خودباوری و بیداری اسلامی نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

خودباوری و بیداری اسلامی - نسخه متنی

علی اکبر ولایتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





خودباوري و بيداري اسلامي

دكتر علي اكبر ولايتي

از زمانهاي دور , يكي از دغدغه هاي هميشگي ام , به عنوان يك مسلمان ايراني , هويت فرهنگي و تمدني اسلام و ايران بود. از اين رو هر كجا احتمال مي دادم كه ممكن است گمشده خويش را بيابم با اشتياق به آن سوي مي شتافتم . اگر سخنراني بود , مي شنيدم و اگر كتاب و مقاله اي بود , مي خواندم و به تدريج دريافتم به امت و ملت ما و فرهنگ و تمدنش با سونيت بيگانگان و رخوت خودي ها , ظلمي عظيم شده است .

از يك سو بيگانگان فضائل مسلمين را انكار و از سوي ديگر مسلمانان در ثبت و ضبط و عرضه دستاوردهاي علمي و فرهنگي خويش تسامح كردند و در نتيجه اين باور غلط جهاني حتي در بين مسلمانان و ايرانيان به وجود آمد كه فرنگيان تافته اي جدا بافته در خلقت هستند و از يك هوش و استعداد استثنايي برخوردارند كه ديگر ملل , از جمله مسلمانان , از آن بي بهره اند. از يونان قديم تا رم و رنسانس , آنها همواره پيشتاز و مولد , و شرقيان و مسلمانان دنباله رو و مصرف كننده بوده اند.

نتيجه عملي چنين باور فراگيري كه از حدود دو سده پيش تاكنون تبليغ مي شده , اين بوده است كه سعي بيهوده نكنيم و سرنوشت محتوم خود را به عنوان انسانهاي درجه چندم با همه تبعات سياسي و فرهنگي آن بپذيريم ! به اين ترتيب ملاحظه مي شود كه هوشياري شيطنت آميز سلطه جوياني غربي و غفلت ما به مرور موجب پيدايش باورهايي در مردم ما شده كه بايد آنها را نوعي صفات ثانويه به شمار آورد و آن اين كه « سعي بيهوده نكنيم ! ما را نرسد كه در آرزوي قله هاي رفيع علم و معرفت باشيم , بلكه بايد به همين حدي كه در ازل قسمت ما كرده اند رضايت دهيم » .

براي هر صاحب درد متعهدي غمي جانكاه تر از اين نيست كه اين چنين , اعتبار عقيدتي و قومي اش لگدمال شود. از همان زماني كه سرزمينهاي اسلامي و شرقي مورد تهاجم نظامي و فرهنگي « مغرب زمين » قرار گرفت و تبليغ و ترويج و نهادينه كردن اين نوع باورها ـ كه مصداق بارز استعمار بود ـ آغاز شد , بزرگاني برخاستند و بانگ بيداري مشرق زمين و مسلمانان را سر دادند و در برابر برتري طلبي هاي فرهنگي و تمدني « فرنگيان » بر طبل بيداري اسلامي در « مشرق زمين » كوفتند.

امواج بيداري اسلامي از دويست سال پيش تاكنون هر روز بلندتر و گسترده تر شده است . مهمترين دستاورد اين حركت تاريخي , بازگرداندن تدريجي خودباوري به جهان اسلام بود; به گونه اي كه امروز با وجود توسعه و تعميق تبليغات صوتي , تصويري و الكترونيكي , مدعاي قديمي برتري غرب , اثر كمتري بر ملتهاي مسلمان و مشرق دارد.

امروز , مچ سحره فراعنه زمان ما باز شده و حناي آنها ديگر رنگي ندارد. ليكن اين مصون سازي بيش از اين كه علمي باشد , سياسي است . همانگونه كه جريان اوليه و معكوس استعمار فرهنگي نيز به دنبال استعمار سياسي و به مقصد استثمار اقتصادي بوده است .

بنابراين , بايد از زمينه سازي بيدارگران پيشتاز سياسي و فرهنگي استفاده و در عين حال زمينه هاي بازگرداندن خودباوري علمي و معرفتي نيز فراهم مي شد. براي نيل به اين هدف برخي از بزرگان كوششهاي ارزنده اي كردند. كندوكاو در اين حوزه نشان مي دهد كه در آغاز راه هستيم و تا رسيدن به مقصود فاصله زيادي داريم , اما بي ترديد حركت آغاز شده است .

بررسي تاريخ اسلام نشان مي دهد كه فرهنگ و تمدن اسلامي مسيري مضبوط و دقيق دارد و برپايه منطقي قابل درك و بيان شدني شكل گرفته كه احتمالا تبلور همان فلسفه تاريخ است كه تاريخ تكرار مي شود و اگر منحني آن را رسم كنيم , شايد در چند سده و چند هزاره به نقاط مشابه و تقريبا قابل انطباق برسيم .

مرحله اول :

تاريخ اسلام با دعوت پيامبر اكرم (ص ) از مكه آغاز شد و اين همان آغاز حركت در تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي بود.

مرحله دوم :

اين حركت مهم تاريخ بشر , با تشكيل حكومت اسلامي در يثرب شكل گرفت و از آن پس يثرب تبديل به مدينه النبي شد. از اين نامگذاري مي توان به صورت نمادين استنتاج كرد كه مدنيت اسلامي با اين حركت پايه گذاري شد.

مرحله سوم :

گسترش اسلام بود شامل دو بخش : بخش اول , انتشار دين اسلام در جزيره العرب و بخش دوم , گسترش آن در جهان متمدن آن روزگار , شامل بين النهرين , ايران , روم , مصر , حبشه , هند , ماوراالنهر , چين و ماچين , شمال افريقا و سرانجام جنوب اروپا بود. اوج اين مرحله در سده هاي اول و دوم هجري بود.

مرحله چهارم :

مجاور شدن فرهنگ و تمدن نوپاي اسلامي با تمدنهاي كهن جهان و كوشش براي شناخت و انتقال آن تمدنها به حوزه تمدن اسلامي است . اين نهضت به شكل جدي از سده دوم آغاز و تا سده هاي سوم و چهارم هجري ادامه يافت . اين انتقال تمدن از چند طريق انجام شد :

الف ) ترجمه كه جدي ترين شكل انتقال بود و در تاريخ نام آن را نهضت ترجمه گذاشته اند. در تاريخ قديم تمدنها , چنين حركتي كه در جهان اسلام صورت گرفت به لحاظ سرعت و حجم معارف انتقالي بي سابقه بود كه فقط يك پدر و پسر (حنين بن اسحاق و اسحاق بن حنين ) , بيش از 200 كتاب و رساله را از يوناني و سرياني به عربي ترجمه كردند.

ب ) تاسيس كتابخانه ها و مدارس و انتقال كتابها از حوزه هاي تمدني مجاور به حوزه تمدن اسلامي .

ج ) انتقال دانشمندان و به تعبير امروز « جذب مغزهاي متفكر » به مراكز علمي و آموزشي جهان اسلام .

مرحله پنجم :

عصر خودجوشي و شكوفايي تمدن اسلامي است كه از سده سوم آغاز و تا سده پنجم هجري ادامه يافت .

مرحله ششم :

عصر شكوفايي فرهنگ عميق اسلامي و ادبيات عرفاني است . پيوند عميق عرفان و ادب از شگفتيهاي فرهنگ اسلامي است . اين حوزه از چنان پشتوانه عظيمي برخوردار است كه قابل مقايسه با هيچ فرهنگ ديگري نيست . بزرگاني از اين خاستگاه به قله هاي رفيع دست يافتند و ستاره هاي قدر اول آسمان معرفت تاريخ بشر شدند. شكوفايي اين مرحله از سده چهارم آغاز و در سده هفتم هجري به اوج خود رسيد.

مرحله هفتم :

عصر هنر و معماري . شايد اين سنت منطقي تاريخ است كه تا علوم عقلي و تجربي به كمال نرسد و تا معرفت انسان نسبت به هستي و حيات عميق نشود و تا ادب به كمال خود نرسد هنر متعالي شده خط و نقاشي و معماري متجلي نخواهد شد. شگفت اين كه پس از دو ضربه سهمگين صليبي ها و مغولان و از ميان ويرانه هاي به جاي مانده از آن بلاياي خانمان برانداز , نهضت هنري ـ معماري قد برافراشت و مبشر آغاز تجديد حيات اسلام در عصر صفوي ـ عثماني ـ گوركاني بود. از اين رو , تصادفي نيست كه اوج هنر اسلامي را از سده هاي نهم تا دوازدهم هجري در ايران و عثماني و هند مي بينيم .

مرحله هشتم :

عصر ركود. دو حمله بزرگ و طولاني صليبي و مغول از مغرب و مشرق جهان اسلام كه با آثار و پيامدهايشان يكي حدود دويست سال و ديگري حدود سيصد سال به درازا كشيد ـ توان و رمق مسلمانان را گرفت و خرابيهاي بسياري برجاي گذاشت . آنچه از فرهنگ و تمدن اسلامي در مصر و هلال خصيب يافته بودند , به دست صليبيان پنبه شد و آنچه را در ماوراالنهر , خراسان و عراق ساخته بودند , به وسيله مغولان ويران گرديد. آنان با قساوتها و بي رحمي هاي بي سابقه , در فرهنگ بالنده اسلامي روح نااميدي دميده و با تخريب شهرها , اساس مدنيت مسلمانان را متزلزل كردند.

با اين كه اسلام در ذات خود جوهر حركت , پيشرفت , تحول و تكامل را دارد , ولي اين دو حمله عظيم , آثاري مخرب بر پيكره تمدن اسلامي برجاي نهاد كه سرانجام منجر به پيدايش عصر ركود شد كه اوج اين مرحله در سده هشتم و نيمه نخست سده نهم هجري است .

مرحله نهم :

خيزش مجدد جهان اسلام . شكست نهايي صليبي ها در شام و فلسطين به دست صلاح الدين ايوبي (1187 م 583, ق ) و مغولان در عين جالوت به دست مماليك مصر (1260 م ) , محيط امني را در شام , روم و شمال افريقا به وجود آورد كه بسياري از مواريث علمي و فرهنگي باقي مانده را حفظ كرد.

در كنار شجاعت و شمشير صلاح الدين ايوبي و پايداري مماليك مصر بايد از تدبير و قلم خواجه نصيرالدين توسي , خواجه شمس الدين صاحب ديوان , عطا ملك جويني , خواجه رشيدالدين فضل الله همداني نام برد كه به واقع خطر كردند و براي حفظ آنچه از ايلغار مغول باقي مانده بود , به كام اژدها رفتند و اغلب جان بر سر اين كار گذاشتند و قطعا اهميت آنها از مجاهدان مصر و شام و فلسطين كمتر نبود.

با انتقال ميراث باقي مانده فرهنگ و تمدن اسلامي در سرزمينهاي سوخته جهان اسلام , نهالهاي جديدي سر برآورد و به تدريج درختهاي تنومندي شد و امپراتوري عثماني , سلسله صفوي و پادشاهي گوركاني سر برآوردند و اوضاع سياسي جهان اسلام ساماني گرفت .

مرحله دهم :

هجوم استعمار و آغاز دومين دوره ركود. پس از رنسانس , كشورهاي قدرتمندي در اروپا سر برآوردند و به دنبال مواد خام ارزان و پيدا كردن بازار مصرف براي كالاهاي مصنوع خود , هجوم به مناطق ديگر جهان اسلام را آغاز كردند. پرتغالي ها به افريقا , هند , مسقط و ايران و انگليسي ها به غرب و شرق افريقا و جنوب و جنوب شرقي آسيا و فرانسويها به مصر و شمال و غرب افريقا و ايتاليايي ها به شمال و شرق افريقا و هلندي ها به آسياي جنوب شرقي نفوذ كردند. اين پديده از سده پانزدهم ميلادي آغاز شد , ولي نقطه اوج سلطه غرب , سده نوزدهم ميلادي بود.

بايد از يورش دوم فرنگي ها به عنوان جنگ صليبي دوم نام برد كه پيچيده تر از اولي بود و اين بار , صليبيان بدون بيرق صليبي آمدند و از سلاح گرم به جاي شمشير استفاده كردند و از آن مهلك تر , كوشش آنان براي استحاله فرهنگي و تخريب عقيدتي مسلمانان و ديگر ملل تحت سلطه بود.

اين حركت فراگير مغربيان آثار سو خود را بر جهان اسلام گذاشت و به تعبير محمد قطب مسلمانان را به « عصر جاهلي » جديدي سوق داد كه شكل تازه اي از استعمار فكري يا استعمار مزين به استدلالهاي فكري و فلسفي و مبتني بر تفكر جدايي دين از اجتماع بود و به عنوان نمونه اي موفق در اين رابطه , از تجربه غرب نام مي بردند كه ترقي آنها به دليل رهايي سياسي اجتماعي غرب از « حاكميت كليسا » بود كه از سده هاي تاريك به عصر روشنايي قدم گذاشت . و اكنون بر شما مسلمانان باد كه براي گام نهادن در جاده ترقي از اسلام جدا شويد!

اين تبليغات فرنگيان كه موثرتر و كارگرتر از گلوله هاي توپ آنها بود , شماري از دلسوختگان ساده انديش و گروهي از سرخوردگان سياسي ـ اجتماعي جوامع مسلمان را به خود جذب كرد و پديده اي عجيب در جهان اسلام به وجود آمد كه قبلا سابقه نداشت . بدين معني كه جمعي از مسلمان زادگان , مبلغ بي جيره و مواجب تفكر غربيان شدند! فرنگي ها بهتر از اين نمي توانستند موجب استحاله امت اسلامي شوند و لذا اين راه و رسم استعماري را تاكنون ادامه داده اند , ليكن پيوسته تغيير تاكتيك مي دهند. اين دور از ركود , جدي تر از ركود پس از حمله اول صليبي و ايلغار مغول بود. در آن زمان مهاجمان زمين گير شده , مغلوب فرهنگ مسلماناني شدند كه در عرصه نظامي بر آنها پيروز شده بودند! ولي در ركود دوم , در آغاز , غلبه فرهنگي با مهاجمان بود; تكنولوژي , فرهنگ بي ديني را نيز با خود آورده بود.

تهاجم فكري غرب براي استحاله فرهنگي مسلمانان به منزله يك شوك الكتريكي بر مراكز عصبي جهان اسلام بود , كه صرفنظر از عوارض آن يورش , اين شوك , موجب پديد آمدن امواجي حياتي شد كه بعدها پديدآورنده يك سلسله حركات پيوسته تاريخي در عرض جغرافياي اسلامي گرديد كه از آن به بيداري اسلامي تعبير مي كنيم ; بيداري اسلامي يا دعوت براي بازگشت به اسلام .

مرحله 1 : بيداري اسلامي

برحسب اين كه از چه زاويه اي به اين پديده بنگريم , تفسير و تحليل ما تفاوت مي كند. از اين رو انديشمندان , اين پديده به خود آمدن مسلمانان را با عناويني گوناگون نامگذاري كرده اند و نوع برداشت آنها را مي توان در قالب برخي از اصطلاحات ذيل نامگذاري كرد :

اصلاح طلبي , سلفي گري , بازگشت به خويش , خرافه ستيزي , نوگرايي , مقابله با استعمار , وحدت مسلمين , .... و بيداري اسلامي .

گزينش اصطلاح بيداري اسلامي به دليل جامعيت بيشتر اين كلمه و سنخيت آن با ديگر فصول است . نكته ديگري كه اهميتش از اين نامگذاري بيشتر است , شايد كشف نوعي همانندي بين مراحل گوناگون تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي در دوره اول و پيش از حمله مغولان و عصر بيداري اسلامي در دوره معاصر باشد. گويي كه سير منحني فرهنگ و تمدن اسلامي تكرار مي شود و اين وضعيت يادآور نوعي از فلسفه تاريخ است كه : « تاريخ جز تكرار وقايع نيست » ; و يا اين كه در اسلام , اين ظرفيت بالقوه احيا و بازسازي از درون وجود دارد و شاهد اين مدعا سرنوشت اسلام در عصر حاضر است كه به اقرار همه ناظران خودي و بيگانه , پرجاذبه ترين دين براي همه ملل و اقوام جهان است و سرعت پيشرفت آن قابل مقايسه با هيچ يك از ديگر اديان جهان نيست . از اين پديده مي توان نتيجه گيري كرد كه اين دين , همچنان زنده است و همچون ديگر موجودات زنده , قدرت پالايش از درون , ترميم عناصر پوسيده , دفع مواد فاسد و يا فاسدكننده , دفاع در برابر تهاجم عناصر بيگانه موذي و مضر و رشد و بالندگي و از قوه به فعل درآوردن ظرفيتهاي موجود را دارد.

آغاز بيداري اسلامي همچون اصل اسلام با دعوت از مردم آغاز مي گردد , كه چنين شد; امير عبدالقادر , سيد جمال الدين اسدآبادي , شيخ محمد عبده , سيد احمد خان , شيخ فضل الله نوري , عبدالرحمان كواكبي , شيخ شامل , رشيد رضا , علامه اقبال لاهوري , سيد حسن مدرس , حسن البنا , سيد قطب , ابوالاعلا مودودي , سيد محسن امين جبل عاملي ..... و سرانجام امام خميني همگي مردم را به بازگشت و احياي اسلام دعوت كردند و مردم هم اين دعوت را پذيرفتند و دسته دسته از ملل اسلامي , دوباره با اسلام بيعت كردند. نتيجه آن دعوت خواص و اين پذيرش عمومي مردم , شكل گيري يك نهضت فراگير احياي دين و ارزشهاي ديني در سراسر جهان اسلام شد.

جست و جو در تاريخ معاصر و نگاهي به دقايقي كه در زمان ما اتفاق مي افتد , كاملا اين واقعيت را آشكار مي كند كه هيچ كشور اسلامي نيست مگر اين كه در آن رد پايي از بيداري اسلامي يا نهضت بازگشت به اسلام باشد. چنين واقعيتي حكايت از كاميابي چشمگير در نخستين مرحله از نوزايي (رنسانس ) اسلامي مي كند. اهميت اين مرحله به قدري است كه امروز طمع كنندگان به سرزمينهاي اسلامي و ميراث خواران استعمار كهن , بارداي جديد « حمايت از حقوق بشر » و « دفاع از صلح و امنيت و دموكراسي » تحت پوشش تئوري « برخورد تمدنها » , كمر به نابودي آن بسته و پس از فروپاشي شوروي با همه توان نظامي خويش در برابر مسلمانان صف آرايي نموده اند.

مرحله 2 : تشكيل حكومت اسلامي

براساس تقسيم بندي اوليه , مرحله بعدي , پس از عصر دعوت (بازگشت به اسلام ) , تشكيل حكومت اسلامي است . در هر دو عرصه تسنن و تشيع تلاشهاي تئوريك و عملي براي تشكيل حكومت اسلامي با قوت آغاز شد. در جهان تسنن دعوت به بازگرداندن عنصر خلافت به عنوان محور تشكيل حكومت اسلامي توسط متفكران مختلفي مطرح گرديد; رشيد رضا از پايه گذاران تفكر سلفي , موضوع خلافت را به صورت جدي مطرح كرد. در اين زمينه , پيشنهاد عملي وي , تشكيل حكومت سراسري اسلامي به مركزيت موصل و بيعت با « امام هادي » , امام زيدي يمن (در عصري كه رشيد رضا زندگي مي كرد) , به عنوان خليفه مسلمين بود.

در حوزه تشيع , آيت الله نائيني تشكيل حكومت اسلامي در عصر جديد را تئوريزه كرد و آن را در كتابي با نام تنبيه الامه و تنزيه المله منتشر كرد و امام خميني با طرح موضوع ولايت فقيه شكل امروزين تئوري حكومت اسلامي را مطرح نمود.

بخش دوم از اين مرحله , تشكيل حكومت اسلامي است . در شمال نيجريه عثمان دان فوديو در آغاز سده نوزدهم ميلادي , يك حكومت اسلامي تاسيس كرد كه نزديك به صد سال ادامه يافت . در حوزه تسنن , اقدامهاي موفق و نيمه موفق ديگري نيز صورت گرفت . سرانجام مي توان از تشكيل حكومت جمهوري اسلامي ايران به عنوان بارزترين مصداق حكومت اسلامي در عصر ما نام برد.

مرحله 3 : گسترش اسلام

مرحله سوم , پس از دعوت و تشكيل حكومت است كه در دوره نخست تكاملي تمدن اسلامي , از همان سده اول هجري آغاز شد و به سرعت پيش رفت و در تجديد حيات اسلام در عصر جديد نيز تكرار شده است . پيشرفت سريع اسلام در امريكا , اروپا و افريقا در دهه هاي اخير را مي توان از نمونه هاي بارز گسترش سريع اسلام , ليكن با اقتضائات زمان ما به حساب آورد.


مرحله 4 : تجديد بناي فرهنگ و تمدن اسلامي

فرهنگ اسلامي در سايه بيداري و خيزش مسلمانان در حال بازسازي خويش است . با احيا و بازسازي فرهنگ اسلامي , مشت سحره « فراعنه زمان » ما باز شده است . امروز ديگر ارزشهاي وارداتي فرنگ نه تنها در نزد فرهيختگان , بلكه در نزد توده هاي ميليوني مسلمانان رنگ باخته است و مشعل داران فرهنگ اسلامي در برابر نظريه پردازان فرهنگي « فرنگ » , قد مردانگي علم كرده و با تكيه بر فرهنگ غني اسلامي , توليدات عقيدتي ـ فرهنگي عظيمي را موجب شده اند. تاليفات گران سنگي چون جاهليت قرن بيستم از محمد قطب , آينده در قلمرو اسلام از سيد قطب , فلسفه ما و اقتصاد ما از آيت الله سيد محمدباقر صدر , ماذاخسر العالم بانحطاط المسلمين از ابوالحسن ندوي , اصول فلسفه و روش رئاليسم از علامه طباطبائي و آيت الله مطهري , نمونه هايي از نظريه پردازي فرهيختگان مسلمان در شكل دهي و دوباره سازي فرهنگ اسلامي است . كوشش برخي از ملتهاي مسلمان در دستيابي به فناوريهاي پيشرفته كه گاه موجب وحشت استعمارگران غربي شده است , حكايت از طلوع مجدد تمدن اسلامي مي كند.

تطبيق نقاط معلوم دو منحني جديد و قديم « تولد فرهنگ و تمدن » و « تجديد حيات فرهنگ و تمدن اسلامي » براي پيش بيني مراحل بعدي در منحني جديد : (نمودار ضميمه ) شايد بتوان با تطبيق نقاط معلوم منحني جديد بر نقاط مشابه قرينه خود در منحني اوليه تمدن اسلامي چنين نتيجه گيري كرد كه يك بار ديگر شاهد قدرت گيري و اعتلاي مسلمانان و فرهنگ و تمدن اسلامي در آينده نه چندان دور خواهيم بود. انشاالله .

از يك سو بيگانگان فضائل مسلمين را انكار و از سوي ديگر مسلمانان در ثبت و ضبط و عرضه دستاوردهاي علمي و فرهنگي خويش تسامح كردند و در نتيجه اين باور غلط جهاني حتي در بين مسلمانان و ايرانيان به وجود آمد كه فرنگيان تافته اي جدا بافته در خلقت هستند و از يك هوش و استعداد استثنايي برخوردارند كه ديگر ملل , از جمله مسلمانان , از آن بي بهره اند.

امروز طمع كنندگان به سرزمين هاي اسلامي و ميراث خواران استعمار كهن , با رداي جديد « حمايت از حقوق بشر » و « دفاع از صلح و امنيت و دموكراسي » تحت پوشش تئوري « برخورد تمدن ها » , كمر به نابودي آن بسته و پس از فروپاشي شوروي با همه توان نظامي خويش در برابر مسلمانان صف آرايي نموده اند.

منبع: روزنامه جمهوري اسلامي

/ 1