تبیین علمی از دیدگاه همپل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تبیین علمی از دیدگاه همپل - نسخه متنی

هادی صمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تبيين علمي از ديدگاه همپل

هادي صمدي *

اشاره

تبيين يا توضيح علمي يكي از مهم‌ترين، و از نظر برخي از فلاسفة علم مهم‌ترين، هدف‌هاي فعاليت‌ دانشمندان است. تقريباً توافق عامي ميان فلاسفة علم وجود دارد كه علم به توصيف امور بسنده نكرده و به تبيين آنها مي‌پردازد. هدف فلاسفه، ارائة مدلي براي تبيين است كه با تبيين‌هاي رايج در علم همخواني داشته باشد و احياناً بتواند تبيين‌هاي مناسب را از نامناسب‌ها جدا كند. همپل در ميان فلاسفة‌ علمي قرار دارد كه بيشترين بحث‌ها پيرامون تبيين علمي را انجام داده است. دو مدلي كه او براي تبيين علمي ارائه كرده است محل بحث‌هاي فراواني بوده است. مقالة حاضر اشاره به اين دو مدل، به ارائه نقدهايي كه بر آن وارد شده است مي‌پردازد.

واژگان كليدي: تبيين علمي، همپل، مدل قياسي ـ قانوني، مدل استقرايي ـ‌‌ آماري، قانون طبيعت.

1. مقدمه

در تاريخ فلسفه، فلاسفة زيادي وجود دارند كه به بحث پيرامون تبيين پرداخته‌اند. ارسطو، هيوم، كانت و جان استوارت ميل در زمرة آنان هستند. در دهه‌هاي مياني قرن بيستم بحث دربارة تبيين علمي از رونق خاصي برخوردار بود. پوپر، براث‌وايت (Braithwaite)، گاردينر (Gardiner) و ارنست نگل (Nagel) از پيشگامان اين مباحثات بودند، اما چهرة اصلي تبيين علمي كارل همپل بود. همپل اولين كسي است كه به صورت كاملاً منسجم سعي در ارائة‌ نظريه‌اي (مدلي) براي تبيين علمي داشته است. بسياري از كارهاي بعدي در اين زمينه، ريشه در كارهاي همپل دارند، هر چند كه عمدة آنها به نقد مدل‌هاي تبيين همپل مي‌پردازند.

2. مدل قياسي ـ قانوني (Deductive-nomological parrern)

همپل و اوپنهايم (Oppenheim) در مقاله معروف 1948 خود با عنوان «درس‌هايي در منطق تبيين» (Studies in the logic of explanation) بحث تبيين علمي را با چند مثال آغاز مي‌كنند. يكي از مثال‌هاي آنها تبيين اين پديده است كه وقتي دماسنج جيوه‌اي را در آب داغ قرار دهيم، ستون جيوه موقتاً پايين مي‌‌آيد و سپس به آهستگي بالا مي‌رود. گرماي آب ابتدا بر روي محفظة شيشه‌اي دماسنج اثر مي‌گذارد، محفظة شيشه‌اي منبسط شده و باعث مي‌شود كه سطح جيوة درون آن پايين بيايد. اما در ادامه گرما از شيشه به جيوه منتقل شده و جيوه نيز گرم مي‌شود. از آنجا كه ضريب انبساط جيوه بزرگتر از شيشه است، لذا افزايش حجم آن نيز بيش از شيشه است. نتيجه آنكه سطح جيوه شروع به صعود مي‌كند. همپل و اوپنهايم در اين تبيين از چند قانون طبيعت بهره‌ گرفته‌اند؛ مثلاً اينكه گرما از جسم گرم به جسم سرد منتقل مي‌شود و اين انتقال به تدريج صورت مي‌گيرد، و اينكه ضريب انبساط جيوه بيش از شيشه است، از جملة قوانين بكار گرفته شده در اين تبيين هستند. علاوه بر قوانين طبيعت دسته‌اي از شرايط اوليه نيز در اين تبيين نقش دارند؛ مثلاً اينكه دماسنج داراي يك محفظة شيشه‌اي و مقداري جيوه در آن محفظه است و يا اينكه دماسنج را در آبي قرار داده‌ايم كه حرارت آن بيش از حرارت دماسنج است، در زمرة دستة بزرگي از شرايط اوليه قرار دارند.

در تبيين قياسي ـ قانوني حكمي كه بيانگر پديدة تبيين خواه است، نتيجة منطقي يكسري از احكامي است كه بيانگر قوانين طبيعت و شرايط اوليه هستند. بنابراين مدل همپلي تبيين به شكل يك استنتاج قياسي است كه مقدمات آن را يك يا چند قانون طبيعت و يك‌سري احكام بيانگر شرايط اوليه تشكيل مي‌دهند و نتيجة آن حكمي است كه پديدة تبيين خواه را بيان مي‌كند. به‌طور خلاصه:

تبيين‌گرها

استنتاج منطقي

تبيين‌خواه توصيف پديده‌اي كه نياز به تبيين دارد

اين مدل تبيين، علاوه بر نام مدل قياسي ـ قانوني نام‌هاي ديگري نيز دارد، از جمله:

ـ مدل قانون فراگير (Covering law model)،

ـ مدل همپل يا مدل همپل ـ اوپنهام يا مدل پوپر ـ همپل،

ـ و نظرية اندارجي تبيين (Subsumtion theory of explanation). (نينيلوتو، 1995، ص 165).

همپل و اوپنهايم در مقالة خود مي‌گويند كه تبيين‌خواه هميشه توصيفي از يك پديدة جزئي، مانند مثال دماسنج، نيست. گاهي با اندراج يك نظم عمومي تحت قوانين عام‌تر، نظم عمومي را توضيح مي‌دهيم. مثلا براي توضيح قانون سقوط آزاد اجسام آن را از قوانين عام‌تري مانند قوانين حركت نيوتن و قانون جاذبة ‌عمومي استنتاج مي‌كنيم و به اين ترتيب تبيين قابل قبولي براي درستي آن ارائه مي‌كنيم. بنابراين در مدل همپل، تبيين‌خواه دو چيز مي‌تواند باشد: 1) حكمي كه بيانگر يك پديدة جزئي است، 2) حكمي كه بيانگر يك نظم عمومي است.

مدل قياسي ـ قانوني تبيين، نوعي استنتاج قياسي است با شرايط زير:

الف) تبيين‌خواه بايستي نتيجة‌ منطقي تبيين‌گرها باشد. يعني استنتاج قياسي بايستي معتبر (valid) باشد. به تعبير منطقي جمع تبيين‌گرها و نقيض تبيين‌خواه به ناسازگاري منجر شود.

ب) در جمع تبيين‌گرها حداقل بايستي يك قانون عام (كلي) وجود داشته باشد. در جمع تبيين‌گرها معمولاً احكامي كه بيانگر شرايط اوليه هستند وجود دارد، اما وجود اين دسته احكام، برخلاف وجود قوانين عام، از ديدگاه همپل و اوپنهايم شرطي لازم نيست. يعني ممكن است در مقدمات استنتاج تبييني فقط يك يا چند قانون عام وجود داشته باشد. مثال همپل و اوپنهايم براي اين حالت آن است كه فقط از قوانين حاكم بر حركت اجرام سماوي و بدون استفاده از شرايط اولية خاصي مي‌توانيم نظم حاكم بر حركات ستارگان دوقلو را تبيين كينم.

ج) حداقل يكي از تبيين‌گرها بايستي واجد محتواي تجربي باشد به اين معني كه با آزمايش و مشاهده آزمون‌پذير باشد. علت اين شرط آن است كه تبيين‌خواه خود واجد محتواي تجربي است پس اگر تبيين‌گرها فاقد محتواي تجربي باشند اين سؤال به‌وجود خواهد آمد كه چگونه اين محتواي تجربي در تبيين‌خواه ظاهر شده است. در واقع اين شرط در شرط اول كه مبتني بر اعتبار استنتاج بود مستقر است.

همپل و اوپنهايم اين سه شرط را شرايط كفايت منطقي مي‌نامند. اما ممكن است استنتاجي همة اين شرايط را داشته باشد اما باز هم تبيين صحيحي نباشد. بنابراين اين دو، شرط ديگري را نيز به‌عنوان شرط كفايت تجربي مي‌افزايند.

د) احكام تبيين‌كننده، يعني مقدمات استنتاج، بايستي درست باشند. به تعبيري استنتاج علاوه بر معتبر بودن (Validity) بايستي صحيح (Sound) هم باشد. [نسبت اعتبار و صحت نسبت عموم و خصوص مطلق است به اين معني كه هر استدلال صحيح معتبر است، اما نه برعكس.] همپل و اوپنهايم به اين نكته توجه دارند كه برآورده شدن اين شرط در عمل، تبيين علمي را بسيار دست نايافتني مي‌كند، زيرا در علوم تجربي علم به درستي يك حكم تجربي، اگر نگوئيم كه همواره غيرممكن است، حداقل دربارة عمدة احكام تجربي با چالش مواجه است. لذا مناسب‌تر است به‌جاي آنكه بگوئيم تبيين‌گرها بايستي درست باشند بگوئيم تبيين‌‌گرها بايستي از درجة تأئيد بالايي برخوردار باشند.

3. نقدهاي رايج بر مدل قياسي ـ قانوني

3ـ1. قانون طبيعي چيست؟

مشكلات موجود بر سر راه اينكه چه چيز يك قانون عام طبيعي است از منظر همپل و اوپنهايم مغفول نمانده است و آنان نيمة پاياني مقالة «درس‌هايي در منطق تبيين» را به اين موضوع اختصاص داده‌اند. اين مقاله كه در سال 1948 نگاشته شده است به همراه مقالات ديگري كه توسط لانگ فورد (Longford) (1941) چيزوم (Chisholm) (1946) و گودمن (Goodman) (1947) نگاشته شده‌اند در زمرة اولين مقالاتي هستند كه به بحث، پيرامون تمايز ميان قوانين طبيعت (قانون‌گونه) با تعميم‌هاي تصادفي مي‌پردازند. مثلاً اگر همة كساني كه در اينجا حضور دارند نشسته‌اند درست باشد يك قانون نيست اما اينكه «هيچ چيز نمي‌تواند سريع‌تر از سرعت نور حركت كند» يك تعميم درست و يك قانون طبيعت در نظر گرفته مي‌شود. تفاوت اين دو در چيست؟ يك پاسخ اين است كه تعميم اول به لحاظ مكاني محدود است اما اصل نسبيت انيشتين به لحاظ مكاني محدوديتي ندارد. بنابراين مي‌توان گفت تعميم‌هاي تصادفي برخلاف قوانين، دربارة مكان‌هاي خاصي هستند. اما اين تفاوت را نمي‌توان به‌عنوان ضابطه‌اي براي تمييز ميان تعميم‌هاي قانون‌گونه و تصادفي در نظر گرفت، زيرا:

الف) غير قانون‌‌هاي درستي وجود دارند كه محدوديت مكاني ندارند. مثلاً “تمام كره‌هاي طلا قطري كمتر از يك مايل دارند” تعميمي است غيرمحدود و درست اما قانون نيست.

ب) قانون‌هايي وجود دارند كه محدوديت مكاني دارند. قانون سقوط آزاد اجسام گاليله نمونه‌اي از اين‌گونه قوانين است: “در نزديكي سطح زمين اجسام با شتاب 8/9 متر بر مجذور ثانيه سقوط مي‌كنند.”

نتيجة (الف) و (ب) اين است كه «نداشتن محدوديت مكاني» نه شرط لازم است براي «قانون بودن» و نه شرط كافي.

مسألة تفاوت ميان تعميم‌هاي تصادفي و قوانين طبيعت با مثال زير مشخص‌تر مي‌شود:

الف) تمامي كره‌هاي طلا قطري كمتر از يك مايل دارند.

ب) تمامي كره‌هاي اورانيوم قطري كمتر از يك مايل دارند.

تعميم دوم تصادفي نيست زيرا جرم بحراني اورانيوم اجازة چنين حجم بزرگي از اورانيوم را نمي‌دهد. اما اگر «نداشتن محدوديت مكاني» ملاك تمييز اين دو نيست پس چه چيز باعث مي‌شود كه اولي را تعميمي تصادفي بدانيم و دومي را يك قانون؟ پاسخ‌هاي مختلفي به اين سؤال داده شده است كه از جمله آنها مي‌توان موارد زير را نام برد.

الف) سيستم‌هاي قياسي توسط اصول موضوعه‌هايشان مشخص مي‌شوند. نتايج منطقي اين اصول موضوعه قضيه‌ها هستند. برخي از سيستم‌هاي قياسي قويترند و برخي ساده‌تر. قدرت و سادگي با هم در رقابت‌اند. مثلاً با فدا كردن سادگي مي‌توان سيستم را قوي‌تر كرد: سيستمي كه فقط واجد اصل موضوعة 4=2+2 است سيستمي ساده اما ضعيف است. مطابق نظر لويس قوانين طبيعت متعلق به همة ‌سيستم‌هاي قياسي درستي هستند كه توانسته‌اند سادگي و قدرت را به بهترين شكل‌ با هم تلفيق كنند [فصل مشترك اين سيستم‌ها هستند] (لويس 1973 ص 73). بنابراين تعميم (II) مربوط به كره‌هاي اورانيوم يك قانون است زيرا متعلق به بهترين سيستم‌هاي قياسي است: نظرية كوانتوم يك نظرية عالي است و بنابراين جزئي از بهترين سيستم‌ها است و معقول به نظر مي‌رسد كه تعميم (II) را نتيجة اين نظريه و حقايقِ توصيف‌ كنندة ماهيت اورانيوم بدانيم. اما به نظر نمي‌رسد كه تعميم (I) دربارة كره‌هاي طلا جزئي از بهترين سيستم‌ها باشد. تعميم (I) را مي‌توان به هر سيستمي اضافه كرد اما بهاي اين كار كاستن از ميزان سادگي سيستم است.

ايراداتي به اين نظر وارد است، مثلاً اينكه مفاهيمي مانند سادگي، قدرت و بهترين تعادل بستگي به توانايي‌هاي شناختي، علائق و اهداف افراد دارند و به اين ترتيب قوانين طبيعت وابسته به ذهن مي‌شوند.

ب) در اواخر دهة 70 رويكرد رقيبي ظهور كرد. آرمسترانگ كه از سردمداران اين رويكرد است مي‌گويد: «فرض كنيد كه «F‌ ها G هستند» يك قانون باشد. F بودن و G بودن دو كلي هستند. رابطه‌اي خاص، رابطه‌اي ضروري كه ضرورت منطقي يا امكاني نيست، بين F بودن وG بودن برقرار است. اين اوضاع امور را مي‌توان به صورت N(F,G) نشان داد.» (1983 ص 85)

اين چارچوب را مي‌توان براي تمايز قائل شدن ميان (I) و (II) به كار گرفت. كرة اورانيومي ضرورتاً كمتر از يك مايل قطر دارد اما ضرورتي ندارد كه كرة طلا قطري كمتر از يك مايل داشته باشد. در اينجا ديگر مفاهيمي مانند سادگي، قدرت و بهترين تعادل كه مفاهيمي ذهني هستند به كار نمي‌روند و تا آنجا كه ضرورت وابستگي به ذهن ندارد، قانون بودن نيز مستقل از ذهن است. اما اين رويكرد نيز بدون مشكل نيست. منظور از ضرورت چيست؟ ضرورت چيزي نيست كه قابل مشاهده باشد. ضرورت G بودن بوسيلة F بودن شبيه همبودي Fها با Gهاست.

ج) مشكلات سر راه مشخص كردن اينكه تفاوت تعميم‌هاي تصادفي با تعميم‌هاي قانون‌گونه در چيست برخي از فلاسفه را بر آن داشته است تا مدعي شوند اصلاً قانوني در طبيعت وجود ندارد. ون فراسن و رونالد گير در زمرة اين فلاسفه‌اند.

از آنجا كه مفهوم قانون نقش اساسي در مدل قياسي ـ‌ قانوني تبيين بازي مي‌كند، لازم به توضيح نيست كه ابهام در مشخص كردن مفهوم قانون طبيعت به ابهام در اين مدل تبيين نيز سرايت خواهد كرد.

3ـ2. مدل قياسي ـ قانوني شرط ضروري براي تبيين نيست.

مايكل اسكرايون (1962) نشان داده است كه مي‌توان تبيين‌هائي كاملاً راضي كننده ارائه كرد بدون اينكه از مدل قياسي ـ قانوني بهره گرفت. مثلاً به راحتي مي‌توان براي يك دوست توضيح داد كه لكة جوهر روي زمين ناشي از برخورد پاي من با لبة ميز و واژگون شدن شيشة جوهر بوده است. اين توضيح قانع كننده و قابل فهم است ولي شكل قياسي ـ قانوني ندارد. احتمالاً به‌راحتي مي‌توان قوانين كلي‌اي را ذكر كرد كه در اين استدلال به صورت تلويحي به كار گرفته شده‌اند اما معرفت به اين قوانين كلي براي كسي كه با ناراحتي مشغول توضيح اتفاق مربوط به ريختن جوهر است كاملاً بي‌ربط است.

3ـ3. مدل قياسي ـ قانوني شرط كافي براي تبيين نيست.

3ـ3ـ1. مشكل عدم ارتباط (Irrelevance)

واسلي سمن (Wesely Salmon) (1971 ص 34) مثالي ارائه مي‌كند كه تمامي شرايط مدل قياسي ـ قانوني را برآورده مي‌كند اما به علت عدم ارتباط علّي ميان تبيين‌گرها و تبيين‌كننده، تبيين مناسبي به شمار نمي‌رود.

(L) تمامي مرداني كه قرص ضد بارداري مصرف مي‌كنند حامله نمي‌شوند.

(C) جان مردي است كه قرص ضد بارداري مصرف مي‌كند.

(E) جان باردار نشده است.

مثال‌هايي از اين دست را به فراواني مي‌توان ارائه كرد به‌عنوان نمونه فيليپ كيچر (1989) مثال زير براي مشكل عدم ارتباط ارائه مي‌كند:

(C1) «الف» قطعه‌اي از نمك طعامي است كه روي آن ورد خوانده شده است.

(C2) «الف» در درون آب قرار داده شده است.

(L) هرگاه قطعه‌اي از نمك طعام كه روي آن ورد خوانده شده در درون آب قرار مي‌گيرد حل مي‌شود.

(E) «الف» در آب حل شده است.

به‌صورت شهودي متوجه مي‌شويم كه نه علت باردار نشدن جان مصرف قرص ضد بارداري بوده است و نه علت حل شدن نمك طعام در آب، اوراد خوانده شده بر آن. شايد بتوان با افزون قيدي به شرايط تبيين در مدل قياسي ـ قانوني اين مشكل را برطرف كرد: بايستي ميان تبيين‌گرها و تبيين‌خواه رابطه وجود داشته باشد. اما مشخص كردن آنكه «رابطه» چيست خود موضوعي غامض است.

3ـ3ـ2. مشكل تقارن (Symmetry)

مثال زير نمونه‌اي است از يك تبيين قياسي ـ قانوني:

(L) هرگاه فشار‌سنج به ناگاه پائين بيايد طوفاني در راه است.

(C) فشارسنج به ناگاه پايين آمده است.

(E) طوفاني در راه است.

در اينجا علت پايين آمدن ناگهاني فشارسنج نزديك شدن طوفان است و نه بر عكس. بنابراين علت آمدن طوفان (تبيين‌خواه) پائين يا بالارفتن فشارسنج نيست بلكه عوامل جوّي در اين پديده دخيلند. مثال‌هاي زير اين مشكل را روشن‌تر بيان مي‌كنند.

رابطة بين دورة تناوب يك آونگ و طول آن در نوسانات كم دامنه مطابق قانون تناوب آونگ ساده چنين است: ?

2T = (T= دورة تناوب آونگ؛ L= طول آونگ)

L))?

2= T

(C1) نوسان كم‌دامنه است.

(C2) m 8/9 = L

(E) ?S2 T=

اين تبيين همة شرايط مدل قياسي ـ قانوني را دارد و به لحاظ شهودي نيز تبيين درستي است. اما تبيين زير كه باز هم همة شرايط مدل قياسي ـ قانوني را برآورده مي‌كند به لحاظ شهودي تبيين درستي نيست.

(L)

? 2 T=

(C1) نوسان كم دامنه است

(C2) ?S2 T=

(E) m 8/9=L

علت اينكه طول آونگ 8/9 متر است اين نيست كه دورة تناوب آن ?2 ثانيه است. بلكه برعكس، از آنجا كه طول آونگ 8/9 متر بوده است دورة تناوب آن ?2 ثانيه شده است. اما مدل همپل نمي‌تواند بين اين دو تبيين تمايزي قائل شود. مثال‌هاي معروف ديگري كه در اين زمينه ذكر شده‌اند عبارتند از مثالِ رابطة طول ميلة پرچم و ساية آن (از روي ساية ميله، با استفاده از قوانين مثلثات مي‌توان طول يلة پرچم را اندازه گرفت اما علت آنكه طول ميله فلان اندازه است اين نيست كه طول سايه به‌همان مقدار است)، و مثالِ رابطة بين دماي گاز و فشار آن در حجم ثابت.

3ـ3ـ3. حق تقدم (Preemption)

منظور از حق تقدم اين است كه حادثه‌اي قرار بوده است كه به دليل خاصي روي دهد اما قبل از آن به دليل ديگري روي داده است. مثال زير گوياي چنين شرايطي است:

(L) هر كس يك كيلو آرسنيك بخورد طي 24 ساعت خواهد مرد.

(C) مريم يك كيلو آرسنيك خورده است

(E) مريم ظرف 24 ساعت مرده است

هر چند كه اين شرايط مدل قياسي ـ قانوني را برآورده مي‌كند اما ممكن است علت مرگ مريم تصادف او با يك اتوموبيل در همان 24 ساعت مذكور باشد (ليدي من 2002، ص 203)

3ـ3ـ4. پيش‌بيني و تبيين (Prediction and explanation)

از ديدگاه همپل شرايط لازم براي تبيين در مدل قياسي ـ قانوني همان شرايط لازم براي پيش‌بيني نيز هست، تنها تفاوت ميان تبيين و پيش‌بيني تفاوتي در عمل است. اگر E از قبل اتفاق افتاده باشد آنگاه بايستي مجموعة مناسبي متشكل از قوانين عام و شرايط اوليه رائه دهيم تا بتوانيم E را تبيين كنيم اما در مورد پيش‌بيني اوضاع برعكس است. يعني ما مجموعة مناسبي متشكل از قوانين عام و شرايط اوليه در اختيار داريم و از آن مجموعه E را به صورت استنتاجي پيش‌بيني مي‌كنيم. از نظر همپل و اوپنهايم اصلاً اهميت تبيين‌هاي علمي در همين نيروي بالقوة پيش‌بيني در آنها است. چنانكه در مشكل تقارن ديديم اين ديدگاه با چالش‌هايي روبرو است. مثلاً در بسياري از موارد مشاهدة يك پديده ما را قادر مي‌سازد كه پديده‌اي ديگر را پيش‌بيني كنيم بدون آنكه پديدة اول تبيين كنندة پديدة پيش‌بيني شده باشد. سقوط ناگهاني فشارسنج امكان پيش‌بيني طوفان را فراهم مي‌‌آورد بدون آنكه علت وقوع طوفان را توضيح دهد. مواردي از جهت مقابل نيز مي‌توان ارائه كرد؛ مواردي كه تبيين،‌ تبيين مناسبي است اما قدرت پيش‌بيني ندارد. معروف‌ترين مثالي كه براي اين حالت مي‌توان ارائه كرد مثال نظرية تكامل است كه قدرت تبييني بالائي دارد اما فاقد قدرت پيش‌بيني كنندگي است. (ليدي من 2002، ص 205)

4. تبيين‌هاي آماري

از ديدگاه همپل (1965) دو مدل از تبيين‌هاي آماري وجود دارد: مدل قياسي ـ آماري (deductive-statistical) و مدل استقرايي ـ آماري (inductive-statistical). مثلاً اينكه چرا اتم‌هاي كربن 14 طي 11460 سال احتمال

شانس بقاء دارند را مي‌توان با توجه به نيمه عمر كربن 14 كه 5730 سال است تبيين كرد. اين نمونه‌اي از تبيين مدل قياسي آماري است. تبيين‌هايي از اين دست چندان مسأله‌ساز نيستند. اما تبيين‌هاي مدل استقرايي ـ آماري با مشكلات بيشتري مواجه هستند. به‌عنوان نمونه‌اي از اين نوع تبيين مي‌توان پژمرده شدن يك علف در اثر مواجهه با يك علف‌كش را مثال زد. استفاده از علف‌كش ضرورتاً منجر به پژمرده شدن علف‌ها نمي‌شود،‌ بلكه ارتباط بين آنها ارتباطي احتمالاتي است.

از ديدگاه همپل تمامي تبيين‌هاي مجاز علمي استنتاج هستند، حال يا اين استنتاج قياسي است يا استقرايي. عمدة بحث همپل دربارة تبيين‌هاي آماري پيرامون مدل استقرايي ـ آماري است. ساختار كلي اين مدل استنتاجي استقرايي به شكل زير است:

G/F)=r) Pr

Fi

[r]

Gi

علامت دو خط بيانگر استقرايي بودن استنتاج است و r درون كروشه درجة حمايت استقرايي است كه تبيين‌خواه از تبيين‌گرها كسب مي‌كند. (هيچكوك و سمن 2000 ص 470)

يكي از تفاوت عمدة تبيين‌هاي مدل استقرايي ـ آماري با تبيين‌هاي مدل قياسي ـ قانوني در اين است كه تبيين‌هاي مدل قياسي ـ قانوني مونوتونيك (monotonic) هستند. معناي اين سخن آن است كه در يك استدلال قياسي مي‌توان هر چيزي را به مقدمات اضافه كرد بدون آنكه به اعتبار استدلال خدشه‌اي وارد شود. يعني در مدل قياسي ـ قانوني يافتن شواهد جديد تأثيري بر تبيين نخواهند داشت. اما استدلال‌هاي استقرايي مونوتونيك نستند. مثال زير نمونه‌اي از يك تبيين استقرايي ـ آماري است: (راندولف مِيس 2001)

(L) تقريباً هر كس كه مغزش به مدت 5 دقيقة متداوم از اكسيژن محروم شود دچار آسيب مغزي خواهد شد.

(C) مغز رضا به مدت 5 دقيقة متداوم از اكسيژن محروم بوده است.

(E) رضا داراي آسيب‌مغزي است.

خصلت استقرايي تبيين‌هاي استقرايي ـ آماري به اين معني است كه امكان دارد ارتباط ميان مقدمات و نتيجه با يافتن اطلاعات جديد زير سؤال برود. مثلاً با پي‌بردن به يك قانون آماري ديگر مانند: «احتمال آسيب مغزي به هنگام محروميت از اكسيژن با كاهش دما كاهش مي‌يابد» و با افزودن اين قانون و شرط مقدماتي ديگري مانند «رضا در شرايط محروميت از اكسيژن در دماي بسيار پاييني به سر مي‌برده است» به جمع تبيين‌گرها، از اعتبار تبيين كاسته مي‌شود. (دليلي كه براي اين ادعا مي‌توانيم مطرح كنيم آن است كه از ديدگاه همپل تبيين و پيش‌بيني ارتباط تنگاتنگي دارند. اگر اين مقدمات را به جمع مقدماتِ استنتاج اضافه كنيم پيش‌بيني آنكه رضا داراي آسيب مغزي خواهد شد يا نه با مخاطرة بيشتري مواجه است. لذا مي‌توان گفت كه به علت كاهش توان پيش‌بيني، قدرت تبيين نيز كمتر شده است.)

از نظر همپل هر چه r در مدل استقرايي ـ آماري به عدد يك نزديك‌تر باشد،‌ تبيين قدرتمند‌تر است زيرا به مدل قياسي ـ قانوني نزديك‌تر مي‌شود. ايرادات زيادي به اين ادعاهاي همپل وارد شده است كه در ادامه نمونه‌اي از آن را خواهيم ديد.

5. ايراد به مدل استقرايي ـ آماري

ابتدا به مثال همپل توجه فرمائيد:

(L) احتمال اينكه اشخاص قرار گرفته در معرض سرخك به اين بيماري مبتلا شوند زياد است.

(C) جيم در معرض سرخك قرار گرفته است

[به احتمال زياد]

(E) جيم سرخك گرفته است.

ريچارد جفري (1969) با ارائه مثالي نشان مي‌دهد كه براي آنكه تبيين استقرايي ـ آماري تبيين مناسبي باشد ضروري نيست كه r عدد بزرگي باشد:

(L) احتمال آنكه افرادي كه سيفليس گرفته‌اند دچار نوعي فلج خاص شوند فقط حدود 15% است.

(C) جان سيفليس داشته است.

(E)‌ جان دچار فلج شده است.

با اينكه r در اين مثال 15% است ولي تبيين از قدرت كافي برخوردار است و بسيار خوب علت ابتلاي جان به نوعي فلج خاص كه فقط برخي از افراد سيفليسي به آن مبتلا مي‌شوند را توضيح مي‌دهد. بنابراين در اين مثال مشخص مي‌شود كه بالا بودن r شرطي ضروري براي مناسب بودن تبيين نيست.

منابع

Carroll,j.w.(2003),”laws of Nature” in Stanford Encyclopepdia of Philosophy, http://plato. Stanford.edu/entries/laws-of-Nature.

Hemple,Carl G.,and paul Oppenheim,(1948), “Studies in the Logic of Explanation”. Philosophy of Science, Vol.15 PP. 135-75.

Hemple, Carl G.(1965), “Aspects of Scientific Explanation”, in Aspects of Scientific Explanation and other Essays in the Philosophy of Science, New York: Free Press.

Hitcheoek, Christopher Read, and Wesley C.Salmon (2000), “Statistical Explanation”, in A Companion to the Philosophy of Science, Newton-Smith,W.H. (ed), Blacwell Publishers.

Kitcher, Philip (1989), “Explanatory Unification and the Causal Structure of the word” in Seientific Explantion, (ed) P.Kitcher and W.Salmon.

Ladyman, James (2002), Understanding Philosophy of Science, Routledge.

Niiniluoto, Iikka (1995), “Covering law model” in The Cambtidge Dictionary of Philosophy, Audi, R. (ed). Cambridge.

Randolph Mayes, G. (2001) “Theories of Explanation”, in The Internet Encyclopedia of Philosophy.

Scriven; M. (1962), “Explanation, Predictions, and laws” in Minnesota Studies in the Philosophy of Science, Vol 3 Scientific Explantion, Space, and time, H. Feigl and G.Maxwell (eds), 170-230. Minneapolis: University of Minnesota Press.

*. كارشناس ارشد فلسفه علم از دانشگاه صنعتي شريف.

احكام و شرايط اوليه

قوانين كلي


1. مطالب اين بخش ترجمة قسمت‌هايي از مدخل “laws of Nature" در دايرهًْ المعارف فلسفة استنفورد است.


/ 1