اثبات حكمت الهي
سعيدى مهر يكى از مسائل عمومى افعال الهى آن است كه آيا اعمال خداوند داراى غايت و غرض است يا آنكه بدون هيچ غايت خاصى انجام مى پذيرد؟ اين بحث ارتباط وثيقى با مساله ((حكمت الهى(( دارد, زيرا يكى از معانى حكمت آن است كه فاعل از انجام افعال لغو و بيهوده خوددارى كند و كارهاى او داراى اغراض معقول و موجهى باشد. بر اين اساس, مساله حاضر به اثبات يا نفر حكمت الهى, به معناى بالا, بار مى گردد.1 در پاسخ به پرسش بالا بين عدليه (يعنى متكلمان اماميه و معتزله) و اشاعره اختلاف شده است. عدليه بر اين اعتقادند كه افعال الهى غايات و اغراض خاصى دارند و اشاعره, آن را خالى از هرگونه غايتى مى دانند. قبل از شاره به دلايل طرفين, مناسب است اندكى دربارهئ راى عدليه توضيح دهيم: غايت فاعل و غايت فعل
با تامل در افعال اختيارى و هدفمند خود, در مى يابيم كه ما, در چنين افعالى ,ابتدا غايتى را براى خود در نظرمى گيريم كه از طريق وصول به آن , مى توانيم نيازى را از خود بر طرف كنيم . تصور اين غايت در ذهن ما, قبل از
انجام فعل, ما رابر مى انگيزاند تا به انجام آن اقدام ورزيم و از اين رهگذر, به منفعتى دست يابيم . بنابراين, در
افعال ما دست كم دو خصوصيت وجود دارد: نخست آنكه , غايت فعل در جهت رفع نيازها و كمبودهاى فاعل
است و فاعل از طريق انجام فعل استكمال مى يابد. خصوصيت دوم آن است كه تصور غايت قبل از انجام فعل, در
انجام آن تاثير مى گذارد و فاعل را براى ارتكاب فعل بر مى انگيزاند.2
اينك بايد در نظر داشت وقتى سخن از غايتمندى افعال الهى در ميان است, مقصود ما مشابهت آن با افعال انسانها نيست . به عبارت ديگر , دو ويژگى يادشده به هيچ وجه در فعل خداوند وجود ندارد: اولاً , غايت افعال خداوند رسيدن به كمال نيست , زيرا فاعل (يعنى ذات مقدس الهى) كامل مطلق است و نقصى ندارد تا بخواهد از طريق فعل خود آن را برطرف سازد , بلكه غايت افعال الهى به مخلوقات او باز مى گردد و در جهت استكمال مخلوقات اوست . از سوى ديگر, چنين نيست كه تصور غايت فعل , سبب انجام آن گردد, زيرا علم خداوند از سخن علم حصولى كه ملازم با تصور مفاهيم باشد, نيست ; بلكه ذات الهى به گونه اى است كه به دليل كمال مطلق خود مقتضى رساندن مخلوقات خود به كمالات مطلوب آنها مى باشد.بدين ترتيب ,مقصود ما از غايتمند بودن فعل خداوند اين است كه فعل او مشتمل بر مصالح و منافعى است كه به مخلوقات او باز مى گردد و چنين نيست كه انجام و ترك آن, به لحاظ منافع آفريدگان او, على السويه باشد. از اين رو, غايت درافعال الهى , غايت فعل است نه غايت فاعل زيرا ذات خداوند كامل مطلق وغنى است و هيچ غايتى براى آن قابل تصور نيست .3 با توجه به توضيحى كه دربارهئ راى عدليه در غايتمندى افعال الهى داديم , اينك به ادله طرفين مى پردازيم:
دليلى بر حكمت الهى (غايتمندى افعال خداوند)
بر اين مدعا كه افعال خداوند داراى غايت و غرض است, ادله متعددى اقامه شده كه به ذكر يك استدلال اشاره مى كنيم : فعلى كه فاقد غايت باشد, عبث و لغو است و انجام فعل عبث عقلاً قبيح است و از آنجا كه (براساس اصل حسن و قبح عقلى) ارتكاب كار قبيح از سوى خداوند محال است, ممكن نيست افعال او عبث باشند. در نتيجه, تمام افعال الهى غايتمند و داراى غرض است .همانگونه كه ملاحظه مى شود اين استدلال براصل ((حسن و قبح عقلى )) استوار است, زيرا مبناى آن اين است كه عقل مى تواند ((قبح )) انجام فعل عبث را درك كند و بر مبناى اين ادراك ,اجتناب خداوند ازچنين فعلى را نتيجه بگيرد. استدلال اشاعره بر نفى غايتمندى فعل خداوند
اشاعره بر صحت مدعاى خويش ادله هاى آورده اند, از جمله گفته اند:انجام دادن فعلى براى تحصيل غايتى, نشانه آن است كه حصول غايت مزبور براى فاعل بهتر (و اولى) از عدم حصول آن است و به عبارت ديگر, حصول غايت ,كمال براى فاعل است . در نتيجه , چنين فاعلى با انجام فعل مزبور به كمال خاصى دست مى يابد . براين اساس , غايتمند بودن افعال خداوند مستلزم آن است كه خدا از طريق افعال خود استكمال يابد و اين با مقام الوهى سازگار نيست.پاسخ اين استدلال با توضيحى كه دربارهئ غايتمندى افعال الهى داديم,روشن مى شود , زيرا همان گونه كه گفتيم , غايت در افعال الهى در حقيقت, غايت فعل است و موجب كمال مخلوقات مى شود نه غايت فاعل. بنابراين, خطاى استدلال اشاعره در اينجاست كه تصورى از امكان رجوع غايت فعل به غير فاعل ندارند و مى پندارند كه اگر فعلى داراى غرض باشد , حتماً آن غرض به خود فاعل باز مى گردد.بنابر آنچه گذشت, افعال الهى لغو و عبث نيست, بلكه داراى اغراض و غاياتى حكيمانه است كه همگى در جهت رفع نيازهاى مخلوقات او و نيل آنها به كمالات مطلوب خود است . حكمت الهى در قرآن
قرآن كريم در آيات متعددى بر حكيمانه بودن افعال الهى و عبث نبودن آن تاكيد مى كند. براى نمونه, مى توان به آيات زير اشاره كرد: افحسبتم انما خلقناكم عبثاً و انكم الينا لا ترجعون (موئمنون : 115) آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمى شويد؟در اين آيه, قرآن به آفرينش انسانها , به مثابه يكى از افعال الهى , اشاره مى كند و بيان مى دارد كه اين كار عبث و بيهوده نبوده, بلكه غايتى حكيمانه داشته است . شايد بتوان بخش دوم آيه را , اشاره اى ظريف به غايت مزبور دانست; يعنى , خداوند انسانها را آفريده تا در حيات دنيوى خود, از امكانات تحصيل كمال و سعادت بهره گيرند و سرانجام آثار و نتايج اعمال خويش را در جهان اخروى دريافت كنند.در آيه ديگرى نيز, سخن ازحكيمانه بودن آفرينش آسمانا و زمين و موجودات ميان آنهاست (كه مى تواند كنايه اى از خلقت جهان باشد):و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين (دخان: 38).و آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازى نيافريده ايم .4 در پاره اى روايات نيز از غايتمند بودن افعال الهى و عبث نبودن آن و از بازگشت غايت افعال الهى به مخلوقات سخن گفته شده است . براى مثال, در روايتى از امام رضا (ع) مى خوانيم : ان سال سائل فقال: هل يجوز ان يكلف الحكيم عبده فعلاً من الافاعيل لغير عل± ولا معنى ؟ قيل له : لايجوز ذلك لانه حكيم غير عايث ولا جاهل . 5اگر شخصى بپرسد, آيا جايز است خداوند حكيم بنده اش را, بدون علت و قصد, به انجام كارى مكلف سازد؟ در جواب او گفته مى شوند: چنين كارى جايز نيست , زيرا او حكيم است و كار بيهوده و جاهلانه انجام نمى دهد.امام صادق (ع) نيز در پاسخ به اين سوئال كه ((چرا خدا بندگان را آفريد)) فرمود: ان الله تبارك و تعالى لم يخلق خلقه عبثاً و لم يتركهم سدى , بل خلقهم لاظهار قدرته وليكلفهم طاعته فيستو جبوا بذلك رضوانه, و ما خلقهم ليجلب منهم منفع±ً ولا ليدفع بهم مضر± بل خلقهم لينفعهم و يو صلهم الى نعيم الابد.6 خداوند تبارك و تعالى آفريدگان خود را بيهوده و عبث نيافريد و آنان را به حال خود وانگذارد, بلكه آنان را براى اظهار قدرت خويش آفريد تا طاعت خويش را بر آنان تكليف كند و آنان (به سبب طاعت) مستحق رضاى الهى گردند . و آنان را نيافريد تا سودى برديا به وسيله آنان از خود زيانى را دفع كند, بلكه تا بر آنان سودى رساند و به نعمت جاودان و اصلشان گرداند. حكمت الهى و شرور
تاكنون روشن شد كه تمام افعال خداوند , حكيمانه و داراى غاياتى معقول است كه البته , اين غايات به مخلوقات او باز مى گردند . از سوى ديگر, اين يك واقعيت انكار ناپذير است كه در جهان پيرامون ما امورى هستند كه آنها را (( شر)) مى دانيم ; بلايا و مصيبتهاى ناشى از پديده هاى طبيعى همچون سيل و طوفان , و زلزله , بيماريها, درد , رنج, مرگ, سختيهاى گوناگون و ... مجموعهئ بزرگى از شرور را پديد مى آورند كه هر انسانى , كم و بيش , با آن دست به گريبان است .حال ممكن است در نگاه نخست به نظر آيد كه وجود اين امور با حكمت الهى و غايتمندى آفرينش انسان سازگارى ندارد, زيرا غرض خداوند از خلقت آدميان تامين مصالح و منافع آنهاست; حال آنكه , امور ياد شده همگى بر خلاف مصالح انسانى اند و از اين رو, با غايت خلقت بشر تعارض دارند . به ديگر سخن, چه بسا گمان شود كه خداوند با تجويز شور و جلوگيرى نكردن از آنها,((نقض غرض)) كرده است و نقض غرض (يعنى آنكه فاعل كارى انجام دهد كه با اغراض و مقاصدش منافات داشته باشد) با حكيم بودن فاعل سازگار نيست.7 بديهى است كه در پاسخ به ادعاى بالا, مى بايد نشان دهيم كه وجود بلايا و مصيبتها و درد و رنج و سختى و ... در دنيا خالى از غايات معقول نيست , بلكه اين امور درجهت مصالح حقيقى فردى يا نوعى انسانها قرار دارند, از اين رو نبايد وجود آنها را لغو و بيهوده با مخالف با اغراض عمومى آفرينش دانست. پيش از آنكه بخشى از مهمترين فوايد و منافع شرور را يادآور شويم , لازم است به چند اصل كلى , كه توجه به آنها در نتيجه گيرى مطلوب از اين بحث سودمند است , اشاره كنيم . 1ـ محدوديت علم انسان
بى ترديد, معلومات آدمى در مقايسه با مجهولات او, چون قطره اى در كنار اقيانوس بيكران است . نه تنها درقلمرو جهان بيرون , كه حتى در وجود خود انسان اسرار ناشناخته فراوانى وجود دارد كه هنوز فهم بشر به آن راه
نيافته است . از اين روست كه بزرگان دانش و انديشه , پس از سالها تحقيق و مطالعه, متواضعانه اعتراف مى كنند كه
((هيچ نمى دانند)) ! قرآن نيز بر اين واقعيت مهر تاييد زده است :
و ما اوتيتم من العلم الا قليلاً (اسرا: 85)
واز دانش به شما, جز اندكى داده نشده است . 8
با توجه به محدوديت دانش بشرى, نمى توان ادعا داشت كه ما به همه اسرار و رموز پديده هايى كه آن را ((شر))
مى دانيم , آگاهى داريم, بلكه چه بسا در اين امور مصالح و منافع فاروانى نهفته باشد كه ما از آن بيخبريم و بديهى
است كه نيافتن چيزى دال بر نبودن آن نيست . بدين ترتيب, خردمندى اقتضا مى كند كه در داوريهاى خود دربارهئ
حكيمانه نبودن وجود شرور با احتياط بيشترى گام برداريم, زيرا بسيار محتمل است كه آنچه را كه در واقع خير
است, شر بپنداريم ; همان گونه كه قرآن مى فرمايد:
و عسى ان تكرهوا شيئاً و هو خيرلكم (بقره: 216)
و بسا چيزى را كه خوش نمى داريد و آن براى شما خوب است . 9
2ـ غايت نهايى خلقت انسان
اصل ديگر, اين است كه هدف نهايى از آفرينش انسان آن نيست كه در دنيا به تن آسايى و بهره مندى هر چهبيشتر از نعمتهاى مادى مشغول باشد, بلكه غايت اصلى و نهايى او رسيدن به سعادت و رستگارى حقيقى است كهجز در سايه عبادت خداوند و قرب او فراهم نمى گردد . بر اين اساس, به صرف آنكه امرى با آسايش و رفاه مادىشخصى معارض بود, نبايد آن را با غايت آفرينش انسان ناسازگار دانست , زيرا چه بسا سعادت و رستگارى آن شخص در گرو تحمل سختيها و ناهمواريها باشد.به هر تقدير , توجه به غايت حقيقى خلقت آدمى, در ارزيابى ما از رابطهئ شرور با حكمت الهى نقش اساسى دارد. 3ـ تقديم مصالح عمومى بر مصالح فردى
از آنجا كه عالم ماده و طبيعت عالم برخورد و تزاحم است, گاه مى شود كه مصلحت فرد بر شخص با منافع نوعى و جمعى معارض مى شود, به گونه اى كه چاره اى جز ترجيح يكى بر ديگرى نيست, در اين موارد , عقل سليم حكم مى كند كه منافع جمعى بر مصلحت فردى مقدم گردد بر اين اساس, تجويز وجود پديده هايى كه با مصلحت فرد ناسازگار است, ليكن مصالح جمعى گروهى از انسانها را تامين مى كند, نبايد كارى غيرحكيمانه قلمداد شود . حقيقت اين است كه ما در بسيارى ازارزيابى هاى خود صرفاً به بخش كوچكى از واقعيت , نظر داريم, در حالى كه , اگر چشم انداز وسيعترى انتخاب كنيم, خواهيم ديد كه بسيارى از امور به ظاهر شر , با لحاظ مصالح عمومى مردم و در گستردهئ وسيعترى از زمان و مكان, غايات حكيمانه اى را دنبال مى كنند. البته, همان گونه كه در بحث عدل الهى خواهيم گفت, دادورزى خداوند اقتضا مى كند كه آن دسته از مصالح فردى را, كه در كشمكش با مصلحتهاى عمومى از بين مى روند , به نحوى از آنجا جبران كند. 4ـ نقش انسان در ايجاد پديده هاى شر
نكته مهم ديگرى كه نبايد از آن غفلت ورزيد, تاثير اعمال انسان در ظهور برخى پديده هاى شر است . آدمى, به مثابه موجودى مختار , گاه براى خود و ديگران شر آفرين مى شود, اما به دليل ناآگاهى از رابطهئ عمل خويش با آثار آن نتايج نامطلوب اعمال خوى را بهانه اى براى اعتراض بر حكمت الهى (و عدالت و رحمت او ) قرار مى دهد.قرآن كريم , در بيان تاثير اعمال انسانها در ظهور حوادث ناگوار و پديده هاى ناخوشايند , آيات متعددى دارد, از آن جمله در سورهئ نسا مى خوانيم : ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس (روم : 41) به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده ( و بر اثر اعمال ناشايست آنان) فساد در خشكى و دريا نمودار شده.و در جاى ديگر , عمو مصيبتها و بلايا را محصول اعمال خود انسان مى داند:و ما اصابكم من مصيبا فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير (شورى: 3) و هر مصيبتى كه به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و (خدا) از بسيارى (از گناهان شما) در مى گذرد.10به هر تقدير, با توجه به غايت آفرينش انسان و لزوم ((اختيار)) براى نيل به اين غايت, انسان موجودى مختار آفريده شده است و براساس اصل عمومى عليت, پاره اى ازاعمال اختيارى او (كه از سو اختيارش نتيجه مى شوند) منشا بروز بلايا و مصيبتهايى مى گردند , اما مجموعهئ اين امر, بويژه با نظر به برخى فوايد و آثار مثبت بلاياى مزبور , از چارچوب حكمت الهى خارج نيست .با توجه به اصول ياد شده , اينك نظرى به برخى فوايد و نتايج مثبت شرور در حيات وجه, با حكمت خداوند ناسازگار نيست و در هر مورد, نمونه اى نيز از آيات قرآن خواهيم آورد . بيش از آن, تذكر دو نكته سودمند است :1ـ ما به هيچ وجه مدعى نيستيم (بويژه با توجه به اصل اول, يعنى, محدوديت علم انسان) كه در بحث خودتمام فوايد شرور را برخواهيم شمرد, بلكه نيك مى دانيم كه اسرار فراوان ديگرى در اين ميان هست كه جه بسا بتوان با تامل و تدبر بيشتر بتدريج به آنها دست يافت .2ـ ممكن است , نتوانيم همهئ فوايد و حكمتهايى را كه براى توجيه شرور ذكر خواهيم كرد , در يكايك شرور كه با آن مواجهيم , بياييم ليكن اين مطلب علاوه بر آنكه , ممكن است از قصور علم و آگاهى ما سرچشمه گيرد, بر مطلوب ما خدشه اى وارد نمى سازد , زيرا اگر در مورد هر شرى, تنها يكى از حكمتهاى مورد بحث ثابت شود, براى رفع شبهه و پاسخگويى اعتراض معترضان كافى است . فلسفه شرور
1ـ شكوفا شدن استعدادها
خلقت انسان و وضعيت عمومى جهان طبيعت به گونه اى است كه بسيارى از استعدادهاى مادى و معنوى آدمى جز در سايه مواجهه با سختيها و مشكلات شكوفا نمى گردد. همان گونه كه عضلات بدن يك ورزشكار تنها از طريق تمرينهاى سخت و طاقت فرسا, ورزيده مى گردد, پاره اى قابليتهاى روحى و معنوى انسان نيز در برخورد با بلايا و مصائب به فعليت مى رسد براى مثال, ملاحظه مى كنيم كه بسيارى از اكتشافات و اختراعات علمى تحت تاثير نياز جدى انسان, در برخورد با مشكلات حيات فردى و جمعى خود , رخ داده است . قرآن كريم, در اشاره به اين واقعيت ,بيان مى دارد كه در دامان هر سختى و مصيبتى , آسانى و سهولتى نهفته است : فان مع العسر يسراً # ان مع العسر يسراً (انشراح : 5 و 6) پس با دشوارى آسانى است . آرى, با دشوارى آسانى است . 2ـ آزمون الهى
يكى از سنتهاى عمومى خداوند , سنت آزمون ابتلاست . خداوند, براساس غايت خلقت انسان و ويژگيهاىوجودى وى, او را در صحنه هاى گوناگون زندگى مىآزمايد. البته اين نكته روشن است كه , برخلاف آزمونهاى
بشرى, امتحان الهى به انگيزه كشف حقيقت مجهول انجام نمى پذيرد , بلكه در اينجا نيز غايت فعل به مخلوق ,
يعنى انسان, باز مى گردد و غرض از آزمايش چيزى جز پرورش استعدادهاى نهفته انسان و ظهور مكنونات
درونى او نيست . آدمى, در كوران آزمايش الهى, سنگ معدنى را مى ماند كه در كوره اى آتشين نهاده مى شود تا
ناخالصيهاى آن جدا گردد وجوهرهئ گرانبهاى آن, پيراسته از شوائب وكدورات , آشكار شود . خداوند, گاه انسان را
با رفاه آسايش و گاه نيز با قراردادن او در موقعيتهاى سخت و دشوار و گرفتار ساختن او در دامان بلايا و مصائب ,
مىآزمايد:و نبلوكم بالشر و الخير فتنا والينا ترجعون (انبيا : 35)
و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود, و به سوى ما بازگردانيده مى شويد .عبارت ((شر و خير)) در
اين آيه, معنايى بس گسترده دارد و رنج , و نيز انواع آسايشها, تندرستى , ثروت, پيروزى و ... مى گردد و بيان
مى شود كه همهئ امور, جنبهئ آزمون دارند و علاوه بر پرورش روح و جسم انسانها, واقعيت درونى و باطنى آنان را
آشكار مى سازند.قرآن در آيات متعدد ديگرى بر آزمايش انسانها از طريق سختيها و بلايا تاكيد مى ورزد: در يكى از آيات سورهئ بقره , فهرست برخى از مهمترين مواد امتحان الهى در حيات دنيوى ارائه شده است :و لنبلونكم بشى من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و التمزات و بشر الصابرين (بقره: 155) و قطعاً شما را به چيزى از (قبيل) ترس و گرسنگى, و كاهشى در اموال و جانها (يعنى مرگ) و كاهش در محصولات مىآزماييم و شكيبايان را مژده ده.از عبارت ((بشر الضابرين)) آشكار مى شود كه فرجام نيكو و پاداش بزرگى در انتظار كسانى است كه از اين آزمايشها سربلند بيرون آيند.11 البته, چنين نيست كه اين پاداش نصيب همهئ بندگان گردد, بلكه گروهى از مردم در ميدان آزمايش از خود ضعف و سستى نشان مى دهند و به جاى تلاش و مقاومت , بر خداوند خرده مى گيرند:و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن (فجر: 16) و اما چون او را مىآزمايد و روزىاش را تنگ مى گرداند , مى گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است .
هشدار و بيدارگرى
يكى از فوايد عمدهئ بلايا و مصائب آن است كه آدمى را از خواب غفلتى كه براثر فرو غلطيدن در نعمتهاى دنيوى بدان دچار شده است بيدار مى كنند و مسوئليتهاى خطير او را در برابر خداى خويش يادآور شوند و استكبارش را به تواضع و خضوع مبدل مى سازند و زمينهئ مناسبى براى بازگشت او به مسير حق آماده مى سازند.قرآن در آيات متعددى به اين فلسفهئ اساسى اشاره مى كند: و ما ارسلنا فى قري± من نبى الا احدنا اهلها بالباس والضرا لعلهم يضرعون (اعراف: 94) و در هيچ شهرى پيامبرى نفرستاديم مگر آنكه مردمش را به سختى و رنج دچار كرديم تا مگر به زارى درآيند.ولنذ يقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاكبر لعلهم يرجعون (سجده: 21) و قطعاً غير از عذاب بزرگتر (عذاب آخرت) از عذاب نزديكتر (عذاب دنيا) به آنان مى چشمانيم, اميد آنكه (به سوى خدا) باز گردند.همچنين, در مورد آل فرعون بيان مى شود كه غرض از نزول بلا و سختى بر آنان, اين بوده است كه متذكر گردند و حقايقى را كه از آن غفلت ورزيده اند, يادآور شوند:و لقد احدنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون (اعراف: 130) و در حقيقت, ما فرعونيان را به خشكسالى و كمبود محصولات دچار كرديم, باشد كه عبرت گيرند.البته, بسيارى از انسانها در مقابل سختيها و گرفتاريها واكنش مناسبى از خود نشان نمى دهند و به جاى تذكر و هدايت, به غفلت و سركشى خود ادامه مى دهند: و لقد اخذنا هم بالعذاب فما اشتكانوا لربهم و ما يتضرعون (موئمنون: 76) و براستى ايشان را به عذاب گرفتار كرديم اما براى پروردگارشان فروتنى نكردند و به زارى درنيامدند. 4ـ قدرناشناسى نعمتهاى الهى
از ديگر فوايد حوادث ناگوار آن است كه انسان اهميت نعمتهاى الهى را دريابد و قدرت آن بشناسد و از اين روست كه گفته اند: ((قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى دچار آيد.)) قرآن نيز, گاه براى ياد آورى نعمتهاى الهى, انسانها را به ياد موقعيتهايى مى اندازد كه از آن نعمتها محروم بودند; گويا سلب نعمت مقتضى قدرشناسى بهتر آن است: و اذكروا نعمت± الله عليكم اذكنتم اعدا فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً (آل عمران: 103) و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان (يكديگر) بوديد, پس ميان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد. بيان فلسفهئ سختيها و گرفتاريها در روايات
در روايات اسلامى نيز نكات ارزشمندى را در بيان فوايد و آثار شرور مى توان يافت. امير موئمنان على (ع) تاثير سختيها و بلايا را در شكوفايى استعدادهاى نهفته انسان چنين بيان مى دارد:الا و ان الشجر± البري± اصلب عوداً و الرواتع الخضر± ارق جلوداً و النباتات العذي± اقوى وقوداً و ابلا خموداً 98.بدانيد كه شاخه درختى كه در بيابان مى رويد سختتر و پوست سبزه هاى خوش نما نازكتر و آتش گياهان صحرايى افروخته تر و خاموشى آنها ديرتر است .همچنين در روايات متعددى به اين حقيقت اشاره شده است كه بخشى از شرور جنبهئ آزمون الهى دارند. براى مثال, امام على (ع) در يكى از خطبه هاى خويش فرمود: ولكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد و يتعبدهم بانواع المجاهد ويبتليهم بضروب المكاره 12.ولى خداوند بندگانش را با انواع شدائد مىآزمايد و با اقسام مشكلات به عبادت فرا مى خواند و به انواع گرفتاريها مبتلا مى نمايد.و دربارهئ اغراض خداوند از آزمايش بندگان خود به وسيله سختيها مى خوانيم: ان الله يبتلى عباده عند الاعمال السيئ± بنقص الثمرات و حبس البركات و اغلاق خزائن الخيرات ليتوب تائب و يقلع مقطع و يتذكر متذكر و يزدجر مزدجر.13خداوند بندگان خويش را هنگامى كه به اعمال زشت دست زنند با كمبود ميوه ها و جلوگيرى از نزول بركات و بستن درهاى گنجهاى خيرات به روى آنان آزمايش مى كند تا آنان كه اهل توبه اند توبه كنند و آنان كه بايد از گناه دست كشند خوددارى نمايند و پند پذيران پند گيرند و آنان كه آماده اند, از گناه باز ايستند.در حديثى از امام صادق (ع) به اين حقيقت كه بلايا و سختيها موجب يادآورى نعمتهاى الهى است, اشاره شده است: ان هذه الافات و ان كان تنال الصالح و الطالح جميعاً فان الله جعل ذلك صلاحاً للصنفين كليهما اما الصالحون فان الذىيصيبهم من هذا يذكرهم نعم ربهم عندهم فى سالف ايامهم فيخدوهم على الشكر و الصبر14.اين آفات هر چند به افراد نيكوكار و بدكار هر دو مى روسد, ولى خداوند آن را مايه اصلاح هر دو گروه قرارداده است: اما آفات و بلايايى كه به نيكوكاران مى رسد مايه تذكر نعمتهاى پروردگارشان كه درگذشته در اختيارآنان بود بر مى گردد و اين امر آنان را به شكر و شكيبايى وا مى دارد. 1ـ براى مطالعه بيشتر در اين زمينه, بنگريد به: سبحانى, حسن و قبح عقلى, فصل يازدهم, صص 122 ـ111.2ـ از اين روست كه برخى از متكلمان عنوان ((حكمت خداى تعالى)) را بر اين بحث گذارده اند براى نمونه ر.ك به:لاهيجى, سرمايه ايمان, ص 73.3ـ حكما ((تصور غايت فعل)) را قبل از انجام آن, ((علت غايى)) مى نامند. براى مطالعه بيشتر بنگريد به: مصباح يزدى,آموزش فلسفه, ج 2, صص 106 ـ 108 و علامه طباطبايى, نهاي± الحكم±, صص 160 ـ 162.4ـ در مباحث فلسفه اسلامى, بحثهاى دقيقى دربارهئ نحوهئ فاعليت خداوند مطرح شده است كه پيچيدگى آن مانع از طرحآن در اين كتاب است. علاقه مندان مى توانند به منابع فلسفى مراجعه كنند.5ـ نيز بنگريد به: ص 37.6ـ علامه مجلسى, بحارالانوار, ج 6, ص 58.7ـ همان, ج 5, ص 313.8ـ البته, وجود شرور از جهت ديگرى نيز مساله آفرين است و آن, سازگارى شرور با عدل الهى است. اين مساله در بحث((عدل الهى)) بررسى شده است .9ـ داستان موسى و همراهش و نيز سرنوشت قارون كه در قرآن كريم طرح شده است, نمونه هاى بسيار درس آموزى ازخطاى داورى انسان دربارهئ خير و شر امور است. بنگريد به: كهف: 82ـ 65 و قصص: 82 ـ 78.10ـ قرآن دربارهئ هدف از خلقت انسان مى فرمايد: ((و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون)) (و اجنه و انسانها را نيافريديممگر آنكه مرا عبادت كنند; ذاريات: 56).11ـ نيز بنگريد به: رعد: 11 و انفال 53.12ـ قرآن اين گروه را در آيات بعدى توصيف مى كند: بقره: 156 و 157.13ـ نهج البلاغه, نامهئ 45.14ـ همان, خطبه 192. كلام اسلامى - صفحه 310