ابطال ابطال پذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابطال ابطال پذیری - نسخه متنی

مهدی حائری یزدی‌؛‌ ‌تقریر و تدوین: عبدالله‌ نصری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌ ‌ابطالِ‌ ابطال‌پذيري‌

‌ دكترمهدي‌ حائري‌يزدي‌

‌ ‌تقرير و تدوين: دكتر عبدالله‌ نصري‌

پوپر ميان‌ قضاياي‌ علمي‌ و قضاياي‌ غيرعلمي‌ فرق‌ قائل‌ شده‌ است‌ و قضاياي‌ اخلاقي، كلامي، فلسفي‌ و حقوقي‌ را غيرعلمي‌ مي‌داند. معناداري‌ الفاظ‌ نيز در قضاياي‌ علمي‌ با قضاياي‌ غيرعلمي‌ تفاوت‌ دارد. در قضاياي‌ علمي‌ معيار، ابطال‌پذيري‌(Falsibility) است. در قضايايي‌ كه‌ كاذبند، همان‌ كذبشان‌ معيار معنا داشتن‌ آنها مي‌باشد، كذب‌ ملاك‌ و معيارثابت‌ شدن‌ قضاياي‌ علمي‌ است.

بسياري‌ از قضاياي‌ علمي‌ در مرحله‌ فرضيه‌ هستند و تا در اين‌ مرحله‌اند، جنبه‌ علمي‌ ندارند وهنگامي‌ جنبه‌ علمي‌ پيدامي‌كنند كه‌ آنها را تجربه‌ كنيم‌ ونتيجه‌ مثبت‌ يا در مواردي‌ نتيجه‌ منفي‌ بگيريم. اگر در قضيه‌ علمي‌ موردي‌ پيش‌ آيد كه‌ جنبه‌ منفي‌ داشته‌ باشد، دليل‌ بر اين‌ است‌ كه‌ معنادار است. اگر در يك‌ مورد آسپرين، مسكن‌ درد نباشد قاعدة‌ علمي‌ نقض‌ نمي‌شود بلكه‌ مي‌ گوييم‌ يك‌ مورد نتيجه‌ منفي‌ داده‌ است. به‌ هر مقداري‌ كه‌ يك‌ قانون‌ صادق‌ باشد معنادار خواهدبود.

در قضاياي‌ علمي‌ تا به‌ يك‌ سلسله‌ نتايج‌ مثبت‌ ومنفي‌ نرسيم‌ نمي‌توانيم‌ از تأثير آن‌ سخن‌ بگوييم. علامت‌ يك‌ نظريه‌ علمي‌ اين‌ است‌ كه‌ در مواردي‌ نتايج‌ آن‌ منفي‌ باشد، اگر نتيجه‌ قضيه‌ علمي‌ صددرصدباشد، آن‌ قضيه‌ علمي‌ نخواهد بود. قضيه‌اي‌ علمي‌ است‌ كه‌ هم‌ نتايج‌ مثبت‌ داشته‌ باشد و هم‌ نتايج‌ منفي. پس‌ نتايج‌ منفي‌ نيز از نظر پوپر معيار معني‌ داشتن‌ قضيه‌ علمي‌ است، نه‌ اينكه‌ فقط‌ نتايج‌ مثبت‌ داشتن‌ معيار معنا داشتن‌ قضيه‌ باشد. اينكه‌ به‌ نتيجه‌ منفي‌ يك‌ قانون‌ علمي‌ حكم‌ مي‌كنيم‌ نشانه‌ آن‌ است‌ كه‌ ما معناي‌ آن‌ را درك‌ كرده‌ايم. با اين‌ بيان‌ معيار قضاياي‌ علمي، تحقيق‌پذيري‌ نيست، بلكه‌ ابطال‌پذيري‌ است. اهميت‌ اين‌ نظريه‌ در اين‌ است‌ كه‌ براساس‌ آن‌ بايد نقض‌ منطقي‌ را كنار گذارد. از نظر منطقي‌ اگر يك‌ مورد براي‌ نقض‌ موجبة‌ كليه‌ به‌ دست‌ آوريم، سالبة‌ جزئيه‌ نتيجه‌ خواهد شد. يك‌ مورد سالبه‌ جزئيه‌ مي‌تواند موجب‌ نقض‌ موجبه‌ كليه‌ شود، اما در علوم، قضايايي‌ كه‌ نتيجه‌ منفي‌ داشته‌ باشند موجب‌ نقض‌ قانون‌ علمي‌ نخواهند شد.

نقد نظريه‌ پوپر نظريه‌ پوپر به‌ دو صورت‌ قابل‌ نقد است:

1 - به‌ صورت‌ نقضي،

2 - به‌ صورت‌ حلي.

جواب‌ نقضي‌ اين‌ است‌ كه‌ ما موارد و قواعدي‌ را پيدا مي‌كنيم‌ كه‌ ايجابي‌ بوده‌ و كذب‌بردار نيستند. در جواب‌ نقضي‌ از جنس‌ خود نظريه، مادة‌ نقض‌ را پيدا مي‌كنيم؛ مثالي‌ ارائه‌ مي‌كنيم‌ تا در برابر نظريه‌ مقاومت‌ كند. اما جواب‌ حلي‌ معنايش‌ اين‌ است‌ كه‌ از ابتدا دليل‌ مي‌آورند كه‌ اين‌ نظريه‌ باطل‌ است‌ يعني‌ از طريق‌ برهان‌ به‌ نفي‌ آن‌ مي‌پردازيم؛ براي‌ كذب‌ قاعدة‌ مورد نظر استدلال‌ منطقي‌ ارائه‌ مي‌كنيم.

اكنون‌ نقد نقضي: مثلاً‌ اگر كسي‌ بگويد كه‌ دَدُو‌dado (مرغي‌ كه‌ تا دو قرن‌ پيش‌ موجود و داراي‌ پاهاي‌ كوتاه‌ و فاقد قدرت‌ پرش‌ بود) موجود است، اين‌ قضيه‌ تجربي‌ است‌ چون‌ تا دو قرن‌ پيش‌ چنين‌ مرغي‌ وجود داشته‌ است‌ و نمي‌توان‌ آن‌ را نقض‌ يا تكذيب‌ كرد. لذا در اينجا ابطال‌پذيري‌ معياري‌ براي‌ علم‌ بودن‌ محسوب‌ نمي‌شود. نمي‌توان‌ كذب‌ اين‌ قضيه‌ كه‌ «دَدُو‌ موجود است» را اثبات‌ كرد. در يك‌ مورد هم‌ نمي‌توان‌ كذب‌ اين‌ قضيه‌ را پيدا كرد. از آنجا كه‌ ملاك‌ معنادار بودن‌ اين‌ قضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ كذب‌ آن‌ ثابت‌ شود، لذا قضيه‌ «دَدُو‌ موجود است» بي‌معنا مي‌باشد. خلاصه‌ ماده‌ نقض‌ اين‌ است‌ كه‌ در بسياري‌ از قضاياي‌ علمي‌ كه‌ مدعاي‌ ايجابي‌ است، محال‌ است‌ كه‌ بتوان‌ به‌ نتايج‌ منفي‌ رسيد. از اين‌ جهت‌ اين‌ نظريه‌ بكلي‌ شكست‌ خورده‌است.

اما جواب‌ حلي: ما اين‌ دليل‌ را مطرح‌ كرده‌ايم‌ و نديده‌ايم‌ كه‌ كسي‌ به‌ آن‌ اشاره‌ كرده‌ باشد. بحث‌ جالبي‌ در قضاياي‌ اسلامي‌ داريم‌ و آن‌ اينكه‌ «آيا شهادت‌ در عدميات‌ و منفيات‌ مسموع‌ است‌ يا خير؟» اگر شما بگوييد كه‌ من‌ ديدم‌ فرد الف، فرد ب‌ را كشت، شهادت‌ شما مسموع‌ است‌ اما اگر بگوييد كه‌ من‌ ديدم‌ كه‌ فرد الف، فرد ب‌ را نكشت، اين‌ مطلب‌ را برخي‌ از فقها قبول‌ ندارند. در مثال‌ مورد نظر نيز وقتي‌ مي‌گويند كه‌ دَدُو‌ موجود نيست، اين‌ اشكال‌ مطرح‌ مي‌شود كه‌ نبودن، قابل‌ تجربه‌ نيست‌ تا شما آن‌ را اثبات‌ كنيد. اگربه‌ هزار مرغ‌ اشاره‌ كنيد و بگوييد اين‌ دَدُو‌ نيست، قابل‌ قبول‌ است‌ ولي‌ اثبات‌ نمي‌كند كه‌ در هيچ‌ جاي‌ دنيا دَدُو‌ وجود ندارد. چيزهاي‌ منفي‌ قابل‌ تجربه‌ نيستند و اين‌ موضوع‌ منحصر به‌ مسائل‌ علمي‌ نيست‌ بلكه‌ در مسائل‌ ماورأطبيعي‌ هم‌ صادق‌ است. در مسائل‌ ماورأطبيعي‌ و فلسفي‌ نيز نمي‌توان‌ به‌ نبود خدا شهادت‌ داد، چون‌ دليل‌ برنبودن، معنا ندارد. بنابراين‌ چون‌ شهادت‌ بر نفي، قابل‌ قبول‌ نيست، نظريه‌ ابطال‌پذيري‌ پوپر مخدوش‌ است‌ و قابل‌ قبول‌ نيست.

به‌ اين‌ مسئله‌ نيزبايد توجه‌ داشت‌ كه‌ تحقيق‌ پذيري‌ و ابطال‌پذيري، همان‌ ارزش‌ صدق‌ و كذب‌ است. شما يا موجود هستيد و يا موجود نيستيد. شما نمي‌توانيد هم‌ موجود باشيد و هم‌ موجود نباشيد. عدم‌ تحقيق‌ پذيري، همان‌ ابطال‌پذيري‌ است‌ و اينها دو چيز نيستند. ارزش‌ ابطال‌ پذيري‌ ارزش‌ واحد است‌ كه‌ به‌ اين‌ صورت‌ نوشته‌ مي‌شود:1P



اين‌ ارزش‌ منفصله‌ حقيقيه‌ است. يا هست‌ و يا نيست، و نمي‌شود هم‌ باشد و هم‌ نباشد. اگر عدد يا زوج‌ باشد يا فرد، فقط‌ كافي‌ است‌ كه‌ بگوييد زوج‌ نيست‌ تا فرد باشد، يا كافي‌ است‌ كه‌ فرد باشد، تا زوج‌ نباشد و لازم‌ نيست‌ دو دليل‌ آورده‌ شود تا اثبات‌ شود كه‌ عدد فرد است‌ و يا دليل‌ ارائه‌ شود كه‌ عدد زوج‌ است. اين‌ خاصيت‌ قضيه‌ منفصله‌ حقيقيه‌ است‌ كه‌ از اثبات‌ يكي، نفي‌ ديگري‌ حاصل‌ مي‌شود. اگر خود نظريه‌ اثبات‌ شود، نقض‌ آن‌ منتفي‌ است‌ و اگر نقض‌ آن‌ اثبات‌ شود خود نظريه‌ منتفي‌ است. فرم‌ منطقي‌ قضيه‌ منفصلة‌ حقيقيه‌ اين‌ است:

به‌ لحاظ‌ خطاي‌ حس‌ نمي‌توان‌ در قضاياي‌ علمي‌ فرد بالذات‌ را به‌ دست‌ آورد. مثلاً‌ ويروس‌ سرطان‌ را نمي‌توان‌ بدست‌ آورد. در يك‌ جا معيار صادق‌ است‌ و در جاي‌ ديگر كاذب. اگر موفق‌ شويم‌ كه‌ فرد بالذات‌ را به‌ دست‌ آوريم‌ فرقي‌ ميان‌ قضاياي‌ فلسفي‌ با قضاياي‌ علمي‌ پيدا نخواهد شد. در امور ذهني‌ خطا كمتر است‌ ولي‌ در انطباق‌ امور ذهني‌ با خارج‌ احتمال‌ خطا بيشتر است. در حقيقت‌ ما به‌ علائم‌ و مشخصات‌ حقايق‌ برمي‌خوريم، نه‌ به‌ فرد بالذات‌ آن‌ و اگر فرد بالذات‌ را در علوم‌ طبيعي‌ يا در فلسفه‌ بدست‌ آوريم‌ اشكالي‌ندارد كه‌ به‌ ضرورت‌ منطقي‌ به‌ آن‌ حكم‌ كنيم.

نظريه‌ تحقيق‌پذيري‌ همان‌ دليل‌ استقرأ است‌ و چون‌ استقرأ كامل‌ و تام‌ ممكن‌ نيست، لذا نمي‌توان‌ از جزئيات‌ به‌ كليات‌ رسيد. اگر به‌ فرد بالذات‌ برسيم‌ حكم‌ ما قطعي‌ و يقيني‌ خواهد بود. وقتي‌ گفته‌ مي‌شود كه‌ كل‌ بزرگتر از جزء است، لازم‌ نيست‌ تاتمام‌ كل‌ها را استقرأ كنيم. حتي‌ در مورد كل‌ و جزء تجربي‌ نيز همين‌ طور است؛ يعني‌ لازم‌ نيست‌ تا استقرأ تام‌ بكنيم. علت‌ آن‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ در اين‌ قضايا بايد به‌ فرد بالذات‌ برسيم. اگر حقيقت‌ فرد بالذات‌ را در يك‌ مثال‌ تجربي‌ به‌ دست‌ آوريم‌ مي‌توانيم‌ حكم‌ كلي‌ را ارائه‌ دهيم.

از تجربي‌ مذهبان‌ بايد پرسيد كه‌ اوليات‌ و بديهيات‌ را از كجا به‌ دست‌ آورده‌ايد؟ در اينجا كه‌ استقرأ تام‌ ممكن‌ نيست. پس‌ چگونه‌ مي‌گوييد: كل‌ بزرگتر از جزء است. از نظر ما در اين‌ گونه‌ موارد به‌ فرد بالذات‌ مي‌رسيم. هرگاه‌ كه‌ فرد بالذات‌ شناخته‌ شود حكم‌ از جزئي‌ به‌ كلي‌ سرايت‌ مي‌كند، بدون‌ آنكه‌ استقرايي‌ انجام‌ شود. از پوپر بايد سؤ‌ال‌ كرد كه‌ اصل‌ ابطال‌پذيري‌ را در مورد رنگها چگونه‌ جاري‌ مي‌سازيد؟ يعني‌ در جايي‌ رنگ‌ سفيدي‌ را فرض‌ كنيد، در حالي‌ كه‌ خاصيت‌ سفيدي‌ را نداشته‌ باشد، ادراك‌ رنگ‌ سفيد براساس‌ قاعدة‌ تجربي‌ است‌ و بدون‌ اينكه‌ همة‌ موارد آن‌ را استقرأ كنيد آن‌ را بدست‌ آورده‌ايد لهذا دراين‌ گونه‌ موارد نمي‌توان‌ نتايج‌ منفي‌ را بدست‌ آورد. اما براساس‌ نظر ما در اين‌ گونه‌ موارد فرد بالذات‌ كافي‌ است، چراكه‌ در فرد بالذات‌ طبيعت‌ را از فرد جزئي‌ بدست‌ مي‌آوريم.

نكتة‌ ديگري‌ كه‌ در مورد نظريه‌ پوپر بايد طرح‌ كرد اين‌ است‌ كه‌ وي‌ از ابتدا قضايا را به‌ دوگونه‌ تقسيم‌ كرده‌ است: يكي‌ قضاياي‌ علمي‌ و ديگري‌ قضاياي‌ غيرعلمي. از نظر ما اين‌ تقسيم‌بندي‌ منطقي‌ نيست‌ چون‌ دو بخش‌ در منطق‌ داريم: بخش‌ منطق‌ صورت‌ و بخش‌ منطق‌ ماده. احكام‌ هر يك‌ از اين‌ دو را نبايد خلط‌ كرد. اگر قضايا را به‌ علمي‌ و غير علمي‌ تقسيم‌ كنيم، تقسيم‌بندي‌ ما مربوط‌ به‌ منطق‌ ماده‌ است، نه‌ منطق‌ صورت.

تقسيمات‌ در منطق‌ صورت، عمومي‌ است‌ و در علم‌ و غير علم‌ فرق‌ نمي‌كند. صورت‌ قضايا در علم‌ و غير علم‌ تفاوتي‌ ندارد. اركان‌ اساسي‌ قضيه‌ موضوع، محمول‌ ونسبت‌ ميان‌ موضوع‌ و محمول‌ است‌ و هيچگاه‌ تغيير نمي‌كند. نمي‌توان‌ قضاياي‌ علمي‌ را از قضاياي‌ غير علمي‌ جداكرد چون‌ صورت‌ آنها يكي‌ است‌ و فقط‌ مادة‌ آنها فرق‌ مي‌كند. در صناعات‌ خمس‌ مي‌گويند كه‌ ماده‌ ممكن‌ است‌ عدد باشد، طبيعت‌ باشد،مابعدالطبيعه‌ باشد و يا نشانه‌(Symbole) باشد. قياس‌ شعر از نظر صورت، فرقي‌ با قياس‌ برهان‌ ندارد، فقط‌ ماده‌ آن‌ كه‌ خيال‌ است‌ فرق‌ دارد. از نظر فرم‌ همان‌ منطق‌ صوري‌ است. در جدل‌ هم‌ همين‌طوراست‌ و فقط‌ ماده‌ آن‌ يك‌ سلسله‌ قضاياي‌ مشهوره‌ است. براي‌ مثال‌ در هندوستان‌ مي‌گويند:

اين‌ گاواست.‌ ‌هرگاوي‌ واجب‌الاحترام‌ است.

‌ ‌اين‌ گاو واجب‌الاحترام‌ است.

اين‌ قضيه‌ از نظر صورت‌ با قضيه‌ زير فرق‌ ندارد:

العالم‌ متغير‌ ‌كل‌ مامتغيرحادث‌

‌ ‌فالعالم‌ حادث‌

خلاصه‌ اين‌ تقسيم‌بندي‌ درست‌ نيست. تقسيم‌بندي‌ بايد از نظر منطق‌ ماده‌ باشد، نه‌ از نظر منطق‌ صورت. تفاوتي‌ اگرباشد از لحاظ‌ ماده‌ است، نه‌ از لحاظ‌ صورت.

/ 1