روش بحث های کلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روش بحث های کلامی - نسخه متنی

عزالدین رضانژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روش بحث‏هاى كلامى

عز الدين رضانژاد

تاريخچه‏ى بحث «روش كلامى‏»

گرچه اطلاع دقيقى از تاريخ كاربرد «روش كلامى‏» در دست نيست و نمى‏توان به صراحت تبيين روشهاى كلامى را از آثار متكلمان سلف سراغ گرفت، ولى اشارتى كه شهرستانى در «الملل والنحل‏» دارد، تاحدودى راهگشاست. وى در مقام بيان اختلاف معتزله و متكلمان سلف در باب «صفات‏» از مناظره‏ى سلف بر اساس «قول اقناعى‏» نه بر اساس «قانون كلامى‏» سخن به ميان مى‏آورد (1) و سپس در نقل مناظره‏ى ابوالحسن على بن اسماعيل اشعرى با استادش ابوعلى جبائى در باره‏ى بعضى از مسايل «حسن و قبح‏» ، آورده است كه «اشعرى‏» پس از بازماندن استادش در پاسخگويى، از وى روى گرداند و به عقايد علماى سلف گراييد و مذهب آنان را بر اساس «قاعده‏ى كلامى‏» يارى كرد. (2)

و نيز در جاى ديگر، ضمن پيگيرى تاريخچه‏ى بحث «صفاتيه‏» ميان متكلمان اسلامى از «حجج كلاميه‏» و «براهين اصوليه‏» سخن گفته، وبا طرح مجدد مناظره‏ى ابوالحسن اشعرى با استادش در باب «صلاح و اصلح‏» از كاربرد «مناهج كلاميه‏» توسط اشعرى، گزارش داده است. (3)

چنين گزارشهايى، بعضى از محققان را برآن داشت كه با توجه به پيدايش نحله‏هاى كلامى در قرن دوم هجرى، بعضى از رويكردهاى فرقه‏هاى كلامى را از طريق «روشهاى كلامى‏» تمايز دهند و چنين استفاده كنند كه طبق گزارش شهرستانى در ارتباط با روى آوردن شيوخ معتزله به مطالعه‏ى كتابهاى فلاسفه كه در روزگار مامون ترجمه و شرح شده بود، روشهاى فلسفى با روشهاى كلامى درهم آميخته شدند و بر اين اساس نتيجه گرفتند كه : مذهب اعتزال به دو دوره‏ى غير فلسفى و فلسفى تقسيم شده، و معتزليان در دوره‏ى غير فلسفى از روشهايى استفاده مى‏كردند كه با عنوان «روشهاى كلامى‏» معرفى شده است.

ولفسن (نويسنده‏ى كتاب «فلسفه‏ى علم كلام‏») در باب اين كه: آن روشهاى كلامى چگونه بود؟ ، معتقد است كه: «چيزى به ما گفته نشده است; ولى چون مى‏دانيم كه پيش از ظهور مذهب اعتزال، روش استدلالى كلامى وجود داشته كه همان روش قياس فقهى بوده است، مى‏توانيم چنين فرض كنيم كه مقصود شهرستانى از تعبير «روشهاى كلامى‏» اشاره به تطبيق آن روش فقهى قياس و تمثيل در مورد تاويل آيات تشبيهى قرآن و تفسير كردن آن با فورمول «جسمى نه چون جسمها» بوده است.

و اما درباره‏ى «روش فلسفى‏» كه معتزله «روش كلامى‏» خود را با آن آميختند، مى‏توان گفت كه شهرستانى از آن بيان دو امر را در نظر داشته است:

نخست، مى‏توانيم فرض كنيم كه منظور وى آن بوده است كه در تحت تاثير ترجمه‏هاى عربى آثار فلاسفه‏ى يونان، معتزليان به آن آغاز كردند كه لفظ قياس را به معناى قياس منطقى به كار برند، و براى قياس به معنى قديم فقهى آن كلمه‏ى تمثيل را جايگزين ساختند....

دوم، ممكن است چنان فرض كنيم كه مقصود شهرستانى از اين گفته، آن بوده است كه فلاسفه‏ى معتزلى با تصور خود ارسطو از تمثيل آشنا شدند كه كلمه‏ى عربى مقابل آن مساوات (برابرى) بود، و آن را با قياس فقهى درهم آميختند كه كلمه‏ى عربى مقابل آن تمثيل‏» (شبيه كردن) است...» .

ولفسن، سپس با پرداختن به سخن شهرستانى از اين كه چرا معتزله دستگاه بحث‏خود را كلام مى‏ناميدند، مى‏نويسد:

«[اين]، بدان معنى است كه، در آن هنگام كه آنان روشهاى قديمى كلام را طرد كردند، خود اصطلاح كلام را نگاه داشتند ولى به آن معنى تازه‏اى دادند. وى مى‏گويد كه كلام (سخن) ديگر به وسيله‏ى آنان به معنى توصيفى از كاربرد روش قياس در ايمان كه موضوعى از كلام است نبود، بر خلاف كاربرد آن در فقه كه با عمل سر و كار داشت; اينك با فلاسفه‏ى معتزلى معناى مضاعف تازه‏اى پيدا كرد، و عنوان توصيفى از روش جديد استدلال آنان و نيز توصيفى از موضوع بحث نظام ايشان به دست آورد...» . (4)

طبقه‏بندى روشهاى علوم

بديهى است كه هر علمى به تناسب «موضوع‏» و «مسايل‏» و نيز جهت رسيدن به غايت وهدفى كه آن علم دارد روش ويژه‏ى خود را مى‏طلبد.

براى اثبات و استدلال اصول و پيش فرضها و مسايل علوم مختلف، از روشهاى گونه‏گون مى‏توان استفاده كرد. به عنوان مثال براى اثبات اين كه آب از اكسيژن و ئيدروژن تركيب شده است، روشى غير از روش اثبات در يك مساله‏ى تاريخى همانند «تاريخ وقوع جنگ جهانى اول‏» به كار گرفته مى‏شود.

علم كلام، دانشى تك روشى نيست و روش واحدى در آن معمول نمى‏گردد، بلكه در واقع دانشى چند روشى است كه در آن از روش‏هاى گوناگون و متنوع و متعدد مى‏توان بهره گرفت و در عمل هم متكلمان اديان چنين مى‏كنند. اما در باب جدلى بودن يا برهانى بودن استدلالهاى علم كلام، حقيقت آن است كه اين تمايز امروز چندان دقيق نيست، زيرا با پيدايش رشته‏اى به نام كلام فلسفى (5) كه به شيوه‏اى فلسفى وبرهانى مباحث كلامى را مورد بحث قرار مى‏دهد، ديگر نمى‏توان از چنان تمايزى سخن گفت و نتيجه‏ى عملى چشمگيرى هم ندارد. بنابراين، در علم كلام عينا مانند تنوع روش شناختى مى‏توان از تنوع برهانها و شيوه‏هاى استدلال و احتجاج نيز بهره برد و لزومى ندارد كه در طرح بحثهاى كلامى خود را به يك نوع خاص از قياس و استدلال محدود و مقيد بسازيم. (6)

معمولا متكلمان عصر حاضر از سه روش عقلى، تجربى و تاريخى براى پاسخگويى بيشتر مسايل كلامى استفاده مى‏كنند ولى در حقيقت روح حاكم در كلام، همان روش و استدلال عقلى است كه به اتقان مدعا و اثبات كامل موضوع مى‏پردازد و در نتيجه، پذيرش و متقاعد شدن مخالفان نظريات كلامى را به دنبال خواهد داشت.

تقسيم‏بندى سنتى روش بحث‏هاى كلامى

از سوى ديگر، در يك تقسيم‏بندى سنتى، روش تحقيق و استدلال در مباحث كلامى به طور كلى به سه دسته تقسيم شده است:

1. روش عقلى rational method

«كلام‏» و «فلسفه‏» وجه مشتركى در روش استدلال دارند و لذا مسايل مشترك ميان آن دو، با اسلوب تعقلى اثبات مى‏شود; گرچه «كلام‏» در مسايل ويژه‏ى خود، از روش نقلى و تعبدى هم استفاده مى‏كند. پس در حقيقت «كلام‏» در اين نوع مسايل، از متد تحقيق «تلفيقى‏» و «دوگانه‏» ى «تعبدى‏» و «تعقلى‏» بهره مى‏گيرد.

بخشى از اصول اعتقادات، تنها با دليل عقلى قابل اثبات و استدلال‏اند، مثلا، ضرورت نبوت و نياز بشر به دين، اثبات ذات اقدس الاهى و اوصاف بارى، ارسال رسل از سوى خداوند متعال و اصل معاد و ... را نمى‏توان از طريق دليل نقلى اثبات نمود، چون استدلال از طريق نقل (مثل كتاب و سنت) استدلالى دورى خواهد بود، براى اين كه اگر بخواهيم (مثلا) براى ضرورت نبوت از قرآن استفاده كنيم متوقف بر اين است كه نبوت پيامبر اسلام وقرآن كتاب اوست را بپذيريم، در صورتى كه فرض اين است كه اصل نبوت هنوز ثابت نشده است «پس اثبات اصل پيامبر بودن ايشان متوقف بر اثبات پيامبر بودن حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و اثبات پيامبر بودن ايشان متوقف بر اثبات اصل نبوت خواهد بود و اين دور است. لذا براى اين مساله نمى‏توان دليل نقلى آورد، بلكه به كمك عقل بايد اقامه‏ى دليل كرد» . (7)

از اين رو، در اين بخش از قياس جدلى و حكمت‏برهانى استفاده مى‏شود كه مبادى آن را قضاياى عقلى تشكيل مى‏دهند. در اصطلاح، اين بخش «كلام عقلى طبيعى‏» ( natural theology ) ناميده مى‏شود.

به كارگيرى استدلال عقلى در مبانى اعتقادى، علاوه بر قرآن (8) ، در سخنان حكيمانه‏ى پيشوايان معصوم دين هم آمده است و كلام شيعى در اين باب از ديگر مذاهب كلامى مانند اشاعره و معتزله غنى‏تر است.

استاد شهيد مطهرى در اين باره آورده است:

«حقيقت اين است كه طرح بحثهاى عقلى عميق در معارف اسلامى اولين بار وسيله‏ى على عليه السلام در خطب و دعوات و مذاكرات آن حضرت مطرح شد. اوبود كه اولين بار درباره‏ى ذات و صفات بارى و درباره‏ى حدوث وقدم، بساطت و تركب، وحدت وكثرت و غير اينها بحثهاى عميقى را طرح كرد كه در نهج البلاغه و روايات مستند شيعه مذكور است . آن بحثها رنگ و بوى و روحى دارد كه با روشهاى كلامى معتزلى و اشعرى وحتى كلامهاى برخى علماى شيعى كه تحت تاثير كلامهاى عصر خود بوده‏اند، كاملا متفاوت است....

مورخان اهل تسنن اعتراف دارند كه عقل شيعى از قديم الايام عقلى فلسفى بوده است، يعنى طرز تفكر شيعى از قديم استدلالى و تعقلى بوده است. تعقل و تفكر شيعى نه تنها با تفكر حنبلى كه از اساس منكر به كار بردن استدلال در عقايد مذهبى بود و با تفكر اشعرى كه اصالت را از عقل مى‏گرفت و آن را تابع ظواهر الفاظ مى‏كرد مخالف و مغاير است، با تفكر معتزلى نيز، با همه‏ى عقل‏گرايى آن مخالف است; زيرا تفكر معتزلى هر چند عقلى است ولى جدلى است نه برهانى; و به همين جهت است كه اكثريت قريب به اتفاق فلاسفه‏ى اسلامى شيعه بوده‏اند» . (9)

استفاده از جدل و استناد بر «حسن و قبح افعال‏» شيوه‏اى است كه تا قبل از خواجه نصير الدين طوسى‏رحمه الله در ميان متكلمان متداول بود. اما از آنجايى كه اين شيوه براى دفع تمامى شبهه‏هايى كه روز به روز بر كميت، تنوع و عمق آنها افزوده مى‏شد، كافى نبود; و از طرف ديگر در اثر تعارض ميان حكما و متكلمان، ضعف و نارسايى اين شيوه در اثبات مسايل بخش كلام عقلى هرچه بيشتر نمايان شده بود، حكيم فرزانه محقق طوسى رحمه الله را بر آن داشت كه كلام را از حالت جدلى بودن خارج كند و به آن صبغه‏ى برهانى و فلسفى بدهد. صبغه‏ى برهانى كتاب شريف تجريد الاعتقاد به حدى است كه بعضى آن را به منزله‏ى مرحله‏ى پايانى حيات علم كلام مى‏انگارند. در كتاب ياد شده، نظم وترتيب مباحث نيز تغيير يافته وبه كتابهاى فلسفى بسيار نزديك شد. مباحث اين كتاب همچون تمامى كتابهاى فلسفى، از امور عامه آغاز و به الهيات بالمعنى الاخص ختم مى‏شود. پس از او نيز تمامى كتابهايى كه در اين علم به رشته‏ى تحرير درآمدند همچون شوارق الالهام مرحوم لاهيجى رحمه الله كم و بيش همين شيوه را دنبال كردند. (10)

شهيد مطهرى، چگونگى تاثير فلسفه و مباحث عقلى در كلام اسلامى از زمان خواجه طوسى به بعد را چنين ذكر مى‏كند:

«خواجه نصيرالدين طوسى كه خود حكيم و فيلسوف متبحر است، با تاليف كتاب تجريد الاعتقاد محكم‏ترين متن كلامى را آفريد. پس از تجريد هر متكلمى اعم از شيعه وسنى كه آمده است‏به اين متن توجه داشته است. خواجه نصير الدين تا حدزيادى كلام را از سبك حكمت جدلى به سبك حكمت‏برهانى نزديك كرد. ولى در دوره‏هاى بعدتر كلام تقريبا سبك جدلى خود را به كلى از دست داد، همه پيرو حكمت‏برهانى شدند و درحقيقت «كلام‏» استقلال خود را در مقابل «فلسفه‏» از دست داد.

فلاسفه‏ى شيعى متاخر از خواجه ، مسايل لازم كلامى را در فلسفه مطرح كردند و با سبك و متد فلسفى، آنها را تجزيه و تحليل كردند و از متكلمين كه با سبك قديم وارد و خارج مى‏شدند موفق‏تر بودند...» . (11)

2. روش نقلى traditional method

روش ديگرى كه عالمان از آن در بعضى از علوم استفاده مى‏كنند روش نقلى يا تاريخى است كه مستند به سخن و اقوال پيشينيان است. روش نقلى در علم كلام، بهره‏گيرى از كتاب و سنت (قطعى) است.

نمونه‏هايى از مسايل كلامى كه تنها با روش نقلى مى‏توان درباره‏ى آنها سخن گفت، عبارتند از:

جزئيات مربوط به اقوال آدمى پس از مرگ و در جهان آخرت، بيشتر مسايل باب امامت و بعضى از مسايل نبوت عامه و خاصه مانند، تعداد اوصياى پيامبران، جانشينان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و....

پس در اين نوع از مسايل كلامى، مبادى استدلال را قضاياى مستفاد از كتاب و سنت تشكيل مى‏دهند. و اين بخش از كلام، «كلام نقلى‏») ش‏خ‏ردرحخژ ححدچحسحز (ناميده مى‏شود.

آيا در روش نقلى، از عقل هيچ بهره‏اى نمى گيريم؟

در روش عقلى ، پژوهشى بر اساس اصول و قواعد منطقى و عقلى انجام مى‏پذيرد كه شايع‏ترين آن استفاده از استدلال قياسى است. اما در روش نقلى، تحقيق بر مبناى اعتبار و حجيت‏سخنان و مطالب مرجح خاصى صورت مى‏گيرد. نمونه‏ى بارز روش نقلى در علم كلام، تمسك به آيات قرآن است; آيات قرآن، در نزد متكلم مسلمان، اعتبار دارد به اين معنا كه درستى و مطابقت مضمون آن با واقعيت ثابت‏شده است.

با تامل در ماهيت روش نقلى روشن مى‏شود كه اعتبار اين روش، در نهايت، از طريق عقل به اثبات مى‏رسد; پس، ابتدا مى‏بايد با استدلال عقلى اعتبار وثاقت‏يك سخن (يا مطلب منقول) را ثابت كرد و سپس با توسل به آن، بر درستى مطلوب خود دليل آورد. (12)

3. روش عقل و نقل

برخى از موضوعات و مباحث كلامى، هم از طريق عقل و هم از طريق نقل قابل اثبات و استدلال‏اند، به عنوان مثال، در اصل ضرورت معاد اقامه‏ى برهان عقلى راهگشاست; چنان كه پس از اثبات حجيت قرآن وكلام خدا بودن آن، مى‏توان از قرآن بر مساله‏ى معاد ومبعوث شدن مردم در قيامت استدلال كرد.

و نيز در بحث از اوصاف الاهى، مى‏توان از هر دو روش عقلى و نقلى بهره جست.

البته غير از روشهاى سه‏گانه، روشهايى ديگر مانند روش تاريخى (بدون اتكاى به وحى) روش تجربى، عرفانى و شهودى از سوى متكلمان معاصر، در باب مسايل دينى، به كارگيرى مى‏شود. تحليل و بررسى همه‏ى روشهاى مشهور و غير مشهور ميان متكلمان اديان ومذاهب مختلف، فرصت ديگرى را مى‏طلبد.

روش‏هاى استدلال و كاربرد آنها در بحث‏هاى كلامى

بعضى از محققان از دريچه‏ى شناسايى روش‏هاى منطقى استدلال ، به كاربرد آن در مباحث كلامى پرداخته‏اند. در اين ديدگاه، با توجه به اقسام روش‏هاى منطقى از حيث صورت (13) وماده (14) به صورت زير مورد بررسى قرار گرفت:

با توجه به موضوع علم كلام (خداشناسى) وغايات و رسالت‏هاى چهارگانه‏ى آن (يعنى: 1. خداشناسى تحقيقى; 2. اثبات موضوعات ومبادى ساير علوم دينى; 3. ارشاد مسترشدان و الزام معاندان; 4. دفاع از اصول و عقايد دينى، روش استدلال در رابطه با دو غايت اول (مگر در مباحثه) بايد از گونه‏ى روش مفيد يقين باشد; بنابراين از نظر صورت، بهره‏گيرى از روش «تمثيل‏» مجاز نخواهد بود، همان‏گونه كه از روش استقراى غير معلل نيز نمى‏توان استفاده كرد، ولى بهره‏گيرى از روش استدلال مباشر و نيز روش قياس و استقراى معلل، مجاز مى‏باشد و از نظر روش ماده نيز فقط بايد از روش برهان بهره گرفت; زيرا روش‏هاى ديگر مفيد يقين نيست و اصولا كاربرد آن روش‏ها در جايى است كه پاى مباحثه و محاوره با ديگران در ميان باشد كه از مورد بحث‏بيرون است.

ولى در رابطه با دو غايت ديگر، بهره‏گيرى از همه‏ى روش‏هاى استدلال مجاز خواهد بود و انتخاب روش، بر عهده‏ى متكلم است كه با در نظر گرفتن تفاوت‏هاى فكرى و روحى مخاطبان و طرف‏هاى بحث و نيز شرايط مختلف ديگر از نظر زمانى، مكانى و غيره شيوه‏ى استدلال مناسب را برگزيند و در نتيجه در مواردى، بهره‏گيرى از شيوه‏ى برهان جايز نبوده و بايد از روش جدل يا خطابه استفاده شود و نيز در مواردى به كار بردن روش قياس ميسور و نافع نبوده و بايد از روش استقرا و تمثيل بهره‏گيرى شود.

با اين توضيح، روشن شد كه اولا انديشه‏ى كسانى كه روش استدلال‏هاى كلامى را منحصر در روش جدل دانسته و آن را معرف بحث‏هاى كلامى مى‏شناسند، صحيح نيست; زيرا همان‏گونه كه بيان گرديد، در رابطه با غايت نخست روش جدل مجاز نيست، و در رابطه با دو غايت اخير نيز روش بحث منحصر در بهره‏گيرى از شيوه‏ى استدلال جدلى نبوده و از روش خطابه يا برهان نيز مى‏توان استفاده نمود.

ثانيا: گاهى تصور مى‏شود كه بهره‏گيرى از روش جدل و يا هر روش ديگرى كه افاده‏ى يقين نكرده و تنها مفيد اقناع يا الزام باشد مايه‏ى نقصان به شمار مى‏رود، ولى اين تصورنادرست، ناشى از ناآگاهى يا غفلت از غايت كلام و رسالت متكلم است وگويا تصور شده كه مخاطبان بحث‏هاى كلامى هميشه كسانى‏اند كه آمادگى لازم براى دريافت استدلال‏هاى برهانى را دارند، ونيز تصور شده كه سروكار متكلم هميشه با كسانى است كه جوياى حقيقت‏بوده و قصد جدال وخصومت ندارند، ولى نادرستى هر دو تصور آشكار است. (15)

علت، تنوع روش‏هاى علم كلام

چنان كه ملاحظه شد مسايل مختلف علم كلام از دريچه‏هاى گونه‏گون قابل ارزيابى، استدلال و اثبات است و مى‏توان به تناسب مباحث آن، از روش‏هاى متنوع استفاده كرد.گرچه به كارگيرى بعضى از روشها (مانند روش عقلى) در بعضى از اصول اعتقادى لازم و ضرورى است و بدون آن نمى‏توان به تحقيق آنها پرداخت; اما نكته‏ى قابل توجه اين است كه آيا تنوع روش‏هاى علم كلام به خاطر بى‏موضوع بودن علم كلام است؟

بعضى‏ها بر اين عقيده‏اند و حتى در صددند كه علم كلام را بى روش خوانند و لذا چنين آورده‏اند:

«... علم كلام به خاطر بى موضوع بودنش مى‏تواند به مسايل عقلى، تجربى، تاريخى (نقلى) و شهودى بپردازد، و متكلمان براى دفاع از هر گزاره‏اى، متناسب با مضمون آن بايد روش خاصى را برگزينند. و از اين رو، يكى از مبادى لازم براى هر متكلمى آگاهى از روش شناسى علومى است كه اين چهار روش را به كار مى‏برند.

كوتاه سخن اين كه: متكلم در بررسى مسايل كلامى ناگزير است روش‏هاى متنوعى را به خدمت گيرد. بدين ترتيب مى‏توان ادعا كرد كه علم كلام نه تنها بى‏موضوع، كه بى‏روش است; بر خلاف علوم ديگر كه هر يك به تناسب، پاى بند روشى خاص‏اند» . (16)

ولى به نظر مى‏رسد اولا (چنان كه در بخش دوم اين سلسله مقال (17) آمده است) كلى «عقايد دينى‏» موضوع علم كلام را تشكيل مى‏دهد و ثانيا بر فرض كه علم كلام از موضوعى كلى برخوردار نباشد، بى روش بودن آن را نتيجه نمى‏دهد. و اصولا اگر پذيرفتيم كه علم كلام با داشتن مسايل متنوع، از روش‏هاى مختلف بهره مى‏گيرد، چه داعى داريم كه ادعا كنيم علم كلام، علمى بى‏روش است. آيا بهتر نيست‏بگوييم: تنوع روش‏هاى كلامى خود دليل بر گستره‏ى متد تحقيق و استدلال در علم كلام است و چه بسا با استدلال به روش خاصى، مطلبى اثبات و با روش ديگر، بر آن مهر تاييد و تاكيد زده شود.

از سوى ديگر بخش عمده‏ى اصول اعتقادى با اسلوب تعقلى وبخش وسيعى از مسايل كلامى با اسلوب تعبدى و نقلى تحقيق و استدلال مى‏شوند، لذا بيشتر عالمانى كه در باب روشهاى كلامى سخن گفته، به دو روش معمول و مشهور (عقلى و نقلى) استناد كرده‏اند.

نگرش به روش‏هاى كلامى و تقسيم‏بندى كلام

شايد بحث روش شناسى در تحقيق و استدلال كلامى، به گونه‏اى از اهميت‏برخوردار باشد كه متكلمان و محققان كلامى را واداشته است تا به تقسيم بندى كلام از اين منظر بپردازند. اينك به دو تقسيم‏بندى از قدما و معاصران اشاره مى‏شود:

1.كلام وحيانى و كلام طبيعى

برخى از متكلمان و محققان غربى، كلام و مسايل دينى را با توجه به روشهاى معمول در آن به دو بخش تقسيم كرده‏اند:

الف: كلام وحيانى Revealed theology يا حقايقى كه از طريق وحى و الهام نصيب آدمى مى‏گردد و اگر وحى و الهام نبود، عقل انسانها به آن نمى‏رسيد. نظير: احوال برزخ و عالم قيامت و عوالم غيب.

ب: كلام طبيعى (عقلى) natural theology يا حقايقى كه بدون تاييد وحى، عقل مستقلا آنها را اثبات مى‏كند و قابل دسترسى عقل است; نظير «اثبات وجود خدا» ، «اثبات يكتايى خداوند» و....

قابل يادآورى است كه در برابر اين پرسش كه: اگر بعضى حقايق را عقل به تنهايى درك مى‏كند، پس چرا ، وحى هم آنها را بيان كرده است؟ قايلان به كلام وحيانى و طبيعى پاسخ مى‏دهند:

حقايق عقلى‏اى كه توسط وحى دوباره بيان مى‏شود براى آن است كه اولا همه‏ى انسانها قدرت عقلانى لازم براى درك اين حقايق را ندارند.

ثانيا: همه‏ى انسانها، خاطرى آسوده، و فرصت تفكر در اين امور را ندارند ، اينان، با اعتماد و تكيه بر وحى، چنين حقايقى را مى‏پذيرند.

2. كلام عقلى و كلام نقلى

تقسيم بندى ديگرى از سوى قدماى متكلمان اسلامى صورت پذيرفت كه مسايل كلامى را به دو دسته‏ى عقلى و نقلى تقسيم كرده‏اند.

گرچه، اين دو تقسيم‏بندى در خيلى موارد مشترك هستند و «تصادق جزئى‏» دارند، لكن وجه افتراق هم دارند.

توضيح: قدما مى‏گفتند اگر بخواهيم از قرآن و روايات استفاده كنيم و براى ما حجيت داشته باشند، قبلا بايد تعدادى از مسايل و موضوعات كلامى مستقلا اثبات شوند مانند:

1. وجود خدا.

2. يكتايى خدا.

3. قدرت على الاطلاق خدا.

4. خيرخواه على الاطلاق بودن خدا.

5.قصد دخل و تصرف تشريعى خداوند در زندگى انسان.

6. علم مطلق خداوند.

7. تصرف تشريعى خداوند از طريق نبوت (ضرورت بعثت پيامبران) .

8. نبوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم.

9. وجوب عصمت انبيا در مقام تلقى، حفظ و ابلاغ وحى.

11. قدرت انسان بر فهم قرآن

12.لزوم وجود راهى براى اثبات نبوت پيامبران براى ديگران و....

بديهى است كه حجيت و صحت مطالب مذكور، به وسيله قرآن قابل اثبات نيست، چون مستلزم دور است; چون از يك طرف حجيت قرآن را به وسيله اين مقدمات بايد اثبات كرد و از طرف ديگر اين مقدمات و امور را مى‏خواهيم به وسيله‏ى قرآن اثبات كنيم.

پس بايد سراغ ادله‏ى عقلى رفت و از طريق براهين عقلى به اثبات مطالب مذكور پرداخت، از اين رو، نه تنها نمى‏توان كلام را در كلام نفسى منحصر دانست‏بلكه راهيابى به كلام نفسى از طريق كلام عقلى ميسور است. (18)

روشهاى جديد در كلام معاصر

متكلمان معاصر با توجه به گستردگى مسايل كلامى، در مقام داورى به روشهاى جديد تمسك جسته‏اند. روشهاى نوين در ارتباط با مسئوليت و رسالت متكلم است‏يعنى هم در مقام تبيين مفاهيم دينى واثبات عقايد دينى است و هم در مقام دفع شبهات.

بوده‏اند; اما امروزه متكلمان چند روشى (20) هستند» اين سخن اگر چه خالى از حقيقت نيست و لكن از دقت تاريخى برخوردار نيست. علم كلام به ويژه بر مبناى تصوير دفاعى، هرگز تك روشى نبوده است. اگر چه روش غالب، جدل بوده است و به همين جهت عده‏اى علم كلام را جزو صناعت جدلى طبقه‏بندى مى‏كرده‏اند. اما توجه به اين نكته مهم است كه صناعت جدل بر خلاف برهان به ويژه بر مبناى تعريف غايى جدل، چند روشى است. اما اين چند روش در دنياى جديد، مفهوم كاملا نوينى يافته است.

امروزه، يكى از ويژگيهاى تفكر نوين كلامى ، تنوع روشهايى است كه در عرصه‏ى تفكر ظهور يافته است. متاله معاصر مى‏تواند در تبيين يك حقيقت دينى، رويكرد تاريخى داشته باشد و يا رويكرد پديدار شناختى; مى‏تواند به روش‏هاى هرمنوتيك تكيه كند ويا روشهاى سمانتيكى; مى‏تواند به تحقيقات تجربى چشم بدوزد و يا به تحليلهاى برهانى تمسك كند. (21)

مثلا براى شناخت «وحى‏» ، نياز است از روشها ومباحث روانكاوانه و روانشناسانه و روشهاى علوم تجربى نيز استفاده شود. و نيز از سويى، تفسير ويا توجيه بعضى از متون دينى، برخى از متكلمان را برآن داشت كه از روشهاى پديدار شناسى، متن شناسى و فن تاويل متون دينى (هرمنوتيك) و فلسفه‏هاى تحليل زبانى مدد جويند.

روش الاهيات از ديدگاه پل تليش (22)

متكلمان غربى در باب روش الاهيات، دو روش عمده‏ى عقلانى و وحيانى را مطرح كردند.

در اين باب، به ذكر نظريه‏ى يكى از متكلمان معروف قرن بيستم پل تليش (1886 1963م) به روايت جى هى وود توماس (23) بسنده مى‏كنيم:

طبق نظر تيليش درباره‏ى روش الهيات دومطلب بايد گفت: اين روش عقلانى (24) است و يك روش همبستگى است. كلمه‏ى «عقلانى‏» سه معنا دارد: معنا شناختى، منطقى و روش شناختى، كه به آن معانى قول به اين كه الهيات عقلانى است صحيح است. او منظورش را از نياز به عقلانيت معنا شناختى كاملا روشن نمى‏كند. مسلما منظورش اين است كه عالم الهيات بايد مرادش را ايضاح كند، اما به نظر مى‏رسد كه وى گمان مى‏كند اين امر فقط تا آنجا مى‏تواند انجام شود كه عالم الهيات آگاهانه همه‏ى معانى يك كلمه را به هم مربوط مى‏كند و آنها را حول يك «معناى مهار كننده‏» متمركز مى‏سازد. الهيات به معناى منطقى بودن نيز عقلانى است. تيليش مى‏گويد: الهيات مانند هر علم ديگرى وابسته به منطق صورى است. لب اين كلام تنها اين نيست كه استدلال عالم الهيات بايد بر طبق قواعد منطق معتبر باشد، بلكه به صورت خاص‏ترى اين است كه تناقضاتى كه عالم الهيات ضرورتا بايد مرتكب شود بى‏استثنا «وجودى‏اند و نه منطقى‏» ، يعنى آنها از لحاظ منطقى تناقض نيستند. سرانجام، الهيات «عقلانى است از آن حيث كه روشمند وبنابراين نظام‏مند است. همين كه كار تامل الهياتى را آغاز كرديد بايد آن را به شيوه‏اى سازگار و عقلانى انجام دهيد; تيليش مى‏گويد كه اين سخن به اين معناست كه شما يك نظام مى‏سازيد.

تيليش مى‏گويد: الهيات هم بشارت آميز است وهم تدافعى و لذا روشى كه بايد به كار گيرد روش همبستگى (25) است. او مى‏گويد: اين روش مضامين ايمان مسيحى را از طريق سؤالات وجودى وپاسخهاى الهياتى در وابستگى متقابل تبيين مى‏كند. تحليل «اوضاع و احوال‏» كار فيلسوف است. فلسفه سؤالاتى را كه الهيات پاسخش را فراهم مى‏كند، مى‏پرسد. به اين دليل است كه غالبا به نظر مى‏آيد روش همبستگى پاسخ تيليش است‏به مساله‏ى ارتباط فلسفه و الهيات و نه توصيف عام روشى كه الهيات به كار مى‏برد.

توفيق اين روش به عنوان پاسخى به اين مساله ناشى از راهى است كه از طريق آن تيليش فلسفه و الهيات را تعريف مى‏كند. او مى‏گويد فلسفه آن علم معرفت‏بخشى است كه موضوع آن واقعيت فى‏نفسه است. فلسفه اين سؤال غايى را مى‏پرسد «كه وجود، وجود صرف، چه معنايى دارد» . الهيات نيز درباره‏ى واقعيت من حيث المجموع سؤال مى‏كند، زيرا فقط آنچه كه متعلق به واقعيت من حيث المجموع است مى‏تواند به صورت غايى مورد علاقه‏ى ما باشد. تا آنجا كه هر فلسفه‏اى يك دلبستگى وجود دارد، در درون خودش يك الهيات آشكار يا پنهان دارد. سؤالاتى كه تيليش به آنها پاسخ داده است‏سؤالات بنيادين هر عالم الهيات است، و از اين واقعيت كه اين سؤالات در معرض انتقادهاى تندند به اين معنا نيست كه اين پاسخها بى‏اهميت‏اند. من خودم دو سؤال عمده را مطرح كرده‏ام كه به طرق گوناگون توسط منتقدان ديگر مطرح شده است. اولى اين است كه كل بحث عقلانيت الهيات نوعى ظاهرگرايى (26) را در نظريه‏ى زبان و در فهم استدلال الهياتى پيشفرض مى‏گيرد. بى‏پرده بگوييم، تيليش در اين گمان كه معناى زبان چيزى خاص است كه بستگى ناگسستنى‏اى با خود زبان دارد بر خطاست و چشم‏انداز ظاهرگرايانه‏اش او را سوق مى‏دهد به اين كه استدلال الهياتى را در بستر پروكروستس (27) منطق صورى جاى دهد. نكته‏ى ديگر اين است كه همبستگى فلسفه و الهيات نمى‏تواند حق فلسفه يا الهيات را ادا كند. حتى مى‏توان گفت كه او روا مى‏دارد كه تصورش از فلسفه سرشت الهيات را تعيين كند. هر چقدر پافشارى كنيم كه محتواى پاسخ الهياتى در وحى و انكشاف الهى عرضه مى‏شود، باز همچنان خطاست كه الهيات را عملى بدانيم كه صرفا ارزش پاسخگويى به سؤالات ما را دارد، زيرا الهيات در عين حال پرتوى است كه پيش پاى ما را روشن مى‏كند و حتى سؤال را هم در اختيار ما مى‏گذارد. اين استدلال را چند منتقد كاتوليك كرده‏اند و كتاب كنت هميلتون (28) تحت عنوان نظام و انجيل (29) اين استدلال را مدعاى اصلى خود قرار مى‏دهد. (30)

پاى سخن چند تن از دانشمندان فرهيخته در باب روش علم كلام

مجله «نقد و نظر» در شماره دوم، طى اقتراحى درباره‏ى «دفاع عقلانى از دين‏» پرسشهايى را با چند تن از دنشوران كشور، اساتيد حوزه و دانشگاه در ميان گذاشت.

چهارمين پرسش چنين بود:

روش علم كلام چيست؟ آيا از هر سه روش عقلى و فلسفى، تجربى و علمى، نقلى و تاريخى استفاده مى‏شود يا از ب عضى از آنها؟ چرا؟

اينك به پاسخهاى اساتيد محترم توجه مى‏كنيم:

استاد آية الله جعفر سبحانى: اصل اولى استفاده از عقل است. متكلم از عقل مى‏خواهد بهره بگيرد، ولى چون غرض هميشه تعيين كننده‏ى روش هم هست، و چون غرضش دفاع از اصول دين است، گاهى از تجربه هم بهره مى‏گيرد و حتى در بعضى از مباحث چاره ندارد كه از تاريخ بهره بگيرد; مانند بحث امامت، كه نمى‏تواند از عقل بهره بگيرد; البته كلى امامت را مى‏تواند. تاريخ امامت و سقيفه از تجربه و تاريخ بهره مى‏گيرد، ولى اينها هم در قلمروى آن است.

استاد مصطفى ملكيان: با توجه به اين‏كه در متون مقدس دينى و مذهبى هر سه قسم گزاره، يعنى هم گزاره‏هاى تجربى و هم گزاره‏هاى عقلى و فلسفى و هم گزاره‏هاى نقلى و تاريخى، به چشم مى‏آيند، متكلم، كه در مقام دفاع از اينهاست، على القاعده از هر سه روش تجربى، عقلى و فلسفى، نقلى و تاريخى استفاده مى‏كند و بايد بكند. مثلا در قرآن مجيد هم گزاره‏هاى تجربى آمده است، مانند: «والله خلق كل دابة من ماء» (نور/45) و «وارسلنا الرياح لواقح‏» (حجر/22)، و هم گزاره‏هاى عقلى و فلسفى، مانند «لو كان‏فيهما آلهة الاالله لفسدتا» (انبياء/22) و «كل شى‏ء هالك الاوجهه‏» (قصص/88)، و هم گزاره‏هاى نقلى و تاريخى، مانند: «غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين‏» (روم/42) . متكلمى كه در مقام دفاع از حقانيت اين گزاره‏هاست‏بايد روششناسى علوم تجربى، علوم عقلى و فلسفى وعلوم نقلى و تاريخى را بداند و به كار گيرد.

دكتر محمد لگنهاوزن: هدف علم كلام در سنت اسلامى، همچون كلام فلسفى يا الهيات عقلى در غرب تدوين نظام از نظر عقلانى و هماهنگ كردن آموزه‏هاى دينى است. در حالى كه فلسفه‏ى دين معمولا به گونه‏اى فهم مى‏شود كه مباحثش به كليترين و اساسيترين ادعاهاى مسيحيت كه اسلام و يهوديت نيز در آنها سهيمند مربوط مى‏شود. گاهى مباحث جزئى‏ترى، از قبيل دفاع عقلانى از آموزه‏ى تثليث نيز موضوعات فلسفه دين تلقى مى‏شود هر چند به نظر مى‏رسد كه مناسبتر است اين گونه مباحث را متعلق به كلام فلسفى به شمار آوريم. همان‏گونه كه از واژه‏هاى كلام فلسفى و الهيات عقلى پيداست، روش اين موضوعات عقلى و فلسفى است. هنگامى كه متكلمين به نگارش نظامهاى كلامى منظم مى‏پردازند، آنچه از كلمه‏ى «منظم‏» فهيمده مى‏شود عبارت از انسجام عقلانى آموزه‏هاى مورد بحث است. وقتى به مطالعه‏ى علم كلام مى‏پردازيم درمى‏يابيم كه روشهاى مشابهى به كار گرفته مى‏شود. براى اثبات يك ادعاى مفروض براهينى اقامه مى‏گردد و ايرادات آن مورد بحث و ملاحظه قرار مى‏گيرند و پاسخهايى تدوين مى‏شود و در عين حال براهين ارايه شده براى اثبات ادعاهاى متقابل نقد مى‏شوند; اما متكلمين مسيحى اغلب به تاليف آثار كلامى‏اى مى‏پردازند كه نمى‏توان جزء كلام فلسفى به حساب آورد. به عنوان مثال علاقه‏مندند تا به بررسى اهميت اخلاقى آموزه‏هاى مختلف بپردازند ويا ديدگاه فلسفى خاصى را به سبب مضامين اخلاقى آن نقد كنند. اين نوع كار را كلام اخلاقى مى‏نامند. البته تمايز بين كلام اخلاقى و كلام عقلى را نبايد به گونه‏اى دانست كه اين امر را به ذهن القا كند كه متكلم اخلاقى روشهاى عقلانى را به كار نمى‏برد. او نيز به اقامه‏ى براهين براى اثبات ديدگاه خويش و طرح اشكالاتى بر ديدگاه رقباى خود علاقه‏مند است، اما هدف وى ارايه‏ى يك نظام عقلانى از عقايد نيست، بلكه صرفا مى‏خواهد به بررسى جنبه‏ى اخلاقى آنها بپردازد.

از سوى ديگر اين حقيقت كه متكلم عقلى عمدتا با انسجام عقلانى مجموعه‏اى از آموزه‏ها سر وكار دارد، به اين معنا نيست كه روشهاى تاريخى و تجربى كاملا با كار او نامربوط باشند. قبل از هر چيز آموزه‏هايى كه وى مى‏خواهد به دفاع از آنها بپردازد معمولا از سنت تاريخى استنباط مى‏گردند. كسى كه مى‏خواهد براى تشيع، الهيات عقلانى به وجود آورد بايد از اظهارت اصولى‏اى كه به وسيله‏ى امامان معصوم بيان شده است آگاه باشد.

جنبه‏اى ديگر كه به روش تاريخى به كار متكلم عقلى مرتبط مى‏گردد اين است كه متكلم بايد از سير وتحول تاريخى يك آموزه ونقد آن مطلع باشد. براى اين كه بفهميم چرا يك متكلم بر دليل خاصى تاكيد مى‏ورزد، بايد با ادعاهاى متعارضى كه وى با آن مواجه بوده آشنا باشيم. در زمينه‏هاى مختلف تاريخى حتى ممكن است دريابيم كه آراى متعارضى (متضادى) نسبت‏به بداهت عقلى دركارند; به گونه‏اى كه ادعايى كه از سوى يك متكلم بديهى تلقى مى‏شود ممكن است‏براى ديگرى موضوع بحث ومناقشه باشد. حتى يافته‏هاى تجربى مى‏توانند به الهيات عقلى مرتبط گردند. زمانى چنين تصور مى‏شد كه مدارهاى سيارات بايد دورانى باشد. زيرا حركت دورانى كاملترين نوع حركت است و از آنجاسيارات جزء نخستين اجرام مخلوق خدا به حساب مى‏آمدند. چنين گمان مى‏شد كه اين امر ايجاب مى‏كند كه حركت آنها دورانى باشد. اكتشافات تجربى نشان داد كه اين فرض غلطى است. آنچه در واقع اتفاق افتاده بود اين است كه ادعايى به اسم عقل به عمل آمده بود كه به هيچ‏وجه نمى‏توانست‏بر اساس عقل اثبات گردد، بلكه اكتشافات نجومى لازم بود تا به صورت نتيجه‏بخشى اين موضوع را مسجل سازد كه عقل نمى‏تواند مشكل مدارات را اثبات كند. بنابراين فهم بهتر حوزه و محدوديتهاى عقل ايجاب مى‏كند كه انسان از علوم تجربى مطلع باشد. بدون چنين آگاهى اين خطر وجود دارد كه ادعايى را مسلم عقلى قلمداد كند كه روشن به نظر مى‏رسد، اما در تناقض با بهترين تفسير موجود از داده‏هايى است كه فعلا در دسترس است.

با اين حال حتى اگر ارتباط علوم تجربى و تاريخ را با الهيات عقلى بپذيريم، اين بدان معنا نخواهد بود كه روش عمده‏ى كلام فلسفى و علم كلام چيزى جز روش عقلى نيست.

دكتر رضا داورى: روش علم كلام از ابتداى پيدا شدن اين علم، روش جدلى بوده است; اما اخيرا متكلمان و بخصوص متكلمان پروتستان روشهاى گزارشى و تعبيرى را پيش گرفته‏اند وعمده‏ى نظرشان اين است كه ما با دين چه نسبتى داريم و از آن چه در مى‏يابيم. در اين نوع از علم كلام كمتر به رد و اثبات و استدلال مى‏پردازند. در اين وضع ديگر تقسيم كلام به كلام عقلى و كلام نقلى منتفى مى‏شود; زيرا اول بايد با زبان نقل آشنا شد و نقل و منقول را فهميد. اين پيش آمد مناسب با وضع زمان و يك ساحتى شدن زمان نيست. در عصر ما بشر نه به بحثهاى عقلى چندان اعتنا دارد و نه به نقل حساس است. پس ناچار متكلم نيز بايد به فهمها بپردازد و ببيند آيا مى‏تواند به زبانى برسد كه در گوشهاى مردمان جا بگيرد. بر خلاف آنچه معمولا مى‏پندارند، مردم با منطق ديندار نمى‏شوند وبا منطق و علم از دين رو نمى‏گردانند. با كلمات دينى بايد انس پيدا كرد و چنان‏كه موردى موضوعى گفته است از كتاب بايد استنطاق كرد. بايد گذاشت كه كتاب سخن بگويد، نه آن‏كه سخن رسمى را بر دين تحميل كرد. وظيفه‏ى متكلم در فهم و درك عصر و زمان همين است كه طريق تاريخى وصول به دين را بيابد، و الا تطبيق احكام فرعى با مقتضيات زمان و صدور فتاواى مناسب كار فقيه است، نه وظيفه‏ى متكلم. متكلم دين را با معلومات عصر تطبيق نمى‏دهد، بلكه در معلومات عصر به صورت مظهر درك و عقل و فهم مردمان نظر مى‏كند; نه براى اين‏كه بر وفق آن معلومات سخن بگويد، بلكه براى اين‏كه بداند چه زوايد و عوارضى را بايد از فهم ما بزدايد. در اين طريق عقل و نقل و تاريخ همه دركارند.


1. «... وكانت‏بين المعتزلة و بين «السلف‏» في كل زمان اختلافات في الصفات، وكان «السلف‏» يناظرونهم عليها، لا على قانون كلامي بل على قول اقناعي...» ; الملل و النحل: 1/37، تخريج : محمد بن فتح الله بدران، الطبعة الثانية، مكتبة الانجلو المصرية.

2. وجرت مناظرة بين «ابي الحسن علي بن اسماعيل الاشعري‏» و بين استاذه «ابي علي الجبائي‏» في بعض مسايل التحسين والتقبيح; فالزم «الاشعري‏» استاذه امورا لم يخرج عنها بجواب، فاعرض عنه، وانحاز الى طائفة «السلف‏» ونصر مذهبهم على قاعدة كلامية، فصار ذلك مذهبا منفردا» الملل والنحل: 1/38.

3. ر.ك: همان، ص 85.

4. فلسفه‏ى علم كلام، هرى اوسترين ولفسن، ترجمه‏ى احمد آرام، صص‏22، 23و 27، انتشارات الهدى، چاپ اول، تهران.

5. Phliosophical theology .

6.كلام جديد در گذر انديشه‏ها، ص 130 131، مقاله: درآمدى بر مبادى كلام جديد، همايون همتى.

7. راهنما شناسى، استاد محمد تقى مصباح، ص 20.

8. نمونه‏هايى از آيات قرآن كه در آنها از عنصر عقل بهره گرفته و بر معارف آن استدلال شده، عبارتند از: آيه 35 سوره هود; آيه 91 سوره مؤمنون و آيه 22 سوره انبياء.

9. مجموعه آثار: 3/92 93 (كلام، درس هفتم) .

10. كلام جديد در گذر انديشه‏ها، ص 45، (مقاله علم كلام در بستر تحول) على اوجبى.

11.مجموعه آثار: 3/95 (كلام، درس هفتم) .

12. آموزش كلام اسلامى (1) محمد سعيدى مهر، ص 16.

13. روش‏هاى استدلال از نظر منطق دو صورت به دو نوع كلى تقسيم مى‏شوند: الف) روش استدلال مباشرى (كه در آن تنها وجود يك قضيه كافى است و خود داراى اقسامى است كه در كتاب‏هاى منطقى در باب «عكس‏» و توابع آن و باب «تناقض قضايا» و ملحقات آن، مورد بحث و بررسى قرار گرفته‏اند. ب) روش استدلال غير مباشرى (كه در آن، دو يا چند قضيه به عنوان حد وسط، مورد استفاده قرار مى‏گيرند و آن داراى سه نوع معروف است: قياس، استقراء و تمثيل) . از ميان روش‏هاى مذكور، استدلال مباشرى و استدلال قياسى يقين آورند ولى روش تمثيل مفيد يقين نيست و نيز استقراى تام و استقراى ناقص معلل، مفيد يقين‏اند ولى استقراى ناقص غير معلل، فقط مفيد احتمال و ظن است.

براى توضيح بيشتر، مراجعه شود به كتب منطقى از جمله: اساس الاقتباس، خواجه نصيرالدين طوسى، المنطق، شيخ محمد رضا مظفر، المنطق الصوري، عبدالرحمن بدوى.

14. روش استدلال از نظر منطق ماده، داراى اقسامى است كه در اصطلاح به صناعت‏هاى پنجگانه (صناعات خمس) معروفند و عبارتند از: 1. صناعت‏برهان; 2. صناعت جدل; 3. صناعت‏خطابه; 4. صناعت‏شعر; 5. صناعت مغالطه.

15. ر.ك: ما هو علم الكلام، على ربانى گلپايگانى، ص‏51 47; مدخل و درآمد علم كلام، همان، چاپ اول، زمستان 1372; جهت آگاهى بيشتر يادآور مى‏شويم كه مؤلف محترم، با اشاره به آيه‏ى 125 سوره‏ى نحل، شيوه‏ى بحث‏هاى كلامى از ديدگاه قرآن (روش حكمت‏برهان ; روش موعظه‏ى پسنديده خطابه ; روش جدال احسن) را متذكر شد و سخنى از علامه طباطبايى در تفسير آيه (الميزان: 12/374 371) را آورده و سپس بحث را با ذكر روايتى از امام حسن عسكرى عليه السلام در باب «جدال احسن‏» (به نقل از احتجاج طبرسى، صص‏21و22، نشر المرتضى، مشهد) خاتمه داد.

16. درآمدى بر فلسفه‏ى دين و كلام، ابوالقاسم فنايى، ص 91، چاپ اول، انتشارات اشراق.

17. ر.ك: مجله تخصصى علم كلام اسلامى، شماره مسلسل 29، صص 66 77.

18. جزوه مسايل جديد كلامى، استاد ملكيان، درس هشتم، تاريخ 18/7/71، رشته تخصصى كلام اسلامى، مؤسسه امام صادق عليه السلام.

19. M onomethodic

20. Polymethodic

21. ر.ك: كلام جديد در گذر انديشه‏ها، ص 107 180، مقاله تحليل مفهوم تجدد در كلام جديد، احد فرامرز قراملكى.

22. Paul Tillich

23. J.HeywoodThomas

24. rational

25. Correlation

26. formalism ، بر هر آموزه‏اى اطلاق مى‏شود كه به نحوى از انحا بر صورت، در مقابل ماده يا محتوا، تاكيد مى‏كند.

27. Procrustes ، در اساطير يونانى غولى است كه مسافران را مى‏گيرد، به تختخوابى مى‏بندد و براى اين كه با تختخواب سازگار افتند پاى آنان را كش مى‏دهد يا پاهايشان را كوتاه مى‏كند. «بستر پروكروستس‏» كنايه است از اين كه كسى مى‏خواهد به هر قيمتى همه را متحد الشكل كند.

28. Kenneth Hamilton

29. The System and Gospel

30. پل تيليش، نوشته‏ى : جى وود توماس، ترجمه‏ى : فروزان راسخى، صص 28 32، انتشارات گروس، تهران‏1376.

/ 1