اسطوره ای به نام سید حسن نصرالله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسطوره ای به نام سید حسن نصرالله - نسخه متنی

فرزان شهیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسطوره اي به نام سيد حسن نصرالله

پژوهشگر: فرزان شهيدي

چکيده:

در گيرودار بحران ونبردهاي فرسايشي منطقه ودر زماني که هيچکس تصور آن را نمي کرد، شخصيتي ظهور کرد که به زودي تبديل به اسطوره اي سترگ شد. «سيد حسن نصرالله» به تنهايي از قطار تاريخ پياده شد، او محموله اي بزرگ آکنده از مواد منفجره با خود داشت... خود را منفجر کرد وجهان عرب هم منفجر شد!

نصرالله در دوره اي ظهور کرد که اعراب بيش از هميشه دچار سرخوردگي شده بودند، عقلانيت سياسي عرب را غباري از رکود ورخوت فراگرفته بود وسردمداران اين عقلانيت، روزگار در قهوه خانه ها مي گذرانيدند... نصرالله آمد ومعادلات اعراب را برهم زد. ذهنيت وعقلانيت آن ها را دچار تحول ساخت وبا ارائه نسخه اي جديد، به آن ها حرکتي تازه بخشيد.

اين رهبر مجاهد که وقار خاصي دارد وبه آرامي سخن مي گويد وگويي شاعري در زي يک رهبر شيعه است، دروس نظامي را در دانشکده هاي جنگ نياموخته وزمان زيادي براي بررسي انديشه هاي سياسي صرف نکرده است. او تنها يک منطق ارائه کرده است: مرگ با عزت برتر از زندگي ننگين در کنار اسراييل است!

مدت ها پيش به زادگاه او در جنوب لبنان سفر کردم. روستاي «بازرويه» در نزديکي شهر صور، اما خانه او را نيافتم وحتي پدرش را که به سبزي فروشي اشتغال داشت نديدم... گفتند به بيروت رفته و در منطقه کارنتينا مستقر شده که از مناطق محروم ضاحيه است. اطرافيان او اين گونه وصفش مي نمودند: نسبت به نمازهاي پنجگانه مراقبت دارد، کتب شيعي را مطالعه مي کند وطالب شهادت است!

طولي نکشيد که به دبيرکلي حزب الله رسيد، همان جنبشي که قوي ترين ارتش اسطوره اي منطقه را به شکستي ذليلانه واداشت! بدون هيچ مال وتوشه اي به بيروت آمده بود، در جيب او تنها تصويري از «امام موسي صدر» بود که به غايت او را مي ستود والهام بخش او بود...او تنها سه دقيقه امام موسي صدر را پيش از غياب سوال برانگيزش ديده بود، در آن زماني که وي را راهي نجف اشرف کرد تا درس طلبگي بخواند. گويي برخي به او گفته بودند تو به درد جنگ نمي خوري وبهتر است به سنگر علم وفقاهت درآيي وسلاح را به اهلش واگذاري!

در نجف اشرف با دروس سيد محمد باقر صدر خو گرفت وهمان جا با سيد عباس موسوي آشنا شد که هموطن او بود. به زودي پيوند ميان سيد عباس از بقاع وسيد حسن از جنوب سترگ شد واستاد وشاگرد به يکديگر رسيدند. سيد عباس از او خواست درس پنج ساله را در دو سال به اتمام برساند وبه لبنان بازگردد والبته نظر سيد عباس صائب بود چرا که همزمان با برافروخته شدن شعله انقلاب اسلامي در ايران، شيعيان وخصوصا طلابي که دل به خط امام خميني(ره) داده بودند، تحت فشار شديد رژيم صدام بودند.

نصرالله از عراق گريخت وبه وطن خود بازگشت اما بحراني بزرگ را در کشور خود شاهد بود: رژيم صهيونيستي لبنان را اشغال کرده وبيروت زير چکمه سربازان اسراييلي به خود مي لرزيد. ژنرال هاي اسراييلي در کافه ترياهاي خيابان الحمراء غنوده بودند ودر بندر روشه ماهي گيري مي کردند ودر کازينوي الجبل قمار مي کردند!

هسته هاي حزب الله از همان زمان شکل گرفت. سيد عباس وسيد حسن آموزه هاي اسلام ناب را که در نجف اشرف فراگرفته بودند، در عرصه لبنان عملي ساختند. خود سيد حسن به من گفته بود مقاومت تنها در بحران وآتش وخون نضج مي يابد... مقاومت گياهي سرسخت است که شرايط دشوار بيابان وعطش آن را مي پروراند!

در همان دوران استادش سيد عباس به محضر امام راحل(ره) در تهران رفته واز کربلاي لبنان سخن گفته بود وهمان جا کادر حزب الله با امام خود بيعت کردند که در نينواي لبنان عاشورايي بجنگند وعاشورايي شهيد شوند! سيد عباس به عهد خود وفا کرد و به خيل شهدا پيوست و شاگرد گام در راه استاد نهاد وتصميم گرفت تا پايان راه از اين عهد روي برنتابد...

سيد حسن آن زمان جواني بود که سومين دهه عمر خود را مي گذرانيد. چندي پيش که او را در شبکه الجزيره در حال مصاحبه ديدم، هيچ تغييري در اين رهبر چهل وشش ساله نيافتم جز تعدادي موي سپيد در محاسنش واندکي ضخامت در عينکش وکمي اضافه وزن در پيکرش، اما از ابهت و وقار او چيزي کاسته نشده وبلکه افزوده شده بود . تبسم مليحش همچنان بر لب بود وسخنان رسايش بر عمق جان مي نشست! غسان بن جدو مجري الجزيره در توصيف آرامش ووقار او گفت: گويي سيد حسن در حالت جنگ بسر نمي برد!

اسطوره نصرالله زماني به اوج خود رسيد که ارتش صهيونيستي را از جنوب لبنان بيرون راند وپس از چندي موفق شد تعداد زيادي از اسراي لبناني وعرب را از زندان هاي اسراييل برهاند. اين نخستين باري بود که دشمن سرسخت پس از جنگ اکتبر يک سرزمين عربي را رها مي کرد، اما اين پيروزي آسان به دست نيامد بلکه با جانفشاني ومقاومت ونبرد بي امان حاصل شد. رهبر حزب الله نيز در اين جانفشاني سهيم بود وپسرش«هادي» را در اين راه داد تا مشعل هدايت در اين راه مقدس برافروخته بماند!

چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان، کاتيوشا در برابر تانک ومقاومت در مقابل تجاوز! اين بار قواعد بازي تغيير يافت ونقشه هاي جديدي در منطقه ترسيم شد. قوميت عربي که پس از جنگ سوئز شکل گرفته بود از هم فروپاشيد واين بار طوفان مبارزه از ايران وزيدن گرفت، ايراني که با يک دست بمب هسته اي وبا دست ديگر آرمان فلسطين را با خود حمل مي نمود! جنگ هاي عربي تبديل به نبرد ديني شد، قرآن به نبرد با تورات رفت وآيت الله ها به مصاف خاخام ها رفتند!

با اين تفاصيل حزب الله نمادي از انقلاب اسلامي ايران است وآمده است تا خلا رهبري در جهان عرب را پر کند. اکنون سيد حسن، تنها اسطوره ملت لبنان نيست که قهرمان امت اسلامي وعربي است! حتي در داخل اسراييل عظمت او را مي ستايند والبته به همين ميزان خواهان مرگ اويند!

با اين حال اطراف بين المللي ومنطقه اي در کمين اين رهبر اسطوره اي اند واين همه عزت وافتخار را براي او برنمي تابند به ويژه آن که نصرالله شيعه است وسر و سري هم با تهران دارد! برخي نگران آنند که مبادا سيد حسن قرباني حسادت ها وخيانت ها شود وبه سرنوشت جمال عبدالناصر دچار شود!

در هر حال نصرالله دستاورد تاريخي خود را تقديم امت اسلامي وعربي نموده است وعزت وکرامت از دست رفته شان را به آنان بازگردانده است! بي ترديد صفحات زرين تاريخ اين اسطوره بزرگ را از ياد نخواهد زدود.....

برگرفته از روزنامه الاهرام (28/7/2006)

/ 1