داستان تاريكخانه و فيل - پلورالیزم و کثرت گرایی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پلورالیزم و کثرت گرایی (2) - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی؛ گردآورنده: محمدرضا مصطفی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مي‏كند و ديگري در بيابان خشك و سوزان سرگردان است، آن كه در دريا شناور است به مقدار فعاليت خود دريا را مي‏شناسد ولي آن كه در بيابان خشك و سوزان است و به دريا دسترسي ندارد نمي‏تواند در برابر فردي كه در دريا شناور است بگويد: من هم سهمي از دريا دارم زيرا او با دريا رابطه‏اي ندارد تا سهمي داشته باشد.

در مطلب مورد نظر ما هم دو انساني كه يكي اصلاً دين را نمي‏شناسد و سيري در اقيانوس قرآن و عترت ندارد، نمي‏تواند به فردي كه در درون دين و با دين مرتبط است، گرچه همه حقيقت دين را نمي‏شناسد و مقداري از دين را مي‏فهمد، بگويد من هم بهره‏اي از حقيقت دارم. زيرا اين شخص در صحنه و وادي دين نيست، تا بگويد من به اندازه خودم دين و واقعيت را فهميدم و تو هم به اندازه خودت آن را فهميدي. اما آنهايي كه مسلمانند و در وادي قرآن و عترت قرار دارند، هر كس به مقدار خود حق را مي‏فهمد. گرچه يكي كمتر و ديگري بيشتر مي‏فهمد.

ذات اقدس اله حق را بين همه كساني كه به اصول كلي و خطوط اصلي دين معتقدند و به آن ايمان آورده و عمل كردند، مشترك مي‏داند گرچه در منهاج و شريعت از هم جدا باشند. اما آنها كه اصلاً خدا را قبول ندارند، تعبير قرآن كريم درباره آنها اين است كه: «ماذا بعد الحق الا الضلال؛1 بعد از حق جز ضلال و گمراهي نيست» يعني از توحيد كه بگذريم، هرچه هست ضلالت است. و گاهي مي‏فرمايد: «فاين تذهبون»2 به كجا مي‏رويد يعني غير از اين راه، راهي وجود ندارد. پس عده‏اي در راه هستند، منتهي بعضي تند و بعضي كُند مي‏روند، ولي عده‏اي بيراهه مي‏روند و اصلاً در راه نيستند.

براي همين است كه در آغاز بايد از ملحدان و كافران دعوت شود كه به حق تن در دهند، امّا وقتي آنها از پذيرفتن حق سر باز زنند به آنها گفته مي‏شود: «قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»3 بگو خدا همه را فرستاده، آن گاه بگذار تا در ژرفاي باطل خود به بازي سرگرم شوند.

اما اين كه مي‏گويند: «الطرق الي الله بعدد انفس الخلايق» راه به سوي خدا به تعداد نفوس خلايق است و لذا هر كس هرچه را در تجربه خود يافت، حق را يافته است، مي‏گوييم: اينها مربوط به مسائل درون ديني است نه بيرون ديني.

لذا ذات اقدس اله در قرآن كريم دو بيان دارد: يك بيان درون گروهي كه هر كدام به نوبه خود از حق في الجمله بهره‏مندند و يك بيان برون گروهي دارد كه دين اسلام حق است و بيرونِ از اسلام هرچه باشد باطل است و از حق بهره‏اي ندارد و لذا خدا و توحيد حق است و شرك و الحاد و باطل.

داستان تاريكخانه و فيل

بعضي مي‏گويند: كه جناب مولوي در مثنوي، مثلي آورده است كه با آن مثال از راه صحيح، سنگ بناي پلوراليزم و كثرت گرايي را گذاشته است و آن مثل اين است: در تاريكخانه فيلي وجود داشته است و عده‏اي در آن تاريكخانه بودند ولي چون فيل را نمي‏ديدند از راه لمس فيل اظهار نظرهاي گوناگوني داشتند.

يكي پايش را لمس كرد و گفت: فيل يك ستون است و ديگري گوشش را لمس كرد و گفت: فيل يك بادبزن است و سومي بر پشتش دستي زد و گفت تخت است. اما آن كه عارفانه مي‏ديد گفت: كه اين موجود نه ستون است و نه تخت است و نه بادبزن و نه چيزهاي ديگر، بلكه او فيل است و هر كدام از شما در تاريكي، عضوي از اعضاي فيل را لمس كرده و نظر داده است و لذا همه شما حق مي‏گوييد، اما چون كل را نديديد، با هم اختلاف داريد.

و لذا اختلاف بشر در اين كه يكي مسيحي است و ديگري مسلمان و سومي يهودي و همين طور... نظير اختلاف اين چند نفري است كه در تاريكي فيل را ديدند. بنابراين پلوراليزم چيز صحيحي است، زيرا برداشت‏ها مختلف است و همه آن برداشت‏ها هم حق مي‏باشد، پس مي‏توان اديان متعددي داشت كه همه آنها حق باشند.

تبيين صحيح داستان فيل

اين برداشت از داستان فيل ناصواب است زيرا مولوي نمي‏گويد همه اين افراد كه درباره فيل اظهار نظر كرده‏اند درست گفته‏اند و لذا همه بر حقّند. بلكه مولوي همه را تخطئه مي‏كند و مي‏گويد: چون افراد راه عرفان نرفته‏اند، فيل را نشناخته‏اند و لذا بر حق نيستند، اما عارف چون فيل را شناخت بر حق است، پس مولوي عارف را تصويب مي‏كند و ديگران را تخطئه. مي‏گويد همه آنها اشتباه كرده‏اند، اما چون در تاريكي بودند معذورند ولي بايد تلاش كرد تا فضا روشن شود و در روشنايي واقع را آن‏طور كه هست يافت.

بنابراين ما هم بايد نور معرفت را از راه قرآن و عترت تحصيل كنيم و با نور معرفت وارد جهان شويم و وقتي با اين چراغ نوراني وارد جهان شديم، مي‏يابيم يك حقيقت است و يك راه هم براي سعادت انسان وجود دارد.

آيا قرآن پلوراليزم ديني را مي‏پذيرد

ممكن است از بعضي آيات قرآن استفاده شود كه پلوراليزم و تكثّرگرايي ديني را امضا كرده است نظير آيات سوره كافرون كه مي‏فرمايد:

«قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَلا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»4.

بعضي خواسته‏اند از اين سوره استفاده كنند كه هر كس به دين خود پاي‏بند باشد و رسول خدا هم به دين خود پاي‏بند باشد، پس دين هر كس حق است.

در حقيقت اين آيات در مقام ردّ تكثّرگرايي است نه اثبات آن، و به عبارت ديگر: قرآن نمي‏گويد: هم دين شما حق است و هم دين من و در نتيجه كثرت حق باشد، بلكه كثرت گرايي را نفي مي‏كند.

توضيح مطلب آن كه: مشركين در مكه به وجود مبارك پيامبر(ص) پيشنهاد دادند كه سالي شما بت‏هاي ما را بپرستيد و سالي ما خداي شما را مي‏پرستيم و سال سوم تو خدايان ما را پرستش كن و سال چهارم ما خداي تو را مي‏پرستيم. اينكه در سوره چهار جمله تكرار شده است ناظر به پيشنهاد چهار ضلعي مشركين حجاز است، آنها مي‏گفتند سالي ما دين تو را مي‏پذيريم و سالي تو دين ما را بپذير و سال سوم ما دين تو را مي‏پذيريم و سال
چهارم تو دين ما را بپذير. كه در واقع پيشنهاد تكثّرگرايي است. اما ذات اقدس اله به رسول گرامي اسلام(ص) فرمود: وقتي حق با باطل ممزوج شد حقيقت خود را از دست مي‏دهد. حق آن گونه بايد صاف و خالص باشد كه هيچ گونه بطلاني در قلمرو آن راه پيدا نكند، انضمام باطل به حق، حق را باطل مي‏كند نه اين كه باطل را حق كند. اگر آب آلوده‏اي در آب زلال و شفاف و سالمي بريزد هرگز خود تطهير نمي‏شود بلكه آن آب زلال هم آلوده مي‏شود. ضميمه مجهول به معلوم، مجهول را معلوم نمي‏كند، بلكه معلوم را مجهول مي‏كند، سلامت به علاوه مرض، مرض است.

/ 8