مصلحت در فقه - مصلحت در فقه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مصلحت در فقه - نسخه متنی

محمدهادی معرفت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصلحت در فقه

محمد هادي معرفت

مقاله حاضر چكيده سخنراني و پرسش و پاسخ حضرت آية‏الله معرفت در باره جايگاه مصلحت در فقه است كه ايشان مجددا آن را بازبيني كرده‏اند. پيام حوزه به دليل اهميت طرح اين مباحث در بين حوزويان، آن را به خوانندگان گرامي تقديم مي‏كند. علاوه برآن، سؤالاتي نيز به حضور معظم‏له تقديم شده است و كه ايشان وعده داده‏اند مقاله‏اي منقح در پاسخ آن‏ها تدوين كنند. آن مقاله، ان شاء الله، در اختيار خوانندگان پيام حوزه قرار خواهد گرفت.

تفاوت مصلحت از ديدگاه ماديون و الهيون

مصلحت، اساسا زيربناي تشريعات الهي را تشكيل مي‏دهد و گفتار معروف «الأحكام الشرعية ألطاف في الأحكام العقلية» ناظر به همين حقيقت است. خداوند در سوره انفال آيه 24 مي‏فرمايد: يا أيها الذين آمنوا استجيبوا للهِ و للرسولِ إذا دعاكم لما يحييكم .

يعني انسان در گرويدن به شريعت و گردن نهادن به احكام شرع، به حيات خود مي‏رسد. يعني به يك زندگي سالم و اطمينان‏بخش مي‏رسد كه مي‏تواند در سايه اين احكام احساس زنده بودن كند. اشخاصي كه از شرع، متمرد هستند، احساس آرامش ندارند و دچار نگراني‏اند و از زندگي بهره نمي‏برند. اساسا احساس اين كه زنده هستند، ندارند. آيات و رواياتي از اين قبيل فراوان است.

مصلحت از ديدگاه ماديون، صِرفِ منفعت است كه در نظام فردگرايي لحاظ شده است. ولي از ديدگاه الهيون سعادت عبارت از رسيدن به كمال انساني است كه احيانا افراد، در راه آن بايد از برخي منافع چشم‏پوشي كنند. لذا اسلام اصالت را به فرد و جامعه داده است و اين كه گاهي براي حفظ مصالح بايد از بعضي از منافع چشم‏پوشي شود، بدين سبب است كه در موقع تزاحم بين مصلحت فرد و جامعه، اسلام، مصلحت جامعه را مقدم داشته است؛ زيرا مصلحت جامعه در واقع تأمين مصالح خود افراد است.

زندگي در نظام الهي، داراي هدف و غايت است كه رسيدن به سعادت و كمال انساني است، ولي در نظام‏هاي ديگر، خودِ زندگي هدف است كه بايد براي تأمين آن صرفا تلاش كرد. هم‏چنين، نظام‏هاي الهي، اين جهان را، راهي به سوي جهان ديگر كه والاتر است، مي‏داند: و ابتغ فيما آتاك الله الدار الاخرة ولاتنس نصيبك من الدنيا . 1

امير المؤمنين عليه‏السلام مي‏فرمايد:

«الدنيا دار مجاز و الآخرةُ دار قرار فخذوا من مَمَرِّكم لمقرّكم».

از امام موسي بن جعفر عليه‏السلام روايت شده است:

«ليس منّا مَنْ ترك دنياه لدينه أو ترك دينه لدنياه».

پس پرداختن به اين زندگي و حيات، در اين جهان، بايد به طور شايسته انجام گيرد تا نتيجه شايسته بدهد.

از نظر اسلام، ناديده گرفتن اين حيات، صحيح نيست. لذا، بايد اين حيات با سعادت توأم باشد و به طور شايسته تأمين گردد. «الدنيا مَزْرَعَةُ الآخرة» در صورتي است كه تأمين سعادت در اين جهان به طور شايسته انجام گيرد، تا نتايج رضايت‏بخش دهد. پس روشن شد كه سعادت اخروي از طريق زندگاني شايسته دنيوي، هدف شرع انور و مناط كليه احكام است.

مصلحت ثابت و مصلحت متغيّر

اين مصلحتي كه از آن بحث كرديم، در عموم احكام و تكاليف الهي ملحوظ شده است و به نام حكمت خوانده مي‏شود و در بسياري از احكام اين مصلحت، مصلحتي ثابت و دايم است. و براي هميشه پيش‏بيني شده است و قابل تغيير و تبديل نيست:

«حلال محمدٍ حلالٌ إلي يوم القيامة و حرامه حرامٌ إلي يوم القيامة».

ولي مصلحت ديگري نيز وجود دارد كه بحث ما روي آن بايد متمركز باشد. اين مصلحت خاصيّت ثبات و دوام را ندارد و به پيشامدها و رويدادهاي مربوط به زمان و مكان بستگي دارد. لذا، هرگونه تشريعي كه بر وفق اين مصالح صورت گيرد، همانند خود اين مصلحت، دوام و ثبات نخواهد داشت. اين گونه تشريعات، كه به مصالح مقطعي وابسته است، «احكام حكومتي» ناميده مي‏شود و به نظر «وليّ‏فقيه» كه عالم به احوال زمان است، بستگي دارد.

ولايت تشريعي و ولايت تكويني

براي روشن شدن اين دو گونه مصلحت ثابت و متغيّر، بايد به محدوده ولايت فقيه توجه كنيم. ولايت دو گونه است: ولايت تشريعي و ولايت تكويني.

ولايت تشريعي در مقابل ولايت تكويني قرار گرفته است و دو تفاوت با آن دارد؛ نخست آن كه ولايت تكويني، يا ذاتي است ـ چنان كه براي خداوند هست ـ يا موهبتي است ـ چنان كه براي اولياي برتر ثابت است.

دوم آن كه ولايت تكويني، سلطه بر تقدير و تدبير جهانِ طبيعت و مافوق طبيعت است كه به دست خداوند و فرشتگان مقرّب صورت مي‏گيرد و احيانا اين قدرت به اولياي برتر اهدا مي‏گردد.

در زيارت اوّل از هفت زيارت مطلقه امام حسين عليه‏السلام در مفاتيح مي‏خوانيم:2 «إرادة الربّ في مقادير أُموره تَهْبِطُ إليكم و تصدُرُ من بيوتكم».

در حالي كه ولايت تشريعي صرفا سلطه بر تصرف در شؤون اداري و سياسي امت، براي ايجاد نظم و برقراري عدل اجتماعي در جامعه اسلامي است و اين سلطه بر تصرف در شؤون اداري و سياسي، بايد در محدوده مصلحت باشد؛ يعني در جهت تأمين سعادت مادي و معنوي مردم صورت گيرد.

همان گونه كه امام قدس‏سره مثال مي‏زدند و مي‏فرمودند: هم‏چون اولياي بر قُصَّر و غُيَّب كه تصرفاتش را صرفا در چهارچوب مصلحت آنان، بايد انجام بدهد و اگر به اندازه مويي‏ازمصلحت‏آنان‏تخطي‏كرد،خودبه‏خودمنعزل‏مي‏شود.پس‏مصلحتي‏كه‏تصرفات ولي‏فقيه را تحديد مي‏كند، به معناي تأمين سعادت مادي و معنوي مردم است.

تشخيص مصلحت با مشورت

اين مصلحت كه مشخصّه دايره تصرفات وليّ‏فقيه است، بايد با مشورت مشخص گردد. مصلحت، همان تأمين رفاه و سعادت و رسيدن به كمال انساني است كه در مسير زندگي بايد لحاظ گردد و بر عهده اولياي امور است كه در اين راه از هيچ كوشش و تواني دريغ ندارند. اين مصلحت كه در اين جا بحث مي‏شود، مصلحت مقطعي است كه به اوضاع و احوال زمان بستگي دارد. لذا حالت ثبات و هميشگي نداشته و قابل تغيير و زوال است كه با دگرگوني اوضاع و احوال، در مصلحت، دگرگوني حاصل مي‏گردد.

احكام ثابت و احكام متغير

از اين رو، قوانين مربوط، دست خوش تحول قرار مي‏گيرند. قوانين مربوط به اين‏گونه مصالح مقطعي، از احكام حكومتي محسوب مي‏شوند كه به نظر و صلاحديد فقيه بستگي دارد و شرع مقدس، وضع چنين قوانين را به فقيهان هر دوره واگذار كرده است. از اين رو، مي‏توان احكام شرع را به دو دسته اساسي تقسيم كرد:

يك: احكام ثابت كه از روي مصالح پيش‏بيني شده و ثابت برخاسته است و خاصيت دوام و ثبات را داراست.

دو: احكام متغير كه به مصالح پيش‏بيني نشده و به اوضاع و احوال پيش‏آمده بستگي دارند كه به فقيهان واگذار شده است. از اين جاست كه مسأله ولايتِ تشريع، پيش مي‏آيد.

اكنون مي‏پرسيم كدامين مصلحت است كه محدوده ولايت را مشخص مي‏كند؟ مصالح ثابت يا مصالح متغير؟ بايد گفت صرفا همان مصالح متغير هستند كه محدوده ولايت‏فقيه را مشخص مي‏سازند. مصالحي كه با تشخيص كارشناسان مربوط مشخص مي‏گردد؛ زيرا اين گونه مصالح هستند كه احكام مربوط به آن به نظر فقيه بستگي دارد. ولي مصالح ثابت كه احكام ثابت دارند، از محدوده ولايت‏فقيه بيرون است. مثلاً فقيه نمي‏تواند تحت هيچ عنوان ثانوي، تغييري در ارث زن يا ديه زن به وجود بياورد يا اصلاً طلاق را به دست زن بسپارد. زيرا اين‏ها، احكام ثابتي هستند كه بر مصالح ثابت و از قبل پيش‏بيني شده، استوار هستند و هرگز قابل تغيير و تحول نخواهند بود.

آري، وليّ‏فقيه مي‏تواند مراسم حج را موقتا متوقف كند، ولي نمي‏تواند وجوب آن را از مستطيع لغو كند و هم‏چنين ساير احكام اوليه كه تحت هيچ عنوان قابل تغيير نيستند.

جايگاه مشورت در تشخيص مصلحت

در اين جا اين سؤال پيش مي‏آيد كه جايگاه مشورت در تشخيص اين مصلحت، در كجاست؟ در آيه 38 سوره شورا مي‏خوانيم:

و أمْرُهُم شُوري بَيْنَهُمْ .

امر در اين جا شؤون مملكتي است؛ يعني يكي از ويژگي‏هاي جامعه اسلامي آن است كه اداره امورشان با شَور صورت مي‏گيرد.

در آيه 159 سوره آل‏عمران مي‏فرمايد:

و شْاوِرْهُم في الأمْر فإذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ علي اللهِ.

در اين آيه به پيغمبر اكرم دستور داده شده است كه بايد در امور مشورت كني. در اين آيه چند نكته هست:

يك: ضرورت است كه وليّ‏امرمسلمين در كارهاي مملكتي و تمام شؤون اداري مشورت كند و با كارشناسان مربوط به شور بنشيند.

دو: شور بايد با كارشناسان مربوط صورت گيرد؛ زيرا مرسوم عقلا اين است كه در شؤون خاص، يعني شؤوني كه مربوط به هر بعدي از ابعاد اداره باشد، بايد با كارشناسان متخصص مشورت شود.

سه: اين كارشناسان بايد جنبه مردمي داشته باشند، يعني بايد كارشناساني باشند كه از توده مردم برخاسته باشند. زيرا دستور اين است: و شاوِرْهُم يعني با مردم بايد مشورت كرد، مگر اين كه ضرورت اقتضا كند، مشورت با كارشناسان خارجي صورت گيرد.

چهار: در شور، رأي اكثريت قاطع معتبر است؛ زيرا اجتماع و اتفاق آرا در كارها امكان ندارد. احيانا ممكن است، ولي نوعا امكان عادي ندارد. پس مقصود از شور اين است كه رأي اكثريّت روشن شود.

پنج: مسؤولان امر، پس از مشورت بايد رأي اكثريّت را به اجرا درآورند. اين آيه را ببينيد كه مي‏فرمايد:

و شاوِرْهُم في الأمْر فإذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ علي اللهِ .

خيلي‏ها خواستند از آيه اين معنا را استفاده كنند كه «مشورت كن تا روشن شوي، بعد آن چه را نظر خودت است، اعمال كن». ولي ما اين آيه را اين طور معنا نمي‏كنيم، اين آيه معنايش به گونه ديگر است، مي‏گويد: تو بايد با مردم مشورت كني و رأي اكثريّت را متابعت كني؛ اگر چه بر خلاف رأي شخصي خودت باشد. در اين صورت، وليّ‏امر يا مسؤول احساس نگراني مي‏كند؛ زيرا اگر بخواهد رأي اكثريّت را طبق دستور شرع انجام دهد، فكر مي‏كند برخلاف مصلحت باشد و اين نگراني و اين دغدغه خاطر براي او هست. آيه به او مي‏گويد: چون طبق دستور و روال مشورت، كار را انجام مي‏دهي، نگران نباش، به ما واگذار كن، فَإذا عَزَمْتَ: براي اجراي امري كه با مشورت به دست آورده‏اي، نگران نباش، به ما واگذار كن: فَتَوَكَّلْ علي اللهِ؛ يعني چون تو كار را از راه صحيح و از مجراي صحيح انجام داده‏اي، موفقيتش را ما تضمين مي‏كنيم.

آيه به نظر ما اين معنا را مي‏خواهد افاده كند، چرا؟ چون اگر بگوييم كه مشورت كردن با مردم صرفا براي اين است كه خود مسؤول روشن گردد، و گرچه راي خود وي، خلاف رأي اكثريّت باشد، لازم است عمل كند. اين وَقْع ننهادن به رأي مردم است، در صورتي كه در آيه نخست صرفا مي‏گويد: و أمْرُهُم شُوري و در آيه دوم مي‏گويد: و شاوِرْهُم في الأمْر و براي مردم ارزش قايل شده است. پس بايد موقعي كه مردم طرف مشورت قرار مي‏گيرند، آرايشان ارزش داشته باشد.

نمونه‏هايي از احكام حكومتي

ولايت تشريع آن است كه فقيه در هر دوره مي‏تواند طبق مصلحت پيش آمده، كه اين مصلحت با مشورت مشخص مي‏گردد، قانون وضع كند؛ مثلاً براي حفظ و ارتقاي ثروت ملي، قوانين گمركي، حدود مرزي، بانك‏داري، ارز، تجارت، صنعت و زراعت، احكام مربوط را وضع كند. هم‏چنين در باره ماليات، طبق نياز دولت و توان مردم، پس از مشورت قانون وضع كند. ما فكر مي‏كنيم احكام حكومتي كه بر پايه مصالح، به دست وليّ‏فقيه صادر مي‏شود، مانند ماليات، جزء احكام اوليه است. اسلام براي تشريع، دو گونه مصلحت در نظر گرفته است؛ مصالح پيش‏بيني شده و مصالح پيش‏بيني نشده. مصالح پيش‏بيني نشده، ملاكِ احكام است اما بستگي به تشخيص وليّ‏فقيه دارد. طبق آن چه عرض كردم، اين مصالح از اين نظر كه ملاك حكم است و ملاك حكم اولي هم خواهد بود فرقي با آن مصالح ثابت ندارد كه يك مثالش مسأله ماليات است.

در آيه شريفه مي‏فرمايد:

وَ أنْفِقُوا في سبيل اللهِ ولاتُلْقُوا بأيْدِيكُم إلي التَّهْلُكَة. 3

سبيل در اين جا يعني راه خدا، مخصوص جهاد نيست. راه خدا يعني «إعلاء كلمة الله في الأرض». معناي «إعلاء كلمة‏الله في الأرض» يعني تثبيت پايه‏هاي حكومت عدل اسلامي. براي تثبيت پايه‏هاي حكومت اسلامي، آيه مي‏فرمايد: أنْفِقُوا؛ يعني بودجه لازم را بايد مردم تهيه كنند، چرا؟ به جهت اين كه دولت در ابعاد مختلف بايد نيرومند باشد. نيرومندي دولت و حكومت عدل اسلامي در بعد نظامي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و ساير ابعاد. نيرومند بودن دولت در اين ابعاد چگونه است؟ با چه وسيله ممكن است دولت در اين ابعاد نيرومند شود؟ با نيروي مال؛ زيرا «المالُ طاقةٌ يُمكنُ تحويلُها إلي أيّ طاقةٍ شئتَ» يعني، مال، نيرويي است كه با آن هر نيرويي كه لازم باشد، قابل تحصيل است و لذا «قوامُ الدَوْلةِ بالمال».

آيه شريفه مي‏گويد: بايد مردم براي تقويت بنيه دولت از بذل مال دريغ نكنند؛ يعني تأمين بودجه دولت بر عهده مردم است.

تا اين جا را آيه قرآن گفته است؛ اما ماليات چه‏قدر است؟ بر چه اجناسي است؟ بر چه اشخاصي بايد باشد؟ اين ديگر به فقيه، يعني قانون‏گذار واگذار شده است كه بيايد طبق مصلحتي كه كارشناسان تحديد مي‏كنند، مقدار نياز دولت و نحوه توزيع اين ماليات را بر بر افراد يا كارها مشخص كنند. مثلاً مولا اميرالمؤمنين عليه‏السلام در زمان خود كسر بودجه داشت يعني اموالي كه به دست مي‏آمد، كافي نبود. ماليات وضع كرد، بر هر اسبِ‏سواري در سال، دو دينار و بر هر اسبِ باري، يك دينار. اين ماليات است. پس اين بستگي دارد به نظر و مصلحتي كه مربوط به زمان و مكان است؛ اگر دولت بودجه‏اش از ثروت‏هاي طبيعي مثل نفت و غيره تأمين مي‏شود، ماليات نمي‏گيرد، هر مقدار كسر بودجه دارد، ماليات به همان اندازه وضع مي‏كند. مثلاً در باب زكات ببينيد، مقدارش، مواردش، مورد مصرفش، همه تعيين شده است. اما در ماليات كه اساس بنيه دولت است، به وليّ فقيه واگذار شده است، چرا؟ چون مربوط به احوال و اوضاع و زمان و مكان است.

پس مالياتي كه امروز دولت وضع مي‏كند و طبق نظر وليّ‏فقيه مشروعيت پيدا مي‏كند، اين ماليات، عنوان ثانوي نيست، طبق مصلحتي است كه به وليّ‏فقيه واگذار شده است. از اوّل هم در قرآن كريم و در شرع پيش‏بيني شده است. لذا، مصالحي كه براي تحديد تصرفات وليّ‏فقيه مطرح است، اين گونه مصالح است كه علماي اهل‏تسنن، به عنوان «مصالح مرسله» مطرح مي‏كنند، حالا ما با تعبير كار نداريم، گرچه در اين جهت ما مي‏توانيم از اين اصطلاح استفاده كنيم.

يعني يك نوع مصالح پيش‏بيني نشده هست كه به نظر كارشناسان واگذار شده كه طبق اين مصالح، زيرنظر وليّ‏فقيه و زير نظر فقيهان، قوانين مربوط وضع بشود و اين قوانين تماما جزء احكام اوليّه است.

از اين رو، معلوم گرديد كه احكام حكومتي ـ كه به نظر فقيهان واگذار شده ـ از احكام اوّليه محسوب مي‏شوند؛ زيرا همان‏گونه كه شارع مقدس، طبق مصالح ثابت و پيش‏بيني شده، احكام دايمي وضع كرده، و اين احكام بر وِفْق عناوين مطرح شده در موضوعات، احكام اوّليه محسوب مي‏شوند، هم‏چنين، احكامي را كه به نظر فقيهان واگذار كرده و طبق مصالح پيش‏بيني نشده است، احكام اوّلي هستند؛ زيرا به ذات عناوين مطرح شده مرتبط بوده و تحت عنوان ثانوي نبوده است؛ يعني اضطرار و شبه آن اقتضاي چنين احكامي را نكرده، بلكه وفق مصالح، بر چنين موضوعاتي چنين احكامي وضع و جعل مي‏گردد. وجه تقدم چنين احكامي بر ديگر احكام اوّليه، جنبه مراعات مصلحت عمومي است كه بر مصلحت خصوصي افراد مقدّم است. لذا، تمامي احكام و قوانين، مربوط به مصالح است كه از جانب اولياي امور وضع و مقرر مي‏گردد و جنبه حكم اوّلي را دارند و در عين حال بر تمامي احكام اوّليه كه جنبه خصوصي دارند، مقدمند.


1 . قصص (28) : 77 .

2 . روايت از لحاظ سند، صحيح و قوي است و ابن قولويه آن را در كامل الزيارات آورده است و علامه اميني مقيّد بودند كه موقع تشرّف به كربلا فقط اين زيارت را بخوانند.

3 . بقره (2) : 195 .

/ 1