندازي دولت اقدام كنند اما اگر جنگ آزاديبخش ممكن نباشد، به‌ناچار بايد به صلح با دولت جاهلي تن دهند.[ xiv ] از نظر سيدقطب، ايمان واقعي به اسلام با تسليم به اراده و حاكميت خداوند آغاز مي‌شود؛ بنابراين، اگر رهبران سياسي مصر در اظهار ايمان به اسلام صادقند، بايد تمام عقايد دنيوي نظير سوسياليسم را كنار بگذارند؛ زيرا اسلام با سوسياليسم سازش ندارد. به‌بيان‌ديگر، سوسياليسم بر تصوراتي چون رفاه اجتماعي و خوشبختي مادي تكيه مي‌كند و از رستگاري معنوي غافل است، درحالي‌كه اسلام هرگز از همبستگيهاي مادي و معنوي زندگي بشر غافل نبوده و منابع و امكانات لازم را براي سازگاري با اوضاع و احوال جديد اجتماعي ارائه مي‌دهد. براساس انديشه سيد قطب، نظريه سياسي اسلام، بر پايه عدل استوار است و آيات مربوط به عدالت، به نفي تبعيض فرمان مي‌دهند. به اعتقاد سيدقطب، در عدالت اسلامي عشق و نفرت نقشي ندارند و موقعيت شغلي، اجتماعي و اقتصادي افراد تاثيري بر اجراي عدالت نمي‌گذارد. اين عدالت حتي دشمنان را در بر مي‌گيرد اما كساني كه به چنين عدالتي پشت مي‌كنند، ناچارند به زورمنداني كه عدالت را براساس منافع خود تفسير مي‌نمايند، روي آورند. سيدقطب بر پايه آيات قرآن مجيد، مردم را به اطاعت از اولي‌الامر فرامي‌خواند، اما اطاعت از نظر او به معناي اطاعت از هركسي كه بر منصب امارت تكيه مي‌زند، نيست؛ به‌عبارتي، اطاعت از حاكم به‌دليل حاكم‌بودن وي ضروري نخواهد بود، بلكه اطاعت از او در صورتي لازم است كه حاكم از قوانين اسلامي پيروي نمايد و چنانچه حاكم اسلامي از قانون الهي عدول كند، به‌هيچ‌وجه شايسته اطاعت نيست و دستوراتش نبايد اجرا شود.[ xv ]

جنبشهاي اسلامي و چالشهاي فرارو

جنبش اسلامي مصر، همانند بسياري از جنبشهاي اسلامي ديگر به دليل چالشهاي فراوان ناشي از ريشه‌هاي فكري و زيربناهاي اجتماعي‌شان، ناچارند براي دستيابي به اهداف خويش به يك خانه‌تكاني گسترده‌ اقدام كنند. اين چالشها عبارتند از:

1ــ عدم شناخت دقيق دشمن: بخش اعظم رهبران جنبشها، هيچگاه غرب را كه مهمترين دشمن جهان اسلام به‌شمار مي‌رود، از نزديك نديده‌اند، سفري به آن ديار نكرده‌اند و از نزديك با آن آشنا نشده‌اند. اگر رهبران اسلامي به توفيق شناخت دروني غرب نائل مي‌آمدند، چه‌بسا دچار بسياري از افراط و تفريطها نمي‌شدند. البته براي شناخت بهينه غرب به‌نوعي ثبات عقيده در خود فرد نياز است؛ چنانچه سيداحمدخان هندي از سفر به غرب، جز شيفتگي در برابر آن حاصل نكرد و اين شيدايي او درواقع از بي‌ثباتي عقيده او ناشي مي‌شد. مراد از شناخت دشمن، شناخت نقاط قوت و ضعف آن است و بهره‌جويي از نقاط قوت و دورافكندن نقاط ضعف آن. درواقع عدم شناخت دشمن، داستان مسجد مهمان‌كش سيدجمال‌الدين و فيل در تاريك‌خانه مولانا را به ياد مي‌آورد. تجربه نشان داده است، اغلب رهبراني كه به ديار دشمن رفته‌اند ــ افرادي چون سيدجمال‌الدين، دكتر بهشتي و... ــ ثابت‌قدم‌تر، دورانديش‌تر، واقع‌بين‌تر و در رهبري فكري مردم موفق‌تر بوده‌اند.

2ــ تكرار گفته‌هاي سيدجمال‌الدين: عمدتا جنبشها و جنبش‌گران اسلامي صرفا به گفته‌هاي سيدجمال‌الدين استناد نموده و آنها را تكرار مي‌كنند؛ حال‌آنكه سيدجمال‌الدين ازآنجاكه يك سده قبل مي‌زيست، هيچگاه تحولات جديد اجتماعي، سياسي، نظامي و... جهان اسلام پس از خود را پيش‌بيني نكرده و نسبت به آنها شناختي نداشته است. درواقع، زمان در جنبشهاي اسلامي به‌درستي درك نشده است. روشها، تاكتيكها و استراتژيها، قدري كهنه و غيركارآمد هستند. زمان جلوتر از جنبشهاي اسلامي است و دركل بايد گفت اين جنبشها با سير پرشتاب تمدن (تكنولوژي) هماهنگ نيستند. روشن است در قرن آينده ادامه اين وضعيت، آنان را دچار شوك خواهد كرد و اين يادآور تئوري شوك در كتاب شوك آينده تافلر خواهد بود. اگر تغييراتي در برخي جنبشها مشاهده مي‌شود، اين تغييرات بيشتر تعديل هستند تا تحول و پويايي؛ چنانكه سپاه صحابه چيزي كمتر از وهابيت ندارد و همان وهابيت صحراي نجد عربستان دو قرن قبل را مجسم مي‌سازد.

3ــ ضعف تئوريك يا فقدان برنامه: جنبشهاي اسلامي پس از نيل به پيروزي و يا پس از موفقيتهاي اوليه، عموما توان پاسخگويي به نيازهاي زمانه را ندارند و به جاي كوشيدن براي يافتن پاسخ مناسب براي مشكلات جديد مردم، به عقايد سنتي استناد مي‌كنند و بر آن پاي مي‌فشارند و در نتيجه با بن‌بست مشروعيت و نهايتا سرنگوني مواجه مي‌شوند. مثلا جنبش خلافت در هند، اگرچه خواهان ابقاي خلافت عثماني بود، اما طرحي براي كارآمدكردن آن ارائه نمي‌كرد. در چنين وضعيتي، جنبشها واپس‌گرا مي‌شوند. گاه ديده شده است رهبران اسلامي حتي به تغيير لباس دست زده و آشكارترين هويت شرقي‌بودن و اسلامي‌بودن خود را از دست داده‌اند. اين امر نه‌تنها كمكي به جوامع اسلامي نكرده است، بلكه آنان را به مصداق حكايت تقليد زاغ از كبك تبديل نموده كه سرانجام راه رفتن خود را نيز فراموش كرده‌اند.

4ــ سياست‌زدگي نه سياستمداري: در جنبشهاي اسلامي غالبا سياست بر دين غلبه دارد. جنبش‌گران بيشتر به راهكارهاي سياسي تكيه دارند و تنها به كسب قدرت مي‌انديشند؛ و لذا كمتر به فكر اداره قدرتمند و مشروعيت‌آفرين قدرت هستند. درواقع بيشترين وقت آنان صرف بازي‌هاي سياسي مي‌شود و كمتر به آموزشهاي عقيدتي مي‌پردازند. آنها قبل از دستيابي به قدرت، به كسب آن و پس از دستيابي به قدرت، به حفظ آن از راههاي سياسي متوسل مي‌شوند و در نتيجه رفته‌رفته رنگ ديني آنان از بين مي‌رود، به مرگ تدريجي مبتلا مي‌شوند و هرچه بيشتر پيش مي‌روند، در برخورد با مسائل، انفعالي‌تر ــ و نه فعال و تهاجمي ــ رفتار مي‌كنند. به‌عنوان‌مثال اخوان‌المسلمين مصر كه فعاليت خود را از قهوه‌خانه‌ها و با آموزش عقيدتي شروع كرده بود، يك دهه بعد كمتر به كار فرهنگي فكر مي‌كرد.

5ــ درك ناقص از اسلام: اگرچه تحولي شگرف در نگرش جنبشها در مسائل پيرامون روي داده است، اما آنان تا درك واقعي از اسلام به آن صورتي كه مبدا تحول همه‌جانبه فردي و اجتماعي ‌باشد، راه فراوان در پيش دارند. درحالي‌كه اخوان‌المسلمين مصر چندان با دموكراسي ميانه‌اي ندارد، اخوان‌المسلمين اردن با يك نظام پادشاهي پارلماني كنار آمده است و يا درحالي‌كه اقبال لاهوري نوعي اسلام مبتني بر جدايي از هندوها را به تصوير مي‌كشد، حسن ‌البنا فرقي ميان شيعيان و اهل سنت قائل نيست. اين‌كه كداميك از آنها درك واقعي از اسلام را ارائه مي‌دهند، هنوز براي جنبشهاي اسلامي مجهول است. وهابيون هركه را كه با آنان نيست، عليه خود مي‌دانند ولي سازمان انقلاب اسلامي عربستان، سني‌ها را به عضويت خود پذيرفته است.

6ــ فقدان نقش موثر زنان: نقش زنان در جنبشهاي اسلامي متفاوت و گاه متضاد است. ديدگاه سنتي در مورد زنان، بر عدم دخالت آنان در امور سياسي تاكيد مي‌كند؛ چنانكه در دوره طالبان زنان افغانستان فقط موظف به انجام كار در خانه بودند و يا زنان كويت هنوز حق راي و زنان عربستان حق رانندگي ندارند. اما در جنبشهاي معدودي چون ايران، زنان پيشتاز انقلاب شدند و به فرموده امام‌خميني(ره) اگر زنان نبودند انقلاب در ايران ممكن نبود. نگرش كهنه به نقش زنان، اقتباسي از وضعيت انسانها در عصر جاهليت است و درواقع نقش زناني چون حضرت خديجه(ع)، حضرت فاطمه(ع) و حضرت زينب(ع) را ناديده مي‌گيرد.

7ــ برخورد انفعالي با غرب: برخورد انفعالي جنبشهاي اسلامي در مقابل غرب كه گاه در قالب برخوردها و عكس‌العملهاي تند و نسنجيده و ناديده‌گرفتن تجربه تمدني بشر صورت مي‌گيرد، به‌هيچ‌وجه قابل توجيه نيست؛ چراكه تجربه تمدن غرب، فقط به غربيها تعلق ندارد، همان‌طوركه درياها و فضا نيز از آن همه مردم روي زمين هستند. ناديده‌گرفتن دستاوردهاي تمدن امروز، به معناي آغاز زندگي اجتماعي از نقطه صفر و يا نزديك به آن است، درحالي‌كه خداوند حتي برخي عقايد جاهليت، مثلا حرمت جنگ در ماههاي حرام را مورد تاكيد و تاييد قرار داده است؛ يعني تجربه صحيح در دستان هركس كه باشد، لزوما صحيح و پذيرفتني است و نفي دارنده تجربه، متوجه خود آن تجربه و امر صحيح نمي‌شود. ولي برخي جنبشهاي اسلامي به علت ذهنيت بدي كه به‌خاطر تجربه استعمار و حتي پيش از آن به‌خاطر جنگهاي صليبي از غرب دارند، گاه به‌راحتي حتي رويه سازنده تمدن غرب را نيز ناديده مي‌گيرند.

علاوه بر موارد فوق، تفرقه ديني چون شيعه و سني، تفرقه قومي مثل ناسيوناليسم عرب و ترك، تفرقه نژادي مانند برتري‌جويي اعراب بر تركان (به‌ويژه در جريان خلافت)، ضعفهاي تشكيلاتي و اصولا تشكل‌گريزي (برخلاف مورد حسن صباح)، علاقه به كار فردي و نه جمعي، فقدان رهبران كارآمد و روشن‌بين، التقاط در عقيده ديني (مثل عمر مختار در ليبي)، التقاط سياسي (مثل بعثيسم) و... از ديگر نقاط ضعف جنبشها هستند.

جنبشهاي اسلامي و سياست خارجي

جنبشهاي جماعت اسلامي، حماس، رنسانس اسلامي و حزب ‌التحرير الاسلامي به‌ترتيب در سالهاي 1942، 1987، 1990 و 1992.م/ 1321، 1366، 1369 و 1371.ش در پاكستان، فلسطين، آذربايجان و آسياي مركزي تاسيس شدند. مطالعه و مقايسه اجمالي روابط خارجي اين چهار جنبش كه در چهار مقطع زماني و مكاني مختلف شكل گرفته‌اند، تاثير زمينه‌هاي فكري و بسترهاي جامعه‌شناختي را در اتخاذ سياست خارجي از سوي جنبشها نشان مي‌دهد:

1ــ جماعت اسلامي پاكستان:

جماعت اسلامي پاكستان ابتدا در سال 1321.ش/1942.م در هند و به وسيله ابوالعلا مودودي تاسيس گرديد، اما پس از تجزيه هند، اين حزب نيز به دو شعبه منفك شد و بعدها شعباتي از آن در بنگلادش، سريلانكا، اروپاي غربي و امريكا نيز به‌وجود آمدند. جماعت اسلامي پاكستان از سال 1326.ش/1947.م، يعني از زمان استقلال پاكستان، نقش مهمي در تحكيم استقلال اين كشور و تحولات سياسي آن ايفا كرده است. هرچند سياست خارجي در زمره اهداف اوليه بنيانگذاران حزب جماعت اسلامي مطرح نبود، اما تقارن آغاز فعاليت اين حزب با مبارزات هند جهت كسب استقلال از استعمار انگليس، ‌خواه‌ناخواه باعث آشنايي اين حزب با روابط خارجي و بين‌المللي شد و آنها كم‌كم به ضرورت بهره‌گيري از آن در انديشه حزبي واقف گرديدند. با پيدايش انديشه استقلال در جامعه مسلمانان هند، اين حزب روابط خارجي را در جهت تشكيل يك كشور مسلمان (پاكستان) سوق داد. متعاقب آن، ديدگاههاي برون‌مرزي حزب را واژه‌هايي چون امت اسلامي و خلافت منعكس مي‌كردند. حزب با مفهوم جهاد در معنايي كه معادل جنگ و خونريزي باشد، مخالف بود و عقيده داشت جهاد تابع شرايط و مقررات انساني بر پايه شريعت اسلامي در ابعاد روابط خارجي است و از اين انديشه در كتاب الجهاد في اسلام (تاليف 1309.ش/1930.م) دفاع كرد. در دوره اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي سابق، حزب جماعت اسلامي اين تلقي از جهاد را به يكي از اركان سياست خارجي خود تبديل كرد و با لحاظ تناسب شرايط با جهاد نظامي، به كمك مجاهدين افغاني شتافت. در 1378.ش/ 1999.م قاضي حسين احمد ــ رهبر حزب جماعت اسلامي ــ بر نقش محوري جهاد در سياستهاي حزب تاكيد كرد. حزب درخصوص گسترش‌دادن حيطه كشور اسلامي و حقوق بشر اسلامي به خارج از مرزهاي سرزمين پاكستان نيز بر نقش محوري جهاد تاكيد دارد.

از ابتداي تشكيل حزب، تا سال 1349.ش/ 1970.م بنيانگذار حزب خطوط اصلي سياست خارجي حزب را تعيين مي‌كرد اما از آغاز دهه 1970.م حزب از اتكا به رهبر حزب در سياستگذاري سياست خارجي رها شد و تصميم‌گيري درخصوص موضوعاتي چون افغانستان، رابطه با كشورهاي حوزه خليج‌فارس و كشورهاي غربي، و نيز جايگاه پاكستان در منطقه و حوزه بين‌الملل به‌صورت شورايي و جمعي درآمد. همچنين از آغاز اين دهه رهبران جوان كه برخي از آنها فارغ‌التحصيل كشورهاي غربي بودند، مناصب خوبي را در حزب بر عهده گرفتند و اين مساله باعث شده است مواضع سياست خارجي حزب از جنبه اسلامي كمتري برخوردار شود. البته دخالتهاي دولت پاكستان، به‌عنوان يك عامل مهم در تعيين سياستهاي خارجي حزب نيز در كاهش صبغه اسلامي فعاليتهاي حزب قابل‌توجه است. شايد هم نفوذ و تاثير دولت پاكستان بر حزب باعث شده است اين حزب تاكنون نتواند به صورت آشكار و مشخص ديدگاه خود را درخصوص منافع منطقه‌اي پاكستان و سياستهاي متناسب با آن ابراز كند.

2ــ حماس:

حماس در نوار غزه به‌عنوان شاخه سياسي و نظامي اخوان‌المسلمين پايه‌گذاري شد، ولي در دهه 1360.ش/1980.م، رهبري حماس تغييرات زيادي در ساختار و اهداف اخوان‌المسلمين به‌وجود آورد، زيرا رهبري سنتي اين جنبش بر اصلاحات اجتماعي، ديني و آموزشهاي اخلاقي در مبارزه با اشغالگري اسرائيل تكيه داشت ولي نسل جوان و فعال به مخالفت با روش سنتي پرداخت و بر مقاومت مسلحانه در برابر اشغال فلسطين تاكيد مي‌كرد. سرانجام در سال 1366.ش/ 1987.م و با شروع انتفاضه، حماس مقاومت مسلحانه را در پيش گرفت و راه خود را از اخوان‌المسلمين جدا كرد.

هم‌اكنون يكي از مهمترين مسائل مطرح در سياست خارجي حماس، روند صلح خاورميانه است. در مخالفت حماس با روند صلح خاورميانه، شكي نيست اما درخصوص چگونگي مواجهه با مساله اشغال فلسطين و مبارزه با اسرائيل در درون جنبش، ديدگاههاي متعددي وجود دارد:

الف‌ــ گروه نخست، مخالف هرگونه راه‌حل جز آزادسازي كامل فلسطين هستند و مذاكره با اسرائيل را در تمامي اشكال آن رد مي‌كنند.

ب‌ــ گروه دوم، كه بيشتر آنها ميانه‌رو هستند، معتقدند براي قضيه فلسطين بايد به راه‌حلهاي مرحله‌اي متوسل شد. آنان دو راه‌حل موقت و نهايي را پيشنهاد مي‌كنند. راه‌حل موقت ايجاد كشور فلسطين در نوار غزه و كرانه باختري است كه بايد طي يك مرحله انتقالي صورت ‌گيرد و راه‌حل نهايي، استقرار كشور فلسطين در تمامي قلمرو فلسطين است.

ج‌ــ گروه سوم، معتقدند بايد يك آتش‌بس با اسرائيل برقرار كرد تا حماس بتواند قواي خود را مجددا سازماندهي كند.

از لحاظ تئوري، حماس مخالف سرسخت سياستهاي امريكا به‌شمار مي‌رود و رهبران اين جنبش تاكنون در بيانيه‌ها و سخنراني‌هاي خود، امريكا را حامي اصلي اسرائيل دانسته و معتقدند امريكا با طرح موضوع نظم نوين جهاني و جهاني‌شدن، قصد دارد رابطه سه‌جانبه امريكا ــ اسرائيل ــ اروپا را تقويت و متقابلا جهان عرب و كشورهاي مسلمان را تضعيف كند، اما در عمل، عليرغم قراردادن حماس در ليست جنبشهاي تروريست از سوي امريكا و فشار امريكا به دولت خودگردان فلسطين تا روزهاي اخير براي تحت‌تعقيب‌‌قراردادن اعضاي حماس، حماس تاكنون به اهداف امريكا حمله نكرده است. به‌دليل مخالفت حماس با روند به اصطلاح صلح خاورميانه و اقدام آن به عمليات نظامي عليه اسرائيل، دولت خودگردان نمي‌توانست در مقابل اين جنبش خاموش بنشيند و لذا به مبارزه با آن پرداخت؛ زيرا رهبران دولت خودگردان از زمان ياسر عرفات معتقد بودند انجام عمليات نظامي توسط حماس، آن گروه از سياستمداران اسرائيلي را كه در هيات‌حاكمه اين كشور خواستار صلح با فلسطين هستند، تحت فشار قرار خواهد داد و دولت خودگردان نخواهد توانست امتيازهاي لازم را از دولت اسرائيل بگيرد. علت ديگري كه دولت خودگردان را براي مقابله با حماس تشويق مي‌كرد، اين بود كه آنها قصد داشتند بدين‌وسيله رضايت‌خاطر امريكا را به‌عنوان مهمترين كشور خارجي دخيل در روند صلح خاورميانه، به‌دست آورند.

3ــ رنسانس اسلامي (آسياي مركزي):

تجديد حيات احزاب و گرايشهاي اسلامي در كشورهاي تازه‌‌استقلال‌يافته اتحاد جماهير شوروي سابق، امروزه مورد توجه سياستگذاران كشورهاي غربي قرار گرفته است. احزابي از قبيل حزب نهضت اسلامي تاجيكستان، اسلام يوقونيش پارتياسه ازبكستان و حزب رنسانس اسلامي، جنبشهاي اسلام‌گرايي هستند كه در سالهاي اخير در آسياي مركزي شكل گرفته‌اند. اعضا و هواداران اين احزاب عموما جوان هستند و در زمان استيلاي اتحاد جماهير شوروي، به جهان خارج دسترسي نداشته‌اند. تمامي اين احزاب مقارن با سقوط اتحاد جماهير شوروي شكل گرفته‌اند.

حزب رنسانس اسلامي در سال 1990 در آستاراخان روسيه شكل گرفت و رئيس آن احمد قاضي اختايف بود. اين حزب شعباتي در روسيه و ساير كشورهاي آسياي مركزي داشت، در آغاز فعاليت با مشكلاتي مواجه گرديد و در كشورهاي ازبكستان، تركمنستان و تاجيكستان فعاليت آن ممنوع شد. اين حزب دو نشريه به نام الوحده به زبان روسي و هدايه به زبان فارسي منتشر مي‌كرد. از لحاظ فكري و عقيدتي، اين حزب از جنبشهاي سني‌مذهب مانند اخوان‌المسلمين مصر و جماعت اسلامي پاكستان تاثير گرفته است. تاثير انقلاب اسلامي بر اين حزب را نيز در مصاحبه‌هاي رهبران شاخه تاجيكستان اين حزب مي‌توان مشاهده كرد. در خلال سال 1990 تا 1992.م، گروههاي اسلام‌گرا از ديگر نقاط جهان براي كمك به جريان احياي اسلام، به منطقه آسياي مركزي رهسپار شدند. اين جريان در ابتدا غيرسازمان‌يافته و بيشتر مبتني بر روابط شخصي و خويشاوندي بود. سپس كمكهاي مالي بيشتري از سوي گروههاي اسلامي براي ساخت مسجد به منطقه سرازير شد و اين كمكها بيشتر به مفتي‌هاي منطقه پرداخت مي‌شد. پس از مدتي، حزب رنسانس اسلامي متوجه شد از دريافت كمكهاي مالي خارجي بي‌بهره مانده است و تلاش كرد اين منابع را به سوي خود جلب كند. با اين وصف، منابع نوشتاري و اطلاعات اندكي درخصوص سياست خارجي اين حزب وجود دارند. البته توصيه‌هاي اين حزب به شعبه تاجيكستان تاحدودي خط‌مشي خارجي حزب را مشخص مي‌كنند: استقلال كامل در روسيه، داشتن دستگاه ديپلماتيك، و برقراري روابط اقتصادي و سياسي كامل با كشورهاي مسلمان آسياي مركزي. وجود اختلاف ميان تاجيكها ازيك‌سو و تاتارها و داغستاني‌ها ازسوي‌ديگر موجب كندي فعاليتهاي حزب شده‌اند. اما بااين‌همه، حزب در برقراري و توسعه روابطش با افغانستان و ايران موفقيت نسبي داشته است.

4ــ حزب التحرير الاسلامي:

حزب التحريرالاسلامي (حزب اسلامي آزاديخواه) يك سازمان سياسي اسلامي است كه تشكيلات آن در چهل كشور جهان فعاليت مي‌كند. با اين وصف، حزب مذكور در هيچ كشوري، دفتر قانوني و مكان رسمي براي فعاليتهايش در اختيار ندارد؛ زيرا هدفي را كه اين حزب دنبال مي‌كند، جهاد با امريكا، سرنگوني رژيمهاي وابسته و ايجاد يك حكومت مذهبي به جاي آنها براساس شريعت و خلافت اسلامي است. گسترش جهاني حزب ‌التحرير، به‌ويژه در اروپاي غربي و نيز در اغلب كشورهاي اسلامي، با دولتهاي خودكامه و سازمانهاي پليسي زيرزميني مواجه است؛ ضمن‌آنكه رهبر حزب در مناطق بزرگ و نيز در كشورها و مكانهاي محلي، همواره ناشناخته است.

خط‌مشي و عمليات حزب، در راستاي جهاني‌كردن اسلام است. اين ايدئولوژي، مدل غربي تعميم سكولاريسم و انديشه‌هاي تساهلي جديد را به چالش مي‌كشد. ويژگي اصلي حزب و حربه آن، جهاد است؛ جهاد با سرمايه‌داري ظالمانه، رژيمهاي سياسي وابسته، امريكا و متحدانش و همچنين با سران كشورهاي سازشكار مسلمان. قبل از يازدهم سپتامبر رهبران حزب امريكا را متهم مي‌كردند كه قصد دارد سلطه‌اش را بر جهان اسلام تحميل كند، اما بعد از يازدهم سپتامبر، حزب مدعي است امريكا بر ضد مسلمانان جهان اعلام جنگ كرده است. حزب التحرير در آسياي مركزي به‌طور فزاينده‌اي در حال رشد است و اين مساله فضاي سياسي سكولار حاكم بر منطقه را رو به تحليل برده است. امريكا براي مبارزه با گسترش اين حزب در آسياي مركزي، درصدد تشويق دموكراسي و مشاركت سياسي برآمده است. به‌علاوه، امريكا در پي ترغيب دولتهاي محلي به متلاشي‌كردن اسلام تندرو و جايگزين‌كردن نمونه‌هاي ديگري از اسلام بي‌خطر است. امريكا در آسياي مركزي منافع مهمي را دنبال مي‌كند كه در صورت گسترش احزابي نظير حزب ‌التحرير و تسلط آنها، ممكن است اين منافع آسيب ببينند: 1ــ دستيابي به پايگاههاي نظامي براي حمايت از عمليات در افغانستان 2ــ جلوگيري از گسترش سلاحهاي كشتارجمعي و تكنولوژي توليد آن 3ــ دستيابي به منابع طبيعي، شامل نفت و گاز.

به‌هرروي، حزب‌ ‌التحرير الاسلامي حداقل در منطقه آسياي مركزي تهديدي آشكار براي منافع امريكا به‌شمار مي‌رود. اين حزب پنج تا ده‌هزار عضو و حاميان زيادي در سراسر آسياي مركزي، به‌ويژه در كشورهاي ازبكستان، قرقيزستان و تاجيكستان دارد و عمليات خود را تا منطقه نفتي قزاقستان گسترش داده است. افزون‌برآن، اين حزب بالغ بر ده‌هزار عضو فعال در پاكستان، سوريه، تركيه و اندونزي دارد و درحال‌حاضر حداقل پانصد نفر از اعضاي آن فقط در ازبكستان پشت ميله‌هاي زندان به سر مي‌برند.

شيخ تقي‌الدين النبهاني فلسطيني، بنيانگذار حزب التحرير، فتوا داده است هر مسلماني بايد تلاش كند تا حكومت اسلامي ايجاد گردد. النبهاني معتقد است يك خليفه، به‌عنوان رهبر مذهبي و سياسي، جانشيني براي حضرت محمد(ص) به‌شمار مي‌رود. او مي‌گويد خليفه بايد مردي را به‌عنوان امير يا فرمانده نظامي تعيين كند تا اعلام جهاد نمايد و بر ضد كافران و از جمله عليه ايالات متحده بجنگد. برحسب بينش سياسي حزب، چنانچه چنين حكومتي شكل بگيرد، تفاوتهاي قومي، قبيله‌اي، منطقه‌اي و ملي موجود را به رسميت نخواهد شناخت. از آغاز فعاليت، سازمان النبهاني، صبغه ضدصهيونيستي داشت. مروج اوليه اين نگرش، حاج‌امين‌الحسيني، مفتي اعظم و شهيد بيت‌المقدس، بود. النبهاني به همراه الحسيني در دادگاه استيناف اسلامي بيت‌المقدس كار مي‌كرد. خالد حسن، يكي از موسسان الفتح، وابسته به سازمان آزادي‌بخش فلسطين (ساف) نيز در بين بنيانگذاران حزب التحرير ديده مي‌شود. شيخ اسد تميمي از ديگر پايه‌گذاران اين حزب است كه بعدها رهبري روحاني جهاد اسلامي را برعهده گرفت. النبهاني پيشتر از اعضاي حزب اخوان‌المسلمين بود. او هنگامي كه در دانشگاه الازهر قاهره درس مي‌خواند، به حزب اخوان‌المسلمين پيوست اما بعدا از اين حزب جدا شد، زيرا احساس مي‌كرد حزب، جهت‌گيري درست خود را از دست داده است.

به‌هرصورت، حزب التحرير تلاش مي‌كند با استفاده از نفوذ خود، دولتهاي اسلامي را وادار نمايد دست رد به سينه امريكا بزنند، در جنگ امريكا با تروريسم شركت نكنند. حزب، ضمن تلاش براي بيرون‌راندن شهروندان و از جمله ديپلماتهاي امريكايي و غربي از كشورهاي تحت نفوذ خود، اين كشورها را به لغو قراردادها و توافقاتشان با دولتهاي غربي تشويق مي‌نمايد. آنها به مسلمانان توصيه مي‌كنند: «مسلمانان! وظيفه شرعي شما حكم مي‌كند تا از امريكايياني كه شما را خرد و خفيف نموده‌اند، دوري نماييد؛ زيرا، امريكا داراي ارزشهاي متعالي نيست تا شايستگي آن را داشته باشد كه به شما بگويد از كه حمايت كنيد و يا با كه بجنگيد، درحالي‌كه شما صاحب يك رسالت الهي هستيد، شما آنهايي هستيد كه براي بشريت هدايت و نور به ارمغان آورده‌ايد. خداوند با اين كلمات شما را توصيف نموده است: شما بهترين مردماني هستيد كه براي خير و صلاح بشريت به دنيا آمديد، شما مردماني هستيد كه امربه‌معروف و نهي‌ازمنكر مي‌كنيد، و به خدا ايمان داريد. جهاد هم امري شرعي است و در حقيقت يك وظيفه است و در راس نظام اخلاقي اسلامي قرار دارد. همانطوركه خداوند متعال مي‌فرمايد: و مجهز نماييد آنچه را كه در توان داريد از نيرو و تجهيزات تا با آنان‌كه دشمن خدا و دشمن خودتان هستند، بجنگيد. مسلمانان! قانون شريعت به شما اين اجازه را نمي‌دهد كه امريكا هر چيزي را كه مي‌خواهد، بر شما تحميل كند و شما هم آن را بپذيريد. شما مجاز نيستيد دستورات امريكا را اطاعت كنيد يا به آن كمك نماييد؛ اعم‌ازاين‌كه آن كمك، اطلاع‌رساني يا اجازه استفاده از امكانات قلمروتان مانند فضا يا آب‌هاي كشورتان باشد. شما اجازه نداريد پايگاه نظامي در اختيار امريكا قرار دهيد و همچنين حق همكاري در فعاليتهاي نظامي آن كشور را نداريد. شما مجاز نيستيد با آنها متحد گرديد، يا به آنها وفاداري كنيد؛ زيرا آنان دشمنان اسلام و مسلمين هستند. خداوند دراين‌باره مي‌فرمايد: اي‌كساني‌كه ايمان آورده‌ايد، دشمنان من و خودتان را به دوستي نگيريد. آنها از حقيقتي كه شما به آن ايمان آورده‌ايد، روي تافته‌اند. آنچه امريكا و انگليس انجام مي‌دهند، جز دشمني‌شان با امت اسلام نيست. آنها دشمنان شما هستند. امريكا و متحدانش فقط سعي مي‌كنند منابع دنياي اسلام را غارت و استثمار نمايند.»

حزب در مبارزه و جهاد با امريكا، استراتژي خود را به سه مرحله تقسيم مي‌كند: 1ــ به‌صحنه‌آوردن مردمي كه به ايده و شيوه حزب اعتقاد دارند، تا بتواند گروه حزبي تشكيل دهد (عضوگيري، تبليغات و ايجاد شبكه‌ها) 2ــ ارتباط و تعامل با امت اسلامي، تا مردم بتوانند اسلام را در آغوش كشيده، دستورهاي آن را اجرا نمايند (اسلامي‌كردن) 3ــ تاسيس حكومت اسلامي، تحقق‌بخشيدن به احكام اسلام به‌طور عموم و جامع و ابلاغ پيام آن‌ به جهانيان (قيموميت انقلابي و جهاد).

به‌هرحال، حزب با صراحت اعلام مي‌كند كه جهاد تا روز قيامت ادامه دارد و هر زمان دشمنان بي‌دليل به يك كشور اسلامي حمله كنند، بر شهروندان مسلمان آن كشور واجب است دشمن را از خاك خود بيرون كنند. ازاين‌رو، هر زمان كه يك مفتي مسلمان براي اعتلاي كلمه الله اعلام جهاد كند و مردم را به بسيج دعوت نمايد، اعضاي حزب ‌التحرير بايد به‌عنوان مسلمان در حد توان خود به آن فراخوان جواب مثبت دهند. همچنين، حزب تلاش مي‌كند در ساختارهاي دولتي نفوذ كند و مسئولان دولتي و افسران نظامي را در راستاي هماهنگي با خود تغيير دهد. حزب صريحا اظهار مي‌نمايد كه تلاش مي‌كند حمايت افراد متنفذ را با درنظرگرفتن دو هدف جلب نمايد: 1ــ تامين نيازهاي روحي آنها از طريق برپاداشتن دعا براي رهايي از مصيبت و گرفتاري 2ــ به‌دست‌گرفتن قدرت براي ايجاد خلافت و تحقق اسلام.

به عقيده بنياد هريتيج ( Haritage )، آنچه امريكا و متحدان وي در جنگ با تروريسم يا درواقع در جنگ با اسلام بايد بدانند، آن است كه حزب التحرير يك خطر رو به رشد در آسياي مركزي است. از نظر صاحب‌نظران بنياد مذكور، براي ايجاد يك استراتژي جامع در رويارويي با نفوذ اين حزب، امريكا بايد: 1ــ دامنه اطلاعات در مورد حزب را گسترش دهد 2ــ اين ‌كار بايد هم در اروپاي غربي و هم در مناطق دور مانند آسياي مركزي، پاكستان و اندونزي صورت گيرد 3ــ اطلاعات مهمي بايد درباره كشورهاي حامي، رهبري، بودجه، اهداف، استعدادها، خط‌مشي فعلي، ارتباط با گروههاي تروريستي خشن و ميزان نفوذ حزب در ساختارهاي دولتي به‌دست آيد. در اين مورد، كميته اطلاعاتي امريكا بايد از همكاري انگليس، سازمان اطلاعات روسيه، پاكستان، اندونزي و كشورهاي آسياي مركزي بهره بگيرد. امريكا بايد از رسانه‌هاي داخلي حمايت كند تا درخصوص نمونه‌هاي منفي اجراي احكام شريعت بزرگ‌نمايي كنند. مجازاتي مانند قطع‌كردن اعضاي بدن براي جرايمي چون نوشيدن مشروبات الكلي كه در چچن، افغانستان، عربستان سعودي و ديگر كشورها اعمال مي‌شود و يا درگيريهاي جهادگونه‌اي كه در داخل كشورهايي مثل الجزاير رخ مي‌دهند و گاه صد تا دويست‌هزار كشته بر جاي مي‌گذارند، بايد هدف اين‌گونه تبليغات قرار گيرند و در نقطه مقابل، گزارشهاي مثبت بيشتري از غرب ارائه شوند.[ xvi ]

زايش و تداوم جنبش اسلامي در مصر

مصر، هم در بعد داخلي و هم منطقه‌اي، صاحب يكي از پرسابقه‌ترين جنبشهاي اسلامي (اخوان‌المسلمين) در ميان كشورهاي مسلمان بوده است. تعدادي از جنبشهاي اسلامي در مشرق (خاور عربي)، سودان، آفريقاي شمالي و حتي كشورهاي حاشيه خليج‌فارس همگي به‌عنوان شاخه‌ها يا شعباتي از جنبش اخوان‌المسلمين مصر اقدام به فعاليتهاي سياسي نموده‌اند. دراين‌ميان، سوريه در مقايسه با ساير كشورهاي اسلامي از موقعيت ويژه‌اي برخوردار است؛ زيرا اختلاف هميشگي ميان اهل تسنن و علويان در اين كشور ويژگي خاصي به جنبشهاي اسلامي آنجا بخشيده است. عربستان سعودي، مراكش و اردن كه نمونه‌هايي از رژيمهاي پادشاهي سنتي هستند، همواره تلاش كرده‌اند علاوه بر نظارت و كنترل بر تشكيلات مذهبي، آنان را به صورت يك مجموعه واحد در يكديگر ادغام نمايند. البته سياست سازماندهي تشكيلات مذهبي در عربستان سعودي در مقايسه با كشورهايي چون اردن از قوت بيشتري برخوردار است، اما اردن نيز از نگاهي ديگر، درخور توجه است؛ زيرا اين كشور علاوه بر جنبش اخوان‌المسلمين، ميزباني حزب آزاديخواه اسلامي را نيز به عهده دارد. اين حزب در ميان فلسطينيان نفوذ بسيار زيادي دارد و ضمنا از هواداران بي‌شماري در كشورهاي ديگر چون مصر و تونس برخوردار است. به‌دنبال انتخابات 1980 و ورود تعداد قابل‌توجهي از اسلام‌گرايان به كابينه، بار ديگر سياست سازماندهي تشكيلات مذهبي از سوي دولت اردن با جديت پيگيري شد. لازم به ذكر است كه چندسال قبل از اين پيروزي انتخاباتي، جنبش اخوان‌المسلمين نيز توانسته بود يك‌چهارم كرسيهاي پارلمان را از آن خود كند.[ xvii ]

جنبش اسلامي تونس (كه پس از چندي به حزب‌النهضه تغيير نام داد) در برابر طرح كاملا اروپايي تهاجم فرهنگي در جهان عرب، به مقابله آشكار پرداخت. در سودان نيز جبهه نجات اسلامي ابتدا نقش عمده‌اي را در حكومت اين كشور بر عهده گرفت؛ ضمن‌آنكه ظهور يك حكومت اسلامي در كشوري با اقليت قابل‌توجه غيرمسلمان، از اهميت بسياري برخوردار است. در سودان نيز همچون پاكستان و تا اندازه‌اي ليبي، حكومت به‌ظاهر اسلامي كه استقرار يافت، توسط افسران ارتش صورت گرفت، اما ليبي به‌خاطر نگاه خاص قذافي به اسلام بسيار جالب توجه و البته عجيب است. وي با بهاندادن به احاديث (سيره محمد(ص) پيامبر خاتم)، كنارزدن فقه، و ممانعت از حضور علما در صحنه سياست، ضمن ارائه تفسيري افراطي از اسلام، اقدامات نامتعارفي را نيز در پيش گرفت كه از جمله مي‌توان به تغيير مبناي تقويم اسلامي از هجرت پيامبر به زمان رحلت آن حضرت اشاره كرد.

علاوه بر موارد فوق، مي‌توان به تعدادي از جنبشهاي اسلامي ــ نظير اخوان‌المسلمين ــ در كشورهايي چون لبنان، عراق، كويت، قطر، يمن و نيز در ميان فلسطينيان اشاره كرد. مهمترين جنبش اسلامي الجزاير و تعدادي از جنبشهاي اسلامي كوچكتر تااندازه‌اي تحت‌تاثير و نفوذ بيشتر اخوان‌المسلمين بوده‌اند. گروه ديگري نيز در الجزاير وجود دارد كه به‌نوعي ادامه‌دهنده راه مالك بن نبي (يك ملي‌گراي اسلامي) به حساب مي‌آيد. جنبش نجات اسلامي در الجزاير با پيروزيهاي چشمگيري كه در انتخابات محلي و منطقه‌اي سال 1992 به‌دست آورد، باعث شگفتي بسياري از ناظران سياسي شد. البته اين پيروزي ديري نپاييد و با كودتاي ارتش در همان سال اين جنبش نيز عملا از صحنه قدرت ملي كنار زده شد. پس‌ازآن جنبش جماعهًْ التبليغ الاسلامي ــ كه بيشتر جنبه تبليغات ديني دارد تا سياسي ــ زمينه‌هاي روبه‌رشدي را در مناطقي چون مصر، خليج‌فارس و حتي آفريقاي شمالي پيدا كرده است.[ xviii ]

گفته مي‌شود مصر در دوران معاصر و در ميان كشورهاي عرب صاحب قدرتمندترين جنبش اسلامي بوده است. ترور انور سادات در اكتبر 1981 توسط اعضاي يك گروه مبارز اسلامي، سبب افزايش اهميت اين گروهها در كشور مصر شد. به‌عبارتي، گروههاي اسلامي سري، با اين اقدام خود، به عناصر بسيار موثر در صحنه سياسي ــ اجتماعي مصر تبديل شدند. آنان از اين رهگذر توانستند علاوه بر تحكيم موقعيت و جايگاه خود در مجامع دانشگاهي سراسر كشور، در برخي انجمنهاي قانوني مسلمانان نفوذ كرده و حمايت عده‌اي از مبلغين مذهبي پرسابقه و نيز اجازه استفاده از برخي مساجد پررفت‌وآمد را براي تبليغ ديدگاههاي خود به‌دست آورند. مشكل اصلي در مصر آن بود كه سادات در راستاي استفاده ابزاري از دين براي تحقق اهداف سياسي خود، تلاشهاي زيادي صورت داده بود. او بسيار دير متوجه شد كه جنبشهاي اسلامي زندگي و منطق خاص خود را دارند. حكومت مصر در طول ساليان نخست دهه 1970.م سعي مي‌كرد براي حفظ تعادل و كنترل بر گرايشات ناصريستي و سوسياليستي، انجمنهاي مذهبي را تقويت كند و آنان را براساس مداركي كه از دانشگاهها يا مراكز رسمي دريافت كرده‌اند، به لحاظ سازماني و مالي مورد حمايت قرار دهد. بااين‌همه، گروههاي اسلامي مبارز، تنها راه خود را طي مي‌كردند. افزايش سرخوردگي و خشم و كينه‌ جوانان مذهبي را بايد تنها پيامد اجتماعي سياستهاي اقتصادي رژيم سادات ــ به‌ويژه سياست انفتاح يا درهاي باز ــ دانست. انگشت‌نماكردن اهرام ثلاثه، هم از لحاظ اخلاقي و هم اجتماعي به مظهر تمامي زشتيهاي سياست انفتاح تبديل شده بود. شيوخ نفتي و نوكيسه‌ها با صرف مبالغ هنگفت براي نوشيدن مشروبات الكلي و كامجويي، بزرگراه اهرام را به عشرتكده‌هاي خود تبديل كرده بودند. دراين‌ميان، جوانان معترض (كه درواقع همان اعضاي گروههاي مبارز اسلامي هستند) نيز با راه‌اندازي يك اعتصاب غذا در سال 1977، خشم و كينه‌شان از اين سياستها را از طريق به‌آتش‌كشيدن كاباره‌ها و خردكردن شيشه‌هاي مشروبات الكلي، به دولتمردان اين كشور نشان دادند. گرچه دولتمردان چهره خود را در پشت يك نقاب مذهبي مخفي مي‌كردند، اما شهروندان متعهد و مذهبي ديگر اعتقاد و اعتمادي به اين چهره‌ها نداشتند. درواقع سادات با اين تلقي كه خواهد توانست با ارائه يك چهره دين‌دارانه و مذهبي، مردم را تحت‌تاثير قرار دهد، سعي مي‌كرد به‌تدريج رابطه و تماس خود را با برخي اعيان و دوستان خود كاهش دهد؛ غافل‌ازآنكه از نظر جوانان مسلمان، اين ظاهرسازيها نمي‌توانست بر مشكلاتي چون بحران اقتصادي، نبود شغل در جامعه، مصرف‌گرايي بي‌رويه و فساد لجام‌گسيخته و نيز سرسپردگي آشكار به اسرائيل و امريكا سرپوش گذارد. انور سادات تنها در اواسط سال 1981 بود كه از خواب خوش بيدار شد و متوجه نارضايتي گروههاي مبارز اسلامي گرديد. او طي يك اقدام پيشگيرانه بيش از هزاروپانصد نفر از مبارزان اسلامي را در سپتامبر 1981 بازداشت نمود و تهديد كرد درصورتي‌كه بنيادگرايان در رفتار خود تجديدنظر نكنند، پنج‌هزار نفر ديگر را نيز دستگير خواهد كرد. در واكنش به اين اقدام سادات و نيز براي جلوگيري از اقدامات ديگر او، تعدادي از اعضاي برجسته گروههاي مبارز اسلامي به رهبري فردي كه برادر او نيز در اين جريانات بازداشت شده بود، رئيس‌جمهور را يك‌ماه پس از جريان دست‌گيريها ترور نمودند. چند روز پس از اين واقعه، دستگاه حكومتي طي مجموعه درگيريهاي مسلحانه پراكنده ــ و بعضا بي‌رحمانه ــ هزاران نفر از اعضا و هواداران گروههاي مبارز اسلامي را به اتهام ارتباط با ترور سادات بازداشت كرد. در جريان اين رويدادها، جوي از رعب و وحشت سراسر جامعه مصر را فرا گرفت و هر لحظه احتمال وقوع درگيري‌هاي مشابه در سراسر كشور احساس مي‌شد.[ xix ]

پس از به‌قدرت‌رسيدن حسني مبارك، التهابات تاحدودي فروكش نمود، اما ديري نگذشت كه از اواسط دهه 1980 ناآرامي‌هاي مذهبي و فرقه‌اي بار ديگر سراسر جامعه را فرا گرفت. پس از روي‌كارآمدن حسني مبارك، گروههاي مبارز اسلامي ديگر تهديد چندان جدي به حساب نمي‌آمدند، اما هيچ‌كس نسبت به وقايع آينده اطمينان خاطر نداشت و اين وضعيت تاكنون ادامه دارد.

مولفه‌هاي جامعه‌شناختي جنبش اسلامي مصر

ظاهرا در حدود بيست جنبش و گروه اسلامي در كشور مصر فعاليت مي‌كنند. بيشتر جنبشهاي مذهبي، ريشه‌هاي فلسفي و نهادي خود را از تشكلهاي بنيادگراي قديمي‌تر دهه 1930 يا پس از آن ــ يعني جنبش اخوان‌المسلمين و گروه بسيار راديكال‌تر جوانان مسلمان ــ برگرفته‌اند. شناخته‌شده‌ترين گروه نوبنيادگرا و درواقع گروهي كه ازهمان‌ابتدا متهم به قتل سادات بود، جنبشي است كه از سوي مقامات كشور به جنبش التكفير و الهجره موسوم است (البته اين گروه را معمولا در زبان انگليسي به معناي پشيماني و پرواز ( Repentance and Flight ) ترجمه مي‌كنند، هرچند كه اگر ما عنوان اين گروه را به چيزي شبيه تكفير و مهاجرت ( Excommunication and Emigration ) برگردانيم، بهتر مي‌تواند وافي به مقصود باشد). از جمله گروههاي مهم ديگر در اين رابطه، گروه الجهاد است. تعدادي از اعضاي اين جنبش، در آن زمان مظنون يا متهم به دست‌داشتن در ماجراي ترور سادات بودند. گروه اسلامي جماعت اسلامي، سازمان ديگري است كه توانست در سال 1974 دانشكده فني ــ نظامي قاهره را به تصرف و اشغال خود درآورد. لازم است در كنار اين گروه به جنبش موسوم به القطبيه نيز اشاره نمود. اين گروه كه شاخه‌اي از جنبش اخوان‌المسلمين به‌شمار مي‌آيد، به‌شدت تحت‌تاثير انديشه‌هاي سيدقطب قرار دارد. گروه اسلامي ديگري كه نمي‌تواند خالي از اهميت باشد، يك گروه اجتماعي به نام جنبش الفرماويه است كه اعضاي آن از شيخ اعظم خود پيروي مي‌كنند و همواره خود را از انجام بعضي كارها و فعاليتها كنار كشيده‌اند. گفته مي‌شود اعضاي اين جنبش از جهت‌گيري عبادي نسبتا ثابت و لايتغيري برخوردار هستند.[ xx ]

از لحاظ ايدئولوژيك، تمامي گروههاي مذكور در دو عقيده با يكديگر سهيم هستند: ايمان به عدم جدايي دين از سياست و نيز اعتقاد به ضرورت استقرار نظام شريعت تنها از طريق زور. اين گروهها در ارتباط با مسائل و موضوعات خارجي، با بنيادگرايان قديمي اشتراك نظر بيشتري دارند. اينان معتقدند كه مسلمانان اسير زنجيره تباني و توطئه سه شريك ملحد (كمونيستها)، مهاجم (مسيحيان) و صهيونيست (يهوديان) شده‌اند. نكته جالب‌توجه درخصوص ايدئولوژي اين گروهها، اين است كه به‌نظر مي‌رسد آنان برخلاف شعارهاي راديكالشان، اطلاعات نسبتا ناقصي از برخي نكات ريز و ظريف مذهب خود دارند و شايد به‌همين‌خاطر، اين گروههاي اسلامي تاكنون در جذب فارغ‌التحصيلان يا دانشجويان رشته‌هاي ديني و الهيات موفقيت چنداني به‌دست نياورده‌اند.

از ديگر جنبه‌هاي قابل ذكر در مورد اين گروهها، نوع تركيب و يا ويژگيهاي اعضا و كاركنان آنها است. عموما رهبران اين گروهها در سنين بيست‌ تا سي ‌سال و يا اوايل سن سي‌سالگي هستند. اعضاي آنان نيز، اواخر دوره نوجواني و يا به‌عبارت‌بهتر در حدود سن بيست‌سالگي خود را طي مي‌كنند. عمدتا، افراد اين گروهها از رهبران گرفته تا اعضا، فارغ‌التحصيلان و دانشجويان دانشگاهي هستند و در رشته‌هاي مطالعاتي خاصي تحصيل نموده‌اند. از لحاظ سطوح اجتماعي، آنان اغلب جزء سطوح متوسط به پايين و يا متوسط هستند. معلم، مامور نظامي و پليس، كارمند دولت، پزشك و مهندس، مغازه‌دار و تكنسين از جمله مشاغلي هستند كه اين افراد در قالب آن انجام وظيفه مي‌نمايند.[ xxi ]

اعضا و رهبران گروههاي اسلامي، به‌رغم‌اين‌كه در گذشته نه‌چندان‌دور در مناطق روستايي و شهري كوچك زندگي مي‌كرده‌اند، امروز ساكن شهرهاي بزرگ هستند. به‌نظر مي‌رسد درصد نسبتا بالايي از آنان حركت خود به سمت شهرهاي بزرگ را بيشتر از مصر جنوبي آغاز كرده باشند تا مصر سفلي (منطقه دلتا). بنابراين گرچه زبان خاص گروههاي مبارز اسلامي، ديني و نماد آنان مذهب است، اما نبايد فراموش كرد كه دغدغه‌هاي اصلي بسياري از اعضاي اين گروهها، عمدتا اجتماعي و اقتصادي است. در حقيقت، منافع و خواسته‌هاي اين افراد و گروهها، ممكن است بيشتر سياسي باشد تا مذهبي. بي‌ترديد در وراي اصطلاحات ديني و مذهبي اين گروهها، موضوعات اساسي سياسي و نيز اعتراضات اجتماعي ــ اقتصادي نهفته است. امروزه گروههاي نوبنيادگرا بيش‌ازهرچيز درصدد هستند با كمك به حل مسائل جامعه، به ‌نوعي اعتبار و مشاركت دست يابند و ازاين‌رو، آنها تقاضا براي عدالت و برابري را كه درواقع شاخص اصلي نخستين جنبشهاي اسلامي به‌‌شمار مي‌آمد، در متن خواسته‌هاي خود قرار داده‌اند.

جنبشهاي اسلامي مصر در حوزه اقدامات و كنشهاي سياسي، پيروزيهاي چشمگيري را در سالهاي اخير به دست آورده‌اند. اين جنبشها تمام قدرت خود را از طريق تظاهرات و تحصنهاي عمومي به‌كار گرفتند تا بتوانند قسمتهاي عمده‌اي از شريعت را در چارچوب قانون حاكم بر جامعه وارد كنند. به‌عنوان‌مثال وقتي دادگاهي در سال 1985 طي حكمي قانون خانواده آزاد را مغاير با قانون اساسي اعلام نمود، اين مساله درواقع يكي از پيروزيهاي پرسروصداي جناحهاي اسلام‌گرا تلقي گرديد؛ هرچند حكم صادره از سوي اين دادگاه به جاي محتوا تنها شكل قانون مذكور را هدف قرار داده بود.[ xxii ]

چشمگيرترين پيروزي جنبشهاي اسلامي را بايد زماني دانست كه سي‌وشش نفر از اين اسلام‌گراها (كه عموما نيز از جنبش اخوان‌المسلمين بودند) توانستند در انتخابات سال 1987 به پارلمان مصر راه يابند و كرسيهايي را از آن خود نمايند. ازآن‌زمان‌به‌بعد اسلام‌گرايان همواره به‌عنوان اصلي‌ترين گروه مخالف در پارلمان به فعاليت پرداخته‌اند.


[ i ]ــ جف هينس، دين، جهاني‌شدن و فرهنگ سياسي در جهان سوم، ترجمه: داود كياني، تهران، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1381، ص144

[ ii ]ــ مرتضي مطهري، نهضت اسلامي در صدساله اخير، قم، صدرا، بي‌تا، ص50

[ iii ]ــ مراد از سلف صالح (مطابق ديدگاه وهابي)، نياكاني هستند كه عقيده‌اي به غايت پاك و انديشه‌اي مقدس داشته‌اند و اين ويژگي، آنها را شايسته اطاعت و پيروي كرده است. ولي سيدجمال‌الدين اسدآبادي و پيروانش، علاوه بر چنين استنباطي از سلف صالح، احياي اسلام را به‌نحوي كه قادر باشد دنياي مسلمانان را به‌گونه‌اي شايسته سامان دهد، نيز بازگشت به سلف صالح مي‌دانند.

[ iv ]ــ نورالدين چهاردهي، وهابيت و ريشه‌هاي آن، تهران، انتشارات فتحي، 1363، ص25

[ v ]ــ اين ويژگي را جلال آل‌احمد، بدويت موتوريزه نام نهاده است، يعني اين‌كه در عين پيروي از سنتهاي بدوي، از جديدترين مصنوعات تمدن بشري هم استفاده مي‌كنند.

[ vi ]ــ محمدباقر خالصي، وهابيت، قم، دارالفكر، 1370، ص5

[ vii ]ــ ژوزف ام. كوك، تاريخ آفريقا، ترجمه: سيداسدالله علوي، مشهد، آستان قدس، 1373، ص61

[ viii ]ــ جنبش مهدي سوداني توسط شيخ‌محمداحمد عبدالله معروف به محمد المهدي يا محمد احمد سوداني در كشور سودان شكل گرفت. اين جنبش داراي دو وجه مشترك با ساير جنبشهاي اسلامي گذشته بود: اول‌اين‌كه جنبش مهدي سوداني نيز با هدف مبارزه با انحطاط و استبداد داخلي مسلمانان و به‌منظور قيام عليه هجوم استعمار خارجي به‌وجود آمد؛ دوم‌اين‌كه اين جنبش همانند جنبشهاي اسلامي ديگر، متاثر از نهضتهاي گذشته اسلامي، به‌ويژه جنبش سنوسي يا سنوسيه بود. رك: احمد موثقي، جنبشهاي اسلامي معاصر، تهران، اميركبير، 1375، ص226

[ ix ]ــ كيهان انديشه، شماره 54، خرداد ــ تير 1373، صص41 و 21

[ x ]ــ ابوالاعلي مودودي، تئوري سياسي اسلام، ترجمه: محمدمهدي حيدرپور، تهران، بعثت، بي‌تا، ص25

[ xi ]ــ محمد شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، ترجمه فارسي، ج2، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1365، ص102

[ xii ]ــ سوره حجرات (49)، آيه 13

[ xiii ]ــ محمد شريف، همان.

[ xiv ]ــ كمال حاج سيدجوادي، اخوان المسلمين مصر در امتحان، تهران، بعثت، 1365، ص100

[ xv ]ــ همان، صص192ــ188

[ xvi ]ــ آريل كوهن، «حزب التحرير: تهديدي آشكار براي منافع ايالات‌متحده در آسياي مركزي»، هفته‌نامه سياسي و پژوهشي امريكا: نگاهي ديگر، سال سوم، شماره 6 (11 مرداد 1383)، صص49ــ42

[ xvii ]ــ علي نقوي، شكوفايي انقلاب اسلامي در مصر، تهران، نشر نور، 1361، ص206

[ xviii ]ــ همان.

[ xix ]ــ اسحاق موسي‌الحسيني، اخوان‌المسلمين بزرگترين جنبش اسلامي معاصر، ترجمه: سيدهادي خسروشاهي، تهران، اطلاعات، 1375، ص138

[ xx ]ــ حميد عنايت، سيري در انديشه‌هاي سياسي عرب، تهران، اميركبير، 1358، ص241

[ xxi ]ــ همان.

[ xxii ]ــ انور جندي، اسلام و جهان معاصر، ترجمه: حميدرضا آژير، مشهد، آستان قدس، 1371، ص189

زمانه ، ماهنامه انديشه و تاريخ سياسي ايران معاصر شماره46

/ 1