آزادى مخالفان سياسى در حكومت على(ع) آزادى سياسى و بنيانهاى آن
محمدحسن سعيدى مقاله حاضر درصدد است به چگونگى آزادى مخالفان سياسى در حكومت على(ع) بپردازد. بدون شك بحث «آزادى سياسى» از جمله عناوينى است كه در جامعه و جهان امروز مورد بحث و محل آرا و نظرات گوناگون و بعضاً متضادى است. تحقيق در اين باب، بويژه با استناد به سيره پيشوايان دين كه اسوه و مقتداى ما در همه زمينه هايند، مى تواند در عين روشن ساختن محل نزاع سرانجامى فرخنده داشته و به بسيارى از پرسشهايى كه تاكنون بى جواب يا در ابهام مانده اند پاسخ دهد. در اين مقاله، نگارنده كوشيده است دريافتهاى خود را كاملاً روان و ساده و بى تكلف ارائه نمايد. بديهى است چنان كه در مقدمه مقاله پيش گفتيم طبيعت چنين مباحثى طرح ديدگاههاى مختلف را مى طلبد و پرواضح است كه آنچه در اين دست مقالات ارائه مى گردد لزوماً به معناى ديدگاه مجله نيست و نقادى ها و ايرادات اهل نظر و شبهات و پرسشهاى خوانندگان گرامى مى تواند به حك و اصلاح ديدگاهها، گشوده شدن بابهاى جديد و افزودن بر غناى فكرى و تحقيقاتى جامعه علمى كشورمان بيانجامد. اين نوشته به خاطر مفصل بودن و دربرداشتن مقدمات نسبتاً طولانى، از حجمى بيش از آنچه مناسب ويژه نامه مى باشد برخوردار است و طبعاً تقطيع گرديده و در دو قسمت تقديم خواهد شد. از جهت پيوستگى مطالب، تا جمع بندى نهايى در قسمت بعد احتياج به حوصله اى درخور دارد.«مجله حكومت اسلامى» پيشگفتار
موضوع آزادى يكى از محورهاى اساسى مورد بحث در جامعه ى ماست. نويسنده نيز از مدت ها پيش علاقه مند به بحث و فحص و تحقيق درباره ى آزادى و حدود و ثغور آن به ويژه از منظر منابع دينى و سيره ى معصومين (عليهم السلام) بوده است، تا اين كه فرصتى و زمينه اى پيش آمد تا به بررسى آزادى هاى مشروع در دولت علوى بپردازم. اقرار مى كنم كه وقتى از اين منظر به تاريخ زندگى اميرالمؤمنين(ع) و حوادث دوران كوتاه حكومت آن حضرت نگاه كردم، دانستم كه فرضيه اى كه تا به حال در ذهن داشته ام با آنچه كه اكنون بدان رسيده ام زاويه اى بس بزرگ دارد. وجوه گوناگون و ابعاد متعدد و عمق كلام و رفتار مولا(ع) چنان گسترده و ژرف و حيرت انگيز است كه با كار فردى و در زمان كوتاه، قابل كاوش و دسترسى نيست. نگارنده اگر تعهدى نسپرده بود و وعده اى نداده بود قطعاً از ارائه ى اين نوشته، لااقل در اين فرصت كوتاه و تنگ خود دارى مى كرد. بايد از روح بلند مولى الموحدين ـ كه عمق فكرى و تعالى روحى او را جز با مقام ولى اللهى اش نمى توان توجيه كرد ـ مدد بجوييم تا امكان دست يابى به گوشه اى از درياى حكمت بيكرانش نصيبمان گردد. على(ع) انسان كاملى است كه اوج همه ارزش ها را يكجا در خود گرد آورده است. او الگوى تامّ و تمام آزادى خواهى و آزادى بخشى است. بدون شك على(ع) در موضوع «آزادى» تا انتهاى تاريخ، حرف آخر را خواهد زد. نه تنها ديكتاتورها و مستبدّان از درك حقيقت على(ع) عاجزند، بلكه آزادى خواهان جهان نيز تا وصول به قلّه ى آزادى و آزادگى و جوانمردى او، راه زيادى دارند. بايد قرون متمادى بر بشر بگذرد و جامعه ى انسانى هر چه بيشتر پيشرفت كند و تجربه هاى سياسى زيادى بيندوزد و عرصه ها و وادى هاى آزادى را با پاى انديشه و عمل خود بپيمايد تا قدرت تحليل سيره ى نظرى و عملى اميرمؤمنان(ع) را به دست آورد و آن گاه بالعيان ببيند كه باز هم على(ع) جلو دار بى بديل آزادى است. «يَنحَدِرُ عَنّى السّيل و لايَرقى الىَّ الطّير؛[1] سيلاب از قلّه ى بلندم ريزان است و مرغ از پريدن به ستيغم، ناتوان.» بايد بسيار متأسف باشيم و از محضر اميرالمؤمنين(ع) پوزش بخواهيم كه ما مدعيان تشيع اوييم و خود را دنباله رو حضرتش مى دانيم ولى انديشه، كردار، اخلاق و سياست ما از فرهنگ و تعاليم نورانى او فاصله ى بسيار دارد. پيشنهاد مشخص نگارنده به جامعه ى علمى كشورمان اين است كه موضوع «آزادى در دولت علوى» را جمعى از محقّقان و انديشمندان در اولويت كار خود قرار دهند؛ پژوهش گران عالمى كه از نظر شخصى انسان هايى سليم النفس، با شخصيت، متين، بردبار، داراى سعه ى صدر، با سداد[2]، رشيد، مدير و مدبّر باشند. اگر براى سال گفتگوى فرهنگ ها و تمدن ها كه زمينه ى مناسبى براى ديالوگ بين ملت هاست، شخصيت على بن ابى طالب(ع) را از همه ى جهات به ويژه از منظر «آزادى» و «شيوه ى حكومت دارى» به جهان معرفى كنيم و زير پايه هاى اعتقادى آن را تشريح نماييم، بى ترديد ورودى زبردستانه به عرصه هاى جهانى خواهيم داشت و اين برگ برنده اى براى اسلام و مسلمانان خواهد بود، زيرا حكومت پنج ساله ى آن حضرت از افتخارات بزرگ عالم بشريت و از مختصات جهان اسلام است، حكومتى كه در 0014 سال قبل چنان الگويى را از آزادى سياسى به اجرا درآورد كه جهانيان هرگز نمونه اى براى آن نخواهند يافت. بخش اول
مفهوم آزادى و انواع آن
1 ـ تعريف آزادى
ارائه ى تعريف واحد و روشن از آزادى، كارى سهل و ممتنع است. تا كنون تعاريف متعددى از آزادى گفته شده اما در عين بديهى بودن و وضوحى كه مفهوم آزادى دارد محل مناقشه و مباحثه ى فراوانى واقع شده است. شايد تا كنون حدود 002 معنا براى واژه ى آزادى ذكر شده است[3]. احتمالاً دليل مناقشات فراوان را بتوان در اين دانست كه كلمه ى آزادى چيزى در حد يك مشترك لفظى است و يا اين كه كلمه ى آزادى صرفاً با تعيين متعلق آن است كه معنا و مفهوم روشنى مى يابد. به تعبير ديگر بايد معلوم كرد كه آزادى از چه چيزى و براى چه چيزى. به تعبير موريس كرنستون[4] كلمه ى «آزادى» مانند واژه ى «گرسنگى» نيست كه تا كسى گفت «من گرسنه ام» يك معناى غالب به ذهن مخاطب منتقل شود بلكه مانند واژه ى «تصميم» است. داستانى در مورد يكى از شاگردان آلمانى مارتين هايدگر گفته اند كه از استادش اهميت تصميم را آموخته بود اما نمى دانست به چه چيزى مصمم است و با وقار تمام، اعلام داشت: «من مصمم هستم، اما نمى دانم به چه چيز!» آزادى ها به تنوع قيود، موانع و بارها گوناگون و متنوع اند. بنابراين استفاده از عنوان «آزادى» و بحث كردن درباره ى آن بدون مشخص كردن متعلق آن (از چه و براى چه) كارى نادرست است، همچنان كه وقتى دو كُشتى گير داراى يك اسم اند، هيچ گزارش گرى به اين پايه از ابلهى نمى رسد كه از هر دو به همان اسم مشترك ياد كند، بلكه نام كوچكشان را كه موجب تميز آن دو از هم مى شود، محور قرار مى دهد. لذا فيلسوفان و سياست مدارانى هم كه در مورد آزادى مى نويسند دقيقاً بايد اين نكته را رعايت كنند[5]. اما «آزادى» به نحو مطلق، نقطه ى مقابل محدوديت و اسارت و به معناى نبودن مانع در برابر اراده و انتخاب آدمى است[6]. آزادى، معمولاً در مورد قيود ناخوشايندى كه مخالف ميل و پسند انسان است، به كار مى رود و از آن جهت كه يك معناى عرفى است و حقيقت شرعيه اى نيست كه توسط شارع وضع شده باشد سؤال از معناى شرعى و دينى آزادى پرسشى نابجاست؛ بلكه صرفاً تعيين حدود و ثغور و ملاك هاى آزادى در عرصه هاى مختلف را مى توان از شرع تقاضا كرد. 2 ـ اقسام آزادى
همان طور كه اشاره شد از «آزادى» به تبع متعلقى كه براى آن در نظر گرفته مى شود، معانى گوناگونى را مى توان قصد كرد. اكنون به برخى از اقسام آزادى كه در حوزه هاى مختلف، بيشتر محل توجه و بحث است اشاره مى كنيم و براى روشن تر شدن مرز ميان هر يك، با استفاده از منابع دينى، درباره ى هر كدام داورى اجمالى و كوتاهى خواهيم كرد. 1 ـ 2 ـ آزادى انسان در برابر اراده ى خداوند (رهايى از خدا!)
انسان در گستره ى پهناور عالم هستى، يكى از مخلوقات خداوند است و همانند ساير موجودات، تحت سيطره ى كامل خدا قرار دارد. هستى همه در دست اوست. ذات انسان در نسبت با خداوند، فقر و نياز محض است و مستقل از او، هيچ نيست و هيچ ندارد. احدى در مقابل اراده ى پروردگار از كوچك ترين اختيار و اراده اى برخوردار نيست و كسى در برابر او هويت و وجود مستقلى ندارد كه بتواند در برابر او عرض اندام كند يا حركتى بر خلاف مشيت او انجام دهد. هر تصميمى كه بخواهد در مورد مخلوقاتش مى تواند بگيرد و كسى را ياراى مقاومت در برابر او نيست. و هيچ امكانى براى خروج از سيطره ى حكومت الهى وجود ندارد. «وَهُوَ الْقاهِرُ فَوقَ عِبادهِ وَ هُوَ الحَكيمُ الخَبيرُ؛[7] و او (خداوند) كمال اقتدار و توانايى را بر بندگانش دارد و او حكيم و آگاه است.» «ظَهَر اَمْرُكَ وَ غَلَبَ قَهْرُكَ و جَرَتْ قُدرتُكَ و لايُمْكِنُ الفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ؛[8] فرمان تو، آشكار و قهرت، غالب و قدرتت، نافذ است و گريز از سيطره ى حكومت تو ممكن نيست.» «وَاِنْ اَهْلَكْتَنى فَمَنْ ذَاالَّذي يَعْرِضُ لَكَ فى عَبْدِكَ اَوْيَسْاَلُكَ عَنْ اَمْرِهِ؛[9] و اگر مرا هلاك كنى چه كسى مى تواند با تو درباره ى تصميمى كه در مورد بنده ات گرفته اى، معارضه نمايد و يا از وضع او پرسش كند؟!» اگر خداوند انسان را نيافريده بود و او را حق زيستن و امكان شناخت و انتخاب نداده بود و در مقام سؤال و گفتگو و محاجّه با خويش ننشانده بود، احدى قدرت تخطى از امر او را نداشت. تمامى انديشه هايى كه درگير گرايش هاى اومانيستى افراطى اند و در سوداى نشاندن انسان به جاى خدايند جز در وادى خيالات و اوهام خويش طرفى نمى بندند. بنابراين انسان در برابر اراده ى خداوند از كمترين آزادى و اختيارى برخوردار نيست. 2 ـ 2 ـ آزادى تكوينى انسان در نظام هستى
انسان براساس خواست خداوند، در چارچوب قوانين و سنن حاكم بر جهان آزاد است؛ يعنى قدرت و حق و اختيار شكستن چارچوب ها و نقض قانون مندى هايى را كه بر عالم هستى، طبيعت، جامعه و انسان حكومت مى كند، ندارد اما در قالب آنها و با استفاده از آنها مى تواند تصميم گيرى و اقدام كند. بنابه تعبير امام صادق(ع) كه اعتقاد شيعه نيز بر پايه ى آن شكل گرفته است: «لاجَبْرَ وَ لا تَفْويضَ ولكن اَمْرٌ بَيْنَ الاَمْرَيْنِ؛[10] نه جبر بر زندگى انسان حاكم است و نه سر رشته ى همه ى امور به او سپرده شده بلكه چيزى، بين اين دو است.» و بر اين پايه، آزادى انسان در دستگاه آفرينش، آزادى مشروط و مقيدى است كه انسان در محدوده ى قدرت و توان خود و با استفاده از امكاناتى كه خداوند مسخّر او ساخته و نيز با شناخت و بهره گيرى از سنت هاى ثابت الهى، مى تواند اقدام كند و نتيجه ى حاصله، برايند انتخاب و عمل او در بستر قوانين و فرمول ها و عوامل غير قابل حذف و تبديلى است كه لحاظ يا عدم لحاظ انسان تغييرى در اصل آنها به وجود نمى آورد. دو محور ياد شده (آزادى انسان در برابر اراده ى خداوند ـ آزادى تكوينى انسان در نظام هستى) مربوط به حوزه ى مباحث هستى شناسى، فلسفه، كلام و انسان شناسى است. 3 ـ 2 ـ آزادى معنوى (رهايى از بند نفس)
انسان موجودى است مركب كه داراى قوا و غرايز گوناگونى است مانند: شهوت، غضب، حرص، طمع، عقل، فطرت، وجدان اخلاقى و ... و گرايش هاى انسان محصول تحرك و غلبه ى هر يك از قواى درونى اوست. آدمى مى تواند عنان اختيار خود را به دست تمنيات، شهوات و ابعاد سفلى و حيوانى وجودش بسپارد و چنان خود را اسير تعلقات مادى و جسمانى و دنيوى سازد كه در مقابل مشتهيات نفسانى از كوچك ترين عزم و اراده اى برخوردار نباشد و حتى اگر عقل و وجدان و فطرت انسانى اش هم از درون به او نهيب زند، ديگر قدرت اراده و تصميمى برايش باقى نمانده باشد. در اين صورت هواى نفس مانند زنجيرى است كه ناپيدا بر گردن و دست و پاى او افكنده شده و بى اختيار به هر سو مى كشاندش. آزادى معنوى يعنى آزادى از درون، آزادى از حصارهاى حيوانى، رهايى از قيد شيطان و هواى نفس و خروج از بندگى جاه و مقام و درهم و دينار.
فاش مى گويم و از گفته ى خود دلشادم
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
بنده ى عشقم و از هر دو جهان آزادم
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
مگر تعلق خاطر به ماه رخسارى
كه خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است
زهر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است
كه خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است
كه خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است