حقايقى درباره يهوديت
نويسنده: الارقم الزعبى مترجم: عبدالحسين ابراهيمى انگيزه بحث
ما همگى ادعاى انساندوستى و عدالتخواهى داريم؛ ديگران را به برادرى و دوستى و صلح و آرامش در جهان فرا مىخوانيم. همه ما در انتظار روزى هستيم كه انسانيت از شرّ اختلافات ومصيبتهاى جنگ رها گردد. آيا اينها تماماً بدين دليل است كه ما تظاهر كنيم فرهيخته ون هستيم و ماهيت ارزشها و اعتقاداتى را كه پذيرفتهايم، درك مىكنيم؟ آيا اين فراخوانى به اصول و ارزشها، به دليل دست يافتن به يك موقعيت دينى يا سياسى يا اقتصادى شما به عنوان خواننده هر ديدگاهى كه داشته باشيد،... به هر نوع هويّتى كه علاقهمند باشيد؛ سرمايهدارى، سوسياليستى،...، يهودى باشيد يا بودايى، مسيحى يا مسلمان... بياييد اين ادعاها را به يك حقيقت ملموس و اين رؤيا را به واقعيت مبدل سازيم و دلهايمان را اناهان و كينهها بشوييم، تا توانايى خود را در راه رسيدن به يك هدف واحد افزايش دهيم. بايد همنظر باشيم كه همه اديان از سرچشمه پاك و زلالى نشأت مىگيرند؛ چون اديان آسمانى، صنع خداوند كريم و تأثير نيك او در روح انسان هستند. بايد تأكيد كنيم كه اگر شرّى باشد، ناشى از انسان است، و بايد اين سخن خداوند را بازخوانيم كه فرمود: «اِنّا اَنْزَلْنَ التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبيُّونَ الَّذينَ اَسْلَموُا لِلَّذينَ هادُو» (مائده: 44( بياييد بپذيريم كه يهوديت اساساً يك دين آسمانى است كه به راه هدايت فرامىخواند، ولى در طول زمانهاى طولانى، دچار شوائب و انحرافاتى شده است. بياييد بپذيريم در شر يا خير بودن انسان ها عوامل زيادى نقش دارند و قومى مانند يهود، كه از ابتداى تاريخ با اين عنن شناخته مىشود، پيدايش آن با مكر و حيله و فريب همراه بوده و به طور قطع تحت تأثير مجموعهاى از افكار و عقايدى قرار گرفته است كه اين قوم را در مهارت در استثمار و جنايت و تقلّب، از ديگر امّتها متمايز مىگرداند. از اينرو، بايد عوامل تأثيرگذارى را بررسى كنيم كه موجب شدهاند يهود به دنيا به عنوان دشمن كينهتوز بنگرد و در مقابل، دنيا نيز با ديده هراس و احتياط به يهود نگاه كند. به دليل آنكه اين دو ديدگاه متقابل، پايه ثابتى دارند، لازم است علل آنها مورد بررسي قرار گيرند. پرسشى كه در اينجا مطرح مىشود، اين است كه چه عواملى موجب شدهاند تا يهود در نظر ساير ملتها تا اين اندازه پيچيده و مبهم باشد؟ پرسش مهمتر اينكه آيا عادلانه و منصفانه است همه يهوديانى را كه يهوديت را به عنوان دين پذيرفتهاند، پليد و جنايتكار بدانيم؟ در اين كتاب، هر جا واژه «يهودى» به كار مى رود، منظور يهوديت اصيل زلال و خالص نيست، بلكه منظور منحرفانى هستند كه دين يهود را به مجموعهاى از قوانين و آيينهايى تبديل كردهاند كه در خدمت اهداف مشكوك سياسى و دنيوىاند؛ منظور «تلموديان» هستند كه به تحرورات پرداخته و تفاسيرى از تورات را در آن جعل نمودهاند و متأسفانه تلمود شعار درصد زيادى از يهوديان جهان و عصاره تعاليم موسوى آنان است. با بررسى پژوهشها درباره مسأله يهوديت يا قضيه فلسطين به عنوان محور هدف مسأله يهوديت، درمىيابيم كه برخى مسأله يهوديت را با كشمكش بين دو نظام سوسياليستى و سرمايهدارى مرتبط مىدانند و در نتيجه، صهيونيسم را زاييده سرمايهدارى دانسته، عامل دين را در ديده گرفتهاند. بعضى ديگر آن را محصول تنفّر يهود از اديان ديگر و ادعاى آنان مبنى بر برترى يهوديت بر مسيحيت و اسلام دانسته و در نتيجه معتقدند كه اين منازعه صرفاً جنبه دينى - روانى دارد و در اين بين، به عامل اقتصادى و سياسى توجهى نكرده اند. بسيارى ديگر براىدرگيرى بين صهيونيستها و اعراب، عوامل ديگرى تراشيدهاند. حقيقت اين است كه همه تحقيقات مذكور، خوب و ارزشمند بوده و جوانب بسيار مهمى از مسائل يهوديت را روشن ساختهاند، اما اشكال آنها اين است كه ما نمىتوانيم بدون در نظر گرفتن ميراث دينى يهود، آن را با اين عنوان كه زاييده سرمايهدارى است، بررسى كنيم. همچنين نمىتوان بدون توجه به عوامل سياسى و اقتصادى و تأثير آنها در بيشتر مسائل عصر حاضر، يهوديت را نتيجه آموزههاى دينى و تعاليم تورات به شمار آورد. براى اينكه در مسأله يهوديت به مطالعهاى تقريباً نهايى دست يافته باشيم، لازم است به همه تحقيقاتى كه به كشف جنبههاى مسأله يهوديت مى پردازند توجه كنيم، هر چند سطح اين تحقيقات يكسان نيستند. چگونه نظريهپردازان يهود مىتوانند قومشان را با افكار خود - علىرغم سطحى و مبهم بودن ادلّه آن - قانع كنند؟ من از پيش اعلام مىكنم كه هدف آنان نمىتواند گمراهسازى باشد؛ چون اين نيرنگ جز در ابلهان نمىگيرد و اين افراد در يهوديت، اندك هستند. اما اگر خداوند توفيق داد، هدف و انديشهاى را كه سالها مرا به خود مشغول ساخته است، محقق مىسازم... و اگر موفق گان را به بحث و تحقيق فرا مىخوانم، تا اين جهان را از گروه متعصّبى كه با ثروت و عقايد خود، سيطره پيدا كردهاند، رهايى بخشيم و به جامعهاى انسانى دست يابيم كه در آن يهودى، مسيحى و مسلمان در صلح و صفا در كنار هم زندگى كنند و اين هدف الهى از خلقت، تحقق ياكه: «يا اَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعوُباً و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ اَكْرمَكُمْ عِنْدَ الله ِأَتْقيكُمْ» (حجرات: 13( از اينرو، خداوند نيز در صدد تحقق اين هدف است. كلياتى درباره يهوديت
1. بررسى كتاب مقدّس
منظور از «كتاب مقدس» عهد عتيق (تورات) و عهد جديد (انجيل) است. تعداد نويسندگان كتاب مقدّس به چهل تن مىرسد و تدوين آن 1600 سال طول كشيده است. كتاب مقدّس داراى 66 سفر است كه در عهدين تقسيم شده است. عهد عتيق 1
عهد عتيق، در بين يهوديان به تورات معروف است. تورات واژهاى عبرى به معناى قانون است. همچنين گفته مىشود واژه «تورات» 2 برگرفته از «ثورات» يا دورههاى تاريخى ملازم با زندگى بنىاسرائيل در گذشته است. تورات داراى 39 سفر است كه به سه بخش تقسيم مىشود 1. قانون :
اين بخش، اسفار پنجگانه موسىعليه السلام را در بر مىگيرد كه عبارتند از: سفر پيدايش، خروج، لاويان، اعداد، و تثنيه. اين بخش در سال 1500 ق.م. نوشته شده است.2. انبياء :
شامل سفر يوشع بن نون، داوران، كتاب اول سموئيل، كتاب دوم سموئيل، كتاب اول پادشاهان، كتاب دوم پادشاهان و انبياء (اشعياء، ارمياء، حزقيال و پيامبران دوازدهگانه) مىباشد.3. مكتوبات :
عبارتند از: مزامير، امثال، ايوب، غزل سليمان، جامعه راعوث، مراثى، استر، و باقى اسفار. شايان ذكر است كه «ملاكى» جزو آخرين نويسندگان عهد عتيق است و آخرين سفر عهد عتيق را به خود اختصاص داده كه «سفر ملاكى» ناميده مىشود. اين امر مربوط به حدود سال 400 ق.م. مىباشد، ولى براى اولين بار در سال 1494 م در ميلان به چاپ رسيده است . ترجمههاى كتاب مقدس اساساً زبان اصلى تورات، عبرى و زبان اصلى عهد جديد، يونانى بوده است. كتاب مقدّس به تعداد زيادى از زبانهاى جديد و قديم دنيا ترجمه شده است كه ما با ذكر مهمترين آنها، به شرح تعدادى از اين ترجمهها مىپردازيم: ترجمه سبعينيه (ترجمه هفتادى)، سريانى، مصرىى، قبطى، لاتينى، عربى قديم و عربى جديد.1. ترجمه سبعينيه :
عهد عتيق در سال 280 ق.م. از عبرى به يونانى ترجمه شد و از آن نظر كه تعداد مترجمان آن هفتاد نفر بودند، ترجمه هفتادى ناميده شد.2. ترجمه سريانى:
پس از گسترش معابد سريانى، عهد عتيق از عبرى به سريانى و عهد جديد از يونانى به اين زبان ترجمه شد.3. ترجمه حبشى :
ترجمه كتاب مقدس از يونانى به حبشى توسط 9 تن از قدّيسانى كه از سوريه آمده بودند، صورت گرفت.4. ترجمه عربى قديم :
اين ترجمه پس از فتح اسپانيا توسط اعراب، حدود سال 746 م صورت پذيرفت.5. ترجمه عربى جديد :
پس از فراخوان علماى كليساى شرق براى ضبط و بازنگرى در ترجمه كتاب مقدّس، كشيش عالى اسميت در سال 1820 م اين كار را آغاز و پس از مرگش، كرنيلوس وان ديك امريكايى اقدام به تكميل ترجمه او كرد. اين ترجمه در 23 اوت 1864 م به پايان رسيد و با همكارى شيخ ناصيف اليازجى و شيخ يوسف الاسيرالازهرى در تصحيح و تطبيق ترجمه با اصل، براى اولين بار در سال 1887 م به چاپ رسيد. 2. خاندان و تبارنامه يهود 3
يهوديان نسب خود را به جدّ بزرگشان، سام بن نوح مىرسانند. به همين دليل، به خود لقب «سامى» مىدهند. آنان همچنين به «عبرانيان» 4 معروف هستند، يا به دليل انتسابشان به يكى از اجداد ابراهيم، عابر، يا به دليل اينكه آنان از رود اردن يا از اور كلدانيان در عرابور نمودهاند. آنان همچنين ملقّب به نام جدّشان، يعقوب، هستند كه خداوند به او عنايت كرده، او را «اسرائيل» ناميد و بر همين اساس، بر نوادگان وى «اسرائيلى» 5 گفته مىشود. نيز به دليل انتسابشان به يهودا، يكى از اسباط دوازدهگانه يهود، به «يهود» 6 متّصف هست هرچند اين نام بر پرشمارترين طايفه يعقوب اطلاق شده است. زمانى كه ابراهيمعليه السلام وارد فلسطين شد، همسرش ساره، اسحاق و همسر و كنيز مصرىاش، هاجر، اسماعيل را به دنيا آورد كه اصل و تبار عربها و ملتهاى ديگر به او برمىگردد. يعقوب، از فرزندان و يوسف از نوادگان اسحاق است كه به اسماعيليان فروخته شد و به فت و از او نسل با عظمتى پا به عرصه وجود گذاشت كه حضرت موسىعليه السلام نيز از آن جمله است. وى به همراه قوم خود، فرزندان يوسف، به دليل ترس از حمله فرعون، از مصر فرار كرد و به سوى فلسطين بازگشت. ديگر فرزندان يعقوب نيز عبارتند از: راوبين، شمعون، جاد، يهودا، سّاكار، زبولون، يوسف، منسّى، بنيامين، اشير، دان و نفتالى، كه طايفه بنىاسرائيل را تشكيل مىدهند. يهوديان از زمان پيدايش يهوديت تاكنون، خود را به يكى از اين اسباط منتسب مىدانند. 3. پراكندگى جغرافيايى اسباط يهود 7
زمانى كه يهوديان به رهبرى يوشع بن نون وارد فلسطين شدند، پس از سر شمارى، سرزمين فلسطين و اطراف آن، بين آنان تقسيم شد. راوبين و جاد و نيم سبط منسّى بخش واقع در شرق اردن را، كه از جنوب بحر الميّت تا شمال جبل الشيخ گسترش و امتداد يافته است، تصاحب كردند. سبط يهودا نيز در بخش جنوبى، كه طول آن از بئر السبع تا شهر قدس و عرض آن از درياى مديترانه تا بحرالميّت كشيده شده بود، ساكن شدند. سبط شمعون بين فرزندان سبط يهودا پراكنده شد. در شمال سبط يهودا سبط بنيامين بود. در شمال سبط بنيامين، سبط يوسف بود كه اكنون به «جبل نابلس» در وسط فلسطين معروف است. شمال سبط يوسف، نيم سبط منسّى و يسّاكار در سرزمينى كه اكنون به «مرج بن عامر» و سرزمين «باشان» معروف است، ساكن شدند. اين مكان عبارت است از: سرزمين حوران، جولان و لجاه. در شمال يسّاكار، اشير ساكن شد كه تا امروز به «سرزمين بشارت» معروف است. در شرق سبط اشير، سبط نفتالى مسكن گزيد و امروزه سرزمين او به «صفد» و «مرجعيون» معروف است. هنگامى كه سبط زبولون، بين اشير و يسّاكار، يعنى در شهر ناصره امروزى مسكن گرفتند، سبط جاد، در يافا و اطراف آن و نيز در دشت حوله ساكن شدند. 4. اعياد يهود
يهود غالباً در اعياد، گاو، گوسفند، بز، كبوتر و فاخته ذبح مىكنند. اين كار به عنوان كفّاره گناهان مردم صورت مىگيرد. پيش از ذبح، خاخام لغزشها و گناهان مردم را بازگو مىكند، سپس قربانى، ذبح و سوزانده مىشود تا خداوند بوى آن را استشمام كند و روح و خاطرند گردد و از گناهان قوم خود درگذرد [!]. اعياد يهود عبارتند از:
1. روز شنبه:
چون خداوند در شش روز دنيا را آفريد و در روز هفتم به استراحت پرداخت، و به دليل آنكه يهود برگزيده خداست، بنابراين، استراحت آنان به دليل استراحت خداوند است. عيد روز شنبه، داراى مراسم و مناسك خاصى است كه خداوند پاىبندى به آنها را خواستار شد نسبت به حفظ اين روز تأكيد نموده است. «... سبتهاى مرا نگاه داريد. ...» (خروج 31:13) 82. عيد فصح يا روز خروج:
اين عيد، اولين عيد سالانه يهود است. در اين روز، يهود روزگار بردگى خود در برابر مصريان و رنج و عذاب آن دوران را يادآورى مىكند و براى فراموش نكردن آن دوره، خداوند به آنان امر كرد تا همانند روزهاى خروج از مصر، نان فطير بخورند. «... فت روز نان فطير، چنانكه تو را امر فرمودم، در وقت معيّنى در ماه ابيب بخور؛ زيرا در ماه ابيب از مصر بيرون آمدى.» (خروج 34: 18)3. عيد هفتهها:
اين جشن، پنجاه روز بعد از دومين روز عيد فصح برگزار مىشود. يكى از آداب آن اين است كه بايد اين مراسم در سرزمين يهود 9 برگزار شود؛ جايى كه منظور يهود از آن، «فلسطين» امروزى است.4. روز كيپور:
در اين عيد، به دليل ياد بود نزول رحمت خداوند بر آنان، به مدت هفت روز در صحرا ساكن مىشوند.5. روز كفّاره:
اين عيد، روز دهم اكتبر است و يهوديان براى كفّاره گناهان خود، در اين روز قربانى مىكنند. يهود اعياد ديگرى نيز دارد؛ از جمله مىتوان «سبْت زمين» ، «سال يوبيل» و اول هر ماه را نام برد. 6. فرقههاى يهود 10
فرقهگرايى يهوديت ناشى از ثبات و آرامش يهود، در قبل و بعد از ميلاد و نيز سرگرم شدن آنان به خود و نزاع بر سر پستهاى دينى است. در نتيجه اين امر، دو مكتب پديد آمدند: يكى در بابل كه « مكتب شرقى » و ديگرى در طبريه كه « مكتب غربى » نام گرفت پيدايش اين دو مكتب، نقش زيادى در انقسام يهود به فرقههاى مختلف با ويژگىها و مشخصات و عقايد خاص داشت . اين فرقهه 11 از لحاظ ظاهر، به چهار و از لحاظ محتوا، به پنج گروه تقسيم مىشوند : الف. فرقه يهود از لحاظ ظاهر
1. محافظهكاران يا بنيادگرايان :
آنان پيروان شريعت و پايبند به كامل بودن آن و اصول مراسم آن هستند.2. ظاهرگرايان :
گروهى كه آيين و عبادات را بپا مىدارند، بدون اينكه براى محتوا اهميتى قايل شوند3. مماشاتكنندگان :
گروهى كه با ظاهرگرايانومحافظهكارانمماشاتمي كنند.4. استقلالطلبان :
گروهى كه مراسم و آيين عبادى را بپا نمىدارند و به تعاليم شريعت توجهى نمىكنند. ب. فرقههاى پنجگانه مشهور يهود از لحاظ محتوا.
1. فريسيان:
يا عزلتطلبان، پارسايان، برگزيدگان يا خاصّان كه علىرغم آنكه همه اعضايشان از عامّه مردم هستند، خود را در پارسايى و برترى بر ديگر فرقهها، بىهمتا مىدانند. آنان مدعىاند كه شهرتى نيك دارند و علم دين مختصّ آنان است و همچنين ثواب و عقاب، و جسم انسان اثر گذاشته، تا زندگى پس از مرگ ادامه دارد. اين فرقه با فرقه صدّوقيان، كه پس از بازگشت يهود از جلاى بابل شكل گرفت، به مخالفت برخاست و در اين بين، با جليليان پيمان بست. جليليان در عهد الكساندرا، همسر يونياس، در حدود سال 78 ق.م. با تقويت و تثبيت خود، موقعيت خوبى به دست آورده، در نتيجه امور دين را در دست گرفته بودند. فريسيان همچنين به تدوين اسفار شفاهى مبادرت ورزيدند و پس از ويرانى قدس، حدود سال 70 م بر شهر «يمني» 12 تسلط يافته، آنجا را به مركز مهمى براى مطالعات تلمودى تبديل كردند. با وجود آنكه اين فرقه ادعاى پارسايى، برترى و معرفت داشت، اين امر مانع اعمال پسو بدخلقى آنان نمىشد. همين امر سبب شد كه يحياى تعميددهنده، آنان را «افعىزادگان» توصيف كند و با وجود آنكه مسيحعليه السلام در جهت اصلاح آنان تلاش كرد، اما در آخر، آنان را به دروغگويى و تظاهر به نيكى و ريا كارى توصيف نمود.2 .سامريان:
اين نام منسوب است به «سامره» ؛ شهرى كه احتمالاً «نابلس» امروزى است. اين فرقه بر تورات سامرى (فقط پنج سفر اول) اعتقاد دارد و داراى ديد بازترى نسبت به محيط انسانى اطراف خود است. حضرت عيسىعليه السلام توانست نسبت به حال آنان مفيد باشد و ايمان را ر دلهايشان وارد كند و همين امر فريسيان را به قطع رابطه با سامريان در عصر مسيح و عدم ارتباط با آنان وادار كرد.
3 .افراطيان (جليليان):
فرقهاى يهودى كه بيشتر اعضاى آن از چهار سبط يهود به نامهاى يسّاكار، زبولون،نفتالى و اشير هستند. آنان در بخش فوقانى و تحتانى جليل، كه يهوداى جليلى آنان را رهبرى مىكرد، مسكن گزيدند... و خصيصه افراطىگرى و غلو در امور دينى بر چيره شد و زمانى كه روميان ماليات را بر آنان وضع كردند، با آنان به مخالفت برخاستند (اعمال رسولان 5:37) و با فرقه فريسيان همپيمان گشتند و اين امرخشم روميان را برانگيخت. در نتيجه، به مجازات آنان پرداختند و توسط پيلاطوس قتل عام شدند. در اين ميان، برخى نيز معقدند: آنان توسط كرينباس رومى بين رفتهاند. 4. صدّوقيان :
صدوقيان منسوب به صادوق اليعازرى - يعنى عادل، صميمى، يا وفادار - هستند؛ فردى كه در عهد سليمان رياست كاهنان را به دست گرفت. ... توجه اين فرقه، به دين و اقتصاد بود و نسبت به اجراى قوانين بسيار سختگير بودند. اين امر موجب برترى آنان بر فرقه فريسان شد؛ بنابراين، با آنكه تعدادشان كم بود، پستهاى رياست كَهنه و اشرافيگرى كشيشى را اشغال كردند. نقش كاهنان و اهميت آنان در عهد صدوقيان نمايان شد. كاهن، مفتى و رهبر و خزانهدار و ركن گروه بود. شمعون صدوق 13 مشهورترين كاهن اين فرقه بود، كه انگيزه كتابت تلمود و اهتمام نسبت به اسفار شفاهى و تدوين آن به او بر مىگردد. 14 شايان ذكر است كه صدوقيان و فريسيان، جبهه ضد مسيحيت را تشكيل مىدادند. بنابراين، يوحنّاى نبى، صدوقيان را مانند فريسيان، همچون «افعىزادگان» توصيف مىكند. (متى 7: 3) عهد جديد، نقش صدوقيان را در آزار و اذيت عيسىعليه السلام و استهزاى او و همبستگى آنان با مردان معبد در مخالفت با عيسىعليه السلام ذكر مىكند... نكته باقى مانده اين است كه صدوقيان به دليل دارا بودن جايگاه مالى و دينى، شخصيتهاى برتر و برجسته يهود را ل مىدادند.5.اسنيان:
معالجهگران يا پزشك نمايان؛ فرقهاى كه خود را مخاطب اصلى يهوديت مىدانستند؛ حتى معتقد بودند آنها اصل و شالوده امّت يهودند و منشأ تفكر يهوديت از رجال اين فرقه است. از اينرو، به دليل ترس از ادغام با غير اسنيان و شدت علاقه به ميراث امّت يهولت گزيدند. اين فرقه معتقد است محتوا و حقيقت ديانت، سكوت، تأمّل و اجتهاد است و خداوند به ذبايح اكتفا مىكند. به احتمال قوى، اين فرقه به دو دسته تقسيم مىشود: تأمّلگرا و عملگر. گروهى از سكوت و تأمّل بيرون آمده، به سوى «عمل» گرايش پيدا كردند و گروهى ديگر ترجيح دادند به سكوت ادامه دهند و «تأمّلگر» ناميده شدند. خلاصه
يهوديت در اثر درگيرىهاى سياسى ناشى از آرامش و ثبات دوران قبل از ميلاد، به فرقهگرايى روى آورد، اما اين روح فرقهگرايى به زودى در عهد مسيحعليه السلام و گسترش دين مسيحى، به خاموشى گراييد. هماكنون يهود فرقهگرايى را فراموش كرده و همگى در مقابل امّتهاى ديگر متحد شدهاند تا به اهداف خود تحقق بخشند و اين امر، از وضعيت اضطراب و خطرى ناشى مىشود كه يك فرد يهودى در سراسر دنيا در آن به سر مىبرد؛ زيرا تصور مىكند همه ملتهاى دنيا در ي يهود در جبهه ديگر قرار دارد . عقيده يهودى امروز از محتواى فرقههاى پنجگانه يهود شكل گرفته است 7. خلاصه تاريخ يهود (از زمان پيدايش تاريخ معنوى يهود تا دوره حضرت عيسىعليه السلام):
اصل و تبار يهود، به سرزمين كلدانيان باز مىگردد؛ سرزمينى كه ابراهيمعليه السلام از آنجا به قصد رفتن به سرزمين كنعان، فلسطين كنونى، مهاجرت كرد؛ جايى كه در آن حتّيان، يبوسيان و كنعانيان، ساكنان اصلى فلسطين، سكونت دارند. ابراهيم در آنجا قطعه زمينى براى خريد و قربانگاهى را در آن بنا كرد. در سال 2076 ق. م. و با آغاز قحطى در فلسطين، عبرانيان مجبور شدند به مصر مهاجرت كنند. در آنجا مصريان به مدت 450 سال آنان را استثمار كردند و فرعون بر آنان مسلّط شد. در سال 1500 ق.م. آنها دوباره مجبور شدند به رهبرى حضرت موسىعليه السلام، از مصر به سوىسطين فرار كنند. آنها در مسيرشان تا فلسطين، به تعاليم موسىعليه السلام بىاعتنايى كرده، از عبادت خدا سر باز زدند و گوساله طلايى را پرستيدند. حضرت موسىعليه السلام، قبل از اينكه به فلسطين قدم بگذارد، از دنيا رفت و خدمتگزار او، يوشع بن نون، جايش را گرفت. او به زور و قدرت شمشير، فلسطين را اشغال و پس از سرشمارى، آن را بين اسباط دوازدهگانه يهود تقسيم كرد. در فلسطين، پادشاهان زيادى يكى پس از ديگرى بر يهود حكومت كردند. ... تا اينكه داود بن منسّى، با تسلط بر قدس، آن را از يبوسيان گرفت و بر آنان حاكم شد. قدس، «يبوس» ناميده مىشد و پايتخت يبوسيان به شمار مى رفت؛ جايى كه ساكنان اصلى فلسطين در آنجا بودند.ود آنجا را پايتخت خود قرار داد تا اين كه در سال 900 ق. م. از دنيا رفت. پس از او، در فلسطين دوره پراكندگى و تفرّق بر مملكت يهود گذشت، تا اينكه سليمان بر آن مملكت حاكم شد و در عهد او، مملكت قوّت گرفت. سليمان معبدى در قدس بنا كرد و آن را به نام خود، «معبدليمان» ناميد. در اين دوره، سليمان فرمان قتل «يربعام» - خزانهدار حكومت خود كه مىخواست از حكومت كناره گيرد - را صادر نمود، ولى او به سوى مصر فرار كرد و با پادشاه آن شهر شيشق يا شيشاق همپيمان ش پس از درگذشت سليمان، مملكت او به دو بخش تقسيم شد: يك بخش شامل ده سبط و بخش ديگر شامل دو سبط بود. شيشق از اين اختلاف سوء استفاده كرده، سپاه خود را به سوى فلسطين روانه نمود. يهوديان دو مرتبه در معرض اسارت قرار گرفتند. بار اول به دست آشوريان كه كشور را اشغال و ساكنان آنجا را به جاى ديگر منتقل كرده و براى تضعيفشان، آنان را مجبور به دادن ماليات كردند. دوران اول اسارت، در حدود سال 722 ق.م. با انتقال يهود به شهر «مادى» (شهرى ديمى يا نامى كه به مجموعه شهرهاى ايران و بينالنهرين اطلاق مىشد) پايان يافت. يهود از ضعف آشوريان و سرگرم شدن آنان به نفع خود استفاده كرده، مجدداً به فلسطين بازگشتند. آنان همچنين براى بار دوم به دست نبوكد نصّر به اسارت گرفته شدند كه اين امر حدود 25 سال طول كشيد و اسارت يهود در شهر بابل - كه نبوكد نصّر آنان را به آنجا انتقال داده بود - به مدت 70 سال ادامه يافت. در اين دوره، كورش، مؤسس دولت فارس، بين سالهاى 550 تا 528 ق. م. بابل را اشغال كرد و يهود ر به فلسطين باز گرداند. او آنان را در تجديد معبد و بازگرداندن ابزار و آلاتى كه نبوكد نصّر از آنجا گرفته بود، كمك كرد و يهود را زير چتر حكومت خود قرار دارد. يهوديان حدود سال 174 ق.م. دولتى در فلسطين تشكيل دادند و حاكميت آن را خود بر عهده گرفتند كه به مدت 140 سال طول كشيد. عذرا نحمي 15 جزو آخرين پادشاهان بنىاسرائيل به شمار مىرود كه تجديد معبد كرد. در اثر جنگهاى داخلى و چند فرقه شدن اسباط يهود، رومياداخله كرده، قدس را تحت حمايت خود درآوردند و امپراتور روم تيتوس دستور انهدام معبد و محو آثار آن را صادر نمود. اين امر در سال 70 م بود و كسى تا امروز، نتوانسته است آن را بنا كند. 7. نقش زنان يهودى در ايجاد دولت اسرائيل
وقتى به اسفار، كه به نام «عهد عتيق» مشهور است، دوباره رجوع مىكنيم، مىبينيم كه زنان نقش و تلاش زيادى در جهت ايجاد دولت اسرائيل داشتهاند. در حقيقت، عهد عتيق زمينههاى وسيعى را به اين نقش اختصاص داده است كه در صدر آن سفر «استر» و سپس «يهوديت» قرار دارند. تفسيرهاى تلمودى اين اسفار را تقويت كرده و آن را به عنوان معيار سنجش و الهامبخش نقش زن يهودى قرارداده و به صورت الگويى درآورده است كه در طول قرنها از آن پىروى مىشود. بر اساس نص تورات، زنان يهود بايد به هر قيمت و با ايثار جانى و اخلاقى، نقش خود را ايفا نمايند؛ زيرا آنان دستكم مىتوانند افكار مسؤولان ساير امّتها را به بازى بگيرند. البته منظور اكتفا كردن صرف به غارت اموال و اتلاف وقت در جهت خلاف منافع آن قوم غيري نيست، بلكه مهمتر از آن، كنترل افكار مسؤولان و مديران جوامع و هدايت آنها در جهت خدمت به تفكر يهودى است. براى نمونه، استر به طور مقطعى تلاش مى كند و از آبروى خود نيز صرفنظر مىنمايد تا همنژادان خود را يارى دهد. وقتى پادشاه فارس اخشورش، به ضرورت قتل يهوديان كشور اعتقاد پيدا كرده بود (چون آنان قومى سرسخت و كينهتوزند و هر كجا باشند، به آيين خود پايبند همسايگان خود را استثمار مىكنند) مردخاى يهودى با مداخله و سوء استفاده از اختلاف پادشاه با همسرش، استر را به عنوان همسر جايگزين به او معرفى كرد كه استر نيز به نوبه خود، قوم خود را، كه پادشاه فارس تصميم به مجازات بسيارى از آنان گرفته بود، نجات داد. يهود روز ازدواج استر و رهايى خود از مجازات را عيد رسمى به حساب آورده و اين روز، روز «مردخاى» نام گرفته است. در اين روز، يهوديان سفر استر را براى جاودانه ساختن ياد او مىخوانند. اين عيد روز 14 و 15 مارس است. به علاوه، ازدواج استر با اخشورش تنها نقشهاى براى آينده بود؛ زيرا استر از فرزند خود، شاه فارس، خواست يهود را از پراكندگى نجات دهد و در بازگشت آنها به فلسطين كمك كند. وى نيز هر زمان كه يهوديان در معرض خطر قرار مىگرفتند، سپاه خود را براى دفاع از آناسيل مىداشت. به همين دليل، برخى از يهوديان به تقديس استر پرداخته و گفتهاند: «استر از زنده و مرده يهود حمايت كرد.» براى مثال، زمانى كه يهوديت 16 احساس كرد نبوكد نصّر به فرمانده لشكرش، هولوفرانسيس دستور قتل عام يهود را داده است، خود را با زيور آلات مىآرايد و اين فرمانده را آنقدر وسوسه مىكند تا او را به خدمت خود در مىآورد و سپس در ميان گروهى از بيگانگان، كه ام زنان يهودى افتاده بودند، در شب بزمى او را مست مىنمايد و هنگامى كه مست و گيج مىشود، او را به قتل مىرساند. به علاوه نقش زن يهودى، هنوز با گذشت قرنها محسوس و روشن است و خدمت آنان به آينده يهود، نه فقط مردان، بلكه زنان غير يهود را نيز در بر مىگيرد؛ براى مثال، در سفر خروج، آنان هر كدام به زنان مصرى همراه خود چنين وانمود مىكردند كه مايلند زيور آلات و لباس را براى شركت در جشن به امانت بگيرند و سپس به همراه آن زيور آلات، به خارج از مصر فرار مىكردند و بدين صورت، زنان مصرى را فريب مىدادند. دينه، دختر ليئا، همسر يعقوب نيز فرزند امير اريحا را مفتون خود كرد تا از او خواستگارى نمايد و در مقابل، خانواده يعقوب، ازدواج را مشروط به اين امر كردند كه همه مردم شهر ختنه شوند و هنگامى كه اين شرط اجرا شد، برآن شهر حمله برده، اهالى آن را به قتل رساندند. 17 خاخامها و نويسندگان زن يهود، از اهميت نقش زن مبنى بر اينكه آنان، مادر بچههايشان و نزديكترين فرد ممكن به مردان آينده هستند، آگاهند. آنان افكار نظريهپردازان يهود را به بچهها مىخورانند و بر اساس همين افكار، آنان را تربيت كرده و اگر منكر اينها شوند، شير خود را بر آنان حرام مىكنند. از اينرو، به گفته آنان، طبق سخن خداوند، كه قوم خود را مخاطب قرار داده و آنان را از ازدواج با كنعانيان منع نموده است، مردان يهود را از ازدواج با زنان غير يهود منع مىكنند: - « با آنان عهد مبند و بر آنان ترّحم منما. با آنان مصاهرت مكن. دختر خود را به پسرشان مده و دختر ايشان را براى پسر خود مگير» ! (تثنيه 1:28) - « اسحاق، يعقوب را خوانده، او را بركت داده و او را امر فرموده، گفت: زنى را از دختران كنعان مگير.» (تكوين 1:28) اما تلموديان قطعاً به عدم امكان ازدواج مرد يهودى با زن غير يهود، فتوا دادهاند. هرچه دختران يهود ثروتمندتر باشند، در نظر جوانان يهود زيباتر به نظر مىآيند و مهم نيست كه اين ثروت را از كجا به دست آوردهاند؛ چون اين امر پيش از ازدواج صورت گرفته است. در مورد منع ازدواج زن يهودى با غيريهودى تساهل كرده، اجازه ازدواج دادند، مشروط به اينكه زن در خدمت يهوديت باشد؛ يعنى با جاسوسى، خرج كردن دارايى خود به نفع يهود، القاى تفكر ضرورت يارى يهود به همسران خود كه در غير قوم يهود داراى مسؤوليتى هستند. گمان مىكنكه نيازى به ذكر مثال در اين زمينه نيست؛ چون اين امر براى هر علاقهمندى روشن است. 8. تفكر نژادپرستى در تورات و تلمود 18
خطرناكترين اختلافات سياسى و مصايب مربوط به آن كه بشريت با آن دست به گريبان است، ريشه در نژادپرستى دارد. نژادپرستى از ديدگاه تلموديان، كاملاً با مفهوم مشهور «نژادپرستى» تفاوت دارد؛ زيرا اين نوع نژادپرستى [همانند ساير تفكرات نژادپرستى] داعيههاى نژادى مانند برترى نژادى، كه تب آن فروكش كرده است، ندارد. از ديدگاه آنان، نژادپرستى نه نظريه يك فرد نژادپرست است كه با از بين رفتن او، از بين برود؛ و نه برنامه يك حزب سياسى كه طبق آنچه اوضاع حزب، يا حوادث پيرامون آن، ايجاب مىكند، قابل اصلاح و تغيير باشد. تقكر نژادپرستى تلمودى، انديشهاى محكم و ريشهدار است كه قدمتى به قدمت يهود دارد؛ چون اين تفكر با شروع فعاليت نويسندگان و تحريفهاى نويسندگان عهد عتيق، پديدار شد؛ نويسندگانى كه هيچ بابى از ابواب عهد عتيق را از رنگ نژادپرستى خالى نگذاشتند و زمانى كه تد را جعل كردند، تأكيد بر معانى نهفته نژادپرستى خود را استمرار بخشيده و اسفار سرّى را تدوين و بدينسان، آنها را با شروح تلمود ختم كردند. آنان بدين وسيله، از ساحت عشق و رسالت آسمانى، كه يهوديت آن را پذيرفته بود، گذشته و به عرصه لايهودىگرى درآمدند و ديگر هرگز بازنگشتند و به دليل كثرت يهوديان نژادپرستى كه معتقد به برترى تعاليم و شريعت بودند، نژادپرستى، در نظر آنان به صورت يك اصل اخلاقى درآمد. تورات، آكنده از افكار مسمومى است كه نظريهپردازان يهود آن را همچون شمشير زهرآلودى در سينه پيروانشان فرو بردهاند و ديگر امكان نجات از آن برايشان وجود ندارد. وقتى مراحل تحوّل گرايش نژادپرستى يهود را دنبال مىكنيم، مىبينيم اين گرايش از مرحله نژادپرستى فردى (تبعيض بين افراد)، به مرحله نژادپرستى قبيلهاى و سپس به بالاترين مراحل تبعيض نژادى؛ يعنى گروهبندى ملتها و حيواناتشان در يك طبقه و قرار دادن يهود ده ديگر، تكامل يافته است. اسرار تبعيض نژادى توراتى را بايد از آغاز خلقت پىگيرى كرد؛ زيرا آنها با ذكر سلسله نسب خود، اجدادشان را از هر نوع زشتى منزّه مىدانند و هرگونه پستى را به غير اجداد خود نسبت مىدهند، تا به جدّشان ابراهيمعليه السلام برسند و خودرزندان ابراهيم و از همسر قانونى او، ساره، به شمار آورند، در حالى كه ملتهاى ديگر، بخصوص اعراب از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر كنيز مصرى هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و كنيززادهاند؛ ولى يهود، فرزندان اصيل، يعنى فرزندان سارهاند. آنان پس از اين نژادپرستى فردى و قبيلهاى به نژادپرستى قومى و ملّى روى مىآورند. از ديد آنان، خداوند وعدههاى خود را تنها بر آنان ارزانى مىدارد و آنان را از بين همه امّتها برمىگزيند: «خداوند امروز به تو اقرار كرده است كه تو، قوم خاص او هستى؛ چبه تو وعده داده است... و تا تو را از جميع امّتهايى كه ساخته است، بلند گرداند.» (تثنيه 18:26) آنان مكرّر از قول پروردگار بيان مىكنند: - «اين قوم را براى خود ايجاد كردم.» (اشعيا 43: 21) - « زيرا كه تو براى يهوه، خدايت، قوم هستى. يهوه خدايت تو را بر گزيده است تا از جميع قومهايى كه بر روى زمينند، قوم مخصوص براى او باشى.» (تثنيه 6:7) آنان از ميان ملتها بيشتر روى اعراب تكيه مىكنند؛ زيرا آنان نيز چون ديگر ملتها در اين ويژگى، كه زنازادهاند، مشتركند و به علاوه ددمنش و عقب ماندهاند و در بيابانها ساكن مىباشند. چنانكه خداوند خوى و سرشت نياى آنان اسماعيل را چنين توصيف مىمردى وحشى خواهد بود، دست وى به ضد هر كس و دست هر كس به ضد او خواهد بود.» (تكوين 12:16 ) تلموديان نيز تبعيض نژادى تورات را تأييد نموده، آن را شرح داده و به تفصيل به آن پرداختهاند؛ حتى شرحهايشان افراطىتر از خود اصل است. آنان از قول خداوند، كه خاخامها را به آنان عطا نموده است، در مورد ويژگى ملت يهود چنين مىگويند: «شما گله من هستيد.راين، شما بشر خوانده مىشويد؛ ولى گوييم 19 اينگونه نيستند.» اين نويسندگان تبعيض اجتماعى را به مراتب جلوتر از نظريهپردازان آن ابداع كردهاند؛ زيرا خود را رئيس و مالك زمين مىدانند و ديگر ملل، تنها غلام آنها و زنان و فرزندان ايشان، خدمتگزار آناند: - «اما غلامانت و كنيزانت كه براى تو خواهند بود، از امّتهايى كه در اطراف تو مىباشند. از ايشان غلامان و كنيزان بخريد و هم از پسران مهمانانى كه نزد شما مأوا گزينند و از قبايل ايشان كه نزد شما باشند كه ايشان را در زمين شما به دنيا آوردهاند، بخريد. و وك شما خواهند بود و ايشان را بعد از خود براى پسران خود وا مگذاريد، تا ملك موروثى باشد. ايشان را تا ابد مملوك سازيد ...» (لاويان 44:25- 45 - 46) - «غريبان بر پا شده غلّههاى شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 5:61) ولى تلمود به درجهاى بدتر از اين رسيده است؛ چون مىگويد: «جانورانى كه به صورت انسان هستند، بايد خدمت كنند.» منظور از «جانوران» ملتهاى غير يهود و منظور از «خدمت» ، خدمت به يهود است. بدين سان، نظريهپردازان يهود، آفت قلدرى و سلطهطلبى و تكبّر بر بشر را در دل توده مردم مىكرند و اين آفت نسل به نسل منتقل مىشود. اين آفت بسان شير مادران و نطفه يهود در رحم زنان يهودى است . انگيزه استثمار ملتها توسط يهود، شامل مردم عادى و نيز پادشاهان و حاكمان غير يهودى مىشود؛ زيرا حاكمان ملتهاى غير يهود نيز بايد تحت سيطره يهود باشند، بلكه آنان باج بگير يهودند كه لباس پادشاهى به تن كردهاند: «غريبان حصارهاى تو را بنا خواهند نمود و اهان تو را خدمت خواهند كرد. دروازههاى تو دائماً باز خواهد بود. ... تا دولت امّتها را نزد تو بياورند و پادشاهان ايشان همراه آورده شوند.» (اشعيا 10:60 ) نژادپرستى توراتى از حد معمول فراتر مىرود. در واقع، اين نوع نژادپرستى از مفاهيمى نشأت مىگيرد كه به نظر مىرسد خيالىاند و شنونده تصور مىكند كه بدعت هستند، ولى جزو مقيدات و اعتقادات ثابت دينى قوم يهود مىباشد. نوع ديگرى از تبعيض نژادى وجود دارد كه خاص يهود بوده و هيچ نظريهپردازى آن را ابداع نكرده است و هيچ حزب و قومى از آن را پىروى نمىكند؛ اين نوع عبارت است از: تبعيض روحى، روانى و دينى. يهود برگزيده خداست و خوى و سرشت برگزيده نيز اين است كه ممتاز و نسبه اقوام ديگر بالاتر باشد و ملتهاى ديگر صرفاً براى اين آفريده شدهاند كه آب و هيزم براى معبدهاى آنان تهيه كنند؛ معابدى كه در آنجا به عقيدهاى بىبديل مبنى بر اينكه آنها خدا را به خود و خداوند آنان را به خود اختصاص داده است، مىپردازد. در نتيجه، مىبينيم كه در جاهاى بسيارى از عهد عتيق، اشاره شده است كه خداوند، فقط با بنى اسرائيل عهد بسته است و اين امر بدين دليل است كه خداوند مملكت يهود را مملكت خود، و ملتشان را فرزندان خود شمرده است: «شما را خواهم گرفت كه براى من قوم شويد و شما را خا خواهم بود.» (خروج 7:6) و در جايى ديگر، به تأكيد اين امر از زبان خداوند مىپردازند: «اين قوم را براى خود ايجاد كردم.» (اشعيا 21:43) فراتر از آن، خداوند به دليل كثرت محبتش نسبت به يهود، رحمت خود را بر آنان و بركتش را بر ذريّه آنان فرود آورده و آنها را بيش از اين برترى داده است. بنابراين، از قول پروردگار، كه مملكت خود يعنى مملكت يهود را وصف مىكند، چنين بيان مىكنند: «و شما براى مملكت كهنه و امّت مقدّس خواهيد بود.» (خروج 6:19) از سوى ديگر، تلقّى آنان از امّتهاى ديگر اين است كه آنها خداى حقى را پرستش نمىكنند؛ چون خداوند تنها خاص يهود است و با آنان عهد و پيمان بسته و به آنان برترى عطا كرده است و ديگر ملل تنها نوكران يهود هستند و دلسوزى و مهربانى نسبت به آنان حرام است. ور خلاصه، ملتهاى ديگر، استخوانى در گلوى بنىاسرائيل هستند كه اگر باقى بمانند، شهرها و اموال و كودكان و زنانشان بر آنها حرام است: «... و اما شهرهاى اين امّتهايى كه يهوه، خدايت تو را به مملكت مىدهد، هيچ ذى نفس را زنده مگذار. ...» (تثنيه 16:20) آنان همچنين ورود هر شخص جديدى را در يهوديت حرام كرده و از اين اصل پىروى مىكنند كه: «داخل شد هر آنكه داخل شد و بس.» بدين دليل، دين يهود را از جهانى بودنش محروم كردند. با توجه به تنگ نظرى يهود، كسى جز آنان تعاليم يهوديت را نمىفهمد. در نتيجه، مىبينيم كه نويسندگان يهود اين سخن را به خداوند نسبت مى دهند كه او بر عدم پذيرش يهودى جديد از ديگر ملل تأكيد مىكند: «... احدى از آنان هرگز داخل جماعت خداوند نشود.» (تثنيه: 3/23) نويسندگان يهود به توصيف غير يهود و وظايف آنان در برابر يهود، ادامه داده، يهود را به لزوم اجراى آن وادار مىكنند. از ديدگاه آنان، زمين به منزله كارگاهى است كه مالكيت آن را سرمايهدارى يهود به عهده دارد و خاندان يهودى خود را اداره مىكند و بشريت كارگر هستند كه حقى جزخضوع و تذلّل در برابر يهود ندارند. از اينرو، در مورد وظايف ديگر امّتها چنين مىگويند: «نزد تو رو به زمين افتاده و خاك پاى تو را خواهند ليسيد.» (اشعيا 23:49) همچنين عهد عتيق آنان را به استفاده از خشونت تنها در برابر غريبان فرا مىخواند: «... اما برادران شما از بنى اسرائيل، هيچ كس بر برادر خود به سختى حكمرانى نكند.» (لاويان 46:25) - «از همه قومها مباركتر خواهيد شد و در ميان شما و بهايم شما نر يا ماده، نازاد نخواهد بود.» (تثنيه 14:7) - « و شما را خواهد مكيد و در آغوش او برداشته شده، بر زانوهايش به ناز پرورده خواهيد شد.» (اشعيا 23 :66) در پايان، بايد گفت شيوههاى نژادپرستى يهود گوناگون است و آنچه ذكر كرديم، تنها قطرهاى از دريا بود و با اين وجود، خاستگاه تفكرات سياسى نژادپرستى يهود در عصر حاضر ظهور يافته اس اين چند سطر معدود برا ى تحقيق دقيق، مستمر، مستدل و تحليلى درباره تفكر نژادپرستى يهود كافى نيست. از اينرو، خواننده خود بايد در سخنان آنها تأمّل ورزد و از نژادپرستى يهود نيز پوزش مىطلبم؛ چرا كه هنوز نتوانستهام حق مطلب را ادا كنم. *. حقايق عن اليهوديه، چ اول، الارقم الزعبى، الدارالمتحدة، دمشق، 1991. **. با تشكر از آقاى حافظ نصيرى كه اين مقاله را مورد بازنگرى و مقابله فنى قرار داده و نيز با تشكر از مشاوره علمى استاد حسين توفيقى و نيز واحد ترجمه مؤسسه امام خمينى (ره). 1 - مرشد الطالبين فى معرفة الكتاب المقدس الثمين، انتشارات انجمن كتاب مقدس بيروت. براى آگاهى از ترجمه واژگان اين كتاب، ر.ك: قاموس كتاب مقدس. 2 - بعضى از يهوديان، كلمه «تورات» را - اگرچه به معناى اسفار پنجگانه اول است - بر همه اسفار عهد عتيق اطلاق مىكنند. محققان متألّه در توزيع و تقسيم عهد عتيق اختلافنظر دارند. برخى تعداد اسفار قانونى را 22 عدد به تعداد حروف الفباى عبرانى مىدانند و معتقدكنيسههاى رومى باقى اسفار را اضافه كردهاند. 3 - چنانكه در تورات آمده است. 4 - «عبرانى» نامى است كه از زمان حضرت ابراهيم تاكنون بر يهود اطلاق مىشود. 5 - «اسرائيلى» نامى است كه از زمان حضرت يعقوب تا امروز بر يهود اطلاق مىشود. 6 - «يهودى» شايعترين نامى است كه از زمان جلاى بابل تاكنون بر آنان اطلاق مىشود . 7 - اين پراكندگى از ديدگاه يهوديت است. ر.ك: اطلس كتاب مقدس، نقشه 4. 8 - كتاب مقدس، چ دوم، دارالسلطنه لندن، 1987. تمام ترجمههاى نقل شده از اين كتاب هستند. 9 - ر.ك: قاموس كتاب مقدس و اطلس كتاب مقدس، دار النشر المعدانيه، ص 6. 10 - ر.ك: الفكر الدينى الاسرائيلى؛ اطواره و مذاهبه، تأليف دكتر حسن ظاظا و ر.ك: مرشد الطالبين فى معرفة الكتاب المقدّس الثمين. 11 - روشن است كه يهود بيش از هشت فرقه دارد كه ما در اينجا مهمترين آنها را انتخاب كردهايم. 12 - يمنيا همان «يبنه» يا «ياونه» امروزى است كه شهركى است در فاصله 12 ميلى جنوب يافا.(م) 13 - ر.ك: قاموس كتاب مقدس. توجه داشته باشيد كه از نظر اين كتاب، اليعازر در مورد انديشه نوشتن تلمود از شمعون صدوق پيشى گرفته است. (ر.ك: همان، حرف «ع» .) 14 - لازم به ذكر است كه تلمود، مرهون زحمات عقيبابن يوسف است و افتخار تدوينآنبه يهودا هنّاسى باز مىگردد. (م) 15 - براى آگاهى بيشتر، ر.ك: قاموس كتاب مقدس، ما با مراجعه به قاموس، چنين نامى را نيافتيم كه به عنوان آخرين پادشاه بنى اسرائيل باشد. (م) 16 - « يهوديت» (به معناى ستايش شده) نام بيوه زن يهودى است كه يهود با افتخار از او ياد مىكند؛ چون زمانى كه نبوكد نصّر به فرمانده سپاهش هولوفرانسيس يا اليفانا - چنانكه در سفر يهوديت آمده است - دستور قتل يهود را صادر كرد، يهود خود را آماده اين حمله كرده، دشهرهايشان دست به تحصن زدند. بنابراين، اليفانا خشمگين شد و با محاصره شهرهاى يهود، آب را به روى آنان بست. مردم شهر نزديك بود خود را تسليم كنند. وقتى يهوديت متوجه اين امر شد، خود را با بهترين زينتها بياراست شرابش را برداشت و به سوى اليفانا رفت، كه با ديدن ن زن، شيفتهاش شد و پس از اينكه اليفانا شراب را نوشيد و مست شد، آن زن سرش را از بدن جدا نمود و او را بر در دروازه شهر آويزان كرد. در آن هنگام، مردم درباره او مىگفتند: «تو سرور اورشليم و موجب شادى اسرائيل و افتخار ملت ما هستى ...» (يهوديت 14:15) ولى ييت خود را خطاب قرار داده، چنين مىگفت: «تا ملتها بدانند كه تو خدا هستى و كسى جز تو خدايى نيست.» (يهوديت 10:91) نكته باقىمانده اين است كه سفر يهوديت از اسفار سرّى به شمار مىرود كه يهود به دليل احترام به صاحب اين سفر، با از حفظ خواندن، آن را مورد عنايد قرار داده است. پدر الياس تابت العشقولى در جلد دوم از كتاب اول، جزء اول مىنويسد: « نمىدانيم آيا اين سفر خيالى است يا واقعى» ، ولى در نظر يهود، مهم و محترم است . 17 - واقعيت اين است كه در سفر پيدايش 30: 35 داستان به شكل ديگرى آمده است. (م) 18 - چنانكه انسان بر حيوان برترى دارد، همچنين يهودى از ديگر انسانها برتر است. (تلمود)