جلو های از زهد آخوند خراسانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلو های از زهد آخوند خراسانی - نسخه متنی

محسن صادقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جلوه‏اي از زهدآخوندخراساني1

محسن صادقي

آخوند خراساني در مجلس درس

آية‏الله آخوند ملا محمد كاظم خراساني در سال 1255 ق در مشهد چشم به جهان گشود و در سال 1329 ق در نجف اشرف درگذشت. او نزد شيخ مرتضي انصاري،

ميرزاي شيرازي، حاج ملاهادي سبزواري و ميرزا ابوالحسن جلوه درس خواند و در عرفان و طريقت از محضر سيد علي شوشتري استفاده برد.

تأليفات ارزنده‏اي در فقه و اصول از خود به جا گذاشت كه مهمترين آنها كتاب كفاية‏الاصول است كه هم‏اكنون در حوزه‏هاي علميه از متون درسي سطوح عالي و مدار بحث در دروس خارج اصول است.

مرحوم آخوند شاگردان فاضل و ارزنده‏اي تربيت كرد كه هر كدام در منطقه‏اي از جهان اسلام منشأ اثر بودند. صاحب الذريعه مي‏نويسد: «در يكي از شبهاي دوره اخير تدريس او، شاگردان وي را شماره كردند و زياده بر هزار و دويست نفر به شمار آمدند». 1

برخي ديگر از شرح‏حال‏نگاران 310 تن از شاگردان مرحوم آخوند را برشمرده‏اند كه نام بعضي از برجستگان آنها چنين است:

آية‏الله سيد ابوالحسن اصفهاني (1284 ـ 1365 ق)؛ آية‏الله سيد جمال‏الدين گلپايگاني (1295 ـ 1377 ق)؛ آية‏الله شيخ محمد جواد بلاغي (1282 ـ 1352 ق)؛ آية‏الله سيد محمّد تقي خوانساري (1305 ـ 1371 ق)؛ آية‏الله شيخ محمد حسين اصفهاني (1296 ـ 1361 ق). 2

بد نيست گوشه‏اي از عظمت علمي و شهرت اجتماعي آخوند را، همراه با زندگي ساده وي از زبان يك شاهد عيني كه معتقد به اسلام نيز نبوده است بشنويم:

يكي از سفراي غربي كه در نجف، با آخوند خراساني ديدار كرده، مي‏نويسد:

در حال حاضر در نجف، چهار مجتهد معروف در قيد حيات هستند: آخوند ملا كاظم خراساني كه اصلاً مشهدي است و متجاوز از پنجاه سال است كه در جوار اماكن مقدس اقامت گزيده است؛ حاجي ميرزا حسين فرزند ميرزا خليل تهراني؛ آقا سيد كاظم يزدي؛ و چهارمي يك مجتهد عرب موسوم به آقا سيد محمد بحرالعلوم. در ميان آنان برتري بلامنازع با آخوند ملا كاظم خراساني است كه در واقع زعيم عالم تشيع و در نتيجه بزرگترين شخصيت مذهبي سرتاسر خاورميانه محسوب مي‏شود.

او در خانه كوچكش، كه بسيار نزديك به بارگاه است، مرا به حضور پذيرفت. پيرمردي است با ريش سفيد و اندامي لاغر و ظريف و عمامه سفيد بزرگي بر سر. او در باره تعاليم عاليه قرآن با من صحبت كرد و بالخصوص روي جنبه‏هاي بشردوستانه و خصوصيات فراگير بودن احكام آن تكيه مي‏كرد. ضمنا با حالت محجوبانه‏اي در حق من دعا كرد كه ان شاء الله روزي چشمانم به حقايق اسلام باز و روشن شود. 3

در شرح احوال آخوند خراساني سخن زياد گفته شده 4 و ما در اينجا به آنچه خودِ او در حسب حالش گفته، مي‏پردازيم. آخوند در اينجا از فقر و عسرت، و زهد و بي‏اعتنايي به زخارف دنيا در دوره طلبگي خود سخن مي‏گويد:

... چون مجلس درس به پايان رسيد، شيخ [ مرتضي انصاري ] به من نگاه كرده گفت: آخوند! مي‏بينم خيلي مؤدّب مي‏نشيني؟

من سر به زير افكندم و عباي خود را بر روي سينه‏ام بيشتر كشيدم و حالتي داشتم قرين انفعال. شيخ دريافت كه پيراهن به تنم نيست و قباي خود را پيش آورده‏ام تا گردن خود را

بپوشانم ومعلوم‏نشود كه پيراهن ندارم! زيرا [از كفش ولباس ] تنها چيزي كه داشتم و مي‏توانستم بگويم مالك آن هستم يك قباي پاره بود با يك عباي كهنه و يك جفت كفش كه آن هم ته نداشت و با زحمت پاي خود را بالاتر مي‏گرفتم و به رويه كفش مي‏چسباندم كه پايم بر زمين كشيده نشود كه نجس يا كثيف نشود تا آنجا كه يك روز مجبور شدم سه بار پاي خود را بشويم و يكي از طلاب به گوشواره مدرسه نشسته بود مرا ديد و به حالم رقّت كرد و كفشي مندرس به من داد. در اين وقت چنان بود كه گفتي دنيا را به من داده‏اند! آن روز هم شيخ پس از مجلس درس از برهنگي من آگاه گرديده فهميد كه پيراهن به تنم نيست و به اين جهت قباي خود را به روي سينه‏ام كشيده‏ام و مي‏نمايد كه مؤدّب نشسته‏ام، امر كرد پيراهني به من دادند.

... چهل سال نه گوشت خوردم و نه آرزوي خوردن گوشت داشتم و تنها خوراك من فكر بود و با اين زندگي راضي و قانع بودم و هيچگاه نشد كه سخني ياد كنم كه گمان كنند از زندگاني خود ناراضي هستم. پولي براي خريد يك شمع به من مي‏دادند ولي من در تاريكي مي‏گذارنيدم و آن پول را به فقيرتر از خودم مي‏دادم و شبها كتاب خود را برداشته به مبرز 5 مدرسه مي‏رفتم تا در برابر چراغ مبرز مطالعه كنم. طلاب هيچ اعتنايي به من نمي‏كردند مگر معدودي كه مانند خودِ من يا فقيرتر از من بودند. خواب من بيش از شش ساعت نبود و چون با شكم خالي خواب آدم عميق نمي‏شود بيشتر شبها را بيدار بودم و با ستارگان آسمان مصاحبت و مساهرت داشتم. در اين احوال به خاطرم مي‏گذشت كه اميرالمؤمنين 7 نيز بيشتر شبها را به اين نشان مي‏گذرانيد. من با همه تنگدستي و بيچارگي احساس مي‏كردم كه فكر من به عالمي بلندتر پرواز مي‏كند و قوه‏اي است كه روح مرا به سوي خود جذب مي‏كند و شايد اين، در سايه روح خاص و طينت و ملّيتم بود. سي سال تمام، داغي و گرمي نان تنها نانخورش من بود. 6


1 . الذريعه، ج 13 ، ص 33 به نقل از مكارم الآثار، ج 5 ، ص 1513 .

2 . مرگي در نور، ص 125 ـ 140 به نقل از المصلح المجاهد .

3 . ايران امروز (1906 ـ 1907)، اوژن اوبن، ترجمه علي اصغر سعيدي، تهران، كتابفروشي دشتي زوّار، 1362 ، 404 ـ 405 .

5 . وضوخانه و دستشويي .

6 . مجله وحيد، دوره چهاردهم ش 3 ، خرداد ماه 1355 ، «آخوند ملا محمّد كاظم خراساني»، نوشته حبيب الله نوبخت، ص 135 ـ 136 . بخش اوّل اين گفتار را همچنين مرگي در نور (ص 60) به نقل از فرزندان آخوند نقل كرده است. از جناب آقاي عرب‏زاده مدير محترم كتابخانه آية‏الله گلپايگاني 1 كه مجله وحيد را در اختيارم گذاشتند، سپاسگزارم.

/ 1