محمدصادق كاملان چكيده«مدتي اين مثنوي تأخير شد»در دو نوشتار گذشته كه از نظر خوانندگان محترم گذشت نقش و اعتقاد به تشبيه يا تنزيه حق تعالي را در تفسير و تبيين آفرينش خاطر نشان كرده و ديدگاه متكلّمان و فيلسوفان مسلمان را آورديم و از ميان عارفان، نظريه محي الدين را از كتب و رسايل او به ويژه از «فتوحات مكيّة» و «فصوص الحكم» در باب صفات جلال و جمال خداوند به تفصيل نقل كرديم.اكنون ديدگاه مولانا را در اين مسأله ميآوريم و نكات دقيق و نظريه عميق او را در اين باب بيان ميكنيم و نيز تفاوت وي را با محي الدين در نحوه ارائه اين بحث توضيح ميدهيم.عرفا به لحاظ سبك و شيوه بيان از مكاشفات و تجربههاي عرفاني به دو گروه تقسيم ميشوند: دسته اول آنهايي هستند كه در تبيين كشف و شهود خويش، متأثر از بيان فلسفي و كلامي ميباشند و به سلوك عقلي بيشتر توجه ميكنند.محيي الدين را ميتوان از اين گروه شمرد، او در كتابها و رسايل خود با تمسك به آيات و روايات و دلايل عقلي و نقلي مشاهدات خود را بيان ميكند، اين سبك در ميان اهل اصطلاح به «مكتب بغداد» شهرت دارد.در مقابل، عارفان بنام وجود دارند كه در بيان احوال و مشاهدات خود به ذوق و حال خود متكي ميباشند و مطالب بلند و معارف عميق را در قالب داستان و نزديك به زندگي معمول مردم و به زباني كه براي هر كسي قابل فهم باشد عرضه ميكنند، در اين سبك از اصطلاحات پيچيده فلسفي و كلامي پرهيز ميشود و بيشتر از زبان شعر و منطق ذوق استفاده ميشود. مولوي در اين تقسيم بندي از گروه دوم محسوب ميشود و در ميان اهل فن به «سبك خراسان» معروف است. حافظ، سنايي، احمد غزالي، عطار نيز از اين دسته به شمار ميآيند.مسأله تشبيه و تنزيه نيز يكي از مسايل متعددي است كه عرفا بدان پرداختهاند. اين بحث در هر دو مكتب مورد توجه و امعان نظر بوده است و هر يك با شيوه خاص خود آن را بيان كردهاند؛ اگر چه مولانا و محيي الدين در نتيجهاي كه از اين بحث ارائه دادهاند متحد ميباشند به اين معنا كه هم شيخ اكبر و هم مولوي معتقد به جمع ميان تشبيه و تنزيه ميباشند و تنزيه محض خداوند و تشبيه مطلق او به مخلوقات را باطل و ناصواب ميدانند، اما در نحوه بيان و طرح مسأله و پاسخ به آن، تفاوتهايي ميان آن دو ديده ميشود:مولانا اين معنا را در قالب شعر و با بيان ذوقي و در يك تابلو با ارائه دو شخصيت بنام موسي و شبان به تصوير ميكشد. بيان او از آنچنان ذوق و ظرافتي برخوردار است كه گاه مطلبي را كه محي الدين در طي چند صفحه با عبارتهاي گوناگون و تعبيرات مختلف در چند فصّ بيان نموده است، مولانا همان معنا را با همان دقت در ضمن يك بيت و گاه در يك مصرع به نظم كشيده است و اين همه، آگاهي و معرفت او را نسبت به مسايل دقيق عرفاني و قرآني و كلامي ميرساند و توانايي او را در به تصوير كشيدن مطالب ژرف و تنزل دادن آنها به طوري كه براي خاص و عام قابل قبول باشد ميفهماند.
زبان عرفان
چگونگي تعبير و نحوه انتقال معاني غير محسوس به عالم محسوسات يكي از مشكلات عارف در بيان مشاهدات و مكاشفات خويش ميباشد، اينكه چرا مولانا معارف بلند عرفان را به زبان شعر بيان ميكند و از تشبيه و استعاره و مجاز و كنايه و تشبيه معقول به محسوس استمداد ميجويد و در قالب حكايات عاميانه ميريزد، ناشي از دشواري انتقال معاني مجرد و نامحسوس و ماوراء الطبيعة به عالم طبيعت و محسوس است. زيرا وضع الفاظ بر اساس نيازهاي زندگي روزمره مردم و در محدوده معاني محسوس ميباشد. عين القضاة در اين باره چنين ميگويد:«هر چيز كه بتوان معناي آن را با عباراتي درست و مطابق با آن تعبير نمود «علم» ناميده ميشود. مانند علم صرف و نحو و علوم رياضي و طبيعي و كلام و فلسفه كه معلم دانا با شرح و بيان مسايل اين علوم، ذهن شاگرد را با ذهن خود يكسان ميسازد. اما در حوزه معرفت عرفاني چنين كاري ممكن نيست، زيرا حقايق عرفاني جز با الفاظ متشابه قابل تعبير نيست».1از اين رو تعبير از مسايل معنوي و باطني توسط اين الفاظ به سادگي امور محسوس انجام نميگيرد و دچار مشكلاتي از ناحيه گوينده و شنونده و لفظ و معنا ميشود.1. اولين مشكل الفاظ:ابن خلدون اين مشكل را اينگونه بيان ميكند:«...و لغات، مراد ايشان (صوفيه) را نسبت به مقاصد مزبور ايفا نميكند چه اين كه لغات براي معاني متعارفي وضع شدهاند و اكثر آنها از محسوساتاند».2بنابراين اولين مشكل، محدوديت الفاظ است كه نميتوانند قالب مناسبي براي معاني غير محسوس و تجربيات عرفاني باشند.2. مشكل ديگر از ناحيه متكلم است، عارف ميخواهد حقايقي را كه كشف و شهود نموده، از علم حضوري به علم حصولي برگرداند. در اين انتقال مسأله اساسي آن است كه علم حصولي از ذهن و ذهنيات عارف كه از محيط بيروني خود متأثر است رنگ ميپذيرد، او در عالم مشاهده حقايقي را ميبيند كه آن حقايق حق است، اما وقتي به حوزه علم حصولي در ميآيد محدوديتها و تأثرات اين حوزه را ميگيرد، ديدگاههاي فلسفي، كلامي، فقهي شخص عارف و اينكه به چه كس و چه چيزي عشق ميورزد و معشوق او كيست در اين مرحله تأثير دارد تعبيرهايي كه عرفا از رؤياها و حالتهاي مناميه خود دارند متأثر از همين احوال است.