دین و نیازهای روانی انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و نیازهای روانی انسان - نسخه متنی

حسن یوسفیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دين و نيازهاي رواني انسان

حسن يوسفيان

چكيده:

يكي از پيش‏فرضهاي پذيرش دين اين است كه برخي از نيازهاي بنيادين آدمي جز با دين‏باوري برآورده نمي‏شود . امروزه كسان بسياري با بهره‏گيري از دانش‏هاي جديد، نيازهاي اصيل انساني را مي‏كاوند و به پاسخ‏گويي اين پرسش مي‏پردازند كه «آيا مي‏توان از چنين نيازي سخن گفت؟» نويسنده در اين مقاله به برخي از نيازهاي رواني آدمي اشاره كرده و براي تبيين پاسخ‏گويي دين به اين نيازها از سخنان امام علي عليه السلام بهره فراوان برده است .

يكي از ابعاد دين پژوهي كه خداناگرايان بيش از خداباوران به آن توجه نموده‏اند، پاسخگويي دين به نيازهاي رواني انسان است . ملحدان، با اين پيش فرض كه خدا و معارف و حياني سرابي بيش نيست، به جست و جو درباره منشا پيدايش اديان پرداخته و ترس و ناداني، عقده‏هاي رواني (1) و عواملي از اين دست را خاستگاه اعتقاد به موجودات فراطبيعي دانسته‏اند .

در واقع، اين دين ستيزان نيمي از راه را درست پيموده و به حق، روح و روان آدمي را در پيوندي تنگاتنگ با دين و مذهب يافته‏اند; اما در ريشه يابي آن به خطا رفته و بر عواملي نادرست انگشت نهاده‏اند . دين وحياني - بدان سبب كه با فطرت انسان هماهنگ است - افزون بر سعادت اخروي، آرامش دنيوي را نيز تامين مي‏كند و نيازهاي اصيل رواني را به نيكوترين صورت برآورده مي‏سازد . (2)

1 . نجات از گرداب تنهايي

آدميان هر اندازه كه ديوارهاي زمان و مكان را فرو ريزند و آرزوي زندگي در دهكده جهاني را دست‏يافتني‏تر ببينند، گونه‏هايي از احساس تنهايي را با خود همراه دارند و در ميان همنوعان خود دارويي براي آن نمي‏يابند . به گفته پل تيليخ (1886- 1965 م) «پيشرفت فناوري هر چند فاصله‏هاي زماني و مكاني را برداشته، اما بيگانگي دل‏ها از يكديگر به گونه شگفت انگيزي افزايش يافته است .» (3) اين احساس تنهايي كه يكي از عوامل پيدايش افسردگي است، شكل‏هاي گوناگون مي‏يابد و در فراگيرترين حالت، در قالب اين آگاهي جلوه‏گر مي‏شود كه ديگران - هر اندازه نيروي خود را به كار بگيرند - به دليل نارسايي در علم و قدرت، از گشودن گره بسياري از مشكلات من ناتوانند . (4) در اين موقعيت، اعتقاد به خدايي كه در دانش و قدرت بي‏همتاست، آدمي را از گرداب تنهايي مي‏رهاند و خلوت با پروردگار يكتا را شيرين‏ترين لحظه‏ها مي‏گرداند . امام علي عليه السلام اين حقيقت را چنين با خدا نجوا مي‏كند:

خدايا! تو به دوستانت از همه انس گيرنده‏تري و براي آنان كه به تو توكل كنند، از هر كس كاردان‏تر . بر نهاني‏هاشان بينايي و به درون‏هاشان آگاه و بر مقدار بينش آنان دانا . رازهاشان نزد تو آشكار است و دل هاشان در حسرت ديدار تو داغدار . اگر تنهايي و غربتشان به وحشت اندازد، ياد تو آنان را آرام سازد و اگر مصيبت‏ها بر آنان فرو بارد به تو پناه آرند و روي به درگاه تو دارند; چه مي‏دانند سر رشته كارها به دست توست و از قضايي خيزد كه پاي بست توست . (5)

2 . تامين عدالت و دادگري

يكي ديگر از نيازهاي انساني كه جز در پرتو دين باوري برآورده نمي‏گردد، نياز به عدالت و دادگري است . (6) چه بسيارند ستم پيشگاني كه در اين دنيا تاوان جنايات خود را نمي‏پردازند و روزگار را به رفاه و خوشي مي‏گذرانند و در نتيجه، بر اندوه ستمديدگان مي‏افزايند . افزون بر اين، چه بسا مجازات‏هاي دنيوي با ميزان جرم و جنايت تناسب ندارد و عدالت واقعي را برقرار نمي‏سازد; كسي كه دستان خود را به خون هزاران نفر آلوده كرده و انبوه بي‏شماري را معلول و ناتوان ساخته است، چگونه مي‏تواند مجازاتي در خور جنايت‏خويش دريافت دارد؟ اديان الهي با تاكيد بر زندگي پس از مرگ به اين پرسش پاسخي روشن مي‏دهند و در برابر هر ستمي عقوبتي در خور مي‏نهند . (7) به فرموده امام علي عليه السلام دنيا نه جايگاه پاداش مؤمنان است و نه محل عقاب كافران . (8) از اين رو، نه نيكان را شايد كه بدان دل ببندند و نه بدكاران مي‏توانند با سرگرم شدن به خوشي‏هاي زودگذرش، از عذاب الهي برهند .

ان الله سبحانه لم يرضها ثوابا لاوليائه و لا عقابا لاعدائه . (9) خدا دنيا را پاداشي نپسنديد براي دوستانش و نه كيفري براي دشمنانش .

از ديدگاه مكتب علوي، خداوند در كمين ستمكاران است; و اگر چند روزي به آنان مهلت مي‏دهد، ديري نخواهد پاييد كه به سزاي كردارشان مي‏رساند (10) و داد مظلومان را از آنان مي‏ستاند . (11) البته اين به معناي تشويق ستم پذيري و سازشكاري نيست; زيرا امام علي عليه السلام نه تنها سازش با ظلم را برنمي‏تابد، بلكه گفتن سخن حق نزد پيشواي ستمگر را از جهاد در راه خدا برتر مي‏شمارد . (12) با اين حال، براي كساني كه از گرفتن حق خويش ناتوانند، هيچ چيز از اين سخن تسلي بخش‏تر نيست كه عدل الهي براي ظالمان، از ستمي كه آنان بر ستمديده روا داشته‏اند، بسيار شكننده‏تر است (13) «يوم العدل علي الظالم اشد من يوم الجور علي المظلوم‏» . (14)

3 . فرونشاندن عطش جاودانگي

ميل به فناناپذيري و جاودانگي يكي از نيازهايي است كه در اعماق جان انسان ريشه دارد و ترس از به پايان رسيدن زندگي، به شدت وي را مي‏آزارد . (15) آدمي تنها به زنده بودن نام و ياد خويش دلخوش نمي‏گردد، بلكه فطرتا در پي فناناپذيري روان خويش است، آلكسيس كارل مي‏گويد:

مردم . . . نه تنها در اين جهان، بلكه در وراي قبر نيز به شدت خواستار زندگي‏اند و براي‏شان كافي نيست كه فقط در آثار خود . . . زنده بمانند . . . آن چه ما خواستار آنيم قبل از همه، بقاي شخصي است و اين كه بعد از مرگ، عزيزان خود را ببينيم و در دنيايي از صلح و عدالت قدم بگذاريم . (16)

كساني كه مرگ را پايان حيات انسان مي‏شمارند، به پوچ انگاري مي‏رسند و زيستن در اين جهان را بي‏معنا مي‏يابند . (17) از اين رو، خاستگاه نياز انسان به جاودانگي، آرزوي رهيدن از فساد و تباهي است نه غرور و خودخواهي .

جست و جوي نام . . . از غرور نيست، از بيم ابتر ماندن است . اگر در آرزوي همه چيز شدن هستيم، فقط از آن رو است كه مي‏خواهيم از هيچ بودن بگريزيم . باري، ما آرزومند نجات دادن خاطره و ياد و نام خويشيم . اين ياد و نام چقدر دوام دارد؟ حداكثر مادامي كه بشر باقي مي‏باشد . چه مي‏شود اگر ياد و نام ما، در خدا بقا مي‏يافت . (18)

آري، تنها دين الهي است كه با تاكيد بر حيات جاويدان انسان و زندگي پس از مرگ، به اين نياز اصيل آدمي پاسخ مي‏گويد و عطش جادوانه زيستن را فرو مي‏نشاند . دانشمندان خداناگرا براي زدودن ترس از فناپذيري از دل آدمي بسيار كوشيده‏اند; اما توفيق چنداني نيافته و در سركوب اين گرايش ذاتي انسان، ناتوان مانده‏اند . (19) در نگاه اديان آسماني، مرگ آغاز زندگي حقيقي است . (20) اين تفسير از مرگ به زندگي معنا مي‏بخشد و خداباوران را به استقبال عاشقانه از شهادت مي‏كشاند . چنين است كه امام علي عليه السلام مي‏فرمايد:

و الله لابن ابي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه; (21) به خدا سوگند، انس پسر ابوطالب به مرگ، بيش از دلبستگي كودك به پستان مادر خويش است .

در ديدگاه اميرمؤمنان، مرگ نه سر آغاز جدايي، بلكه زمينه ساز والاترين وصال است . (22) از اين رو، آنچه ناگواري‏هاي زندگي و زيستن با سست پيمانان را بر آن حضرت آسان مي‏كند، شوق شهادت و لقاي الهي است .

به خدا اگر آرزوي شهادتم به هنگام رويارويي با دشمن نبود، و دل نهادنم بر مرگ خويش نمي‏نمود، دوست داشتم يك روز با اينان به سر نبرم و هرگز ديدارشان نكنم . (23)

4 . تقويت صبر و بردباري

نقش دين در بالا بردن قدرت تحمل مشكلات چنان است كه برخي از جامعه شناسان اين نكته را خاستگاه پيدايش اديان دانسته، و بر آن شده‏اند كه «دين اساسا پاسخي است‏به دشواري‏ها و بي‏عدالتي‏هاي زندگي و مي‏كوشد تا اين ناكامي‏ها را توجيه كند» . (24)

گوينده اين سخن - چون بسياري ديگر از كساني كه دين را واكنشي در برابر نيازهاي فردي و اجتماعي بشر مي‏دانند و از بعد فراطبيعي آن غفلت مي‏ورزند - ميان خاستگاه دين و پيامدهاي آن فرق نمي‏نهد و در تحليلي يكسونگرانه، دين را توجيهي براي ناكامي‏هاي زندگي مي‏شمارد . با اين همه، نمي‏توان اين حقيقت را ناديده گرفت كه هيچ چيز مانند دين نتوانسته است‏به آدمي در برابر سختي‏ها پايداري بخشد و در بن بست‏ها روزنه اميد بگشايد . (25)




  • هيچ كنجي بي‏دد و بي‏دام نيست
    جز به خلوت‏گاه حق آرام نيست (26)



  • جز به خلوت‏گاه حق آرام نيست (26)
    جز به خلوت‏گاه حق آرام نيست (26)



انسان دين باور، پيروزي و شكست، رفاه و تنگدستي (27) و نيكبختي و سيه روزي، همه را پذيرفتني مي‏يابد و بدون آن كه از تلاش دست‏بردارد، به هر آن چه كه جانان مي‏پسندد، دلخوش است . به فرموده امير مؤمنان عليه السلام، پرهيزگاران در تجارتي سودمند، دراين دنيا بر ناگواري‏ها شكيب مي‏ورزند تا آسايش جهان ديگر را به دست آورند:

صبروا اياما قصيرة اعقبتهم راحة طويلة، تجارة مربحة يسرها لهم ربهم (28) ; روزي چند را با شكيبايي به سر بردند كه آسايشي دراز مدت را براي‏شان به دنبال آورد، تجارتي سودمند بود كه پروردگارشان براي آنان فراهم كرد .

آسان انگاري سختي‏هاي دنيوي به آن جا مي‏رسد كه وقتي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شهادت امير مؤمنان را پيش گويي مي‏كند و از چگونگي صبرش مي‏پرسد، اين پاسخ را دريافت مي‏دارد: «اي رسول خدا، نه جاي شكيبايي كردن است، كه جاي مژده شنيدن و شكر گزاردن است‏» . (29) و شاگرد و دست پرورده آن حضرت، زينب عليها السلام پس از واقعه كربلا، در پاسخ ابن زياد كه مي‏پرسيد: «كار خدا را با برادر و خويشاوندانت چگونه ديدي؟» جمله‏اي بر زبان راند كه خداناباوران هرگز معنايش را در نمي‏يابند: «ما رايت الا جميلا (30) ; جز نيكي و زيبايي نديدم‏» .




  • يكي درد و يكي درمان پسندد
    من از درمان و درد و وصل و هجران
    پسندم آنچه را جانان پسندد



  • يكي وصل و يكي هجران پسندد
    پسندم آنچه را جانان پسندد
    پسندم آنچه را جانان پسندد




1) زيگموند فرويد (1856- 1939 م) از كساني است كه از اين زاويه به دين نگريسته و بدون استناد به شاهد و مدركي، سرآغاز دين و بلكه تمدن بشري را چنين دانسته است: «روزي روزگاري در يك زمان بسيار دور، انسان ابتدايي و يا شايد نياكان ما قبل انساني انسان، در حالتي كه داروين رمه آغازين مي‏نامد، زندگي مي‏كرد . اين رمه تركيب مي‏شد از نر مسلطي كه تعدادي از ماده‏ها را در انحصار خود داشت و آزمندانه همه آن‏ها را براي خود مي‏خواست . اين پدر نيرومندتر، حسودتر و خشن‏تر نرهاي ديگر دسته‏اش را كه پسران خودش و فرزندان ماده‏هايش بودند، از ماده‏ها دور نگه مي‏داشت و آن‏ها را به حاشيه گروه رانده بود . به هر روي، روزي فرا رسيد كه اين مردان حاشيه‏اي . . . دست‏به دست هم دادند و پدر مسلط را كشتند [ . . . سپس] اين وحشيان آدمخوار قرباني شان را خوردند . . . برادران پس از پيروزي از كرده شان دچار پشيماني مي‏شوند و . . . براي جبران و كفاره عمل وحشتناك‏شان دو ممنوعيت را اختراع كردند: يكي آن كه جانشيني نمادين به صورت يك نوع حيوان را به جاي پدر گذاشتند، . . . دوم آن كه آن‏ها با حرام كردن ماده‏هاي آزاد شده بر خودشان، از ثمرات پيروزي شان چشم پوشي كردند . . . همه مذاهب بشري واكنش‏هايي‏اند در برابر همين رويداد بزرگي كه فرهنگ با آن آغاز مي‏شود و از آن زمان تاكنون نگذاشته است كه انسان آرام بگيرد .» (ملكم هميلتون، جامعه‏شناسي دين، ترجمه محسن ثلاثي، مؤسسه تبيان، تهران، 1377، ص 103- 105 .)

2) ر . ك: صفدر صانعي، آرامش رواني و مذهب، انتشارات پيام اسلام، قم، بي‏تا; سيد محمد حسين طباطبايي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، صدرا، قم و تهران، بي‏تا، ص 8; ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدي قائني، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1372 ش، ص 193 .

3. Pull Tillich, The Shaking of the Foundations, charles Scribner|s Son, New York , 1948; P.157 .

4) ر . ك: مصطفي ملكيان، جزوه كلام جديد 2، ص 105- 125 .

5) نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378 ش . خطبه 227، ص 261 .

6) مصطفي ملكيان، پيشين، ص 127- 129 و ر . ك: ملكم هميلتون: پيشين، ص 277 .

7) ر . ك: محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1376، ج 3- 1، ص 493 .

8) ر . ك: حبيب الله هاشمي خويي، منهاج البراعة، منشورات المكتبة الاسلامية، تهران، 1388 ق، ج 21، ص 492- 493 .

9) نهج البلاغه، حكمت 415، ص 435 .

10) همان، خطبه 97، ص 88 .

11) همان، نامه 53، ص 340 (عما قليل . . . ينتصف منك للمظلوم .)

12) همان، حكمت 374، ص 429 .

13) ر . ك: حبيب الله هاشمي خويي، پيشين، ج 21، ص 426 .

14) نهج البلاغه، حكمت 341 و ر . ك: حكمت 241 .

15) ر . ك: مصطفي ملكيان، پيشين، ص 126 .

16) آلكسيس كارل، مجموعه آثار و افكار (راه و رسم زندگي)، ترجمه پرويز دبيري، نشر ناهيد، اصفهان، بي‏تا، ص 176 .

17) زبان حال اين گروه چنين است: ز آوردن من نبود گردون را سود/وز بردن من جاه و جلالش نفزود/از هيچ كسي نيز دو گوشم نشنود/كآوردن و بردن من از بهر چه بود .(رباعيات خيام، تصحيح جلال‏الدين همايي، نشر هما، تهران، 1367، ص 16 .)

18) ميگل داوناموتو، درد جاودانگي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، نشر البرز، تهران، 1370 ش، ص 94- 95 .

19) عبدالله نصري، خدا در انديشه بشر، انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، تهران، 1373 ش، ص 260 .

20) انما خلقت للآخرة لاللدنيا» .(نهج البلاغه، نامه 31، ص 303 .)

21) نهج البلاغه، خطبه 5، ص 13، همچنين ر . ك: خطبه 180، ص 188 و نامه 62، ص 347 .

22) همان، نامه 28، ص 294 .(احب اللقاء اليهم لقاء ربهم .)

23) همان، نامه 35، ص 310 .

24) ملكم هميلتون، پيشين، ص 241 . ماركس نيز دين را «پناهگاهي در برابر خشونت واقعيت‏هاي روزانه‏» مي‏داند (گيدنز، جامعه‏شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، نشر ني، تهران، 1377 ش، ص 429) ; اما بر اين باور است كه دين «مانند داروهاي مخدر تنها تسكين موقتي مي‏بخشد، آن هم به بهاي كند شدن حواس‏و پيامدهاي جانبي ناخوشايند» . ملكم هميلتون، پيشين، ص 143 .)

25) ر . ك: ناصر مكارم شيرازي، انگيزه پيدايش مذاهب، مؤسسه مطبوعاتي هدف، قم، بي‏تا، ص 182 و 199; ويليام جيمز، پيشين، ص 26 و عبدالكريم سروش، حكمت و معيشت، صراط، تهران، 1376 ش، دفتر دوم، ص 122 .

26) جلال الدين مولوي، مثنوي معنوي، تصحيح نيكلسون، انتشارات ناهيد، تهران، 1375 ش، دفتر دوم، بيت 591

27) نهج البلاغه، خطبه 23، ص 23 .

28) همان، خطبه 193، ص 225 .

29) همان، خطبه 156، ص 156 .

30) محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق، ج 45، ص 116 .

/ 1