تشابه و تمایز نظام مردم سالار دینی و نظام لیبرال دموکراسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تشابه و تمایز نظام مردم سالار دینی و نظام لیبرال دموکراسی - نسخه متنی

کمال اکبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تشابه و تمايز نظام مردم‏سالار ديني و نظام ليبرال دموكراسي

كمال اكبري (1)

چكيده:

نظام ليبرال دموكراسي و نظام مردم‏سالار ديني در ابعاد مختلفي از جمله مباني معرفت‏شناختي و انسان‏شناختي متفاوتند؛ بطوري كه منابع شناخت در نظام اسلامي، عقل، منابع وحياني و تجربه‏هاي انساني است؛ اما در نظام ليبرال دموكراسي، عقل، ابزاري فردي، و تجربه‏هاي بشري تنها منبع شناخت محسوب مي‏شوند. ولي اين دو نظام عليرغم اين تمايزها، در برخي ابعاد معرفتي و حوزه‏هاي عملكردي، داراي تشابه و همسانيهايي مي‏باشند. از جمله موارد تشابه اين دو نظام، توجه به نقش مردم در عينيت‏بخشي به حكومت و حضور مردم به عنوان ركن اساسي حكومت، مشاركت مردم در كنترل و نظارت حاكمان و لزوم اصل برابري و مساوات است.

مقدمه

سخن از مباحثي چون دموكراسي، نقش مردم در حكومت و نظام مردمي، از ديرباز مورد توجه انديشمندان قرار گرفته و هر كس به فراخور مشرب علمي خود آن را تأييد يا رد كرده است. اما در قرون متأخر اين مطالب، جزء محوري‏ترين مطالب نظري و حتي عملي انديشمندان و نظامهاي سياسي بوده است. امروزه اعتقاد به مطلوبيت دموكراسي فراگير شده و گاهي به عنوان مرجع تشخيص حق و باطل نيز قرار گرفته و طرفداران اين نظريه حتي حكومت مورد قبول و داراي ثبات را منحصر در اين نوع مي‏دانند.

سخن از دموكراسي اگر چه به دوران يونان باستان بر مي‏گردد، اما دموكراسي آن زمان، به طور ماهوي و مبنايي با دموكراسي عصر جديد متفاوت است. دموكراسيها، انواع مختلفي دارند. بعضي از آنها عبارتند از: دموكراسي آتني، دموكراسيهاي مستقيم بورژوايي، دموكراسي مبتني بر نظريه نمايندگي يا دموكراسي غيرمستقيم، دموكراسيهاي توتاليتر و سوسياليستي، دموكراسيهاي مبتني بر اقتصاد كينزي و دموكراسيهاي نئوليبرال قرن بيستم كه ديويد هلد شمار بيشتري از اين دموكراسيها را در كتاب خود جمع كرده است. (2)

دموكراسي برگرفته از واژه دموسي و كراموس به معناي مردم و حاكميت بوده و منظور حاكميت مردم است. در صورتي كه برخي از دموكراسيهاي ذكر شده توجهي به مردم ندارند و به حاكميت مردم احترام قائل نيستند. برخي از دموكراسيها نيز كه به طور مستقيم به آراي مردمي رجوع مي‏كنند، در عصر حاضر امكان تحقق عيني ندارند. (3) بنابراين از اشكال مختلف دموكراسي، دموكراسي نمايندگي، جايگاه بهتري به خود اختصاص داده است. در اين نوع از دموكراسي تصميمات سياسي توسط نمايندگان شهروندان، اخذ و اجرا مي‏شود و نمايندگان نيز بر اساس اكثريت آراي مردم انتخاب مي‏شوند.

در اين نوشتار برآنيم تا برخي وجوه تشابه يا تمايز نظام ليبرال دموكراسي و نظام اسلامي را مطرح كنيم و چون بايد بحث را به طور خلاصه به اتمام برسانيم به ناچار ضمن اشاره به تشابه اين دو نظام، بحث را در وجوه افتراق اين دو نظام متمركز مي‏كنيم. محوري‏ترين سؤال در اين بحث اين است كه اولاً نظام ليبرال دموكراسي غرب چه محورهايي را به عنوان اصول انسان‏شناختي، مبناي معرفتي و نگرش به انسان قرار داده است و در مقابل، نظام اسلامي در اين باره چه ديدگاهي ارائه مي‏دهد؟ تفاوت بنيادين اين دو نظام از كجا ناشي مي‏شود؟ كه اين سؤالها را در محورهاي بحث جواب خواهيم داد.

مفروضات نظام ليبرال دموكراسي

نظام ليبرال دموكراسي داراي دو شاه‏بال ليبراليستي و دموكراتيك است كه به عنوان پايه‏هاي آن محسوب مي‏شوند. بخش ليبراليستي به دنبال جدايي قاطع سياست از جامعه مي‏باشد و همچنين به دنبال اين است كه سياست را تحت‏الشعاع جامعه قرار دهد و مي‏كوشد نقش حكومت و دولت را در جامعه به حداقل برساند و آن را به عنوان نگهبان شب يا داور نهايي قرار دهد. (4) بدين صورت اقتصاد و فرهنگ در حوزه اجتماعي و جداي از سياست مي‏شود كه اندرو لوين اين نوع از ليبراليسم را ليبراليسم صوري مي‏نامد و آن را در مقابل ليبراليسم محتوايي ـ يعني، آنچه را كه دخالت حكومت در بعضي حوزه‏ها مجاز شمرده ـ مي‏داند. (5)

بخش دموكراتيك اين نظريه، به چگونگي دخالت مردم در سرنوشت اجتماعي ـ سياسي برمي‏گردد؛ كه اين نظريه انتخاب مستقيم را بهترين روش براي اين كار مي‏داند؛ اما به دليل مشكلاتي كه در انتخاب مستقيم وجود دارد به طرف سيستم نمايندگي روي مي‏آورد؛ كه بر اين اساس اختيارات تصميم‏گيري سياسي به نمايندگان سپرده مي‏شود؛ و اين افراد با شركت در انتخابات و كسب اكثريت آرا، واجد اين حق مي‏شوند.

دموكراسي ليبرال، محصول تفكر سياسي مدرن است و ريشه در تفكرات انديشمندان عصر جديد دارد و از نظر مباني معرفت‏شناختي و انسان‏شناختي با دموكراسي يونان باستان و همچنين نظامهاي ديني متفاوت است. اما آنچه به عنوان مفروضات و ويژگيهاي بنيادين نظامهاي ليبرال دموكرات مي‏توانيم نام ببريم عبارتند از (6) :

1ـ تأكيد بر مباني نسبي انگارانه در حوزه معرفت‏شناسي و عدم اعتقاد به حقايق ثابت.

2ـ تعريف معيار و مصداق حق و حقيقت در اراده جمعي و رأي اكثريت و افكار عمومي به گونه‏اي كه رأي اكثريت مشروعيت ذاتي به نظام و حكومت مي‏بخشد.

3ـ داشتن ماهيت سرمايه سالارانه.

4ـ تأكيد بر حقوق و آزاديهاي فردي و طرح امانيسم افراطي.

5ـ تأكيد بر اصل قانونگذاري توسط بشر و بي‏نيازي از قوانين فوق بشري.

6ـ اعتقاد به لائيسم و سكولاريسم.

تفاوت نظام اسلامي با ليبرال دموكراسي

آنچه به عنوان منابع بنيادي و معرفتي نظام ليبرال دموكراسي اسم برده شد، با نظام اسلامي كاملاً متمايز است. در نظام اسلامي منابع شناخت بر خلاف نظام ياد شده، شامل عقل، منابع وحياني و تجربه‏هاي انساني مي‏شود كه عقل و خرد منطقي و فلسفي در برنامه‏ريزي كاربردي لازم است و اين عقلانيت شامل عقلانيت روش انديشه، عقلانيت در شكل‏گيري نظريه‏ها و عقلانيت در عمل مي‏شود. (7)

وحي نيز به عنوان اصلي‏ترين بخش منابع شناختي در نظام اسلامي است و بر اين اساس قانونگذاري و تشريع توسط خداوند انجام مي‏گيرد و بر انسانها ابلاغ مي‏شود و اوست كه انسانها را آفريده و خير و شر را نيز تشخيص مي‏دهد و براي سعادت آنها برنامه ويژه فرستاده است.

اما ليبرال دموكراسيهاي غربي محصول عقل ابزاري و عقل جزئي فردي و تجربه‏هاي بشري‏اند و از منابع وحياني كاملاً بي‏بهره‏اند. قوانين زندگي جمعي، توسط افراد وضع و اجرا مي‏شود و معتقدند عقل جمعي و عقل ابزاري مي‏تواند خير و شر و حق و باطل را از هم جدا كند و همين امر موجب به وجود آمدن نسبي انگاري در حوزه‏هاي معرفتي مي‏شود.

اين تفاوتهاي بنيادين موجب جهت‏گيري كاملاً متفاوت در ابعاد مهم قانونگذاري و اجرا در نظام ياد شده، مي‏گردد .

از نظر اصول جهان‏بيني و ايدئولوژي نيز بين اين دو نظام تفاوت زيادي وجود دارد؛ نظام ليبرال دموكرات مبتني بر قرارداد اجتماعي و ميثاق افراد انساني است؛ در حالي كه اصل بنيادين در نظام اسلامي اعتقاد به بندگي انسانها در مقابل خداوند و اعتقاد به فرستادگان الهي جهت راهنمايي فردي و جمعي انسانهاست كه اين راهنمايي هيچ‏گاه قطع نمي‏شود و به وسيله جانشينان و نايبان فرستاده‏هاي الهي ادامه مي‏يابد.

اصل مهم ديگري كه بين اين دو نظام تفاوت مي‏گذارد، پذيرش اصل اعتقاد به معاد و وجود دنيايي غير از جهان موجود براي رسيدگي به عملكردهاي اين جهان است و اين اصل، خود جهت‏گيري دو نظام را تغيير مي‏دهد. در حالي كه در نظام ليبرال دموكراتيك نه تنها منابع وحياني و جهان آخرت انكار مي‏شود، بلكه در مواردي عقل نيز مورد حمله قرار گرفته و عموما تأكيد بر تجربه و نگرش پوزيتيويستي مي‏شود و همين بي‏نيازي از امور وحياني و تأكيد بر عقل خود بنياد ابزاري، موجب به وجود آمدن ديدگاه نسبي انگارانه در حوزه معرفتي است. از آثار بيروني اين چنين تفكري، پيدايش سكولاريسم در حوزه‏هاي حكومتي است كه بر اين اساس، تقدس زدايي و عرفي و غيرديني كردن همه امور مورد تأكيد قرار مي‏گيرد. عقل مدرن غربي ذاتا سكولار است؛ زيرا متكي بر خود بنيادي نفساني است و با انكار حقانيت و حقيقت دين پديد آمده است. از اين رو سكولاريسم بخش جدايي‏ناپذير تفكر سياسي غربي است. انديشه سياسي اسلام از اين منظر با انديشه ياد شده جمع نمي‏شود. در انديشه اسلامي حاكميت با قانون الهي است. اگر چه مردم در انتخابات، دولتمردان و تصميم‏گيران سياسي نقش اساسي دارند، اما انتخاب آنان نيز بر پايه اصول و اعتقادات ديني انجام مي‏شود و منتخبان نيز بايد در سايه توجه به احكام ديني به فعاليت بپردازند. در واقع رأي اكثريت مشروعيت ذاتي به نظام نمي‏دهد، بلكه آن را تحقق عيني و خارجي مي‏بخشد و مشروعيت ذاتي از طرف خداوند است و سپس با مقبوليت مردمي تحقق خارجي مي‏يابد.

اشكالهاي دموكراسي غربي

پس از ذكر تفاوتها بين دو نظام به برخي از اشكالها و معايب دموكراسي غربي اشاره مي‏كنيم:

1ـ سپرده شدن حق قانونگذاري به دست بشر: بر اساس ديدگاه اسلامي حق قانونگذاري از آن خداوند عالم و حكيم است و قوانين بشري نمي‏تواند هدايت انسانها و جامعه را به ارمغان آورد؛ چون اولاً: به كمك عقل و تجربه كه در اختيار انسانهاست، همه ابعاد وجودي انسان شناخته نمي‏شود تا توان وضع قوانين متناسب را داشته باشد. (8)

ثانيا: انسانها به دنبال ارضاي منافع نامحدود خويشند و هر كس كه قدرت قانونگذاري را دارد منافع خود را در آن لحاظ مي‏كند.

ثالثا: قوانين براي مدت طولاني اجرا مي‏شود و تنها در حق مشاركت كنندگان فعلي اجرا نمي‏شود؛ در حالي كه همه افراد چه مشاركت كننده‏ها و چه غير از آنها ملزم به رعايت مي‏شوند.

2ـ به وجود آمدن ديكتاتوري اكثريت: بر اساس اصول دموكراسي غربي كه به صورت سيستم نمايندگي است، افراد جامعه با انتخاب خود، اختيار را به وكلاي خود مي‏سپارند و آنها بر اساس خواست اكثريت عمل مي‏كنند و هيچ نيازي به توجه كردن به نيازهاي اقليت ندارند. انتخابات نيز بر اساس شايستگيهاي منتخبان و تحقيقات و تتبعات شركت‏كنندگان برگزار نمي‏شود؛ بلكه غالبا با شيوه‏هاي تبليغي و با ترفندهاي اغوا كننده، عده‏اي پيروز صحنه مي‏شوند و براي همه جامعه قانونگذاري مي‏كنند.

3ـ از ديگر معايب دموكراسي غربي عدم امكان جمع بين آزادي و برابري است؛ چون دموكراسي سياسي اصل برابري را فداي اصل آزادي كرده و دموكراسي اقتصادي، اصل آزادي را فداي اصل برابري مي‏نمايد.

تشابه اين دو نظام

با اين كه تفاوت بنيادين معرفتي بين اين دو نظام وجود دارد ـ كه برخي از آنها را متذكر شديم ـ در حوزه‏هاي عملياتي، اجرايي، برنامه‏ريزي و نمود ظاهري بين آن دو نيزتشابه‏وهمسانيهايي‏ديده‏مي‏شود.

در نظامهاي مبتني بر دموكراسي اصول چندگانه‏اي مورد توجه است. از جمله آنها اصل مشاركت شهروندان در تصميم‏گيريهاي سياسي، اصل برابري سياسي، اجتماعي و اقتصادي ميان شهروندان، وجود آزادي در حوزه‏هاي مختلف فردي و جمعي، سيستم نمايندگي و انتخاب كارگزاران و تصميم‏گيرندگان بر اساس انتخابات است.

گرچه در روشهاي اجرايي، بسياري از اين اصول بر اساس تفاوت معرفت شناختي بين دو نظام متفاوت است، اما از نظر ظاهري و عملكردي در موارد ياد شده همسانيهايي ديده مي‏شود. كه برخي از آن موارد را بيان مي‏كنيم:

1ـ توجه به نقش مردم در عينيت بخشي به حكومت

بر اساس ديدگاه اسلامي، اولاً مردم در پذيرش مكتب آزادند و طبق آيه شريفه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (9) مردم در جامعه اسلامي به طور آزادانه مكتب اسلام را پذيرفته‏اند و تمام فعاليت خود را در درون آن متمركز مي‏كنند؛ علاوه بر آن مردم در قبول حكومت نيز آزادند و تا نخواهند، نظام سياسي شكل نمي‏گيرد. اما در اين مورد چنين نيست كه مشروعيت ذاتي حكومت نيز به رأي مردم وابسته باشد؛ بلكه مشروعيت آن به امر خداوند است؛ اما تحقق عيني و خارجي آن به وسيله مردم تأمين مي‏شود. همچنين مردم آزادانه سرپرستي و حاكميت را نيز به فرد خاصي در نظام اسلامي مي‏سپارند و او را از ميان واجدين شرايط بر مي‏گزينند و با قبول مردم است كه قدرت اجرايي براي حاكم اسلامي پيدا مي‏شود. حضرت علي عليه‏السلام تحقق عيني امامت را منوط به مردم دانسته و مي‏فرمايد:

سوگند به جانم امامت بر پا نمي‏شود تا اين كه همه مردم حضور يابند و بيعت كنند. پيداست كه به چنين كاري دسترسي نيست و لكن آناني كه اهل تشخيص هستند، نظر مي‏دهند و انتخاب مي‏كنند و از آن پس براي كساني كه حضور داشتند يا غايب بودند حق بازگشت وجود ندارد. (10)

در نظام ليبرال دموكرات نيز كه بر اساس قرارداد اجتماعي بنا شده است، مردم آن نظام را قبول كرده و در تئوري بر اساس آن عمل مي‏كنند.

در نظام اسلامي همه مردم آگاهانه و آزادانه مكتب اسلام را به عنوان آيين زندگي فردي و اجتماعي خود پذيرفته‏اند و در تحقق نظام بر اساس اين مكتب مشاركت كرده‏اند. اين پذيرش و مشاركت بيانگر قرارداد اجتماعي بين مسلمانان است كه جامعه را بر اساس آن ميثاق، بنا مي‏كنند.

در نظام ليبرال دموكرات نيز كه بر اساس قرارداد اجتماعي بنا شده است، مردم آن نظام را قبول كرده و در تئوري بر اساس آن عمل مي‏كنند. از اين نظر بين اين دو نظام تشابه وجود دارد.

2ـ مشاركت مردم در كنترل و نظارت حكومت

علاوه بر نقش مردم در تحقق حكومت اسلامي و همچنين استمرار آن، نقش اساسي ديگر مردم در كنترل و نظارت بر نظام و دستگاههاي اجرايي است. اين امر در حكومت اسلامي از طريق امر به معروف و نهي از منكر، نصيحت زمامداران و انتقاد از عملكرد آنان محقق مي‏شود كه اين موارد در حكومت اسلامي جايز و بلكه لازم دانسته شده است؛ يعني، اراده مردمي باعث كنترل قدرت مي‏شود. به علاوه اين كه زمامداران بايد از كنترل دروني و تقواي باطني نيز برخوردار باشند. در حكومتهاي ليبرال دموكراسي نيز آراي عمومي را كنترل كننده حكومت دانسته‏اند.

3ـ اصل برابري و مساوات

بر اساس نظام ليبرال دموكراسي غربي، همه مردم در امور سياسي، اجتماعي، اقتصادي و بهره‏برداري از فرصتها برابرند؛ همه مردم در حق انتخاب كردن، رأي دادن، انتخاب شدن و نيل به مناصب اداري، كسب مال و همه نوع فعاليت اجتماعي و اقتصادي مورد قبول، برابرند و هيچ كس به طور ابتدايي از اين حقوق محروم نيست. البته همه اين موارد در مباحث انديشه‏اي است نه اين كه در واقع هم اين موارد اجرا مي‏شود. بر اساس احكام اسلامي نيز همه افراد جامعه اسلامي از حقوق اجتماعي، سياسي و اقتصادي مساوي برخوردارند و هيچ كس بر ديگري تفاضل ندارد و مسؤوليتها نيز بر اساس شايستگي اعطا مي‏شود.

تنها ملاك برتري در قرآن كريم تقواي الهي دانسته شده است. (11) و آن هم مربوط به برتري وي نزد خداست و همين برتري از نظر الهي و شايستگي باعث انتخاب فرد به مسؤوليتهايي در حكومت اسلامي مي‏شود كه همگان مي‏توانند به اين موقعيت دست يابند. در احكام قضايي اسلام نيز بين مردم از هر تيره، قبيله، حاكم و محكوم تفاوتي وجود ندارد؛ چنان كه حضرت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در آخرين روزهاي عمر با بركتشان اعلام كردند اگر كسي حقي بر من دارد آن را اعلام كند يا اين كه مرا عفو نمايد؛ و خود را در مقابل اعلام حق «سوادة بن قيس» آماده اجراي قصاص كردند. (12) و اين امر دلالت خوبي بر مساوات بين حاكم اسلامي و شهروندان است.

بنابراين بين نظام اسلامي و نظام ليبرال دموكراسي غرب تفاوت عمده و اساسي وجود دارد و آن اين كه اعتقاد نظام اسلامي بر خدا محوري و ارزش‏مداري است؛ در حالي كه نظام ليبرال دموكراسي به امور معنوي اعتقاد ندارد و تنها متكي به حاكميت مردم مي‏باشد. روح كلي نظام اسلامي اعتقاد به آفريننده هستي و در جهت رضايت اوست؛ در حالي كه چنين مسأله‏اي در نظام دموكراسي غربي مشاهده نمي‏شود.

اما از نظر عملكردي در حوزه اختيار دادن به مردم، مشاركت آنها در عرصه‏هاي سياسي اجتماعي و اعلام حق برابري براي همگان، شباهتهايي دارند.



1ـ كارشناس ارشد علوم سياسي.

2ـ ديويد هلد، مدلهاي دموكراسي، ترجمه عباس مخبر، نشر روشنگران، تهران، 1369، ص 50.

3ـ گفتگو با رابردال، روزنامه همشهري، 15/5/81.

4ـ اندرو لوين، نظريه ليبرال دموكراسي، ترجمه سعيد زيبا كلام، نشر سمت، تهران، 1380، ص 47.

5ـ همان، ص 48.

6ـ شهريار زرشناس، روزنامه قدس، 13/2/80.

7ـ سيد عباس نبوي، مردم‏سالاري در حاكميت اسلامي، نشر تمدن و توسعه اسلامي، ص 5.

8ـ مصطفي كواكبيان، دموكراسي در نظام ولايت فقيه، نشر سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1370، ص 49.

9ـ بقره / 253.

10ـ نهج‏البلاغه، خطبه 173، ترجمه محمد دشتي، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين، قم، ص 327.

11ـ حجرات / 13.

12ـ شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج اول، باب سين، ص 671

رواق انديشه، شماره 31

/ 1