جستاري در پلوراليسم ديني
علي خوشگفتار چكيده:
گرچه در مورد پلوراليسم ديني تاكنون بحثهاي موافق و مخالف زيادي صورت گرفته است; به نظر ميرسد هنوز باب اين باحثباز است و جامعه فرهنگي و علمي، مباحث جديد و بايسته را در اين مورد پذيراست . نوشتار ذيل تلاش نموده است كه با گذر از مباحث تكراري به رويكردهاي مختلف در گفتمان پلوراليسم ديني بپردازد . نگارنده بر آن است كه كثرت گرايي ديني چهار رويكرد متفاوت دارد كه اسلام تنها دو مورد از آن را پذيرفته است . در بخشهاي ديگر نوشتار، خاستگاه و تاريخچه پلوراليسم، نقد پارهاي از مباني آن و در نهايتبرخي از پيامدهاي كثرت گرايي ديني مورد توجه قرار گرفته است . هرچند از ديرباز انسانها از وجود ادياني ديگر به جز دين مقبول خويش آگاهي داشتهاند ولي در عصر حاضر، بر اثر سرعت و فزوني ارتباط و تعامل جوامع، تعدد اديان و مذاهب بروز و ظهور بيشتري يافته، دغدغه خاطر فرهيختگان جوامع را موجب شده است . اين مهم آنها را بر آن داشته كه براي اين تنوع و گوناگوني، تبيين و توجيهي قابل قبول عرضه نمايند . طرح نظريه «پلوراليسم ديني» در نيمه دوم قرن بيستم كه تفصيل آن در پي خواهد آمد به اين مساله چنان پويايي و سرعتي بخشيد كه تاكنون شور و حرارت آن پايدار مانده است . ما با توجه به نقطه نظرات متعدد درباره حقانيت اديان، زواياي گوناگون پلوراليسم ديني را مورد بررسي قرار خواهيم داد . رويكردهاي گوناگون در مورد حقانيت اديان:
درباره تبيين كثرت در اديان سه نگرش وجود دارد: (1)
1- انحصار گرايي، ( Exclusivism ) انحصار گرايان تنها دين و مذهب خود را بر حق و ديگر اديان و مذاهب را باطل ميدانند . آنها معتقدند كه نجات، رستگاري، كمال يا هر چيز ديگري كه غايت دين است، تنها از طريق يك دين خاص به دست ميآيد و اديان ديگر، حتي در صورت دارا بودن برخي حقايق نميتوانند انسان را رستگار كنند و پيروان آن اديان نيز حتي اگر انسانهاي صالحي باشند، نميتوانند از طريق دين خود رستگار شوند . يك انتقاد اساسي بر انحصارگرايي اين است كه اگرچه اين رويكرد ممكن است از بعضي جوانب معقول باشد، يك سوال را ناديده ميانگارد و آن اين كه تكليف كساني كه صادقانه و با روح حقطلبي به جست و جو پرداختهاند اما به حقيقت دست نيافتهاند، چه ميشود؟ آيا ميتوان پذيرفت كه اين تعداد بيشمار از انسانها تنها به جهت نرسيدن به دين حق، كيفر شوند؟ 2- شمول گرايي، ( inclusivism ) شمول گرايي ديدگاهي است كه به دنبال رفع اشكال اساسي انحصار گرايي است . شمول گرايان بين دو مساله حقانيت اديان و مساله نجات تفاوت گذاشتهاند . به اعتقاد ايشان از آن جا كه در اديان مختلف، دعاوي متعارض وجود دارد و صادق بودن همه اين دعاوي غيرممكن است، پس تنها يك دين، واجد حق مطلق يا دست كم بيشترين حق است و راه اصلي رستگاري نيز همان دين است; اما در عين حال پيروان اديان ديگر نيز ميتوانند اهل نجات باشند به عبارت ديگر، تنها يك شاهراه وجود دارد و بقيه راههاي فرعي تا آن جا كه به آن شاهراه نزديك شوند، از حقايق بهرهمندند . به تعبير و پيشنهاد «كارل رانر» ميتوان پيروان ديگر اديان را كه صادقانه خدا جويند مسيحيان بينام ناميد . (2) يك مسلمان نيز ميتواند اسلام را يگانه دين حق به شمار آورد و مسيحيان و يهوديان راستين را مسلمانان بدون عنوان بخواند . 3- پلوراليسم ديني، ( R eligious Pluralism ) اين رويكرد پاسخ ديگري به اشكال انحصار گرايي است، ادعاي پلوراليسم اين است كه همه اديان چهرههاي گوناگون يك واقعيت و راههاي مختلف به يك واقعيت هستند; از اين رو پيروان همه اديان بر حق و اهل سعادت و نجاتند . تعريف پلوراليسم ديني
واژه پلوراليسم همانند بسياري از مفاهيم سياسي، اجتماعي، فلسفي و كلامي از مفاهيم وارداتي است كه با انتقال علوم و معارف مغرب زمين، به كشورهاي رو به توسعه وارد شده، در اثر ارتباط فرهنگي و تحول انديشهها مهمان مشرق زمين گرديده است . واژه پلوراليسم از واژه پلورال، ( Plu ral ) به معناي جمع و كثرت و پسوند ايسم، ( ism ) كه بيانگر گرايش و طرز فكر است، مشتق شده است . بنابراين پلوراليسم به معني كثرت گرايي (3) و پلوراليسم ديني مكتب و گرايش معتقد به كثرت و تعدد اديان است . آنچه ذكر شد، معناي لغوي اين كلمه بود . اينك به معناي اصطلاحي آن ميپردازيم: پلوراليسم ديني تفسيري از تنوع اديان است كه با استمداد از مباني كلامي، معرفتشناختي و اجتماعي به تساوي اديان و مذاهب در بهره مندي از حقيقت، سعادت و دايتحكم داده است . در واقع كثرت گرايي ديني، تفسيري از تعدد و تنوع اديان نسبتبه رستگاري اخروي است و بدان معناست كه گرچه حقيقت در نفس الامر و عالم واقع، واحد و ثابت است، لكن آن گاه كه اين حقيقت واحد در دسترس فكر و انديشه و تجربه ديني بشر قرار ميگيرد به تكثر، رنگين ميشود و از آن جا كه همه آنها به نوعي به حقيقت دست مييابند، در نجات و رستگاري شريكند . (4) خاستگاه و تاريخچه پلوراليسم در غرب و ايران
بستر تدوين و رشد انديشه پلوراليسم ديني، مسيحيت غرب است . مسيحيان قرون وسطا، رفتا خشن و ظالمانهاي با غير مسيحيان داشتند . متفكران غربي در عصر روشن گري، علت آن رفتار ناصحيح را تعصبات ديني بيجا و نارواي مسيحيان دانستهاند . با توجه به اين امر ميتوان گفتيكي از مهمترين انگيزههاي پيدايش پلوراليسم ديني مسيحي، تنفر از همين برخوردهاي تعصبآميز مسيحيان با مخالفان بوده است . از دگر سو برخي از پيروان شرايع ديگر، تحت تاثير آموزههاي ديني خود، انسانهايي پاك و پاي بند به اصول انساني و اخلاقي بودهاند . طبيعتا اين سوال پيش آمده است كه چگونه ممكن است اين همه انسان پاك، به صرف اين كه تابع فلان دين يا شريعت نيستند، اهل نجات نباشند؟ ! (5) اين مسائل به همراه زمينههايي اجتماعي و فكري همچون ليبراليسم سياسي، پروتستانيسم ليبرال، تاريخ گرايي، رمانتيسم و . . . بستر پلوراليسم ديني را هموار ساخت و در نتيجه اين ايده از سوي كشيش انگليسي «جان هيك» و همزمان (6) از سوي كشيش كانادايي «ويلفرد كنت ول اسميت» طرح گرديد . جان هيك يك پروتستان كالوني است كه با بسياري از غير مسيحيان از جمله مسلمانان، هندوها و يهوديان همكاري داشته است . اين ارتباط سبب شده تا درباره اديان و مذاهب گوناگون داوري كند . هيك در نهايت، از جزميت كليسا در مورد غسل تعميد، نقش كليسا در نجات افراد و ساير عقايد مسيحيت دست كشيده، همه متدينان به اديان مختلف را بهشتي و سعادتمند خواند . لازم به ذكر است كه آموزههاي عقل ستيز مسيحيان همچون مساله تثليث، تحقير علم و عقل، تفكيك علم و ايمان و همچنين تحولات انديشه ديني مغرب زمين، كه جاي توضيح آنها در اين مجال نيست، در طرح اين رويكرد از سوي جان هيك نقش مؤثري داشتهاند; هر چند پس از اين ديدگاه واكنشهاي شديدي بر ضد او صورت گرفت و بيشتر مسيحيان وي را به دليل زير پا گذاشتن اصول دين مسيح، كافر و غير مسيحي دانستند و او را از جامعه ديني مسيحيت طرد كردند . (7) در ايران نيز از چندين دهه قبل، بحثحقانيت همه اديان گهگاه مطرح شده است . مرحوم آيت الله مجتبي قزويني بيش از پنجاه سال پيش در رساله «بيان الفرقان في نبوة القرآن» به يك جريان فكري اشاره ميكند كه از مغرب زمين در جهان اسلام ترويج ميشده است . او مينويسد: «منظور كيوان قزويني هم از نوشتههايش همين است . . . - وي ميگويد كه از زرتشت، پس از اين كه كارش بالا گرفت، پرسيدند: چه دستور ميدهي؟ او گفت: دستور من اين است كه هر ديني داريد، بر همان دين بمانيد و خدا را با همان روش بپرستيد; زيرا خدا بر هر طريقي; گرچه ستاره پرستي پرستيده ميشود . . .» (8) همين مفاد و مفهوم را در افكار و انديشههاي قبل از انقلاب اسلامي ميتوان يافت; چنان كه استاد مطهري در كتاب «عدل الهي» به همين نظريه اشاره كرده، ميگويد: «بسياري از مردم زمان ما، طرفدار اين فكر شدهاند كه براي انسان كافي است كه خدا را بپرستد و به يكي از اديان آسماني كه از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد و دستورهاي آن را به كار بندد; شكل دستورها چندان اهميتي ندارد» (9) گشوده شدن باب گفت و گو و بحث از پلوراليسم ديني به معناي امروزي و رواج آن در عرصه فرهنگي جامعه، از سوي گروهي به نام روشن فكران ديني شكل گرفته است . اين بحثبا عنوان صراطهاي مستقيم در ابتدا به صورت مقاله و سپس در قالب كتاب به جامعه فرهنگي وارد گرديد . شايد بتوان گفت كه مهمترين انگيزه ترويج اين ايده، هموار كردن راه نفوذ افكار و عقايد و ارزشهاي دگرانديشانه در جامعه ديني ماست . رويكردهاي پلوراليسم ديني
چهار رويكرد در پلوراليسم ديني وجود دارد كه در اين بخش به اختصار آنها را توضيح داده، ديدگاه اسلام را در مورد آنها بيان ميكنيم: 1- كثرت گرايي در فهم دين
اين رويكرد كه از آن به پلوراليسم معرفتي ياد ميشود، به برداشتها و فهمهاي مختلف از دين و به تعبير امروزي، قرائتهاي مختلف از دين اعتقاد دارد . ادعاي اساسي طرفداران نظريه قرائتها اين است كه همه فهمها از كتاب خدا و سنت پيامبرش نسبي است و هيچ فهم يقيني از آن نميتوان داشت . اين گروه به تز «شريعت صامت» معتقدند به اين معنا كه خود شريعت و متن كتاب و سنت، ساكت است و ما اين متن را به نطق ميآوريم . چند نكته در نقد اين رويكرد
الف) اختلاف نظر ميان دانشمندان در شاخههاي علوم اسلامي كاملا روشن و مقبول است، ولكن مفاد اين اختلاف في الجمله در فهم دين است، برخلاف بحث قرائتهاي مختلف از دين كه امكان قرائت را به نحو موجبه كليه ميداند و از لحاظ قلمرو هيچ حد و مرزي نميشناسد . ما مشاهده ميكنيم كه در ضروريات و ثابتات فقهي و يا نصوص قرآني هيچ اختلافي وجود ندارد; پس نظريه قرائتها گرفتار مغالطه تعميم موارد جزئي به همه موارد گشته است . ب) در نظريه قرائتها منشا اختلاف در فهم، ذهنيت عالم و تاثير پذيري او از پيش فرضها و علايق شخصي عنوان ميگردد لكن ما اين اختلاف را به بسياري از امور عيني بر ميگردانيم . به عنوان مثال اختلاف در مباني اصولي و يا مباحث رجالي، دو فقيه را به دو برداشت متفاوت سوق ميدهد . ج) ادعاي صامتبودن متون ديني و در نتيجه تعدد معاني تالي فاسدهاي زيادي دارد كه كمترين آن تحير اهل دين و نقض غرض رسالت و لغو و عبثبودن دين است . گذشته از آن فطرت و منطق نيز به ما حكم ميكند كه متون ديني داراي معنايي خاصاند و الفاظي بي محتوا نميباشند . 2- كثرت گرايي در حقانيت
اين رويكرد كه ركن اصلي بحث پلوراليسم ديني است مدعي است كه همه اديان راههاي مختلفي به حقيقت واحد هستند كه همگي حقاند و پيروان خود را به امر واحدي رهنمونند . در مورد اين رويكرد بايد گفت كه يكي بودن اديان در اصول و امهات پذيرفتني است، زيرا همگي به توحيد و معاد دعوت ميكنند و تنها در شرايع و قوانين اختلاف دارند كه سر اين اختلاف رشد استعدادها، شرايط اجتماعي و فرهنگي و نيازها بوده است . همچنين اختلاف پيروان شرايع پيشين و تحريف آنها علت ديگري براي تجديد شرايع بوده است . پس با توجه به اين امور، عقل سليم اقتضا ميكند كه در هر زمان تابع دين همان زمان باشيم و در اين زمان كسي كه دين اسلام را نپذيرد به اين حكم عقل عمل نكرده است . از سوي ديگر آنچه گفته شد مربوط به اديان واقعي است اما با توجه به دعاوي متعارض برخي اديان، نميتوان همه آنها را حق دانست مثلا مسيحيت قائل به تثليث است در حالي كه قرآن به صراحت اين عقيده را كفر ميداند . پس پلوراليسم به اين معنا هم امري نامعقول است . افزون بر اين از آيات و روايات فراواني استفاده ميگردد كه تنها يك صراط مستقيم وجود دارد كه ضامن سعادت و رستگاري بشر است (10) همچنين آيات فراواني بر بطلان و ضلالت راههاي مقابل اين صراط دلالت دارند . (11) حال با وجود اين همه ادله صريح قرآني و روايي چگونه ميتوان به وجود «صراطهاي مستقيم» متعدد معتقد شد؟! 3- كثرت گرايي در سعادت و نجات
از نظر اسلام، راه نجات تنها در تابعيت از دين حق نيست; بلكه لازم اعم آن است; يعني بسياري از انسانها كه معتقد به دين اسلام نيستند، ميتوانند در شرايطي «اهل سعادت» و «نجات يافته» باشند . بنابراين بايد ميان مساله «نجات» و «حقانيت اديان» تفكيك قائل شد . چراكه نميتوان مدعي شد غيرمسلمانان، از سعادت هيچ بهرهاي ندارند; چون سعادت داير مدار اطاعت است; چه بسا كه يك مسيحي، جست و جو كرده و به دليل شرايط خاص اجتماعي، نتوانسته به حق هدايتيابد; ولي به همان چيزي كه ميدانسته عمل كرده است; اين شخص از حق اطاعت كرده و كيفر نميشود . البته همه غير مسلمانان از نظر پاداش در قبال اعمال خير، يكسان نيستند . ميان غير مسلماني كه به خدا و قيامت معتقد نيست و غير مسلماني كه به خدا و قيامت معتقد است، تفاوت بسيار است . از سوي ديگر ما معتقديم كه هر گاه عملي به منظور احسان و خدمتبه خلق و انسانيت صورت گيرد، از سوي خداوند بي اجر نميماند . (12) 4- پلوراليسم رفتاري / اخلاقي
اين رويكرد كه ناظر استبه حوزه عمل و تعاملات اجتماعي، مدعي است كه پيروان اديان يا مذاهب و فرق مختلف در يك جامعه و در چارچوب مجموعه واحدي از قوانين بايد با يكديگر همزيستي مسالمتآميز داشته باشند; به حقوق يكديگر احترام بگذارند و در پيشبرد اهداف جامعه با يكديگر همكاري كنند و . . . . اين نوع كثرت گرايي مورد قبول دين اسلام است . قرآن كريم به مسلمين دستور ميدهد كه «نسبتبه كساني كه با آنها به دين ستيزي نپرداختهاند و مسلمانان را از خانههايشان بيرون نراندهاند، به نيكي و عدالت رفتار كرده، به آنها ظلم نكنند .» (13) حتي اسلام در مقام بحث و گفتوگو درباره عقايد و آموزههاي ديني غير مسلمانان، چنين دستور ميدهد كه بايد با منطقي استوار و عالمانه و با رعايت ادب و احترام و به تعبير قرآن كريم (14) با روش «جدال احسن» با آنها برخورد كرد . تاريخ در اين زمينه گواهي ميدهد كه رفتار مسلمانان با اهل كتاب همواره با رافت و بردباري بوده است . گوستاو لوبون مينويسد: «محمد صلي الله عليه و آله با يهود و نصارا بسيار مسامحه ميكرد . . . و اسلام به دليل آن كه دين عدل و احسان و حكمت و مساوات است، گسترش پيدا كرد . . .» همو ميگويد: «سهولت در اسلام، در هيچ ديني سابقه ندارد» . (15) از آنچه گذشت روشن ميشود كه اسلام دو رويكرد نخست پلوراليسم ديني را رد ميكند ولي دو رويكرد اخير را كاملا ميپذيرد . نقد پارهاي از مباني پلوراليسم
قبل از ذكر برخي از دلايل طرفداران پلوراليسم، ذكر اين نكته ضروري است كه در اين دلايل مغالطات و تناقضات عجيبي ديده ميشود كه البته در اين مختصر جاي بيان همه آنها نيست (16) و ما به نقل و نقد برخي از آنها ميپردازيم . 1- نسبي گرايي در معرفت
يكي از مهمترين مباني پلوراليسم ديني طرز تلقي خاص از معرفتشناسي است . در اين تلقي «مطابقتبا واقع» در صادق بودن يك گزاره هيچ نقشي ندارد (17) و در شناخت عالم نميتوان به يقين و قطع رسيد و لذا در گزارههاي ديني نيز هرگز يقين حاصل نميشود پس بايد هر ديني را به رسميتشناخت چون حقانيت هيچكدام معلوم نيست . نقد: اين طرز تلقي از معرفتشناسي جز «لاادري گري» و تعطيل فهم در همه علوم، حتي علوم تجربي، حاصلي ندارد . افزون بر آن برانگيختن پيامبران و فرستادن كتابهاي آسماني به منظور هدايتبشر همه بر اين پيش فرض استوار است كه رسيدن و دستيابي به حقيقت امري ممكن است . 2- دين واحد و برداشتهاي متفاوت
جان هيك با الهام از كانت درباره امكان صادق بودن همه تصورات و تصديقات اديان گوناگون از واقعيت الهي چنين ميگويد كه ميان «واقعيت في نفسه» و «واقعيت در نزد ما» ، تمايز وجود دارد و سر اين تمايز در اين است كه واقعيت غايي و الهي نامتناهي است و لذا فراتر از درك انديشه و زبان بشري است . نتيجه آن كه هيچ ديني حق انحصار گرايي و حقانيتخصوصي ندارد; زيرا هر ديني به گوشهاي از واقعيت دسترسي دارد . نقد: نخستين اشكال اين دليل آن است كه پذيرش تفاوت ميان «حقيقت آن چنان كه هست» و «حقيقت آن چنان كه مينمايد» به نوعي انكار مطابقت ذهن با خارج و از مصاديق بارز نسبيت گرايي است كه در جاي خود رد شده است . (18) ثانيا مدلول اين دليل آن است كه درك و فهم همگان از حقيقت مطلق، محدود است و هيچ يك از آنها با واقعيت، آن گونه كه هست مطابقت ندارد، پس هيچ يك حق نخواهد بود نه اين كه همه آنها حق باشند . 3- استدلال از راه تجربه ديني
طرفداران پلوراليسم ديني وحي را «تجربه ديني» حاصل شده براي پيامبران تلقي ميكنند و هر تجربه ديني را نيازمند تفسير ميدانند . از طرفي چون انبياء كه به تفسير اين تجربههاي ديني دست ميزنند همگي بشرند، تحت تاثير محدوديتهاي بشري كه همان محدوديتهاي تاريخي، زماني، اجتماعي و جسماني است قرار ميگيرند و لذا گزارههايي كه به صورت عقايد اديان مختلف بيان ميشوند ميتوانند متفاوت باشند و در عين حال همگي از حقيقتبهرهاي برده باشند . (19) نقد: اولا همان گونه كه تفاسير مختلف تجربه ديني از فرهنگ، سنت، احوال اجتماعي و اوضاع روحي افراد متاثر استحقيقت تجربه ديني كه براي تجربهگر پديد ميآيد نيز از عوامل فوق تاثير ميپذيرد و در نتيجه، تجربههاي ديني همانند تفاسير آنها متفاوت خواهند بود پس راه بر پلوراليسم بسته ميشود; زيرا تجربه واحدي نداريم كه بگوييم تفسير اديان از آن متفاوت است . ثانيا تجربه ديني مختص به پيامبر نيستبلكه هر كس ميتواند تجربه ديني داشته باشد و لذا في المثل آموزههاي دين مسيحيتبه يك مسيحي اجازه ميدهد خدا را به صورت «تشبيهي» تجربه كند ولي اسلام تنها اين تجربه را به صورت «تنزيهي» روا ميدارد و در اين صورت ما با تجربههاي متناقض رو به رو ميشويم كه ممكن نيست كه همه اين تجربهها بر حق باشند . چند پيامد منفي پلوراليسم
1- نفي خاتميت و ناسخيت اسلام
پلوراليسم به جهت اعتقاد به نامحدود و بيشمار بودن راههاي سعادت ادعاي خاتميت و جاودانگي را از هيچ ديني حتي اسلام نميپذيرد و از آن جا كه كثرت گرايي ديني، همه اديان را بر حق ميداند، نسخ اديان پيشين را با دين جديد نميپذيرد . 2- عدم حجيت نصوص و متون ديني و بيهوده بودن ايمان و عمل به گزارههاي ديني
بنابر مباني پلوراليسم، آنچه از نصوص برداشت ميشود، چيزي جز انعكاس انتظارات، پرسشها و پيش فرضهاي ما نميباشد كه هرگز حجت نخواهد بود و هيچ فهمي، مقدس و فوق چون چرا نميباشد . (20) و بر اين مبنا نميتوان براي نجات و سعادت ملاكي ارائه داد و عمل به آرا و گزارههايي كه به دست عالمان دين برداشتشده است، لغو خواهد بود . 3- جواز اجتماع نقيضين
با توجه به تفاوت فراوان ميان ادعاهاي اديان و تناقضهاي جدي آن، پذيرش پلوراليسم به اجتماع نقيضين منجر ميگردد براي نمونه نميتوان اعتقاد به اقانيم سه گانه (نزد مسيحيان) و ثنويت (نزد زرتشتيان) و خداي يگانه (نزد مسلمانان و يهوديان) را همگي حق دانست . حل چند شبهه
الف) برخي آيات قرآن (مانند بقره/62 و مائده/69) سعادت انسان را بر سه عنصر ايمان به خدا، ايمان به قيامت و عمل صالح مبتني كرده است . در اين جهت ميان مسلمان، مسيحي، يهودي و صابئي تفاوتي گذاشته نشده است . آيا اين همان پلوراليسم ديني نيست؟ به اين شبهه دو پاسخ ميتوان داد: 1- آيات مورد اشاره در پي تبيين اين معناست كه ايمان حقيقي به خدا، التزام عملي را ميطلبد و صرف نامها و نامگذاريها پاداش نيك و امان از عذاب را موجب نميشود . (21) 2- اين آيات روي نجات تاكيد ميكند نه حقانيت و عدم نسخ اديان «فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» . چنانكه گفته شد بين حق بودن يك دين با نجات و رفع عذاب از پيروان آن دين نبايد خلط كرد . اسلام كثرت گرايي در نجات را پذيرفته است و آيات مذكور هم بيش از اين دلالت ندارد . ب) اگر از ميان ميلياردها انسان، تنها اقليت اندك شيعيان اثناعشري را هدايتيافته بدانيم پس هدايت گري خداوند كجا تحقق يافته است؟ پاسخ: خداوند پيامبران را كه مظهر هدايت اويند، براي هدايت توده بشر فرستاده است; ولي لازمه عموميت هدايت اين نيست كه همه افراد بشر هدايتشوند; زيرا هدايت انسان اجباري نيست و گمراهي بيشتر افراد بشر به سوء اختيار خود آنها برميگردد چون اگر معناي هادي بودن خداوند متعال هدايت اجباري همه انسانها بود، ديگر پاداش و كيفر و تكامل و اختيار انسان بيمعنا ميشد . 1) مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، طرح نو، تهران، چاپ اول، 1376، ص 402 به بعد . 2) ميرچاالياده، دين پژوهي، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1373، ص 341 . 3) محمدرضا جعفري، فرهنگ فشرده انگليسي - انگليسي و انگليسي - فارسي، تنوير، تهران، چاپ سوم، 1377، ج 2، ص 921 . 4) ر . ك: دين پژوهي، ص 342 و نيز: جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، انتشارات بين المللي الهدي، تهران، 1373، ص 238 . 5) ر . ك: گفت و گو با دكتر محمد لگن هاوزن، كتاب نقد، ش 4، ص 14 . 6) ر . ك: گفت و گو با دكتر محمد لگنهاوزن، پلوراليسم ديني، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه، قم، چاپ نخست، 1380، ص 82 . 7) ر . ك: جان هيك، مباحث پلوراليسم ديني، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص 16 و 38 . 8) دوازده تبصره بر پلوراليسم ديني، كتاب نقد، ش 4، ص 10 . 9) مرتضي مطهري، مجموعه آثار، صدرا، تهران، ج 1، صص 277- 275 . 10) مريم/36; آل عمران/19; انعام/83- 90 و 153 . 11) بقره/120، 136 و 137; آل عمران/69- 73; نساء/153، 171; توبه/30- 34; شوري/21 . 12) مرتضي مطهري، عدل الهي، صدرا، تهران، ص 343 . 13) ممتحنه/8 . 14) عنكبوت/46 . 15) گوستاو لوبون، حضارة العرب، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1979 م، صص 159- 155 . 16) براي مطالعه تفصيلي ر . ك: گفت و گو با استاد محمدتقي مصباح يزدي، نشريه معرفت، ش 22 . و نيز: چهارده استدلال مخدوش به نفع تساوي اديان، كتاب نقد، ش 4; دينداري و صراطهاي مستقيم، كيان، ش 38 . 17) ر . ك: ميزگرد پلوراليسم ديني، كيان، ش 28، ص 4 . 18) براي مطالعه بيشتر ر . ك: حسن معلمي، معرفتشناسي در فلسفه غرب، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، تهران، چاپ نخست، صص 160- 168 . 19) ر . ك: ميزگرد پلوراليزم ديني، كيان، ش 28، ص 4 . 20) ر . ك: عبدالكريم سروش، صراطهاي مستقيم، كيان، ش 36، ص 4 . 21) ر . ك: سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، جامعه مدرسين حوزه علميه، قم، ج 1، ص 193 .