تغییر قبله؛ فایده و اثرات آن و اعتراض مشرکین و یهود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تغییر قبله؛ فایده و اثرات آن و اعتراض مشرکین و یهود - نسخه متنی

محمدحسین طباطبایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تغيير قبله؛ فائده و اثرات آن و اعتراض مشرکين و يهود

منابع مقاله:

الميزان جلد اول، طباطبائي ، سيد محمد حسين؛

صفحه: 1

[تفسير آيات 142 تا 151 بقره]

بسم الله الرحمن الرحيم

سيقول السفهاء من الناس ما ولاهم عن قبلتهم التي کانوا عليها قل لله المشرق و المغرب يهدي من يشاء الي صراط مستقيم (142)و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علي الناس و يکون الرسول عليکم شهيدا و ما جعلنا القبلة التي کنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب علي عقبيه و ان کانت لکبيرة الا علي الذين هدي الله و ما کان الله ليضيع ايمانکم ان الله بالناس لرءوف رحيم (143)قد نري تقلب وجهک في السماء فلنولينک قبلة ترضاها فول وجهک شطر المسجد الحرام و حيث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره و ان الذين اوتوا الکتاب ليعلمون انه الحق من ربهم و ما الله بغافل عما يعملون (144)و لئن اتيت الذين اوتوا الکتاب بکل آية ما تبعوا قبلتک و ما انت بتابع قبلتهم و ما بعضهم بتابع قبلة بعض و لئن اتبعت اهواءهم من بعد ما جاءک من العلم انک اذا لمن الظالمين (145)الذين آتيناهم الکتاب يعرفونه کما يعرفون ابناءهم و ان فريقا منهم ليکتمون الحق و هم يعلمون (146)الحق من ربک فلا تکونن من الممترين (147)و لکل وجهة هو موليها فاستبقوا الخيرات اين ما تکونوا يات بکم الله جميعا ان الله علي کل شي‏ء قدير (148)و من يث‏خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و انه للحق من ربک و ما الله بغافل عما تعملون (149)و من حيث‏خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و حيث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره لئلا يکون للناس عليکم حجة الا الذين ظلموا منهم فلا تخشوهم و اخشوني و لاتم نعمتي عليکم و لعلکم تهتدون (150)کما ارسلنا فيکم رسولا منکم يتلوا عليکم آياتنا و يزکيکم و يعلمکم الکتاب و الحکمة و يعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (151)

صفحه : 477

ترجمه آيات

بزودي سفيهان از مردم خواهند پرسيد چه انگيزه‏اي مسلمانان را از قبله‏اي که رو بدان سو نمازمي‏کردند برگردانيد؟بگو: مشرق و مغرب از آن خداست هر که را بخواهد بصراط مستقيم هدايت مي‏کند(142).

و ما شما را اينچنين امتي وسط قرار داديم تا شاهدان بر ساير مردم باشيد و رسول بر شما شاهد باشد وما آن قبله را که رو بان ميايستادي قبل نکرديم مگر براي اينکه معلوم کنيم چه کسي رسول را پيروي مي‏کند وچه کسي به عقب بر مي‏گردد هر چند که اين آزمايش جز براي کسانيکه خدا هدايتشان کرده بسيار بزرگ است‏و خدا هرگز ايمان شما را بي اثر نمي‏گذارد که خدا نسبت به مردم بسيار رئوف و مهربان است(143).

ما تو را ديديم که رو در آسمان مي‏چرخاندي پس بزودي تو را بسوي قبله‏اي برميگردانيم که دوست مي‏داري، اينک(همين امروز)روي خود به طرف قسمتي از مسجد الحرام کن، و هر جا بوديد رو بدان سو کنيد و کسانيکه اهل‏کتابند مي‏دانند که اين برگشتن به طرف کعبه حق است و حکمي است از ناحيه پروردگارشان و خدا از آنچه‏مي‏کنند غافل نيست(144).

و اگر براي اهل کتاب تمامي معجزات را بياوري باز هم قبله تو را پيروي نمي‏کنند، و تو هم نبايد قبله آنان را پيروي کني، و خود آنان هم قبله يکديگر را قبول ندارند و اگر هوي و هوسهاي آنان راپيروي کني بعد از آنکه علم به هم رساندي تو هم از ستمکاران خواهي بود(145).

آنهائيکه ما کتابشان داديم‏قرآن را مي‏شناسند آنچنانکه فرزندان خود را، ولي پاره‏اي از ايشان حق را عالما عامدا کتمان ميکنند(146).

حق همه از ناحيه پروردگار تو است زنهار که از دودلان مباش(147).

و براي هر جمعيتي وجهه و قبله‏ايست که‏بدان رو ميکند پس بسوي خيرات هر جا که بوديد سبقت بگيريد که خدا همه شما را مي‏آورد که خدا بر همه چيزقادر است(148).

و از هر جا بيرون شدي رو بسوي قسمتي از مسجد الحرام کن و بدان که اين حق است و از

صفحه : 478

ناحيه پروردگار تو است و خدا از آنچه ميکنيد غافل نيست(149).

و از هر جا بيرون شدي رو بسوي قسمتي ازمسجد الحرام کن و هر جا هم که بوديد رو بدان سو کنيد تا ديگر مردم بهانه‏اي عليه شما نداشته باشند مگرآنهائيکه ستمکارند، پس از آنها مترس و از من حساب ببر براي اينکه نعمتم را بر شما تمام کنم باشد که راه رابيابيد(150).

همانطور که رسولي در ميانه شما فرستادم تا آيات ما را بر شما بخواند و تزکيه‏تان کند و کتاب وحکمتتان بياموزد و بشما ياد دهد آنچه را که هرگز خودتان نمي‏دانستيد(151).

بيان(در باره قبله شدن کعبه براي مسلمين)

اين آيات اگر مورد دقت قرار گيرد، آياتي است زنجيروار، منتظم و مترتب بر هم که داستان‏قبله شدن کعبه براي مسلمين را بيان مي‏کند، پس نبايد به گفتار بعضي اعتناء کرد که گفته‏اند: اين‏آيات نا منظم است، آن آيه که بايد جلوتر ذکر شود، عقب‏تر آمده، و آنکه بايد عقب در آيد جلو افتاده، و همچنين گفتار بعضي که گفته‏اند: در اين آيات ناسخ و منسوخ هست، و اي بسا رواياتي هم برتاييد گفتار خود آورده باشند، که به آن روايات هم نبايد اعتناء کرد، چون مخالف با ظاهر آيات‏است.

(سيقول السفهاء من الناس: ما وليهم عن قبلتهم التي کانوا عليها؟)قبل از اين آيات، داستان ابراهيم ع‏و

کرامتهائي که در درگاه خدا داشت، و کرامت فرزندش اسماعيل، و دعاي آن دو بزرگواربراي کعبه، و مکه، و رسولخدا(ص)، و امت مسلمان، و نيز بنا کردن خانه کعبه، و ماموريتشان درخصوص‏تطهير خانه براي عبادت را ذکر فرموده

و معلوم‏است که برگشتن قبله از بيت المقدس به کعبه، از بزرگترين حوادث ديني، و اهم‏احکام تشريعيه است، که مردم بعد از هجرت رسولخدا(ص)به مدينه با آن روبرو شدند، آري دراين ايام اسلام دست به انقلابي ريشه‏دار مي‏زند، و معارف و حقايق خود را نشر ميدهد، و معلوم‏است که يهود و غير يهود در مقابل اين انقلاب، ساکت نمي‏نشينند، چون مي‏بينند اسلام يکي ازبزرگترين مفاخر ديني آنان را که همان قبله ايشان بود، از بين مي‏برد، قبله‏اي که ساير ملل بخاطرآن تابع يهود و يهود در اين شعار ديني متقدم بر آنان بودند.

صفحه : 479

فائده و اثر تغيير قبله و اعتراض يهود و مشرکين، و پاسخ آنهاعلاوه بر اينکه اين تحويل قبله باعث تقدم مسلمانان، و دين اسلام مي‏شود چون توجه تمامي‏امت را يکجا جمع مي‏کند، و همه در مراسم ديني به يک نقطه رو مي‏کنند، و اين تمرکز همه توجهات‏به يک سو، ايشان را از تفرق نجات ميدهد هم تفرق وجوهشان در ظاهر، و هم تفرق کلمه‏شان درباطن، و مسلما قبله‏شان کعبه تاثيري بيشتر و قوي‏تر دارد، تا ساير احکام اسلام، از قبيل طهارت ودعا، و امثال آن، و يهود و مشرکين عرب را سخت نگران مي‏سازد، مخصوصا يهود را که به شهادت‏داستانهائي که از ايشان در قرآن آمده، مردمي هستند که از همه عالم طبيعت جز براي محسوسات‏اصالتي قائل نيستند، و براي غير حس کمترين وقعي نمي‏گذارند مردمي هستند که از احکام خداآنچه مربوط به معنويات است، بدون چون و چرا مي‏پذيرند، ولي اگر حکمي در باره امري صوري ومحسوس از ناحيه پروردگارشان بيايد، مانند قتال و هجرت و سجده و خضوع و امثال آن، زيربارش نمي‏روند، و در مقابلش به شديدترين وجهي مقاومت ميکنند.

و سخن کوتاه اينکه خداي تعالي هم خبر داد که بزودي يهود بر مسئله تحويل قبله اعتراض‏خواهند کرد، لذا به رسولخدا(ص)تعليم کرد: که چگونه اعتراضشان را پاسخ گويد، که ديگراعتراض نکنند.

اما اعتراض آنان اين بود که خدايتعالي از قديم الايام بيت المقدس را براي انبياء گذشته‏اش‏قبله قرار داده بود، تحويل آن قبله بسوي کعبه که شرافت آن خانه را ندارد چه وجهي دارد؟.

اگر اين کار به امر خدا است، که خود، بيت المقدس را قبله کرده بود، چگونه خودش حکم‏خود را نقض ميکند؟و حکم شرعي خود را نسخ مينمايد؟(و يهود بطور کلي نسخ را قبول نداشت، که بيانش در آيه نسخ گذشت).

و اگر به امر خدا نيست، پس خود پيامبر اسلام از صراط مستقيم منحرف، و از هدايت‏خدابسوي ضلالت گرائيده است، گو اينکه خداي تعالي اين اعتراض را در کلام مجيدش نياورده، لکن‏از جوابي که داده معلوم مي‏شود که اعتراض چه بوده است.

و اما پاسخ آن اين است که قبله قرار گرفتن، خانه‏اي از خانه‏ها چون کعبه، و يا بنائي ازبناها چون بيت المقدس، و يا سنگي از سنگها چون حجر الاسود، که جزء کعبه است، از اين جهت‏نيست که خود اين اجسام بر خلاف تمامي اجسام اقتضاي قبله شدن را دارد، تا تجاوز از آن، ونپذيرفتن اقتضاي ذاتي آنها محال باشد، و در نتيجه ممکن نباشد که حکم قبله بودن بيت المقدس‏دگرگون شود و يا لغو گردد.

بلکه تمامي اجسام و بناها و جميع جهات از مشرق و مغرب و جنوب و شمال و بالا و پائين‏در نداشتن اقتضاي هيچ حکمي از احکام برابرند، چون همه ملک خدا هستند، هر حکمي که

صفحه : 480

بخواهد و بهر قسم که بخواهد و در هر زمان که بخواهد در آنها مي‏راند، و هر حکمي هم که بکندبمنظور هدايت‏خلق، و بر طبق مصلحت و کمالاتي است که براي فرد و نوع آنها اراده مي‏کند، پس‏او هيچ حکمي نميکند مگر به خاطر اين که بوسيله آن حکم، خلق را هدايت کند، و هدايت هم‏نمي‏کند، مگر بسوي آنچه که صراط مستقيم و کوتاه‏ترين راه بسوي کمال قوم و صلاح ايشان‏است.

پس بنا بر اين در جمله(سيقول السفهاء من الناس)، منظور از سفيهان از مردم، يهود ومشرکين عرب است، و به همين جهت از ايشان تعبير به ناس کرد، و اگر سفيهشان خواند، بدان‏جهت بود که فطرتشان مستقيم نيست، و رايشان در مسئله تشريع و دين، خطا است، و کلمه سفاهت‏هم به همين معنا است، که عقل آدمي درست کار نکند، و راي ثابتي نداشته باشد.

(ما وليهم)الخ، اين کلمه از ماده(و - ل - ي)و از مصدر توليت است، و توليت هر چيز وهر جا به معناي پيش رو قرار دادن آنست، همچنانکه کلمه استقبال نيز باين معنا است، خداي تعالي‏فرموده: (فلنولينک قبلة ترضيها، ما پيش رويت قبله‏اي قرار ميدهيم که آن را بپسندي)اين معناي‏توليت است، و اما اگر کلمه نامبرده با لفظ(عن)متعدي شود، يعني بگوئيم(ولي عن شي‏ء)، معنايش درست به عکس مي‏شود، يعني معناي اعراض و رو برگرداندن از آن چيز را مي‏دهد، نظيرکلمه(استدبار)و امثال آن.

و معناي آيه اينست که سفيهان بزودي خواهند گفت: چه علتي سبب شد که ايشان را و ياروي ايشانرا از قبله‏اي که رو بان نماز ميخواندند برگرداند؟چون مسلمانان تا آنروز يعني ايامي که‏رسولخدا(ص)در مکه بود، و چند ماهي بعد از هجرت رو بقبله يهود و نصاري يعني بيت المقدس‏نماز ميخواندند.

و اگر يهود در اين اعتراض که قرآن حکايت کرده قبله(بيت المقدس را به مسلمانان نسبت‏دادند، با اينکه يهوديان در نماز بسوي بيت المقدس قديمي‏تر از مسلمانان بودند، باين منظور بوده‏که در ايجاد تعجب و در وارد بودن اعتراض مؤثرتر باشد).

و نيز اگر بجاي اينکه بفرمايد: (چه چيز پيامبر و مسلمين را از قبله‏شان برگردانيد؟)فرمود: (چه چيز ايشانرا از قبله‏شان برگردانيد)به همين جهت بود که گفتيم، چون اگر فرموده بود: (پيامبرو مسلمين را، چه علتي از قبله يهود برگردانيد؟)آنطور که بايد تعجب را بر نمي‏انگيخت، و جواب‏از آن با کمترين توجهي براي هر شنونده آسان بود.

در جمله لله المشرق و المغرب چرا شمال و جنوب ذکر نشده است؟(قل لله المشرق و المغرب)، در اين آيه از ميانه جهات چهارگانه، تنها بذکر مشرق و مغرب‏اکتفاء شده، بدين سبب که در هر افقي ساير جهات به وسيله اين دو جهت معين مي‏شود، هم

صفحه : 481

اصليش و هم فرعيش، مانند شمال و جنوب و شمال غربي، و شرقي و جنوب غربي و شرقي.

و مشرق و مغرب، دو جهت نسبي است، که در هر نقطه با طلوع و غروب آفتاب، و يا ستاره‏مشخص مي‏شود، و به همين جهت هر نقطه از نقاط زمين که فرض کني، براي خود مشرق و مغربي‏دارد، که ديدني و محسوس است بر خلاف دو نقطه شمال و جنوب حقيقي، هر افق، که تنها تصورمي‏شود و محسوس نيست، و شايد بخاطر همين نکته بوده که دو جهت مشرق و مغرب را بجاي همه‏جهات بکار برده است.

(يهدي من يشاء الي صراط مستقيم)الخ، در اين جمله کلمه(صراط)نکره، يعني بدون الف‏و لام آمده، و اين بدان جهت است که استعداد امتها براي هدايت بسوي کمال و سعادت، و يابه عبارتي براي رسيدن به صراط مستقيم مختلف است.

امت وسط يعني چه؟(و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علي الناس، و يکون الرسول عليکم شهيدا) کلمه(کذلک - همچنين)در تشبيه چيزي به چيزي بکار مي‏رود، و ظاهرا در آيه شريفه ميخواهدبفرمايد: همانطور که بزودي قبله را برايتان بر مي‏گردانيم، تا بسوي صراط مستقيم هدايتتان کنيم، همچنين شما را امتي وسط قرار داديم.

بعضي از مفسرين گفته‏اند: معنايش اين است که(مثل اين جعل عجيب، ما شما را امتي‏وسط قرار داديم)، لکن معناي خوبي نيست، و اما اينکه امت وسط چه معنا دارد؟و گواهان بر مردم‏يعني چه؟بايد دانست که کلمه(وسط)بمعناي چيزيست که ميانه دو طرف قرار گرفته باشد، نه‏جزو آنطرف باشد، نه جزو اين طرف، و امت اسلام نسبت به مردم - يعني اهل کتاب و مشرکين همين وضع را دارند، براي اينکه يک دسته از مردم - يعني مشرکين و وثني‏ها - تنها و تنها جانب‏ماديت را گرفته، جز زندگي دنيا و استکمال جنبه ماديت‏خود، و به کمال رساندن لذتها، و زخازف وزينت دنيا چيز ديگري نميخواهند، نه اميد بعثي دارند، نه احتمال نشوري ميدهند و نه کمترين‏اعتنائي بفضائل معنوي و روحي دارند.

بعضي ديگر از مردم مانند نصاري، تنها جانب روح را تقويت نموده، جز به ترک دنيا ورهبانيت دعوت نمي‏کنند، آنها تنها دعوتشان اينستکه بشر کمالات جسمي و مادي را که خدا درمظاهر اين نشئه مادي ظهورش داده، ترک بگويند، تا اين ترک گفتن وسيله کاملي شود براي‏رسيدن به آن هدفي که خدا انسانرا بخاطر آن آفريده.ولي نفهميدند که ندانسته رسيدن به آن هدف‏را با ابطال و درهم کوفتن راهش ابطال کرده‏اند، خلاصه يک دسته نتيجه را باطل کرده، و فقط به‏وسيله چسبيدند، و يک دسته ديگر با کوبيدن و ابطال سبب نتيجه را هم ابطال کردند.

و اما امت اسلام، خدا آن را امتي وسط قرار داد، يعني براي آنان ديني قرار داد، که متدينين

صفحه : 482

به آن دين را بسوي راه وسط و ميانه هدايت مي‏کند، راهي که نه افراط آنطرف را دارد، و نه تفريط‏اينطرف را، بلکه راهي که هر دو طرف را تقويت مي‏کند، هم جانب جسم را، و هم جانب روح راالبته بطوريکه در تقويت جسم از جانب روح عقب نمانند، و در تقويت روح از جانب جسم عقب‏نمانند، بلکه ميانه هر دو فضيلت جمع کرده است.

(و اين روش مانند همه آنچه که اسلام بدان دعوت نموده، بر طبق فطرت و ناموس خلقت‏است، )چون انسان داراي دو جنبه است، يکي جسم، و يکي روح، نه جسم تنها است، و نه روح‏تنها، و در نتيجه اگر بخواهد به سعادت زندگي برسد، به هر دو کمال، و هر دو سعادت نيازمند است، هم مادي و هم معنوي.

مراد از شهداء علي الناس و چون اين امت وسط و عدل است، لذا هر دو طرف افراط و تفريط بايد با آن سنجش‏شود، پس به همين دليل شهيد بر ساير مردم هم که در دو طرف قرار دارند هست، و چون رسول‏اسلام(ص)مثل اعلاي اين امت است، لذا او شهيد بر امت است، و افراد امت بايد خود را با اوبسنجند، و او ميزاني است که حال آحاد و تک تک امت با آن وزن ميشود، و امت ميزاني است که‏حال ساير امت‏ها با آن وزن ميشود، و خلاصه مردمي که در دو طرف افراط و تفريط قرار دارند، بايد خود را با امت اسلام بسنجند، و بافراط و تفريط خود متوجه شوند.

اين آن معنائي است که بعضي از مفسرين در تفسير آيه بيان کرده، و گفتار وي هر چند درجاي خود صحيح و دقيق است، الا اينکه با لفظ آيه منطبق نيست براي اينکه درست است که‏وسط بودن امت، مصحح آنست که امت نامبرده ميزان و مرجع براي دو طرف افراط و تفريطباشد، ولي ديگر مصحح آن نيست که شاهد بر دو طرف هم باشد و يا دو طرف را مشاهده بکند، چون خيلي روشن است که هيچ تناسبي ميانه وسط بودن به اين معنا و شاهد بودن نيست.

علاوه بر اينکه در اينصورت ديگر وجهي نيست که بخاطر آن متعرض شهادت رسول برامت نيز بشود، چون شاهد بودن رسول بر امت نتيجه شاهد بودن و وسط بودن امت نيست، تا وقتي‏اين را خاطرنشان کرد آن را هم بعنوان نتيجه خاطر نشان سازد، همانطور که هر غايت را بر مغيا وهر غرض را بر ذي غرض مترتب مي‏کنند.

شهادت در آيه، از حقائق قرآني است و در موارد متعددي از قرآن ذکر شده‏از اين هم که بگذريم شهادتي که در آيه آمده، خود يکي از حقايق قرآني است، که منحصرادر اينجا ذکر نشده، بلکه در کلام خداي سبحان مکرر نامش برده شده، و از موارديکه ذکر شده‏بر مي‏آيد که معنائي غير اين معنا دارد، اينک موارد قرآني آن.

(فکيف اذا جئنا من کل امة بشهيد، و جئنا بک علي هؤلاء شهيدا، پس چگونه‏اند، وقتي که

صفحه : 483

ما از هر امتي شهيدي بياوريم، و تو را هم شهيد بر اينان بياوريم) (1) ؟.

(و يوم نبعث من کل امة شهيدا، ثم لا يؤذن للذين کفروا، و لا هم يستعتبون و روزيکه از هرامتي شهيدي مبعوث کنيم و ديگر بانان که کافر شدند اجازه داده نشود و عذرشان پذيرفته نشود) (2) (و وضع الکتاب و جي‏ء بالنبيين، و الشهداء، و کتاب را مي‏گذارند، و انبياء و شهداء را مي‏آورند) (3) بطوريکه ملاحظه مي‏کنيد، در اين آيات شهادت مطلق آمده، و از ظاهر همه مواردش‏بر مي‏آيد که منظور از شهادت، شهادت بر اعمال امتها، و نيز بر تبليغ رسالت است، همچنانکه آيه: (فلنسئلن الذين ارسل اليهم، و لنسئلن المرسلين، سوگند که از مردمي که فرستادگان بسويشان‏گسيل شدند، و نيز از فرستادگان پرسش خواهيم کرد) (4) نيز باين معنا اشاره مي‏کند، چون هر چندکه اين پرسش در آخرت و در قيامت صورت مي‏گيرد، ولي تحمل اين شهادت در دنيا خواهد بود، همچنانکه آيه: (و کنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم، فلما توفيتني، کنت انت الرقيب عليهم، و انت علي‏کل شي‏ء شهيد، من تا در ميانه آنان بودم، شاهد بر آنان بودم، ولي همينکه مرا ميراندي، ديگرخودت مراقب آنان بودي، و تو بر هر چيزي شهيد و مراقبي) (5) هم که حکايت کلام عيسي‏ع است و نيز آيه(و يوم القيمة يکون عليهم شهيدا، روز قيامت عيسي بر مردم خود گواه‏است) (6) همين معنا را دست ميدهد.

و پر واضح است که حواس عادي و معمولي که در ما است، و نيز قواي متعلق به آن‏حواس، تنها و تنها ميتواند شکل ظاهري اعمال را ببيند، و گيرم که ما شاهد بر اعمال ساير امتهاباشيم در صورتيکه بسياري از اعمال آنها در خلوت انجام ميشود تازه تحمل شهادت ما از اعمال‏آنها تنها مربوط به ظاهر و موجود آن اعمال ميشود، نه آنچه که براي حس ما معدوم، و غايب است، و حقايق و باطن اعمال، و معاني نفساني از کفر و ايمان و فوز و خسران و بالاخره هر آنچه که ازحس آدمي پنهان است، که راهي براي درک و احساس آن نيست احوالي دروني است، که مدارحساب و جزاي رب العالمين در قيامت و روز بروز سريره‏ها بر آنست، همچنانکه خودش فرمود: (و لکن يؤآخذکم بما کسبت قلوبکم، خدا شما را بانچه در دلهايتان پيدا شده مؤاخذه مي‏کند. (7) پس اين احوال چيزي نيست که انسان بتواند آنرا درک نموده، و بشمارد، و از انسانهاي‏معاصر تشخيص دهد، تا چه رسد به انسانهاي غايب، مگر کسي که خدا متولي امر او باشد، و



1 - سوره نساء آيه 41 2 - سوره نحل آيه 84 3 - سوره زمر آيه 69 4 - سوره اعراف آيه 6 5 - سوره مائده آيه 117 6 - سوره نساء آيه 159 7 - سوره بقره آيه 225

صفحه : 484



/ 16