رساله جهادیه حاج ملارضا همدانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رساله جهادیه حاج ملارضا همدانی - نسخه متنی

ابوالفضل حافظیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسالهء جهاديه

ابوالفضل حافظيان

رسالهء حاضر يكى از چند رساله اى است كه در دوران جنگ هاى ايران و روس نوشته شده اند جنگ هاى مذكور به دو دوره تقسيم مى شود: دوره اول از سال 1218ه.ق آغاز و در سال 1229هـ.ق با امضاى عهدنامه گلستان پايان يافت.

دورهء دوم در سال 124ه.ق شروع شد. طولانى شدن جنگ در دورهء اول و تحريك و تهييج مردم براى حضور در جنگ در دورهء دوم سران حكومت و فرماندهان ايرانى را با مشكلات عديده اى از جمله مشروعيت جنگ مواجه ساخت. براى رفع شبهات عده اى مامورشدند تا نظريات و فتاواى علماى اعلام را جمع آورى نمايند. علما نيز واكنش مناسبى در برابر تجاوزات آشكار روس نشان داده و رسائل متعددى جهت ترغيب مردم به حضور در جنگ نگاشتند.

در اندك مدت رسائل عديده از اطراف و جوانب دررسيد, در رسالهء شيخ جعفر و آقاسيد على كه راس و رئيس مجتهدين بودند صراحتا تعيين نيابت امام و وكالت فقهاى ذوالعز والاحترام درين مقام نگاشته و به دلايل واضحه و براهين ساطعه تصريح نموده كه امروز محاربات با جماعت روسيه جهاد است.1

رسالهء حاضر از جمله رسائل جهاديه است كه در دورهء دوم جنگ ايران و روس نگاشته شده و در آخر رساله سال 1238 به عنوان تاريخ تاليف درج شده است, به نظر مى رسد اين رساله در زمانى نوشته شده كه دولت ايران در حال آمادگى براى جنگ بوده است.

مولف رساله, حاج ملارضا بن محمد امين همدانى است2 وى از علماى بزرگ و فقهاى مشهور عصر فتح على شاه قاجار بوده و در وادى ادب و عرفان نيز زبانزد خاص و عام بوده است3 و يد طولايى در علوم اسلامى خصوصا تفسير و كلام داشته و تفسيرى بر قرآن كريم به فارسى از او به چاپ رسيده با نام الدر النظيم4, و مفتاح النبوه و ارشاد المضلين از ديگر تاليفات اوست5. در ادب و عرفان نيز اشعار عارفانه اى دارد كه شمار آن به 8000 بيت مى رسد و تخلص شعرى اش كوثر بوده است.6 وفاتش به سال 1247ق اتفاق افتاد, از آثار وى در مجموعهء شماره7571 كتاب خانهء مجلس چندين رساله را يافتيم كه يكى از رسائل مجموعهء مذكور, رسالهء جهاديه است كه تقديم مى داريم.

هدف اصلى مولف در اين رساله ترغيب و تشويق مسلمين به جهاد مسلمين در برابر متجاوزين روس است و ضمنا به شرح وظايف فرماندهان و رتبه هاى مختلف نيروهاى ادارى و رزمى مى پردازد و نكات مهمى را در مورد نظارت و جلوگيرى از تخلفات دولت مردان متذكر مى شود و حكام را از تعدى و ظلم بر رعايا برحذر مى دارد. رساله بيش تر آهنگ اجتماعى و سياسى داشته و كم تر متعرض مسائل فرعى فقهى مى گردد, اين دست رسائل جهادى به جهت اين كه نشانگر حوادث برهه اى از تاريخ سرزمين اسلامى ماست و نيز بيانگر نحوهء نگرش علماى دين به مسائل اجتماعى و سياسى است, حائز اهميت مى باشد.

بسمه تعالى

رساله جهاديهء جناب استادى حاجى

ملارضاى همدانى سلمه الله

بسم الله تبارك وتعالى الحمد لله بنواله

والصلوه على محمد وآله

بدان كه در اين جزء از زمان كه كفرهء روسيه ـ خذلهم الله ـ هجوم بر سر مسلمانان آورده اند و بعضى از ولايات اسلام را با اهالى آن ها در حوزهء تصرف و دست تعدى برايشان باز نموده اند و اغلب شعائر و احكام مسلمانى را معطل و مهمل گذاشته اند, با ايشان به شريعت خود راه مى روند و يوما فيوما استعداد ايشان زياد مى شود ولهذا خوف بر بيضهء اسلام به هم رسيده.

اصناف مجاهدين فى سبيل الله و اقسام مكلفين به مقاتله با معاندين دين مبين بر سه گونه اند: اخص و خواص و عوام.

مراد ما از اخص, فرمانفرما و صاحب امر مقاتله و مجاهده است و به حكم و فرمان وى امر قتال و جهاد صورت پذيرد, مانند شاه اسلام پناه ـ شيد الله اركانه - و هركه را كه او امير و نايب خود گرداند چون نواب شاه زادهء والاتبار, كه به حفظ ثغور, مامور و به تشميت امر عباد مشغول اند.

و مقصود از خواص, مباشرين و عمال تجهيز عساكر و اجنادند كه انتظام امور مقاتله و مهام مجاهده در كف كفايت و حسن درايت ايشان است, مانند ارباب خبرت و اصحاب مشورت كه به تدبير و تقدير آن ها امر غزا انجام گيرد, مانند: وزرا و وكلا و اهل ديوان و غير ذلك.

و صنف سيم, عسكر و لشگر و ساير ايشان است از مردمان دين دار كه در بند شريعت و دين و حفظ رسوم (و امين؟) حضرت سيد المرسلين مى باشند و خود را مهيا و آمادهء جهاد و مقابله نموده اند.

و هريك از اين سه صنف را از جانب شرع شريف تكليفى مقرر و حكمى لازم است, اگر چه تكليف همهء اصناف ثلاثهء ارشده و ضعيف بر وجه واحد و تيرهء واحده نباشد. صنف اول اشد از ثانى و ثانى اشد از ثالث است, اما هركدام از وجهى, زيراكه حقيقت مقاتله فى المثل به صورت شخص آدمى است و هريك از اصناف مرقومه جزوى از اجزا و عضوى از اعضاى اويند مثلا امير و فرمانفرما به منزلهء قلب و وزرا و صاحبان تدبير و تصرف به مثابهء تتمهء اعضاى رئيسه, و مابقى لشگريان به جاى ساير اعضاى آن شخص اند. يا آن كه امير به منزلهء قوا و لشگريان به مثابهء بدن, يا آن كه امير به جاى سر و صاحبان تدبير به جاى اركان و عسكر به جاى گوشت و ساير اعضاى بدنيه اند و هم چنان كه هرگاه قلب و روح يا قواى آن و هم چنين راس و اركان دقيقه از شغل خود بازمانند يا در افعال متعلقهء به خود اندك اهمالى ورزند امر بدن مختل بلكه ضايع و نابود شود. كذلك اگر العياذ بالله اولو الامر و فرمانفرما يا وزير و صاحبان تدبير در امور متعلقه به ايشان فى الجمله تسامح و تكاهل رود امر قتال و جهاد ضايع و مختل شود و حال آن كه مجاهده و مقابله كه امروز بر همه مسلمانان واجب و لازم است تكاهل در آن نه همين مختص بعض دون بعض است و فسادش نه همين متعلق به قتل نفوس محترمه و نهب اموال و هتك عرض و ناموس مسلمين است بلكه موجب شكست بيضهء اسلام و انهدام بنيان دين و شريعت سيد انام ـ عليه الصلوه والسلام - است و فساد آن عالم گير و ضررش به صغير و كبير, برنا و پير همگى خواهد رسيد و بلاشبهه اين باعث بر خسران ابدى است, معصيت اين مانند معاصى ديگر نخواهد بود بلكه اين مانند قتل حضرت اميرالمومنين و ساير پيشوايان و ائمهء دين است, چراكه از قتل, ضررى به نفس نفيس آن بزرگواران نرسيد فساد آن همان بود كه امر دين مختل و شريعت پيغمبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ از نسق و نظام افتاد و بدان جهت قاتل را خسران ابدى حاصل گشت و همان ضرر بل اشد از آن در اين صورت نيز حاصل خواهد شد.

پس بر عاقل دين دار لازم است كه در امر مجاهده اهتمام نمايد و دقيقه اى بى جهت نياسايد و آرام نگيرد, زيراكه چنان كه تكليف اخص و خواص اشد است اجر و ثوابش نيز زياده از ديگران است.

پس خوشا به حال آن كه در اين امر لازمه جد و جهد نمايد و سعى بليغ كند تا از عهدهء تكليف خود برآيد و چون تكليف هر سه فريق را داعى و هم چنين ساير علماى عصر و فضلاى دهر ـ كثرالله امثالهم ـ و رسائل متعدده نوشته ايم ديگر ضرورتى به بيان تفاصيل تكاليف هريك نيست.

و اجمالا آن كه واجب و لازم است كه هريك از شغلى و عملى كه محول به اوست دقيقه اى خود را معاف ندارد و يقين بداند كه اهتمام به اين تكليف زياده از صوم و صلوه و زكاه و حج واجبه است از آن كه العياذ بالله بعد از انهدام بنيان اسلام اين دوركعت نماز به چه كار خواهد آمد يا آن كه در آن وقت احدى متمكن از اقامهء هيچ يك از احكام شرعيه نخواهد شد.

پس بر هر كس لازم است كه آن چه در پيش او مى رود تقصيرى ننمايد و هركسى را شغلى است و متوجه شدن به امر جهاد نه همين است كه شمشير بندد و به قتال رود بلكه بر بعضى لازم است كه متوجه تهيهء اسباب قتال باشند. عالم, عالم اسباب است و هر مسببى به سببى منوط و به شرطى مربوط است: واذا فقد السبب والشرط فقد المسبب و المشروط.

و ايضا بدان كه آن چه امر جهاد را مضبوط و منتظم مى نمايد به پاداشتن امر شريعت است و لاسيما پادشاه و امير لشگر. از آن كه فرموده اند: الناس على دين ملوكهم.

بعد از آن كه پادشاه و فرمانفرما در امور متعلقهء به خود بر وفق ضابط شرع رفتار نمود در همه كار طريق عدالت را رعايت كرد, ساير ناس نيز در امور متعلقهء به خود به طريق شرع و عدل جارى خواهند شد. و اين معنا با قطع نظر از آن كه ولايت را آبادان و رعيت را معمور مى سازد و بلاشبهه مورث محبت و اتحاد مى شود و قلوب را به يكديگر مهربان و مايل مى گرداند و همگى خود را شريك دولت سلطان مى دانند و اين موجب مى شود كه لشگريان به اخلاص خدمت كنند و به شوق تمام قدم جلادت در ميدان مقاتله نهند و در اين صورت منظور نظر رحمت الهى گردند و قوت قلب ايشان را حاصل شود و لهذا بر دشمن مظفر و منصور آيند و اجر و ثواب عمل نيز زياده گردد. و اهم از همه ملاحظهء احوال رعايا و زير دستان است كه حكام و عمال به ايشان ظلم و تعدى ننمايند بلكه به عدل رفتاركنند از آن كه فرموده اند: بالعدل قامت السموات والارض. و اگر مطلع شوند كه نسبت به آن ها جبرى شده موافق قانون شرع از روى بازخواست عظيم و مواخذه كلى كنند, تا من بعد كسى پيرامون ظلم نگردد و مطلقا مسامحه و اهمال را در آن جايز ندانند, چه مسامحه موجب جرات ديگران شود و رفته رفته اخلاص رعيت نسبت به پادشاه كم گردد, بلكه مظلومين بد دعايى كنند و آه يتيمان را تاثيرهاست و تير دعاى بيوه زنان به هدف اجابت مقرون و نفس پيران شكسته احد از سيف قاطع است و بالضروره در اين صورت كار پادشاه و امير لشگر از نظام مى افتد, امر رعيتى مختل شود و رعايا پاره اى فقير شوند و متمكن از امر كاسبى خود نگردند و پاره اى كه متمكن باشند از شوق كاسبى افتند و مقاسمهء سلطان به عمل نياورند و در اختلال آن, امر جهاد خلل پذير گردد و از تهيهء اسباب قتال بازمانند و عوام الناس ميل به ولايت و حمايت دشمن كنند و بدان جهت شوكت امير لشگر شكسته شود و زياده در آن چه بيش تر مراعات آن واجب و لازم است و بايد به دقت متوجه شد ملاحظهء كيفيت سلوك مباشرين وجوهات. ديوان دولت كه اغلب اوقات باعث خرابى ولايات و اضمحلال امر سلطنت و انهدام بنيان شوكت تعبير دولت در مسامحه و مساهله در اين امر خطير بوده و مشهور است كه دولت با كفر جمع مى شود و با ظلم نمى شود. پس حاكم حكيم آن است كه اهتمام در اين امر زياده از امور ديگر نمايد, وقتى كه در ظلم عمال نفع دنيوى عايد صاحب كار نگردد و نفع آن با عامل باشد چه مسامحه در اين ضرر رسانيدن به خود و غير هر دوست, بلكه در اين صورت فى الحقيقه ظلم كلى به صاحب كار و امير ذوالاقتدار شده, زيرا كه جناب رب الارباب البته چاره اى از براى عجزه و مظلومين از بندگان خود خواهد كرد بى چاره آن صاحب اختيار است و همين كه خداى عزوجل ديد كه آن, متوجه احوال زيردستان و مظلومان نمى شود دولت را از او خواهد گرفت و به ديگرى محول خواهد فرمود كارگزاران او بسيار است, پاسبانان وى بى شمار است و گمان نكند كه چون اسباب ظاهر من آنكه و غير مرا على الظاهر اسبابى مهياست پس بزرگى و سلطنت الله مخصوص من خواهد بود چه بسيار اتفاق افتاد كه در آن واحد بزرگى را از صاحبان اسباب گرفته و به كسى داده كه وى را مطلقا اسبابى نبود و مى شود كه سبب كلى اين اختلال در سلطان باشد به اين كه بعد از اطلاع به ظلم اهمال در مواخذه كند يا آن كه اوقات را به لهو و لعب صرف كند و از احوال رعايا غافل شود و مى شود كه به طمع جزئى باعث بر اين ضرر كلى گردد و مى شود كه از باب كم دماغى دقت در محاسبهء اهل ديوان نكند و بدان جهت مطلع از وضع و اوضاع نگردد و لازم است كه جمعى از امينان عادل را بر مباشرين عامل گمارد و رعايا را بديشان سپارد و در حين محاسبه جمعى را حاضر سازد كه امين رعيت باشند نه هواخوه ظلمه و نفس اماره و بر صاحب كار نيز لازم است كه خود را بى خبر وانمود نكند كه عمال و مباشرين بفهمند كه وى را از اخذ اموال رعيت به هر نحوى كه باشد خوش نمىآيد از آن كه ايشان در اين صورت حسن خدمت خود را در اين دانند كه اخذى به جهت صاحب كار كرده باشند از هر ممرى كه ممكن شود. بلكه صاحب مملكت خود از جانب رعيت دقت كند و متوجه شود كه مبادا در محاسبهء رعايا حيف و ميلى روى دهد چنان داند كه آن چه رعايا در خانهء خود دارند همه و تمامى از اوست و ايشان به منزلهء خزانه داران اويند و تفاوتى ندارد در اين كه آن اموال جمع در خزانه يا در خانهء رعيت باشد و اگر خود دماغ اين نحو از دقت و غوررسى در امور نداشته باشد البته وزير با تدبيرى كه امين دولت و خير خواه رعيت و خدا ترس و دين دار و غير راغب بر ذخاير زخارف و صاحب وقوف به وجوه مصارف باشد تعيين نمايد و زمام مهام امور را به وى محول دارد و عامهء رعايا و كافهء برايا را بدو سپارد و خود نيز مراقب احوال او باشد و به حسن عدالت و ديانت او فريفته نشود كه شيطان قوى و دام هاى آن بسيار است و از اين بوده كه سلاطين را هميشه همچو كسى از مردمان عاقل و حكيم كامل بوده, زيرا كه شغل متعلق به سلطنت بسيار و ارباب رجوع بى شمارند يك نفر مشكل از عهدهء تمام آن امور بر مىآيد.

اما بعد از آن كه وزير مشير را مشخص نمود و زمام مهام را به كف كفايت او نهاد بر آن وزير واجب است از كارهاى متعلقهء به وى, دقيقه اى خود را معاف ندارد و به مشاغل غير متعلقه نپردازد و هر كارى را به اهلش واگذارد و بدان بسپارد به دقت مراقب احوال ايشان باشد كه خيانتى به هيچ وجه من الوجوه نكنند و هم چنين لازم است كه امير و وزير در دقايق شرعيه به علماى عامل و صلحاى عادل رجوع كنند و ايشان را به امر به معروف و نهى از منكر اعانت نمايند و در حدود و ديات و قصاص به حكم ايشان جارى شوند و سياست مدن را مخصوص به تدابير عقليهء خود رها مگردانند, چه صاحب شريعت مقدسه - صلوات الله عليه - از همه كس عاقل تر و صاحب وقوف تر است و بعد از مراعات آن چه گفتيم پس بلا شبهه در اين وقت رعيت به رفاه و همگى خيرخواه دولت و دين گردند و امر جهاد مضبوط شود و علما نيز مباشر امر مقاتله شوند و خداى عزوجل البته نصرت خواهد داد و دين خود را ضايع و محمل نخواهد گذاشت.

اين بود آن چه على العجاله به نظر قاصر آمد. والله الموفق والمعين به اتمام رسيد شهر ذى حجه الحرام سنه 1238 من الهجره النبويه.

1. عبدالرزاق دنبلى, مآثر سلطانيه, ص145. نمونه هايى از اين رسائل در كتاب دين و سياست در دورهء صفوى نگاشته رسول جعفريان (ص330ـ334) معرفى شده است و چند رسالهء جهاديه نيز در دفتر اول و دوم ميراث اسلامى ايران به چاپ رسيده است.

2. وى غير از شيخ محمد رضا همدانى است كه رساله اى به نام ترغيب المسلمين الى دفاع المشركين از تاليفات اوست (نك: ميراث اسلامى ايران, دفتر دوم) و غير از شيخ محمد رضا تهرانى همدانى است كه شرح حالش در دايره المعارف تشيع, ج5, ص190 آمده است.

3 . الكرام البرره, علامه تهرانى, ج2, ص549.

4 . الذريعه, علامه تهرانى, ج8, ص83.

5 . الذريعه, علامه تهرانى, ج2, ص352 و ج, ص522.

6 . الذريعه, ج9, ص923.


/ 1