داستان تاريكخانه و فيل
بعضي ميگويند: كه جناب مولوي در مثنوي، مثلي آورده است كه با آن مثال از راه صحيح، سنگ بناي پلوراليزم و كثرت گرايي را گذاشته است و آن مثل اين است: در تاريكخانه فيلي وجود داشته است و عدهاي در آن تاريكخانه بودند ولي چون فيل را نميديدند از راه لمس فيل اظهار نظرهاي گوناگوني داشتند.يكي پايش را لمس كرد و گفت: فيل يك ستون است و ديگري گوشش را لمس كرد و گفت: فيل يك بادبزن است و سومي بر پشتش دستي زد و گفت تخت است. اما آن كه عارفانه ميديد گفت: كه اين موجود نه ستون است و نه تخت است و نه بادبزن و نه چيزهاي ديگر، بلكه او فيل است و هر كدام از شما در تاريكي، عضوي از اعضاي فيل را لمس كرده و نظر داده است و لذا همه شما حق ميگوييد، اما چون كل را نديديد، با هم اختلاف داريد.و لذا اختلاف بشر در اين كه يكي مسيحي است و ديگري مسلمان و سومي يهودي و همين طور... نظير اختلاف اين چند نفري است كه در تاريكي فيل را ديدند. بنابراين پلوراليزم چيز صحيحي است، زيرا برداشتها مختلف است و همه آن برداشتها هم حق ميباشد، پس ميتوان اديان متعددي داشت كه همه آنها حق باشند.تبيين صحيح داستان فيل
اين برداشت از داستان فيل ناصواب است زيرا مولوي نميگويد همه اين افراد كه درباره فيل اظهار نظر كردهاند درست گفتهاند و لذا همه بر حقّند. بلكه مولوي همه را تخطئه ميكند و ميگويد: چون افراد راه عرفان نرفتهاند، فيل را نشناختهاند و لذا بر حق نيستند، اما عارف چون فيل را شناخت بر حق است، پس مولوي عارف را تصويب ميكند و ديگران را تخطئه. ميگويد همه آنها اشتباه كردهاند، اما چون در تاريكي بودند معذورند ولي بايد تلاش كرد تا فضا روشن شود و در روشنايي واقع را آنطور كه هست يافت.بنابراين ما هم بايد نور معرفت را از راه قرآن و عترت تحصيل كنيم و با نور معرفت وارد جهان شويم و وقتي با اين چراغ نوراني وارد جهان شديم، مييابيم يك حقيقت است و يك راه هم براي سعادت انسان وجود دارد.آيا قرآن پلوراليزم ديني را ميپذيرد
ممكن است از بعضي آيات قرآن استفاده شود كه پلوراليزم و تكثّرگرايي ديني را امضا كرده است نظير آيات سوره كافرون كه ميفرمايد:«قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَلا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»4.بعضي خواستهاند از اين سوره استفاده كنند كه هر كس به دين خود پايبند باشد و رسول خدا هم به دين خود پايبند باشد، پس دين هر كس حق است.در حقيقت اين آيات در مقام ردّ تكثّرگرايي است نه اثبات آن، و به عبارت ديگر: قرآن نميگويد: هم دين شما حق است و هم دين من و در نتيجه كثرت حق باشد، بلكه كثرت گرايي را نفي ميكند.توضيح مطلب آن كه: مشركين در مكه به وجود مبارك پيامبر(ص) پيشنهاد دادند كه سالي شما بتهاي ما را بپرستيد و سالي ما خداي شما را ميپرستيم و سال سوم تو خدايان ما را پرستش كن و سال چهارم ما خداي تو را ميپرستيم. اينكه در سوره چهار جمله تكرار شده است ناظر به پيشنهاد چهار ضلعي مشركين حجاز است، آنها ميگفتند سالي ما دين تو را ميپذيريم و سالي تو دين ما را بپذير و سال سوم ما دين تو را ميپذيريم و سالچهارم تو دين ما را بپذير. كه در واقع پيشنهاد تكثّرگرايي است. اما ذات اقدس اله به رسول گرامي اسلام(ص) فرمود: وقتي حق با باطل ممزوج شد حقيقت خود را از دست ميدهد. حق آن گونه بايد صاف و خالص باشد كه هيچ گونه بطلاني در قلمرو آن راه پيدا نكند، انضمام باطل به حق، حق را باطل ميكند نه اين كه باطل را حق كند. اگر آب آلودهاي در آب زلال و شفاف و سالمي بريزد هرگز خود تطهير نميشود بلكه آن آب زلال هم آلوده ميشود. ضميمه مجهول به معلوم، مجهول را معلوم نميكند، بلكه معلوم را مجهول ميكند، سلامت به علاوه مرض، مرض است.